ولایت فقیه

نويسنده:احمد جهان بزرگی



نظارت بر مبارزه، نقطه عطفى در نظریه ولایت فقیه

امام سجاد(ع) اگر چه‏عقیده داشت كه هر كس از روى تعصب هم كه شده در دفاع از حق رهبران‏الهى از اهل بیت پیامبر قیام كند بر مردم واجب است وى را یارى دهنداما علنا و مستقیما اجازه قیام به مختار را صادر نفرمود بلكه قیام‏ او را تحت نظارت یك فقیه اهل بیت قرار داد. این فقیه كسى جز محمد بن‏حنفیه عموى امام سجاد(ع) نبود و این، نقطه عطفى در نحوه اعمال‏ولایت فقهاء در جامعه بود كه ولایت آنها بر مبارزه را نیز تثبیت‏مى‏نمود.

"نظریه ولایت" از نیمه دوم سده نخستین تا آغاز غیبت

نیمه دوم سده‏نخست و نیمه اول سده دوم را باید سالهاى بالندگى نظریه ولایت قلمداد كرد. در این سالها امام باقر و امام صادق(ع) در رد دولت ظالمه و«حكومتهاى عرفى‏» و تثبیت «حكومت فقیه‏» اظهارنظر فقهى كردند. این‏پدر و پسر اولین دانشگاه (آكادمى) فقه، معارف و علوم تجربى راپایه‏گذارى كردند؛ كه در پرتو آن شاگردان برجسته دانشگاه در سراسركشور پراكنده شدند و مقامهاى مهمى را در بسیارى از گروههاى عمده فقه‏و كلام به دست آوردند (در كوفه، مدینه و بصره) و آثارى در زمینه نظریه‏شیعى براى نمونه در سده دوم هجرى هشام و مؤمن‏الطاق رساله‏هایى درامامت منتشر ساختند . كه از روشن‏ترین نوشته‏هایى بود كه تا آن‏زمان درباره دیدگاه ولایت نوشته شده بود. در این رساله‏ها استدلال مى‏شد كه "ولایت"، ساختارى است كه براى بقاء جامعه و تعالى انسانها ضرورت ‏دارد و در واقع از جهت ایدئولوژیكى از ولایت فقیه پشتیبانى كردند. شش‏هزار و ششصد كتاب حاصل فعالیت آكادمیك چهار هزار شاگرد نخبه مكتب‏ صادقین(ع) بود كه كتب فقهى آنها به "اصول چهارگانه" معروف بودند.
زید در دامان پدرى بزرگ شد كه درسازماندهى «حزب شیعه‏»، «حزب پیامبر» یا به عبارت دیگر «حزب‏الله‏» به عنوان ضرورت، به شاخه نظامى آن نیز اهمیت مى‏داد؛ زیرامى‏دانست كه در چنین موقعیتى «ناآگاهى مردم‏» و قدرت «حكومت‏مروانى‏» به او اجازه آشكار كردن فعالیت را نمى‏دهد، پس براى زنده ‏نگه‏داشتن مكتب، دو شاخه سیاسى و نظامى حزب را با دو سازماندهى ‏جداگانه باید در نظر مى‏گرفت.
از همه اینها بالاتر جلسات فقهى بود كه مردم دسته دسته مى‏آمدند ومسئله‏هاى خود را مطرح كرده پاسخ مى‏گرفتند. بنابراین طبقه‏اى در این‏زمان رسما به وجود آمدند كه به نام « فقهاء » نامیده مى‏شدند. در هرشهرى از شهرها یك فقیه وجود داشت كه در مسائل نظرى نظر مى‏داد. تمام فقهاء بزرگ اهل تسنن یا بلاواسطه و یا با واسطه، شاگردان این‏پدر و پسر در طول نیم قرن بوده‏اند. امام جعفر(ع) در این دوره ازفعالیت جهت تشكیل حكومت نیز غافل نبودند و فعالیتهاى متعددى را دراین زمینه انجام داده و به تعبیر علامه مطهرى، مبارزه مخفى مى‏كردند.قضیه سدیر صیرفى كه امام(ع) گله‏اى از گوسفندان را به او نشان داد وفرمود اگر به تعداد اینها پیرو داشتم قیام مى‏كردم؛ و یا پاسخ‏امام(ع) به فرد خراسانى كه ترسید به دستور امام(ع) به داخل تنوربرود كه «آگاه باش كه تا وقتى 5 نفر از ما پشتیبانى نكنند خروج‏نخواهیم كرد»، خود نشانه‏هایى دال بر فعالیت امام(ع) در مورد قیام وانقلاب و اهمیت مقبولیت مردمى قیام نزد ایشان دارد. اما همین صادق ها كه همواره در اندیشه قیام و انقلاب بر علیه حكومت غاصب بودند هیچگاه ‏قیام هاى انحرافى مانند قیام «محمد بن عبدالله محض‏» كه «داعیه‏مهدویت‏» داشت را تایید نكردند . در صورتى كه قیام زید بن على(ع)كه داعیه بازگرداندن حكومت و ولایت‏به خاندان وحى بود را چون صادق‏مى‏دانستند مورد تایید قرار دادند تا به مردم بفهمانند كه هم موافق‏ قیام و انقلاب هستند و هم مى‏دانند كه اكنون موقع قیام بر علیه حكومت ‏وقت نیست.
امام صادق(ع) به شیعیان خود فرمان داد كه به حاكمان ستمگر پناه ‏نبرید و از داد و ستد و همكارى با آنان خوددارى كنید یعنى در واقع‏پس از یكسرى مبارزه مخفى و مبارزه مثبت و قیام مسلحانه یك دوره ازمبارزه منفى را نیز آغاز نمود.

