نویسنده: عبدالرحیم سلیمانی اردستانی

 

بودا و تعالیم او

در اواسط هزاره پیش از میلاد جنبش دینی دیگری در سرزمین هند ظاهر شد که آیینی جدید به نام «آیین بودا» را در پی داشت. از آنجا که، این آیین جدید از درون آیین هندو زاییده شد و حدود یک نسل پیش‌تر از پدید آمدنش در همان بخش آن سرزمین، آیین جَین وجود داشت و فعالیت خود را آغاز کرده بود؛ می‌توان به اوضاع و احوال این دو آیین در آن زمان به عنوان بستر پیدایش آیین بودا نگریست.
در آیین هندوی اولیه یا آیین برهمن برای نجات انسان بر قربانی‌های مفصّل و آیین‌های ظاهری گوناگونی تأکید می‌شد؛ از این‌رو، در واکنش به این تأکید بیش از حد، تعالیم اوپه‌نیشدها به وجود آمد که برای نجات از چرخه تناسخ و رسیدن به نجات نهایی بر معرفت و شناخت پای می‌فشرد. البته، این نجات نهایی تنها برای یک طبقه، یعنی برهمنان ممکن بود و دیگران نیز باید برای رسیدن به آن در زندگی‌های دیگر تلاش کنند.
آیین جَین- که مؤسس آن از طبقه دوم، یعنی کشتریه‌ها بود- نظام طبقاتی را نمی‌پذیرفت و از این‌رو، نجات را برای همه در همین زندگی ممکن می‌شمرد و تنها راه رسیدن به آن را ریاضت‌های طاقت‌فرسا می‌دانست. در این هنگام بود که فردی دیگر از طبقه دوم، در پی یافتن راهی برای نجات برآمد. او راه‌های متعارف را پیمود و همه آن‌ها را نادرست دید و راهی نو را پیشنهاد نمود.

ظهور بودا

در حدود سال 560 پیش از میلاد در خانواده یک راجد یا پادشاه محلی، در شمال سرزمین هند، فردی به نام «سِدَراتَه» (1) که نام فامیل او گُتَمَه (2) بود و بعدها بودا (بیدار شده، روشن شده) خوانده شد، متولد گشت. متون کهن بودایی که تنها منبع زندگی بوده است، زندگی او را به گونه‌ای گزارش می‌کنند که، آیینه تمام‌نمای بستر پیدایش آیین او و نیز تعالیم اوست؛ به گونه‌ای که با مطالعه دقیق زندگی بودا، ارکان اساسی تعالیم او را نیز می‌توان شناخت.
به هنگام تولدِ سدارته، چنین پیشگویی شده بود که او یا بودا خواهد شد یا فرمانروای جهان. پیشگویان گفته بودند که او اگر در خانه بماند و هیچ‌گونه درد و رنجی نبیند، فرمانروا می‌شود، اما اگر از خانه بیرون رفته، با درد و رنج رو به رو شود، بودا خواهد شد. پدر او که مایل بود فرزندش فرمانروا شود، زمینه همه لذت‌ها را برای او فراهم کرد تا با هیچ درد و رنجی روبه‌رو نشود. سدارته که در ناز و نعمت فراوان در کاخ پرورش یافته بود، روزی با ارابه‌ران سلطنتی به قصد گردش از کاخ خارج شد. او در میان راه با پیرمرد خمیده‌ای برخورد کرد و چون از ارابه‌ران درباره او پرسید، ارابه‌ران گفت که وی پیر است و همگان نیز زمانی پیر خواهند شد. سپس، شاهزاده با حالتی غمگین به قصر بازگشت. او در روزهای بعد فردی بیمار و نیز جنازه‌ای را دید و چنین شد که از بیماری و مرگ نیز آگاهی یافت. روز چهارم با راهب آرام و وارسته‌ای روبه‌رو شد که گویا از غم و رنج این دنیا آسوده بود. از همین‌رو، دریافت که این جهان سراسر رنج و درد است، اما راهی نیز برای رهایی از این درد و رنج وجود دارد؛ بنابراین، تصمیم گرفت تا همه لذت‌های دنیوی و آسایش‌های درون قصر را کنار گذارد و به منظور یافتن راهی برای رهایی از رنج همه توان خود را به کار بندد.
پدر سِدارته، که از منصرف کردن فرزند خود مأیوس شده بود، دستور داد که از او مراقبت کنند و درهای قصر و دروازه شهر را ببندند تا نتواند خانه و کاشانه را رها کند. اما سرانجام، سدارته در سن 29 سالگی، شب هنگام، با همسر و تنها فرزندش- که در خواب بودند- وداع می‌کند و همراه با ارابه‌ران مخصوص قصر را ترک می‌کند. خدایان نیز درب قصر و دروازه شهر را به روی او می‌گشایند و او نیز به سوی جنگل رهسپار می‌شود.
سدارته در اعماق جنگل در پی آن بود که حقیقت و سعادت واقعی را پی جوید؛ از این‌رو، تعالیم برهمنان را آزمود و به ترتیب پای درس دو استاد حاضر شد و از سخنان آنان بهره جست، اما پس از مدتی دریافت که این تعالیم، او را به رهایی رهنمود نمی‌سازد؛ بنابراین، راه دیگری را که در آن زمان رایج بود، پیمود که همان ریاضت بود. سال‌ها سخت‌ترین ریاضت‌ها را تحمل کرد و در مدت شش سال چنان ریاضت کشید که از او جز پوست و استخوانی باقی نماند. روزی بر اثر همین سختی‌ها مدهوش بر زمین افتاد و پنج مرتاضی که نزد او- به امید اینکه راه رهایی را بیابد- گرد آمده بودند، گمان بردند که او مرده است. اما او به هوش آمده به سختی، خود را به رودخانه رسانید و تنی به آب زد و آبی آشامید تا اینکه، اندکی نیرو گرفت. در این زمان دریافت که این راه نیز نمی‌تواند او را برهاند. ازهمین‌رو، اندکی غذا- که با گدایی به دست آورده بود- خورد و نیروی از دست رفته را بار دیگر به دست آورد. پنج راهب مرتاض، که او را چنین یافتند، وی را مرتد خوانده ترک کردند. سدارته زیر درختی نشست و به مراقبه و تفکر پرداخت. او با خود گفت که از زیر این درخت بر نمی‌خیزم، تا اینکه یا جان از تن به درآید و یا راه رهایی را بیابم. پس، این کار را ادامه داد تا اینکه، راه را یافت و به بیداری رسید و «بودا» شد. بودا دو راه پیش روی خود دید: یکی اینکه خود را برهاند و به «نیروانه» ملحق شود دیگر آنکه میان انسان‌ها بیاید و راه نرفته را به دیگران نیز بنمایاند.
مارا (شیطان) با حیله‌گری او را وسوسه کرد تا راه نجات خویش پیش گیرد و به «نیروانه» ملحق شود؛ اما خدایان، که منتظر چنین زمانی بودند، تلاش می‌کردند تا راه یافت‌شده به همگان عرضه شود. سرانجام، بودا بر وسوسه‌های ما را غلبه کرد و با هدف نشان دادن راه به سوی شهر رفت.

