اسلوب هنری حافظ و قرآن
آری ساختمان غزل های حافظ که ابیاتش بیش از هر غزلسرای دیگر استقلال ، یعنی تنوع و تباعد دارد ، بیش ازآنچه متأثر از غزلسرایی فارسی باشد ، متأثر از ساختمان سوره و آیات قرآن است که شرح و تفصیلش خواهد آمد . قرآن و دیوان حافظ هر دوزود آشنا ولی دیریاب اند. با یکی دو بار خواندن ، مخصوصا اگر بدون حضور قلب و قصد قربت باشد ، راهی به دور نشان نمی توان برد. به قول سنائی :
عروس حضرت قرآن نقاب آنگه براندازد | که دارالملک ایمان را مجرد بیند از غوغا |
از طرف دیگر هر دو سهل التناول می نمایند . بسیاری کسان بوده و هستند که فقط سواد خواندن قرآن یا فقط دیوان حافظ یا هر دو را داشته اند و هیچ چیز دیگر از جمله روزنامه نمی توانسته اند بخوانند. نیز بی سوادانی بوده اند و هستند که قرآن یا حافظ را از بر دارند و از رو نمی توانند بخوانند.
باری ، به ویژه دربارهای اول که این دو کتاب عظیم الشأن را می خوانیم نامتسق و نامنسجم و جسته جسته و به اصطلاح از این شاخه به آن شاخه می نمایند. با بیشتر خواندن این دو کتاب و تلطیف قریحه و نیت صدق و مأنوس تر شدن و دست از مقایسه های کلیشه ای (یعنی مقایسه ی این دو کتاب با سایر کتابها) برداشتن ، و به شرط وجود شرایط همدلی و همسخنی ، کم کم حجاب ها ، حجاب های سجع و وزن و قافیه و تکرار و اصطلاحات خاص ، و مخصوصا گسسته نمایی و فقدان نظم و اتساق ظاهری از برابر دیدگان خواننده ، که دیگر فقط یک خواننده ی عادی نیست ، یک سو می شود .
این گسسته نمایی یا عدم تلائم آیات و سوره ها ، یا در مورد حافظ ابیات یک غزل بحثی است که از قدیم الایام درباره ی هر دو کتاب شنیده می شده و مطرح بوده و ما به نوبت آنچه را که دیگران در باب هر یک از دو کتاب و گسسته نمایی ظاهری اسلوب آنها گفته اند نقل می کنیم .
اسلوب هنری غزل حافظ
اصولا غزل که تشیب قصاید جدا شده و در ابتدا درنزدمثلاً انوری و سنائی و عطار و مولوی از انسجام معنایی برخوردار است ، این انسجام در اوج عزلسرایی فارسی پیش از حافظ یعنی در نزد سعدی نیز تاحد زیادی محفوظ است و حافظ با آنکه بیش از هر شاعر دیگری از سعدی اثر برده و به اقتفای بسیاری (بیش ازصد) غزل او رفته و بسیاری از مضامین او را اقتباس کرده و چندین مصراع او را عینا در غزلیات خود درج و تضمین کرده ، بافت سخنش از نظر عدم تلائم و فقدان انسجام معنایی ، کمترین شباهتی با سخن منسجم سعدی ندارد. همین است که آربری قائل به انقلاب حافظ در غزل است و سخن او را در جای خود نقل خواهیم کرد .خواند میر صاحب حبیب السیر می گوید : خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی که به واسطه ی کمال بلاغت و فصاحت و غایت شهرت به جودت لفظ و عبارت ، احتیاج به تعریف ناظمان مناظم سخنوری ندارد «به ماهتاب چه حاجت شب تجلی را» ؛ گویند که روزی شاه شجاع حافظ را مخاطب ساخته ، گفت هیچ یک از غزلیات شما از مطلع تا مقطع بر یک منوال واقع نشده ، بلکه از هر غزلی چهار بیت در تعریف شراب است ، و دو سه بیت در تصوف و یک دو بیت در صفت محبوب ؛ و تلون در یک غزل خلاف طریقت بلغاست . خواجه حافظ فرمود که آنچه بر زبان مبارک شاه می گذرد ، عین صدق و محض صواب است ، اما معذلک شعر حافظ در آفاق اشتهار یافته و نظم دیگر حریفان پای از دروازه ی شیراز بیرون نمی نهد ..
گسسته نمایی ظاهری ابیات غزلهای حافظ که دلیل و توجیه هنری دارد و به آن خواهیم پرداخت ، بعضی را به وادی جعل نظریه های غریب کشانده است ، و مسلم انگاشته اند که اولا این نقص شعر و هنر حافظ است و ثانیا بی تردید کار کاتبان بی مسئولیت است که ترتیب و توالی «منطقی» اولیه ی ابیات همه ی غزلهای حافظ را طبق اغراض شخصی و شعر نشناسی خویش جا به جا کرده اند . یکی از پژوهندگان دیوان حافظ نوشته است :
به اعتقاد نویسنده ی این سطور ، بزرگترین لطمه ای که به دیوان حافظ وارد آمده به هم خوردگی ترتیب و توالی ابیات غزلهاست ؛ و نخستین و مهمترین گامی که می تواند در این راه برداشته شود همین بازآوردن ابیات هر غزل به توالی منطقی نخستین آن است که کاری که می باید با چون و چرا و اگر و مگر بسیار ، با احتمال و قیاس گوناگون ، با گذاشتن و گذشتن و بازگشتن های بی حساب و با شرط و شروط فراوان صورت پذیرد.
به نظر بنده لطمه ای که به دیوان حافظ نسبت داده شده تا حدود زیادی اغراق آمیز و موهوم ، و شیوه ای که برای رفع آن پیشنهاد شده نامفهوم است ؛ و برای آنکه یک اغراق را با اغراق دیگر پاسخ نگفته باشم همین جا می افزایم که احتمال دستکاری و اعمال سلیقه ی خودسرانه ی ناسخان دیوان حافظ به کلی منتفی نیست و تا حد معقول باید برای آن احتمال و اهمیت قائل شد ، ولی بی محابا و به گزاف نمی توان گفت که کاتبان کمر به کین حافظ بسته بوده اند ؛ حال آنکه طبیعی ترین این است که کاتبان طبق قانون کمترین کوشش و طبق طبیعت خسته کننده و ملالت آور شغل خویش ، هر سطر و بیتی را با کوششی مکانیکی عینا باز نویسند.
