صورت، چونان برزخي ميان ماهيت و وجود در ملاصدرا
صورت، چونان برزخي ميان ماهيت و وجود در ملاصدرا
صورت، چونان برزخي ميان ماهيت و وجود در ملاصدرا
نويسنده: محمد مصباحي ( Mohammad Mesbahi )
مقدمه
صورت در جاي جاي فلسفة صدرا حضور دارد و اين به معنايِ حضورِ آن در حوزههايي از فلسفة اسلامي است كه صدرا نيز بدانها پرداخته است. صورت در علوم مابعدالطبيعه، فيزيك، منطق و همچنين در تفاسير قرآني نيز حضور دارد؛ بعلاوه صورت در نظريههاي مربوط به وجود، وحدت، ماهيت، معرفت، رؤيا و معاد نيز حضوردارد.
اين امر موجب كثرت معاني و گونههاي صور گرديد. ما در مجموعه آثار صدرايي با صور مادي، طبيعي، ممتد، دائم، جوهري، خاص، مطلق و شخصي برخورد ميكنيم. بنابرين واژة صورت بطور مبهمي به انواع مختلف صور اطلاق ميگردد. با وجود اين ميتوان حداقل سه نوع صورت را از هم تميز داد كه داراي معاني مختلفي ميباشند. آن سه نوع عبارتند از: 1. صور منفرد يا مابعدالطبيعي كه براي وجود، نيازي به ماده ندارند؛ 2. صور مادي كه عبارتند از صور فيزيكي يا جوهري كه براي وجود، نيازمند يك ظرف _ ماده _ ميباشند؛ 3. صور ذهني كه عبارتند از صور شناختي همانند صور حسي، خيالي و عقلي (جنس، نوع و فصل) و از طبيعتي كلّي برخوردارند. دو صورت نخست، برخلاف صورت سوم، قابل اطلاق به موضوعاتِ ديگر نميباشند. دغدغة ما در اين مقاله پرداختن به صور مابعدالطبيعي و معرفت شناختي نيست، بلكه تنها صور جوهري يعني صور طبيعي را بررسي مينماييم. هدف ما در اينجا روشن كردن اين موضوع است كه آيا نظرية صدرا دربارة صور، بيشتر با ماهيت مرتبط است يا با جوهرها؛ يعني آيا نظرية صور وي به تقويت جنبة وجودي فلسفة او منجر ميشود يا اينكه نظرية او باعث برگشتش به فلسفهاي ماهوي ميگردد؟
1. روشهاي نيل به صورت
بطور كلي ميتوان گفت چهار روش خاص براي نيل به صورت وجود دارد كه عبارتند از: الف) رهيافت انتقادي كه مستلزم مواجهه با انديشة جدايي صورت جوهري از مترادفهاي آن _ مثل تعريف، جنس، نوع، فصل و ماهيت _ بمنظور مصون نگهداشتن صورت از تناقضي است كه نظرية افلاطوني صور باعث ايجاد آن ميشود؛ ب) رهيافت وجودي كه صورت را جوهري ميداند كه تشكيلدهندة حقيقت شيء است؛ ج) رهيافت فيزيكي و تكويني كه صورت را عمل مولّد شيء ميداند و آن را همچون كمال موجود در نظر ميگيرد؛ د) رهيافت منطقي و معرفتي كه صورت وجود را فصل خاصي ميداند كه با همكاري جنس، ماهيت را تشكيل ميدهد.
