ابهام Ambiguity/Plurisignation
Multiple Meaning
ابهام در لغت به معني پوشيده گذاشتن، مجهول گذاشتن، به مرحلهي وضوح نرساندن، بسته کردن کار، پوشيده گفتن، دور کردن و راندن کسي را از کار، پيچيدگي، بستگي، پوشيدگي و تاريکي است و در اصطلاح بديع سخني گفتن که محتمل دو معني بود.
در ابهام احتمال دو معني متضاد يا مختلف مثل مدح و ذمّ وجود دارد به طوري که از يکديگر قابل تمييز نباشد، از اينرو قدما آن را ذووجهين و محتمل الضدين هم گفتهاند. براي مثال انوري گويد:
دي محتسبي به راه ديدم *** در دست گرفته چوب ارژن
مه روزَنَکي گرفته ميزد *** نظاره بر او زمرد و از زن
پرسيدم از آن ميان يکي را *** کاين چوب چرا زند بر آن زن؟
گفت اين زنکي است روسپي نام *** وين محتسبي است «روسپي زن»
در بيت آخر «روسپي زن» را هم ميتوان به معني تنبيه کنندهي زن روسپي تعبير کرد و هم به معني کسي که زن روسپي دارد.
(زيب سخن)
يا اين بيت از سعدي:
به راستي که نه همبازي تو بودم من تو شوخ ديده مگس بين که ميکند بازي بازي در اين بيت به دو معني آمده است؛ اول به معني بازي و شوخي، دوم به معني باز يا شاهين.
در بلاغت غرب، از هنگامي که ويليام امپسون ايهام را در کتاب هفت نوع ابهام (1930) پيش کشيد، اين اصطلاح به نقد ادبي راه يافت. امپسون در کتاب مذکور براي ابهام هفت گونه بشرح زير برمي شمارد:
- وقتي بتوان کلمه يا عبارتي را در آن واحد به چند معني تعبير کرد.
- وقتي يک کلمه دربرگيرندهي دو يا چند معني باشد.
- وقتي دو معني مختلف به گونهاي در يک کلمه يا عبارت جمع آمده باشند که بيانگر ابهام ذهني نويسنده باشد.
- وقتي نوعي ابهام کلامي در نوشته وجود داشته باشد که نويسنده يا شاعر بدون فکر قبلي و فقط هنگام نوشتن به آن پي برده باشد.
- وقتي تعبير و تفسير کلامي که ظاهراً متناقض است بر عهدهي خواننده گذاشته شود.
- و بالاخره تناقض و تضادي آشکار که حاکي از عدم اطلاع کافي نويسنده نسبت به مطلبي است که مينويسد.
در ادبيات انگليسي، شعر The Buglar’s First Communion سرودهي جرارد مانليهاپکينز همهي موارد هفتگانهي ابهام را که امپسون برشمرده دربردارد.
قسمي ابهام نيز وجود دارد که در بلاغت انگليسي amphiboly يا amphibology ناميده ميشود و ناشي از ساختمان مبهم دستوري يا دوپهلوئي کلام است به طوري که عبارت يا جملهاي را که از چنين کيفيتي برخوردار است بتوان به بيش از يک معني تعبير کرد. براي مثال در بيت زير:
گر زاهد صدساله ببيند دستت *** در گردن من که پارسائي نکند
گنجوي کرماني
از عبارت «ببيند دستت در گردن من» دو تعبير حاصل ميشود؛ نخست: «اگر زاهد صد ساله دست تو را در گردن من ببيند...» و دوم: «اگر زاهد صدساله دست تو را ببيند، من به گردن ميگيرم که...» و حافظ گويد:
عرضه کردم دو جهان بر دل کار افتاده *** جز از عشق تو باقي همه فاني دانست
که روشن نيست «باقي» به عشق برمي گردد (يعني آنچه بجز عشق تست) يا صفت عشق است (عشق تو که باقي است). يا در اين بيت:
بر لب بحر فنا منتظريماي ساقي! *** فرصتي دان که ز لب تا به دهان اينهمه نيست
(موسيقي شعر)
نوع اخير در بلاغت فارسي، به ايهام نزديکتر است.
در انگليسي نمونهي کاربرد چنين عبارت دو پهلوئي آنست که کسي بگويد: I stood by my friend crying (من کنار دوستم گريان ايستادم، يا من کنار دوست گريانم ايستادم) که معلوم نيست صفت گريان به «من» يا به «دوستم» اشاره دارد.
پيشگوئيهاي دو پهلوئي که جادوگران در ابتداي نمايشنامهي مکبث نسبت به آينده و مرگ مکبث ميکنند نيز از همين قسم ابهام محسوب ميشود.
نمونهي ديگر اين نوع ابهام در سخنان کلئوپاتر در نمايشنامهي آنتوني و کلئوپاتراي شکسپير يافت ميشود:
Come, thou mortal wretch, with thy sharp teeth this knot intrinsicate of life at once untie. Poor venomous fool, Be angry and dispatch,
بيااي بدبخت فاني
با دندانهاي تيزت
اين گره در هم فرورفتهي
زندگي را به يکباره از هم بازکن.
موجود سم آگين بدبخت بي خرَد
خشمگين شو و دست به کارِ هلاک شو.
کلمات کلئوپاترا از نظر دلالت چند بُعدي است. در متن انگليسي کلمه mortal هم به معني فاني و هم به معني مهلک است. يا کلمهي wretch (بدبخت) در فحواي متن هم تحقير را ميرساند هم شفقت را؛ يا کلمهي dispatch که هم «تعجيل کن» و هم «به قتل برسان» معني ميدهد. اين نوع ابهام که حاصل دلالتهاي مطابقهاي متعدد در يک کلمه است و در حقيقت با استفاده از اين توانمندي زباني پديد ميآيد در اصطلاح چند معنائي multiple-mcaning-يا plurisignation ناميده ميشود.
داد، سيما (1378)، فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران: مرواريد، چاپ چهارم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}