و اگر هم دل و دماغ و ذوق سلیقه ای گاهی برایشان باقی مانده باشد ، محتمل تر این است که صرف تغییر کلمات و تعبیرات کرده باشند – علاوه بر تصحیفات و تحریفات غیر عمد – و نه جا به جا کردن معتمدانه ی ابیات که با طبیعت رونویس کردن جور در نمی آید . و تازه از کجا ملعوم و مبرهن انگاشته اند که این کاتبان هم به این نظر یعنی وسواس بر هم خورده انگاشتن جای ابیات قائل بوده یا بدان وقعی نهاده باشند ؟
بار دیگر یادآور میشوم احتمال جا به جا کردن ابیات غزلها – مخصوصا جا به جایی غیر عمدی – از سوی کاتبان منتفی نیست ، بلکه تا حد و میزان معقولی محتمل است ، و تفاوت توالی غزلها در دیوانهای موجود – اگر در همه ی موارد از جانب خود حافظ نبوده باشد – خود گواه وقوع این امر است . اما از سوی دیگر این تصور که هر غزل حافظ یک نسخه در «لوح محفوظ» دارد که ابیاتش دقیقا توالی منطقی دارند گمراه کننده است .
حافظ آن همه حرف و حکمت را فقط به شرطی می توانسته است بگوید که در هر بیت یا هر بیت از یک غزل بتواند ساز و سروری دیگر سر کند . حافظ از شعر ، از شراب ، از حقیقت ، از زهد ، از وعظ ، از شریعت ، از زمین ، از آسمان ، از شفق ، از فلق ، از شیراز ، از زندگی ، از مرگ ، از غنیمت حیات ، از بی اعتباری عمر ، از عشق ، از علم ، از عقل ، از دوستی ، از راستی ، از مستی ، از حکام شرع و شهر ، از خرافت ، از فقر ، از کتاب ، از درس و بحث و مدرسه ، از گل و نسرین و سوسن و باغ و راغ ، از سبزه تا ستاره حرف می زند ، و غالبا از همه ی کون و مکان در یک غزل سخن می راند ، دیگر جایی برای ترتیب و توالی منطقی باقی نمی ماند .
این نه عیب غزل حافظ که حسن آن است . غزل حافظ یک بعدی و خطی نیست که ارتباط بین مفاهیم فقط از طریق توالی و ترتیب ظاهری آنها برقرار باشد . غزل حافظ یک حجم کثیرالاضلاع در ذهن خواننده می سازد ، ولاجرم در ذهن خود شاعر هم از پیش بوده ، که ترتیب و توالی ظاهری توفیر چندانی به بار نمی آورد .
نکته ی دیگر آنکه غزلهای بسیاری از حافظ و دیگران (بعد از عصرحافظ) هست که هر بیتش در حد خویش کامل و مستقل است ، و فقط از نظر قافیه و البته فضای کلی ، با ابیات دیگر در ارتباط است و این ساخته و خواسته ی هنری حافظ است ، و شاخه شاخه بودن مضامین و استقلال ظاهری ابیات خدشه ای به فضای کلی و روح هنری یا القای معانی نمی رساند ، سهل است پر و پرواز بیشتری به آن می دهد .
وقتی که حافظ می گوید «شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است » تلویحاً یا بلکه تصریحاً به استقلال هر بیت یا اغلب ابیات غزلش اشاره دارد. یا آنجا که می گوید «حافظ آن ساعت که این نظم پریشان می نوشت / طایر فکرش به دام اشتیاق افتاده بود» گذشته از این که از روی فروتنی نظم خود را پریشان خوانده است (و از ایهام تضاد بین نظم و پریشان غافل نبوده است ) ناخودآگاه اقرار گونه ای به تنوع مضامین (حتی ظاهرا تا حذ تشتت) غزلیات خود کرده است . که باز هم تکرار می کنم این نه عیب غزل حافظ که حس آن است .
آربری در مقدمه ی پرباری که بر ترجمه ی خود و دیگران به انگلیسی از پنجاه غزل و قطعه ی حافظ نوشته ، پس از آنکه گرفتاری حافظ در بن بست کمال غزل که سعدی آفریده بود ، واز اتحاد مضمونی و انسجام معنایی غزل که سنتاٌ تا سعدی و پیش از حافظ ادامه داشته ، سخن می گوید ، می نویسد: حافظ حتی در عهد جوانی ، چندان از ذوق انتقادی پیشرفته ای برخوردار بود که وحدت (ظاهری و مضمونی ) غزل را در محراب چند جانبگی و هنرمندانگی بیشتر ، فدا کند ، موفقیت شیوه و شگرد نوینی که او اینکه در کار کرده بود در گرو یک انضباط هنرمندانه سخت و حساسیت فوق العاده ای در برابر شکل و صورت (غزل) بود.
تکامل در «لفظ»(یا به تعبیر دیگر شگرد شاعرانه ) ای که حفاظ ابداع کرد این فکر انقلابی بود که غزل می تواند به دو یا مضمون بپردازد و همچنان وحدتش را حفظ کند ؛ روشی را که او کشف کرد می توان (با وام گرفتن اصطلاح از هنر) کنترپوانینامید مضامین می توانند کاملا بی ارتباط به یکدیگر باشند. حتی ناشکارا ناهمخوان ؛ ولی پرداخت کلی آنها که خارج آهنگیها را به یک هماهنگی نهایی دلپذیر بدل می کند.
