1323- 1253ش/ 1363- 1291ق / 1944- 1874 م
انديشه سياسي عبدالعزيز ثعالبي
مقدمه
عبدالعزيز ثعالبي از جمله انديشمندان مبارزي است که از اواخر قرن نوزدهم ميلادي، ضمن تأثيرپذري از آراء اصلاحطلبانهي سيد جمالالدين اسدآبادي و محمد عبده، در فضاي ضد استعماري تونس عليه اشغالگران فرانسوي فعاليت نمود. او معتقد بود که سياستهاي استعماري قدرتهاي بزرگ سبب از هم گسيختگي و عقبماندگي ملتهاي عرب شده و اعراب ميتوانند با تکيه بر هويت عربي اسلامي خود و درک صحيح از موقعيت استراتژيک کشورهاي عربي در سطح بينالمللي، زمينههاي پيشرفت و تجديد حيات فرهنگي و تمدني عربي اسلامي را فراهم سازند. به باور وي، تنها راه نجات اعراب، از طريق بازخيزي جهان عرب و رهايي آنها از استعمار و بازگشت به عظمت از دست رفته، امکانپذير است.شرح حال
1. زندگيعبدالعزيز ثعالبي در 1291 ق/ 1874 م در تونس به دنيا آمد. پدرش ابراهيم نام داشت و جدش عبدالرحمان ثعالبي، قاضي مبارز الجزايري، به تونس مهاجرت کرده بود. عبدالعزيز پس از حفظ قرآن و آموختن معارف اسلامي و اتمام تحصيلات ابتدايي، در 1306 ق/ 1889 م، به جامع زيتونه رفت ولي در 1313 ق/ 1895 م تحصيلات خود را رها کرد و فعاليتهاي مليگرايانهي خود را بر ضد استعمار فرانسه آغاز کرد. او نشريهي سبيلالرشاد را تأسيس کرد و سپس با گروهي از فارغالتحصيلان مدرسهي صادقيه که نشريهي حاضره و جمعيت خلدونيه را تأسيس کردند، آشنا شد و در نگارش مطالب نشريه با آنها همکاري نمود و در 1314ق/ 1896م، در مدرسهي خلدونيه به ادامهي تحصيل پرداخت. ثعالبي، که از 1316 ق / 1898 م در مصر اقامت داشت، تحت تأثير افکار سيد جمالالدين اسدآبادي و محمد عبده، در 1320 ق/ 1902 م از قاهره به تونس بازگشت. (2)
2. شرايط سياسي اجتماعي
ثعالبي در 1323 / 1905، با انتشار اولين کتابش، روحالتحرّر فيالقرآن، که در خصوص زدودن بدعتها و خرافاتي بود که به قرآن نسبت داده ميشد، زنداني شد. در 1325 ق/ 1907 م با الهام از جنبش اصلاحي ترکان جوان، جنبش جوانان تونس (تونس الفتاه) را به همراه گروهي از جوانان اصلاح طلب تأسيس کرد. اين گروه در همان سال موفق شدند. روزنامه التونسي را، به زبان فرانسه، براي دفاع از استقلال کشور و محکوميت استعمار فرانسه منتشر کنند. که ثعالبي در 1327 ق/ 1909 م بر آن نظارت داشت.(3)او در 1327 ق/ 1909 م رياست هيئت تحريريه روزنامه التونسي را که علي باش حانبه به زبان عربي منتشر ميکرد، بر عهده گرفت. (4)
پس از حمله ايتاليا به سرزمين ليبي در 1329 ق/ 1911 م و حمايت مردم تونس از مبارزان ليبي، ثعالبي به کمک ديگر ياران خود، عبور سربازان ترک عثماني را از منطقهي مرسيليا به سوي طرابلس را تسهيل نمود. از سوي ديگر نهضت ملي در تونس نشريهاي به نام الاتحاد الاسلامي صادر کرد و رياست هيئت تحريريهي آن نيز بر عهده عبدالعزيز ثعالبي قرار گرفت. استعمارگران فرانسوي که با نهضت گسترده مردمي مواجه شده بودند، لبه تيز حمله خود را متوجه رهبران نهضت ملي تونس نمودند و علي باش حانبه، عبدالعزيز ثعالبي الشاذلي درغوث، محمد العروي، محمد نعمان و مختار کاهيه را ابتدا دستگير و سپس به خارج از کشور تبعيد کردند. ثعالبي نيز به الجزاير سپس به مصر رفت. او پس از مدتي به فرانسه رفت و به تدريج دامنهي فعاليتهايش به خارج از تونس نيز کشيده شد. وي از آنجا اعضاي حزب «اتحاد و ترقي» تونس را به کشورهاي ديگر اعزام کرد و در 1332 ق/ 1914 م به تونس بازگشت. (5)
او در 1338 ق/ 1920 م کتاب تونس الشهيده انتشار داد که در آن سياستهاي استعماري فرانسه و جنايتهاي آنها بر ضد ملت تونس را مطرح کرده بود. پس از انتشار اين کتاب، استعمار فرانسه، او را به تونس بازگرداند و وي را به اتهام اقدام عليه امنيت ملي، زنداني کرد. اما بعد از اثبات برائت و بيگناهياش، از زندان آزاد گرديد. (6)
پس از انعشاب الحزب التونسي از جنبش جوانان تونس، ثعالبي به اين نتيجه رسيد که ساختار تشکيلاتي اين حزب نميتواند خواستههاي ملت تونس را تأمين کند از اين رو در صدد تأسيس حزب جديدي برآمد که از حمايت ملي گستردهاي برخوردار باشد. او سرانجام پس از برگزاري جلسات متعدد با گروههاي سياسي مختلف موفق شد با جلب نظر آنها در 27 جماديالآخر 1338/18 مارس 1920 طرحي کلي عرضه نمايد که همان مبناي تشکيل حزبي گرديد که ابتدا حزب آزاديخواه تونس (الحزب الحر التونسي) ناميده شد، اما پس از اندکي عبدالعزيز ثعالبي با افزودن کلمهي «دستور» آن را حزب آزاديخواه قانون اساسي (الحزب الحر الدستوري) ناميد که به اختصار، حزب الدستور ناميده شد.
