معناي روانشناختي شهادت
معناي روانشناختي شهادت
معناي روانشناختي شهادت
تجربه ديني محصول مستقيم و بلاواسطه ارتباط انسان با خدا و يا پديدههاي وابسته به آن است. اين نوع تجربه نوعي تجربهاي شخصي و منحصر به فرد و متكي بر نوعي علم حضوري است. از خصوصيات اين نوع تجربه بازگيري و غوطهوري و اتحاد مي باشد و بر پايه نگاهي دروني شكل ميگيرد.
تجربه شناسي، نقادي تجربههاست، نقادي تجربههايي كه اگرچه پايه و مبناي حضوري دارند تنها بعد از آنكه تعريف شدند تجسم و تصوير شدند و از مقوله علم حصولي در آمدند امكان ارزيابي مييابند و ميتوان آنها را به نقد كشيد. تجربه شناسي ديني موضعي تماشاگري دارد و با دور نشستن از زاويهاي متفاوت و بيطرفانه و البته با نوعي موضع گيري نظري به قضاوت تجربه ديني ميپردازد. اين نوع موضع گيري عالمانه هر چند ميكوشد تجربه ديني شخصي را قابل فهم و تبيين پذير كند ممكن است آن را از ساخت مقدس و جنبه ملكوتي به ساحت امور نفوذ پذير و ناسوتي تنزل دهد و بهرحال محتمل است آن را نوعي تحليل كند كه از نظر شخص تجربه كننده غير قابل قبول و غير قابل تحمل باشد. تقدس زدايي و نقد پذير نمودن امور معنوي يگانه ميسر بررسي علمي اين گونه مسايل است و شايد يگانه مسيري است كه امكان مفاهمه را فراهم ميكند و بستر گسترش و همگاني كردن اين فهم و تجربه را مهيا ميسازد. در اين مقاله كه در يك مقدمه و دو فصل تنظيم شده است ابتدا سعي ميشود نوعي خاصي از تجربه ديني بنام شهادت تحليل شود و مسير شكل گيري و معناي آن بيان شود و سپس نظريهاي ناكام در تحليل آن توضيح داده شود و در انتها نظريه جانشيني مناسب آن ارائه گردد. نظريه ناكام كه عدهاي آن را دستمايه تحليل تجربه شهادت قرار دادهاند نظريه فرويد است و نظريه جايگزين آن كه ما براي تبيين شهادت ارائه كردهايم نظريه عمل است.
هدايت و راهيابي به راه خدا كه يكي از آن راهها مقاتله است مرهون توجه بليغ به خداست و كوشش در فهم و درك خدايي كه با نور هدايت آن در راه بلند و پر فراز و فرودش بايد حضور يافت. اي توجه و حضور مستلزم گذر از دو مرحله اساسي است. مرحله نخست مرحله هجرت است. شخص در اين مرحله بايد گامي اساسي بردارد. گامي كه مستلزم فراتر رفتن از خود است. مهاجر كسي است كه از نفس خود هجرت كند و بتواند بغير از خود ديگري را ببيند. اگر شخص اين توفيق را بيابد كه گامي فراتر از خود بردارد ميتواند دنياي وسيعتري از خود خواهي خود بيني و خود پرستي را درك كند. دنيايي كه بزرگي خود را به رخ خواهد كشيد و كوچكي و حقارت نفس را هويدا خواهد ساخت. اين مقايسه موجب ميشود كه آدمي از خود و دلبستههايش جدا شود بند تعلق بگسلد و اين توفيق و امكان را بيابد تا در گستره زمين هجرت كند. سير در زمين و نظاره كردن آثار الهي و مرور سرنوشت و سرگذشت ديگران نقبي به درون او خواهد زد. اين نقب به تامل منجر خواهد شد. تاملي كه نتيجهاي جز كشمكش و درگيري ندارد. اين جدال دريچه ورود به مرحله دوم است با ورود به مرحله دوم گام اساسي ديگري را بايد فرد بردارد. اين گام همانا چهادي است كه ابتدا در درون شكل ميگيرد جهادي كه بستر زايش عشق و فهم است. در اين مرحله شخص با خود درگير است درگير با آن چيزها و كساني كه در خانه دلش بيتوته كردهاند. زدودن رنگ اغيار و بيرون راندن بيگانه فرصتي فراهم ميكند كه دل منزل جانان شود و جهاد برتري آغاز شود. جهادي كه در جهت فهم و شناخت ميهمان آشناي دل و آن چهره زوال ناپذير و غريب ديريابي است كه هستي در فهمش به تحير رسيده است. تلاش و جهاد در مسير يافتني و دستيابي به مظاهر نور و بارقههاي درخشان عشق مهاجر مجاهد را به درگيري بيوقفه و بيپاياني با مظاهر ظلم و ظلمت ميكشاند. و اين چنين جهادي به جهاد در راه خدا ميانجامد. تلاش در نيل به كل هستي تلاش در از ميان برداشت خار بيابان است. اين تلاش و جهد و پيگيري دو فرجام نيك دارد يا به كشته شدن ميانجامد و يا به انتظار شهادت تبديل ميشود كه آمده است( فمنهم من قضي نحبه و منهم من يتظر). در اين برداشت بديع از مواجهه با هستي اگرچه فرد در دنياست با دنيا نيست و سراسر وجودش را خدا فرا گرفته است. اگر در اين دنياست و يا فراتر از آن در مواجهه حضوري به وجه خدا نظر ميكند. در اين معنا خدا خود شاهد است( و شاهد و مشهود) و شهيد طالب نيل به ملكه شاهد است( فاكتتبنامع الشاهدين). شهادت حضور عيني است و با علم متفاوت است. براي مثال براي درك ماه رمضان بايد ماه را شهادت داد(فمن شهد منكم الشهر فليصمه) و يا وقتي در قيامت از شنيدهها و ديدهها و پيكرهها سوال ميكنند از واژه شهادت بهره ميگيرند(حتي اذا ماجاوها شهد عليهم سمعهم و ابصار هم و جلودهم). كاربردهاي مختلف واژه شهادت در قرآن كريم نشان دهنده آن است كه اين واژه به نوعي علم حضوري عيني و نه ذهني مصداقي و نه مفهومي مواجهههاي حضوري و زنده و نه ماهوي و تصويري دلالت دارد.