رفته رفته که شاعر (حافظ) تجربه بیشتری از شگرد نوین خویش بدست آورد توانست ابداعات دال انگیزی در کار آورد دیگر به هیچ وجه لازم نبود یک مضمون را تا سرانجام منطقی اش بپروراند مضامین فرعی و پراکنده را می شد در قاب ترکیب کلی درج کرد ، بی آنکه به وحدت لازمه صدمه ای بخورد از آنجا که سنت گنجینه ای از مضامین در دامان خود داشت (اقتباض مضامین و کنار هم چیدن آنها) امری آسان بود و حافظ فقط ابتکاراتی معدود از آفرینش طبع خوش بر آنها مزید کرده بود. و خواننده با کوچکترین اشاره آنان ربط مضامین مانوس را در می یافت .
سبک حافظ به این صورت است که خطی نیست ، یعنی پیگیر و اسیر یک خط باریک معنایی نیست که ملزم باشد به هیچ تخطی و تجاوزی مثل یک قطار صبور دراز نای ریل خود را صرفا به قصد انجام وظیفه و با نظمی ساعت وار بپیماید بلکه چنان حرکت ناپیدای غنچه ای نیم شکفته سیری دوری و دایره ای و ففاره وار دارد خوشه در خوشه مثل چشمه ای می جوشد . سیرش و ساختمانش حلقوی یا بلکه کروی است . در همه سو می گسترد .
همین است که از همه جا می توان خواندنش را آغاز کرد و یا به پایان برد. « تؤتی اکلها کل حین» (ابراهیم ، 25) گویی به جای آنکه بخوانیش می خواندت . از همه سو خواننده را می پاید و از همه سو به سوی خواننده می آید. از هر عنصر و عامل ملال آوری می پرهیزد . سراپا حضور و هوشیاری و احاطه و آگاهی از . مثل چشمه زاینده سیاله ی نفس آدمی با تداعی معانی غریبش ، که بسیار چیزها را در فیضان خویش می گنجاند و همه چیز را در خود حل می کند ، ولی وحدت و هویت خود را از دست نمی دهد.
قصاید حافظ و بررسی آن
قصیده های حافظ که لاجرم طبق تعریف قصیده ، قصد خاص و نسبت به غزل مستقیم تر و مستقل تری در آن دنبال می شود با غزل های او مقایسه کنید. آیا قصیده ها منسجم تر و پرمعنا تر ، و در یک کلمه هنری تر از غزل هاست ؟ هرگز . نیز غزلهایش را با مثنوی هایش « آهوی وحشی» «ساقی نامه» مقایسه کنید . چنان که معلوم است مثنوی با توجه ، تنوع و تحرک قافیه اش که فقط محدود به یک بیت است و در هر بیت تازه می شود ، آزاد ترین و چابکترین و رهوار ترین فرم شعر فارسی قدیم است ولی در مقایسه معلوم می شود که سطح هنری مثنوی های حافظ نه فراتر از بلکه فروتر از غزلهای اوست ، حال آنکه از نظر الزامات هنری بسیار آزاد است و از نظر محتوی و فضای هنری یکبارچه تر و یگانه تر از غزل است نیز منسجم ترین سوره بلند قرآن ، یعنی سوره یوسف را که سراپا فقط یک ماجرا با همة فراز و نشیب هایش باز می گوید با سوره های هم طولش یا هر سوره دیگری از قرآن مقایسه کنید.با آنکه در سوره یوسف یک عنصر مثبت یعنی تداوم و توالی منطقی و ترتیب زمانی – مکانی از آغاز تا پایان سوره و داستان حفظ شده است ، ولی این نکته باعث نشده است که هنری تر و فیض بخشش تر از سایر سوره های قرآن باشد. گویی حفظ یک فایده با از دست نهادن چندین فایده ملازمه دارد .
بررسی اسلوب قرآن
بارزترین خصیصه سبکی قرآن که در نخستین خواندن ، توجه انگیز و نا متعارف می نماید ناپیوستگی یا عدم تلائم و فقدان انسجام یا اتساق ظاهری و نظم متعارف و معهود است . طه حسین در اشاره در همین موضوع چنین می گوید :مثلاً موضوع های سوره بقره بسیار از هم بیگانه اند . و این خود دلیل است که این سوره یک مرتبه نازل نگشته ، بلکه به تدریج و خرد خرد نازل شده است . گفتار این سوره از مؤمنان که از خدا می ترسند و به غیب ایمان دارند و نماز را به پا می دارند و از آنچه خدا به آنان روز کرده انفاق می کنند و به آنچه بر پیغمبر و پیغمبران پیش از او نازل شده ایمان می آورند و به آخرت و حساب و ثواب و عقاب آن ایمان دارند آغاز می شود: اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون ، آنان بر هدایتی از پروردگار خویش اند و آنان رستگارانند(بقره: 5) سپس از کسانی که کافر شده اند ، و کسانی که بیم دادن یا بخود واگذاشتن آنان یکسان و بی فایده است ، و کسانی که به هر حال ایمان نمی آورند و دلها و گوش آنها مهر و بر دیده های ایشان پرده ای است و عذاب دردناکی بر آنها نوشته شده سخن می گوید.
آنگاه از منافقین که می گویند ایمان آوردیم و ایمان آورندگان نیستند و کسانی که می خواهند خداوند را فریب دهند و جز خود را فریب نمی دهند و کسانی که در دلهای ایشان بیماری است ، پس بیماری شان را می افزاید و بر آنان عذابی دردناک می اندوزد ، گفتگو می کند.
پس از آن آغاز آفرینش و آفرینش آدم را شرح می دهد ، و از داستان ابلیس – هنگامی که از سجده کردن با فرشتگان به منظور بزرگ شمردن آفرینش آدم امتناع کرد ، و بیرون راندنش از بهشت و گمراه کردن او آد و همسرش را تا آنکه از درختی که خدا آن دو را از نزدیک شدن به آنها نهی کرده بود ، خوردند و بیرون کردن آن دو را از بهشت و پذیرفتن خدا توبة آدم را در آخر کار – سخن می گوید. بعد از آن به داستان یهود می پردازد و سخن را درباره آنهاد دراز می کند ، و از اخبار ایشان و روشی که با مسلمانان داشته اند و از ستیزه کردن ایشان با پیغمبر به تفصیل سخن می گوید.
