نویسنده: عبدالرحیم سلیمانی اردستانی

 

معاصر با لائوتسه یا اندکی پس از آن، مصلح و حکیم دیگری در سرزمین چین ظهور کرد که تعالیم او در تاریخ این کشور بسیار بیشتر از لائوتسه اثرگذار بود. این حکیم که کنفوسیوس نام داشت که هم به لحاظ اندیشه و هم از نظر عمل با لائوتسه متفاوت بود. به هرحال، بستر پیدایش این دو مکتب یکی است و هردو از درون فرهنگ و دین چین باستان شکل گرفتند.

زندگی کنفوسیوس

او در سال 551 میلادی در خانواده‌ای پرجمعیت متولد شد و در کودکی پدر خود را از دست داد؛ به همین دلیل، مجبور بود به سختی کار کند. همچنین، با فداکاری مادرش زمینه تحصیل او آماده گشت. وی در زمینه تاریخ چین کهن، شعر و موسیقی پیشرفت زیادی کرد؛ تاجایی که او در ابتدای جوانی مدرسه‌ای ساخت و به تعلیم شاگردان پرداخت و در این راه به موفقیت‌های چشم‌گیری نائل آمد.
کنفوسیوس، سپس، به پست حکومتی روی آورد و در ایالت خود تا مقام نخست‌وزیری نیز ارتقا یافت. موفقیت او در امر حکومت حسادت رقیبان را برانگیخت و بر اثر توطئه آنان مجبور به کناره‌گیری شد. او بعدها هرچه تلاش کرد منصب دیگری در بقیه مناطق به دست آورد، موفق نشد. تلاش وی از این جهت بود که رسیدن به مقام حکومتی را بهترین وسیله برای ایجاد اصلاحات اجتماعی می‌دانست. سخنان او درباره شیوه حکومت و اخلاق حاکمان، مقبول معاصران واقع نشد و حتی به زندان نیز افتاد.
به هرحال، کنفوسیوس در بقیه عمر به تدریس و پرورش شاگرد و نیز تدوین و تألیف پرداخت؛ تا اینکه سرانجام، در سال 479 قبل از میلاد- درحالی‌که خود را ناموفق می‌دانست- از دنیا رفت. وی آثاری مهم بر جای نهاد و شاگردان برجسته‌ای پرورش داد که تعالیم او را رونق بخشیدند. (1)
کتاب‌هایی که به کنفوسیوس و برخی از شاگردان او منسوب است، متون مقدس این آیین را تشکیل می‌دهد. در این میان، پنج کتاب به کنفوسیوس منسوب می‌شود:
1. «قانون تاریخ» (مروری بر تاریخ چین)
2. «قانون شاعری» (یک جنگ دینی و دنیوی)
3. «قانون تغییرات» (یک نظام غیب‌گوی و فال‌گیری)
4. «کتاب آیین‌ها» (گزیده‌ای از آداب معاشرت)
5. «بهار و پاییز» (تاریخ ایالت محلی)
همچنین، چهار کتاب نیز به شاگردان او منسوب است؛ که عبارت‌انداز:
1. «آموزش کبیر» ( تعلیماتی درباره تقوا)
2. «مرام میانه» (میانه روی کامل)
3. «جنگ ادبی» (مجموعه گفتار کنفوسیوس)
4. «منسیوس» (آثار مفسر بزرگ آیین کنفوسیوس به نام منسیوس)

