مترجم: احمد رازیانی
منبع:راسخون
 

وقتی صحبت به اقتصاد کشید بور گفت: "اقتصاد به هیچ عنوان علم نیست، بهتر است بگوییم تبلیغات است." و اضافه کرد: "البته ما خودمان هم در فیزیک جاروجنجال به راه می‌اندازیم. وقتی فکر می‌کنیم چیزی را درست‌تر از دیگران فهمیده‌ایم، سعی می‌کنیم موقعیت خودد را به گوش همه برسانیم و این یعنی تبلیغات... من مجبور شدم در دو سال تمام با هایزنبرگ و بلوخ جدل کنم تا بپذیرند که نظریة جدید کوانتوم، کلاً به "تطابق" وابسته است... مفهوم مکملیّت را هم به هزار زحمت توانستم به آن‌ها و دیگران به قبولانم."
بور اغلب از چیزهایی که در آینده خیال انتشارشان را داشت صحبت می‌کرد. "فکر می‌کنم که در کارهایم به یک جور کمال رسیده‌ام. معتقدم که نتایج این کارها حتی بیرون از حیطة فیزیک هم خیلی به کار خواهد آمد... خیال دارم کتابی بنویسم که بشود به عنوان کتاب درسی از آن استفاده کرد. نشان خواهم داد که با حداقل استفاده از ریاضیات هم می‌شود همة این نتایج مهم را به دست آورد. این‌طوری حتی می‌شود مطالب را از بعضی جهات خیلی واضح‌تر بیان کرد." این کتاب، که بور آن را وصیت‌نامة خود می‌دانست، هرگز نوشته نشد.
از علاقة بور به کی‌رکگارد خبر داشتم. وقتی به او اطلاع دادم که پروفسور هولاندر از دانشگاه تگزاس کارهای کیرکگارد را ترجمه کرده است، بور شروع کرد به حرف زدن درباة کی‌رکگارد: "وقتی رساله‌ام را در فوتن می‌نوشتم، به شدت تحت تأثیر او بودم، شب و روز کارهایش را می‌خواندم. عظمت کی‌رکگارد در صداقت و اشتیاقی است که او را تا سرحد بررسی عمیق تمام جوانب یک مسئله می‌کشاند. زبان او اعجاب‌انگیز و کم‌نظیر است. البته خیلی چیزها در کی‌رکگارد هست که من نمی‎‌پسندم ـ و این را به گردن زمانه‌ای می‌اندازم که در آن زندگی می‌کرد ـ اما استقامت و پشتکار او را در مواجهه با مشکلات و تحلیل عمیق مسائل ستایش میکنم. به لطف چنین خصلت‌هایی بود که او رنج و ناکامی را به بدل به چیزی مطبوع می‌کرد..."
در فوریة 1937، بور که با خانواده‌اش عازم ژاپن شده بود چند روزی در نورمان..... توقف کرد تا راجع به دو موضوع در دانشگاه اُکلاهما سخنرانی کند. یکی دربارة علیت و دیگری دربارة مدل قطره‌ای‌اش از ساختار هسته. باز هم از اشتیاقش به نوشتن یک کتاب درسی در زمینة نظریة اتمی صحبت می‌کرد، از مکمل بودن حرف می‌زد و به خصوص استدلال می‌کرد که حالا با این مفهوم، می‌شود دربارة حیات یا وجود ارگانیسم‌های زنده صحبت کرد.
در تابستان 1939 مادرم مرد و مجبور شدم به دانمارک بروم. بور را دو سه بار در انستیتو دیدم و یک روز را با خانواده‌اش در خانة ییلاقی‌شان گذراندم. او علی‌رغم بدبیاری‌هایش هنوز هم کاملاً سرزنده و خوش‌بین بود، و این در من خیلی اثر گذاشت. می‌گفت: "خیلی از فیزیک‌دان‌ها دیدگاه‌های مرا درمورد نظریة کوانتوم قبول ندارند. چند وقت پیش در یک کنگرة بین‌المللی مردم‌شناسی دربارة معرفت‌شناسی فیزیک و فرهنگ انسان سخن‌رانی کردم، اما کسی خوشش نیامد. سال گذشته هم در مراسم دویستمین سال تولد گالوانی در مورد زیست‌شناسی و فیزیک اتمی صحبت کردم ولی حرف‌هایم را ـ به خصوص ژنتیک‌دان‌ها ـ قبول نداشتند."
به بور گفتم که خیال دارم در راه بازگشت در جلسه‌ای که در هاروارد دربارة وحدت علم تشکیل می‌شود شرکت کنم، و نظر او را دربارة رهبران این جنبش پرسیدم. گفت: "نویرات در سخن‌رانی که در کینهاگ وداشت ادعا می‌کرد که تنها با تحلیل زبان می‌شود همة مشکلات را از میان برداشت." قرار بود بعد از تمام شدن حرف‌هایش من هم چیزی بگویم، که گفتم: "متخصص کسی است که از همة مشکلات موجود در یک رشتة خاص آگاه باشد. اما بعد از شنیدن این سخن‌رانی مشکل می‌توانم حدس بزنم که آقای نویرات در چه رشته‌ای تخصص دارد."
