تبعيد و مرگ رضا شاه
تبعيد و مرگ رضا شاه
تبعيد و مرگ رضا شاه
استعفا و تبعيد رضا شاه پس از آن صورت گرفت كه دولتهاي روسيه و انگلستان به دليل مناسبات رو به گسترش رضا شاه با آلمان هيتلري، سه بار به وي هشدار دادند. در آن زمان اخبار و گزارشهاي دريافتي از جبهههاي جنگ دوم جهاني حاكي از پيشرفت روز افزون آلمان و شكستها و عقبنشينيهاي متفقين بود. رضا شاه نيز كه پيشبيني پيروزي آلمانيها را در جنگ داشت نه براي حفظ استقلال كشور، بلكه براي حفظ موجوديت خود و رژيمش «بيطرفي در جنگ» اعلام كرده بود.
«فردوست» در اين باره مينويسد:
«... در اوج قدرت نازيها در آلمان به دستور رضا خان يك كابينه جوان به نخستوزيري متين دفتري روي كارآمد . وظيفه اين كابينه نزديك شدن به آلمان بود. عملاً نيز روابط تجاري و صنعتي بين ايران و آلمان توسعه يافت. با پيشرفت آلمانها در جنگ و نزديك شدن آنها به كوههاي قفقاز رضاخان هم به انگليسيها ناسزا مي گفت اما با شروع شكست آلمان رضاخان دستپاچه شد و منصورالملك را كه از مهرههاي انگليس به شمار ميرفت نخست وزير كرد...»1
از ديد رضا شاه اعلام بيطرفي، موضعي مناسب در برابر دو جبههاي بود كه يكي به عقيده وي در حال سقوط بود، اما در پشت مرزهاي ايران كمين كرده بود، و ديگري در حال پيروزي بود اما با مرزهاي ايران فاصله داشت.
در چنين شرايطي رضا شاه بنا داشت در برابر تهديدات روسيه و انگليس به سياست وقتكشي روي آورد. او به ويژه تهديدات روسها را در وضعيتي كه اوكراين به اشغال نظاميان هيتلر درآمده و آلمانيها به سوي مسكو در حركت بودند، جدي نگرفته بود.
پنجم تير 1320ـ 4 روز پس از شروع عمليات نظامي گسترده آلمان عليه روسيه ـ دولتهاي روسيه و انگلستان طي دستور مشتركي به رضا شاه از وي خواستند تا سريعاً نسبت به اخراج مستشاران آلماني از ايران اقدام كند. اين تصميم از سوي «سرريدر بولارد» سفير انگليس و «اسميرنوف» سفير روسيه اتخاذ شده و در ملاقاتي با رضا شاه به وي ابلاغ شد. رضا شاه نيز كه تصور پيروزي آلمان را در جنگ داشت، در پاسخ سفيران انگليس و شوروي اعلام كرد كه ايران كشور بي طرفي است و فعاليت آلمانيها در ايران هم محدود به كارهاي ساختماني و امور بازرگاني است.
28 تير، اخطار ديگري به ايران داده شد. بالاخره 25 مرداد، يادداشت مشترك انگليس و روسيه، به منزله اتمام حجت به ايران بود. سرانجام، روز سوم شهريور 1320 سربازان ارتش سرخ از مرزهاي شمال و نيروهاي انگليسي از بنادر جنوب به ايران حمله ور شدند و سفيران انگليس و روسيه صبح همان روز علت اين اقدام را طي يادداشتهاي جداگانهاي به نخستوزير ابلاغ كردند. همان روز تلگراف مفصلي به امضاي رضا شاه به عنوان روزولت رئيس جمهور امريكا مخابره شد كه سرآغاز دوران جديد روابط ايران و امريكا به شمار ميآيد. هر چند امريكاييها در آن شرايط نميتوانستند يا نميخواستند كاري براي جلوگيري از اشغال ايران انجام دهند، اما زمينه مداخلات بعدي خود را فراهم ساختند. روزولت روز 11 شهريور در حالي كه نيروهاي روس و انگليس در شمال و جنوب ايران مستقر شده بودند، به تلگراف رضا شاه پاسخ داد. رضا شاه زماني پاسخ نامه را دريافت كرد كه تمام شرايط انگليس و روسيه را پذيرفته بود، اتباع آلماني را از ايران اخراج كرده بود و راهآهن و جادههاي شمالي و جنوبي كشور را در اختيار نيروهاي اشغالگر قرار داده بود. با اين همه انگليسيها و روسها پيش از آن كه رضا شاه بتواند روابط نزديكتري با امريكا برقرار سازد، وي را براي استعفا از مقام سلطنت تحت فشار قرار دادند.