اين حزب پس از تأسيس اثرگذارترين حزب تونس شد و نقش مهمي در مبارزه مردم تونس ايفا کرد. (7)
حزب ابتدا مخفيانه فعاليت ميکرد. اما در 17 رمضان 1338/ 3 ژوئن 1920 با برگزاري کنگرهاي رسماً اعلان موجوديت نمود. در اين کنگره عبدالعزيز ثعالبي به رياست حزب و احمد الصافي به دبير کلي آن برگزيده شدند. ايدئولوژي حزب دستور بر دو اصل وحدت ملي و وحدت عربي اسلامي استوار شده بود و در مبارزه با استعمار فرانسه کوشيد تمام مشخصات و ويژگيهاي ملي را حفظ کند و ضمن ترويج روحيهي مليگرايي در نسل جوان، وحدت ملي را حفظ کند. اصول و اهداف اساسي حزب عبارت بود از: برقراري نقطه مشروطه و حکومت ملي، به رسميت شناختن کليه حقوق شهروندي مطابق قانون و برخورداري از آزاديهاي اجتماعي مانند آزادي مذهب و مطبوعات و شغل و به رسميت شناخته مالکيت خصوصي، ساماندهي قواي مجريه و مقننه و تأسيس قوهي قضائيه مستقل، لزوم ايجاد تقسيمات اداري بر اساس موازين حقوقي، تصويب آزادي آموزش و الزام در آموزش زبان عربي در مدارس ابتدايي. (8)
با آغاز فعاليتهاي حزب در 1302 ش / 1923 م، استعمار فرانسه ثعالبي را به خارج از کشور تبعيد نمود. در غياب ثعالبي، در 1308/ 1929 شماري از جوانان تونسي نشريه صورت التونسي را پايهگذاري کردند که حبيب بورقيبه نيز از اعضاي مؤثر آن بود. بورقيبه نيز از اعضاي مؤثر آن بود. بورقيبه و همفکرانش که به مبارزه استقلالطلبانه معتقد بود از حزب جدا شدند و حزب دچار انشعاب شد. ثعالبي پس از آزادي از زندان کوشيد وحدت را به حزب بازگرداند اما موفق نشد و پس از آن به کشورهاي مختلف سفر کرد و به فعاليتهاي مبارزاتي خود ادامه داد تا اينکه در 1363 ق/ اکتبر 1944 در زادگاهاش وفات يافت و در مقبرهي زِلاج دفن گرديد. (9)
3. آثار
تأليفات وي عبارتاند از:1. خلقيّات المؤتمر الاسلامي بالقدس، که به بررسي زمينهها و دلايل تشکيل کنفرانس اسلامي و افشاي دسيسه صهيونيستها بر ضد آن، نامههاي رئيس مجلس فلسطين، و اقدامات و عملکرد دفتر دائمي کنفرانس اسلامي اختصاص دارد. (10)
2. تونس الشهيده، مسائل مربوط به تونس و سلطهي استعمار فرانسه و توطئه و جنايات آنها در مورد ملت تونس پرداخته شده است. (11)
3. تاريخ شمال افريقا من الفتح الاسلامي الي نهايهالدوله الاغلبيه، (تأليف 1316 تا 1323 ش/ 1937 تا 1944) که تاريخ مختصري از کشورهاي اسلامي شمال افريقا در فاصلهي سالهاي 27 تا 296/ 647 تا 909 ميباشد. (12)
4. مقالات في التّاريخ القديم، شامل مقالاتي است که در 1318 ش / 1939 در روزنامه اراده منتشر شده است. نويسنده با بررسي وقايع تاريخي و آشکار کردن حقايق تاريخي، خطاها و اشتباهات برخي مؤلفان و مورخان را يادآوري کرده است. (13)
5. محاضرات في تاريخ المذاهب و الاديان، که به اديان عرب قبل از اسلام، اديان قديمي (دين نزد مصريان قديم، دين زردشت، دين يونانيها و دين روميها)، اديان آسماني (دين يهود و دين مسيح)، دين اسلام، ظهور اسلام، ايمان، ارکان دين (نماز، زکات، روزه و حج) و معاملات ميپردازد.
6. روح التحرير في القرآن، به اعتقادات اسلامي که با خرافات، اوهام و بدعتها آميخته شده، به طور خالص و ناب ميپردازد.
7. تاريخ الدوله الامويه، در خصوص تاريخ حکومت امويان که در طول اقامت سه سالهي ثعالبي در عراق به رشتهي تحرير درآمده است.
8. تاريخ الهند، در مدت اقامت ثعالبي در هند نگاشته شده و به تاريخ و رويدادهاي هند ميپردازد.
9. الرحلة اليمينه، شرح سفر نويسنده به يمن ميباشد.
10. السيرة النبويه، در مورد سيره و زندگي حضرت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است.
11. مسألة المنبوذين في الهند، مجموعه گزارشهايي است که ثعالبي در هند تهيه و تنظيم کرده و در خصوص فرقه نجسها در هند و راهکارهايي در اين زمينه ميباشد.