از طرف ديگر، هر كس كه كتاب اسفار را مطالعه نمايد از تنوّع آموزههايي كه صدرا آموزة خود در باب صورت را براساس آنها ترسيم نموده، متعجب خواهد شد. خلاصه اينكه وي خود را لااقل با چهار آموزه مواجه ميديد و مجبور بود كه از بين آنها آموزة خاص خود را انتخاب نمايد. اين آموزهها عبارتند از: الف) نظرية افلاطوني صور كه بر طبق آن صور جوهري هرچند كه با موجودات فيزيكي مرتبطند، اما از آنها جدا مي باشند؛ ب) نظرية ارسطويي دربارة صور كه مقبول مكتب ارسطويي فلسفة اسلامي (الكندي، فارابي، ابن سينا، فخرالدين رازي و ...) واقع شد. در اين نظريه صور به داخل موجودات منتقل ميشود، تا آنجا كه به ماهيت داخلي آنها تبديل ميشود؛ ج) نظرية سهروردي كه صور را به دو قسمت، تقسيم مينمايد كه عبارتند از: صور اشراقي و عقلي و صور مثالي؛ د) نظرية ابن عربي دربارة صور كه صور مثالي را نسبت به صور مادي و وجودي برتر ميداند و ايدة تبدل صور را بيان ميكند.
2. تعريف صورت
ميتوان دريافت كه صدرا براي تعريف اين پنج نوع صورت از سه واژه استفاده مينمايد كه عبارتند از: ماهيت، حقيقت و كمال، اما وقتي ميخواهد اين سه واژه را به يك واژة تقليل دهد، براي تعريف صورت از واژة فعل استفاده مينمايد. او مينويسد:
اگر در ريشههاي كاربرد صورت تأمل نمايي، خواهي فهميد كه آنها بالذات معناي مشتركي دارند و آن همان چيزي است كه بواسطة آن شيء بالفعل همان است كه است. پس فلاسفه در اين بيان كه صورت يك شيء همان ماهيت آن است _ كه بدان وسيله شيء همان چيزي است كه است _ بر حق بودهاند.([1])
قدري ابهام را ميتوان در ادّعاي صدرا مشاهده كرد. زيرا وي فعل را با ماهيت يكي ميداند چنانكه گويي اين ماهيت است كه عمل فعليت بخشيدن را انجام ميدهد. اما با ارائة تعريفي از صورت در همين متن از جانب صدرا اين ابهام برطرف ميشود، آن تعريف بدينگونه است: «شيئي معيّن يا محصّل؛ برخلاف ماده كه شيئي مبهم و كاملاً نامعين است».([2]) اين تلويحاً بدان معناست كه صورت به ماهيتي كه بالفعل نيست، نسبت داده نميشود؛ بلكه به ماهيتي خاص نسبت داده ميشود. بعبارت ديگر، طبيعت بالفعل صورت باعث ترغيب صدرا در انتساب حقيقت ايجاد شدة شيء به صورت، و نه ماده، ميگردد. از نظر صدرا ماده، شيئي مفروض در صورت است؛ همانند فرض جنس در فصل. بدين ترتيب، تقوّم حقيقت تنها بوسيلة صورت انجام ميشود.([3]) بنابرين، صورت مترادف نوع، فصل، فعل، كمال، غايت، ماهيت، ذات، قوام، طبيعت و حقيقت دانسته ميشود.
ما از تنوع مترادفهاي صور، نتيجه ميگيريم كه صورت نقشهاي متفاوتي _ اگر نگوييم متضاد _ دارد. صورت در وهلة اول از نقش ذاتي برخوردار است كه باعث جدايي شيء از جنسش ميشود و آن را در نوع متعين ميكند و به همين دليل، آن را صورت جوهري خواندهاند. صورت نقشي تكويني هم دارد كه بر اصل اينهماني و تشابه مبتني است. در حوزة زيست شناختي مثل، مثل خود را در صورت ايجاد مينمايد. سومين نقش صورت در مقولة كيفيت متحقق ميگردد و براساسِ اصل تضاد ميباشد؛ مثلاً انتقال از سرد به گرم، يا از بيماري به سلامتي. اين نقش صورت تفاوتي را ايجاد ميكند اما نه تفاوت خاصي را همچون تفاوت در نقش جوهري را، بلكه تفاوت در تضاد. صورت نقش چهارمي نيز دارد كه عبارت است از علّت حركت. درواقع از آنجا كه تضاد يكي از علل حركت است و صورت به نوعي به آن ضميمه شده است، ميتوان دريافت كه صورت به حركت نيز نسبت داده ميشود. نقش پنجم صورت عبارت از وحدت بخشي به همة عناصري است كه باعث تشكيل شيء ميشوند. نقش تكويني ششمين نقش است. درواقع، معرفت علمي، صرفنظر از اينكه در حوزة اثبات باشد يا در حوزة تعريف، از تعريف آغاز ميگردد؛ كه در نهايت صورتي است براي رسيدن به تعريف.