آنگاه به قسمتی از داستان ابراهیم ، هنگامی که برخی از فرزندان خود را در دره ای بی گشت و گیاه فرود آورد ، و هنگامی که خانه را در مکه ساخت ، می پردازد ، و قسمتی از داستان پیغمبران را ذکر می کند و پس از آن گردانیدن قبله از بیت المقدس به مسجد الحرام ، می آید ، و سپس ذکر صفا و مروه و بودن آن دو از نشانه های دین خدا می شود ، و گوشه ای از حساب کافران را در روز قیامت باز می گوید ، پس از آن نیکوکاری و حقیقتهای آن را ذکر می کند ، آنگاه حکم قصاص (خوانخواهی) و برخی از احکام وصیت و حکم روزه ، به ویژه روزة رمضان ، تشریح می گردد ، و به کسانی که از هلالها پرسش کرده اند پاسخ داده می شود ، و مختصری از موضوع قتال (جهاد) و موضوع حج و مشرکان عنادورز قریش گفته می شود.
سپس از گناه شراب و قمار سخن می رود ، و آنچه سزاوار است مردم در انفاقهای خود بدهند بیان می گردد ، و تشریع قسمتی از احکام زناشویی و طلاق و روابط میان زن و شوهر و عدة زن هر گاه طلاق داده شود ، و شیردادن مادران فرزندان خود را و حقی که از این راه بر شوهران خود دارند ، و شیرخوارگی فرزندان نزد جز مادرانشان ، و حق شیردهندگان بر پدران کودکان شیرخوار پیش می آید.
بعد از اینها گفتار به یهود بر می گردد ، و داستان نبردی که میان طالوت و جالوت گذشت ، و کشتن داوود جالوت را ، و دادن پادشاهی و حکومت و پیمبری به داوود ، به میان می آید ، سپس مؤمنان را پند می دهد و کافران رانکوهش می کند ، و آشکار می دارد که زور و فشار در دین نیست ، و راه از بیراه آشکار شده است .
و قسمتی از داستان ابراهیم ، و هنگامی کهع از خدا خواست او را نشان دهد چگونه مردگان را زنده می کند .
پس خدا آنچه می خواست از او بدون نشان داد ، دنبال میشود ، پس مؤمنان رابه صدقه دادن امر می کند . در این کار اصرار می ورزد ، و احکام آن را برای ایشان روشن می سازد و آنان را به بهترین و کاملترین صدقه ها و جاهای آن رهبری می نماید.
آنگاه ربا را حرام می کند ، و در حرام ساختن آن سخت می گیرد ؛ پس مؤمنان را ار می کند که هرگاه بدهکاری و بستانکاری و خرید و فروش داشتند ، آنچه بدهکار یا بستانکار شده اند و آنچه را خرید وفروش کرده اند بنویسند ، و دو مرد یا یک مرد یا و دو زن را از گواهان پسندیده شان بر آن گواه گیرند.کتمان شهادت را حرام می کند و آشکار می دارد که هرکس آن را کتمان کند دلش گنهکار است .
پس سوره را با آنچه پیغمبر و مؤمنان بر ان همدستان شده اند به پایان می رساند و آشکار می سازد که آنان به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ، بی آنکه میان هیچ یک پیغمبران جدایی افکنند ایمان دارند و پروردگار خود را فرمان برند و به سوی او باز می گردند و فرمان او را هنگامی که ایشان را امر و نهی کند می شوند و اطاعت می کنند ، و نیز به زاری از او می خواهند اگر فراموش کنند یا خطا کردند ایشانرا مؤاخذه نکند و مانند کسانی که پیش از ایشان بوده اند ، بر ایشان بار گرانی ننهد ، و آنچه را طاقت ندارد بر ایشان بار نکند ، و ایشان را ببخشید و بیامرزد و رحمت کند و بر کافران یاریشان کند.
عدم تلائم ظاهری آیات باعث شده است که بعضی از مستشرقان فرضیه های پیچیده و پیشرفته ای به خیال خود برای توجیه این نقیصه و رفع آن بپروند. از جمله فرضیه ای است که ریچارد بل یکی از سخت کوش ترین قرآن شناسان اروپایی که ترجمه معتبری از قران به انگلیسی به عمل آورده و مقدمه ای فاضلانه ای بر آن نگاشته – پیش کشیده است :
... در قرآن گاهی آیه ای به صورت ترجیع به کار می رود از جمله مثلاً «فبأی الا ربکما تکذبان» در سوره ی الرحمن ابتدا در آیه های 12 ، 15 ، 18 و 21 ظاهر می شود و از آن به بعد به صورت یک در میان تا پایان سوره بدون توجه به ارتباط معنایی تکرار می شود.
همچنین در سوره ی المرسلات ، «ویل یومئذ للمکذبین » نیز ترجیع وار بدون آنکه مقید به ارتباط معنایی باشد به صورت فزاینده ای از اوایل سوره ظاهر می شود و هر چه به پایان سوره نزدیکتر می شویم تکرارش بیشتر می گردد... .
..... یکی از ویژگیهای اصیل سطح قرآن این است که جسته جسته است و به ندرت می توان ، در طول بخش عمده ای از سوره اتساق و انسجام معنایی مشاهده کرد .درمیان سوره هایی که به داستان انبیاء سلف معروف است این ارتباط و پیوند بالنسبه بیشتر است ، هر چند در آنها نیز گسستگی کم نیست ، ولی یکپارچه ترین این گونه سوره ها که به داستان انبیاء مربوط است و اتساق بیشتری دارد سوره ی یوسف است ... .
.... در خود قرآن گفته شده است که سوره ها بصورت بخش بخش نازل شده است . چنانکه در سوره 17 (بنی اسرائیل = الاسراء) آیه ی 106 – 107 آمده است :
«و قرآنا فرقناه لتقراه علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلا» ، و قرآنی را جزء جزء بر تو فرستادیم که تو نیز بر امت به تدریج قرائت کنی این قرآن کتابی است تنزیلات بزرگ ماست .