نخستین وعظ و به حرکت در آمدن چرخ آیین

بودا در نزدیکی شهر بنارس در محلی به نام پارک غزالان به سوی راهبانی که ترکش کرده بودند، رفت. راهبان چون او را دیدند، با خود گفتند که نباید به او اعتنا کنیم؛ اما چون بودا نزدیک شد، جاذبه معنوی‌اش آنان را چنان مجذوب ساخت، به گونه‌ای که همگی به خدمتش برخاستند. بودا خطاب به این راهبان، نخستین وعظ خود را چنین ایراد کرد:
آن ‌که به کمال رسیده است، ای راهبان، آن که مقدس و ممتاز است، بوداست. گوش‌های خود را باز کنید، ای راهبان! چون راه گریز از مرگ یافت شده است. آنان‌ که به زندگی اخروی می‌گرایند، از این دو افراط و تفریط باید اجتناب ورزند... : یکی زندگی این دنیاست که لذت و خوشی در بردارد و غیرحقیقی است؛ دیگری راه ریاضت است... که ناهموار است و غیرحقیقی... کامل [بودا] از هر دوی این‌ها دوری جسته و راهی که بین این دو است در پیش گرفته است و این راه میانه است که به چشم و ذهن و روح روشنایی می‌بخشد و منجر به دانایی و بیداری و «نیروانه» می‌شود. این راه هشت‌گانه است: ایمان راست، نیت راست، گفتار راست، کردار راست، طریق زیستن راست، کوشش راست، پندار راست، و توجه و مراقبه‌ی راست. (3)
بدین ترتیب، بودا این آیین (درمه. ذمّه) (4) را به راهبان عرضه کرد و آنان نخستین کسانی بودند که به او گرویدند و این‌گونه هسته انجمن بودایی (سنگه) (5) شکل گرفت؛ بنابراین، سه اصلی که در سنت بودایی «سه گوهر» خوانده می‌شود یعنی بودا، آیین و انجمن به وجود آمد؛ اصولی که اعتقاد بر این است که به ترتیب سه پناهگاه بوداییان هستند.
از این زمان به بعد، بودا حدود 45 سال دیگر زندگی کرد که همه این مدت را به ترویج آیین خود پرداخت. او همراه با شاگردانش- که حلقه‌ای رهبانی را تشکیل داده بودند- به مناطق مختلف سفر کرده، آیین خود را به همگان عرضه می‌کردند. تعالیم بودا مجموعه‌ای از سخنان بوداست که به سه بخش تقسیم می‌شود: بخشی از این سخنان به نظام رهبانی یا شیوه‌نامه زندگی رهروان مربوط است؛ بخش دیگر، تعالیم بودا را در بردارد. و بخش سوم تعالیم متافیزیکی و فلسفی را بیان می‌کند. این مجموعه را که گفته می‌شود چند قرن پس از بودا نگاشته شد، بوداییان «سه سبد» (سبد روش، سبد آیین و سبد آیین برتر)، و غربیان به تناسب زبانی که به آن نگاشته شده، «کانون پالی » می‌نامند. (6)
ویژگی اصلی تعالیم بودا این است که بیشتر به بحث‌های عملی می‌پردازد و در مقابل، به بحث‌های متافیزیکی کمتر توجه می‌کنند. بودا در سخنی تصریح می‌کند که من در باب قدمت عالم و ازلیت جهان، محدودیت وجود، وحدت روح و جسم و امثال این‌ها سخنی نگفته‌ام، بلکه سخن من درباره رنج انسان و مبدأ آن و راه نجات از آن است؛ چرا که آن بحث‌ها برای انسان سودی ندارند، اما این بحث‌ها به انسان کمک می‌کند تا از رنج‌ها رهایی یابد و در نهایت، به نیروانه نائل شود. (7)
بنابراین، دغدغه اصلی بودا سرنوشت بشر است. تعالیم او در این باب بر سه اصل بنیادین استوار است که آن‌ها را سه نشانه هستی می‌نامد: 1. همه چیز در این دنیا ناپایدار است، و هر چه پایدار می‌نماید، پایداری‌اش توهمی بیش نیست؛ 2. چون همه چیز ناپایدار است، از این‌رو، جهان سربه‌سر رنج و الم است؛ 3. در انسان نیز چیزی پایدار وجود ندارد و هیچ جوهر پایداری نیست که بعد از مرگ باقی بماند یا به بدن دیگری منتقل شود. درواقع، چیزی به نام نفس پایدار وجود ندارد.
اما حقیقت این رنج فراگیر چیست و آیا راهی برای نجات از آن وجود دارد؟ پاسخ بودا به این سؤال اصلی‌ترین تعلیم او را تشکیل می‌دهد که به چهار حقیقت شریف موسوم است:
1. هر آنچه به هستی می‌گراید، محکوم به درد و رنج بی‌پایان است؛
2. منشأ این رنج عطش به وجود آمدن است؛
3. راه نجات از این رنج وجود دارد و آن فرو نشاندن همه تمایلات است؛
4. طریق رهایی از این رنج طریقت هشت‌گانه است: اعتقاد درست، نیت درست، گفتار درست، کردار درست، معاش درست، تلاش درست، پندار درست و توجه و مراقبه درست. (8)
انسان گرفتار چرخه تناسخ یا سمساره است و بارها در بدن‌های گوناگون و به صورت‌های مختلف متولد می‌شود، اما اینکه زندگی بعدی او چگونه باشد، بسته به اعمالی است که در زندگی قبل انجام داده است. بنابراین نتیجه اعمال یا کَرمه، چگونگی زندگی بعدی انسان را شکل می‌دهد.
همان‌طور که اشاره شد، در انسان جوهر ثابتی وجود ندارد. در تعالیم بودا آمده است که نفس انسان از پنج کیفیت یا صفت ناپایدار تشکیل شده است؛ صورت جسمانی، احساسات، ادراکات، تأثرات ذهنی و آگاهی، سؤالی که همواره مطرح بوده، این است که اگر نفس انسان پایدار نیست و نیز در انسان چیز پایداری وجود ندارد، پس در چرخه سمساره چه چیزی به بدن دیگر منتقل می‌شود، و یا آن چیست که به نیروانه می‌پیوندد؟ این سؤال مشکل، حکیمان بودایی را بر آن داشته تا به مثال‌هایی پناه ببرند: شمع روشنی شمع خاموشی را روشن می‌کند، اما از شمع روشن چیزی به شمع خاموش منتقل نمی‌شود، در حالی که شمع خاموش روشن می‌گردد. همچنین معلم به شاگرد می‌آموزد و بدون اینکه چیزی از معلم کم شود، شاگرد آموخته می‌گردد؛ وضعیت نفس انسانی نیز به همین گونه است.
در تعالیم بودا نیروانه مقصد نهایی است. انسانی که در گردونه تناسخ گرفتار می‌باشد، به منزله چراغی است که سوخت آن تمایلات و خواهش‌هاست، آن‌سان که هرگاه این تمایلات قطع شود، چراغ خود به خود خاموش می‌شود؛ این خاموشی همان نیروانه است. درباره تفسیر نیروانه بین بوداییان اختلاف است و آن را با تعابیری از قبیل «مقام سرور و شادی و خاموشی»، «موجودیت تصورناپذیر» و «مقام تغییرناپذیر» بیان کرده‌اند. گفته می‌شود که بودا در برابر سؤال از ماهیت نیروانه سکوت می‌کرد و از این رو بوداییان نیز هرگونه تفسیری از آن را منع می‌کنند. (9)
در تعالیم بودا به ابعاد اخلاقی و عملی توجه ویژه‌ای شده است؛ به گونه‌ای در این تعالیم اخلاق جایگاه ویژه‌ای دارد. اصل زیربنایی اخلاق بودایی، ایثار و گذشت است.
بودا می‌گوید:
زیرا هرگز نمی‌توان تنفر را با تنفر از میان برد، تنفر تنها با محبت از میان برداشته می‌شود.
بگذار انسان بر خشم خود با محبت فایق آید؛ بگذار او بر بدی‌ها با خوبی فایق آید؛ بگذار او در مقابل آدم طماع گشاده‌دست بوده و در مقابل دروغ‌گو راست‌گو باشد. اگر کسی از روی حماقت در مورد من کار غلطی انجام دهد، من در مقابل این کار او را در ظل محبت بی‌شائبه خود قرار خواهم داد؛ هر چه از ناحیه او بدی بیشتر شود، از ناحیه من خوبی اضافه خواهد شد. (10)
در پایان باید به این نکته اشاره کنیم که بودا علاوه بر راه نجات و رهایی، در موارد دیگری نیز با تعالیم برهمنان مخالف بود. او حجیت وده‌ها، نظام الهی هندویی، آیین قربانی و نظام طبقاتی را نمی‌پذیرد. (11)