3. طبيعت صورت
الف) صورت، مبدأ و علّت است
اولين ويژگي صورت، اصالت آن است. درواقع، صورت مقوّم اصلي و علّت ماهيت شيء است. تفاوت صورت و هيأت به تفاوت تقدّم و تأخر تحويل ميشود. اگرچه صورت در ابتدا وجودي و زماني است، هيأت نتيجة صورت است: «صور عناصرند و بقية اشياء از تركيب آنها بوجود ميآيند.»([4])
صورت نه تنها بالنسبه به شيء، بلكه بالنسبه به ماده نيز مبدأ است. درنتيجه، صورت از لحاظ ماهيتش نيازمند ماده نيست، اما براي تشخص نيازمند ماده است.([5]) بنابرين اصالت صورت دو معنا دارد: صورت بعنوان جزء مقوّم و صورت بعنوان فاعل اشياء مبدأ است.([6])
ب) صورت، جوهر است
صدرا معتقد است كه «صور طبيعي، جوهر هستند».([7]) او براي اثبات جوهريت صورت براهيني ميآورد كه مبتني بر عليت آن يعني تقدّم وجودي و زماني آنند: «زيرا علت بايد از حيث وجود قويتر و محكمتر از معلولهاي خود باشد».([8]) بنابرين از آنجا كه صورت يكي از دو مبدئي است كه تشكيلدهندة جوهر شيءاند، خود صورت نيز بايد جوهر باشد. بعبارت ديگر، از آنجا كه صورت يكي از اجزاء جوهر است، يعني صورت مقدّم بر جوهر است، خود صورت نيز بايد جوهر باشد.
اشاره به اين نكته لازم است كه درواقع در اينجا جوهر به معناي موضوع حمل نيست، بلكه به معناي ماهيت يا ذات شيء است. صدرا براي اشاره به جوهر _ ماهيت از مترادفهاي بسياري همانند حقيقت، طبيعت، قوام، فصل و غيره استفاده مينمايد.
ج) صورت فعل است
صدرا صورت را مبدئي ميداند كه بدان وسيله موجب ميشود شيء، چه جوهر و چه عرض، از قوه به فعل درآيد.([9]) بدين ترتيب، افعال و معلولها از صورت جوهر _ و نه از ماده آن كه هيچ كاري جز پذيرش انجام نميدهد _ ناشي ميشوند.([10]) واضح است كه صورت توان فعليت بخشيدن، يعني تحقق شيء را دارد.
