«اسير شجاع»/ زنِ نمونه
در زمان حجاج بن يوسف ثقفي، اسيران را به نزد وي آوردند. در ميان آنان، زني بود كه دستهايش را بسته بودند.
نويسنده: علي شيرازي
در زمان حجاج بن يوسف ثقفي، اسيران را به نزد وي آوردند. در ميان آنان، زني بود كه دستهايش را بسته بودند.
حجاج روبه وي كرد و گفت: «چرا بر ضد من قيام كردي؟ چرا به جمع شورشيان پيوستي؟!» حجاج همچنان با فرياد خشن، از وي سؤال ميكرد و آن اسير شجاع نگاهش را بر زمين دوخته بود و پاسخي به سخنان وي نميداد.
يكي از اطرافيان حجاج به او گفت: «اي زن! امير با تو سخن ميگويد! چرا چهره از او گردانده و به زمين نگاه ميكني؟»
زن شجاع با قاطعيت جواب داد: «من از خداوند شرم دارم چشم به صورت كسي بگشايم كه خداوند ديده از او برگرفته و به وي نظر نميكند.»
حجاج بن يوسف ثقفي كه تاكنون ديوانه وار فرياد ميزد، ناگهان به خود آمد و از خونسردي، متانت، حاضرجوابي، قاطعيت و شهامت آن زن، حيرت زده و مبهوت بر جاي خشك شد و با تعجب پرسيد: «از كجا ميداني كه خداوند بر من نظر نميكند؟!»
زن شجاع پاسخ داد: «از آن جا كه اگر پروردگار به تو توجه و نظر ميكرد، تو اين گونه ظلم و ستم نميكردي و به راه سركشي و جنايت نميرفتي!»
حجاج كه اين شهامت و صراحت را از وي ديد، دستور داد آزادش ساختند، هزار درهم به او بخشيد! و به سوي قبيلهاش باز فرستاد. (1)
پينوشتها:
1. داستانهاي كوتاه، ص 13.
منبع مقاله :شيرازي، علي؛ (1394)؛ زنان نمونه، قم: مؤسسه بوستان كتاب (مركز چاپ و نشر تبليغات اسلامي)، چاپ هشتم.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}