و در سوره 25 (فرقان ) آیات 32 تا 34 آمده است :
«و قال الذین کفروا الولا نزل علیه القرآن جمله واحده کذلک لنثبت به فوادک و رتلناه ترتیلا...» ، و باز کافران به اعتراض گفتند که چرا قرآن به یکبارگی نازل نشده ، نزول بخش بخش قرآن از آن است تا دل تو به آن آرام گیرد و آن را چنانکه باید بر تو فرو خواندیم ... . ولی در این آیات گفته نشده که اندازه نزول هر مرتبه از قرآن چقدر است ، یا به عبارت دیگر قرآن که بخش بخش نازل می شود هر بخش آن چقدر است ، از مسئله اسباب النزول یا شأن نزول ها که غالبا اشاره به یک یا دو آیه دارند می توانند استنباط کرد که بخش و انذازه ی هر نزولی کوتاه است .
بررسی خود قرآن هم این استنباط را تأیید می کند . نه فقط بعضی سوره های مستقل خود مرکب از چند آیه معدود اند ، بلکه سوره های بلندتر شامل بخش های کوتاهی هستند که فی حد ذاته ، کامل اند و فی المثل می توان بی آنکه صدمه ی چندانی به فضای کلی سوره بزند مجزاشان کرد .
.... همین که خواننده شگرد وزن و موزونیت نهانی قرآن را دریافت دیگر تقطیع سوره ها به بخش های مختلفی که تشکیل دهنده ی آن است ، آسان می شود و این گام بزرگ و شرط لازمی برای تفسیر و نیز ترجمه قرآن است . البته از اینگفته نباید عجولانه استنباط کرد که بی بخشهای جداگانة یک سوره ربط و پیوندی نیست. گاهی ممکن این ربط ، ربط موضوعی و معنوی باشد ، و حتی در مواردی که چنین ربطی مشهود نباشد ، به هر حال نوعی همزمانی و هم فضایی دارند.
از طرف دیگر چه بسا ، بین بخشهای مجاور به هم ارتباط معنایی بر قرار نیست . یا گاهی ممکن است سوره از بخشهایی تشکیل یافته باشد که از نظر زمان و فضا با همدیگر فرق داشته باشند و همه زیرچتر یک سوره واحد گرد آورده شده باشند... .
... پژوهندگان تازه کار فقط وقتی که سوره ها به بخشها یا واحدهای کوتاهی که تشکیل دهنده آن است تقطیع و تقسیم کردند ، می تواند از سبک قرآن سخن بگویند یا سر آورند ، اصرار و اغراقی که غالبا در مورد گسسته نمایی و نا پیوستگی و بی شکلی و شیوه هیجانی و نا پیش اندیشیدگی و بی نظمی پرشورانه قرآن می ورزند ، تا حدود ناشی از نشناختن بخشهای طبیعی ای است که هر سوره ای به آن منقسم است ، و نیز ناشی از در نیافتن دلیل جابجاییها و جابجاشدگیها و گسلها و گسستگیهای نامعهود است.
خلاصة فرضیة ریچارد بل که مستند به نمونه هایی از قرآن است این است که رخ نمودن چند آیه در وسط یک سوره به نحوی که با بقیة آیات و با فضای کلی آن سوره ها بی ارتباط است ، فقط بدین وجه قابل توجیه است که بینگاریم این قسمت بر پشت و روی صحیفه ها نوشته شده بود و هنگام کتابت جابجا شده است و بیجا ثبت افتاده است .
و چند نمونه ارائه می دهد از جمله آیات 16تا19 از سوره قیامت را : «لاتحرک به لسانک لتعجل به ان علینا جمعه و قآنه فاذا قراناه فاتبع قرآنه. ثم ان علینا بیانه» ، با شتاب و عجله زبان به قرائت قرآن مگشای که ما خود قرآن با مجموع و محفوظ داشته بر تو فروخوانیم ، و آنگاه که بر خواندیم پیرو قرآن باش. پس از آن بر ماست که حقایق آن را بر تو بیان کنیم .
و نیز آیات 17 تا 20 سوره غاشیه را : » افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت و الی السماء کیف رفعت و الی الجبال کیف نصبت و الی الارض کیف سطحت » آیا در خلقت شتر نمی نگرند که چگونه خلق شده است و در خلقت آسمان نمی نگرند که چگونه بر افراشته شده است و کوهها را نمی بینند که چگونه استوار داشته شده اند ، و به زمین نمی نگرند که چگونه گسترده است . که ارتباط آشکاری با آیات قبل و بعد ندارد و در میان سوره غریب می نماید. مونتگمری وات ، اسلام شناس و قرآن شناس بزرگ که این مقدمة بل را شرح و تهذیب و جرح و تعدیل کرده است در ازیابی این نظر می گوید:
اولا محمد (ص) اگر جه خود به دست خویش نمی نوشت ولی از همان آغاز کاتبانی داشت و احادیثی هست که پیامبر کاتبانی بر کتابت قرآن اختصاص داده بود و با توجه به شهرت و اعتبار نسخه زید به ثابت که درا ختیار حفصه دختر عمر و همسر پیامبر افتاده بود ، می توان نتیجه گرفت که نسخه یا نسخه هایی از قرآن در زمان حیات پیامبر کتابت شده بوده است .
از سوی دیگر بعضی سوره ها نظیر سوره 80 (عبس ) و سوره 96 (علق) هست که قسمتهای مختلفش با یکدیگر بی ارتباط می نماید ، و ریچارد بل به سادگی این واقعیت را پذیرفته و در صد انطباق و اطلاق فرضیه خود با آنها بر نیامده است .