تحولات اولیه

چون بودا وفات کرد و پیروانش دیگر به او دسترسی نداشتند، سخنان و تعالیم او را جمع‌آوری کردند و از آن بهره می‌بردند. در زمانی نزدیک به سه قرن، سه شورا با هدف گردآوری سخنان بودا در یک مجموعه رسمی و قانونی تشکیل شد که حاصل آن‌ها «کانون پالی» یا سه سبد بود، که پیش‌تر به آن‌ها اشاره شد.
نخستین شورا- که در وقوع تاریخی آن اختلاف است- درست چند ماه پس از درگذشت بودا، در سال 483 ق. م، با هدف گردآوری و رسمیت بخشیدن به مجموعه سخنان و تعالیم بودا تشکیل شد. گفته می‌شود که حاضران در شورا مطالب «سبد آیین» را از زبان آننده، شاگرد خاص بودا، و «سبد روش» را از زبان اوپالی شنیدند؛ کسی که زمانی آرایشگر حلقه رهروان بود و بعدها استاد گردیده بود.
بر ما پوشیده است که این متون چه زمانی مکتوب گشته‌اند؛ چرا که در آن زمان، تعالیم نوشته نمی‌شد، بلکه، سینه به سینه نقل می‌گشت. (12) با این‌حال، ظاهراً در این شورا وفاق نهایی درباره متون اصیل حاصل نشده؛ از همین روی، این امر بیشتر به خود فرد بودایی واگذار شد و همین امر باعث اختلافات بعدی گردید. (13)
شورای دوم، که در وقوع تاریخی آن کمتر از شورای اولی اختلاف است، حدود یک قرن پس از بودا تشکیل شد. این شورا بر آن بود که اشعاری را به متون قبلی بیافزاید و محتوای آن‌ها را بپیراید؛ و از سویی نیز کوشید تا گفته‌های بودا را نیز هماهنگ و سازگار گرداند. (14) حادثه مهمی که در این شورا رخ داد، این بود که حاضران در آن دو دسته شدند: یک دسته بر سهل‌گیری وظایف راهبان تأکید می‌کردند، و دسته دیگر بر دستورهای سنگین‌تر و سخت‌تر پافشاری می‌نمودند. دسته اول، که در نقل و عمل آزاداندیش‌تر بودند و درواقع، هسته جریان بعدی مهایانه را تشکیل می‌دادند، «مهاسنگکه» (15) خوانده می‌شدند؛ اما دسته دوم، که اکثریت را داشتند و در سنت نقلی سخت‌گیرتر بودند خود را «تیره واده» (16) یا «مکتب مشایخ» می‌خواندند. (17)
پس از شورای دوم انشعاب‌های متعددی در این آیین به وجود آمد؛ به گونه‌ای که نزدیک بود تفرقه و جدایی‌ها اساس آیین را به خطر اندازد. در این زمان بود که پادشاهی به نام آشوکه، که خونریزی‌ها و قتل و غارت‌های فراوان وجدانش را به درد آورده بود از تعالیم معلمان بودایی متأثر گشته، به این آیین درآمد و سپس، به نشر و توسعه آن کمر بست. او نه تنها آیین بودا را ترویج و تبلیغ می‌کرد، بلکه بسیاری از احکام و دستورهای بودایی را به صورت قانون درآورد و اجرای آن را در سراسر کشور ضروری گرداند. وی فرمان‌های خود را به صورت کتیبه‌هایی در آورد که اکنون حدود 35 کتیبه- در جاهای گوناگون- از او باقی مانده است.
«آشوکه» برای ترویج آیین جدید خود مبلغانی به خارج از هند فرستاد. همچنین، از هیئتی از مبلغان را- که در رأس آن‌ها برخی نزدیکانش بود- به جزیره سیلان در جنوب گسیل داشت و با این کار آیین بودا به ممالک «برمه»، «تایلند» و «کامبوج» راه یافت. گفتنی است، این مناطق پیرو آیین بودای باستان، یعنی مکتب تیره واده، هستند و تحولات بعدی این آیین کمتر در این مناطق اثرگذار شد.
سومین شورا، در سال 240 قبل از میلاد، به دستور آشوکه تشکیل شد. هدف این شورا راندن نااهلان از انجمن بودایی و نیز، تعیین نسخه معتبری از متون بودایی بود؛ که البته گفته می‌شود در این دومی موفقیتی حاصل نشد. (18) به هرحال، در این شورا به دو سبد قبلی آثار مدرسی افزوده شد که «سبد آیین برتر» نام گرفت. در فاصله بین شورای دوم و سوم، انجمن بودایی به مکتب‌های مختلفی تقسیم شد که هر یک برای خود متونی متفاوت داشتند. مجموعه سه سبد، که کانون پالی خوانده می‌شود و مکتب «تیره واده» آن را تنها متن مقدس خود می‌داند، مدتهاست سینه به سینه نقل می‌شد؛ تا اینکه سرانجام، در اواخر قرن اول پیش از میلاد مکتوب گردید. به هرروی، این سه مجموعه یا سه سبد از نوشته‌های کهن و به ویژه دو سبد کهن‌تر- یعنی سبد روش و سبد آیین- سخنانی را از شخص بودا در بردارند؛ هرچند دراین باره، که چه مقدار از این متون از شخص بودا و چه مقدار از دیگران می‌باشد، اختلافات زیادی وجود داشته است. (19)

