مترجم: احمد رازیانی
منبع:راسخون
 

پل‌باکلی، دیویدپیت
استاد وایتسکر (متولد 1912) مدیر مؤسسة ماکس پلانک در اشتارنبرگ آلمان بود. زندگی دانشگاهی‌اش را به عنوان فیزیکدان آغاز کرد. ورنر هایزنبرگ خیلی زود به قابلیت‌های او پی برد و به همکاری با گروهی که از دانشمندان جوان و برجسته تشکیل داده بود دعوتش کرد. وایتسکر در مقام عضو این گروه تحقیقاتی، آثار مهمی در مورد نظریة ساختار هسته‌ای پدید آورد.
استاد وایتسکر هم مثل مربی‌اش ورنر هایزنبرگ چنان علاقة عمیقی به فلسفه دارد که او را به کرسی فلسفة دانشگاه هامبورگ کشانده است. به حرفه‌های دو گانة وایتسکر، یعنی فیلسوف و فیزیکدان می‌توان حرفة سومی را نیز افزود؛ او یک دانشمند سیاسی هم هست.
با استاد وایتسکر در همان مؤسسة پلانک، در کنار دریاچة اشتارنبرگ در کوه‌های نزدیک مونیخ، به صحبت نشستیم. آرامش این محل برای یک فیلسوف و فیزیکدان مناسب به نظر می‌رسید.
پیت: استاد وایتسکر، شما بحث در نظریة کوانتومی را با منطقی آغاز می‌کنید که بر تمایز میان گذشته و آینده تأکید دارد. ممکن است علت این تأکید را روشن کنید؟
ـ شاید نحوة درست پاسخ دادن به سؤال شما این باشد که دربارة چگونگی کشانده شدنم به کار در این زمینه، از دو چیز مختلف صحبت کنم: اول در ارتباط با ترمودینامیک که مدت‌ها قبل از این بود، و دوم در ارتباط با نظریة کوانتومی، که بعداً پیش آمد. وقتی در دانشگاه ترمودینامیک می‌خواندم، برایم دشوار بود بفهمم که چگونه می‌توان بازگشت‌ناپذیری رویدادهای واقعی را با بازگشت‌پذیری رویدادها بر پایة قوانین اساسی مکانیک وفق داد. استادانم، و کتاب‌های درسی، به من می‌گفتند که این امر با وارد کردن مفهوم احتمالات (یا آمار) ممکن می‌شود. آنوقت این برایم مسئله‌ای شده بود که اگر بی‌تقارنی از آغاز در زمان وجود نداشته است چگونه مفهوم احتمال می‌تواند بی‌تقارنی را در زمان وارد کند. پاسخی که دست آخر به آن رسیدم و فکر می‌کنم درست باشد، این است که بی‌تقارنی در ترمودینامیک آماری از این امر ناشی می‌شود که احتمال یک رویداد، در معنی مستقیم خود، همیشه احتمال یک رویداد آینده است. مثلاً، ‌می‌پرسید "چقدر احتمال دارد فردا باران ببارد؟"، ولی نمی‌پرسید که "چقدر احتمال دارد که دیروز باران ببارد؟". حتی نمی‌توانید این مطلب را در زبان مادری خودتان طوری بیان کنید که معنی داشته باشد. البته می‌توانید بپرسید که "چقدر احتمال دارد که دیروز باران باریده باشد؟" ولی این عبارت معنی کاملاً متفاوتی دارد؛ معنایش این است که شما نمی‌دانید آیا دیروز باران باریده است یا نه، و می‌خواهید بدانید که چقدر احتمال دارد که برایتان معلوم شود دیروز باران باریده است. پس، اینجا هم جمله به آینده مربوط می‌شود.
پیت: مگر رویدادهایی در گذشته وجود ندارند که دیگر نشود آن‌ها را آزمود، اما بشود دربارة آن‌ها گزاره‌هایی برحسب احتمالات وضع کرد؟
ـ باید بگویم حتی این رویدادها هم اگر واقعاً به هیچ وجه آزمون‌پذیر نباشند، کاربرد احتمالات در موردشان بی‌معنی است. اگر فعلاً قادر به آزمودن آن‌ها نیستید، و می‌گویید پنج درصد احتمال دارد که چنین اتفاق افتاده باشد، و آنوقت در اثر یک حسن تصادف راهی برای آزمودن آن‌ها می‌یابید، در این صورت صحبت از احتمال مناسبت دارد. اما می‌خواهم بگویم که حاضرم در یک بحث دو یا سه ساعته هم که شده از این نظر خودم دفاع کنم که احتمالات اساساً و همواره به آینده مربوط می‌شوند و تمام استفاده‌های دیگر از اصطلاح احتمال معنایشان درست روشن نیست. در تحلیل من، احتمال در ابتدایی‌ترین معنی خود، عبارت از احتمال یک رویداد آینده است.