از اینجا و تا اینجا می توان نتیجه گرفت که لااقل در بعضی از ادوار ، کسی که مسئول جمع و تدوین قرآن بوده ، نگرانی بیجایی در مورد فقدان تداوم فکر در طی آیات نداشته ، و چون این نکته را پذیرفتیم بالنتیجه می توان پذیرفت که عدم تلائم و تداوم بعضی آیات یک سوره می تواند به مسئله ای دیگر مربوط باشد نه اشتباه در بازنویسی و تدوین و بر هم خوردن توالی آنها. این احتمالات و احتجاجات فرضیة سختکوشانة بل را هر چه مشکوک تر می کند.
همچنین از فرضیه بل طرفی نمی توان بست . مسئله ای که محققان و قرآن شناسان با آن مواجه اند ، پیوند اتفاقی و عدم اتساق بعضی بخشهاست ولی بل فقط بر این مشکل ، فرض مشکل دیگری را نیز می افزاید و مدعی می شود که بعضی از صفحات پشت و رو نوشته شده و هنگان تدوین نهایی جابه جا شده است . چنان که گفته شد بسیاری از وارد در قرآن هست که فرضیه بل بر آنها قابل انطلاق نیست .
از سوی دیگر با توجه به تاریخ صدر اسلام و دقتی که در جمع و تدوین قرآن صرف شده و اهمیت و نقشی که نقل شفاهی قاریان و حافظان اولیه قرآن داشته ، این فرضیه ، کم اعتبارتر می شود.
آرتور جان آربری (متوفای 1969) یکی از بزرگترین و پرکارترین اسلام شناسان و قرآن شناسان غرب است . در میان آثار فراوانی که از عربی به انگلیسی ترجمه کرده – نظریه معلقات سبع ، شکوی الغریب عین القضاه همدانی و التعرف کلاباذی – مهمتر از همه ترجمة قرآن است که به گفته مونتگمری وات بهترین ترجمع قرآن به انگلیسی است . آربری در بخشی از مقدمة خود بر ترجمة قرآن چنین می نویسد:
قرآن از هر انسجامی که مربوط به ترتیب نزول باشد ، و نیز از انسجام منطقی بسی به دور است ... . خوانندة قرآن ، به ویژه اگر ناچار باشد که به یک ترجمه اکتفا کند ، هر چند که آن ترجمه از نظر زبانشناختی دقیق باشد ، بی شک از نسج جسته جسته و نا پیوسته بسیاری از سوره های قرآن حیران و هراسان خواهد شد. این ناپیوستگی مشهور را غالبا به اشتباهکاری در نسخه برداری کاتبان اولیه نسبت داده اند. من بر آنم که این بافت طبیعی خود قرآن است ... نوسانات ناگهانی محتوا و فحوا اگر با دید و درکی فراگیر نگریسته شود ، مشکلاتی که بعضی از منتقدان را سرگشته ساخته به بار نمی آورد. این منتقدان دلخوش به این اند که اقیانوس فصاحت پیامبردانه را انگشتانة تحلیل و تتبع متفاضلانه خود بپیماید. هر سوره ای وحدتی درخ ود دارد و تمامی قرآن یک وحی واحد است ، و تا والاترین سطحی سازوار است .
ناپیوستگی و عدم اتساق و انسجام منطقطی ظاهری قرآن حدیثی نیست که بر ساختة مستشرقان باشد. این نکته از همان آغاز نزول احساس می شده ، چنان که سیوطی در اسباب النزول در سبب نزول آیة 88 از سوره اسراء ( یا بنی اسرائیل) روایانی را نام می برد که از طریق ابن عباس از رسول اکرم (ص) نق کرده است که سلام بن مشکم با جماعتی از یهود به خدت پیامبر (ص) رفت و گفت چگونه از تو پیروی کنیم حال آنکه قبلة ما را ترک کرده ای و کتابی هم که آورده ای آن طور که تورات متناسق است ، تناسق (نظم و نسق) ندارد. کتابی بیاور که مانوس و متعارف باشد و گرنه ما هم نظیر اینکه تو آورده ای می آوریم . سپس خداوند این آیه را نازل کرد : «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتو بمثل هذا القرآن لایاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا»
و یا مجمع البیان که یکی از معتبرترین و خوش تدوین ترین تفاسیر قدیم قرآن است ، تفسیر خود را با یک الگو و سر عنوانهای مکرر و ثابت تنظیم کرده است ، نظیر اعراب ، لغت ، معنی ، قرائت و «نظم» ؛ و در ذیل «نظم» رباط نامعلوم و یا دیر باب آیات را به یکدیگر توضیح می دهد. و سیوطی یکی از بزرگترین قرآن شناسان عالم است ، در انقان معروفش فصلی به این مسئله اختصاص داده و رسالة مفردی نیز در این باب و توضیح و توجیه نحوة تلائم آیات دارد.
باری مسئلة عدم تلائم و نا پیوستگی ظاهری بسیاری از سور و آیات قرآن به قدری آشکار است که احتیاج لازم ندارد و به جای استناد به آرای دیگران ، کافیست خوانندگان را به تامل در هر سوره و صفحه ای از قرآن دعوت کنیم .
اگر مسائل مختلف و بسیار متنوع قرآن بر عکس تدوین حاضر ، هر کدام در جایی خاص می آمد یعنی اگر قصص و عقاید و احکام و اخبار به غیب و اوصاف گوناگون و پاسخگویی به مخالفان هر یک فقط در یک جا و به دنبال هم می آمد آن وقت کتابی می داشتیم که فلان تعداد صفحه راجعه به طوفان نوح (ع) است و فلان تعداد صفحه راجعه به هود (ع) و صالح (ع) و داستان عاد و ثمود ، چند صفحه راجع به یونس (ع) و چند صفحه راجع به اصحاب کهف و چند صفحه راجع به موسی (ع) و فرعون و چند صفحه راجع به عیسی (ع) و چند صفحه راجع به تورات و تصدیق و تحریف آن ، چند صفحه در وصف بهشت و نعمتهای آن و چند صفحه راجع به دوزخ و اصحاب دوزخ و چند صفحه راجع به وحدانیت خدا و سنن الهی و اثبات حقیقت او از رجوع به آفاق و انفس و دعوت به تفکر و تامل در سرگذشت اقوام و افراد و صالحان و طالحان و چند صفحه راجع به نبوت پیامبر خاتم (ص) و چندین آیه در معرفی و رسوایی منافقان و چندین آیه در باب غزوات و سرایا و چندین آیه در شان مهاجرین و انصار و چندین آیه در احکام و عبادات و معاملات و چندین آیه در حکمت و اخلاق و پند می بود و نظایر آن. آنگاه واقعا چیزی بی جان تر و ناخواندی تر از آن « مجمع القواعد» پیدا نمی شد.
