نوجوان و تربيت

نويسنده: عباس اسماعیلی یزدی



مسؤوليت پذيري

با پايان يافتن دوران كودكي و سپري شدن بخش كوچكي از نوجواني و آغاز سوّمين دوره هفت ساله كه عمدتاً دوران نوجواني را تشكيل مي‌دهد، مسؤوليت تربيتي پدران و مادران از نظر شكل و ماهيت تغيير يافته، تدريجاً دوران مسؤوليت پذيري و عهده‌دار شدن تكاليف شرعي و انساني نوجوانان آغاز مي‌گردد.
گر چه بسياري از خصایص رفتاري در اين مرحله، عمدتاً ظهور و انعكاس همان برنامه‌هاي تربيتي دوران كودكي است كه توسّط پدران و مادران و آموزگاران إعمال گذشته، و نوجوانان در واقع حاصل بذري را كه آنان در مزرعه وجودشان افشانده‌اند بروز مي‌دهند، ليكن معاشران واطرافيان و خصوصاً پدر و مادر و آموزگاران و مسؤولين مراكز آموزشي و فرهنگي، بايد نوع تماس و شكل ارتباط خود را به تناسب حسّ استقلال طلبي – كه از بارزترين ويژگي‌هاي اين دوره است – و مناسب با شرایط سنّي و خواسته‌ها و نيازهاي فطري و طبيعي آنان تغيير داده، و تجربيّات،توصيه‌ها و نظرات خويش را صرفاً به صورت پيشنهاد – و نه به شكل امر و دستور – به آن ها ارایه نمايند.
رعايت اين مسأله آن چنان حسّاس ، و تا آن اندازه از اهميّت برخوردار است كه به جرأت مي توان گفت بسياري از مشكلات خانوادگي و منازعات و ناهنجاري‌هاي رفتاري در اين دوران، مستقيماً از عدم توجّه كساني به وجود مي آيد كه با ناديده گرفتن اين امرمهّم، و انتظار غير واقع‌بينانه از نوجوانان، حسّ استقلال طلبي آنان را مورد بي مهري و بي‌اعتنایي قرار مي دهند.
نوجوان در اين دوره، به اقتضاي نياز فطري خود، انتظار دارد كه با وي به عنوان فردي مستقل كه به خوبي مصالح خود را درك مي‌كند معامله كنند. حقّ طبيعي خود مي‌داند كه بر اساس فهم و درك خود دربارة مسائل فكري، مشكلات زندگي، انتخاب شغل، گزينش همسر و امور فراوان ديگري از اين قبيل، إعمال نظر نموده، موافقت يا مخالف كند و تصميم نهایي را شخصاً بگيرد، و از برخودر و تماس معاشران با خود به شكل دوران كودكي به شدّت متأثّر شد و رنج مي‌برد. بايد اين نياز فطري را كه آفريدگار مهربان – به خاطر مصالح بزرگي كه به همراه دارد- در وجود آنان قرار داده، به خوبي درك كرده، و با آن به عنوان يكي از نعمت‌هاي الهي ، برخوردي واقع بينانه و شايسته داشته باشيم، تا از نشاط فراوان، بازوي توانمند، فكر وانديشه ی فعّال در پيشبرد اهداف و پيگيري مقاصد بزرگ زندي بهره‌مند گرديم.
پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) با عنايت به همين ويژگي‌هاي ممتاز، از نوجوان در سنين پانزده تا بيست و يك به عنوان «وزير» - يعني كسي كه مسؤوليت سنگين وزارت را بر عهده دارد، و انجام كارهاي مهّم بر دوش اوست – ياد فرموه اند.1
نوجوان عزيز نيز با متانت و بردباري – نصايح كساني را كه از دانش ، خرد و تجربه ی بيشتري برخوردارند، ارج نهاده، از حرمت آنان – كه انگيزه‌اي جز ياري و دلسوزي ندارند – محافظت نموده، و از شرافت ابدي و تاج كرامت و افتخار بزرگ تكليف و خطاب الهي كه با گام نهادن به سنّ بلوغ متوجّه آنان گشته، به خوبي پاسداري نمايند. و براي برخورداري از يك زندگي سالم مبتني بر موازين و معيارهاي منطبق بانيازهاي طبيعي و فطري، آگاهي خود نسبت به وظایف شرعي و احكام الهي را افزايش داده، و به فرمايش امام صادق (علیه السلام) كه آموزش حلال و حرام و آشنایي با مسال شرعي را وظيفه (مهمّ) اين دوران معرّفي فرموده اند، پاسخ مثبت ونيكو دهند. 2