دوم این بود که من مشکلاتی در درک مفاهیم اساسی نظریة کوانتومی داشتم. البته می‌توانستم صورتبندی ریاضی آن را به راحتی بفهمم، اما اینکه واقعاً چه معنایی دارد همواره برایم دشوار بود. اینجا هم فهمیدم که مفهوم احتمال به کار رفته است، بنابراین، باز هم این فرضیه را به کار بردم که این احتمال نیز در معنای واقعی به آینده اشاره دارد. و فکر می‌کنم بتوان چنین ادعایی کرد، زیرا وقتی از احتمال یافتن یک الکترون در مکان معینی صحبت می‌کنید، مطمئناً صحبت از این احتمال است که الکترون را در آنجا خواهید یافت. دریافتم که با این فرضیه شاید بتوان فهمید که چرا حساب احتمالات نظریة کوانتومی با حساب احتمالاتی که در دبیرستان و دانشگاه یاد می‌گیریم، و مثلاً بر اصول موضوع کولموگوروف مبتنی است. عملاً فرق دارد. این نکتة کم و بیش فنی است، و فکر می‌کنیم دربارة آن عموماً به دانشجویان چیزی گفته نمی‌شود. واقعیت این است که اصول موضوع احتمال، به صورتی که در درس‌های معمولی نظریة احتمال می‌آموزیم، با موارد کاربردشان در نظریة کوانتومی توافق ندارند. در نظریة کوانتومی اصل برهم نهش دامنه‌های احتمال را داریم، که در حساب احتمالات کلاسیک چیزی درباره‌اش نمی‌دانیم.
پیت: بنابراین رویدادهای آینده با این منطق زمانی توصیف می‌شوند، در حالی که دربارة رویدادهای گذشته گزاره‌های قابل آزمون داریم.
ـ می‌شود گفت برای گذشته گزاره‌هایی قابل آزمون داریم، امر واقع داریم، و امور واقع، یا معلومند یا نامعلوم. (هیچ کس منکر این نیست که امر واقع اگر نامعلوم هم باشد به هر حال امر واقع است.) ولی در مورد آینده مجاز نخواهیم بود بگوییم یک رویداد آینده، که نامعلوم است، باز هم یک رویداد است. و این دقیقاً همان نکته‌ای است که با به اصطلاح علیت‌ناپذیری نظریة کوانتومی بیان می‌شود: یعنی اگر بپذیرید که رویدادهای آینده عینی هستند، حتی تا زمانی که موکول به آینده باشند، ناچارید حساب احتمال کلاسیک را از پیش فرض کنید، یعنی اصول موضوع کولمو گوروف، شبکة رویدادهای بولی و غیره را، و این واقعا، آن ساختاری نیست که عملاً به مکانیک کوانتومی نسبت می‌دهیم. ولی اگر بگویید یک رویداد آینده تا زمانی که اتفاق نیفتاده است واقعاً یک رویداد عینی نیست، بلکه این رویداد ممکن است (و ممکن صرفاً به معنی "امر بالفعلی که نامعلوم است"نیست)، آن‌وقت از هر تناقضی اجتناب کرده‌اید و می‌توانید تعبیری از مکانیک کوانتومی به دست بدهید که برای فهم متعارف پذیرفتنی باشد.
پیت: آیا این رویدادهای آینده همان امکانات بالقوه‌ای نیست که هایزنبرگ درباره‌شان حرف می‌زند؟
ـ بله می‌توانم بگویم که کم و بیش همان است.
باکلی: آیا این‌ها بیشتر امور بالقوه‌اند تا رویدادهای ممکن؟ منظورم از رویدادهای ممکن رویدادهایی است که ضرورتاً هیچ رابطة علی مستقیمی ندارند، یا اگر هم داشته باشند هیچ چیز ضمنی‌ای در زمان حال وجود ندارد که آنها را مستقیماً به هم ارتباط بدهد. منظورم [مثلاً] دانه‌ای است که به درختی تبدیل می‌شود، بنابراین می‌گویم که درخت یک امر بالقوه است تا یک رویداد ممکن.
ـ اگر این تمایز را پیشنهاد کنید، اول از شما می‌پرسم: آیا امر بالقوه را حالت خاصی از رویداد ممکن در نظر می‌گیرید؟ آیا می‌خواهید بگویید همة امور بالقوه رویدادهای ممکنی هستند، ولی همة رویدادهای ممکن، امکان‌های بالقوه نیستند؟
باکلی: بله، فکر می‌کنم همین را می‌خواهم بگویم.
ـ در این صورت می‌گویم که نظریة عمومی احتمالات نظریه‌ای است که به رویدادهای ممکن مربوط می‌شود. احتمال، تعیین کمیت برای امکان است، اما به شرطی که برخی قوانین طبیعی را داشته باشید که با استفاده از آن‌ها پیش‌بینی احتمالات در یک وضعیت معین ممکن باشد، این یعنی که دقیقاً همان ارتباطی بین حال و آینده وجود دارد که شما با امر بالقوه توصیفش کردید. و در اینجا واژة بالقوه واقعاً مناسبت دارد.
پیت: شما تمایزی بین گذشته و حال قائل شدید، با وجود این ظاهراً زمان را، به معنی معمولی‌اش، وارد منطق خودتان نکرده‌اید.