این همه زیبایی و زندگی و صرافت طبع و فیضان که در طرح معجزه آسای کنونی قرآن هست از بین می رفت . ومثلاً بخش آیات احکامش هیچ فرقی بایک بخش از قانون اساسی یا جزائی که نوعا ملال آور و کم خواننده است یا حداکثر یکی از رسالات فقهی گذشته یا حال پیدا نمی کرد و بخش داستان پیامبرانش نفسگیر و افسانه پریداز و پر از اطناب به نظر می آمد. مگر قصه های تورات – چنان که طبق آن حدیث ، سلام بن مشکم در محضر رسول الله (ص) می گفت – بیشتر به این شکل نیست ؟ آیا به این شکل بودنش را خیلی مهم انگاشته اند ؟ یا خیلی هنرمندانه و معجزه آسا قلمدادش کرده اند ؟ یا آیا نفوذش در نفوس بیشتر بوده ؟ اشکال این روش فرضی ، یعنی موضوع به موضوع و ظاهرا منطقی و منسجم کتابی چون قرآن فراوان است . مثلاً اگر آیاتی در اثبات یا وصف وحدانیت خداوند می آمد دیگر ترغیب به ایمان یا دعا یا وصف احوال مؤمنان و رستگاران از آن جدا می افتاد و نیز ترهیب از کفر و بی ایمانی .
یا اگر آیاتی درباره ی پیامبر اسلام(ص) می آمد دیگر نمی توانست با ذکر حدیث پیامبران سلف و محنتها که کشیده اند و شکیباییها که نموده اند به او تسلای خاطر دهد که چرا حدیث هر پیامبری در جای خود آمده بود .
چنان که گفته شد این نکته از دیرباز برای قرآن شناسان و در آثارشان مطرح بوده . خطایی (ابوسلیمان حمد بن محمد 319ـ388) ادیب ، لغوی ، محدث و صاحب یکی از قدیمی ترین و متین ترین رساله های اثبات اعجاز قرآن به نام بیان اعجاز القرآن می گوید :
خداوند ، وعده و وعید و انذار و بشارت را اگرچه ذاتا نقطه ی مقابل یکدیگرند ، ولی چون مآلاً ناظر به یک هدف اند ، در کنار هم می آورد.
اما این که می گویند اگر نزول قرآن بر سبیل تفصیل (جزء به جزء) و تقسیم(قسمت به قسمت) بود و هر علمی جای خاصی داشت ، نظم آن بهتر و فایده اش فراوان تر می شد ، جوابش این است که قرآن به این شکل یعنی با جمع چیزهای مختلف المعنی در سوره ی واحد و در یک گروه از آیات ، نازل شده تا فایده اش عام تر باشد .
و اگر هر بابی جداجدا بود ، و به هر معنا و موضوعی سوره ی مفرده ای اختصاص می یافت چندان چیزی از آن عاید نمی شد ، و فی المثل یکی از کفار و معاندان و منکران چون سوره ای را می شنید حجت بر او تمام نمی شد چرا که اتمام حجت در جای دیگری آمده بود و فقط سوره ی خاصی مخصوص آن بود . پس پی می بریم که گردآوردن معانی گوناگون و فراوان در یک سوره ی واحد ، فایده بخش تر است از جداجدا آوردن معانی . و خدا داناتر است .
و گویی خداوند – عزوجل – خوش دارد بندگانش را و طاعت و کوشش آنان را با این «جمع» که از نظر تنزیل و ترتیب «پراکنده» است بیازماید . «و لیرفع الله الذین آمنوا منهم والذین اتوالعلم درجات» .
فریتیوف شو آن یکی از اسلام شناسانی که به سطح و ساحت کم نظیری از شناخت حقایق ادیان اسلام دست یافته در کتاب فهم (حقایق) اسلام درباره ی اسلوب قرآن چنین می نویسد :
قرآن مانند کتاب مقدس (عهدین) از بسیاری چیزها جز خداوند سخن می گوید ؛ از شیطان ، از جهاد ، از قوانین ارث و نظایر آن بی آنکه به این جهات کمتر مقدس به نظر آید ، حال آنکه ممکن است سایر کتابها به خداوند و سایر مسائل والا بپردازند. بی آنکه به این جهت کلام قدسی لاهوتی بنمایند.
... اگر از بیرون نگریسته شود ، این کتاب (به جز تقریبا ربع آخرش که شیوه اش به شدت شاعرانه یا بیش بی ارتباط و بی انسجام و در بادی امر از بعضی موارد نامفهوم است ، می نماید . خواننده ای که پیش آگاهی نداشته باشد ، اعم از اینکه ترجمه یا خود متن را بخواند با ابهامها ، تکرارها ، همان گویی ها ، و در بسیاری از سوره های بلند با خشکی خاصی مواجه می شود بی آنکه لااقل حتی از خط حسی و تسلای استحسانی ای که از زیبایی اصوات و ترتیل و تغنی صحیح آن بر می خیزد بهره مند باشد .