اگرچه پوزیتیوست‌های منطقی همواره سعی داشته‌اند بور را مؤافق دیدگاه‌های خود قلمداد کنند، او هیچ وقت نتواست آن‌ها (و به همین دلیل، دیگر فیلسوفان صورت‌گرا را) کاملاً جدی بگیرد. مثلاً یک بار وقتی یک پوزیتیویست منطقی داشت مغالطه‌های مابعدالطبیعه را بر می‌شمرد، بور از جایش بلند و گفت: "دربارة تخصص تعریف جالبی هست که می‌گوید متخصص کسی است که در یک زمینة خاص آن‌قدر ورزیده باشد که از تمام اشتباهاتی که می‌شود در آن زمینه مرتکب شد خبر داشته باشد. حالا گمان می‌کنم بشود گفت پروفسور X با سخن‌رانی بسیار جالبش ثابت کرد که به‌ راستی شایستة عنوان عالمِ مابعدالطبیعه است."
یک‌بار هم که داشت در جمع دانشجویان کپنهاگ در همین مایه‌ها سخن‌رانی می‌کرد، حرف‌هایش را با چیزی به همین مضمون شروع کرد: "متخصص به کسی می‌گویند که در یک زمینة محدود، بسیار چیزها می‌داند، و فیلسوف کسی است که دربارة خیلی چیزها اندکی می‌داند، بنابراین متخصص ایده‌آل به همه چیز از هیچ و فیلسوف ایده‌آل به هیچ چیز از همه چیز آگاه است. حرف من این است که ما دست‌اندرکاران علم مدعی هستیم که از چیزی، چیزی می‌دانیم."
در سال 1950، سه هفته‌ای را در دانمارک گذراندم. خیلی از فیزیک‌دان‌های دانمارکی را ملاقات کردم و با بور گفت‌وگوی مفصلی داشتم. کلاً می‌خواست بگوید که در حین جنگ دوم جهانی در آمریکا چقدر تلاش کرده بود تا پرزیدنت روزولت و پرزیدنت ترومن را متقاعد کند که برای جلوگیری از مسابقة تسلیحاتی هسته‌ای فکری کرد. می‌گفت: "علت اصلی آمریکا رفتنم همین بود، وگرنه آن‌ها برای ساختن بمب اتمی نیازی به کمک من نداشتند."
بور نسخه‌هایی از نامة سرگشاده‌اش را که در تاریخ 9 ژوئن 1950 به سازمان ملل نوشته است به من داد. می‌دانید که او در این درخواست پرشور خواستار اتخاذ تصمیماتی به منظور جلوگیری از مسابقة تسلیحات هسته‌ای و فراهم آوردن امنیت و اعتماد متقابل میان ملل جهان شده و اولین شرط لازم برای تحقق این خواسته‌ها را مبادلة آزاد اطلاعات دانسته است. بی‌شک، آغاز جنگ کره باعث شد که این بیانیه انعکاس چندانی نداشته باشد.
در ژوئیة 1951 در یک کنفرانس فیزیک کوانتومی در انستیتوی بور شرکت کردم. در جلسة افتتاحیه، بور طی یک سخن‌رانی دو ساعته، به شرح مراحل اصلی تحول نظریة کوانتوم پرداخت، اما نرسید همة چیزهایی را که در نظر داشت مطرح کند و آخر سر گفت: "با یک‌جور خوش‌بینی بی مورد، امیدوار بودم بتوانم چیزهایی را که از نظریة ذرات و میدان‌ها به عقلم می‌رسد برایتان بگویم، اما وقت خیلی کم بود."
طی این کنفرانس پنج روزه، که عمدتاً به ذرات بنیادی و ساختار هسته مربوط می‎‌شد، بور تمام اوقات حاضر بود و در لابه‌لای گفت‌وگوها اظهارات به‌ جایی می‌کرد. چندبارگفت: "بیایید تعصب را کنار بگذاریم."
در تابستان 1957 بور را ملاقات کردم و یم روز یکشنبه را با خانوادة او در خانة ییلاقی‌شان گذراندم. به انستیتو که رسیدم اول خانم شولتز را از سال 1916 به بعد منشی او بود، دیدم. از او احوال بور را پرسیدم، گفت: "یک کمی چاق‌تر شده، موهایش هم کمی ریخته است، اما به همان شدت همیشه کار می‌کند." این جملة آخر را پروفسور یاکوبسن هم تأکید کرد و گفت: "اما می‌دانید بور هیچ وقت راضی نمی‌شود مگر آن‌که کارهای انجام نشده‌اش کمی بیش از آن باشد که در توان دارد." بور در آن زمان 72 ساله بود، کرسی استادی دانشگاه را رها کرده و جای خودش را به پسرش آگه داده بود، اما هنوز هم استیتو را می‌چرخاند، ریاست کمیسیون انرژی اتمی دانمارک را هم به عهده داشت.