جادوگر انسانشناس: لوی استراوس
ذهن آدمی پیوسته در حال مقایسه كردن و طبقه بندی كردن است. چرا كه انسان نیاز به عمل دارد و برای عمل ملزم است كه بشناسد و همه این طبقه بندی ها از برای شناخت و درك است. در طول زندگانی بشر تقلای بشر برای
نویسنده: زینب مقتدایی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
کلود لوی استروس، جایی در میانه زبانشناسی و امر اجتماعی
ذهن آدمی پیوسته در حال مقایسه كردن و طبقه بندی كردن است. چرا كه انسان نیاز به عمل دارد و برای عمل ملزم است كه بشناسد و همه این طبقه بندی ها از برای شناخت و درك است. در طول زندگانی بشر تقلای بشر برای چنین امری نه كه كمتر بلكه بیشتر شده و این فرایند را به مرور نظام مندتر گردانیده است. یكی از این تلاش ها برای تبیین یك نظام مندی در كار جادوگر انسانشناسی، لوی استراوس می توان سراغ كرد. اما این نظام مندی اندكی دشوار، بسیار تو در تو و لایه لایه ( چرا كه وی اسطوره را ساختاری لایه لایه می داند) و برای جدول كشی ها و بُعد بندی ها نیازمند كارگاه بزرگی است كه وی در اروپای غربی كمتر می توانست چنین مكانی پیدا كند.
معمای استروس به قول ادموند لیچ این است: آدمی چیست؟ و برای پیدا كردن این تاریخ را ورق می زنیم و رجوع می كنیم به گذشته ها تا ببینیم كه آدمی چگونه با طبیعت پیوند برقرار كرده است. پیوندی كه در آن زبان هم دخیل بوده. زبان جایگاهی محوری در اندیشه استروس دارد. وی در گرمسیریان غمگین می گوید: «آدمی یعنی زبان و زبان یعنی جامعه». آدمی به وسیله زبان است كه می تواند تفاوت ها را مشخص و شروع به طبقه بندی كند. (استروس به وسیله یاكوبسن با دوسوسور آشنا و از دوسوسور مقولاتی همچون تفاوت كه عامل پیدایی زبان است، درزمانی و همزمانی و نشانه شناسی را فرا می گیرد. این ها در تحلیل های اسطوره شناختی بسیار به كار وی می آیند) «او ذهن انسان را دارای وجود عینی می پندارد و این وجود عینی را صفت مغز انسان می داند و می گوید كه ما اوصاف ذهن انسانی را با كاوش در فراورده های فرهنگی و مقایسه آن ها با یكدیگر می توانیم به یقین بشناسیم و بدینسان مطالعه پدیده های تجربی جزئی ذاتی از جریان كشف حقیقت است ولی صرفاً وسیله ای برای رسیدن به غایتی است».
پس كاری كه انسان می كند و فی الواقع توانایی كه زبان دارد و از آن درگاه در امور روزمره انسان متجلی می گردد تمایز گذاری است. كه انسان ها چیزهایی را در ذهن خود می آفریند، به چیزهایی بها می دهند و چیزهای دگر را پست می شمارند و از این دریچه دنیای خود را می سازند. این ساخته ها در مواجهه با انسان های دیگر (قبیله ای در برابر قبیله ای) شباهت هایی با هم دارند، و استروس بنای كار خود را بر تمایزاتی كه انسان ها می سازند و سپس شباهت های این تمایزات در جوامع مختلف انسانی دارند، می گذارد. همین ها عامل ارتباطات انسانی است. استروس «وحدت اجتماعی را بر مبنای ارتباطات تبیین می كند». یعنی انسان ها با ساختن توتم ها و مشخص كردن تابو ها برای خود گرچه خود را از انجام بعضی امور (نظیر شكار شتر مرغ در قبایل امو Emu) منع می كنند اما همین چیز منع شده عامل وابستگی متقابل و تبادل اجتماعی است. یعنی چنان كه خود استروس می گوید «گروه های انسان ها تفاوت های بین حیوانات را بر می گزینند تا تشابه های بین خود را به گونه ای پنهان كنند». وقتی انسان ها چنین چیزی را برگزیدنند وارد گفتگو با جامعه خود می شوند.