اما صدرا فعل را تحت شرايطي به يك صورت خاص نسبت ميدهد، زيرا وي براي هر نوعي قائل به يك عقل متعالي يا فرشته است كه ميتوانند تحت فرمان خدا _ آفرينندة همه چيز _ از آن مراقبت نمايند. اين بدان معناست كه افعالي كه به صور خاصي نسبت داده ميشوند، (تنها) از آنها منشاء نميگيرند، بلكه اين كار با مشاركت يك مبدأ عالي انجام ميگيرد.([11])
با آگاهي از تفاوتي كه صدرا بين علّت مباشر و علّت غير مباشر يا علّت مقوّم و علّت صوري قائل شده، ميتوان دوگانگي موجود بين صورت بعنوان يك مبدأ فعّال و صورت تنها بعنوان شريك مبادي اعلا را دريافت. بنابرين، صورت به كمك يك مبدأ اعلا، علت مقوّم ماده است و بدون اين واسطة مابعدالطبيعي، علّت صوري است. بعبارت ديگر، صورت وقتي علّت فاعلي است، علت مقوّم است و وقتي علت صوري است، علّت مباشر است.([12])
بايد خاطرنشان كرد كه بين عبارت «صورت چيزي است كه بوسيلة آن، شيء همان چيزي است كه بالفعل است،» و عبارت «صورت چيزي است كه بوسيلة آن، شيء از قوه به فعل درميآيد» تفاوتهايي وجود دارد. عبارت اول به معناي ذاتي صورت نزديك است، زيرا در آن از كلمة «است» استفاده ميشود، اما عبارت دوم بيانگر ويژگي فاعلي صورت است، زيرا در آن از واژة «فعليت» استفاده ميشود. اين دوگانگي، حضور صورت در قسمت علل مقوم ماهيت و در قسمت فصل نوعي را توجيه مينمايد. آري، ما منكر تقابل آموزهاي كه معتقد است صورت، جوهري فعّال است با آموزهاي كه آن را مقوّم ماهيت ميداند، نيستيم، اما اگر اين نكته را در نظر بگيريم كه ورود صورت به ماهيت شيء منجر به جدايي شيء از جنسش، تا موجود شود و تحقق يابد، خواهد شد، آنگاه ميتوانيم اين دو نظريه را يكي بدانيم.
4. مشكل اتحاد صورت و ماهيت
اگرچه صورت طبيعي براي وجود نيازي به ماده ندارد، اما درواقع، «امر اضافي» به ماده است، زيرا صورت بدون ماده قادر بوجود و فعل نخواهد بود. اما اين «اضافه بودن»، موجب نفي تقدّم صورت بر ماده در ايجاد ماهيت نميشود. بنابرين صورت بمثابه ذات ماهيت است؛ اما كماكان بايد بين ماهيت كلّي و ماهيت خاص تمايز قائل شد. ماهيت كلّي تنها طرحي از وجود است و تنها بالقوه موجود است، اما ماهيت خاص، كه همان صورت است، مشخّص و محصّل است. اين تشخّص اين امكان را براي صورت فراهم ميآورد كه شيء را آنگونه بسازد كه هست.([14]) به همين ترتيب، فصل خاص نيز دارايِ چنين نقشي است و جنس را بالفعل ميكند و نوع آن را متعين ميكند.
ديديم كه صدرا صورت را قادر به خلق اشياء و يا بتعبير دقيقتر، قادر به تشخّص بخشيدن به اشياء ميداند. اما او اين سؤال را مطرح ميكند: «با توجه به اُصول عقلي، و در نظر گرفتن اين نكته كه علّت بايد از لحاظ وجود و تشخص قويتر از معلول باشد، يك طبيعت مطلق چگونه ميتواند يك موجود مشخّص را ايجاد نمايد و يك وحدت عامه چگونه ميتواند علّت يك وحدت عددي باشد؟»([15]) صدرا براي حل اين مشكل، بين دو نوع تقدّم تمايز قائل ميشود: تقدّم ذاتي و تقدّم فردي. صورت خاص هم نسبت به ماده خاص و هم نسبت به ماده مشخّص متقدّم است، اما صورت مشخّص نسبت به ماده متأخّر است، زيرا صورت مشخّص براي وجود و تشخص نيازمند مادهاي مشخص ميباشد. بنابرين ماده برغم اينكه تقدّمش معلول صورت است، بر صورت تقدّم فردي دارد. خلاصه اينكه تشخّص امري دوسويه ميان صورت و ماده است، اما از دو لحاظ مختلف: صورت بواسطة ماهيتش، و نه تشخّصش، بر مادة ذاتي و مشخّص، تقدّم دارد، اما صورت مشخص نيازمند ماده مشخص است كه بواسطة صورت ذاتي، تشخّص يافته است.([16])
بعلاوه صدرا معتقد است كه «صورت چونان يك حقيقت متقوم وجود محل خود، يعني ماده، است».([17]) اما صدرا در عين حال ميخواهد محدوديت قدرت صورت را نيز نشان دهد. او براي اين كار صورت را با همكاري منبعي متعالي، يك عقل يا يك فرشته، متقوم ماهيت ميداند. اين ارتباط بين صورت مطلق و ماده است؛ با در نظر گرفتن ارتباط صورت طبيعي با جسم، صورت به طرق مختلف آن را تقوّم ميبخشد. اگر صورت طبيعي از يك نوع به نوع ديگري تغيير يابد، جسم از بين ميرود و جسم ديگري جايگزين آن ميگردد.