احيای ايمان

عالم مَعبر خيل عظيمي است از نسل‌ها، اوقام امت ها كه از آغاز خلقت تا كنون با اعتقادات گوناگون ، روش هاي متفاوت، و مسلك ها و مرام هاي مختلف حقّ با باطل ، زندگي را به همه ی دردها، رنج ها خوشي‌ها ، شكست ها و پيروزي‌هاي آن پشت سر گذاشته ، آن را بدرود گفته‌اند. و كم نبوده‌اند اقوام و امّت هایي كه حتّي نامي از آنان به جاي نمانده است.
دراين ميان، برگ‌هاي زرّيني از صفحات تاريخ را مشاهده‌ مي ‌كنيم كه توسّط مردان و زنان بزرگي رقم خورده است كه جهان و تاريخ و زندگي را به يمن بصيرت و علم معرفت ، و استقامت و قدرت وصلابت ايماني خويش، عزّت و اميد وسربلندي، و صفا و نور و نشاط بخشيده، براي خود يادي جاودانه و نامي نيك به جاي گذارده، و براي بشر درسي حيات بخش و سرمشقي گرانبها به ارمغان آورده‌اند.
امّا آن چه كه به اينان، عظمت و جاودانگي بخشيده، نه بضاعت مالي فراوان، و نه امكانات مادّي گسترده، و نه پست و مقام و موقعيّت اجتماعي فوق العاده، بلكه تنها نور ايمان، استحكام اعتقادات معنوي، اخلاق نيك، صفات كمال و رفتار انساني و پسنديده بوده، كه از آنان نمونه هاي شايسته‌اي از مجد و عظمت ، و شرافت و فضيلت به وجود آورده است .
بايد ارزش هاي واقعي را شناخت و براي دستيابي به نتايج ارزشمند آن، با گزينش راه‌كارهاي صحيح و مناسب، و بهره‌برداري از استعدادهاي بالقوّه و بالفعل، و استفاده از همه ی ابزارها و روش‌هاي علمي و معنوي، براي احيای ايمان و اعتلاي معنوي و شكوفایي استعدادهاي خدادادي بي‌وقفه تلاش نمایيم.و در اين مسير، با مطالعه ی شرح حال اين استوانه‌هاي بزرگي و ارجمندي، هر چه بيشتر بهره‌مند گرديم.
ايمان به خداوند متعال و احساس دلبستگي محبّت به ذات مقدّس او، به عنوان موهبتي الهي و هديه‌اي گران قدر و بي مثال، از مبدأ فيض و به وساطت حجّت‌هاي الهي در قلب آدمي به وديعه گذارده مي‌شود.
به گفته ی دانشمندان علوم تربيتي، به دنبال معرفت فطري كه از كودكي به طور طبيعي و غير اختياري به عنايت آفريدگار بزرگ در نهاد انسان موجود است، سنّ دوازده، نقطه ی جهش احساسات مذهبي و سرآغاز بروز انگيزه ی احساسات ديني و معنوي است. و همين انگيزه است كه نوجوان را به معرفت فطري خويش بيش از پيش متوجه نموده، به كنجكاوي، جستجو و تحقيق درباره ی مبدأ عالم وادار مي‌سازد.
انسان با بررسي عقلي و تحقيق علمي و دقت در آيات ونشانه‌هاي قدر خداي متعال كه كاري است اختياري – و به وجود آوردن زمينه ی آن، مسؤوليّت بزرگ حكومت‌ها ، مربيّان، پدران و مادران است – مي تواند ضمن باروري، رشد و تقويت ايمان، در مقابل وسوسه‌هاي شيطاني و تلاش‌هاي خبائث‌بار بيگانگان براي رخنه در اركان اعتقادي و تخريب پايه‌هاي ايماني، بسان سدّي محكم و نيرویي مقاوم، پايداري نموده، و ازكيان ديني و ناموس مذبي و حيثيت اعتقادي و معنوي خود دفاع نمايد.
پيامبران الهي و كتب آسماني به ويژه قرآن سرمشق بي بديل انسان و كتاب بي مثال هدايت،همواره پيروان خود را به مطالعه ی آثار قدرت و نشانه‌هاي عظمت – كه در هر يك از موجودات، از انسان گرفته تا حيوان، و از نبات تا جماد، از ذرّات بسيار كوچك تا اجرام بزرگ كيهاني، و از زمين و دريا و عجایب آن تا آسمان و ستارگان و شگفتي‌هايش به وضوح نمايان است – فراخوانده،آنان را به تفكّر، تأمّل و تغفّل دعوت فرموده‌اند تا از اين رهگذر، معرفت فطري به وجود پروردگار را با هدايت عقل و نيروي خرد، تعميق، و به سلاح برهان و دليل مجهّز نمايند.
آري آنان مردم رابه مطالعه ی كتاب آفرينش فرخوانده‌اند تا به علم و قدرت، به اراده و حكمت، به لطف و مرحمت، و به ذات و صفات الهي پس برده، و به آفريدگار جهان و پروردگار آشكار و نهان كه واجد جميع صفات كمال است ايمان بياورند.خداوند رحمان و رحيم، خداوند عادل و حكيم، خداوندي كه بندگان خود را دوست دارد و پيوسته آنان را با مهر و رأفت، مورد عنايت و تفضّل خويش قرار مي دهد. خداوندي كه بصير و عالم است و هيچ چيزاز او پوشيده نيست. نيايش بندگان خود را مي‌شنود، دعاي آنان را اجابت مي‌فرمايد، و توبه ی گناهكاران را پذيراست. رحمت واسعه ی بي پايانش اميدبخش دل هاي رميده، و سايه مهر و رأفت بي انتهايش روشني بخش دل هاي خواصّ.
او رحمان است و هم رحيم. و اين هر دو را كه از بزرگترين سبب‌هاي تحرّك احساسات و عواطف بشري، و از مؤثّرترين عوامل جلب دوستي و محبّت، و سرچشمه ی كشش هاي نيرومند عاطفي، و سرمنشأ جميع خيرات، پيوسته در آغاز هر سوره از سوره‌هاي قرآن يادآور است تا عموم خلق را به رحمت عام خود دلگرمي و اميد، و چشم و دل بندگان خاص را به لطف مخصوص خويش صفا و روشني و نور بخشد.
طرح ايمان به خداي يگانه از جانب پيابران برگزيده و فرستادگان عالي مقام او به عنوان مهمترني و اساسي‌ترين مسأله اعتقادي، و پايه و زيربناي فرهنگ‌هاي الهي و مكتب‌هاي آسماني، و اوّلين وظيفه ی نوجوانان در نخستين لحظات ورود به عالم تكليف، اجابتي است در خور و شايسته، و پاسخي است متناسب باخواسته ی فطري خواهش ايماني به منظور پرورش احساسات پاك ديني و مذهبي‌ آنان.
مطالعه ی آثار صُنع و مظاهر آفرينش و تفكّر در عجائب خلقت و شگفتي‌هاي عالم وجود، از يك سو سبب گسترش و تعميق افكار ديني، و از سوي ديگر عامل جلب روزافزون دوستي و محبّت نسبت به خالق تواناي آن ها است. و طبيعتاً به تناسب توسعه و ارتقای بينش مذهبي و افزايش دوستي و محبّت ، اعتقاد و ايمان نيز از استحكام بيشتري برخوردار خواهد گرديد.
هم چنان كه مناجات با پروردگار و راز و نياز و دعا و نيايش نيز ضمن آن كه روح را تلطيف ، قلب را آرام، و نفس را صفا مي‌بخشد، عامل مؤثري براي جلب دوستي و تحكيم محبّت نسبت به پروریدگار مهربان خواهد بود.
امام باقر (علیه السلام) مي فرمايند:
«... هَلِ الِّدينُ إِلاَّ الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ.... ؟ ».3
«آيا دين، چيزي جز دوستي و دشمني (براي خدا و در راه خدا) است؟»
بي اعتنایي به اين نياز طبيعي و تلاش براي از بين بردن عواطف ديني و احساسات پاك مذهبي نوجوانان، و مشغول ساختن آنان به برنامه‌هاي سرگرم كننده و غفلت‌زا كه روش متداول نظام‌هاي لایيك و ضد مذهب است، حركتي است در مسير مخالفت با سنّت آفرينش و آیين فطرت، و ثمره -ی شوم آن، طغيان، تمرّد، خودسري، لجام گسيختگي و عصيان روز افزون، و نهايتاً باعث فروريختن پايه‌هاي سلامت و امنيت جامعه، و ضايع ساختن كرامت، شرافت و منزلت آدمي است.