تعالیم کنفوسیوس

او حکیمی بود که می‌کوشید اندیشه‌های گذشتگان را در روزگار او از آن‌ها غفلت شده است، زنده کند. وی این نکته را با صراحت، چنین بیان می‌کند:
من راوی هستم نه مخترع؛ من به سخنان گذشتگان شوق و علاقه دارم و آن‌ها را تصدیق می‌کنم. من حکیم مادرزاد نیستم، بلکه تنها کاری که می‌کنم آن است که تحقیقات پیشینیان را به دست آورم و در فهم و درک آن‌ها سعی بلیغ مبذول دارم. (2)
وی در بعد دینی بر همان دین گذشتگان تأکید می‌ورزد و رعایت آن را راهی درست می‌دانست:
عالی‌ترین دستاورد و کمال تقوای فرزندی در این است که در محل‌هایی جمع شویم که قبل از ما پدرانمان در آن محل‌ها جمع می‌شده‌اند. آداب و مراسمی را به جای آوریم که آن‌هایی که پیش از ما بوده‌اند، به جای می‌آورده‌اند؛ موسیقی‌ای را بنوازیم که آنان قبل از ما می‌نواختند؛ کسانی را احترام کنیم که مورد تکریم و افتخار آنان بوده‌اند؛ کسانی را دوست بداریم که نزد آنان عزیز بوده‌اند؛ یعنی درواقع، آنانی را که اکنون مرده‌اند؛ چنان خدمت کنیم که گویی اکنون در قید حیاتند و آنانی که ما را ترک کرده‌اند، آنچنان‌که گویی هنوز با ما هستند.
انجام قربانی برای آسمان و زمین به معنای خدمت به پیشگاه خداوند است. انجام مراسم و تشریفات دینی در معابد نیاکان به معنای پرستش نیاکان است. اگر کسی حقیقتاً معنای قربانی کردن برای آسمان و زمین و نیز اهمیت اعمال عبادی (دعا و نماز) را- که برای پرستش ارواح نیاکان در تابستان و پاییز صورت می‌پذیرد- می‌فهمید، حکومت کردن بر یک ملت به اندازه نشان دادن کف دست ساده می‌شد. (3)
بنابراین، باید چنین نتیجه گرفت که کنفوسیوس همان آموزه‌های دینی چین باستان را پذیرفته است؛ هرچند، درباره بسیاری از آن‌ها سخن چندانی ندارد. او همچنین، اصل «دائو» و اصل «یانگ- یین» را قبول دارد، اگرچه چندان به تبیین آن‌ها نپرداخته است. افزون بر این، وی بر پرستش ارواح نیاکان نیز تأکید کرده است.
از این‌رو، چارچوبه دینی کنفوسیوس همان دین باستان چین است. ویژگی او در این است که مصلحی اجتماعی است. جامعه زمان او رو به انحطاط رفته و از همین‌روی، وی درصدد اصلاح این بعد است. او برای رسیدن به این هدف بر اخلاق تأکید زیادی می‌ورزید و در این مسیر، نظامی اخلاقی را پدید می‌آورد.
تعالیم کنفوسیوس به گونه‌ای است که در آن همه‌چیز گرد محور اخلاق می‌چرخد. اگر باید به ارواح نیاکان احترام گزارد، به سبب عمل اخلاقی آن است، و اگر باید قربانی کند باز به این سبب است که این کار عملی، اخلاقی شمرده می‌شود. در واقع، تعالیم کنفوسیوس یک اساس بیشتر ندارد و آن اخلاق است. در خصوص تعالیم کنفوسیوس اشاره به چند نکته لازم است:

1. اخلاق کنفوسیوسی

در نظام کنفوسیوسی زیربنای اخلاق عدالت است، نه ایثار و گذشت؛ از این‌رو، با بیشتر ادیان زنده جهان تفاوت دارد. همان‌طور که گذشت، حکیم معاصر او، لائوتسه، شعار «جزای بدی با نیکی» را مبنای رسالت خود قرار داد و پیروانش نیز آن را ترویج می‌کردند. روزی از کنفوسیوس می‌پرسند که نظرش در باب پاداش بدی با نیکی چیست؟ او پاسخ می‌دهد: «اگر بدی را با نیکی کیفر دهی، نیکی را با چه پاداش خواهی داد؟... احسان را با احسان ولی سوء رفتار را باید با عدالت مقابله کرد». (4) یکی از شاگردان از او پرسید: «آیا کلمه‌ای وجود دارد که بتواند به عنوان قاعده عمل برای تمام زندگی فرد در نظر گرفته شود؟» استاد جواب داد: «آیا معامله به مثل چنین کلمه‌ای نیست؟ آنچه برای خود نمی‌پسندی، در حق دیگران انجام مده».
این قانون که گاه «قاعده سیمین» (5) نامیده می‌شود، در موارد متعددی از آثار کنفوسیوس آمده است. (6) او در توضیح این قانون می‌گوید:
در زندگی اخلاقی انسان چهار تکلیف وجود دارد که من نتوانستم آن‌ها را، به درستی، انجام دهم: نخست، آنکه با پدرم آن‌چنان رفتار کنم که خود می‌خواهم فرزندم با من رفتار کند؛ دوم، آنکه به پادشاه خود آن‌چنان خدمت کنم که می‌خواهم وزیر من مرا خدمت کند؛ سوم، آنکه با برادر مهتر خود آن‌چنان سلوک کنم که می‌خواهم برادران کهتر با من سلوک کنند؛ و چهارم، درباره دوستان خویش عملی پیش گیرم که توقع دارم آن‌ها با من پیش گیرند. (7)

