نظامهاي بين المللي تاريخي
نظامهاي بين المللي تاريخي
نظامهاي بين المللي تاريخي
تهيه کننده: هادي محمدي
منبع: راسخون
منبع: راسخون
قواعد حاکم برنظام:
امارويه رايج دردوره هاي بهاروخزان ودولتهاي متحارب،با سنتها ورسوم معمول درنظم فئودالي منطبق نبود.درنظامي متشکل ازدولتهاي مستقل،جاه طلب وقدرتمندمتعدد،وجود چنين قواعدي نامناسب بودند.به جاي آنکه،واحدهاي اصلي قواعد ورسومي را ايجاد کردند که خصوصيات سياسي ونظامي عمده اين نظام را منعکس مي ساختند.نظريه هاي رسمي درمورد سلسله مراتب،حکومت امپراتوربرهمه ي اتباع وپيروي ازالگوهاي روابط بالادست-زيردست درمخالفت بامفروضات دودوره ي اخيرقرارگرفتند که طبق آنها دست کم قدرتهاي بزرگ،کم وبيش به صورت واحدهاي برابرمستقل وفارغ از محدوديتهاي تحميلي پادشاهي چو بودند.معاهدات بسته شده پس ازسال771ق.م.،حتي درمواردي که مقامات چو مشارکت داشتند،ميان واحدهاي برابر بود.تعهدات تنها بارضايت هردوطرف وارد معاهده مي شد وبرخلاف دوران چوي غربي،هيچ مقامي داراي حقوق قانوني وعرفي درسرزمينهاي دولت مستقل ديگري نبود.حتي ميان دولتهاي چيني وگروههاي وحش مختلف پيمانهابرمبناي برابري طرفها بسته مي شد.به هرحال،هيچ گونه اعتقادي به حرمت استقلال وجود نداشت،زيراطي سراسردوره هاي بهاروخزان و دولتهاي متحارب،واحدهاي بزرگترسرزمينهاي کوچکتررا تسخير ودرخودادغام مي کردند،بدون اينکه قصد داشته باشند پس ازگذشت اندک مدتي،استقلالشان رابه آنهابازگردانند.بدين ترتيب سرزمينها تسخيروبه سادگي ضميمه ي واحدهاي بزرگتر مي شدند.درمعاهداتي که حاوي تعهدات ويژه دولتها درقبال يکديگربودند وراههاي اجراي آنها راپيش بيني مي کردند،قواعد صريحتري تنظيم شده بودند.يکي ازضمانتهاي اجراي معاهدات رويه ي مبادله ي گروگان بود.اين امکان وجود داشت که يک دولت چند شهريااعضائي ازخاندان حکومتگررابه گرو بگذارد تا درصورت نقض تعهداتش،طرف ديگرمعاهده آنهارا نگه دارد يا ازميان ببرد.درميان قواعد عرفي،قواعدي بودند که مي خواستند دولتها درفواصلي منظم نمايندگاني رانزد يکديگربفرستند، اعظاي دونظام اتحاد اصلي،هرسه سال يکبارحداقل يک هيئت رابه درباررئيس مجمع اتحاد،گسيل دارند ودست کم هرپنج سال يکبار،نشستي از«سران»تشکيل دهند.ديگرقواعد،انواع رفتارهاوکردارهاي مقتضي درجنگها را به تفصيل توضيح مي دادند،گرچه دراواخرعمرنظام چيني،اين قواعدجنگ درعمليات بزرگ نظامي به قصد نابودسازي،مرتباًنقض مي شد.
دردوران فئودالي،پادشاهي چو دراکثربرخوردها،به طورمستقيم ميانجيگري مي کرد؛مگردربرخوردهاي مربوط به حاشيه ي نظام،که درآنجا قدرت نفوذ مرکزي به حداقل مي رسيد.باتضعيف قدرت نفوذ گذاري پادشاهي چودرميان دولتهاي جديدالاستقلال،اختلافات تنهابادخالت مستقيم خود آنها قابل حل بود.دراوايل دوره ي بهاروخزان براي ميانجيگري يابرقراري سازش نهادهايي وجودنداشتند.اماباتوسعه دونظام اتحاد،اين نظامهابراي حل اختلافاتي که دردوران اتحاد پديد مي آمدند،روشهايي راايجادکردند.حفظ صلح وهمکاري درميان اعضا،به نفع اتحاد يا دست کم به نفع قدرتهاي مسلط درهراتحاد بود.بنابراين هنگامي که ميان دوعضومناقشاتي درمي گرفت،ديگراعضااغلب
لازم مي ديدند که با يافتن راه حل مبتني برميانجيگري،ويااگرچنين امري ممکن يامحتمل نبود،باتهديد ياوادارکردن يک يا هردوطرف به ختم اختلافشان،درمسئله دخالت نمايند.فزون برآن درسال546ق.م.،برخي ازدولتهاي کوچکترکه پيوسته قرباني همسايگان بزرگترشده بودند،خواستارتشکيل گردهمايي دولتهاگرديدند که درآن معاهده عدم تجاوزچندجانبه اي باموفقيت تنظيم شد.نتيجه آن40 سال ثبات وعدم خشونت نسبي درروابط ميان دولتهابود.به هر
حال همه ي روشهايي که دولتهاي چيني دردوره ي بهاروخزان به کارمي رفتند،دردوره ي دولتهاي متحارب به سرعت کنارنهاده شدند،دوره اي که درآن اختلافات تقريباًبه طورکامل باکاربرد زورحل وفصل مي شدند.