پیدایش مکتب مهایانه

همان‌طور که اشاره شد، در شورای دوم، که حدود یکصد سال پس از بودا تشکیل گردید، گروه مهاسنگکه از تیره واده جدا شد. تیره واده خود را حافظ سنت اصیل بودایی می‌دانست و برخلاف مهاسنگکه در تفسیر و تأویل این سنت و نیز، در اعمال دینی راهبان سخت‌گیر بود. گفته می‌شود این دو گروه اختلافات دیگری نیز داشته‌اند.
گفتنی است، قرن‌ها بعد نیز بحث‌ها و نزاع‌هایی میان این دو گروه در جریان بود. همچنین، مکتب‌های کوچک‌تری در هریک از این دو گروه پدید آمد. سرانجام در زمانی بین سال‌های صد پیش از میلاد تا صد میلادی، مکتبی به وجود آمد که بعدها به بزرگ‌ترین گرایش بودایی تبدیل شد. این مکتب، که خود را «مهایانه» (20) به معنای ارابه‌ی بزرگ (برای گذر از وادی رنج) می‌خواند، برای مکتب تیره واده تعبیر توهین‌آمیز «هینه یانه» (21) به معنای ارابه کوچک را به کار می‌برد، درواقع، دنباله همان مکتب مهاسنگکه بود. از این زمان به بعد دو مکتب تیره واده (هینه یانه) و مهایانه دو سنت عمده آیین بودا بوده‌اند. (22)

اختلافات اندیشه‌ای تیره واده با مهایانه

از آنجا که، این دو مکتب دو گرایش عمده بودایی هستند، بیان اختلافات فکری و عقیدتی آن‌ها اهمیت می‌یابد. مهم‌ترین اختلافات این دو گرایش به قرار زیر است:

1. بوداشناسی

بودای «تیره واده» انسانی مانند دیگر انسان‌هاست؛ با این تفاوت که او راه رهایی از رنج و رسیدن به نیروانه را یافته است؛ اما در مکتب مهایانه، بودا هزاران سال پیش از عصر خود به بیداری دست یافته بود. او موجودی فرابشری به شمار می‌آید که همیشه زنده است؛ تنها جسم مادی کثیف او مرده است، اما جسم مادی لطیف او و نیز نفس روحانی‌اش زنده است و در دسترس انسان‌ها قرار دارد؛ از این‌رو، بودای مهایانه شایسته عشق و پرستش است، همین امر باعث شد عشق عرفانی در این مکتب آتشین‌تر و جذاب‌تر از مکتب تیره واده به نظر آید؛ هرچند، در اصل متون پالی نیز در این رابطه دیده می‌شود؛ برای مثال، در این متون از بودا چنین نقل شده است: «هرکس به من عشق ورزد و ایمان داشته باشد، ملکوت آسمان از آن او خواهد بود». (23)

2. متون مقدس

همان‌طور که گفته شد، متون مقدس مکتب تیره واده همان کانون پالی یا سه سبد بود، اما در مقابل مکتب مهایانه توجه چندانی به این متون نداشتند؛ از این رو، متونی را ایجاد کردند که «سوتره‌ها» خوانده می‌شد. این متون در اصل به زبان سنسکریت بود و به زبان‌های دیگر، مانند تبتی و چینی، ترجمه شد که عموماً اصل آن‌ها از بین رفته است. این متون به دست راهبان نوشته می‌شد، اما اعتقاد بر این بود که این متون پیام مستقیم خود بوداست که راهبان با مکاشفه آن را دریافته‌اند؛ از این‌رو، اینان معتقد بودند که این متون بیش از متون پیشین- که بقایای بی‌جان جسم مادی بوداست- ارزش دارند. این سوتره‌ها را به لحاظ محتوایی می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: برخی از آن‌ها نیایشی‌اند و برخی دیگر فلسفی. (24)