زماني كه ايران به اشغال متفين درآمده بود، موجي از هرج و مرج و بلاتكليفي سراسر كشور را در برگرفته بود. اوضاع امنيتي كاملاً بي ثبات بود، بسياري از امراي ارتش و افسران ارشد گريخته بودند، سربازان باقي مانده در سربازخانهها مواد خوراكي در اختيار نداشتند، نظم و انضباط در هيچ رده ارتش برقرار نبود، دزدي از منازل مردم و غارت مغازهها افزايش يافته بود و نظاميان نيز در اين غارتگري نقش داشتند. سربازان اسلحهها را از پادگانها ميربودند و ميفروختند. حتي اسبهاي توپخانه به طور پنهاني داد وستد ميشد. بسياري از هنگهاي برگزيده سابق به يك چهارم قدرت عادي خود تنزل يافته بود، شعار نويسي عليه شاه به پشت ديوارهاي كاخ رضاخان نيز رسيده بود. در مجلس علناً از لزوم بركناري شاه از مقام فرماندهي كل قوا سخن به ميان ميآمد.
24 شهريور، رضا شاه آخرين جلسه هيأت دولت را تشكيل داد و به وزيرانش گفت به زودي كشور را ترك خواهد كرد. آخرين جمله شاه به وزيران اين بود كه «راز موفقيت من اين بوده كه هرگز با هيچ كس مشورت نميكردم و خود كارها را مطالعه ميكردم! 2»
وقتي در سپيده دم 25 شهريور 1320 خبر پيشروي نيروهاي روسي مستقر در قزوين به سمت تهران به اطلاع رضا شاه رسيد، وي فروغي نخست وزير را به كاخ احضار كرد و از او خواست تا پيشنويس استعفانامه را بنويسد. فروغي استعفا نامه را به امضاي شاه رساند و سپس به دستور او رهسپار مجلس شد تا آن را براي نمايندگان قرائت كند. با اين همه، وي قبل از رسيدن به مجلس بدون اطلاع شاه راهي سفارت انگليس شد و استعفا نامه را به «سر ريدربولارد» سفير انگليس نشان داد.
زماني كه متن استعفانامه در جلسه مجلس قرائت ميشد، رضا شاه در راه اصفهان بود. او به خانواده خود كه قبلاً از تهران منتقل شده بودند، پيوست.
در ساعت 8 بامداد 25 شهريور، تانكها و زرهپوشهاي روسي اطراف فرودگاه مهرآباد مستقر شدند و ساعتي بعد نيروهاي انگليسي كه از قم به طرف تهران به راه افتاده بودند، به راهآهن رسيدند. تهران هيچ شباهتي به يك شهر عادي نداشت. خيابانها كاملاً خلوت بود. هيچ مغازهاي باز نبود. مردم حتي اتومبيلهاي خود را نيز از ترس آن كه به دست اشغالگران بيفتد پنهان كرده بودند.
روز 26 شهريور در حالي كه تهران در اشغال نظاميان روس و انگليس قرار داشت، محمدرضا پهلوي جانشين جوان رضا شاه در مجلس سوگند ياد كرد. در اصفهان نيز رضا شاه به اتفاق خانواده به سوي نائين و يزد حركت كرد. آنها سپس به كرمان و از آنجا به بندر عباس رفتند.