زیدبن على، فقیه قیامگر

زید در دامان پدرى بزرگ شد كه درسازماندهى «حزب شیعه‏»، «حزب پیامبر» یا به عبارت دیگر «حزب‏الله‏» به عنوان ضرورت، به شاخه نظامى آن نیز اهمیت مى‏داد؛ زیرامى‏دانست كه در چنین موقعیتى «ناآگاهى مردم‏» و قدرت «حكومت‏مروانى‏» به او اجازه آشكار كردن فعالیت را نمى‏دهد، پس براى زنده ‏نگه‏داشتن مكتب، دو شاخه سیاسى و نظامى حزب را با دو سازماندهى ‏جداگانه باید در نظر مى‏گرفت. در سال 120 ه ق یعنى در سال ششم رهبرى امام صادق(ع) زید بن‏على بن الحسین به قصد قیام و نهضت‏بر ضد دستگاه بنى‏امیه وارد كوفه شد. او براى موفقیت كار خویش و حفاظت جان خود و یارانش و خنثى‏كردن‏توطئه‏هاى عمال كومت‏براى درهم‏شكستن نهضت، مخفیانه، با احتیاط وتاكتیك وارد كوفه شد. زید مدت 5 ماه در كوفه و بصره مردم را به قیام ‏و بیعت‏با خود دعوت مى‏كرد، و مردم فوج فوج و گروه گروه به محل سكونت‏ وى مى‏رفتند و با او بیعت مى‏كردند و دست وى را به عنوان كمك وپشتیبانى او مى‏فشردند. او در هنگام بیعت هدف خود را چنین بیان‏مى‏كرد: «من شما را به كتاب خدا و سنت رسول خدا دعوت مى‏كنم كه به ‏آن عمل كنیم و با ستمگران و ظالمان نبرد نماییم و از مظلومان وستمدیدگان دفاع نماییم. حقوق از دست رفته خویش را بازیابیم، ثروت‏مسلمین را با عدالت و تساوى بین آنان تقسیم نماییم و از حریم مقدس‏خاندان پیامبر دفاع كنیم‏». در مدت كوتاهى تعداد این گروه به پانزده هزار نفر فقط از كوفیان ونهایتا به دهها هزار نفر از مسلمانان بلاد مختلف افزایش یافت. ابوحنیفه نیز در این راه با كمك مالى خود زید را یارى داد. اما مردم ‏كوفه زید را در مهمترین لحظات تنها گذاشتند، و از آن چند ده هزارنفرى كه با او بیعت كردند تنها دویست و هجده نفر اطراف او را گرفتندو او مى‏گفت: «سبحان‏الله، فاین الناس » و در روز جمعه سال 121ه ق در سن 42 سالگى در یك رویارویى شجاعانه با لشكریان شام در كوفه‏به شهادت رسید.
امام سجاد(ع) اگر چه‏عقیده داشت كه هر كس از روى تعصب هم كه شده در دفاع از حق رهبران‏الهى از اهل بیت پیامبر قیام كند بر مردم واجب است وى را یارى دهنداما علنا و مستقیما اجازه قیام به مختار را صادر نفرمود بلكه قیام‏ او را تحت نظارت یك فقیه اهل بیت قرار داد.