از دلالت معنايي تجربه و مفهوم شهادت آشكار ميشود كه اين تجربه محصول فعاليتي هشيارانه است شهادت فرآيندي هشيار و زنده است كه فرد عالمانه در آن حضور دارد. تجربه شهادت علاوه بر هشياري مبتني بر عملي ارادي و مختارانه است راهي كه برگزيده ميشود و با پاي ارادت و اختيار در آن گام زده ميشود. همانطور كه در دلالت معنايي شهادت بدان اشاره شد شهادت مستلزم در نظر گرفتن آرمان و هدفي والاتر از خود است هدف و آرماني كه در نوعي مجاهدت و هجرت تلاش ميشود بدان دست يافت. اين آرمان زنده وجدي معبود و پروردگاري است كه در مواجههاي زنده به نظاره وجه آن نايل ميشود. دستيابي به اين آرمان و شهادت مرهون فراتر رفتن از خود و وانهادن انگيزهها و غريزهها و منيت هاست. بدان معنا كه با انگيزههاي مادي و طبيعي و با چشم داشت به ميلها و غريزهها نميتوان به اين اوج رسيد. اوجي كه مستلزم وانهادن منزلت طبيعي و اجتماعي است و حضور در حماسهاي پر شور كه حاصلي جز آشفتگي ندارد. شهادت مفهومي است كه چهار مولفه اساسي آن را شكل ميدهند. به عبارتي ديگر تجربهاي است كه وابسته به چهار فعاليت است: هشياري، اراده، آرمان گرايي و وانهادن غريزههاي طبيعي.
در نظريه فرويد انسان به منزله دستگاه رواني در نظر گرفته شده است كه با مقدار انرژي ثابتي كه در آن وجود دارد زندگي رواني فرد را به جريان ميكشد. اين دستگاه رواني تابع اصل ثبات انرژي است و انرژي سيستم كاستي و افزايش نميگيرد و با گردش خود چرخه تحول شخصيت را ميسر ميكند. انرژي اين سيستم ماهيت رواني جنسي دارد و محصول سر كوب افكار و آرزوهاي جنسي ممنوع ميباشد. ماهيت افكار و آرزوهاي سركوب شده ناخودآگاه است. از اين چشم انداز ماهيت تحول شخصيت و نظام رواني بر اساس انرژي رواني ليپيدويي است كه ماهيتي جنسي و ناخودآگاه دارند.
در فرآيند تحول و رشد افكار ناخودآگاه در پي ارضا و كاميابي هستند. ارضا و كاميابي در جهان خارج مستلزم در نظر گرفتن محدوديتها و گشايشهاي جهان واقعي است و بناچار افكار ليبدويي در مسير فعاليت خود و به منظور ارضا و تحقق آرزوهاي ناخودآگاه مجبورند ملاحظات جهان واقعي را در نظر بگيرند. و لذا سطح جديدي در شخصيت بنام«خود» پديد ميآيد كه براي ارضاي انرژي ليپيدوبي بدنبال راه كارهاي واقعي و لحاظ كردن محدوديتها و مقررات بيروني است.
«خود» در نظام فرويد مسئول مصالحه بين تمايلات ناخودآگاه و ملاحظات جهان واقعي است. از يك طرف افكار ناخودآگاه سطح نهاد به دنبال ارضاي بيقيد و شرطند و از ديگر سو جهان خارج چنين بيضابطه بودن را مجال نميدهد. وظيفه «خود» از يك طرف اعمال محدوديت در ارضا و از طرف ديگر يافتن چاره و راههاي جامعه پسند ارضاي تمايلات ناخودآگاه است. اين فعاليتها اگرچه با ملاحظه واقعيت انجام ميشود از نظر فرويد همچنان ماهيتي ناخودآگاه دارد. «خود» در چارچوب اقدامات خود از روشهاي و راهبردهاي ويژهاي بنام «مكانيزمهاي دفاعي» بهره ميگيرد. مكانيزمهاي دفاعي خود وسيله انسجام شخصيت و در خدمت برآوردن تمايلات ليپيدوبي نهاد ميباشد.
يكي از اين مكانيزمهاي دفاعي تصعيد نام دارد. خود با توسل به مكانيزم تصعيد در پي آن است تمايلات و انگيزههايي كه ماهيت سركوب شده افكار ناخودآگاه جنسي دارند به شكلي تلطيف شده ظاهر آن را تغيير داده از مسيري جامعه پسند كه جامعه در برابر ارضاي آن مقاومت نكند و به صورتي ظريف كه خوشايند طبع اجتماعي ميباشد خواستههاي نهاد را بر آورده سازد. مجسمه سازي، نويسندگي و نظاير آن همان خواستههاي غريزي ناپسند و ممنوع و ناخود آگاهي هستند كه با تغيير شكل ظاهري به ارضاي افكار ليبيدوبي ميانجامند. فعاليت شهادت طلبانه مجاهدان در راه خدا نيز در اين راستا ترسيم شده است. اگرچه ممكن است كساني كه دست به تطبيق مكانيزم دفاعي تصعيد با شهادت زدهاند از اقدام خود چنين معنايي را مراد نكرده باشند لاجرم در اين چارچوب اقدام كردهاند.