12. معجز محمد رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم)، درباره معجزه پيامبر اسلام که در 1938 در تونس منتشر شد. (14)
انديشه سياسي
بازخيزي اعراب
1. شناخت هويت تاريخي
به اعتقاد ثعالبي، اعراب داراي تاريخي افتخارآميز و غرورآفرين و موقعيت طبيعي ممتازي هستند. آنان از چنان جايگاه والايي برخوردارند که پژوهشگران تاريخ عرب آن را به خوبي ميدانند و درک ميکنند. اما عربهاي امروزي که هويت خود را از دست دادهاند، هيچ توجهي به اين پژوهشها و تحقيقات ندارند بلکه آنها را ناديده گرفته و در مقابل استعمار غرب سر تعظيم فرود آوردهاند تا غربيها همه امور ممالک آنها را به دست گرفته و براي آنها تعيين تکليف کنند. اعراب امروزي آن قدر از زندگي غربي اقتباس کردهاند که کار به جايي رسيده که ديدگاهشان نسبت به جهان عرب مثل ديدگاه غربيها شده است. آنها فراموش کردهاند که نوادگان فاتحين جهان و سيطره يافتگان بر ملل مختلف هستند. کافي است که اعراب امروزي يک نگاه به نقشه جغرافيا بيندازند تا جايگاه استراتژيک مهم خود از حيث خطوط مواصلاتي جهان اعم از زميني، دريايي و هوايي، در بين کشورهاي مختلف را دريابند. (15)2. درک صحيح از موقعيت ژئوپولتيک کشورهاي عربي
به نظر ثعالبي جهان عرب گذرگاه شرق به سمت غرب و راه وصول غرب به سمت شرق ميباشد. اين نقطه از جهان از دوران قديم، از ديدگاه سياستمداران و فرماندهان جنگ، موقعيت ژئوپولتيک را به خود اختصاص داده بود. اين جايگاه ممتاز به اجداد ما اجازه داد که بر جهان تسلط پيدا کنند و امروزه هم قادر به انجام اين امر هستند. سرزمينهايي با اين جايگاه رفيع، قابليت آن را دارد که اهالي آن سرور جهانيان باشند. درياي مديترانه، درياي سرخ و خليج فارس همه آبهاي عربي هستند که در سواحل همه آنها عربها سکومت گزيدهاند. آنها ميتوانند با استفاده از اين درياها و موقعيت آنها سيطره سياسي قديم خود بر جهان را اعاده نمايند. (16)از نظر اين متفکر ملتهايي که از نظر دسترسي به آبهاي آزاد، اين چنين موقعيت ممتاز و استراتژيک دارند، بهتر ميتوانند پيشرفت کنند. از نظر نيروي انساني نيز اعراب جمعيت زيادي دارند و در دو قاره آسيا و آفريقا پراکنده شدهاند و حدود 100 ميليون نفر هستند. آنها منابع طبيعي و ثروت فراواني دارند که ملتهاي ديگر از اين منابع محرومند. علاوه بر آن تمدنهاي متعددي از کشورهاي عربي نشئت گرفته و در آنها به وجود آمدند به طوري که به جرئت ميتوان گفت که جهان عرب، موطن ميعادگاه تمدنهاي بزرگ است. (17)
ثعالبي تأکيد دارد که فارغ از هر وضعيتي که جهان عرب در آن بسر ميبرد، هر عرب بايد منزلت و جايگاه عظيمي که جهان عرب در دنيا دارد را درک نمايد و از توطئههايي که براي جلوگيري از پيشرفت جهان عرب و تجزيه کشورهاي آن به عمل ميآيد، آگاه باشد. روزي که اعراب بپا خيزند و از بند استعمار رهايي يابند، بعد از آن ميتوانند جايگاه بينالمللي ممتازي را به خود اختصاص دهند. بعد از رهايي از استعمار کشورهاي عربي، فارغ از هر گونه رقابت فقط به وحدت و همبستگي خواهند انديشيد. بهترين راه براي رسيدن به احيا و بازخيزي جهان عرب، گفتگوي مردم اين کشورها بدون واسطه حکومتهاست تا براي پيشرفت خود و بازگشت به عظمت پيشين، همانديشي کنند. (18)
تشکيل امپراتوري عربي
بخش ديگري از انديشه وحدتگرايانه ثعالبي به اتحاد يکپارچه جهان عرب و تشکيل امپراتوري عربي اختصاص دارد. از نظر او اکنون زماني است که بايد براي تأسيس امپراتوري بزرگ عربي تلاش کنيم و مصر بايد خاستگاه اين امپراتوري بزرگ باشد چون بر کرانهي درياي مديترانه و درياي سرخ واقع شده است و از طريق مرز خشکي با جهان عرب در آسيا و شمال آفريقا مرتبط است. مصر اکنون مرکز فرهنگ عربي و فرهنگ اسلامي به شمار ميآيد و از نظر فرهنگي، هواداران ايجاد امپراتوري عربي بايد فعاليت خود را از مصر آغاز نمايند. براي تحقق بخشيدن به اين امر، اقدامات زير بايد صورت گيرد:1. بايد يک مجمع علمي بزرگ، متشکل از برجستهترين نويسندگان تشکيل شود که وظيفه آن انتشار مقالات در مطبوعات و چاپ کتاب جهت ارتقاء سطح فکري و آموزشي مردم باشد. آنها بايد با ارائهي راهکارهاي مناسب، نظريات جديدي در اين زمينه ارائه دهند.
2. ضروري است دانشجويان جهان عرب به تعداد بيشتري در دانشگاههاي مصر به تدريس مشغول شوند. چون تعداد اين دانشجويان در حال حاضر از 500 نفر تجاوز نميکند و تا رسيدن به سطح مطلوب فاصله زيادي وجود دارد.
3. ضرورت توجه خاص به پژوهشهاي تاريخي و ادبي که ميتواند در زمينه وحدت جهان عرب مؤثر باشد.
4. تلاش براي کشف افتخارات تاريخي و فلسفه، که آغاز مليگرايي در جهان عرب به شمار ميآيد و سپس اقداماتي براي يکسانسازي و انسجام بخشيدن به منابع فرهنگي در کل جهان عرب صورت پذيرد.