زید بن على(ع) در زهد و عبادت و شجاعت و سخاوت معروف‏بود. او را به خاطر مقام علمیش «عالم آل محمد(ص)» یا «فقیه اهل‏بیت‏» مى‏نامیدند. امام صادق(ع) درباره او فرمود: «خدا زید را رحمت‏ كند او عالمى درست‏گفتار بود». ابوحنیفه از محضر درس او استفاده‏ شایانى برد و شاید به خاطر همین علاقه شاگرد و استادى بود كه وى رادر كمك مالى به زید ترغیب نمود. جعفر بن محمد(ع)، گاه براى عمویش‏زید ركاب زین اسب را مى‏گرفت تا سوار شود و بعد از سوار شدن لباس اورا روى زین پهن مى‏كرد.مشاهیر اهل سنت مانند ابن‏حجر، ذهبى، ابن تیمیه و هیثمى و ابن‏شبه درموقع تجلیل از مقام وى مى‏گویند: «او از بزرگان علما و فضلا اهل بیت‏در علم و فقه بود» او در علم فقه، كلام، حدیث و ... كتاب هایى‏تالیف نمود كه تعداد آنها بیش از ده رساله است. او معتقد بود كه باشهادت على بن ابیطالب، حسن بن على و حسین بن على(ع) قوانین و احكام‏الهى عملا تعطیل شده است. هر حكمى كه به نفع رژیم و دولت وقت‏ بود اجرا و هر چه مخالف منافع شخصى آنان بوده كنار گذاشته مى‏شود.قوانین و احكام اسلام به صورت بى‏روح و به نحو تشریفات در میان مردم‏به چشم مى‏خورد و منشا تمام این نابسامانی ها و هرج و مرجها را حكومت‏«ستمگر» بنى‏امیه مى‏دانست. امویان حتى جریان ظاهرا غیرنظامى‏محمدبن‏على(ع) و فرزندش جعفربن محمد(ع) را نیز تحمل نمى‏كردند و به‏ خاطر بیان احكام فقهى و مسائل جزئى عبادى آنها را تحت فشار قرارمى‏دادند.«زید» پس از آنكه فهمید بعضى از نظریه‏پردازان «امویه‏» مقام‏خلیفه اموى را بالاتر از رسول خدا(ص) قرار داده‏اند برآشفته و قسم یادكرد كه اگر یاورى جز فرزندش نداشته باشد بر ضد آنها قیام خواهد كرد. او علل دیگر قیام خود را خونخواهى حسین‏بن‏على(ع) و شهداى اهل بیت،حمله امویان به مدینه، به آتش كشیده‏ شدن خانه كعبه، امر به معروف ونهى از منكر و برگرداندن حكومت‏ به مجراى اصلى خودش (هدف همه ائمه‏مكتب هدایت و رهبران شیعه در طول تاریخ) ذكر مى‏كرد. امام صادق(ع) به شیعیان خود فرمان داد كه به حاكمان ستمگر پناه ‏نبرید و از داد و ستد و همكارى با آنان خوددارى كنید یعنى در واقع‏پس از یكسرى مبارزه مخفى و مبارزه مثبت و قیام مسلحانه یك دوره ازمبارزه منفى را نیز آغاز نمود و اعلام كرد: «هر مؤمنى كه به قاضى یا سلطان ستمگر شكایت‏برد و به غیر از حكم ‏خدا درباره او دادرسى شود در این گناه با او شریك است ... [ حتى] كسى كه فقط اسم خود را در دیوان جباران از فرزندان «فلان كس‏» سیاه كند خداوند او را در قیامت‏به حالت‏ سرگردانى محشورمى‏كند ...آنها را در بناى مسجد هم یارى نكنید... كسى كه بقاء وجود حكومت‏ آنها را دوست ‏بدارد از آنها محسوب مى‏شود و جایگاهش آتش خواهد بود... [ بدانید ] مشاركت در اعمال آنها و كمك نمودن به آنها وبه دنبال تقاضاها و درخواستهاى آنان رفتن، هم‏پایه كفر است...چیزى از دنیاى آنها به شما نمى‏رسد مگر آنكه به همان اندازه دینتان ‏را به باد مى‏دهد .»
منبع: کتاب نقد