مكانيزمهاي دفاعي و از جمله تصعيد مقيد به ضوابطي چند ميباشند. از جمله اين ضوابط عبارتند از اينكه اين مكانيزمها و راهبردها ناخودآگاهند. بدين معنا كه ماهيت اين فعاليت در سطح ناهشيار جريان دارد و فرد از ماهيت افكار و فعاليت خود مطلع نيست، هر چند به خود عمل وقوف دارد يعني ميداند كه نويسندگي ميكند و يا شعر ميگويد ولي به انگيزهها و تمايلات پنهان خود وقوف و آگاهي ندارد اين مكانيزمها عمدتاً مبتني بر نوعي خود فريبي و تسويل هستند و به راهكارهايي منجر ميشوند كه هر چند چهرهاي عاقلانه به خود ميگيرند ماهيت غير عقلاني دارند و تابع بيمنطقي و بيزماني افكار ناخود آگاهند. از جمله ضوابطي كه مكانيزمها بدان مقيدند ماهيت مكانيسمي و علي اين افكار است. افكار سركوب شده علت رفتار محسوب شده خود را به فعاليت و رفتار آدمي تحميل ميكنند و رفتار آگاهانه فيالواقع معلول فشار سطح ناهشيار شخصيت است و از جمله دلالتهاي آن نوعي گذشته نگري است. در چارچوب گذشته نگري افراد تابع و محصول تجارب جنسي ناخود آگاه گذشته خود هستند. ديدگاه فرويد نوعي دترمينيزم و موجبت را در نظام رواني انسان ترسيم ميكند كه مجال و فرصتي براي حضور فعاليت ارادي باقي نميگذارد. مكانيزم دفاعي تصعيد به علاوه شامل نوعي تغيير شكل نيز هست كه همان انگيزهها و تمايلات در سطحي برتر و اجتماع پسند يافته و به كاميابي نايل ميشوند.
مكانيزم دفاعي تصعيد با ضوابط پيش گفته نظير ناخودآگاهي، بيمنظمي، مكانيسمي بودن، خود فريبي و تسويل در برابر تجربه شهادت قرار ميگيرند كه با مولفههاي متعددي نظير خود آگاهي، منطق، اراده، درك و تجربه امور معنوي و فرا رفتن از سطح انگيزههاي طبيعي تبيين ميشوند. به نظر ميرسد نظريه فرويد از تبيين چگونگي و ماهيت فرآيند شهادت بر نميآيد و كار تطبيق و تاويل به سامان نميرسد و اقدامات انديشمندان به جاي شرح شهادت به جرح آن خواهد انجاميد.
نظريه عمل مدلي از رفتار انسان ارائه ميكند كه نه مكانيسمي است و نه ارگانيسمي نظريه عمل با تاكيد بر جنبه التفاتي و عقلاني آن ميكوشد نا رضايي و ناتواني نظريهها را در مفهومي كردن تعامل بين جهان اجتماعي بيروني و دروني جبران كند. مدل مكانيسمي انسان را به منزله ماشين در نظر ميگيرد ساعت يا كامپيوتر باز نمايي تمثيلي از انسان هستند. تمامي رفتار آدمي به طور علي تعيين ميشوند. آدمي در اين منظر واكنشي مفصل يا مدل ارگانيسم تهي است. رفتار يا فعاليت پيامد درون دادههاي خارجي است و فرآيندهاي رواني پنهاني نظير، تفكر، اراده، آرزو و ادراك با تاويل و تحويل به پديدههاي سادهاي كه در نتيجه عمل موثر رخ ميدهند تبيين مي شوند.
در مدل ارگانيسمي از انسان فعاليت و رفتار از درون ارگانيسم ريشه ميگيرد. در مدل ارگانيسمي انسان معلول علل داخلي است و تاكيد بر خلاف ديدگاه مكانيسمي بر محيط داخلي است و از اين رو به انسان نميتواند متفاوت از محيطي در نظر گرفته شود كه در آن قرار دارد. مدل ارگانيسمي نيز از همان چارچوب و پارادايم موجبتي تبعيت ميكند. فيالمثل درنظريه پياژه به منزله بازيهاي انحصاري مدل ارگانيسمي شخص به كناري گذاشته شده جاي آن را ساختارهاي منطقي- رياضي گرفته است و جنبههاي ذهني من، تجربه فردي به منزله عوامل مشاركت اجتماعي، محيطي، زيستي يا شخصي ناديده گرفته شده است.
در مدل انسان خود مختار آدمي به منزله موجوديتي نگريسته شده است كه تفسير غير علي از آن صورت ميگيرد. مفروضههاي عمل آدمي هدفمندي و التفات است. هدف خاصيتي كششي دارد كه از جلو و معطوف به آينده است و جز ذهني عمل است و فرد به خاطر آن فعاليت خود را سامان ميدهد در حالي كه علت در گذشته قرار دارد و جز عيني رفتار است از آن تخلف ناپذير است. نيات با معيار همساني و تفاوت اعمال سر و كار دارد و مشخص كننده تصميمي است كه عامل براي انجام كاري بر ميگزيند و ترجيحي در امور قائل مي شود. از اين چشم انداز آنچه فرد انجام ميدهد وابسته به قصدهايي است كه ميكند. ارتباط بين قصد و عمل يك ارتباط خطي مستقيم نيست و البته پيوسته هم نيست.
چارچوب مفهومي كه از اي بحث به دست ميآيد نشان ميدهد مفاهيمي نظير اهداف نيات قواعد و انگيزهها با همديگر وابسته و مرتبطند. دو فرض مهم در اين چارچوب از اين قرارند:
1- رفتار آدمي هدفمند التفاتي و معطوف به قواعد است
2- عمل آدمي تظاهر عقلاني نيات موجود در قواعد ميباشد.
عنصر اساسي در هر عمل وجود تمايلات و قصدههايي است كه انگيزههاي عمل را شكل ميدهند. اين قصدها هستند كه موضوعات و وقايع و مردمي را كه اين قصدها معطوف به آنهاست معين مي سازند. و طبق آن عامل به آنها علاقمند ميشود.