اینگونه نظام های نشانه ای در جامعه ساخته می شود. نشانه شناسی كه دوسوسور مطرح می كند و زبان شناسی را در دل آن جای می دهد ایده ای است چنان وسیع كه استروس می خواهد مردم شناسی را نیز در دل آن جای كند. و بر آن است كه نشانه ما را بدین نقطه رهنمون می كند كه ذهنیت عینی انسان ابتدایی نیز در عین حال بسیار انتزاعی است. به خاطر همین نظام نشانه ای است كه انسان ابتداعی مرز بین چیز ها را حفظ می كند. همین نشانه ها تفهیم و تفاهم میان انسان ها را سبب می گردند یعنی «به یاری سخنانی كه می گویند، پوشاكی كه به تن داند و خوراكی كه می خورند». از این قیاس بین انسان ابتدائی كه در نشانه ها و اسطوره های خود غرق است و انسان امروزین كه اسطوره ها و نشانه ها را در دل علم جای داده، بدین نتیجه می رسد كه «منطق تفكر اسطوره ای، بسان منطق علوم جدید، دقیق است و تفاوت نه در كیفیت فرایند ذهنی بلكه در سرشت چیزهایی است كه موضوع این فرایند است... در اسطوره و علم روند منطقی واحد در كار است و آدمی همواره درست اندیشیده است: تحول نه در پیشرفتی است كه ادعا می شود در ذهن بشر روی داده بلكه در كشف عرصه های تازه ای است كه آدمی نیروهای پایدار و ثابت خویش را در آن ها به كار می گیرد».
اما نگاه استروس به اسطوره چگونه است: اسطوره نه بازتاب ساختار و مناسبات اجتماعی جامعه تولید كننده آن و نه مفری برای بروز احساسات سركوب شده است و نه در روند وقوع روایت آن هر چیزی محتمل است. بلكه اسطوره زبان است و برای شناخت آن باید آن را بازگفت. همچنین اسطوره بخشی از گفتار است. اگر اسطوره هم زبان (زمان برگشت پذیر) است و هم گفتار(زمان برگشت ناپذیر) پس اسطوره از مرجع سومی برخوردار است كه آن دو را در هم می آمیزد، یعنی الگوی ویژه توصیف آن بی زمان و ازلی است. این الگو حال، گذشته و آینده را توصیف می كند. جوهر اسطوره نه در سبك بیان و نه در موسیقی اصیل كلام آن نهفته است؛ جوهر آن داستانی است كه اسطوره روایت می كند. اسطوره زبان است اما زبانی كه حیطه آن در سطح برتری است و معنای آن از شالوده زبانی خود جدا می شود و فراتر می رود.
وی سه ویژگی عمده را برای اسطوره بر می شمارد 1) اگر در اسطوره معنایی یافت شود این معنا در عناصر منفردی كه در تركیب اسطوره دخیل اند وجود ندارد. بلكه این معنا را باید در شیوه تركیب این عناصر بازجست. 2) گرچه اسطوره از مقوله زبان است و به سخن درست فقط جزیی از آن محسوب می شود، زبان در اسطوره نمایانگر مختصات ویژه ای است.3) این مختصات فقط در سطح زبانشناسی برتر از سطح معمول زبان یافت می شود.
استروس معتقد است كه اسطوره ها از واحد های سازنده وابسته به هم تشكیل شده اند و ما همین واحد ها را در كنار هم به صورت شبكه ای كه از تركیب آن ها معنایی برایمان حاصل گردد، برای تحلیل قرار می دهیم. اسطوره خود بافت خود را فراهم می آورد. این بافت لایه لایه است. هر لایه ای در فرایند تكرار ظاهر می گردد. یعنی تكرار ساختار اسطوره را هویدا می سازد.