ولی از این گونه دشواریها به میزانی دربسیاری از کتب مقدس وجود دارد. بی انسجامی (عدم تلائم) ظاهری این متون ،فی المثل غزل غزلهای سلیمان ، یا بعضی از رسالات پولس رسول همواره یک علت دارد و آن عدم تناسب قیاس ناپذیر بین روح (القدس) و تنگ مایگی زبان انسانی است : گویی زبان مفلوک و شکسته بسته ی بشر فانی زیر سیطره و فشارهای کلام آسمانی به هزاران تکه تقسیم شده است . یا گویی خداوند برای آنکه هزاران حقیقت را بیان کند ، جز مشتی کلمات در اختیار نداشته و ناگزیر بوده از اشارات و تلویحاتی استفاده کند که سرشار از معنی ، التفات ، و تغییر لحن و خطاب ، اختصار و ایجاز و تعابیر کنایی است .
سخن آخر
چنان که ملاحظه شد عدم تلائم و گسسته نمایی ظاهری سوره های قرآن و غزلهای حافظ نه عیب این دو کتاب عظیم ، که حسن و هنر آنهاست و ره به باریکناها و ژرفاهای معنایی معنوی مرموز می برد : «زیر هر نغمه که زد راه به جائی دارد» .حافظ حافظه ی قومی ماست ، و می توان گفت انس غریب و غریزی که ما ایرانیان مسلمان با دیوان حافظ داریم ناشی از انسی است که با اسلوب قرآن داریم ، و بالعکس . و اسلوب یکسان این دو کتاب هر یک به مفهوم و مأنوس تر شدن آن دیگری مدد می رساند .
حافظ شصت سال از عمر کما بیش هفتاد ساله اش را در خلوت وجلوت و سفر و حضر و مسجد و مدرسه ، در سراء و ضراء و در کودکی و جوانی و کهولت و پیری ، در هر مقام و موقعی با قرآن به سر برده و ذهن و زبانش با دقایق و حقایق و حفظ و حمل و درس و دراست ، و با قرآن در واقع به همه ی گوشه و کنارها و سایه روشنهای پیدا و پنهان لفظی ومعنوی قرآن علم حضوری دارد و چنان به آیات قرآن می اندیشد که به ابیات خویش .
این است که نگارنده ، با توجه به تاریخ تحول غزل فارسی که تا سعدی یک سیر دارد و از حافظ سیرت و سایی دیگر و انقلابی که به قول آربری حافظ در غزل ایجاد کرده و وحدت مضمونی و معنایی آن را دگرگون کرده است ، و با توجه به انس عظیم و عمیقی که با ظرایف زبانی و ساختمان سوره های قرآنی دارد این امر محتمل و بلکه محتوم می داند که شکل و شیوه ی غزل حافظ متأثر از صورت و ساختمان سوره های قرآن باشد .
پی نوشت :
1 ـ از جمله نگاه کنید به : فصل « اقتباسات خواجه شیراز از آیات قرآن مجید و اشارات و احادیث و تفاسیر » از کتاب عقاید و افکار خواجه ، نوشته ی آقای پرتو علوی ( تهران ، اندیشه ، 1358 ) و نیز فصل « سرود زهره » ی کتاب از کوچه ی رندان ، نوشته ی دکتر عبدالحسین زرین کوب ، چاپ دوم . ( تهران ، جیبی ، 1354 ) نیز حافظ و قرآن ، تطبیق حافظ با آیات قرآن ، نوشته ی مرتضی ضرغامفر ( تهران ، صائب ، 1345)
2 ـ قاسم غنی ، بحث در آثار و افکار و احوال ، جلد اول تاریخ عصر حافظ یا تاریخ فارس و مضافات و ایالات مجاوره در قرن هشتم . چاپ سوم ( تهران ، زوار ، 1356 ) س « سا »
3 ـ احمد شاملو ، حافظ شیراز ( تهران ، مروارید ، 1354 ) ص 27
4 ـ کنترپو : « توافق چند ملودی یا جمله ی موسیقی است که روی هم قرار گرفته و در یک زمان به گوش می رسند ( صورت مکتوب یا بالقوه ی این ملودیها موازی است ... » : حسینعلی ملاح ، حافظ و موسیقی ( تهران ، وزارت فرهنگ و هنر ، 1351 ) ص 20
5 ـ Fifty poems of Hafiz , texts and translation collected and made , introduced and annotated by Arthur J.Arberry (Cambridge , Cambridge University press, 1970) Introduction , pp.30-31.
6 ـ طه حسین ، آینه ی الاسم ، ترجمه ی محمد ابراهیم آیتی ، چاپ سوم . ( قم ، انتشارات رسالت ) صفحات 149 ـ 151
7 ـ Richard Bell , The Quran :translated , Woitha Critical rerrangement of the surahas (Two Vols. Edinburgh , 1937 - 1939 )
8 - Richard Bell Bells , Introduction to the Quran . Completely revised and enlarged by .W.Montgomery Watt (Edinburgh , University press,1977) pp.72-75
9 ـ همان کتاب ـ ترجمه با اندکی تلخیص و تصرف ـ صفحات 105 ـ 107
10 - The Quran Interpreted , by Arthur J.Arberry (Quran Centre of Islamic Studies Introduction .
11 ـ ابوسلیمان حمد بن محمد الخطابی « بیان اعجاز القرآن » ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن ، للرمانی و الخطابی و عبدالقاهر الجرجانی . حققها و علق علیها محمد خلف الله و محمد زغول سلام . الطبعه الثانیه ( القاهر ، دار المعارف ، 1387 هـ ) ص 54 .
12 ـ این سطح « نامنسجم » زبان قرآن است و نه نحو آن که یکی از شعرای قدیم عرب ا واداشته بود ادعا کند که در قرآن عیبی هست و او می تواند کلامی بیاورد که از تظر سبک و سیاق از آن برتر باشد . سبک کتب منزله یا و حیانی همواره هنجارین است . گوته در دیوان شرقی اثر سبک متون مقدس را به خوبی وصف کرده است . آنها به گنبد آسمان می مانند ، آغاز و انجامشان همانا یکی است . ( پانویس از شوآن )
13 - Frith of Schuon , Understandig islam , translated by D.M.Matheson (London , Allen and Unwin Ltd , 1963) pp.44-45
منبع
بخش شعر و ادب سایت راسخون
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}