نجات‌شناسی

در مکتب تیره واده راه نجات تنها به روی برخی گشوده است؛ درحالی که مهایانه آن را عمومی می‌داند. تیره واده می‌گوید که انسان در همین زندگی می‌تواند به مقام «ارهت» یا «زنده آزاد» برسد، اما آرمان مهایانه چیز دیگری است. این مکتب می‌گوید غیر از رسیدن به نیروانه آرمان دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه شخص پس از رسیدن به این مقام باید به فکر نجات دیگران نیز باشد؛ از این رو، کسانی پس از رسیدن به رهایی در این جهان می‌مانند تا به دیگران کمک کنند. این افراد «بدی ستوه» (25) خوانده می‌شوند که درواقع، بوداهای آینده‌اند. بنابراین، اگر در مکتب تیره واده راه رهایی تنها عمل به دستورهای هشت‌گانه بود و تنها با کوشش شخص حاصل می‌آمد، در مکتب مهایانه کمک و یاری گرفتن از بدی ستوه‌ها از طریق نیایش و پرستش آنان، مطرح شد. (26)

4. جهان‌شناسی

اگر مکتب تیره واده قائل بود انسان روح پایداری ندارد و در واقع هیچ جوهر ثابتی در او نیست، فیلسوفان مهایانه این مفهوم را به همه هستی گسترش دادند و بر آن شدند که در سراسر دنیا هیچ جوهر ثابتی وجود ندارد. (27)

5. موجود برتر و یگانه

امر دیگری که ویژه مکتب مهایانه است، گونه‌ای از یکتاپرستی است. در این مکتب بودای برتری وجود دارد که قائم به ذات است و در حقیقت، بوداهای دیگر تجلیات اویند. این بودای نخستین، که شبیه برهمن در آیین هندوست، همواره در نیروانه است و روشنایی محض است. او به واسطه قوه مخیّله خویش پنج بودا به وجود آورد که «بودای تفکر و مراقبه» خوانده می‌شوند. اینان نیز خود چهار بدی ستوه به‌ وجود آوردند که پروردگار و آفریننده عالم طبیعت‌اند. (28)

تدوین و تنظیم دستورهای عملی بودایی

همان‌طور که بیان شد، بودا راه رهایی از رنج را راه هشت‌گانه می‌داند که خطوط کلی سیروسلوک را مشخص می‌کند؛ بنابراین، در همان سال‌های نخست، نظامی از دستورهای مشخص و دقیق برای پیروان آیین بودا ضروری گشت. براین اساس، فهرستی مرکب از ده منع یا ده دستور تهیه گردید که پنج دستور نخست آن عمومی است و همه بوداییان باید آن را رعایت کنند، اما پنج دستور بعد ویژه رهروان و راهبان است. که عبارت‌اند از:
1. خودداری از بی‌جان کردن موجودات؛
2. احتراز از تصرف در مالی که به شخص عطا نشده؛
3. خودداری از بی‌عفتی؛
4. خودداری از دروغ‌گویی؛
5. خودداری از شراب‌خواری و مستی؛
6. خودداری از پرخوری و خوردن پس از نیم‌روز؛
7. خودداری از رقص و آواز و موسیقی و تماشای لهو و لعب؛
8. خودداری از استعمال زیورآلات، عطریات و آرایش‌ها؛
9. خودداری از به کار بردن بسترهای نرم و مجلل؛
10. نپذیرفتن زر و سیم. (29) (راهب باید هنگام گدایی از مردم تنها خوراک و پوشاک روزانه خود را بگیرد و نه طلا و نقره).

گسترش‌ها و تحولات بعدی

آیین بودا از ابتدای پیدایش در سرزمین هند به صورت تدریجی و آرام گسترش می‌یافت، تا اینکه در زمان «آشوکه» به اوج خود رسید و در چندین قرن بعد هرچند با فراز و نشیب‌هایی روبه‌رو بود، اما دین غالب آن سرزمین شمرده می‌شد؛ همچنین، در این دوره آیین بودا به جنوب شرق آسیا، یعنی سیلان و سرزمین‌های همسایه آن راه یافت. بعدها وقتی مهایانه از تیره واده جدا شد، مکتب جدید در جنوب شرق جایگاهی نیافت و از این‌رو، سنت غالب در آن ممالک تا به امروز تیره واده بوده است.
اما در سده‌های نخست میلادی، آیین بودا ابتدا به سرزمین چین و بعدها از آنجا به کره و ژاپن راه یافت و شکل مهایانه‌ای آن با استقبال اهالی این ممالک قرار گرفت.
در سده‌های پنجم و ششم میلادی بر اثر نزاع‌های داخلی در میان بوداییان سرزمین هند و نیز رونق مجددی که در آیین هندو به وجود آمد، آیین بودا در این سرزمین رو به افول نهاد؛ تاجایی که بعدها- شاید تحت تأثیر اسلام- از این دیار برای همیشه رخت بربست. از این زمان به بعد، سنت تیره واده در جنوب شرق و سنت مهایانه در شرق و شمال شرق رونق یافت، اما سنت دومی با استقبال بسیار بیشتری روبه‌رو شد.
نکته دیگر آنکه از زمان جدایی دو سنت در مهایانه تحولات بیشتری روی داده به گونه‌ای که گرایش‌های فلسفی، عرفانی و آیینی بیشتری را به خود دید. در این سنت چه در هنگامی که هنوز در موطن اصلی، یعنی هند سکنی داشت، و چه زمانی که از آنجا کوچ کرد، مکاتب فکری و علمی متعددی به وجود آمد.
برخی از مکتب‌های مهم این سنت که در موطن اصلی به وجود آمده‌اند، عبارت‌انداز:

1. مَدیَمَکِه (30)