صدرا، با در نظر گرفتن نياز صورت به ماده، انديشة بديعي را مطرح ميكند. وي معتقد است كه صورت به ماده نيازمند است تا حامل مقولات يا مشخصات باشد. اين بدان معناست كه ماده از طريق مقولات به صورت، تشخّص ميبخشد.([18]) بنابرين، اين بيان كه «حقيقت تنها براساس صورت ميتواند ساخته شود» بدين معناست كه صورت فينفسه نيازي به مقولات ندارد، زيرا آنها فقط معلول، منفعل و ملازمند. بعلاوه، وجود منفرد صورت مستلزم رابطهاي با مقولات است و بنابرين صورت نميتواند از آنها جدا شود. به همين دليل، ماده ضرورتاً بايد نقش واسطهاي را بين صورت و مقولات ايفا نمايد. بنابرين ماده پذيراي مقولات است.
5. مشكل اتحاد صورت و وجود
پيش از هر چيز بايد به اين نكته اشاره نمود كه آموزة اصالت وجود به نفع تأييد وجودي بودن صورت است زيرا اين آموزه نقشها و سلسله مراتب بين وجود و ماهيت را معكوس نموده است. بنابرين، اين موقعيت جديد به ما اجازه ميدهد كه باعث نزديكي صورت به وجود گرديم.
بعلاوه ممكن است با برخي از بيانات صدرا مواجه شويم كه اين نظر را تأييد نمايند. مثلاً:
تقوّم حقيقت به چيزي جز صورت نيست ... عالم بواسطه صورت عالميت، عالم است نه بواسطه مادهاش. تخت بواسطة هيأتش تخت است نه بواسطة چوبش، انسان بواسطة نفس مدبرهاش انسان است نه بواسطة بدنش و يك موجود موجود است بواسطة وجودش بواسطة ماهيتش.([19])
اين آخرين بيان يعني «يك موجود بواسطة وجودش موجود است نه بواسطة ماهيتش» انديشة وجودي بودن صورت را آشكار مينمايد. تمايز صدرا بين موجود و وجود و بين وجود و ماهيت، بنظر ما، به اين معناست كه وجود همانند صورتي از موجود است يا بتعبير دقيقتر صورت چيزي است كه بوسيلة وجود لباس ماهيت بر تن ميكند. بيانات ديگر دربارة صورت «عالميت»، هيأت تخت و صورت انسان نيز تأييد ميكنند كه صورت جنبة وجودي ماهيت است.
در مجموع، اين امر كه ماهيت به سطح جنس و ماده ارجاع شده است، تا آنجا كه تنها نمايانگر امكان وجود است، به صورت اجازه ميدهد كه نقش فعليت بخشي به ماهيت را ايفا نمايد. بعبارت ديگر، از آنجا كه صورت چيزي است كه «شيء بواسطة آن همان است كه است» و «بواسطة آن شيء همان چيزي است كه فعليت دارد» و يا «بواسطة آن شيء از قوه به فعل درميآيد»، ميتوان چنين نتيجه گرفت كه صورت جنبة وجودي ماهيت است. بدين ترتيب، صدرا اينگونه به شرح صور ميپردازد: «موجودات عيني و محصّلي كه انواع را فعليت ميبخشد».([20]) حتي در جاهايي ميبينيم كه صدرا آشكارا ميگويد «صور خاص، وجودهاي محض و خاص اشياء مادياند»([21]) «او صور واقعيتي را كه از حيوانات و گياهان تشكيل يافته نيز به همين معنا همچون وجودها و ذوات توصيف ميكند.» ([22])
به هرحال صدرا وظيفه ايجاد تفاوت ميان جواهر را كاملاً بر عهدة صورت ننهاده است. اين وظيفه را گاهي به وجود([23])، گاهي به مبادي مفارق([24]) و در نهايت به خدا([25]) نسبت ميدهد. بنابرين وي در سطح وجود، صورت را از آنچه كه قبلاً در سطح ماهيت به آن نسبت داده بود، يعني نقش ايجاد تفاوتها، محروم مينمايد.
