مترجم: زهرا هدایت منش
منبع:راسخون
 

مکانیزه شدن صنایع نساجی به کمک اختراعات هارگریوز و ریچارد آرک رایت (1792 ـ 1732) انجام گرفت. ماشین ریسندگی آرک رایت از نخستین گام‌های مهم در انقلاب صنعتی بود. بافندگی مکانیزه را هم یک مکانیسین فرانسوی به نام ژوزف ماری ژاکار (1834 ـ 1752) با اختراع کارگاه بافندگی مشهور خود در سال 1801 بنیان گذاشت. با اختراع او برای نخستین بار بافتن طرح‌های مصور میسر شد.
صنایع راه‌آهن مدیون جورج استیونسن (1848 ـ 1781) است که در سال 1814 لوکوموتیو را برای حمل زغال سنگ از معادن ساخت. در 1815 نیز اولین لوکوموتیوبخاری را اختراع کرد.
کانال‌ها و جاده‌ها و پل‌های معلق عظیم به دست مهندسان خود ساخته (و دانشگاه نرفته) هم‌چون تامس تلفورد و شاگردانش ساخته شد. این مردان بزرگ را در همان دوران حیات خودشان نیز به حق مهندس می‌خواندند، در حالی که تحصیلات دانشگاهی نداشتند و در هیچ دانشکدة مهندسی درس نخوانده بودند. جان برنال در کتاب خود می‌نویسد: "پیدایش مهندسان جدید یک پدیدة تازة اجتماعی بود. این مهندسان در واقع بازماندة آسیاسازان و فلزکاران روزگار افزار‌مندی و فلزکاری بودند... گسترش کاربرد‌های علم در نیمة قرن نوزدهم آن‌چنان سریع‌تر از توسعة خود علم انجام می‌گرفت که استفاده و تکمیل آن به ناچار در دست مردان اهل عمل افتاد، و اغلب آنان نیز به شیوة اسلاف خود عمل می‌کردند: با آزمون و خطا تجربه می‌اندوختند و پیشرفت‌های تکاملی فنون را بر نوآوری‌های انقلابی علمی پیوند می‌زدند..."
این مردان بزرگ در قلمرو کار و عمل مهندس شده بودند، نه در دانشگاه، و کاری هم به مباحث علمی ـ دانشگاهی نداشتند. خلاصه کنیم: اقتدار اقتصادی انگلیس، که به دنبال خود برتری‌های نظامی را به بار آورد، به طور عمده حاصل تلاش نوابغ و صنعت‌گران خود ساخته‌ای بود که دانش و مهارت خود را نه از آموزش‌های کلاسیک و دانشگاه، بلکه از محیط کار آموخته بودند.