ريشه هاي ثبات ودگرگوني درنظامهاي بين المللي چين باستان دوره
1)چولي غربي:(1122تا771ق.م.)
ريشه هاي تغيير:
ارتباطات ناچيزميان«دولتهاي»خارجي وپادشاهي مرکزي توسعه ي توانايي هاي اداري ونظامي دولتها،نضج ناسيوناليسم،گسترش ارضي برخي دولتها
2)بهاروخزان:(771تا483ق.م.)
استمراراسطوره وحدت درشخص امپراطور،توسعه قواعد دوجانبه وفرعي براي تنظيم کنش متقابل ميان دولتهاايجاد روشهاي حل اختلاف(غالباًسلطه دولتهاي بزرگ بردولتهاي کوچک)برقراري ارتباط سهل تروجودتوازن قواي تقريبي ميان قدرتهاي سازش ناپذيراصلي
ريشه هاي تغيير:
گرايش به ساختاردوقطبي قدرت رشد مداوم ارتشهاي بزرگ زوال قواعد جنگي رشد دولتهاي بزرگ
دوره
3)دولتهاي متحارب:
عملکردضعيف اتحادها
ريشه هاي تغيير:
عدم وجود سرزمينهاي ديگربراي توسعه ي ارضي درخارج از نظام ظهوروسلطه چه اين ازميان رفتن بلوکها وتعادل موجود ميان آنها جنگهاي نابود کننده اين سه نوع نظام بين المللي چيني که تفاوت اساسي بايکديگردارند،چه سان مي توانندبه سياست خارجي دولتهاي خاصي که اين نظامهاراشکل مي دهند،مربوط گردند؟بويژه ساختار نظام مزبور چگونه مي تواند،به عنوان يک متغير،عملکردسياست خارجي واحدهاي سياسي موردبحث راتوضيح
دهد؟دردوران فئودالي واحدها درروابط خود باپادشاهي مرکزي درموقعيت ضعيفي بودند ودرروابط خارجي خود،آزادي عمل اندکي داشتند.واحدهاي کوچکتر،به علت وجود تعهدات قراردادي واسطوره اي سنتي درمقابل مرکز-جز درمواردنادر-نمي توانستند روابطشان بايکديگررا مغايرباسياستها وقواعد مقررازسوي امپراطورتنظيم کنند.به هرحال،درمقاطعي ازدوره هاي بهاروخزان ودولتهاي متحارب،يعني زماني که توانايي هاي نظامي ونفوذ ديپلماتيک ميان تعدادي ازواحدهاي سياسي نسبتاً برابر بطور گسترده اي پراکنده بود وبلوکهاعملکردي نداشتند ساختارمزبورمحدوديتهاي کمتري رابراي اقدامات وهدفهاي خارجي دولتها به وجودمي آورد.مطمئناً دولتهاي کوچکتر،پيرو يا تحت الحمايه واقعي بودند،امادولتهاي متوسط وبزرگ،آزادي عمل چشمگيري داشتند.دولتهاي مزبور مي توانستند اتحاد تشکيل دهنديا آن را ازميان بردارند؛با انزواگرايي امنيت خودرا تأمين کنند،يابکوشندبااتخاذ بي طرفي ازخود دفاع نمايند،گرچه درمورد اخيرمعمولاًموفق نبودند.برخلاف نظام فئودالي که درآن هدفهاوسياستهارا يا پادشاه تعيين مي کردويا ازراه چانه زني ميان پادشاه وتيولداران مورد موافقت قرارمي گرفت،نظام مبتني بر پراکندگي
قدرت مستلزم چانه زني مستقيم ميان دولتهاي مستقل رقيب بود.بنابراين ،نظام چيني دردوره ي بهاروخزان نشان مي دهدکه اگر قدرت پراکنده باشد،براي گزينش سمت گيريهاي سياست خارجي عرصه عمل قابل ملاحظه اي وجوددارد.اماممکن است ايمني درمقابل حمله خارجي،اندک باشد.استراتژي تشکيل اتحاد، جنگ وتغييرسريع درسمت گيري نسبت به دولتهاي همجوار و دورتر،جنبه هاي ويژه نظم مبتني برپراکندگي قدرت به شمارمي آيند.برعکس درنظام فئودالي،دسيسه هاي دربار وچانه زني محرمانه،قسمت اعظم اعمال نظام را به خود اختصاص مي دهدو هدفهاي عمده واحدهارا امپراطورتعيين مي کند.دراين نظام آزادي عمل محدوداست،امامي توان ايمني دربرابرحمله خارجي را تقويت کرد درنظام بلوک بندي دوره دولتهاي متحارب،عرصه انتخاب اعضاي کوچکتراتحاد به نحو قابل ملاحظه اي محدودبود.