تأثیری ورای انسانشناسی
آکسل هونت فیلسوف آلمانی در مورد استروس می گوید: «در جامعه ما طرز تفکری وجود دارد که متفاوت از طرز تفکر مدرن امروزی است، زیرا این طرز تفکر از بالا به تعریف مفاهیم نمی پردازد، بلکه برعکس، محیط طبیعی در آن برجسته می شود.»در کتاب "گرمسیریان غمگین"، لوی استروس تجارب خود را از جنگلهای برزیل مینویسد. این کتاب نگاهی انتقادیست به تمدن و زمان، و نوعی نوستالژیست نسبت به زندگی انسان های بومی. استروس در این کتاب به نابودی طبیعت اشاره می کند، مسئله ای که امروز شاهد نتایج آنیم. لوی استروس از خطر نابودی فرهنگ بومیان، از میان رفتن طبیعت و زندگی آنان می،گوید. آکسل هونت معتقد است که استروس در کتاب گرمسیریان غمگین، سعی میکند به خواننده غربی درک حساستری از فرهنگ بیگانه ارائه دهد: «در واقع او بر این اعتقاد بود که جوامع قدیمی انسانی از این جهت پایدار بودهاند که همبستگی خود را با طبیعت، در فرم تفکر خود، در برخوردهای اجتماعی آگاهانهتر از انسانهای امروزه حفظ می کردند».
میراث فکری لوی استروس در تمام حوزههای علوم انسانی و حتی در گستره افکار اندیشمندان سایر علوم بازتاب یافته است. اندیشه ساختارگرای لوی استروس از آغاز با دو علم زبانشناسی و روانشناسی از یک سو و تاریخ و جغرافیا از سوی دیگر، پیوند خورده بود، اما در تداوم خود به علوم دیگری چون اسطوره شناسی و نشانهشناسی راه برد، علومی که در دوران معاصر به شدت وامدار او هستند. مکاتبی جدید در انسانشناسی همچون مکتب انسانشناسی تفسیری و متفکران بزرگی چون کلیفورد گیزنو و پیربوردیو خود را وامدار اندیشههای استروس میدانند.
او میراث گران بهایی را از خود به یادگار گذاشت. «اسطورهشناسیها» عنوان كتاب چهار جلدی او بود كه ساختار اسطورهشناسی بومی در قاره آمریكا را مورد بررسی قرار میداد. تفسیر جهان فرهنگها و آداب و رسوم در این كتاب بهواسطه تحلیل اسطورههای چندین و چند قبیله ناشناخته صورت میپذیرد. این كتاب خواننده را با مخلوط پیچیدهای از مضامین و جزئیات به چالش میكشاند. لوی استراوس در تحلیل خود از اسطوره و فرهنگ تفاوتهای مفهومی میان غذای سرخ شده و غذای آبپز را بیان میكند (به نظر او آدمخوارها دوستان خود را بهصورت آبپز میخورند و دشمنانشان را كباب میكنند)؛ یا میان داستانهای خارقالعاده اسطورهای و قوانین شسته و رفته ازدواج و خویشاوندی قائل به ارتباط میشود.
بخش اعظمی از كتابهای او را نمودارهایی تشكیل میدهند كه تصاویری از ستارههای هندسی و فرمولهایی است كه به تكنیكهای ریاضیاتی شباهت دارند. عكسهای سیاه و سفید از چهرههای قربانیان در كنار مناسك عجیب و غریب بومیها همگی حاصل مشاهدات میدانی لوی استراوس هستند.
در کتاب اندیشه وحشی او، تفسیرهای وی از اسطورههای آمریكای شمالی و جنوبی در تغییر نگرش غربیها نسبت به جوامع بدوی نقشی محوری داشتند. او بلافاصله پس از شروع مطالعات انسانشناختی خود در دهه ١٩٣٠ خرد قاعدهمند و قراردادی در مورد آن جوامع را به چالش كشید. این مطالعات استخوانبندی كتاب «گرمسیریان غمگین» در سال ١٩٥٥ را تشكیل میداد كه حاصل تأملات انسانشناختی او بهواسطه سفر به برزیل و مناطق اطراف آن بود.