این مکتب فلسفی در قرن دوم میلادی توسط فردی به نام ناگارجونه (31) بنیان نهاده شد. او می‌گفت سراسر جهان آن‌گونه که به صورت عادی به ادراک می‌آید، همه وهم و خیال است و هیچ حقیقتی در ورای آن نیست و حتی تعالیم اساسی بودا از قبیل حقایق چهارگانه و نیروانه و مانند آن از این قاعده مستثنا نیست. البته، حقیقت ثابت وجود دارد که همواره رو به بالا در حرکت است؛ حقیقتی که به صورت عادی درک نمی‌شود. این حقیقت از صفات و ویژگی‌ها مبرّاست و از همین رو، ذهنی که آلوده به جهل است، نمی‌تواند آن را درک کند. بنابراین، تنها با راه میانه یا «مَدیَمَکِه» می‌توان از این جهل رهید و چشم حقیقت‌بین را گشود و به نیروانه نائل آمد؛ یعنی آنجا که عدم محض و فنای صرف است و در آن اعراض و صفات و خواص ظاهری و باطنی راه ندارد و عالم سکوت، سکون و خلأ مطلق است.
بنابر تعالیم این مکتب هرچیزی که به تصوّر یا بیان آید نسبی یا تهی است و این بدان‌معناست که حقیقت مطلق ورای آن است که به تصور و کلام آید. (32)

یوگا‌چارَه

مکتب فلسفی دیگری که گفته می‌شود در قرن پنجم میلادی به وجود آمد و جای مکتب مدیمکه را گرفت، مکتب یوگاچاره (33) است. برخلاف مدیمکه که بر تحلیل منطقی تأکید داشت، این مکتب بر تحلیل و نگرش روانی اصرار می‌ورزید. بر اساس این مکتب، تنها یک چیز قابل ادراک است و آن «جان» خوانده می‌شود. این مکتب می‌گوید تنها «دانستگی» واقعی است و فکر یا جان واقعیت غایی است. اشیا آن‌گاه هستند که محتویات دانستگی باشند و هیچ‌چیز در خارج از جان وجود ندارد. خطا یا سوء ادراک باعث می‌شود که گمان کنیم چیزی بیرون از جان وجود دارد و این خطا را می‌توان از طریق تمرکز و آرامش درونی از بین برد. با مراقبه و تفکر می‌توان تأثرات ذهنی را زدود و دریافت که ورای این امور هیچ جوهری وجود ندارد. گفتنی است با افول آیین بودا در هند، این مکتب در چین و ژاپن به حیات خود ادامه داد و طرفدارانی هم یافت. (34)

3. «تَنتَرَه یانه» و «وَجره یانه»

تنتره یانه (35) گرایشی اسرارآمیز در مکتب مهایانه است که پیشینیه آن به قرن دوم میلادی باز می‌گردد، اما دوران شکوفایی و پیدایش متون ادبی آن از سده‌های پنجم و ششم به بعد است. این گرایش انجام اعمال و آیین‌های خاصی را برای رسیدن به نیروانه پیشنهاد می‌کند؛ اعمال و آیین‌هایی که به گونه‌ای مشکل و مفصل‌اند که همگان قادر به انجام آن نیستند. در این روش گذراندن مراحل سلوک حتماً باید زیر نظر یک معلم و مرشد یا «گورو» انجام پذیرد. گورو در این طریقه نقشی محوری دارد و مانند خدا پرستش می‌شود. متون این گرایش به زبان اصلی، یعنی سنسکریت کمتر باقی مانده، اما ترجمه آن‌ها به زبان تبّتی موجود است. در طریقه تنتره یانه مکاتب متعددی به وجود آمد که یکی از مهمترین آن‌ها مکتب «وجره یانه» (36) است.
وجره یانه، که درواقع یک طریقه عرفان آیینی است، برخلاف دیگر مکاتب آیین بودا برای رسیدن به نیروانه بر بدن تأکید می‌کند و تفاوت عمده آن با دیگر مکاتب نه اندیشه‌های فلسفی بلکه روش‌های عملی است. در این روش رهرو باید مقدمات طولانی از مطالعه را سپری نماید تا مراسم آیینی را زیر نظر گورو آغاز کند.
پس از افول آیین بودا در هند ادامه این مکتب را می‌توان در سرزمین تبّت یافت. در آیین بودای تبّتی رهبر دینی، که «دالایی لاما» خوانده می‌شود، تجسم یک «بدی ستوه» دانسته می‌شود و از این رو، نقشی محوری دارد. با مرگ هر دالایی لاما، دالایی لامای دیگری متولد می‌شود که طی مراسمی ویژه شناخته شده، مورد توجه قرار می‌گیرد. (37)

آیین بودا در شرق آسیا

آیین بودا در اوایل تاریخ میلادی به چین رسید و بعدها از آنجا به کشورهای دیگر شرق، مانند کره و ژاپن، راه یافت. صورتی از آیین بودا، که در شرق آسیا با استقبال روبه‌رو شد و گسترش یافت، مکتب مهایانه بود؛ بدین ترتیب، پس از اینکه آیین بودا از موطن اصلی، یعنی هند، رخت بربست سنت مهایانه در این مناطق به حیات خود ادامه داد. (38)
آیین بودا در شرق آسیا تحولاتی متناسب با فرهنگ آن مناطق یافت و در آن مکاتب فلسفی و عملی خاصی پدید آمد. پیش‌تر اشاره شد که مکتب وجره یانه در سرزمین تبّت به حیات خود ادامه داد.
در میان گرایش‌هایی که در آیین بودای شرق نمایان شد، چهار گرایش اهمیت بیشتری دارد:

دیار پاک

این مکتب تلاش انسان را برای رسیدن به رستگاری کافی نمی‌داند و بر آن است که بدون یاری و دستگیری «بدی ستوه‌هایی» که در اسمان یا «دیارپاک» زیست می‌کنند، چنین مهمی به دست نخواهد آمد. در این مکتب عمل نقش چندانی ندارد، بلکه ایمان و علاقه قلبی است که نقش اصلی را ایفا می‌کند. اگر درخواست کننده‌ای با ایمان خالص به یکی از «بدی ستوه‌ها» یا بوداهای عالم دیگر یا «دیارپاک» توسل جوید، یقیناً به او کمک می‌کنند تا در «دیارپاک» دوباره متولد شود؛ یعنی در آنجا که نیل به نیروانه قطعی است. این مکتب ظاهراً در قرن چهارم در چین تأسیس شده و در قرن دوازدهم به ژاپن راه یافت. (39)

2. مکتب مراقبه و تجربه شخصی

این مکتب نجات و رستگاری را نه در اعمال و آیین‌های خاص جست‌وجو می‌کند و نه در تحقیقات علمی و مطالعه متون؛ بلکه، این امور را مانع رسیدن به مقصد می‌داند. آنچه برای نیل به مقصود مهم است و تنها راه نیز به شمار می‌رود، تفکر، مراقبه و توجه به باطن و در نتیجه، تجربه مستقیم «واقعیت غایی» است. گفتنی است این مکتب در چین به وجود آمد و «چان» خوانده شد، اما بعدها در کره با نام «سون» و در ژاپن با نام «ذن» کانون توجه قرار گرفت. (40)

