پوپوليسم

نويسنده:مهدي ابوطالبي*




پوپوليسم از واژه لاتين popularis يا populus]1] به معناي توده مردم يا عامه گرفته شده است.[2] نظريه پوپوليسم بر آراي هربرت شيلر و بر اين فرض اوليه مبتني است كه عامه مردم را افرادي ناآگاه، منفعل و ضعيف مي‌پندارد.[3] از نظر تاريخي پوپوليسم براي اولين بار در دهه 1870 ميلادي به عنوان يک جنبش اجتماعي در بين روشنفکران روسيه موسوم به جنبش ناردنيک‌ها[4] يا «دوستان مردم» پدپد آمد. جنبش دوستان مردم روسيه که از حمايت دهقانان خرده‌پاي اين کشور برخوردار بود، براي به دست آوردن دو هدف سياسي بارز، يعني آزادي سياسي براي توده مردم و گسترش مالکيت خصوصي بر روي زمين مبارزه مي‌کرد. همزمان با اين جنبش، جنبش پوپوليستي ديگري در غرب آمريکا در يک روند نهادي و سازمان يافته پديدار شد. در سال 1892 ميلادي حزب پوپوليست[5] توانست چهار کرسي نمايندگي به دست آورد و کانديداي ويژه‌اي براي رييس جمهوري معرفي کند. در سال 1896 بود که اين حزب در درون حزب دموکرات آمريکا ادغام شد و به عنوان يک بخش جداناپذيري از جنبش پيشرو اين کشور به شمار آمد. از ديگر جنبش‌هاي مهم پوپوليستي مي‌توان به جنبش موسوم به پرونيسم[6] در اواسط دهه 1930 در آرژانتين، جنبش پوژاديسم[7] و ژان ماري لوپن[8] در فرانسه، جنبش موگنس کليستروپ[9] در دانمارک و ... اشاره کرد.[10]
پوپوليسم که در فارسي معادل واژه‌‌هاي عوام‌گرايي و مردم‌باوري استعمال شده است، داراي چند ويژگي کلي به شرح زير است:
1. جلب پشتيباني مردم با توسل به وعده‌هاي كلي و مبهم، و معمولاً تحت كنترل رهبر فرهمند و شعارهاي ضد امپرياليستي.
2. پيشبرد اهداف سياسي، مستقل از نهادها و احزاب موجود، با فراخواني توده مردم به اعمال فشار مستقيم بر حكومت.
3. بزرگداشت و تقديس مردم يا خلق، با اعتقاد به اينكه هدف‌هاي سياسي بايد به اراده و نيروي مردم و جدا از احزاب يا سازمان‌هاي سياسي پيش برود.
البته آيين و سنت سياسي پوپوليستي، در هر كشوري شكل ويژه‌اي دارد. در نهضت‌هاي پوپوليستي، معمولاً ائتلافي آشكار يا ضمني، ميان طبقات مختلف با منافع متفاوت و گاه متعارض برقرار مي‌شود. تداخل اقشار گوناگون در اين نهضت‌ها، به طور عمده ناشي از عدم تشكل طبقاتي و عدم وجود مرزبندي روشن طبقاتي است. پوپوليسم داراي مشخصات عوام فريبي، تقديس شخص رهبر فرهمند، تعصب، تكيه بر توده‌هاي محروم، نداشتن ايدئولوژي مشخص، اصلاح‌طلبي، بورژوايي بودن و عناصري از ضديت با امپرياليسم و ملي‌گرايي است. توسعه‌خواهي و پر و بال دادن به نيروهاي وابسته به بازار داخلي و گاه آزادي‌هاي سنديکايي و دموکراتيک از خصلت‌هاي عمده دوران پوپوليسم است.[11]
در بحث‌هاي نظري پيرامون پوپوليسم، دو نوع رويكرد وجود دارد: در يك نگاه پوپوليسم معادل مردم باوري قرار مي‌گيرد و اعطاي آزادي‌ها و امتيازات دمكراتيك به مردم و شريك كردن آنان در ساختار قدرت است كه در عين حال، در مقابل نخبه‌گرايي و نخبه‌باوري قرار مي‌گيرد و از بعد سياسي و اجتماعي چندان مذموم نيست. از نگاه ديگر، پوپوليسم به معناي مردمداري است كه تزريق نوعي اميد واهي به جامعه و تأكيد بر عقايد فراموش شده توده جامعه است كه به بهره برداري‌هايي از جامعه منجر مي‌شود.[12]