2. اخلاق الهی

کنفوسیوس درباره خداوند کمتر سخن گفته و تنها نام خداوند یک‌بار به کار برده است، اما نظام اخلاقی او الهی است و چنین تعلیم می‌دهد که خداوند اخلاق را در درون انسان‌ها قرار داده و فطرت الهی آنان اخلاقی است:
خداوند متعال حتی برای افراد پایین‌مرتبه نیز یک حسن اخلاقی قرار داده است که رعایت آن طبیعت آنان به گونه‌ی ثابتی صحیح جلوه می‌دهد.
بشر به‌منظور درستی و راستی متولد شده است.
آنچه از ناحیه خداوند عطا گردیده، طبیعت خوانده می‌شود.
تمایل طبیعت بشری نیکی است؛ هیچ‌کس نیست که این تمایل به خوبی را نداشته باشد. (8)

3. جامعه آرمانی

جامعه‌ای در عالی‌ترین مرتبه طهارت و صفاست که در آن پنج امر لحاظ می‌شود:
پدر به پسر با شفقت بنگرد و پسر به پدر مشفق باشد.
برادر بزرگ‌تر با برادر کوچک‌تر با لطف و مدارا رفتار کند و برادر کوچک‌تر نسبت به برادر بزرگ‌تر خاضع و متواضع باشد.
شوهر با زن با عدالت رفتار کند و زن مطیع شوهر باشد.
بالاترها به زیردستان دلبسته و علاقه‌مند باشند و زیردستان نسبت به بالاترها مطیع و فرمان‌بردار باشند.
حکمرانان نسبت به اتباع خود مهربان، و اتباع به حکمرانان وفادار باشند. (9)
کنفوسیوس در اصلاح جامعه نقش بسیار مهمی را برای حاکمان قائل است:
«شهریاری که مملکت را با تقوا... اداره کند، همچون ستاره درخشان شمالی است که بر جای خود ثابت و برقرار است و دیگر ستارگان به دور او می‌گردند». هنگامی که یکی از حاکمان از او درباره قاعده حکمرانی می‌پرسد، چنین پاسخ می‌دهد: «حکمرانی، یعنی همه چیز را مستقیم و درست داشتن، اگر شما ‌ای آقا! مردم زیر فرمان خود را به راستی و درستی راهنمایی کنید، هیچ‌کس از صراط مستقیم منحرف نخواهد شد». همین رئیس در جای دیگر از حکیم این‌گونه می‌پرسد: «آیا نباید یاغیان و متمردان را نابود سازیم تا اینکه قانون و نظم در جامعه برقرار گردد؟» حکیم پاسخ می‌دهد: «ای آقا! در حکومت مجازات اعدام چه ضرورت دارد؟ اگر شما از روی نیت خالص و عقیده راسخ بر آن بروید که خوب و نیکو باشید، مردم کشور نیز خوب و نیکو خواهند شد. تقوا و فضیلت پادشاهان مانند باد است و طبیعت افراد مردم مانند گیاهان چمن؛ البته گیاه در برابر وزش باد خم شده، سر تسلیم فرود می‌آورد». (10)

انسان برتر

کنفوسیوس درباره انسان برتر می‌گوید:
انسان برتر چند چیز دارد که درخور تأمل عمیق است: هنگام به کار بردن چشمانش می‌کوشد تا درست ببیند؛ مشتاق است رأفت در سیمایش جلوه کند؛ در سلوک می‌کوشد تا حرمت دیگران را پاس بدارد؛ در تکلم می‌کوشد تا صدیق باشد؛ در کارش می‌کوشد تا دقتی مؤدبانه مبذول دارد؛ در آنچه شک دارد، می‌کوشد تا از دیگران بپرسد؛ وقتی خشمگین است، به عواقب خشم خود می‌اندیشد؛ وقتی سودی در پیش دارد از تقوا غافل نمی‌شود. (11)