عقده حقارت

جهان با همه ی بزرگي و وسعتش براي انسان خلق شده، آسمان و زمين، خورشيد و ستارگان، درياهاي بيكران، حيوانات بيشمار، كوه و دشت و صحرا، همه و همه به خاطر انسان، و براي رشد و تعالي و سعادت آدمي به وجود آمده است.
بايد با برخورداري از بينشي واقع بينانه وحركتي همسو با حركت نظام عالم، آن ها را شناخت و به اسرار آن ها پي برد و در راستاي تأمين كمال حقيقي و شكوفا شدن استعدادهاي دروني و در مسير اعتلاي مقاوم و منزلت آدمي به خوبي از آن ها بهره‌مند گرديد.
پيشرفت هاي علمي و اختراعات و كشفيات خيره كننده و حيرت‌آفرين بشر – كه به يمن آشنایي با گوشه‌اي از استعدادهاي شگفت انگيز وي، و در سايه ی تلاش شبانه‌روزي و بي وقفه ی دانشمندان و نوابغ عالم در طول تاريخ به دست آمده – گر چه ظاهراً به خاطر انسان و ر راه تحصيل همين هدف بزرگ بوده است، ليكن با كمال تأسف آن چه كه در اين ميان به عنوان بهاي موفقيّت‌هاي بزرگ آدمي پرداخت گرديده، نه جهان و نه موجودات عالم، بلكه خود انسان، و ارزش والاي انساني اوست.
مصيبت بزرگ و بلاي خانمان سوز بشر امروز اين است كه خود را فراموش كرده، ارزش انساني خويش را از ياد برده، فضایل انساني و كمالات معنوي را زير پا گذارده، و با انحراف از صراط مستقيمِ واقع گرایي، براي دستيابي به آسايش مادّي و رفاه چند صباح زندگي، خود فرزندان و خانواده ی خويش را نيز فداي آن ساخته است.
گسترش دامنه ی خواسته‌هاي مادّي و تجمّلات و تشريفات زاید زندگي ، علاوه بر آن كه با فطرت پاك و طينت سالم سازگار نبوده، و روح و روان را خسته و نفس را افسرده مي سازد، آدمي را از پرداختن به وظایف حياتي و اصيلش باز مي‌دارد.
پيشرفت تكنولوژي و افزايش امكانات مادّي – كه از يك ديدگاه، امري است اجتناب‌ناپذير، و ريشه در حسّ كنجكاوي و غريزه ی جستجوگري انسان دارد – نيزديوار بيگانگي از «خود» را بيش از پيش استحكام بخشيده، و او را از بهره‌مندي از فيض يك زندگي سالم و مبتني بر محبّت و عواطف انساني دمحروم ساخته است.
ضايعه ی اسفبار فقر عواطف انساني به شدّت جهان امروز را مورد تهديد فرار داده است. رفتارهاي تند و آزاردهنده، برخوردهاي خشن، بي‌مهري، يأس و افسردگي، بيماري‌هاي روزافزون رواني ومفاسد فراوان ديگري كه از فقدان بهداشت روان سرچشمه مي‌گيرد و امنيت و آسايش جوامع انساني را به مخاطره افكنده است، از آثار زيان‌بار و پي‌آمدهاي شوم پديده ی فقر عاطفي به حساب مي‌آيد.
عواطف انساني به جهت لطافت، محتاج مراقبت و برخورداري از پشتوانه‌اي قابل اعتماد است. فقدان اين پشتوانه ايماني است كه زمينه را به سرعت براي از بين رفتن آن ها فراهم مي‌سازد.
انسان نيازمند توجّه عاطفي و تشنه ی محبّت است طالب انس و خواهان رفاقت و صميميت است. از بي‌مهري رنج مي‌برد و برطرف شدن نيازهاي مادّي و رفع كاستي‌هاي جسمي نيز او را از نظر عاطفي سيراب نمي‌گرداند.
كودكان بيش از ديگران عطش مهرخواهي و انس طلبي دارند و از فقدان آن به شدّت رنج مي‌برند. بي توجّهي به اين خواسته ی فطري- ولو به دليل پرداختن به تأمين آسايش مادّي آنان باشد – عواقب هولناكي را به دنبال خواهد داشت.
تلاش هاي شبانه‌روزي براي رفع حوائج مادّي آنان كه امروزه وبال آن دامنگير خاص و عام گرديده، هرگز خلای كمبودهاي عاطفي را برنخواهد ساخت. در كنار تلاش هاي طاقت فرسایي كه براي رفع نيازهاي جسمي و تأمين آسايش و رفاه مادّي آنان صورت مي‌گيرد، بايد براي پاسخ‌گویي به خواسته‌ها و نيازهاي عاطفي و رواني آنان كه به مراتب از احتياجات مادّي مهمتر است، سرمايه‌گذاري نمائيم.