هدفهاوديپلماسي تمامي دولتهاي کوچکترمي بايست بامنافع رهبران بلوک منطبق باشد.به نظر مي رسد که نظامهاي تاريخي بين المللي ديگرنيزاين چنين نتيجه گيري هايي رامورد تأييد قرارمي دهند.
سياست خارجي دولت-شهرهاي يوناني(800تا322ق.م.)
درحالي که چينيان ازديگر گروههاي فرهنگي جدا ماندند، بازرگانان ومسافران يوناني به هند،سواحل بالتيک،اسپانياوساحل شمالي آفريقاراه يافتند.اکثردولت-شهرهاي معروف درشبه جزيره يونان وجزايردرياي اژه واقع بودند،امايونانيان هم چنين باايجاد تشکيلات سياسي ورسوخ دادن فرهنگ خود درمناطقي که اکنون شهرهاي نيس،مارس وناپل درآنجا بنانهاده شده اند،درطول سواحل مديترانه مناطقي رابه صورت مهاجرنشين درآوردند.از
آنجاکه اين مردم بافنيقيان،ايرانيان،اعراب وقبايل متعددي دراروپاوجنوب روسيه روابط تجاري وديپلماتيک داشتند،تعيين مرزهاي جغرافيايي نظام يوناني دشوار است.گسترش ارضي ايرانيان درمنطقه درياي اژه تهديدي بزرگ براي منافع همه دولت-شهرهاي يوناني درشبه جزيره محسوب مي گرديد؛گرچه فعاليتهاي فنيقيان تأثيراندکي برروابط ميان دولت-شهرهاي يوناني داشت،اماسرنوشت برخي ازمناطق مهاجرنشين يوناني درشبه جزيره ايتاليا را تعيين مي کرد.به اين ترتيب واحدهاي سياسي غيريوناني نقش مهم،هرچندغيرمستمر،درزندگي يوناني ايفا مي نمودند.به هرحال،به جاي تأکيد برروابط يونانيان باوحشيان داراي فرهنگ غيريوناني-که درحاشيه دنياي يوناني سکونت داشتند.روابط ميان دولت-شهرها ومهاجرنشين هارا توضيح خواهيم داد؛زيرا اين روابط قسمت عمده کنش متقابل ومراودت درون نظام مزبوررا به خود اختصاص مي داد.
ماهيت واحدهاي سياسي:ازسده ي هشتم ق.م،تازماني که فيليپ مقدوني شبه جزيره يونان رادراواخرسده ي چهارم ق.م.تسخيرکرد،دولت-شهرشکل عمده سازمان سياسي درسراسردنياي يوناني بود.بيشتراين واحدها ازمجموعه اي شهرک تشکيل مي شدند يا بصورت يک شهر کوچک بودند که برگرد آنهابطورمعمول ديواري کشيده شده بود ومناطق کشاورزي نسبتاًکوچکي آنهارااحاطه مي کرد.براي مثال آتيکاAtticaمنطقه اي بودکه مردم آتن آن رابه اشغال خود درآورده بودند.دراين منطقه روستاهاي کوچک متعددي وجود داشت،اماشهرآتن،مرکزحيات سياسي وتشکيلات اداري بود ومردم سراسر آتيکا،آتني خوانده مي شدند.جمعيت دولت-شهرهااز25000شهروند مرد در مورد بزرگترين آنها مانندسيراکيوژsyracuse،آکراگاسActagasوآتن تاچند هزارسکنه درمورد کوچکترين آنهانظيرسيريس SirisوتوريوييThourioiدرسيهيسل تغييرمي يافت.وسعت اين دولت-شهرها نيزازچند صد ميل مربع،بااحتساب اراضي کشاورزي واقع دراطراف آنها،تاچند صد هکتار درمورد شهرهاي کوچک بناشده در سواحل درياي مديترانه درتغييربود.بيشتردولت-شهرهاحدود100ميل مربع وسعت داشتند.شکلهاي حکومت دردولت-شهرهاازحکومت پادشاهان کاهن برتشکيلات قبيله اي حکومت اقليتهاي کوچک ثروتمند وستمگران نظامي تاحکومتهاي مبتني برانتخاب آزاد،تغيير مي يافت.درشکل حکومت نوع اخير،شهروندان(به جززنان-دهقانان-بازرگانان وبردگان)که دردستگاه حکومتي به تناوب تصدي اموررا برعهده داشتند.به طورمستقيم،سياستها را تنظيم واجرامي کردند.
