حجاب در قرآن

نويسنده: سيد جعفر شهيدي



واژه حجاب هفت بار در قرآن کريم آمده است و معني آن در اين هفت مورد چيزي است که از هر جهت مانع ديده شدن چيزي ديگر شود.

مانع مادي:

چنانکه در اين آيه «فقال إني أجببت حُبّ الخير عن ذکر ربي حتي توارت بالحجاب» (1) ابن اثير گويد مقصود از حجاب افق است (2) و بعض مفسران گويند مقصود پنهان شدن آفتاب است. و نيز در اين آيه «فاتّحذت من دونهم حجاباً فادسلنا إليها روحنا فتمثّل لها بشراً سوياً» (3) که گفته اند مقصود از حجاب، ديوار است (4) و نيز در اين آيه که در باره ي زنان رسول خدا (ص) است: «و إذا سألتموهنّ متاعاً فاسئلوهنّ من وارء حجاب» (5) که مقصود پوششي است مانع از ديده شدن آنان چون پرده، و مي توان حجاب را در اين آيه نيز چيز محسوس گرفت که مانع ديدن شود: «و بينهما حجابٌ و علي ااعراف رجالٌ» (6).

و يا مانع معنوي:

چنانکه در اين آيه «و ما کان لبشر أن يکلمه الله إلا وحياً أو من وارء حجاب» (7) که چون ديدن باري تعالي با ديده ي حسي ممکن نيست، مجازاً از آن به مکالمه از پشت پرده تعبير شده است.
و يا اين آيه «ومن بيننا و بينک حجابٌ فاعم أننا عاملون» (8) که گفته اند مقصود، خلاف کافران با پيغمبر (ص) است و يا مخالفت با او در دين. و يا در اين آيه: «و إذا قرأت القرآن جعلنا بينک و بين الذين لا يؤمنون بالاخره حجاباً مستورا» (9) که مقصود از حجاب، در نيافتن کافران است معني قرآن را.
چنانکه مي بينيم در اين آيه ها حجاب به معني پرده و يا چيزي است که مانع ديدن شود. اما آن حکم شرعي که منظور ماست، ضمن آيه هايي ديگر و با تعبيري جز کلمه ي حجاب آمده است، تعبير نهايت بليغ. زيرا چنانکه نوشتيم حجاب مانع ديدن است. آيه 53 سوره ي احزاب که مسلمانان را مي فرمايد: اگر چيزي از زنان پيامبر (ص) خواستيد، از آن سوي پرده بخواهيد، دستوري است که زنان پيغمبر را نبينند و آنان از هر جهت از ديه پوشيده مانند؛ چنانکه جسمشان هم ديده نشود، در صورتيکه از حجاب براي زنان مقصود آن نيست که قطر جسم آنان نيز پوشيده ماند. بدين جهت دستور پوشش زن را در ديگر آيه ها چنين مي خوانيم:
«يا ايُها النبيُّ قل لأزواجک و بناتک و نساء المؤمنين يُدنين عليهنّ من جلابيهن» (10) اين پيغمبر به زنان و دخترانت و زنان مؤمنان بگو تا جلبابهاي خو نزديک آرند.
و نيز اين آيه: «ولا يُبدين زينتهُنّ إلا ما ظهر منها، و ليضربن بخمرهنّ علي جيوبهنّ» (11) و آشکار مکنند زين خود را جز آنچه پديد است از آن و بزنند خمارهاي خود را بر جيب هاي خويش.
اکنون بايد معني واژه هايي چند که در اين دو آيه شريفه آمده است و کاربرد آن واژه ها را در زبان عرب و در عرف مسلمانان عصر رسول خدا (ص) روشن کرد، تا آنچه مقصود ماست (حجاب در قرآن) آشکار گردد.
لغويان چنانکه خواهم نوشت، اين کلمه را درست نشناسانده اند.