صدرا خود را با انكار نقش ايجاد تفاوت بوسيلة صورت قانع نميسازد، اما چنين نقشي را در مورد ماده نيز انكار مينمايد. بنابر نظر او، تفاوت واقعيت صورتهاي نوعي بخاطر تفاوتهاي موجود در طبايع مادي آنها نيست، بلكه اين تفاوت به مبادي مفارق آن نسبت داده ميشود. دليل اين امر آن است كه اخس نميتواند علّت اشرف گردد. با وجود اين، صدرا ماده را از همة اعمال محروم نميكند. او بايد تشخيص دهد كه ماده تفاوتهاي فردي را ايجاد مينمايد؛ نه در برابر صور مشخص، بلكه در برابر تشخصهاي خاص.
شايد بنظر آيد كه صدرا در ارائة نظرية صورت چندان شفاف عمل نكرده است، زيرا وي گاهي صورت را به حوزة ماهيت نسبت ميدهد و گاهي به حوزة وجود. او براي اجتناب از اين ابهام طرق مختلفي از قبيل تمايز قائل شدن ميان فعل و قوه، جوهر و عرض، ذاتي و شخصي و ماهيت و جوهر را در پيش گرفته است. اما ميتوان تصوّر نمود كه بهترين راهي كه وي براي فرار از اين ابهام برگرفته عبارت است از شگرد تنوّع اسامي و معاني صورت. تصريحات مربوط به صور خاص، مشخص، طبيعي، جوهري، مادي و فاعلي نميتوانند از يك معنا برخوردار باشند، اما معتقديم كه همة اين اسامي و معاني مختلف داراي يك نقطة مشترك، يعني صورت، ميباشند كه در معناي صحيح و دقيقش نميتواند چيزي جز بيان واقعيت، جوهر، ماهيت، طبيعت و وجود شيء باشد.
بنابرين، به نظر ما ديدگاه برزخي، ميتواند راه خروجي را از اين دوراهي موجود بر سر راه مسئلة طبيعت صورت به ما نشان دهد. ما معتقديم، صورت در صدرا برزخي دو وجهي است، يك سمت آن بسوي ماهيت است و سمت ديگر آن بسوي وجود. اما من در اينجا از واژة برزخي به معناي اول آن، يعني بعنوان حائلي ميان دو شيء متضاد، استفاده نميكنم، بلكه آن را به اين معنا بكار ميبرم كه صورت دو شيء متضاد را به هم مرتبط ميكند. بنابرين بدون در نظر گرفتن صورت بعنوان جامع دو درياي وجود و ماهيت، نميتوان طبيعت حقيقي آن را دريافت.
پینوشتها:
1. ملاصدرا، اسفار، ج 2، ص 32، چاپ، بيروت، 1990.
2. همان، ص 33.
3. همان، ص 34.
4. همان، ج5، ص 192.
5. همان، 281.
6. همان، ص 279.
7. همان، ص 175.
8. همان، ص180.
9. همان، ص 278-279.
10. همان، ص 178.
11. همان، ج 5، ص 179.
12. همان، ج 5، ص 317.
13. همان، ص 254.
14. همان، ج 2، ص 35.
15. همان، ج 5، ص 154-155.
16. همان، ص 154.
17. همان، ص 182.
18. همان، ج 2، ص 34-35.
19. همانجا.
20. همان، ج 5، ص 181.
21. همان، ج 2، ص 34-35.
22. همان، ج 5، ص 255.
23. همان، ج 8، ص 111.
24. همان، ج 5، ص 178-179.
25. همان، ص 195.
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}