آیین کنفوسیوس پس از مؤسس

یکی از نکات حائز اهمیت در آیین کنفوسیوس این است که با گذشت زمان، شخصیت وی پیوسته متعالی‌تر شده است. او خود را صرفاً یک معلم می‌دانست و به نقص‌های خود معترف بود. یکی از شاگردان او می‌گوید:
آقا (کنفوسیوس) می‌گفت: «من از نظر ادبی شاید مساوی با دیگران بوده باشم، اما هنوز شخصیت یک انسان متعالی را- که رفتارش کاملاً هماهنگ با گفتارش باشد- کسب نکرده‌ام».
اما شاگردان بلافصل وی ارزیابی دیگری از او دارند: استاد را نمی‌توان کاملاً درک نمود، همان‌طورکه، با پله‌های نردبان نمی‌توان به آسمان‌ها بالا رفت.
اما مرتبت او بعدها از این نیز والاتر می‌گردد:
هرکجا که کشتی‌ها و ارابه‌ها دسترسی دارند؛ هرکجا که آسمان‌ها بر آنجا سایه افکنده و زمین به نگاهداری مشغول است؛ هر کجا که خورشید و ماه می‌درخشند؛ هر کجا که شبنم و سرما وجود دارد؛ همه کسانی که خون در بدن و نفس در سینه دارند، بی‌هیچ بهانه‌ای او را دوست داشته و محترم می‌شمارند؛ بنابراین، گفته شده «او مانند آسمان‌هاست».
از آغاز حیات بشر تا به امروز، هرگز کنفوسیوس دیگری وجود نداشته است. حاکمان و امپراتوران چین در طول تاریخ، بارها، مقام کنفوسیوس را بالا برده‌اند و برای او معابد متعددی ساخته‌اند. او، در سال 1906 میلادی، طبق دست خط امپراتور وقت، تا مقام مشاور و همکار خدای آسمان و خدای زمین بالا برده می‌شود و مورد پرستش قرار می‌گیرد. امپراتوران در پکن هر سال دوبار در مراسم نیایش کنفوسیوس شرکت کرده، برای او آیین قربانی به جای می‌آورده‌اند. (12)
آیین کنفوسیوس از لحاظ عملی دو بعد دارد: نخست، بعد حکومتی و دیگری، بعد عامیانه. توضیح اینکه حاکمان و امپراتوران باید مراسمی خاص را به نیابت از مردم انجام می‌دادند که هر سال در چند نوبت صورت می‌گرفت؛ حال آنکه مراسم مردم عادی بیشتر به صورت پرستش ارواح نیاکان بوده است.
هم‌زمان با آیین کنفوسیوس ادیان و گرایش‌های دیگری نیز در چین مطرح شدند و پیروانی نیز یافت که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به آیین بودا اشاره کرد؛ اما این آیین همیشه کانون توجه بوده و اکثر مردم آن را آیین خود می‌دانسته‌اند.

منابعی برای مطالعه بیشتر

1. اچ، جی. کریل، «کنفوسیوس و طریقه چینی»، ترجمه گیتی وزیری.
2. فانگ یو، لان، «تاریخ فلسفه چین»، ترجمه فرید جواهر کلام، فصل 4.
3. شاله، فیلسین، «تاریخ مختصر ادیان بزرگ»، فصل 11.
4. بی. ناس، جان، «تاریخ جامع ادیان»، فصل 10.
5. هیوم، رابرت، «ادیان زنده جهان»، فصل 6.

پی‌نوشت‌ها:

1- WR, PP120-123.
2- بی ناس، جان، همان، ص 372.
3- بوش، ریچارد، «مذهب در چین و ژاپن». جمعی از نویسندگان، در جهان مذهبی، ترجمه عبدالرحیم گواهی، ج 2، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376، ص 487.
4- ر. ک. بی ناس، جان، همان، ص 378.
5- صورت مثبت همین جمله، یعنی «آنچه برای خود می‌پسندی، در رابطه با دیگران انجام بده»، در اناجیل نیز آمده که «قاعده زرین» نامیده می‌شود. همچنین، ابن قاعده به هر دو صورت در روایات اسلامی مکرر آمده است.
6- ر. ک. همان، ص 377؛ هیوم، رابرت، همان، ص 171.
7- بی ناس، جان، همان، ص 377.
8- هیوم، رابرت، همان، ص 174.
9- بی ناس، جان، همان، ص 378-379.
10- همان، ص 381.
11- شاله، فیلیسین، همان، ص 181.
12- هیوم، رابرت، همان، ص 165-168.

منبع مقاله :
سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم؛ (1394)، ادیان زنده جهان (غیر از اسلام)، قم: انتشارات کتاب طه، چاپ اول.