عمل دو نوع تعيين كننده دروني و بيروني دارد. تعيين كنندههاي خارجي با دعاوي رمزي و سمبوليك( كلام، درخواستها و ....) معين مي شوند. تعيين كنندههاي دالخي شامل نيات و نگرشهاي معرفتياند. دو نوع تعيين كننده داخلي (قصد) را ميتوان از هم تميز داد. يكي خواستها و ديگي تكاليفاند. خواستها مربوط به ارزشهاي ذاتي و اصلي اعمالند در حالي كه تكاليف مربوط به قواعد پنهان و آشكار مرتبط با نقش اجتماعي عامل و نظاير آن است. قصد عمل موجب و علت عمل نيست چون قصدها منطقاً به عمل نميانجامند بلكه قصدها مفهوماً با عمل مرتبطند.
طرح عمل در تلاش براي پر نمودن رخنه ميان دانش و عمل از سه مولفه مهم كمك ميگيرد:
1- هدف 2- استراتژي و روش 3- آثار و پيامدها
طبق طرح عمل ابتدا براي شكل دادن به عمل هدف خاصي در نظر گرفته ميشود و قصدها بر اساس آن شكل ميگيرند. وقتي قصدها شكل گرفتند روشها و راهبردهاي نيل به هدف طراحي مي شوند و يكي از آنها بر حسب بهترين شيوه برگزيده ميشود و به تبع آن آثار و پيامد كار بست راهبرد ملاحظه ميشود. ملاحظه دو جنبه دارد يا پيامد خواسته شده است. كه در اين صورت عمل جنبه التفاتي يافته، هدف تحكيم ميشود و چرخه انجام عمل با عزم اهتمام راسختر دنبال ميشود و چنانچه به نتيجه و اثر مطلوب نيجامد، اثر ناخواسته به مرحله راهبردها و استراتژيها منتقل شده اصلاح و تصحيح مورد لزوم انجام گرفته چرخه عمل جريان مي يابد.
مطابق پارادايم نظريه و طرح عمل شهادت فرآيندي آگاهانه است كه با در نظر گرفتن هدف شكل ميگيرد. در نظر گرفتن هدف در شخص مطابق خواست دروني كه همان مجاهده اكبر و اتصال حقيقي با خداست و نيز مطابق تكليف و وظيفهاي است دروني كه در مسير نيل و انجام اين مجاهدت بايد به وظيفه اجتماعي خويش كه همانا انجام تعهدات اجتماعي الهي است اهتمام ورزد.
شهيد در نيل به هدف راهبردهاي مختلفي را بكار ميبندد و در اصطلاح ديني پس از ايجاد مناسب مطلوب بين خود و خدا در راهبردهاي مختلف سبيل الهي مشاركت ميجويد. از اي نظر راههاي رسيدن به خدا به شماره آدمياني است كه وجود دارند. شهيد در اين مسير راههاي مختلفي را در نظر گرفته تجربه ميكند طريقه علم آموزي طريقه انفاق، طريقه مردم آميزي طريقه مجاهدت، راه هجرت و مسير شهادت و نتايج و پيآمد هر يك از اعمال را در نظر ميگيرد و به تامل مينشيند كه كداميك او را به هدف نهايي نزديكتر مي سازند. شهيد در اين تجربه مكرر به منزله قند مكرر است. حضور الهي را تجربه ميكند ولي هيچ يك او را التيام نميبخشد چرا كه تجربه خدا در پهنه تكثر و امور متكثر هنوز شائبه فاصله و غيبت در فرد ايجاد ميكند. سرانجام سبيل شهادت انتخاب ميشود. حضور در وحدت تنها در اين مسير و با اين نوع مواجهه شكل ميگيرد.
سبيل شهادت، سبيل مرگ نيست فرجام يك نوع تجربه هم نيست بلكه يك راهبرد موثر در زندگي دنيايي است. همانگونه كه خدا شهيد است همانطور كه پيامبر در بين مردم شهيد و گواه است شهادت راهبرد و شيوهاي خاص حضور در دنياست. حضوري كه اگرچه در دنياست ولي با دنيا نيست.
سبيل الهي همواره ايجاد كننده منزلت فردي و اجتماعياند. فرد در پا نهادن در يك اقدام و منزلت دو سويه مشاركت ميكند ولي سبيل شهادت راهي است كه حتي منزلتها به زمين گذاشته مي شود تا فراتر از منزلتها و حرمتها و بزرگداشتها به منزل نهايي و حريم امن الهي و حضور بزرگ كريم نايل شود. اگر سبيل الهي حرمت خانه را نگاه ميدارند سبيل شهادت حرمت صاحب خانه را اجابت ميكند و اين گونه است كه شهيد به التفات و توجه بليغي دست مييابد. و آخرين خشت خانه دنيا را وامينهد و «از پاي فتاده سرنگون بايد رفت» را آهنگ حركت خويش ميسازد و ترك خانه تن ميگويد و غريب و ناآشنا از ديار آشنايان ميگذرد تا به وصال معبود يگانه واصل شود.
شهادت اين چنين فرآيندي هشيارانه، مختارانه، هدفمندانه و فراتر از غرايز و انگيزههاي مادي عاشقانه است. سرودي كه تنها گوش معشوق توانايي شنيدن آن را دارد. فرآيندي كه در فرآيند انتخاب و جذبه شكل ميگيرد. فرآيندي كه از يك سو احتياج موج ميزند و از ديگر سو اشتياق بيتابي ميكند و البته هر اشتياق والاتر و برتر از هر احتياج است كه نه كام تشنه دريا را كه دريا كام تشنه را ميجويد. حادثهاي عميق كه كشته شدن تنها به ترك خانه ناظر است و شهادت بر فرآيند پيچيده عاشقي انسانهاي برجستهاي كه بيدغدغه فهم ديگران و بيتوجه به حضور اغيار در رقص عاشقانه نه شهادت پاي كوبي كردند و در جاي جاي سر زمين پاك ايران و در هويزه و مثل عزيزاني چون حسين آن كسي كه پرچم هدايت را بر افراشت درگير ديدهها رفت و درخشيد. آسمان اسلام پر است از ستارههاي درخشان چون شهيد عزيز حسين علمالهدي كه مايه غرور و مباهات انسانيت و لحظههاي درخشان خشنودي خدايند. يادشان هميشگي باد.