واژه جلباب، جلابيب و تجلبب

«جلباب پوشيدن» چند بار در خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار علي ـ عليه السلام ـ آمده است: خطبه هاي 4، 66، 87، 153، 183 و نامه هاي 10، 19، 65 و کلمه ي قصار 112،که در همه ي اين موارد جلباب مشبهٌ به چيزي است .
اما در حديث نبوي حديث عايشه است: «و کان رآني (صفوان) قبل الحجاب فاستيقظتُ باسترجاعه حين عرفني فخمرّتُ وجهي بجلبابي» و ديگر در سنن داريم باب مناسک: «سدلت إحدانا جلبابها من رأسها علي وجهها».
اکنون بايد ديد جلباب چيست و چگونه پوششي است. لغويان قديم عرب، چنانکه عادت آنان بوده است، کلمه را دقيق نشناسانده اند. جويري نويسد: جلبا ملحفه است، زني از هذيل در سوک کشته اي گفته است: «کرکسها با اطمينان خاطر به سوي او مي رفتند، همچون دوشيزگان جلباب پوشيده». (12) و در تعريف ملحفه، که جلباب را بدان شناسانده است، نويسنده ملحفه يکي [مفرد] ملاحف است.
ابن منظور نويسد: «جلباب قميص بود، جامه اي است فراخ تر از خمار، کوتاهتر از رداء که زن بدان سر و سينه خود را پوشاند وگفته اند جامه اي است فراخ، کوتاه تر از ملحفه». (لسان العرب).
و ابن اثير نويسد: «جلباب ازار و رداء است و گفته اند ملحفه است و آن چون مقنعه است که زن بدان سر و پشت و سينه ي خود را مي پوشاند، و جمع آن جلابيب بود». (النهايه) و فيومي از نوشته ي ابن فارس آرد: جلباب چيزي ايت که بدان خود را بپوشانند، جامه و جز آن (مصباح المنير).
اما نوشته ي ابن فارس چنين است:
(ابوعمرو گويد «جلبه» ابري است همانند کوه و «جلب» و «وجلب» نيز چنني است و سروده اند:
ولستُِ بجلبٍ جلب ريحٍ (13) و قرّه
ولا بصفا صلدٍ عن الخير معزلٍ (14)
و اشتقاق جلباب از اين کلمه است و جلباب، پيراهن بود و جمع آن جلابيب است و سروده اند: (سپس بيتي را که از ديوان هذليين آورده شده، نقل کرده است (معجم مقاييس اللغه)).
کوشش فرهنگ نويسان عربي در پيوند کلمه ي «جلباب» با ريشه ي جلب (= ابر پوشاننده) (15) درست به نظر نمي رسد،؛ و ظاهراً نوشته جفر صحيح تر باشد که اصل کلمه حبشي است، به معني روپوش (16) و نيز آنچه دزي نوشته است: «چادر بزرگي که در شرق، زنان هنگام بيرون شدن از خانه سرتا پاي خود را در آن مي پوشاندند». (17)
اما از استعمال اين واژه در گفتار اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ نکته هاي ديگر را توان يافت، نخست به مورد استعمال آن در سخنان آن حضرت بنگريم.
چنانکه اشارت شد، مفرد و جمع و فعل ساخته از اين کلمه، نه مورد در سخنان امام (ع) آمده است.

جلباب:

1ـ «ماز لت انتظرُ بکم عواقت الغدر، حتي ستريني عنکم جلباب الّدين» (18)
2ـ «فالبس لهم جلباباً من الّلين». (19)
3ـ «من أحبّنا أهل البيت فليستعدّ للفقر جلباباً» (20)
4ـ «حتي إذا کُِشف لهم عن جزاء معصيتهم و استخرجهم من جلابيب غفلتهم». (21)
5ـ «ولا استطاعت جلابيب سواد الحنادس أن تودّ ما شاع في الّموات من تلألوء نور القمر». (22)
6ـ «و کيف أنت صانعٌ إذا تکشفت عنک جلابيبُ ما أنت فيه». (23)
7ـ فإنّ الفتنه طالما اغدفت جلابيبها». (24)
8ـ «معاشر المسلين أستشعروا الخشيه و تجلببوا السّکينه». (25)
9ـ إنّ من أحبّ عباد الله إليه عبداً عانه الله علي نفسه فاستشعر الحزن و تجلبب الخوف». (26)
هر چند در همه اين نه مورد جلباب و جلباب پوشيدن به مجاز به کار رفته است، اما از استعمال آن نکات زير را مي توان به دست آورد:
1ـ جلباب، پوششي است که روي همه پوششها به بر مي کنند؛ چه در دو مورد، مقابل شعار آمده که لباس زيرين است و از آن جهت شعارش گويند که موي بدن را مس کند. (27)
2ـ جلباب سراسر تن را مي پوشاند، چنانکه از فقره 1 و 5 آشکار است.
3ـ جلباب، چون مقنعه و خمار پوشش خاص زنان نيست، بلکه تقريباً مراد، روپوش و يا لباس کار است که سراسر بدن را از گردن به پايين مي گيرد و بانوان و مردان به هنگام کار آن را مي پوشند. زيرا در فقره هاي 1، 2، 4، 8 مخاطب و يا آنکه از آنان خبر مي دهد مردان اند، و بديهي است که اگر جلباب پوشش زنان به تنهايي بود در مورد مردان به کار نمي رفت، چه معلوم است که به مرد مثلاًً نمي توان گفت چادر تقوا بر سر خود بيفکند. اکنون ببينيم تفسير نويسان در اين باره چه گفته اند:
شيخ طوسي از ابن عباس و مجاهد آورد:
جلباب خمار زن است، و آن مقنعه اي است که پيشاني و سر خود را بدان پوشد گاهي که براي کاري از خانه برون آيد، و از گفته ي حسن نويسد: جلابيب ملحفه هاست که زن آن را بر چهره ي خو مر آورد، (28) و نظير احتمال اول را طبرسي در مجمع البيان آورده است. ليکن ظاهر مقايسه ي اين آيه با آيه ي بيست و يکم سوره ي مبارکه ي نور نشان مي دهد که خمار پوشش است جز جلباب. (29)
در مقابل نوشته ي اين دو مفسر، قرطبي نويسد: «جلابيب جمع جلباب و آن جامه اي است بزرگتر از خمار. ابن عباس و ابن مسعود آورده اند که آن رداء است و گفته اند قناع است، و درست آن است که آن پوششي است که همه ي تن را بپوشاند. (30) محمد غوت مؤلف نثر المرجان نيز، از مبرد نظير همين تفسير را آورده است و نويسد که آن پوششي است که همه ي تن را بپوشاند چون ملحفه. (31)
و علامه طباطبائي نويسد: جلابيب جمع جلباب است، و آن جامه اي است که زن بر خود افکند و همه ي بدن او را بپوشاند و يا آن خمار است که سر و صورت را با آن پوشند. (32)
از مجموع آنچه نوشته شد چنين دانسته مي شود که تفسير جلباب به خمار، مقنعه و يا نيم تنه تسامحي است، و تعريف درست آن همان روپوش يا روي لباسي است که سراسر اندام را فرا گيرد. و نيز از امر «يُدنين» دانسته مي شود که جلباب پوششي بوده است جلو باز، همانند شنل که بر دوش مي افکنده اند و در آيه دستور داده شده است که دو طرف آن را به هم نزديک کنند.

