ريشه هاي ناسازگاري در نوجوانان

نویسنده : غلامحسين صالحي

نوجوانان به خود حق مي دهند كه در مسايل مربوط به خانه اظهار نظر كنند و افكار و عقايد و اعمال اعضاي خانواده را مورد سوال قرار دهند . نوجوان ، آن كودك سربه راه قبلي نيست و در مقابل تحكمو دستورات والدين وقاومت مي كند .
يك نوجوان ايراني در خاطرات خود چنين مي نويسد : » دوست ندارم كه به من دستور بدهند ، مخصوصا اگر دستور آمرانه باشد . اگر دستور دهنده مادرم باشد گوش نمي دهم ، وقتي دستوردهنده برادر بزرگم باشد ناچارم كه اجرا كنم وگرنه كشيده اي خواهم خورد . با اين وجود ، وقتي برادرم به من دستور مي دهد سعي مي كنم فورا آن را اجرا نكنم و خودم را به نشنيدن مي زنم . اين كار به من فرصت مي دهد تا خشم خود را فرو بنشانم . از جمله خصوصيات دوره نوجواني مخالفت است . نوجوان با افراد ذي نفوذي كه در اطراف او هستند به مخالفت برمي خيزد . والدين نيز در دايره مخالفت وي قرار دارند . اين مخالفت به خاطر تشخص طلبي يا كسب استقلال يا جداسازي خود از ديگران است . مخالفت در پسران شديدتر از دختران است اين امر شايد به دليل جرات و قدرتي است كه پسران در طول رشد خود كسب مي كنند . معمولا از دختران انتظار مخالفت خود را به صورت قابل قبول تري ابراز مي دارند .
در وضعيتي كه والدين ، نوجوانان را ناسازگار مي پندارند و نوجوانان هم رفتار والدين خود را قبول ندارند ، امكان وقوع بسياري از حوادث ناگوار براي نوجوان وجود دارد . نوجوان با رسيدن به سن بلوغ و بحران هويت ، رفتاري ناسازگار از خود نشان مي دهد . والدين افرادي هستند كه با ارتباط صحيح با وي مي توانند به او كمك كنند تا از اين سن پرآشوب بگذرد نوجوان به تفاهيم نياز دارد و بايد به او كمك شود تا به استقلال همه جانبه برسد . خصوصيات و نحوه رفتار والدين به تكامل شخصيت نوجوان كمك مي كند و يا جلوي رشد طبيعي او را مي گيرد . خصوصيات والدين را مي توان به صورت هاي زير ترسيم كرد : حالت اول ، پدر تندخو و مستبد ، مادر مهربان و آرام . حالت دوم ، پدر مهربان و آرام ، مادر تندخو و مستبد . حالت سوم ، پدر تندخو و مستبد ، مادر تندخو و مستبد . حالت چهارم ، پدر مهربان و آرام ، مادر مهربان و آرام .
در خانواده نوع اول پسر ممكن است خود را با پدر انطباق دهد و از روش تحكم آميز وي تقليد كند و پدر را الگو قرار دهد و هر گونه خشونت را سركوب كند و خواهر و برادر كوچك تر از خود را مورد ضرب و شتم قرار دهد . همچنين ممكن است بعدا در برابر مردم از روش پرخاش جويانه اي كه از پدرش آموخته است استفاده كند يا ممكن است پسر رفتار مادرش را سرمشق خود قرار دهد و رفتار و خوصوصيات زنانگي در وي تقويت شود . در اين صورت از داشتن رفتاري مردانه محروم مي ماند و در زندگي اجتماعي و زناشويي با مشكلاتي مواجه مي گردد . دختر ميز ممكن است خود را ما مادر منطبق كند و از نظر رفتار مادري مشكلي نداشته باشد ولي تصوير نادرستي از مردان پيدا مي كند و همه مردان را مانند پدر خود مي انگارد و در زندگي بعدي و در برخورد با مردان مشكلاتي خواهد داشت .
در خانواده نوع دوم ، دختر نمي تواند به آساني خود را با مادرش انطباق دهد و در ايفاي نقش واقعي خود به عنوان يك دختر دچار اشكال مي شود . انطباق با مادر و پيروي از رفتار وي موجب مي شود كه در مناسبات خود با ديگران مستنبد باشد و نتواند در روابط اجتماعي موفق گردد . پس به سادگي در اين خانواده با پدر انطباق مي يابد و رفتار او را الگو قرار مي دهد . ولي در اثر نداشتن يك الگوي مناسب در رفتار مادري با مشكلاتي در آينده مواجه مي گردد و نمي تواند در برابر جنس مخالف رفتار مناسبي داشته باشد . سران چنين خانواده اي نسبت به زنان بدبين بوده و همواره آنان را مورد سرزنش قرار مي دهند .
در خانواده نوع سوم : نه پسران و نه دختران الگوي مناسبي براي رفتار خود ندارند . نوجوان از طرف پدر و مادر مورد بي مهري قرار مي گيرد و نمي تواند رفتار مناسبي را فرا گيرد . اين خانواده ها زير بناي مشكلات نوجوانان را پي ريزي مي كند و چه بسا باعث بزهكاري ها و انحرافات آنان مي شوند .