كاستي هاي زندگي مادّي را كه البته آزاردهنده، بلك به تعبير پيامبراكرم(صلی الله علیه وآله) بسا ممكن است به كفر بيانجامد،4جز در موارد نادر، مي‌توان با بردباري و صبر و حوصله تحمّل نمود. پيشگيري از عوارض ناگوار آن نيز هزينه ی سنگيني هم چون فداكردن فضيلت‌هاي انساني را نمي‌طلبد، ليكن از ضايعات جبران‌ناپذيري كه از غفلت نسبت به بهداشت روان كودكان، و از تقصير و كوتاهي در مورد انتقال عواطف انساني به آنان سرچشمه مي‌گيرد و حاصلش از دست رفتنِ اعتدال روان، انحراف از واقع گرایي، غفلت از مقام و منزلت انساني، و سرانجام پيدايش و ظهور صفاتي چون احساسحقارت در آدمي است، نمي‌توان چشم پوشي نمود.
انسان ذاتاً خود را دوست دارد و به استعدادها، مالات خصایص مثبت و نيكویي كه به عنوان يك ارزش، مورد توجّه ديگران است علاقمند مي‌باشد. اين علاقمندي از سرمايه‌هاي بزرگ و نعمت‌هاي عظيم الهي ، و از گرايش‌هاي اساسي و فطري بشر است .
ميل به زندگي و صيانت نفس ، كمال خواهي و رشد معنوي ، جستجوگري و ارتقای علمي، لذّت طلبي و زيبادوستي، حسّ رقابت و تلاش‌هاي خستگي ناپذير، و بالاخره شور و نشاط و رونق حيات و بسياري از انگيزه‌ها و رفتارهاي‌ آدمي از حبّ نفس و خود دوستي سرچشمه مي‌گيرد. و در عين حال، محبّت به ذات و علاقه به خويش، خود يكي از نشانه‌ها و علایم مهمّ سلامت باطن و اعتدال روان به حساب مي‌آيد.
از اين رو انحراف از خطّ اعتدال، و هرگونه كاستي و خللي كه در علاقمندي انسان به ذات خويش پديد آيد، ضمن اين كه سلامت و بهداشت روان را مورد تهديد قرار مي‌دهد، با منشأ پيدايش صفات ناپسندي چون احساس حقارت در نفس آدمي مي‌گردد.
كمبودهاي عاطفي و عدم توجّه كافي به انتقال عواطف انساني به كودكان، و به مصرف رساندن هزينه ی زماني آن را در راه تهيّه ی آب و نان كه بلاي بزرگ جوامعي است كه هدف زندگي را تنها رفع نيازهاي جسمي و تأمين رفاه مادّي پنداشته‌اند، و وبال نكبت بارش دامنگير كشورهاي اسلامي و در حال توسعه نيز گشته، از عوامل مهمّ اختلال در حبّ ذات، و ريشه ی اساسي پيدايش مولود ناموزونش «عقده ی حقارت» است.
بر اساس تحقيقات دانشمندان علوم تربيتي، عقده ی حقارت را كه از ناگوارترين خصلت‌هاي ناپسند، و سرچشمه ی بسياري از ناهنجارهاي اخلاقي و رفتاري است، بايد از آثار زيان بار سوی تربيت، و از پي‌آمدهاي شوم كمبودهاي عاطفي دانست.
با نگاهي گذرا به پاره‌اي از تبعات ويرانگر اين صفت ناپسند، به حساسيّت فوق العاده ی رغايت اصول و موازين تربيتي و نقش سازنده ی انتقال عواطف انساني بيش از پيش واقف خواهيم گشت.

انكار واقعيّت:

بارزترين خصوصيّت فرد مبتلا به عقده ی حقارت انكار واقعيّت است. كسي كه با اين صفت ناپسند گرفتار استخود را نمي‌شناسد. نسبت به قدر و منزلت انساني خويش آگاهي نداشته، و از سرمايه‌ها و استعدادهاي نهفته در خود بي اطّلاع است.
حضرت علي (علیه السلام) مي فرمايند:
«... وَ كَفي بِالْمَرْءِ جَهْلاً أَنْ لا يَعْرِفَ قَدْرَهُ ... » 5
«براي جهالت آدمي همين بس كه قدر خويش را نشناسد».
چنين فردي هنگامي كه توانایي هاي معاشران و اطرافيان خويش را مشاهده مي كند، نظر به اين كه اعتماد به نفس و باور و ميد كافي ندارد، به جاي تلاش سازنده براي رفع كاستي‌ها و كمبودهاي خود، به كارهاي نكوهيده ی ديگري كه آن ها نيز بخشي از پي‌آمدهاي ناپسند اين خُلق مذموم است اقدام خواهد كرد.