علم، با صنعت و تکنولوژی یکسان نیست

در قرن نوزدهم، کشفیات دانشمندان در زمینة الکتریسیته موجب شد که قافلة شتاب گرفتة صنعتگران و مهندسان تجربی ـ که انقلاب صنعتی را پدید آورده بودند ـ به فکر استفاده از این کشفیات افتادند تا آهنگ حرکت انقلاب صنعتی را تند‌تر سازند. و چنین بود که گرام، الکتریسین بلژیکی (1901 ـ 1826) نخستین دیناموی صنعتی را ساخت، و مارکنی (1937 ـ 1874) طرح اساسی رادیو را بنیان گذاشت. هم‌زمان، صد‌ها وسیلة برقی نیز وارد میدان شدند. دست‌یافت‌های شیمی‌دان‌ها در زمینة تولید رنگ مصنوعی و نیز عطریات و سایر مشتقات قطران، شاخة دیگری از ازدواج علم و فن را پدید آورد. رفته رفته اختراعات و مصنوعاتی پدید آمدند که پایة اولیة خود را از یک کشف علمی اخذ کرده بودند، و بنابراین شناخت کامل آن‌ها نیازمند اطلاعات علمی بود. و چنین بود که به تدریج این شبهه پدید آمد که گویا انقلاب صنعتی چیزی جز حاصل کار دانشمندان و محققان نیست، در حالی که گذری مختصر بر تاریخچة تحولات صنعت از قرن هجدهم تا کنون نشان می‌دهد که عامل و عنصر تعیین کننده در این تحولات، همواره نبوغ صنعتی بوده است، نه علمی، زیرا بیشتر اختراعات اولیه ربطی به کشفیات علمی نداشته‌اند. حتی رادیو و مولد برق (ژنراتور) را هم که پایه‌ای صد در صد علمی داشتند، آن صد‌ها دانشمندی که به کار تحقیقات فیزیکی وابسته به این دو اختراع مشغول بودند، اختراع نکردند، بلکه این کار به دست مخترعان صنعتگری انجام گرفت که صرفا آشنایی صوری و کلی و عمومی با آن کشفیات و تحقیقات فیزیکی داشتند. ژنراتور را یک نجار ساخت، نه یک دانشمند.
از آن‌چه گفتیم این نتیجه حاصل می‌شود که گرچه کشفیات علمی جدید نقش بسیار مهمی در پیدایش تعداد زیادی از اختراعات و نیز شاخه‌هایی از صنعت داشتند، اما به کارگیری و عملی ساختن این کشفیات در صنعت صرفا به دست صنعتگران انجام شده است. این واقعیت تاریخی نباید مایة شگفتی باشد، زیرا اساسا قوة استنتاج علمی و دانشگاهی چیزی است و استعداد ابتکار صنعتی چیزی دیگر، دانشمند بزرگی چون نیوتون در زمینة اختراع نام‌آور نبود. ناتوانی دانشمندان و توانایی صنعتگران مخترع در این موارد را بایستی به حساب قابلیت‌‌های خاصی گذاشت که بدون آن‌ها مخترع و صنعتگر هرگز نمی‌تواند چیز نوینی را "خلق" کند. این قابلیت‌ها جدا از دانش علمی است و قابل کسب و آموزش در دانشکده‌ها و آموزش‌کده‌ها هم نیست. گذراندن دورة آموزشی معینی هرگز به معنای کسب این قابلیت‌ها نیست، هم‌چنان که نگذراندن آن دوره‌ها به معنای نداشتن این قابلیت‌های آفریننده نیست.
یکسان پنداشتن علم و تکنولوژی و عدم تمیز میان قابلیت‌ها و صلاحیت‌های ویژة دانشمند و مخترع و صنعتگر، مغالطه‌ای بزرگ است. گرفتار شدن هر جامعه‌ای در این مغالطه، به نتایج بسیار نادرستی می‌انجامد که حاصل آن سیاست‌گذاری های نابه‌جا، اتلاف وقت و سرمایة ملی، و سر در گمی در چگونگی انتقال تکنولوژی است.

مهندس کیست؟

بدفهمی‌های ما تنها به تعبیر و تفسیر نادرست مفاهیم علم و صنعت و تکنولوژی محدود نمی‌شود، بلکه حتی دربارة معانی برخی از کلمات ـ و از جمله کلمة مهندس ـ نیز دچار بد فهمی هستیم. در کشور‌های صنعتی واژة "مهندس" در وهلة اول یک حرفه را تداعی می‌کند. همان‌گونه که اگر شخصی خود را بنا معرفی کند، بلافاصله شغل او در ذهن ما تصویر می‌شود، و حوزة کار او برای ما کاملا روشن است، اگر کسی هم خود را مثلا مهندس معدن بنامد، مقصود این است که او در معدن به کار مدیریت و رتق و فتق امور فنی اشتغال دارد، و این ربطی به درجه و رشتة تحصیلی‌اش ندارد، زیرا مثلا ممکن است حسابداری خوانده باشد، اما خود را حسابدار نمی‌خواند، چون عملا به مهندسی معدن اشتغال دارد، و یا اگر کسی مهندسی نفت خوانده باشد، اما در پیمان‌کاری ساختمانی استخدام شود و کار کند، خود را مهندس ساختمان می‌داند، نه مهندس نفت. در دنیای غرب، مهندسی که مرغ‌داری می‌کند، اگر خود را باز هم مهندس بخواند، شوخی بدی کرده است.