3. مکتب تلفیق راه‌ها

این مکتب هم بر مراقبه و تفکر تأکید داشت و هم بر مطالعه و تحقیق؛ از این رو، با تلفیق همه راه‌ها، روش و طریقه پیچیده‌ای به وجود اورد. این مکتب در قرن ششم میلادی در چین پدید آمد و نام «تی‌ین‌تائی» (41) به خود گرفت و پس از مدتی نیز- در قرن هشتم- به ژاپن راه یافت که «تندائی» خوانده می‌شود. (42)

4. نام نجات‌بخش

مکتب دیگری که ریشه در گرایش تنتره یانه دارد و از هند و تبّت به چین و از آنجا به ژاپن راه یافت، مکتب «نام نجات‌بخش» یا کلمه حقّه است که در چین «چن‌ین» و در ژاپن «شینگون» خوانده می‌شود. اینان معتقدند که اسم یا وردی خاص اثری جادویی دارد و با تکرار آن می‌توان به مقصود رسید. پیروان این مکتب کلمه حقه یاورد خاصی را با تشریفات ویژه مذهبی و عرفانی و همراه با موسیقی و آتش‌بازی به کار می‌برند و بر این باورند که این اعمال باعث شفای بیماران، رهایی مردگان از دوزخ، تصرف در اوضاع جوی و... می‌شود. بنابراین، راه نجات و رستگاری در این مکاتب- مانند سایر مکاتب تنتره یانه- انجام آیین‌های خاص است. این مکاتب در چین و ژاپن طرفداران بسیاری دارند. (43)
پایان سخن اینکه، آیین بودا در کشورهای شرقی آسیا، علاوه بر گرایش‌های یادشده، با آمیزش با ادیان و سنن آن مناطق گرایش‌ها و جریان‌های متعدد دیگری را نیز پدید آورده است.

انجمن بودایی، از گذشته تا حال

همانطور که گذشت، بودا انجمنی از رهروان را تشکیل داد که پرسه‌گرد بودند و از طریق تکدی‌گری زندگی خود را می‌گذراندند و تنها در فصل باران در دیرهایی گرد می‌آمدند. پس از مرگ بودا رفته‌رفته رهروان انجمن به دو دسته تقسیم شدند: برخی همان روش پرسه‌گردی را ادامه دادند و گروهی دیگر نیز زندگی دائمی در دیرها را پیش گرفتند. علت این کار آن بود که مردم عادی هدایا و زمین‌هایی به انجمن هدیه می‌کردند و همین باعث می‌شد که رهبران برای تأمین نیازهای اولیه خود نیاز به پرسه‌گردی نداشته باشند.
دیرهای بودایی که از یک‌سو با حمایت پادشاهانی مانند آشوکه، و از سوی دیگر، با هدایای مردم عادی به مراکزی بسیار ثروتمند تبدیل شده بود، در سده‌های بعد به صورت دانشگاه‌هایی برای تعلیم آیین و نیز تبلیغ آن درآمد و بعدها در تمام کشورهای بودایی دیرها به مرکز تعلیم آیین و تبلیغ آن و نیز پناهگاه رهروان مبدل شد.
از سنت بودایی چنین بر می‌آید که بودا برای خود جانشینی تعیین نکرده؛ زیرا عقیده داشت که هر رهروی باید بکوشد تا طریقه او را آموزش دهد. این باور باعث شد که همه رهروان در یک رتبه قرار گیرند و درواقع، قدرت اصلی از آن ذمّه (آیین) باشد. بنابراین، دیرها در ابتدا به صورت دمکراتیک اداره می‌شد، اما با گسترش انجمن بودایی سلسله مراتب و تقسیم کار شکل گرفت و هر دیری صاحب یک رئیس بزرگ شد، ولی با این‌حال، روحیه دمکراسی همچنان باقی ماند؛ برای مثال در چین رئیس دیر، امور مهم را با مشورت مجمع رهروان حل می‌کرد. کشورهای جنوب شرقی اساساً از سلسله مراتب نفرت داشتند؛ به گونه‌ای که این امر گاه مشکلاتی را برای آنان ایجاد می‌کرد.
با گسترش انجمن بودایی، قوانین و مقررات خاصی وضع شد که تا امروز با اندک تغییری در تمام دیرهای بودایی اجرا می‌شود. متون اولیه بودایی مشتمل بر قوانین و مقرراتی است که به تدریج، به فهرستی منظم تبدیل شد و هر پانزده روز یک‌بار در مجمع رهروان این آیین خوانده می‌شود و پس از هر بند مکثی صورت می‌گیرد تا اگر رهروی آن را نقض کرده است، اقرار کند تا کیفر خود را ببیند. این قانون‌ها با اینکه شمارشان در کانون‌های پالی، چینی و تبّتی متفاوت است، ولی در اساس یکسان هستند. در این میان، چهار گناه، بزرگ شمرده می‌شود و باعث اخراج رهروان از دیر می‌شود؛ این گناهان عبارت‌انداز: آمیزش جنسی، دزدی، قتل، و اغراق در قدرت بر معجزه.
در مناطقی چون سریلانکا، میانمار، تایلند، کامبوج و لائوس، که سنت تیره واده بر آن‌ها حاکم است، مردم بیشتر با امور دیر سروکار دارند. در این مناطق از حدود هزار سال پیش، زنان را در جمع رهروان راه نمی‌دادند؛ البته امروزه، کارهای اندکی دراین باره صورت پذیرفته است، اما به هر روی در درون دیر تنها رهروان مرد و نوآموزان هستند. در این میان عده‌ای دیگر مرتاضان سپیدجامه‌اند که مردان و زنانی‌اند که خارج از انجمن، نظام تارک دنیایی را دنبال می‌کنند. در برخی از این مناطق پسران و مردان جوان تشویق می‌شوند که برای مدتی در دیر زندگی کنند.
در سنت مهایانه زنان و مردان می‌توانند وارد انجمن شوند. در مناطقی مانند چین و تبت یک دوره یک ساله برای نو آموز وجود داشته که در آن داوطلب هنوز از مزایایی برخوردار نبوده و حتی به مراسم ویژه راه نمی‌یافته است. در پایان این دوره نیز فرد را می‌آزمودند، البته، ورود به مراحل بعد برای کسی امکان داشت که استثنائی بود یا به حکومت وابستگی داشته که گاه از این کار سوءاستفاده نیز می‌شد.
بنای اصلی زندگی رهروی بودایی بر پرسه‌گری، فقر، تکدی‌گری و خودداری شدید جنسی استوار است. البته، برخی از مکاتب بودایی، به ویژه در تبت و ژاپن، این ضوابط را سست کرده‌اند، اما با این حال هنوز هم سنت تکدی‌گری امری رایج است و حتی رهروانی که در دیرهای ثروتمند زندگی می‌کنند، به صورت نمادین این عمل را انجام می‌دهند. (44)