تكبّر:

گرچه با نگرشي نه چندان كارشناسانه و عميق، سبب بروز تكبّر در افراد متكبّر، احساس بزرگي برتري نسبت به ديگران است و نوعاً چنين مي‌پندارند كه زرويان و متكبّران به اين دليل كه خودرا برتر بزرگتر از ساير مردم احساس مي‌كنند، به اين صفت خبيث مبتلا مي‌گردند، ليكن دانشمندان و كارشناسان امور تربيتي، بر اين باورند كه ريشه ی تكبّر را بايد در عقده ی حقارت جستجو نمود. غلبه‌جویي و تسلّط طلبي نه تنها از احساس برتري و خودبزرگ‌بيني سرچشمه نمي‌گيرد، بلكه نشانه‌اي از احساس عدم امنيّتِ روحي ، و دليل روشني بر عدم بهداشت روان است.
پدري كه در رفتار خود با فرزندان خويش به خشونت متوسّل مي‌گردد، مردي كه از حدّ خويش تجاوز كرده، و ديكتاتور مآبانه به همسرش زور مي‌گويد ، كارفرمایي كه با زيردستان خود غيرمنصفانه رفتار مي‌نمايد، و بالاخره ظالمان و ستمگراني كه با رفتار ناعادلانه، مردم تحت سلطة خود را به اسارت مي‌كشند، هر يك به نوعي گرفتار بيماري عقده ی حقارت و احساس پستي وفرومايگي مي‌باشند.
اينان در واقع با اظهار بزرگي درصدد پنهان كردن همان پستي و حقارتي هستند كه دور از چشم نظر مردم در خود احساس مي‌نمايند.
امام صادق (علیه السلام) مي فرمايند:
«... ما مِنْ رَجُلٍ تَكَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلاّ لِذِلَّةٍ وَجَدَها فِي نَفْسِهِ».6
«هيچ كس دچار تكبّر و ستمگري وخشونت نمي‌گردد مگر به خاطر پستي و حقارت كه در خود احساس مي‌كند».
تكبّر از زشت‌ترين و پليد‌ترين صفات ناپسند، و ريشه ی بسياري از خصلت‌هاي ضدّ ارزشي نفس‌ آدمي محسوب مي‌گردد. سبب اصلي دور شدن ابليس لعين و سقوط آن مطرود ملعون از ساحت اقدس الهي وجود همين صفت ناشايست بوده است. از همين جاست كه اسلام عزيز عالي‌ترين برنامه‌هاي اخلاقي را براي از بين بردن اين خصلت ناپسند ارایه فرموده و حتّي فلسفه ی بزرگ‌ترين عبادت يعني نماز را پاك شدن از كبر معرّفي نموده است، نمازي كه ستون دين است،7 و نمازي كه بعد از معرفت، هيچ چيز با آن برابري نمي‌كند.8 حضرت فاطمه (علیهاالسلام) در خطبه ی خود مي‌فرمايند:
« فَرَضَ اللهُ الصَّلاةَ تَنزِيهاً مِنَ الْكِبْرِ». 9
«خداوند نمار را براي تطهير(نفس) از تكبّر واجب فرموده است».
آري اسلام از پيروان خود مي‌خواهد كه هر روز لااقل سي و چهار مرتبه دماغ تكبّر را در برابر خداوند متعال بر خاك بمالند و بدين طريق با خود بيني و خود پسندي و خود پرستي به شدّت مبارزه فرموده است تا روح ايثار و فداكاري و اكسير محبّت و عشق را در آنان احيا نموده، از پيروان راستين پيشوايان معصوم خود گردند.
« وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسيراً». 10
«(همان پيشواياني كه) غذاي خود را با اين كه به آن علاقه (ونياز) دارند (يا به پاس دوستي خدا) به بينوا و يتيم و اسير مي‌دهند».11

كم رویي:

از جمله حالات آزاردهنده ی برخي از كودكان كه طبعاً سبب محروميّت‌هایي براي آنان گشته، و ايشان را از بهره‌مند شدن از مزاياي يك زندگي طبيعي معاشرت سالم با ديگران محروم مي‌سازد، و در مواردي موجب پيدايش نگراني و نيز مشكلاتي براي خانواده‌هاي شان مي‌گرد كم رویي است.
كودكان كم‌رو وخجالتي از برخورد و تماس با ديگران هراس دارند. ديدار اوّل هميشه براي آنان دشوار است. در محافل خانوادگي و ميهماني ها خود را در گوشه‌اي پنهان مي‌سازند. هنگام صحبت كردن با ديگران، اعضای بدن خصوصاً دست‌هاي خود را زياد حركت داده و با بازي كردن با اشيایي كه نزديك آنان است خود را مشغول مي‌سازنند . قرمز شدن چهره بستن چشم‌ها، نگاه كردن به اين طرف و آن طرف از حالات و رفتارهاي شايع آنان است. شركت در امتحانات كتبي را به خاطر اين كه مستلزم تماس مستقيم با استاد نيست ترجيح مي‌دهند و در آزمون‌هاي شفاهي بسيار پيش مي‌آيد كه به خاطر حيای بي مورد از پاس به سؤالاتي كه با جديّت تمام جوانب آن ها را در ذهن خود آماده ساخته‌اند بازمانند.
منشأ اين خلق ناپسند كه به دليل احساس پستي و عقده حقارت از كودكان ظاهر مي‌گرددعمدتاً سوی تربيت است.
زياده‌روي در سرزنش به خاطر خطاهایي كه در برخورد با ديگران از آنان ظاهر گشته، كوتاهي در تشويق و ترغيب به موقع آنان، اهميّت دادن بيش از اندازه به كيفيّت تماس با ديگران، برخورد تحقيرآميز با آنان و ممانعت از ابراز استعدادهاي آن ها در عرصه‌هاي گوناگون، هر يك جلوه‌اي از رفتارهاي نامطلوب و زمينه‌اي مناسب براي پيدايش اين خصلت مذموم در كودكان است. وراثت نيز ممكن است عامل ظور اين حالت رواني در آنان باشد هم چنان كه محدوديّت افراط‌آميز ارتباطات خانوادگي و انزواي پدر و مادر ،كاستي‌هاي خلقتي، عيوب و نواقص اجتماعي، و احياناً فقر و تنگ دستي همراه با ذهنيّت و برداشت نادرست از مظاهر مادّي در مواردي در پيدايش حالت كم رویي مؤثّر است.
بايد با تماس‌هاي سازنده و إعمال روش هاي درست تربيتي و پرهيز از اموري كه زمينه‌ساز حصول گرايش ها و رفتارهاي ناروا و انفعالات ناپسند در كودكان مي‌گردد، به پرورش نيروها و شكوفا شدن استعدادهاي دروني آنان كمك نمود، و در صورت بروز حالاتي چون كم رویي ، با اقدامات ويژه ی تربيتي به احيای شخصيّت آن ها پرداخت و آنان را با استعدادها و سرمايه‌هاي بزرگي كه در خويش نهفته دارند آشنا كرده، و با تمرين و تلقين در رفع اين نقيصه ی آزار دهنده كوشش نمود.