منبع:sajed.ir
/س
تجربه شناسي، نقادي تجربههاست، نقادي تجربههايي كه اگرچه پايه و مبناي حضوري دارند تنها بعد از آنكه تعريف شدند تجسم و تصوير شدند و از مقوله علم حصولي در آمدند امكان ارزيابي مييابند و ميتوان آنها را به نقد كشيد. تجربه شناسي ديني موضعي تماشاگري دارد و با دور نشستن از زاويهاي متفاوت و بيطرفانه و البته با نوعي موضع گيري نظري به قضاوت تجربه ديني ميپردازد. اين نوع موضع گيري عالمانه هر چند ميكوشد تجربه ديني شخصي را قابل فهم و تبيين پذير كند ممكن است آن را از ساخت مقدس و جنبه ملكوتي به ساحت امور نفوذ پذير و ناسوتي تنزل دهد و بهرحال محتمل است آن را نوعي تحليل كند كه از نظر شخص تجربه كننده غير قابل قبول و غير قابل تحمل باشد. تقدس زدايي و نقد پذير نمودن امور معنوي يگانه ميسر بررسي علمي اين گونه مسايل است و شايد يگانه مسيري است كه امكان مفاهمه را فراهم ميكند و بستر گسترش و همگاني كردن اين فهم و تجربه را مهيا ميسازد. در اين مقاله كه در يك مقدمه و دو فصل تنظيم شده است ابتدا سعي ميشود نوعي خاصي از تجربه ديني بنام شهادت تحليل شود و مسير شكل گيري و معناي آن بيان شود و سپس نظريهاي ناكام در تحليل آن توضيح داده شود و در انتها نظريه جانشيني مناسب آن ارائه گردد. نظريه ناكام كه عدهاي آن را دستمايه تحليل تجربه شهادت قرار دادهاند نظريه فرويد است و نظريه جايگزين آن كه ما براي تبيين شهادت ارائه كردهايم نظريه عمل است.
مقدمه
هدايت و راهيابي به راه خدا كه يكي از آن راهها مقاتله است مرهون توجه بليغ به خداست و كوشش در فهم و درك خدايي كه با نور هدايت آن در راه بلند و پر فراز و فرودش بايد حضور يافت. اي توجه و حضور مستلزم گذر از دو مرحله اساسي است. مرحله نخست مرحله هجرت است. شخص در اين مرحله بايد گامي اساسي بردارد. گامي كه مستلزم فراتر رفتن از خود است. مهاجر كسي است كه از نفس خود هجرت كند و بتواند بغير از خود ديگري را ببيند. اگر شخص اين توفيق را بيابد كه گامي فراتر از خود بردارد ميتواند دنياي وسيعتري از خود خواهي خود بيني و خود پرستي را درك كند. دنيايي كه بزرگي خود را به رخ خواهد كشيد و كوچكي و حقارت نفس را هويدا خواهد ساخت. اين مقايسه موجب ميشود كه آدمي از خود و دلبستههايش جدا شود بند تعلق بگسلد و اين توفيق و امكان را بيابد تا در گستره زمين هجرت كند. سير در زمين و نظاره كردن آثار الهي و مرور سرنوشت و سرگذشت ديگران نقبي به درون او خواهد زد. اين نقب به تامل منجر خواهد شد. تاملي كه نتيجهاي جز كشمكش و درگيري ندارد. اين جدال دريچه ورود به مرحله دوم است با ورود به مرحله دوم گام اساسي ديگري را بايد فرد بردارد. اين گام همانا چهادي است كه ابتدا در درون شكل ميگيرد جهادي كه بستر زايش عشق و فهم است. در اين مرحله شخص با خود درگير است درگير با آن چيزها و كساني كه در خانه دلش بيتوته كردهاند. زدودن رنگ اغيار و بيرون راندن بيگانه فرصتي فراهم ميكند كه دل منزل جانان شود و جهاد برتري آغاز شود. جهادي كه در جهت فهم و شناخت ميهمان آشناي دل و آن چهره زوال ناپذير و غريب ديريابي است كه هستي در فهمش به تحير رسيده است. تلاش و جهاد در مسير يافتني و دستيابي به مظاهر نور و بارقههاي درخشان عشق مهاجر مجاهد را به درگيري بيوقفه و بيپاياني با مظاهر ظلم و ظلمت ميكشاند. و اين چنين جهادي به جهاد در راه خدا ميانجامد. تلاش در نيل به كل هستي تلاش در از ميان برداشت خار بيابان است. اين تلاش و جهد و پيگيري دو فرجام نيك دارد يا به كشته شدن ميانجامد و يا به انتظار شهادت تبديل ميشود كه آمده است( فمنهم من قضي نحبه و منهم من يتظر). در اين برداشت بديع از مواجهه با هستي اگرچه فرد در دنياست با دنيا نيست و سراسر وجودش را خدا فرا گرفته است. اگر در اين دنياست و يا فراتر از آن در مواجهه حضوري به وجه خدا نظر ميكند. در اين معنا خدا خود شاهد است( و شاهد و مشهود) و شهيد طالب نيل به ملكه شاهد است( فاكتتبنامع الشاهدين). شهادت حضور عيني است و با علم متفاوت است. براي مثال براي درك ماه رمضان بايد ماه را شهادت داد(فمن شهد منكم الشهر فليصمه) و يا وقتي در قيامت از شنيدهها و ديدهها و پيكرهها سوال ميكنند از واژه شهادت بهره ميگيرند(حتي اذا ماجاوها شهد عليهم سمعهم و ابصار هم و جلودهم). كاربردهاي مختلف واژه شهادت در قرآن كريم نشان دهنده آن است كه اين واژه به نوعي علم حضوري عيني و نه ذهني مصداقي و نه مفهومي مواجهههاي حضوري و زنده و نه ماهوي و تصويري دلالت دارد.