اگردولت-شهرها تنهابراساس نهادهاي سياسي آنان،توصيف شوند،شناخت آنهابه نحوشايسته صورت نخواهد گرفت،زيرايونانيان دولت-شهرراتشکيلات اجتماعي ايده آلي براي رهاساختن انسان ازوضعيت طبيعتش وتأمين عدالت،تشويق اخوت وهماهنگي وپرورش شخصيت فردي مي دانستند.به رغم وجود پيوندهاي اقتصادي فرهنگي وزباني فراوان ميان دولت-شهرهاي يوناني،تلاش درزمينه ايجادمباني مشترک براي متحد کردن همه ي مردمان يوناني دريک امپراتوري پردوام ديده نمي شده يونانيان بر محسنات تشکيلات سياسي محدود تأکيدمي ورزيدند واين تشکيلات مي بايست تا آن حدکوچک باشد که امکان تجمع همه شهروندان آزاد راجهت کمک به تصميم گيريهاي سياسي فراهم آورد،ودرعين حال تاآن اندازه کوچک بماند که هرگزبه نظرنرسد که حکومت وتشکيلات اداري برزندگي شهروندان نفوذي همه جانبه دارند.بنابراين درميان يونانيان دولت وجامعه مفاهيمي غيرقابل تمييزازيکديگربودند.درنظام بين المللي يوناني بجز دولت-شهرها،سه نوع واحدسياسي ديگرايفاي نقش مي کردند.نخست دولت خراجگزار،يعني دولت-شهري که تحت سلطه دولت-شهرديگري قرارداشت،امادرعين حال مجازبود درامورداخلي خود تا حدي خودمختاري داشته باشد.
درسده ي پنجم ق.م.،يعني هنگامي که آتن برمجمع دولتهاي دليان چيره شد،تعدادي ازاعضاي کوچکتراين اتحاد به صورت دولتهاي خراجگزاردرآمدند.اغلب اين دولتها گرچه ظاهراً اعضاي اتحاد مزبورشمرده مي شدند،اما مي بايست سلطه آتني هابرروابط خارجيشان رابپذيرند،به خزانه آتني ها(ظاهراًبه عنوان کمک به اتحاد)کمک کنند وبه جنگ وصلح طبق منافع آتن مبادرت ورزند.
عدم تبعيت ازرهبري آتن مجازات جدي،ازجمله اشغال دولت-شهرمتمرد به وسيله ارتش آتن وايجاد پادگانهاي دائمي آتن را درپي داشت.
سومين نوع واحدسياسي [يااحتساب دولت-شهر]،مهاجرنشين نظامي بودکه بعضي دولت-شهرهابراي حفاظت ازسرزمينهاي استراتژيک،آبراههاوراههاي تجاري به وجود مي آوردند.مهاجرنشين نظامي همچنين مفري براي جمعيت مازاد دولت-شهرمادر نيزمحسوب مي شد،بويژه پس ازاينکه دولت-شهربدان حد توسعه مي يافت که محصولات کشاورزي آن نمي توانست تکافوي نيازهاي غذايي جمعيتش رابنمايد.سرانجام،تعداد زيادي ازدولت-شهرها نيزاقدام به ايجاد مهاجرنشينهاي غيرنظامي درسراسر سواحل درياي اژه ومديترانه کردند.آنهااين شهرهاوشهرکهارا دردرجه نخست با هدف تأمين منابع غذايي جديد وبه عنوان مناطقي براي جذب جمعيت اضافي داخل برپا مي داشتند.هم چنين بسياري ازدولت-شهرها ازنظرسياسي غيرقابل اعتماد وهمينطور داوطلباني را که براي آنان مشاغل عمومي وجود نداشت،گاه با هدف تبعيدوگاه براي پرکردن مناصب افتخاري،به مهاجرنشينهايشان گسيل مي داشتند.گرچه رابطه اصلي ميان دولت-شهرو مهاجرنشينان مبتني بر وابستگي بود،اما پس از چند دهه اغلب مهاجر نشينان ازدولت-شهرهاي مادرخود جدا شدند وتنهاپيوندهاي مذهبي صوري راحفظ کردند.به عبارت ديگر،مهاجرنشينان تشکيلات سياسي ويژه خود راسازمان دادند وتنظيم روابط خارجي خود رابه دست گرفتند.
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}