نفاق و دورویي:

نفاق و دورویي كه در زمره ی زشت‌ترين و ناپسندترين صفات رذيله شمرده شده، يكي از پي‌آمدهاي شوم اين خصلت نكوهيده است. شخصي كه مبتلا به بيماري روني عقده ی حقارت است، چون خود را ضعيف پنداشته، قادر به رفع نواقص خويش نمي‌بيند، مي‌كوشد با اظهار دوستي نيك‌خواهي حضوري، و مذمّت و دشمني غيابي، ضمن همراه شدن دروغين با افراد مختلف، كمبودهاي خود را برطرف ساخته، و وجدان مضطرب خويش را آرام سازد.
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرموده اند:
«نِفاقُ المَرءِ مِن ذُلٍّ یَجِدُهُ فِی نَفسِهِ».12
« نفاق و دورویی آدمی ناشی از حقارت و ذلّتی است که در ضمیر خود احساس می کند».
منافقین در صدر اسلام آن گاه که از کشتن پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) مأیوس گشته، و قدرت درهم شکستن نیروی مسلمین را در خود ندیدند، با اقدامات نفاق آمیز، نیش زدن، زهرپاشیدن، استهزای، توهین، تهمت و انتقاد بی مورد می کوشیدند اندرون آشفته خویش را آرام سازند.
انتقاد سازنده و واقع بينانه يكي از راه ‌هاي تعالي و تكامل فرد و جامعه است. نهي از منكر و امر به معروف از فرایض مهم اسلامي، و يك نظارت ملّي و قانوني بر جميع شئون اجتماع است. ليكن آن چه كه كارآیي و نتيجه بخش بودن آن را تضمين مي كند.، صفاي نفس و پاك دلي عاملان آن است.
انتقاد بي مورد و امر و نهي ناشي از بدبيني، عداوت و عقده ی حقارت هرگز به اصلاح جامعه و رفع نواقص و كاستي‌هاي آن نمي‌انجامد.

فروتني ذلّت بار:

تواضع آميخته با ذلّت، شكسته نفسي بي مورد، و چاپلوسي و تملّق‌گویي نيز گوشه‌هایي از تبعات زيان بار نفاق و دورویي، و از آثار شوم عقده ی حقارت است.
تواضع و فروتني كه از صداقت بسيار پسنديده و از خصلت‌هاي هميشگي مردان بزرگ است، آن گاه سازنده و درراستاي تعالي روان و صفاي باطن است كه از شرافت و فضيلت انساني سرچشمه گرفته، و با انگيزه ی رعايت حقوق و حرمت ديگران اعمال گردد و در عين حال از اعتدال خارج نگشته، به ذلّت و خواري عامل آن منتهي نگردد.
فروتني ناشي از ضعف نفس، زبوني، ترس، نگراني، طمع ، و احساس حقارت؛ عزّت نفس و استقلال و تماميّت شخصيّت انساني را خدشه‌دار، و عامل ريشه‌دار شدن پستي و زبوني، و زمينه‌ساز تن دادن به ذلّت و خواري در مقابل ديگران است.
حضرت علي (علیه السلام) مي فرمايند:
«ساعَةُ ذُلٍّ لا تَفِي بِعِزّ‍ِ الدَّهْرِ».13
«ساعتي ذلّت و خواري با عزّت تمام روزگار برابري نمي كند».

خودنمایي و دروغ گویي:

كسي كه قدر خود را نمي‌شناسد و سرمايه‌ها و استعدادهاي خويش را كمتر از آن چه هست مي‌بيند، با خودنمایي، رياكاري، دروغ‌گویي و تظاهر به كارهاي نيك و صفات پسنديده مي -كوشد حسن ظّن و توجّه اطرافيان را به خود جلب نموده، و عيوب و كمبودهاي خويش را ازديدگان آنان پنهان سازد.
«لا يَكْذِبُ الْكاذِبُ إِلاّ مِنْ مَهانَةِ نَفْسِهِ».14
«دروغ‌گو دروغ نمي‌گويد مگر به خاطر خواري و ذلّتي كه در خود احساس مي‌كند».