از دلالت معنايي تجربه و مفهوم شهادت آشكار ميشود كه اين تجربه محصول فعاليتي هشيارانه است شهادت فرآيندي هشيار و زنده است كه فرد عالمانه در آن حضور دارد. تجربه شهادت علاوه بر هشياري مبتني بر عملي ارادي و مختارانه است راهي كه برگزيده ميشود و با پاي ارادت و اختيار در آن گام زده ميشود. همانطور كه در دلالت معنايي شهادت بدان اشاره شد شهادت مستلزم در نظر گرفتن آرمان و هدفي والاتر از خود است هدف و آرماني كه در نوعي مجاهدت و هجرت تلاش ميشود بدان دست يافت. اين آرمان زنده وجدي معبود و پروردگاري است كه در مواجههاي زنده به نظاره وجه آن نايل ميشود. دستيابي به اين آرمان و شهادت مرهون فراتر رفتن از خود و وانهادن انگيزهها و غريزهها و منيت هاست. بدان معنا كه با انگيزههاي مادي و طبيعي و با چشم داشت به ميلها و غريزهها نميتوان به اين اوج رسيد. اوجي كه مستلزم وانهادن منزلت طبيعي و اجتماعي است و حضور در حماسهاي پر شور كه حاصلي جز آشفتگي ندارد. شهادت مفهومي است كه چهار مولفه اساسي آن را شكل ميدهند. به عبارتي ديگر تجربهاي است كه وابسته به چهار فعاليت است: هشياري، اراده، آرمان گرايي و وانهادن غريزههاي طبيعي.
2- معناي روانشناختي- شهادت از ديدگاه نظريه رواني- جنسي فرويد
در نظريه فرويد انسان به منزله دستگاه رواني در نظر گرفته شده است كه با مقدار انرژي ثابتي كه در آن وجود دارد زندگي رواني فرد را به جريان ميكشد. اين دستگاه رواني تابع اصل ثبات انرژي است و انرژي سيستم كاستي و افزايش نميگيرد و با گردش خود چرخه تحول شخصيت را ميسر ميكند. انرژي اين سيستم ماهيت رواني جنسي دارد و محصول سر كوب افكار و آرزوهاي جنسي ممنوع ميباشد. ماهيت افكار و آرزوهاي سركوب شده ناخودآگاه است. از اين چشم انداز ماهيت تحول شخصيت و نظام رواني بر اساس انرژي رواني ليپيدويي است كه ماهيتي جنسي و ناخودآگاه دارند.
در فرآيند تحول و رشد افكار ناخودآگاه در پي ارضا و كاميابي هستند. ارضا و كاميابي در جهان خارج مستلزم در نظر گرفتن محدوديتها و گشايشهاي جهان واقعي است و بناچار افكار ليبدويي در مسير فعاليت خود و به منظور ارضا و تحقق آرزوهاي ناخودآگاه مجبورند ملاحظات جهان واقعي را در نظر بگيرند. و لذا سطح جديدي در شخصيت بنام«خود» پديد ميآيد كه براي ارضاي انرژي ليپيدوبي بدنبال راه كارهاي واقعي و لحاظ كردن محدوديتها و مقررات بيروني است.
«خود» در نظام فرويد مسئول مصالحه بين تمايلات ناخودآگاه و ملاحظات جهان واقعي است. از يك طرف افكار ناخودآگاه سطح نهاد به دنبال ارضاي بيقيد و شرطند و از ديگر سو جهان خارج چنين بيضابطه بودن را مجال نميدهد. وظيفه «خود» از يك طرف اعمال محدوديت در ارضا و از طرف ديگر يافتن چاره و راههاي جامعه پسند ارضاي تمايلات ناخودآگاه است. اين فعاليتها اگرچه با ملاحظه واقعيت انجام ميشود از نظر فرويد همچنان ماهيتي ناخودآگاه دارد. «خود» در چارچوب اقدامات خود از روشهاي و راهبردهاي ويژهاي بنام «مكانيزمهاي دفاعي» بهره ميگيرد. مكانيزمهاي دفاعي خود وسيله انسجام شخصيت و در خدمت برآوردن تمايلات ليپيدوبي نهاد ميباشد.
يكي از اين مكانيزمهاي دفاعي تصعيد نام دارد. خود با توسل به مكانيزم تصعيد در پي آن است تمايلات و انگيزههايي كه ماهيت سركوب شده افكار ناخودآگاه جنسي دارند به شكلي تلطيف شده ظاهر آن را تغيير داده از مسيري جامعه پسند كه جامعه در برابر ارضاي آن مقاومت نكند و به صورتي ظريف كه خوشايند طبع اجتماعي ميباشد خواستههاي نهاد را بر آورده سازد. مجسمه سازي، نويسندگي و نظاير آن همان خواستههاي غريزي ناپسند و ممنوع و ناخود آگاهي هستند كه با تغيير شكل ظاهري به ارضاي افكار ليبيدوبي ميانجامند. فعاليت شهادت طلبانه مجاهدان در راه خدا نيز در اين راستا ترسيم شده است. اگرچه ممكن است كساني كه دست به تطبيق مكانيزم دفاعي تصعيد با شهادت زدهاند از اقدام خود چنين معنايي را مراد نكرده باشند لاجرم در اين چارچوب اقدام كردهاند.