5. گسترش همکاريهاي اقتصادي بين کشورهاي عربي جهت دستيابي به مواد خام اوليه و توزيع مناسب آن در سطح جهان عرب. اين امر باعث استحکام وحدت بين کشورهاي عربي ميشود. (19)
براي رسيدن به امپراتوري عربي، قبل از هر چيز بايد ملتهاي عرب را به هم نزديک کنيم. و افکار عمومي جهان عرب را به اتخاذ يک خط مشي مشترک آگاه نماييم و ملتهاي عرب بايد جايگاه استراتژيک و مهم خود را درک کنند تا بتوانند بر جهان سيطره پيدا کنند. تغيير در نظامهاي حکومتي بعد از طي شدن اين مراحل صورت ميگيرد. پس از انجام دادن اين اقدامات، نظامهاي حکومتي مجبورند خود را با ملتها هماهنگ کنند. و از وحدت ملتها نهايت استفاده را ببرند. براي تأسيس يک امپراتوري عربي ضروري است، يک هيئت عربي متشکل از نمايندگان مردم تشکيل شود و به مدت چهار سال فعاليت داشته باشند و مقر آن نيز در مصر باشد. شايسته است، اين هيئت از بزرگترين شخصيتهاي جهان عرب انتخاب شوند و کار فرهنگي را آغاز نمايند. (20)
استعمار
1. ماهيت و اهداف استعمار
ثعالبي اعتقاد دارد که استعمار ابتدا ماهيت اقتصادي دارد و استعمارگران ابتدا براي کسب منافع اقتصادي به ملل شرقي هجوم ميآورند. از ديدگاه او استعمار اقتصادي، استعمار سياسي را در پي دارد که از طريق آن استعمارگران حکومتهاي شرقي را تحت نفوذ خود قرار ميدهند و مناصب مهم سياسي را با عوامل و دستنشاندگان خود اداره مينمايند. آنها در تمام امور داخلي مستعمرات خود، دخالت ميکنند و فراقانوني عمل ميکنند و در مورد اقدامات و عملکرد خود پاسخگو نيستند. به اعتقاد ثعالبي استعمارگران از اين طريق قوانين و شريعت ما را زير سؤال ميبرند و انتقادات آنها نيز در چارچوب نابودي قانون و شريعت صورت ميگيرد. استعمارگران از يک سو ملتها را بر ضد حکام ميشورانند و بهترين راه براي رهايي ملتها را در پيش گرفتن مسير غرب توصيه ميکنند و از سوي ديگر حکام را از خشم ملتها ميترسانند و راه نجات از اين خشم را وابستگي به حکومتهاي غربي و فرمانبرداري از آنها ميدانند. (21)به نظر ثعالبي استعمارگران با اين دسيسهها، فاصله و شکاف بين حکام و ملتها را زياد کردند و دولتهاي شرقي را يکي پس از ديگري زير سلطه خود گرفتند. جالب اينجاست که استعمارگران همه دولتهاي شرقي را با يک نوع توطئه و دسيسه تصرف نمودند و طرح و نقشه واحدي را در پيش گرفتند. جهل و غفلت ملتها هم آنها را در اين امر بسيار ياري رساند. هيچ کدام از اين ملتها موفق نشدند از توطئه چينيهاي مکرر استعمارگران آگاه شوند. آنها تصور ميکردند که سياستهاي استعمارگران باعث نجات و رهايي آنها خواهد شد. بعد از وقوع مصيبتهاي بزرگ و از دست رفتن استقلال، شرقيها در کنار غربيها ايستادند و مصائب جنگهاي بزرگ جهاني را متحمل شدند و جان خود را فداي غربيها نمودند. اما در نهايت شرقيها هيچ بهرهاي از اين کار نبردند؟ (22)
2. بيداري سياسي و مبارزه با استعمار
ثعالبي متعقد است با گذشت زمان و بيداري ملتها و قيام آنها براي احقاق حقوق خود، غربيها باز هم در تعامل با آنها راه خطا را ميپيمايند. اروپاييها تصور ميکنند که با همان ملتهايي مواجه هستند که پدران آنها در قرن هجدهم با آنها رو به رو بودند. بنابراين در تعامل با شرقيها، همان مسيري را در پيش گرفتند که پدران خود با ملتهاي مشرق پيمودند. ثعالبي خطاب به غربيها ميگويد:«شما در درک روحيه شرقيان معاصر دچار توهم شدهايد؛ همان گونه که پدران ما در درک عظمت پدران شما دچار توهم شدند و توهم عامل نابودي خيلي از ملتهاست. تفوق شما در قدرت باعث محروميت شرقي از حق طبيعي آنها شده است. قدرت، چيزي است که هر انساني ميتواند آن را به دست بياورد و ما شرقيها ميخواهيم قدرت را براي رسيدن به خير مطلق و تجديد حيات مشرق زمين به کار ببريم». (23)
دموکراسي
در خصوص دموکراسي ثعالبي بر اين باور است که نزاع قدرتهاي بزرگ بعد از جنگ جهاني اول، نزاع ديکتاتوري و دموکراسي نيست بلکه منازعهاي است که براي سيطره در جهان. کشمکش بين اين دو طرف با هدف سلطه بر کشورهاي شرقي و تقسيم غنايم صورت ميگيرد. پس بهترين کار براي ما شرقيها اين است که خود را وارد اين منازعات نکنيم و از هيچ يک از طرفهاي منازعه حمايت ننماييم. دموکراسي واقعي، آن دموکراسي است که حقوق ملتها و آزادي آنها را تضمين کند. دولتهاي بزرگ که به دنبال بندگي ملتها و گروههاي مختلف هستند، نميتوانند اين نوع دموکراسي را برقرار کنند. انگليس که به عنوان مهد دموکراسي شناخته ميشود اکنون بر شانزده کشور جهان سلطه يافته است. آنها جبلطارق، جزيره مالت، قبرس، فلسطين، سودان، نيجريه، سومالي، حبشه، تانزانيا، کومور، موزامبيک، يمن، بحرين، کرانههاي عربي حاشيهي خليج فارس، هندوستان، تبت، برمه، هنگ کنگ و .... را زير سيطره خود دارند. آيا حضور انگليس در اين کشورهاي غني (از نظر منابع طبيعي) با رغبت و قبول مردمان آن کشورها صورت گرفته است؟ و يا انگليسيها با قدرت شمشير به آنجا پا گذاشتهاند. (24)به نظر او اين دموکراسي، دموکراسي نظامي است که بر اساس جنگ و سرکوب ملتهاي مختلف بنيان گذاشته شده و در اين ميان دموکراسي عدالتجو ناپديد شده است. نازيها و فاشيستها هم چيز جديدي عرضه نميکنند و انديشههاي مشابهي در سر ميپرورانند. اکنون اگر از مردمان کشورهاي شرقي بپرسيم که آيا در کشورهاي خود احساس امنيت و آرامش ميکنند؟ و يا اينکه در يک فضاي پليسي مملو از ترس، فقر و جهل روزگار ميگذرانند؟ پاسخ چه خواهد بود؟ دموکراتها (استعمارگران) بر کشورهاي ما تسلط يافتند و وعده دادند که استقلال ما را به رسميت بشناسند و به آن احترام بگذارند. اما آنها وعدههاي خود را زير پا گذاشتند و از امکاناتي که براي ما فراهم ساختند بسيار سخن گفتند. آنها فراموش کردند که ما در سرزميني زندگي ميکنيم که در گذشته مهد تمدنها بوده است. (25)