مراسم مذهبی عمومی

در آیین بودا مراسم مذهبی عمومی گونه‌های مختلفی دارد؛ از قبیل زیارت‌ها، جشن‌ها، مراسم مرده‌سوزان و...، اما در این میان دو رسم دیرینه و فراگیر درخور توجه است: نخست، گرامی داشتن بودا و احترام به او که بعدها به صورت احترام به پیکرها و مجسمه‌ها درآمد. این امر در سنت تیره واده ویژه بودا گتمه است، اما در سنت مهایانه پیکر و مجسمه بوداهای دیگر و بدی ستوه‌ها نیز مورد احترام قرار می‌گیرد؛ رسم دوم، مبادله دوسویه‌ای است که بین رهروان و مردم عادی در جریان بود. از یک‌سو رهروان، مانند خود بودا، دست آوردهای معنوی پربار را در دسترس مردم عادی قرار می‌دهند، و از سوی دیگر، مردم عادی با دادن هدیه‌های مادی به رهروان أجر می‌برند و وضعیت رستگاری خود را بهبود می‌بخشند. (45)

منابعی برای مطالعه بیشتر

1. ‌هانس ولفکانگ، شومان، «آیین بودا، طرح تعلیمات و مکتب‌های بودایی»، فصل 4 و 5.
2. مینگ، دو وی، و دیگران، «آیین‌های کنفوسیوس، دائو و بودا»، ص 230-239 و ص 287-343.
3. بی ناس، جان. «تاریخ جامع ادیان»، ص 231-249.
4. هاکینز، برادنی، «ادیان جهان، دین بودا»، ص 54-86.

پی‌نوشت‌ها:

1- Siddharta.
2- Gotama.
3- شایگان، داریوش، همان، ج 1، ص 138.
4- dharma=dhamma.
5- sangha.
6- ر. ک.‌ هاکینز، برادنی، «ادیان زنده جهان، دین بودا» ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مرکز، 1382، ص 40.
7- ر. ک. بی ناس، جان، همان، ص 188.
8- ر. ک. همان، ص 44؛ شایگان، داریوش، همان، ج 1، ص 143.
9- ر. ک. شایگان، داریوش، همان، ص166.
10- هیوم، رابرت، همان، ص 107.
11- ر. ک. همان، ص 118-119.
12- ر. ک. ‌هانس ولفکانگ، شومان «آیین بودا، طرح تعلیمات و مکتب‌های بودایی»، ترجمه ع. پاشایی، تهران، مروارید، 1375، ص 33.
13- ر. ک. هاکینز، برادنی، همان، ص 47.
14- ر. ک. هانس ولفکانگ، شومان، همان، ص 33.
15- Mahasanghaka.
16- Theravada.
17- ر. ک. آیین‌های کنفوسیوس، دائو و بودا، ترجمه و گردآوری غلامرضا شیخ زین‌الدین، تهران، فیروزه، 1379، ص 244-245.
18- ر. ک. هاکینز برادنی، همان، ص 49.
19- ر. ک. هانس ولفکانگ، شومان، همان، ص 34.
20- Mahayana.
21- Hinayana.
22- ر. ک. همان، ص 101؛ شایگان، داریوش، همان، ج 1، ص 169.
23- ر. ک. همان، ص 172.
24- ر. ک. هانس ولفکانگ، شومان، همان، ص 105، هاکینز، برادنی، همان، ص 51.
25- بدی = خرد؛ ستوه = ذات.
26- ر. ک. همان؛ شایگان، داریوش، همان، ص 175.
27- ر. ک. همان، ص 173؛ هاکینز برادنی، ص 50.
28- ر. ک. شایگان، داریوش، همان، ص 178.
29- ر. ک. هانس ولفکانگ، همان، ص 80-81.
30- Madhyamika.
31- Nagarjuna.
32- ر. ک. آیین‌های کنفوسیون، دائو و بودا، ص 288-291؛‌ هانس ولفکانگ، همان، ص 160-167؛ ناس، جان بی، همان، ص 231-233.
33- Yogacara.
34- ر. ک. ‌هانس ولفکانگ، همان، ص 168-170؛ آیین‌های کنفوسیوس، دائو و بودا، ص 294-296؛ شایگان، داریوش، همان، ص 394-408.
35- Tantrayana.
36- Vajrayana.
37- ر. ک. ‌هانس ولفکانگ، همان، ص 179-183؛ هاکینز برادنی، همان، ص 80-83؛ ص 225-233.
38- ر. ک. هاکینز برادنی، همان، ص 54-61؛ ناس، جان بی، همان، ص 217-221.
39- ر. ک. هاکینز برادنی، همان، ص 58؛ ناس، جان بی، همان، ص 235-236.
40- ر. ک. هاکینز برادنی، همان، ص 57-58 و 60-61؛ بی ناس، جان، همان، ص 237-239.
41- ر. ک. نام صومعه‌ای است که بنیان‌گذار این مکتب بنا نهاده بود.
42- ر. ک. هاکینز برادنی، همان، ص 57 و 61.
43- ر. ک. بی ناس، جان، همان، ص 240-241؛ آیین‌های کنفوسیوس، دائو و بودا، ص 336-342.
44- ر. ک. آیین‌های کنفوسیوس، دائو و بودا، ص 213-239.
45- ر. ک. همان، ص 372-387.

منبع مقاله :
سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم؛ (1394)، ادیان زنده جهان (غیر از اسلام)، قم: انتشارات کتاب طه، چاپ اول.