روز هشتم مهر رضاخان و گروه مسافرانش كه 20، نفر از جمله 7 پيشخدمت و آشپز بودند، با كشتي انگليسي «باندرا»، ايران را به سوي بمبئي ترك كردند. روز نهم مهر كشتي «باندرا» به بمبئي رسيد. رضا شاه پس از توقف كشتي «سركلرمونت اسكراين» كنسول سابق انگليس در مشهد را مشاهده كرد كه وارد اقامتگاه آنان شد و به آنان با زبان فارسي تأكيد كرد حق خروج از كشتي را ندارند. آنها تنها اين فرصت را داشتند كه از كشتي باندرا به كشتي ديگري منتقل شوند.
كشتي «برمه» پس از 9 روز دريانوردي به «پورت لوئي»ـ پايتخت جزيره موريس ـ رسيد. در موريس با تقاضاي رضاخان براي سفر به كانادا مخالفت شد. وي و همراهانش را به اقامتگاهشان انتقال دادند. ارسال نامه و يا دريافت نامه براي آنان ممنوع شد و تنها شنيدن اخبار و گزارشهاي راديو لندن آزاد بود. اين محدوديتها پس از امضاي پيمان سه جانبه ميان ايران و انگليس و شوروي (9 بهمن 1320) برداشته شد. پس از چند هفته اغلب فرزندان رضا شاه با موافقت انگليسيها به تهران منتقل شدند و تنها او با تعدادي از همراهان و خدمتكاران باقي ماندند.
روز هفتم فروردين، رضا شاه و تعداد اندك همراهانش پورت لوئي را با كشتي به سوي دوربان در آفريقاي جنوبي ترك كردند. آنان پس از دو ماه در اين شهر بندري كه آب و هواي نامساعدي داشت با قطار به مقصد ژوهانسبورگ حركت كردند. رضاخان كه از بيماري قلبي، كليه و عفونت گوش رنج ميبرد، طي اقامت خود در آفريقاي جنوبي دايماً با شعارهايي كه وي را «ديكتاتور سرنگون شده» ميخواندند و خواستار اخراج وي از اين كشور شده بودند مواجه بود. بيماري و نفرت عمومي مردم از رضاخان سرانجام وي را از پاي درآورد.
بدين ترتيب رضاخان پهلوي، ساعت 5 بامداد روز 26 ژوئيه 1944 (4 مرداد 1323) در شرايطي كه جنگ جهاني دوم به سرعت به نفع انگليس و روسيه پيش ميرفت، بر اثر يك حمله قلبي درگذشت.
/س
«فردوست» در اين باره مينويسد:
«... در اوج قدرت نازيها در آلمان به دستور رضا خان يك كابينه جوان به نخستوزيري متين دفتري روي كارآمد . وظيفه اين كابينه نزديك شدن به آلمان بود. عملاً نيز روابط تجاري و صنعتي بين ايران و آلمان توسعه يافت. با پيشرفت آلمانها در جنگ و نزديك شدن آنها به كوههاي قفقاز رضاخان هم به انگليسيها ناسزا مي گفت اما با شروع شكست آلمان رضاخان دستپاچه شد و منصورالملك را كه از مهرههاي انگليس به شمار ميرفت نخست وزير كرد...»1
از ديد رضا شاه اعلام بيطرفي، موضعي مناسب در برابر دو جبههاي بود كه يكي به عقيده وي در حال سقوط بود، اما در پشت مرزهاي ايران كمين كرده بود، و ديگري در حال پيروزي بود اما با مرزهاي ايران فاصله داشت.
در چنين شرايطي رضا شاه بنا داشت در برابر تهديدات روسيه و انگليس به سياست وقتكشي روي آورد. او به ويژه تهديدات روسها را در وضعيتي كه اوكراين به اشغال نظاميان هيتلر درآمده و آلمانيها به سوي مسكو در حركت بودند، جدي نگرفته بود.