خمار:

خمار بر خلاف جلباب پوشش سر است و کاربرد آن در شعرهاي جاهلي و دوره ي اسلامي به همين معني است. امرئ القيس در وصف باران گويد:
و تري الشّجراء في ريّقها
کروسٍ قطعت فيها خُمر (33)
که شاعر در اين بيت سرهاي درختان را که از آب برون مانده به سرهاي بريده در خمار مانده همانند کرده است.
و اين بيت از حسان بن ثابت انصاري:
تظلُّ جيادنا مستمطرات
تلطّمهن بالخُمُر النّساء (34)
که در آن ابوسفيان و مردم مکه را سرزنش کند و گويد اسبان ما به شتاب مي رفتند و زنان شما با چارقد آنها را باز مي راندند. و تخمير پوشيدن سر است و يا صورت به خمار، چنانکه در حديث بخاري گذشت:
«فخَمّرتُ وجهي بجلبابي». (35)

جَيب:

جمع آن جيوب، مفرد کلمه يک بار در آيه 12 سوره ي نمل و بار ديگر در آيه ي 22 سوره ي قصص و جمع آن در آيه ي مورد بحث (31 سوره نور) آمده و معني آن گريبان است که از يقه ي پيراهن باز شود.
از مجموع اين توضيح ها و دقت در کاربردهاي کلمه ها در سوره ي مبارکه ي نور، احزاب و آيه هاي ديگر و نيز از شعر عرب ونهج البلاغه چند نکته روشن مي شود:
1ـ خمار با جلباب يکي نيست. خمار پوشش است و جلباب پوششي است که سراسر بدن را (ظاهراً از گردن به پايين) مي پوشاند.
2ـ جلباب پوششي بوده است جلو باز و زنان مسلمان مأمور شده اند دو لب آن را به يکديگر نزديک کنند.
3ـ خمار يا سرپوش دامنه دار بوده است، که زنان مسلمان مأمور شده اند دامن هاي سرپوش را تا گريبان خود بياورند و گلو و سينه را بدان بپوشانند.

پی نوشتها:

1 ـ سوره ي ص : 32
2 ـ النهايه ، ذيل کلمه : حجب
3 ـ مريم : 17
4 ـ تبيان : ج 7 ، ص 102
5 ـ احزاب : 53
6 ـ اعراف : 46
7 ـ شوري : 51
8 ـ فصلت : 5
9 ـ اسراء : 45
10 ـ احزاب : 59
11 ـ نور : 31
12 ـ تمشي النسور اليه و هي لاهيه
مشي العذاري عليهن الجلابيب
بيت از جنوب دختر عمرو ذي الکعب است . رجوع شود به ديوان هذليين، قسمت سوم ، ص 125 ، چاپ المکتبه العربيه 1385 هـ . ق « کلمه لاهيه » را دزي ( اگر مترجم اشتباه نکرده باشد ) شادي کننده تصور کرده ( فرهنگ البسه مسلمانان ، ص 17 ) ولي شکري در شرح بيت گويد لاهيه = آمنه است چون کرکس ها از مرده ي او بيم نداشتند با اطمينان به سوي او مي رفتند .
13 ـ ليل ( لسان العرب )
14 ـ بيت از سروده هاي تابط شراٌ است ( لسان العرب ، ذيل : جلب )
15 ـ معجم مقايس اللغه ، ج 1 ، ص 470
16 ـ لغات دخيل قرآن ، ص 102
17 ـ فرهنگ البسه مسلمانان ، ص 117
18 ـ خطبه 4 ، نامه ي 19
19 ـ همان
20 ـ کلمات قصار ف 19
21 ـ خطبه 153
22 ـ خطبه 182
23 ـ نامه ي 10
24 ـ نامه ي 65
25 ـ خطبه ي 66
26 ـ خطبه 87
27 ـ ابن فارس ، ج 3 ، ص 193
28 ـ التبيان ، ج 8 ، ص 227
29 ـ در ذيل اين کلمه توضيح بيشتري داده خواهد شد
30 ـ ذيل تفسير آيه 59 احزاب
31 ـ ج 5 ، ص 435
32 ـ الميزان ، ج 16 ، ص 339
33 ـ امري القيس ، ايليا حاوي ، ص 121
34 ـ ديوان ، ص 8 دار صادر
35 ـ بخاري ، مغازي ، ج 5 ، ص 149

منبع: گلچين مقالات اسلامي ، محمد رصافي