مكانيزمهاي دفاعي و از جمله تصعيد مقيد به ضوابطي چند ميباشند. از جمله اين ضوابط عبارتند از اينكه اين مكانيزمها و راهبردها ناخودآگاهند. بدين معنا كه ماهيت اين فعاليت در سطح ناهشيار جريان دارد و فرد از ماهيت افكار و فعاليت خود مطلع نيست، هر چند به خود عمل وقوف دارد يعني ميداند كه نويسندگي ميكند و يا شعر ميگويد ولي به انگيزهها و تمايلات پنهان خود وقوف و آگاهي ندارد اين مكانيزمها عمدتاً مبتني بر نوعي خود فريبي و تسويل هستند و به راهكارهايي منجر ميشوند كه هر چند چهرهاي عاقلانه به خود ميگيرند ماهيت غير عقلاني دارند و تابع بيمنطقي و بيزماني افكار ناخود آگاهند. از جمله ضوابطي كه مكانيزمها بدان مقيدند ماهيت مكانيسمي و علي اين افكار است. افكار سركوب شده علت رفتار محسوب شده خود را به فعاليت و رفتار آدمي تحميل ميكنند و رفتار آگاهانه فيالواقع معلول فشار سطح ناهشيار شخصيت است و از جمله دلالتهاي آن نوعي گذشته نگري است. در چارچوب گذشته نگري افراد تابع و محصول تجارب جنسي ناخود آگاه گذشته خود هستند. ديدگاه فرويد نوعي دترمينيزم و موجبت را در نظام رواني انسان ترسيم ميكند كه مجال و فرصتي براي حضور فعاليت ارادي باقي نميگذارد. مكانيزم دفاعي تصعيد به علاوه شامل نوعي تغيير شكل نيز هست كه همان انگيزهها و تمايلات در سطحي برتر و اجتماع پسند يافته و به كاميابي نايل ميشوند.
مكانيزم دفاعي تصعيد با ضوابط پيش گفته نظير ناخودآگاهي، بيمنظمي، مكانيسمي بودن، خود فريبي و تسويل در برابر تجربه شهادت قرار ميگيرند كه با مولفههاي متعددي نظير خود آگاهي، منطق، اراده، درك و تجربه امور معنوي و فرا رفتن از سطح انگيزههاي طبيعي تبيين ميشوند. به نظر ميرسد نظريه فرويد از تبيين چگونگي و ماهيت فرآيند شهادت بر نميآيد و كار تطبيق و تاويل به سامان نميرسد و اقدامات انديشمندان به جاي شرح شهادت به جرح آن خواهد انجاميد.
3- معناي شهادت از چشم انداز نظريه عمل
نظريه عمل مدلي از رفتار انسان ارائه ميكند كه نه مكانيسمي است و نه ارگانيسمي نظريه عمل با تاكيد بر جنبه التفاتي و عقلاني آن ميكوشد نا رضايي و ناتواني نظريهها را در مفهومي كردن تعامل بين جهان اجتماعي بيروني و دروني جبران كند. مدل مكانيسمي انسان را به منزله ماشين در نظر ميگيرد ساعت يا كامپيوتر باز نمايي تمثيلي از انسان هستند. تمامي رفتار آدمي به طور علي تعيين ميشوند. آدمي در اين منظر واكنشي مفصل يا مدل ارگانيسم تهي است. رفتار يا فعاليت پيامد درون دادههاي خارجي است و فرآيندهاي رواني پنهاني نظير، تفكر، اراده، آرزو و ادراك با تاويل و تحويل به پديدههاي سادهاي كه در نتيجه عمل موثر رخ ميدهند تبيين مي شوند.
در مدل ارگانيسمي از انسان فعاليت و رفتار از درون ارگانيسم ريشه ميگيرد. در مدل ارگانيسمي انسان معلول علل داخلي است و تاكيد بر خلاف ديدگاه مكانيسمي بر محيط داخلي است و از اين رو به انسان نميتواند متفاوت از محيطي در نظر گرفته شود كه در آن قرار دارد. مدل ارگانيسمي نيز از همان چارچوب و پارادايم موجبتي تبعيت ميكند. فيالمثل درنظريه پياژه به منزله بازيهاي انحصاري مدل ارگانيسمي شخص به كناري گذاشته شده جاي آن را ساختارهاي منطقي- رياضي گرفته است و جنبههاي ذهني من، تجربه فردي به منزله عوامل مشاركت اجتماعي، محيطي، زيستي يا شخصي ناديده گرفته شده است.
در مدل انسان خود مختار آدمي به منزله موجوديتي نگريسته شده است كه تفسير غير علي از آن صورت ميگيرد. مفروضههاي عمل آدمي هدفمندي و التفات است. هدف خاصيتي كششي دارد كه از جلو و معطوف به آينده است و جز ذهني عمل است و فرد به خاطر آن فعاليت خود را سامان ميدهد در حالي كه علت در گذشته قرار دارد و جز عيني رفتار است از آن تخلف ناپذير است. نيات با معيار همساني و تفاوت اعمال سر و كار دارد و مشخص كننده تصميمي است كه عامل براي انجام كاري بر ميگزيند و ترجيحي در امور قائل مي شود. از اين چشم انداز آنچه فرد انجام ميدهد وابسته به قصدهايي است كه ميكند. ارتباط بين قصد و عمل يك ارتباط خطي مستقيم نيست و البته پيوسته هم نيست.
چارچوب مفهومي كه از اي بحث به دست ميآيد نشان ميدهد مفاهيمي نظير اهداف نيات قواعد و انگيزهها با همديگر وابسته و مرتبطند. دو فرض مهم در اين چارچوب از اين قرارند:
1- رفتار آدمي هدفمند التفاتي و معطوف به قواعد است
2- عمل آدمي تظاهر عقلاني نيات موجود در قواعد ميباشد.
عنصر اساسي در هر عمل وجود تمايلات و قصدههايي است كه انگيزههاي عمل را شكل ميدهند. اين قصدها هستند كه موضوعات و وقايع و مردمي را كه اين قصدها معطوف به آنهاست معين مي سازند. و طبق آن عامل به آنها علاقمند ميشود.
عمل دو نوع تعيين كننده دروني و بيروني دارد. تعيين كنندههاي خارجي با دعاوي رمزي و سمبوليك( كلام، درخواستها و ....) معين مي شوند. تعيين كنندههاي دالخي شامل نيات و نگرشهاي معرفتياند. دو نوع تعيين كننده داخلي (قصد) را ميتوان از هم تميز داد. يكي خواستها و ديگي تكاليفاند. خواستها مربوط به ارزشهاي ذاتي و اصلي اعمالند در حالي كه تكاليف مربوط به قواعد پنهان و آشكار مرتبط با نقش اجتماعي عامل و نظاير آن است. قصد عمل موجب و علت عمل نيست چون قصدها منطقاً به عمل نميانجامند بلكه قصدها مفهوماً با عمل مرتبطند.