نگرش متعارف بر این بود كه جوامع ابتدایی به لحاظ اندیشه غیرمنطقی بوده و بیخردی جزو خصلتهای ذاتی آن هاست. بر همین اساس رویكرد آن ها به زندگی و دین، بر مدار برآوردن نیازهای اولیه مانند غذا، پوشاك و سرپناه میشود. لوی استراوس سوژههای خود را از این دیدگاه محدود رهانید. او پژوهشهای میدانی خود را از قبائل كادووئو و بورورو در ماتو گرورسوی برزیل شروع كرد. او علاوه بر مطالعه شیوههای ارضای نیازهای مادی در میان مردم این قبایل درصدد فهم ریشههای اساطیری و نیز منطق غالب بر اسطورههای آن ها برآمد. او در كتاب «اندیشه وحشی» مینویسد: «عطش داشتن معرفت عینی، یكی از كلیدیترین جنبههایی است كه به هنگام برخورد با انسانهایی كه آن ها را «بدوی» مینامیم، نادیده انگاشته میشود.»
جهان قبائل بدوی بهسرعت در حال نابود شدن بود. از سال ١٩٠٠ تا ١٩٥٠ چیزی بالغ بر ٩٠ قبیله و ١٥ زبان فقط در برزیل از بین رفتند. یكی دیگر از موضوعات مورد توجه لوی استراوس همین امر بود. او نگران رشد «تمدن تودهای» و به تبع آن فراگیر شدن «تك فرهنگی» مدرن بود.
با اوجگیری آشكار اندیشه وحشی و بدنام شدن مدرنیته غربی، لوی استراوس در سنت رومانتیسیسم فرانسوی به تاسی از ژان ژاك روسو فیلسوف بلندآوازه قرن هجدهم قلم فرسایی میكرد. همین امر، اعتبار ویژهای را در دوران رومانتیسیسم ضدفرهنگی دهههای ١٩٦٠ و ١٩٧٠ به لوی استراوس ارزانی داشت.اما این رومانتیسیسم بسیط و نسبیگرایی فرهنگی كه در دهههای بعد رواج پیدا كرد، بهنوعی انحراف از افكار او تلقی میشد. او نگران سرنوشت غرب بود. به نظر او غرب «میراثش را به دست خود نابود كرده و به بوته فراموشی میسپارد.» اما لوی استراوس در این مورد با روسو هم داستان نبود كه مشكلات بشری در انحراف جامعه از طبیعت ریشه دارد. در جهان فكری او بدیلی برای این انحراف وجود ندارد. قانون و خرد بهعنوان ابزارهای حیاتی هر جامعه آن را شكل میدهند. این نوع كاربرد خرد وضعیتهای جهانشمولی را بر میآفریند كه در همه فرهنگها و همه زمانها میتوان سراغ آن را گرفت. او را بهعنوان یك ساختارگرا میشناسیم چرا كه دستگاه فكری او نوعی وحدت ساختاری در تمامی اسطورهسازیهای انسانی را نشان میدهد. طبق نظر لوی استراوس اسطورهشناسی تمامی فرهنگها حول تقابلهای «دوتایی» شكل میگیرد؛ گرم و سرد، خام و پخته، حیوان و انسان. از نظر او انسان به واسطه این تقابلهای دوتایی امكان شناخت جهان را پیدا میكند.بیشتر انسانشناسان دقیقاً برعكس این را میگویند. انسانشناسی سنتاً به جای كشف جنبههای جهانشمول در میان فرهنگها، پرده از تفاوتهای فرهنگی بر میدارد. این امر را نیز نه از طریق اندیشههای انتزاعی، بلكه جمعآوری و فهرستبندی خصوصیات مناسكی و آداب و رسوم آن ها انجام میدهند.