خانواده ايده آل ، خانواده نوع چهارم است ، در چنين خانواده اي روابط صميمي و توام با احترام و تفاهم است در اين جا بايد متذكر شد كه ضرورتا تا تمام خانواده هاي تحصيل كرده از نوع چهارم نيستند و در تمام سطوح اجتماعي و در تمام اقشار و طبقات ، تفاوت در روابط خانوادگي ديده مي شود و به مشكلات خانوادگي و اشكال رفتاري نوجوانان مي انجامد . شايد بتوان خانواده نوع چهارم را خانواده » خويشتن ساز « لقب داد . سه نوع ديگر خانواده ها به نوعي سلطه جو هستند كه يكي از والدين يا هر دوي آنها مي خواهند با اقتدار و سلطه حكم كنند . در اين خانواده مجالسي براي ارتباط صحيح ايجاد نمي شود و تفاهمي در برخورد مسايل وجود ندارد .
خانواده هايي را مي توان خويشتن ساز دانست كه رفتار طغيان گرانه در نوجوان را يكي از بخش هاي مهم رشد آنان به حساب مي آورند . اين طغيان به معناي باج خواهي و تهديد نيست بلكه نشانه اي از تشخص طلبي و استقلال طلبي است . آنان مي دانند كه نوجوان در صدد است كه راه مستقلي را براي خودش انتخاب كند . در نتيجه عاقلانه نيست كه الگوي بزرگسالي خود را بر او تحميل كنند . بلكه بايد به تناسب رشد وي ، او را آزاد بگذارند . والدين خويشتن ساز به نوجوان خود كمك مي كنند تا خلاق باشد ، به روابط شخصي خود اهميت دهد ، آگاه از خويشتن باشد و بر اين اساس عمل كند . والدين بايد بدانند كه با اجبار و تحميل كاري از پيش نمي رود .
وضعيت نوجوانان در خانواده هايي كه يكي از اعضاء را به دليل طلاق يا فوت از دست داده است به مراتب مشكل تر است . در اين خانواده ها اگر به صورت موجود خود ماقي بمانند ، پسران گاهي جاي پدر را مي گيرند و تسلط خود را بر همه حفظ مي كنند و مجال رشد آزاد عاطفي و اجتماعي را به ديگران نمي دهند . اين دسته پيش از موقع ، مسئوليت ها را پذيرا مي شوند و از نظر رشد عواطف كه لازمه زندگي بعدي آنها است مواجه با مشكلاتي مي شوند . آنان با همه كس مي خواهند مانند خواهران و برادران كوچك خود رفتار كنند و عملا اين الگوي رفتاري باعث عدم ارتباط درست آنان با ديگران مي شود . گاهي پسران احساس شكست مي كنند و در نتيجه به انزوا و كناره گيري آنان مي انجامد و دست به هيچ كاري نمي زنند . در اين صورت سرزنش مادر و اقوام شروع مي شود و نه تنها مشكل را حل نمي كند بلكه به مخالفت بيشتر نوجوان مي انجامد . دختران وقتي از نعمت پدر محروم مي شوند مشكلات بيشتري دارند اولا از نظر اجتماعي امكان كار برايشان كمتر است و عملا نمي توانند بار مخارج را به عهده بگيرند . ثانيا خيلي زود به خانه شوهر فرستاده مي شوند براي اين دختران كه از داشتن يك الگوي پدري محروم بوده اند و رفتار مناسب با مرد را فرانگرفته اند ازدواج زودتر از موقع خود نه تنها مشكل را حل نمي كند بلكه به برخوردهاي خانوادگي مي انجامد و چه بسا عاقبت خوبي نداشته باشد .
مهاجرت خانواده تايثر فراواني بر رفتار نوجوانان خواهد گذاشت . محيط جديد براي نوجوان ناآشنا است و خود را غريب و تنها و گاه حقير و زبون مي بيند . گاهي احساس عدم امنيت كرده و خود را بي ارزش مي پندارد . شناخت افراد و اطراف ، مدتي وقت او را مي گيرد و روابط در خانواده مهاجر هم مانند قبل از مهاجرت نيست . تامين اقتصادي ، شرايط زندگي و وضع منزل همگي بر روابط خانوادگي تاثير مي گذارد . بسياري از مهاجرين حاشيه نشين شهرها هستند و شايد بتوان گفت محيط جديد نه تنها بهتر از محيط قبلي نيست بلكه از لحاظ تربيتي از محيط آشنا و همگن قبلي به مراتب بدتر است . در وضع روحي يي كه نوجوان دارد و در شرايطي كه در آن زندگي مي كند و روابطي كه در خانواده حكمفرماست امكان انحراف و انحطاط و كشانده شدن نوجوان به دسته هاي بزهكار و منحرف زياد است . وقتي نوجوان هيچ گونه تكيه گاهي براي خود نداشته باشد و نتواند رابطه صحيحي برقرار سازد و روش درست زندگي را فرا گيرد ، احتمال كشيده شدن او ، به سوي رفتارهاي نا به هنجار بسيار زياد است .
براي مقابله با مشكل روابط خانوادگي مي بايست به تصحيح ارتباطات و مناسبات خانوادگي پرداخت . از جمله مشكلات در روابط خانوادگي يك طرفه بودن ارتباطات و تحكم و تسلط يكي از اعضاي خانواده است . بايد نوجوان را آزاد گذاشت تا به صورت منطقي با مسائل مواجه گردد . اين كار مستلزم برخورد منطقي و درست والدين با آنهاست . بدون وجود يك رابطه منطقي و درست در رفتار والدين و نوجوان ، زندگي براي دو طرف تحمل ناپذير و سخت خواهد شد .
منبع:www.e-resaneh.com