طرح عمل در تلاش براي پر نمودن رخنه ميان دانش و عمل از سه مولفه مهم كمك ميگيرد:
1- هدف 2- استراتژي و روش 3- آثار و پيامدها
طبق طرح عمل ابتدا براي شكل دادن به عمل هدف خاصي در نظر گرفته ميشود و قصدها بر اساس آن شكل ميگيرند. وقتي قصدها شكل گرفتند روشها و راهبردهاي نيل به هدف طراحي مي شوند و يكي از آنها بر حسب بهترين شيوه برگزيده ميشود و به تبع آن آثار و پيامد كار بست راهبرد ملاحظه ميشود. ملاحظه دو جنبه دارد يا پيامد خواسته شده است. كه در اين صورت عمل جنبه التفاتي يافته، هدف تحكيم ميشود و چرخه انجام عمل با عزم اهتمام راسختر دنبال ميشود و چنانچه به نتيجه و اثر مطلوب نيجامد، اثر ناخواسته به مرحله راهبردها و استراتژيها منتقل شده اصلاح و تصحيح مورد لزوم انجام گرفته چرخه عمل جريان مي يابد.
مطابق پارادايم نظريه و طرح عمل شهادت فرآيندي آگاهانه است كه با در نظر گرفتن هدف شكل ميگيرد. در نظر گرفتن هدف در شخص مطابق خواست دروني كه همان مجاهده اكبر و اتصال حقيقي با خداست و نيز مطابق تكليف و وظيفهاي است دروني كه در مسير نيل و انجام اين مجاهدت بايد به وظيفه اجتماعي خويش كه همانا انجام تعهدات اجتماعي الهي است اهتمام ورزد.
شهيد در نيل به هدف راهبردهاي مختلفي را بكار ميبندد و در اصطلاح ديني پس از ايجاد مناسب مطلوب بين خود و خدا در راهبردهاي مختلف سبيل الهي مشاركت ميجويد. از اي نظر راههاي رسيدن به خدا به شماره آدمياني است كه وجود دارند. شهيد در اين مسير راههاي مختلفي را در نظر گرفته تجربه ميكند طريقه علم آموزي طريقه انفاق، طريقه مردم آميزي طريقه مجاهدت، راه هجرت و مسير شهادت و نتايج و پيآمد هر يك از اعمال را در نظر ميگيرد و به تامل مينشيند كه كداميك او را به هدف نهايي نزديكتر مي سازند. شهيد در اين تجربه مكرر به منزله قند مكرر است. حضور الهي را تجربه ميكند ولي هيچ يك او را التيام نميبخشد چرا كه تجربه خدا در پهنه تكثر و امور متكثر هنوز شائبه فاصله و غيبت در فرد ايجاد ميكند. سرانجام سبيل شهادت انتخاب ميشود. حضور در وحدت تنها در اين مسير و با اين نوع مواجهه شكل ميگيرد.
سبيل شهادت، سبيل مرگ نيست فرجام يك نوع تجربه هم نيست بلكه يك راهبرد موثر در زندگي دنيايي است. همانگونه كه خدا شهيد است همانطور كه پيامبر در بين مردم شهيد و گواه است شهادت راهبرد و شيوهاي خاص حضور در دنياست. حضوري كه اگرچه در دنياست ولي با دنيا نيست.
سبيل الهي همواره ايجاد كننده منزلت فردي و اجتماعياند. فرد در پا نهادن در يك اقدام و منزلت دو سويه مشاركت ميكند ولي سبيل شهادت راهي است كه حتي منزلتها به زمين گذاشته مي شود تا فراتر از منزلتها و حرمتها و بزرگداشتها به منزل نهايي و حريم امن الهي و حضور بزرگ كريم نايل شود. اگر سبيل الهي حرمت خانه را نگاه ميدارند سبيل شهادت حرمت صاحب خانه را اجابت ميكند و اين گونه است كه شهيد به التفات و توجه بليغي دست مييابد. و آخرين خشت خانه دنيا را وامينهد و «از پاي فتاده سرنگون بايد رفت» را آهنگ حركت خويش ميسازد و ترك خانه تن ميگويد و غريب و ناآشنا از ديار آشنايان ميگذرد تا به وصال معبود يگانه واصل شود.
شهادت اين چنين فرآيندي هشيارانه، مختارانه، هدفمندانه و فراتر از غرايز و انگيزههاي مادي عاشقانه است. سرودي كه تنها گوش معشوق توانايي شنيدن آن را دارد. فرآيندي كه در فرآيند انتخاب و جذبه شكل ميگيرد. فرآيندي كه از يك سو احتياج موج ميزند و از ديگر سو اشتياق بيتابي ميكند و البته هر اشتياق والاتر و برتر از هر احتياج است كه نه كام تشنه دريا را كه دريا كام تشنه را ميجويد. حادثهاي عميق كه كشته شدن تنها به ترك خانه ناظر است و شهادت بر فرآيند پيچيده عاشقي انسانهاي برجستهاي كه بيدغدغه فهم ديگران و بيتوجه به حضور اغيار در رقص عاشقانه نه شهادت پاي كوبي كردند و در جاي جاي سر زمين پاك ايران و در هويزه و مثل عزيزاني چون حسين آن كسي كه پرچم هدايت را بر افراشت درگير ديدهها رفت و درخشيد. آسمان اسلام پر است از ستارههاي درخشان چون شهيد عزيز حسين علمالهدي كه مايه غرور و مباهات انسانيت و لحظههاي درخشان خشنودي خدايند. يادشان هميشگي باد.
منبع:sajed.ir
/س
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}