عيب جویي:

مبتلا ب عقده ی حقارت نظر به اين كه خود راكوچك و حقير مي‌بيند و آن را براي خود عيب به حساب مي‌آورد، درصدد بر شمردن عيوب ديگران برمي‌آيد تا راه عذري براي عيب خويش باز سازد. گناهان كوچك ديگران را با توبيخ و ملامت و سرزنش بر زبان مي‌آورد تا از تحقير آنان مصون بماند.
عيوب آنان را بزرگتر از آن چه هست نشان مي‌دهد تا عيب و نقص خودش در نظر ديگران كوچك و ناچيز گردد. و اگر نهي از منكر مي‌كند، غرضش ظاهر ساختن عيوب مردم است.
حضرت علي (علیه السلام) مي فرمايند:
«ذَوُو الْعُيُوبِ يُحِبُّونَ إِشاعَةَ مَعايِبِ النّاسِ لِيَتَّسِعَ لَهُمُ العُذْرُ فِي مَعايِبِهِمْ».15
«كساني كه داراي عيوبي هستند دوست دارند عيوب ديگران آشكار گردد تا راه عذري درباره ی عيوب خودشان بازنمايند».

انزوا:

يكي از رفتارهاي شايع مبتلايان به بيماري عقده ی حقارت، كناره‌گيري و انزوا از اجتماع است. اي كار ضمن اين كه برتري‌ها و امتيازات ديگران را كمتر در معرض ديد آنان قرار مي‌دهد، طبيعتاً از تشديد احساس فرومايگي نسبت به ديگران نيز تا حدودي مي‌كاهد، ليكن علاوه بر دور ماندن از عرصه‌هاي مختلف سازندگي كه زمينه‌ساز تأمين نيازها و رشد استعدادهاست، و محروميّت از بهره‌مند شدن از فيض معاشرت با نيكان، اساساً احساس حقارت دردي است كه از دورن، آدمي را رنج مي‌دهد و انزوا و كناره‌گيري ازاجتماع، داروي شفابخشي براي اين بيماري دروني نخواهد بود.

اعتياد:

اعتياد به مواد مخدّر كه از بزرگترين بلاهاي ويرانگر عصر كنوني به حساب مي‌آيد، عمدتاً ازعقده -ی حقارت سرچشمه مي‌گيرد. گرچه دست پليد جنايت‌كاران دنياطلب به خوبي از ورای اين پديده ی شوم مشاهده مي‌گردد، ليكن كمبودهاي عاطفي و احساس حقارت است كه آنان را در اعمال خبيث و خسارت بارشان ياري مي‌نمايد.
جواني كه در دوران كودكي و نوجواني به خوبي تحت تربيت بوده و كاملاً از لحاظ محبّت و عواطف انساني سيراب گشته است، هرگز تحت تأثير تبليغات زهرآگين اين مفسدان تبهكار قرار نخواهد گرفت و سرمايه ی انساني خويش را با ابتلای به اين مواد خانمان سوز برباد نخواهد داد.

انتقام جويي:

اين خصلت نكوهيده نيز يكي از آثار و پي آمدهاي بسيار شوم خود كم‌بيني و احساس حقارت ست. فرد مبتلي به عقده ی حقارت وقتي خود را فاقد امتيازات و ويژگي‌هاي مثبت ديگران مي‌بيند، چون بر اين باور است كه قادر به رفع نقائص و كمبودهاي خويش نيست، و تلاش‌هاي خود را براي دور نگه داشتن آن ها از ديد اطرافيان بي نتيجه مي‌يابد، درصدد انتقام جویي برآمده، تنفّر خود را از معاشران و اطرافيان با اقدامات انتقام‌جويانه ظاهر خواهد ساخت.
فرار از كانون گرم خانواده و ترك پدر و مادر كه آبرو و شرافت خانوادگي آنان را خدشه‌دار مي‌سازد، نمونه‌اي از همين اقدامات انتقام‌جويانه است.

انتحار:

مبتلايان به عقده ی حقارت در شكل حادّ آن، نگامي كه انتقام‌جویي از اطرافيان را براي خاموش نمودن آتش دروني خويش بي حاصل مي بينند، ممكن است با آسيب رساندن به خود درصدد رهایي از جهنّم سوزاني كه گريبانگير آنان است برآمده، و در مواردي، به تصوّر مسدود بودن همه -ی راه‌هاي نجات، و فقدان هرگونه راه حلّ منطقي، با مأيوس شدن از الطاف بي انتهاي پروردگار مهربان، و نوميد گشتن از زندگي، دست از حيات شسته، و با جنايت هولناك انتحار و خودكشي، به نابود ساختن امانت بزرگي كه خداي منّان براي رشد و تعالي در اختيار آنان قرار داده است اقدام نمايند.
مطالعه ی نمونه‌هاوي زاين عمل فجيع در ممالك مختلف جهان خصوصاً جوامع متمدّن غربي نشان مي‌دهد كه منشأ بسياري از موارد‌ آن صرفاً وجود همين بيماري مهلكِ رواني بوده، و كاستي‌ها و نيازهاي مادّي در وقوع آن جز در موارد نادر نقشي نداشته است.
* * *
پدران عزيز، مادران مهربان و مربيّان دل سوز! اين ها بخش كوچكي از آثار خسارت بار و پي‌آمدهاي تباه‌كننده ی عقده ی حقارت است كه وبال شومش نه تنها دامنگير كودكان و نوجوانان و جگرگوشه‌هاي ما مي‌گردد، بلكه خانواده‌ها و كلّ جوامع انساني را گرفتار عواقب خطرناك خود ساخته، و امنيت، آسايش و سلامت آنان را تحت تأثير نتايج مخرّب خود داده است.
تكليف اسلامي و وظيفه انساني ايجاب مي‌كند كه براي پيش‌گيري از اين همه ضايعات اخلاقي و رواني، به هوش آمده، با بها دادن به سرمايه‌ها و يروهاي گران قيمت فرزندان، رعايت دقيق اصول و مباني تربيت، سرمايه‌گذاري مادّي و معنوي در راه تأمين سلامت نفس و بهداشت روان آنان، و هزينه كردن زمان كافي براي انتقال صحيح عواطف به ايشان، از هيچ كوششي دريغ نورزيده، مردانه براي اعتلاي روحي و معنوي و سادت خود و فرزندان خويش به پا خيزيم.
به وسيله ی مشورت با مربيّان آگاه، عوامل به وجود آورنده ی اين خصيصه ی ناروا را مورد تحقيق قرار داده، با صبر و حوصله در رفع آن بكوشيم.
هيچ انساني از جميع خصلت‌هاي نيكو و امتيازات مثبت بي بهره نيست. با كشف قابليّت‌ها و توانایي‌هاي نهفته در فرزندان خود و دست گذاشتن روي آن ها، اعتماد به نفس و خودباوري را در آنان احيای و تقويت نموده، از راه‌كارهاي تلقين و تشويق به طور صحيح بهره بگيريم.
خطاها و كوتاهي‌هاي گذشته ی خود را ب مهرباني و دوستانه با آنان مطرح سازيم و با فراهم آوردن آن چه كه مطلوب و مورد علاقه ی آنان است، محبّت خود را به آنان نشان داده، و ايشان را نسبت به رشد و پيشرفت، همگام با ساير معاشران و اطرافيان اميدوار نمایيم.
نعمت ها و الطاف محسوس آفريدگار مهربان را در وجود آن ها يادآور گذشته، و بزرگي گناه يأس و نااميدي را گوشزد نمایيم.
آنان را با سرگذشت مردان بزرگي كه از نظر استعداد و بضاعت مادّي گرفتار كاستي و محروميّت بوده، و تسليم شكست نگرديده وبه مقامات بلندعلمي و معنوي نایل گشته‌اند، با ظرافت و دقّت نظر آشنا سازيم، و از فرمايشات نوراني و سازنده معصومين(علیه السلام) و مردان بزرگ الهي در اين راه بهره گيريم.
حضرت علي (علیه السلام) مي فرمايند:
«بِالتَّعَبِ الشَّديدِ تُدْرَكُ الدَّرَجاتُ الرَّفيعَةُ وُ الرّاحَةُ الدّائِمَةُ».16
با تحمّل رنج و مشقّت سنگين مي توان به درجات بلند و آسايش هميشگي نایل گشت».
احساس عجز و ناتواني كه سبب توقّف، يأس و نااميدي ، و باعث ضايعات مادّي و معنوي فراوان گشته، خود مي تواند عامل مؤثري براي حركت، تلاش و فعاليّت بيشتر در راه تعالي، رشد و تكامل آدمي باشد.
بسياري از كشفيات علمي و پيشرفت‌هاي شگفت‌انگيز بشر در رشته‌هاي گوناگون مرهون همين احساس ضعف و ناتواني بوده است.
اظهار عجز و تسليم شدن در برابر موانع و مشكلات، خود زمينه‌ساز پيدايش مشكلات جديدتري است. به جاي سستي و بي تابي بايد كمر همّت را براي پشت سرنهادن موانع محكم كرده، مردانه از آن ها استقبال نمایيم.
امام موسي بن جعفر (علیه السلام) فرموده اند:
«اَلْمُصِيبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةُ وَ لِلْجازِعِ اثْنَتانِ».17
«مصيبت براي شكيبا يكي است و براي كسي كه بي تابي مي‌كند دوتاست».
حضرت صادق (علیه السلام) مي‌فرمايند:
«اَلرَّجُلُ يَجْزَعُ مِنَ الذُّلِّ الصَّغِيرِ فَيُدْخِلُهُ ذالِكَ فِي الذُّلِّ الْكَبيرِ».18
«اظهار جزع و ناتواني آدمي از ذلّت كوچك، او را به ذلّت بزرگتر گرفتار مي‌سازد».
نوجوانان و جوانان عزيز نيز با مطالعه و مشورت، به كشف و استخراج استعدادهاي نهفته ی خويش همّت گمارده، و از همه ی راه‌هاي ممكن براي بارور ساختن آن ها به پا خيزند، و از دعا و مناجات با پروردگار خويش وتوسّل و استعانت از معصومين(علیه السلام) كه از سازنده ی ترين راه‌كارهي تأمين بهداشت و اصلاح روان، و مولّد شور و نشاط و اميد در انسان است به خوبي بهره‌مند گردند.

پی‏نوشت:

1 . وسایل: 21/476 باب 83 از ابواب احکام اولاد ح 7.
2 . وسایل : 21/475 ح 1.
3 . مستدرک: 12/226 باب 14 از ابواب امر و نهي ح 28، تفسير فرات کوفي /430 سوره حجرات.
4 . کافي: 2/232 باب حسد ح 4.
5 . بحار: 2/58 ح 37.
6 . کافي : 2/236 باب کبر ح 17.
7 . امام باقر (علیه السلام) مي فرمايند :«الصَّلاة عَمُودُ الدِّين». (بحار : 82/218 ح 36)
8 . امام صادق (علیه السلام) مي فرمايند: « ما مِن شَيءٍ بَعدَ المَعرِفَة يَعدِلُ هذِهِ الصَّلاة». (بحار : 82 /225 ح 49)
9 . بحار: 82/209.
10 . سوره ی دهر: آيه ی 8.
11 . اهل بيت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) سه روز روزه گرفتند و هنگام افطار غذاي خود را که جز چند قرص نان چيز ديگري نبود سه شب پي در پي در راه خدا به نيازمند و يتيم و اسير داده، خود را با آب افطار نمودند.
12 . غرر: 2/777 ف 82 ح 39.
13 . غرر: 1/434 ف 39 ح 31.
14 . بحار: 72/262 باب کذب ح 45.
15 . غرر: 1/407 ف 32 ح 37.
16 . غرر: 1/337 ف 18 ح 168.
17 . تحف العقول / 305.
18 بحا ر: 78/249 ح 86.

منبع:فرهنگ تربیت، انتشارات مسجد مقدس جمکران