پنجم تير 1320ـ 4 روز پس از شروع عمليات نظامي گسترده آلمان عليه روسيه ـ دولتهاي روسيه و انگلستان طي دستور مشتركي به رضا شاه از وي خواستند تا سريعاً نسبت به اخراج مستشاران آلماني از ايران اقدام كند. اين تصميم از سوي «سرريدر بولارد» سفير انگليس و «اسميرنوف» سفير روسيه اتخاذ شده و در ملاقاتي با رضا شاه به وي ابلاغ شد. رضا شاه نيز كه تصور پيروزي آلمان را در جنگ داشت، در پاسخ سفيران انگليس و شوروي اعلام كرد كه ايران كشور بي طرفي است و فعاليت آلمانيها در ايران هم محدود به كارهاي ساختماني و امور بازرگاني است.
28 تير، اخطار ديگري به ايران داده شد. بالاخره 25 مرداد، يادداشت مشترك انگليس و روسيه، به منزله اتمام حجت به ايران بود. سرانجام، روز سوم شهريور 1320 سربازان ارتش سرخ از مرزهاي شمال و نيروهاي انگليسي از بنادر جنوب به ايران حمله ور شدند و سفيران انگليس و روسيه صبح همان روز علت اين اقدام را طي يادداشتهاي جداگانهاي به نخستوزير ابلاغ كردند. همان روز تلگراف مفصلي به امضاي رضا شاه به عنوان روزولت رئيس جمهور امريكا مخابره شد كه سرآغاز دوران جديد روابط ايران و امريكا به شمار ميآيد. هر چند امريكاييها در آن شرايط نميتوانستند يا نميخواستند كاري براي جلوگيري از اشغال ايران انجام دهند، اما زمينه مداخلات بعدي خود را فراهم ساختند. روزولت روز 11 شهريور در حالي كه نيروهاي روس و انگليس در شمال و جنوب ايران مستقر شده بودند، به تلگراف رضا شاه پاسخ داد. رضا شاه زماني پاسخ نامه را دريافت كرد كه تمام شرايط انگليس و روسيه را پذيرفته بود، اتباع آلماني را از ايران اخراج كرده بود و راهآهن و جادههاي شمالي و جنوبي كشور را در اختيار نيروهاي اشغالگر قرار داده بود. با اين همه انگليسيها و روسها پيش از آن كه رضا شاه بتواند روابط نزديكتري با امريكا برقرار سازد، وي را براي استعفا از مقام سلطنت تحت فشار قرار دادند.
زماني كه ايران به اشغال متفين درآمده بود، موجي از هرج و مرج و بلاتكليفي سراسر كشور را در برگرفته بود. اوضاع امنيتي كاملاً بي ثبات بود، بسياري از امراي ارتش و افسران ارشد گريخته بودند، سربازان باقي مانده در سربازخانهها مواد خوراكي در اختيار نداشتند، نظم و انضباط در هيچ رده ارتش برقرار نبود، دزدي از منازل مردم و غارت مغازهها افزايش يافته بود و نظاميان نيز در اين غارتگري نقش داشتند. سربازان اسلحهها را از پادگانها ميربودند و ميفروختند. حتي اسبهاي توپخانه به طور پنهاني داد وستد ميشد. بسياري از هنگهاي برگزيده سابق به يك چهارم قدرت عادي خود تنزل يافته بود، شعار نويسي عليه شاه به پشت ديوارهاي كاخ رضاخان نيز رسيده بود. در مجلس علناً از لزوم بركناري شاه از مقام فرماندهي كل قوا سخن به ميان ميآمد.
24 شهريور، رضا شاه آخرين جلسه هيأت دولت را تشكيل داد و به وزيرانش گفت به زودي كشور را ترك خواهد كرد. آخرين جمله شاه به وزيران اين بود كه «راز موفقيت من اين بوده كه هرگز با هيچ كس مشورت نميكردم و خود كارها را مطالعه ميكردم! 2»
وقتي در سپيده دم 25 شهريور 1320 خبر پيشروي نيروهاي روسي مستقر در قزوين به سمت تهران به اطلاع رضا شاه رسيد، وي فروغي نخست وزير را به كاخ احضار كرد و از او خواست تا پيشنويس استعفانامه را بنويسد. فروغي استعفا نامه را به امضاي شاه رساند و سپس به دستور او رهسپار مجلس شد تا آن را براي نمايندگان قرائت كند. با اين همه، وي قبل از رسيدن به مجلس بدون اطلاع شاه راهي سفارت انگليس شد و استعفا نامه را به «سر ريدربولارد» سفير انگليس نشان داد.