پان عربيسم
به باور ثعالبي، جهان عرب يک کيان عظيم و ثابت و غير قابل تجزيه است که قسمت بزرگي از آسياي غربي و قسمتي از آفريقا را در بر ميگيرد. قسمت شرقي آن از اقيانوس هند شروع و در غرب به اقيانوس آتلانتيک (اطلس) ختم ميشود. اعراب با تقسيمات خود از لحاظ اصل و نسبهاي مختلف در اين وطن بزرگ به زندگي ميپردازند. و همچنان نسبت به عرب بودن خود، اهتمام ميورزند و به رغم تمام تلاشهاي کشورهاي اروپايي، به زبان آباء و اجدادي خود سخن ميگويند. زبان آنها يعني زبان عربي، زبان اسلام در غرب و شرق محسوب ميشود، زباني که اصطلاحات علوم مختلف را وارد زبانهاي گوناگون دنيا کرد. اين موارد نشان ميدهد که همه اين مردمان و اين سرزمينها متعلق به يک وطن واحد هستند. ترکها به نام اسلام، اداره امپراتوري اسلامي را به دست گرفتند و اعراب را مورد آزار و اذيت قرار دادند و آنها را از مناصب سياسي دور کردند و سرزمينهاي آنها را تجزيه نمودند اما در مقابل اعراب به دليل ترس از به وجود آمدن شکاف در وحدت مسلمانان، سکوت اختيار کردند. (26)اعراب در زمانهاي قديم و معاصر قرباني زيادهخواهي ترکها شدند و اکنون نيز ترکها نقشههاي شيطاني خود را براي تجزيه جهان عرب دنبال ميکنند. آنها به جاي اينکه پا به پاي اعراب براي اعتلاي شرق بکوشند، بعد از جدايي از اعراب هم به برنامههاي قبلي خود ادامه دادند. بگذاريد دولتهاي غربي به توطئهچيني خود ادامه بدهند؛ هر کس قوم عرب را ميشناسد ميداند که شور و نشاط آنها اجازه نميدهد که اين دسيسهها مانع پيشرفت آنها شود. علاوه بر آن، روح تقدم و پيشرفت در بين آنها جاريست. آنها بودند که در تأسيس تمدنهاي دولتهاي بزرگ از بقيه اقوام پيشي گرفتند و در مقابل همه هجومها که به مدت پنج هزار سال بر عليه آنها صورت گرفت، ايستادگي کردند. آنها بعد از هر دورهي رکود، دوران پويايي و فعاليت را از سر ميگيرند. بدون شک اعراب از خواب گران خود بعد از پايان جنگ جهاني اول بيدار شدهاند. با اينکه اين بيداري در همهي کشورهاي اسلامي به طور يکسان نبود ولي تأثير مهمي در تعيين سرنوشت آنان دارد. به جرئت ميتوان گفت که جهان عرب آماده بيداري و به دست گرفتن نقش تمدنساز خود ميباشد که قرنهاست از آن دور مانده است. امتي که جمعيت آن به دهها ميليون نفر ميرسد و گذرگاههاي مهم مواصلاتي جهان و معابر تمدنهاي بزرگ را تحت نظر خود دارد، فقط به اندکي تلاش نياز دارد تا گذشتهي شکوفاي خود را تجديد حيات بخشد. (27)
اسلام گرايي
1. گسترش اسلام و تمدن اسلامي
به نظر ثعالبي اسلام در بين قومي ظهور کرد که در زمان خود مترقيترين و متمدنترين اقوام جهان به حساب ميآمد. قومي که به تجارت مشغول بود و کار تبادل بين ملتهاي مختلف را انجام ميداد، محال است آنچنان عقبمانده و منحط شود که مورخان آن را به تصوير کشيدهاند. مبارزه سختي که بين پيامبر و دشمنانش از يک سو، و بين جوانان عرب و کهنسالان آن از سوي ديگر صورت گرفت، باعث ثبات اسلام و پيشرفت آن در جهان شد. دشمنان ميگويند که اسلام ديني است که مردم را با زور و تهديد مسلمان ميکند و اگر زور و تهديد نبود هيچ مسلماني را نميديديم. بسياري از مسلمانان اين اباطيل و گمراهي را باور ميکنند. در حالي که پيامبر در ابتداي دعوت خود غير از دين و ايمان خود، هيچ ابزاري به همراه نداشت. ايمان و عقيده نيرويي بود که به وسيله آن توانست به وجدان اعراب تسلط يابد. سرزمينهايي بودند که به وسيله شمشير به اسلام روي آوردند مانند: ايران، مصر، سوريه، شمال آفريقا و ترکستان. اينکه شمشير اثر بسزايي در اسلام آوردن اين سرزمينها ايفا نمود، انکارناپذير است، اما در اين سرزمينها، اسلام تنها با شمشير پيروز نشده است. سرزمينهاي ديگري مانند تمبکتو، برونئي، سنگال، کنگو، سودان، حبشه و تانزانيا بودند که انتشار اسلام در آنها به واسطه شمشير انجام نشد. (28)اقوام ديگري غير از اقوام آفريقايي مانند مالديو، فيليپين و چين را شاهد هستيم که با رغبت به دين اسلام گرويدند، بدون اينکه سرزمين آنها مورد تهاجم قرار بگيرد. اما در زمان حال، از لحاظ نظامي شکست خورديم. و جايگاه پيشرفته خود را از دست داديم و دولت بزرگي در ميان دولتهاي جهان نداريم. ملتهايي که به اين پيشرفت تن ميدهند ديگر نميتوانند نقاط قوت خود را حفظ کنند و به سرعت انحطاط پيدا ميکنند و انحطاط آنها بيشتر در زمينههاي علم و ادب و اقتصاد و .... نمود پيدا ميکند. (29)