اما تلاش لوی استراوس در یافتن جنبههای جهانشمول در اندیشه بشری با اتخاذ رهیافت «ساختاری» را میتوان فراروی جریان متعارف انسانشناسی عنوان كرد.
تحول در نقد ادبی
در سالهای دهه ۱۹۵۰ لوی استروس در پاریس زندگی کرد. او از نمایندگان برجسته ساختارگرایی بود. او نه تنها به عنوان مردمشناس، بلکه به عنوان زبانشناسی قابل نیز شهرت جهانی داشت. تا به امروز بسیاری از کتابهای او در دانشگاه های مختلف جهان در رشتههای علوم انسانی مورد بررسی قرار گرفتهاند.استراوس در عین حال، ادیبی بزرگ و صاحب جایگاه خاصی در آکادمی فرانسه بود. افکار او در شکلگیری اندیشههای ادبی و هنری زمان خودش بسیار مؤثر افتاد، تا آنجا که توانست جهش بزرگی در جریان نقد ادبی معاصر ایجاد کند.
مزیت ساختگرایی استراوس
چنانکه یان کرایب تصریح کرده، ساختگرایی استراوس امکاناتی برای کشف و تحلیل الگوها در اختیار ما قرار میدهد که کمتر نظریه دیگر به آن توجه داشته است. فکر وجود یک ساختار یا منطق شالودهای به ما امکان میدهد که دادههای خود را به شیوهای منظم سازماندهی و طبقهبندی کنیم و به واسطه تحلیل ساختی آن ها به هسته مساله، یا محوریترین جنبههای موضوع مورد مطالعه که در پشت لایههای سطحی در جریان است، دست یابیم.
همچنین گفته شده که نظریه استراوس، مفهوم متفاوتی از ساخت به دست میدهد که از جهاتی سودمندتر است. نظریه کنش و کارکردگرایی ساختاری نیز دربردارنده مفهوم ساختار و نظام بودهاند، اما این نظریات بیشتر بر عناصر مبتنی هستند تا روابط میان آن عناصر؛ حال آنکه نظریه ساختگرایانه استراوس اولویت را به روابط میدهد.
تثبیت «انسانشناسی» به جای «مردمشناسی»
ویژگی ممتاز دیگری که برای کار استراوس ذکر شده، جایگزین کردن مفهوم «انسانشناسی» به جای «مردمشناسی» بود. این جایگزینی با مقاومت حیرتانگیزی در فرانسه روبرو شد، اما این استراوس بود که پس از پنج دهه نبرد علمی موفق شد مفهوم انسانشناسی را به عنوان مفهوم مسلط برای این گرایش علمی در فرانسه جا بیندازد. تفاوتی که بهنظر استراوس میان این دو عنوان وجود داشت آن بود که:
«در مردمشناسی، یک بار استعماری وجود دارد که از واژه «مردم» (ethnos) که معنای واقعی آن «قوم» است، بهمعنای مردمی در رده پایینتر از مردم اروپایی استفاده میکند. کما اینکه علم اجتماعی خاص مردمان اروپایی را «جامعهشناسی» مینامند. در حالیکه «انسان» در عمق وجود خود و بهرغم فرهنگهای مختلف یک موجود واحد است که بینهایت شکل و محتوای بروز فرهنگی دارد».
از اینرو وی با عنوان انسانشناسی این پروژه را دنبال میکرد که به یک انسانگرایی جدید در حوزه علمی دست بیابد و این علم را از گذشته استعماریاش جدا کند و از این لحاظ در اروپا بسیار موفق بود (فکوهی، ۱۳۸۸).