زماني كه متن استعفانامه در جلسه مجلس قرائت ميشد، رضا شاه در راه اصفهان بود. او به خانواده خود كه قبلاً از تهران منتقل شده بودند، پيوست.
در ساعت 8 بامداد 25 شهريور، تانكها و زرهپوشهاي روسي اطراف فرودگاه مهرآباد مستقر شدند و ساعتي بعد نيروهاي انگليسي كه از قم به طرف تهران به راه افتاده بودند، به راهآهن رسيدند. تهران هيچ شباهتي به يك شهر عادي نداشت. خيابانها كاملاً خلوت بود. هيچ مغازهاي باز نبود. مردم حتي اتومبيلهاي خود را نيز از ترس آن كه به دست اشغالگران بيفتد پنهان كرده بودند.
روز 26 شهريور در حالي كه تهران در اشغال نظاميان روس و انگليس قرار داشت، محمدرضا پهلوي جانشين جوان رضا شاه در مجلس سوگند ياد كرد. در اصفهان نيز رضا شاه به اتفاق خانواده به سوي نائين و يزد حركت كرد. آنها سپس به كرمان و از آنجا به بندر عباس رفتند.
روز هشتم مهر رضاخان و گروه مسافرانش كه 20، نفر از جمله 7 پيشخدمت و آشپز بودند، با كشتي انگليسي «باندرا»، ايران را به سوي بمبئي ترك كردند. روز نهم مهر كشتي «باندرا» به بمبئي رسيد. رضا شاه پس از توقف كشتي «سركلرمونت اسكراين» كنسول سابق انگليس در مشهد را مشاهده كرد كه وارد اقامتگاه آنان شد و به آنان با زبان فارسي تأكيد كرد حق خروج از كشتي را ندارند. آنها تنها اين فرصت را داشتند كه از كشتي باندرا به كشتي ديگري منتقل شوند.
كشتي «برمه» پس از 9 روز دريانوردي به «پورت لوئي»ـ پايتخت جزيره موريس ـ رسيد. در موريس با تقاضاي رضاخان براي سفر به كانادا مخالفت شد. وي و همراهانش را به اقامتگاهشان انتقال دادند. ارسال نامه و يا دريافت نامه براي آنان ممنوع شد و تنها شنيدن اخبار و گزارشهاي راديو لندن آزاد بود. اين محدوديتها پس از امضاي پيمان سه جانبه ميان ايران و انگليس و شوروي (9 بهمن 1320) برداشته شد. پس از چند هفته اغلب فرزندان رضا شاه با موافقت انگليسيها به تهران منتقل شدند و تنها او با تعدادي از همراهان و خدمتكاران باقي ماندند.
روز هفتم فروردين، رضا شاه و تعداد اندك همراهانش پورت لوئي را با كشتي به سوي دوربان در آفريقاي جنوبي ترك كردند. آنان پس از دو ماه در اين شهر بندري كه آب و هواي نامساعدي داشت با قطار به مقصد ژوهانسبورگ حركت كردند. رضاخان كه از بيماري قلبي، كليه و عفونت گوش رنج ميبرد، طي اقامت خود در آفريقاي جنوبي دايماً با شعارهايي كه وي را «ديكتاتور سرنگون شده» ميخواندند و خواستار اخراج وي از اين كشور شده بودند مواجه بود. بيماري و نفرت عمومي مردم از رضاخان سرانجام وي را از پاي درآورد.
بدين ترتيب رضاخان پهلوي، ساعت 5 بامداد روز 26 ژوئيه 1944 (4 مرداد 1323) در شرايطي كه جنگ جهاني دوم به سرعت به نفع انگليس و روسيه پيش ميرفت، بر اثر يك حمله قلبي درگذشت.
پي نوشت :
1 ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي؛ ج 1؛ ص 86.
2ـ آخرين روزهاي رضاشاه؛ ريچارد استوارت؛ نشر نو؛ 1370؛ ص 337.
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}