2. تجديد حيات تمدن اسلامي عربي
ثعالبي متعقد است به رغم همهي مسائل، مسلماني که به خدا ايمان داشته باشد، داراي نقاط قوت و مثبتي است که هيچ گاه به عوامل فنا و پيشرفت تن در نميدهد و نيروي آگاهي بخشي و هوشياري در او تقويت ميشود زيرا آن را از آيات قرآن کريم الهام ميگيرد. بنابراين مهمترين عامل براي گسترش اسلام، همان عقيده و ايمان است و مردمان سرزمينهايي که به اسلام روي آوردند اعتقاد داشتند که مورد امتحان الهي هستند. بنابراين آنها اين امتحان الهي را با کمال ميل ميپذيرند و به عدل الهي ايمان دارند که وعده خلافت بر روي زمين را به آنها داده است. (30) به نظر او عربها پس از اينکه آن جايگاه رفيع خود در تمام سرزمين را از دست دادند، از تمدن و پيشرفت باز ماندند و حتي در زمينه ادب و فلسفه نيز تحت تأثير ديگران قرار گرفتند. تسلط ترکها بر جهان عرب، اوج ذلت و خواري آنها به شمار ميآمد و هنگامي که نوبت به غربيها رسيد اعراب را مردماني تسليم شده و ضعيفالنفس يافتند. اين علتالعلل پسرفت جهان عرب است و تنها راه نجات آن احياي رسالت محمد بن عبدالله (صلي الله عليه و آله و سلم) ميباشد و اعاده قدرت و صلابت جهان عرب به اين عامل مهم بستگي دارد. چه کسي بايد مسئوليت احياي اين رسالت را بر عهده بگيرد؟ ثعالبي به اين پرسش اين گونه پاسخ ميدهد که: دانشگاهها بايد مسئوليت اين احيا و تحديد را بر عهده بگيرند که در حال حاضر دانشگاههاي کشورهاي مصر، عراق و فلسطين از چنين ظرفيتي برخوردارند. (31)نقد و نظر
به اعتقاد بسياري، انديشهي سياسي ثعالبي بر اين اساس استوار است که مصدر و مبناي تشريع و قانونگذاري مناسب در کشورهاي عربي، همان ميراث فرهنگي و تمدن عربي و اسلامي است. ملتهاي عرب، امت واحدي هستند که بايد با هم متحد شوند، لذا ثعالبي در اوايل قرن بيستم، نداي وحدت کشورهاي عربي و همبستگي جهان عرب را سر ميدهد. (32) او با تکيه بر انديشههاي پان عربيستي و قوميت عربي، حکومت ترکها را بر اعراب عامل انفعال و از هم گسيختگي و دوري اعراب از مناصب سياسي ميداند و معتقد است اسلام در بين قومي ظهور کرد که در زمان خود مترقيترين اقوام جهان به شمار ميآمد و مبارزهاي که در صدر اسلام بين جوانان عرب و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) صورت گرفت، سبب تثبيت اسلام شد (33) و از طرف ديگر مهمترين عامل براي گسترش اسلام را همان عقيده و ايمان ميداند و معتقد است تنها راه نجات و جلوگيري جهان عرب از پسرفت، همانا احياي رسالت نبوي و اعادهي قدرت و صلابت بر مبناي اين رسالت ميباشد. (34)او از يک سو با طرح مباني فرهنگي و تمدني عربي اسلامي خواهان رستاخيز ملتهاي عرب در مواجهه با استعمار و نفوذ قدرتهاي بزرگ ميباشد. (35) و از سوي ديگر با اتخاذ مواضع ضد شيعي به اختلاف در بين فرق اسلامي دامن ميزند و به تشريح حرکت شيعه و دعوت شيعه در شرق ميپردازد و به فرق شيعي حملهور ميشود. ديدگاه وي دربارهي تشيع بسيار غير منطقي و متأثر از تبليغات فرقهي ضاله وهابيت است. وي در نوشتههايش اظهار ميدارد: مورخين شيعه عقيده دارند که فرقه اسماعيليه شيعه نيستند... و ما نميتوانيم اين فرقهها را به تشيع نسبت دهيم و يا آنها را از شيعيان جدا بدانيم ولي ريشه همهي فرقههاي شيعي به يک اصل باز ميگردد که همان دين زرتشتي يا مجوسي است و بررسي اينکه هر يک از فرقههاي شيعي به چه اندازه از اين اصل تأثير پذيرفته است، مستلزم مراجعه به تاريخ مذهب ميباشد. (36)
جمعبندي
عبدالعزيز ثعالبي به عنوان مجاهدي آزاديخواه بر ضد استعمار فرانسه و تلاش براي استقلال کشور از هيچ اقدامي فروگذار نکرد. او در ضمن فعاليتهاي سياسي تشکيلاتي، در عرصهي فرهنگي نيز با انتشار انديشههاي ضد استعماري و استقلالطلبانه خود، براي دفاع از منافع تونسيها از هيچ اقدامي فروگذار نکرد. او معتقد بود عربهاي معاصر، هويت تاريخي خود را از دست دادهاند و هيچ توجهي به ميراث تمدني خويش ندارند. آنها جايگاه و موقعيت استراتژيک خود را در نظام بينالمللي به فراموشي سپردهاند و بايد منزلت گذشته خود را در جهان عرب درک کنند و از توطئههايي که براي جلوگيري از پيشرفت آنها به عمل ميآيد، آگاهي يابند. استعمارگران با نفوذ در بين آنها بين دولتها و ملتها، فاصله انداختهاند تا از اين طريق آنها را زير سلطه خود درآورند. استعمارگران به نام دموکراسي بر کشورهاي عرب تسلط يافتهاند در حالي که آنها فراموش کردهاند که ما در سرزميني زندگي ميکنيم که در گذشته مهد تمدنها بوده است. اما اکنون جهان عرب، آماده بيداري و به دست گرفتن نقش تمدنساز خود است که قرنها از آن دور مانده است. عربها پس از اينکه درک صحيحي از هويت تاريخي و تمدني خود به دست آورند و موقعيت ممتاز و ژئوپولتيک خود را در منطقه و جهان بشناسند، ميتوانند با رهايي از استعمار قدرتهاي بزرگ، زمينهي شکوفايي و بازگشت به تمدن عظيم عربي اسلامي را فراهم آورند و اين علتالعلل پيشرفت جهان عرب و اعاده قدرت و صلابت از دست رفته ميباشد.پينوشتها:
1. عضو هيئت علمي بنياد دايرةالمعارف اسلامي.