در کل می توان گفت؛ سهم نظری استروس در علوم اجتماعی قابل ملاحظه است. نخست اینکه موجب گردید تا مفهوم واژه انسان شناسی از موقعیتی جدی تر برخوردار گردد. بدین صورت که انسان شناسی توانست دانشی از انسان به معنی آنچه هست را ارائه کند. سپس در روش انسان شناسی انقلابی ایجادکرد که پی آمد آن موجب گردید تا برداشت ازمفهوم ساخت، نه تنها به معنی توصیف روابط مستقیم قابل مشاهده دریک جامعه، بلکه همچنین به مثابه مدلی از این روابط، قابل درک گردد (مثل تعیین نامتغییرها در فرایند استحاله پذیری شان، همانند کاری که زبان شاسان [در گشتار]، ریاضی دانان یا دیرینه شناسان با پدیده های خود انجام می دهند). استروس نشان دارد که این نوع روابط نسبتاً با ثبات، تنها در برخی از موضوعات (عینی) وتحت شرایطی خاص تجلی پیدا می کنند. تحلیل ساختاری تنها در برخی موارد مشروع و کار سازاست ، مثل شکل های اولیه خویشاوندی، شکل های ره بندی ( taxionomies)، توتمیسم، مناسک، روایت های اسطوره ای یا برخی از تولیدات تجسمی. (plastique). باید افزود که درقلمروهایی که عوامل احتمالات برقواعد مکانیکی سیطره دارند، چنین تحلیلیی کمتر کار سازاست.
منابع مقاله :
- لوی استروس، کلود، اسطوره و معنا، گفتگوهایی با استروس، ترجمه شهرام خسروی، تهران، نشر مرکز، چاپ دوم، 1385.
- لوی استروس، کلود، اسطوره و تفکر مدرن، گفتگوهایی با استروس، ترجمه فاضل لاریجانی و علی جهان پولاد، تهران، فرزان روز و مرکز بینالمللی گفتگوی تمدن ها، ۱۳۸۰.
- لوی استروس، کلود،دیدگاه مردم شناسی، ترجمه نعمتاله تقوی ، تهران، انتشارات دنیا، 1355.
- لیچ، ادموند، لوی استروس، ترجمه حمید عنایت، تهران، نشر خوارزمی،1350.
- ریتزر، جرج، نظریههای جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، نشر علمی، چاپ چهارم،1379.
- برت، پاتریک، نظریههای جامعه شناسی، ترجمه محمد خانی، تهران، نشر رخداد نو، چاپ اول، 1389.
- کرایب، یان (۱۳۸۶)، نظریه اجتماعی مدرن: از پارسونز تا هابرماس، ترجمه عباس مخبر، تهران، نشرآگه، چاپ پنجم، 1386.
- وایزمن، بوریس، گرووز، جودی، قدم اول: لوی استروس، ترجمه نورالدین رحمانیان، تهران، انتشارات شیرازه،1379.
- سیگال، رابرت آلن، اسطوره (مجموعه مختصر مفید)، ترجمه احمدرضا تقاء، تهران، نشر ماهی، چاپ اول، 1388.
- جنکینز، ریچارد، پییر بوردیو، ترجمه لیلا جوافشانی و حسن چاوشیان، تهران، نشر نی، چاپ اول، 1385.
- کراپ، الکساندر، جهان اسطوره شناسی: آثاری از الکساندر کراپ، کارل آبراهام، مالینوفسکی، ژان کازنوو، لوی استروس، ترجمه جلال ستاری، نشر مرکز، جلد 2، ۱۳۸۶.
- آزاد ارمکی، تقی، نظریههای جامعهشناسی، تهران، نشرسروش، چاپ چهارم، 1386.
- روحی، زهره، از نقد لِوی استروس تا نفی سلطه فرهنگی، انسانشناسی و فرهنگ، چهارشنبه، ۱۷ فروردین ۱۳۹۰، آدرس وب: http://www.anthropology.ir/node
- فکوهی، ناصر، استروس، متفکری برای قرنهای آینده (گفتگو با ناصر فکوهی)، روزنامه فرهیختگان، ۱۳۸۸.
- فکوهی، ناصر، تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی، تهران، نشر نی،۱۳۸۱.
- وب سایت علوم اجتماعی ایران socialsciences.ir
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}