2. محمد بوذينه، مشاهير التونيسين، تونس: دار سيراس، 1992م، ص 319؛ عبدالحميد تراب زمزمي، تونس.... في مواجهة التضليل، بيروت، 1410 ق/ 1989 م، ص 140؛ انور الجندي، عبدالعزيز ثعالبي، رائد الحرية و النهضة الاسلامية، بيروت: دارالغرب الاسلامي، 1984م، ص 10.
3. عبدالمجيد تراب زمزمي، همان، عبدالوهاب الکيالي، موسوعة السياسة، بيروت: المؤسسة العربية للدراسات و النشر، 1990 م، ج1، ص 819.
4. عبدالوهاب الکيالي، همان.
5. همان، صص 820- 819؛ انوار الجندي، پيشين، ص 38.
6. عبدالعزيز ثعالبي، تونس الشهيدة، تعريب حمادي الساحلي، بيروت: دارالغرب الاسلامي، 1988 م، مقدمهي ساحلي، صص 7-8؛ عبدالعزيز ثعالبي، تاريخ شمال آفريقا: من الفتح الاسلامي الي نهاية الدولة الاغليبة، بيروت: احمد بن ميلاد و محمد ادريس، 1407 ق / 1988 م، صص 10-9.
7. علي محجوبي، جذور الحرکة الوصية التونسية: 1904- 1934، تعريب عبدالحميد شابي، تونس، 1999 م، صص 95 ، 138، 216، 217 و 220.
8. يوسف مناصريه، الحزب احر الدستوري التونسي، 1919-1934، بيروت: دارالغرب الاسلامي، 1988 م، صص 241- 235؛ فايز ساره، الاحزاب و الحرکات السياسية في تونس، 1932- 1984، دمشق: بينا، 1986م، ص 44؛ بشير بن عثمان، اضواء علي تاريخ تونس الحديث: 1881- 1924، تونس، 1981م، صص 201- 200.
9. حمادي الساحلي، تراجم و قضايا معاصره، بيروت: دارالغرب الاسلامي، 2005 م، ص 252؛ عبدالمجيد تراب زمزمي، پيشين، صص 145- 144؛ فايز ساره، همان، ص 44؛ آندره ميکل، الاسلام و حضارتة، ترجمهي زينب عبدالعزيز، صيدا، 1981 م، ص 493؛ عبدالوهاب الکيالي، پيشين، ص 820؛ ماريان کورنون، تاريخ مفاخر آفريقا: از جنگ جهاني دوم تا امروز، ابراهيم صدقياني، تهران: امير کبير، 1365ش، ص 51؛ انور جندي، پيشين، ص 196.
10. عبدالعزيز ثعالبي، خلفيات المؤتمر الاسلامي بالقدس، 1350ق/1931م، بيروت: جمادي ساحلي، 1988م، ص9.
11. عبدالعزيز ثعالبي، تونس الشهيده، پيشين، صص 7-11.
12. عبدالعزيز ثعالبي، تاريخ شمال آفريقا....، پيشين، صص 27-21.
13. عبدالعزيز ثعالبي، مقالات في التاريخ القديم، بيروت: جلول جريبي، 1986 م، صص 43- 42، 77- 76 و 85.
14. عبدالعزيز ثعالبي، تاريخ شمال آفريقا....، پيشين، صص 14-7؛ انور جندي، پيشين، ص 168.
15. عبدالعزيز ثعالبي، «نهضة العرب ضروريه لسلامة العالم و انقاذه من مشاکله»، در: عبدالعزيز الثعالبي من آثاره و اخبار المشرق و المغرب، خمسون صورة وثيقة اعدها للنشر و قدم لها و علق عليها: الدکتور صالح الخرفي، بيروت، 1995م، ص 83.
16. همان، ص 85.
17. همان، صص 85-84.
18. همان، صص 87- 86.
19. عبدالعزيز ثعالبي، «الامير الطورية العربية التي بنشربها»، در: همان، صص 90- 88.
20. همان، ص 91.
21. عبدالعزيز ثعالبي، «ألم يأن الاستعمار ان ينتهي في الشرق»، در: الزعيم الشيخ عبدالعزيز الثعالبي و اشکالية فکره السياسي، بحث في فلسفته السياسة وصلتها بنضالة و أدبه و رحلاته مشفوع بوثائق و منتخبات، تونس، 2001 م، صص 551 - 503.
22. همان، ص 504.
23. همان، صص 505- 504.
24. عبدالعزيز الثعالبي، «اما لهذا الطمع من آخر؟»، در: همان، صص 497-493.
25. همان، صص 500- 479.
26. عبدالعزيز ثعالبي، «الوحدة العربية في طور التحقيق»، در: همان، ص 477.
27. همان، صص 481- 475؛ عبدالوهاب الکيالي، پيشين، ص 820.
28. عبدالعزيز ثعالبي، «الاسلام نظام اجتماعي و حضارة و عمل»، در: عبدالعزيز ثعالبي من آثاره و اخباره في المشرق و المغرب، پيشين، صص 113- 111.
29. همان، صص 115- 114.
30. همان، صص 117- 116.
31. عبدالعزيز ثعالبي، «أمراض العالم العربي کيف نشأت و ماهي وسائل الاصلاح به»، در: همان، صص 125- 123.
32. عبدالوهاب الکيالي، پيشين، ص 820.
33. عبدالعزيز ثعالبي، «الوحدة العربية في طور التحقيق»، پيشين، صص 478- 477.
34. عبدالعزيز ثعالبي، «امراض من العالم العربي کيف نشأت و ماهي وسائل الاصلاح به»، پيشين، صص 125- 123.
35. عبدالعزيز ثعالبي، «نهضة العرب ضرورية لسلامة العالم و انقاذه من شاکله»، در: همان، صص 87- 83.
36. عبدالعزيز ثعالبي، تاريخ شمال آفريقا، پيشين، مقدمه، صص 21-20 و 293.
ابن عثمان، بشير، اضواء علي تاريخ تونس الحديث: 1881- 1924، تونس، 1981 م.
بوذينه، محمد مشاهير التونيسين، تونس: دار سيراس، 1992م.
ثعالبي، عبدالعزيز، «الاسلام نظام اجتماعي و حضارة و عمل»، در: عبدالعزيز الثعالبي من آثاره و اخباره في المشرق و المغرب، خمسون صوره و وقيقه و تاريخيه، اعدها و قدم لها و علق عليها: الدکتور صالح فرخي، بيروت: 1995 م.
ثعالبي، عبدالعزيز، «الامبراطورية العربية التي نُبشّربها»، در: عبدالعزيز الثعالبي من آثاره و اخباره في المشرق و المغرب، خمسون صورع و وقيقه و تاريخيه، اعدها و قدم لها و علق عليها: الدکتور صالح فرخي، بيروت: 1995م.
ثعالبي، عبدالعزيز، «ألم يأن الاستعماري ان ينتهي في الشرق»، در: الزعيم الشيخ عبدالعزيز الثعالبي و اشکالية فکره السياسي، بحث في فلسفته السياسية وصلتها بنضالة و ادبه و رحلاته مشفوع بوثائق و منتخبات، تونس، 2001م.
ثعالبي، عبدالعزيز، «اما لهذا الطمع من آخر»، در: الزعيم الشيخ عبدالعزيز الثعالبي و اشکالية فکره السياسي، بحث في فلسفته السياسية وصلتها بنضالة و ادبه و رحلاته مشفوع بوثائق و منتخبات، تونس، 2001م.
ثعالبي، عبدالعزيز، «امراض العالم العربي کيف نشأت و ماهي وسائل الاصلاح به»، در: عبدالعزيز الثعالبي من آثاره و اخباره في المشرق و المغرب، خمسون صوره و وقيقه و تاريخيه، اعدها و قدم لها و علق عليها: الدکتور صالح فرخي، بيروت: 1995 م.
ثعالبي، عبدالعزيز، «نهضة العرب ضروريه لسلامه العالم و انقاذه من مشاکله»، در: عبدالعزيز الثعالبي من آثاره و اخباره في المشرق و المغرب، خمسون صوره و وثيقه تاريخيه، اعدها للنشر و قدم لها و علق عليها: الدکتور صالح خرفي، بيروت، 1995 م.
ثعالبي، عبدالعزيز، تاريخ شمال افريقيا: من الفتح الاسلامي الي نهايه الدوله الاغلبيه، بيروت: احمد بن ميلاد و محمد ادريس، 1407 ق / 1988م.
ثعالبي، عبدالعزيز، تونس الشهيدة، تعريب حمادي ساحلي، بيروت: دارالغرب الاسلامي، 1988م.
ثعالبي، عبدالعزيز، خلقيّات المؤتمر الاسلامي بالقدس: 1350 ق/ 1931م، بيروت: حمادي ساحلي، 1408 ق / 1988 م.
ثعالبي، عبدالعزيز، مقالات في التاريخ القديم، بيروت: جلول جريبي، 1986م.
الجندي، انور، عبدالعزيز ثعالبي: رائدالحريه و النهضه الاسلاميه، بيروت: دارالغرب الاسلامي، 1932 - 1984 م/ دمشق، 1986م.
زمزمي، عبدالمجيد تراب، تونس... في مواجهة التضليل، بيروت، 1410 ق/ 1989م.
ساره ، فايز، الاحزاب و الحرکات السياسية في تونس، 1932- 1984، دمشق: بينا، 1986م.
السالحي، حمادي، تراجم و قضايا معاصره، بيروت: دارالمغرب الاسلامي، 2005.
کورنون، ماريان، تاريخ معاصر آفريقا: از جنگ دوم جهاني تا امروز، ترجمه ابراهيم صدقياني، تهران: اميرکبير، 1365.
الکيالي، عبدالوهاب، موسوعه السياسه، بيروت: المؤسسة العربية للدراسات والنشر، 1990 م.
محجوبي، علي، جذور الحرکة الوطنية التونسية: 1904-1934، تعريب عبدالحميد شابي، تونس، 1999 م.
مناصريه، يوسف الحزب احر الدستوري التونسي، 1919 - 1934، بيروت: دارالغرب الاسلامي، 1988 م.
ميکل، آندره، الاسلام و حَضارته، ترجمه زينب عبدالعزيز، صيدا، 1981 م.
منبع مقاله :
عليخاني، علياکبر، و همکاران (1390)، انديشه سياسي متفکران مسلمان؛ جلد يازدهم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}