اين نوع از پوپوليسم در طول تاريخ حيات خود، در عرصه‌هاي مختلف اجتماع ـ به خصوص نحله‌هاي فكري افراطي نظير فاشيسم و نازيسم ـ به صورت پنهان يا آشكار حضور و نفوذ داشته است. اين طرز فكر، به دليل داشتن وجوه اشتراك بسيار با افكار تندروانه و عوام‌پسندانه گروه‌هاي مختلف، توانايي تداخل و اشتراك فكري را با اين گروه‌ها دارد. تفكر پوپوليسم با نفوذ به رده‌هاي بالاي مديريتي گروه‌هاي فكري، قدرت را به تدريج قبضه كرده و نيروي مردم را با شعارهاي تهييج‌كننده خود ـ البته براي مدت زماني كوتاه ـ در راه نيل به اهداف خود به كار مي‌گيرد. در حقيقت عوامل زيادي موجب پيدايش پوپوليسم در جوامع امروز مي‌گردد.[13] به عقيده پل تاگارت، پوپوليسم، واكنش به انديشه‌ها و روش‌هاي نظام‌هاي سياسي مبتني بر نمايندگي است و در مقابل احساس وقوع بحران، به تجليل پنهان يا آشكار از كانون آرماني خود مي‌پردازد. با اين همه، به دليل فقدان ارزش‌هاي بنيادي، از عوام بيشتر تأثير مي‌پذيرد و در هر محيطي ويژگي‌هاي محيط پيرامون خود را مي‌پذيرد و عملاً پديده اي گذراست.[14]
به هر روي، پوپوليسم با توده مردم سر و كار دارد و در حقيقت جنبشي توده‌اي است؛ اما به دليل نداشتن تشكل منسجم و هدف مشخص و واقعي، اين جنبش‌ها منسجم‌تر و داراي تشكيلات منظم بعدي هستند كه در ادامه، منويات خود را اعمال مي‌كنند. در نگرش پوپوليستي، جهت گيري افكار عامه، به منظور واداشتن حكومت به پذيرش منويات مردم، چشمگير است. در پوپوليسم، اراده جهت دار توده مردم نسبت به عدالت‌خواهي، نقشي بارز دارد و مكانيسم اين ارادة جهت‌دار، مؤثرتر و برتر از مكانيسم‌هاي سازمان‌هاي مختلف است و حكومت‌ها به طور مستقيم و غيرمستقيم، تحت فشار و تأثير خواست عامه مردم واقع مي‌شوند.[15]
برخي تحليل‌گران در بحث رهبري امام خميني (ره) و شيوه بي‌بديل ايشان در سازماندهي توده عظيم مردم در انقلاب اسلامي ايران، معتقدند که انقلاب اسلامي به دليل نداشتن طرح و برنامه مشخص و روشن براي آينده و مبهم بودن غايت حرکت براي مردم و حتي براي رهبران، يک حرکت پوپوليستي بود.[16] در حالي كه برنامه‌ها و اهداف امام از برپايي نهضت، اموري مبهم و آرزوهاي بلند و دور و درازي نبود كه دست‌نيافتني و آرماني باشد؛ زيرا نمونه عملي برنامه‌هايي كه مدّ نظر امام بود در زمان‌هاي گذشته كما بيش محقق شده بود. عمدة اشكالاتي كه امام به رژيم حاكم داشت به عدم توجه به قوانين شرعي و اسلامي در برنامه‌ريزي‌هاي سياسي،‌ اجتماعي و اقتصادي دولت و وابستگي به بيگانگان بازمي‌گشت. لذا امام با طرح نظريه ولايت فقيه در اواخر دهه 1340 در نجف و چاپ آن به صورت جزوه و کتاب در ايران، معتقد بود كه تعامل ديانت و سياست به معناي تدبير امور اجتماعي و سياسي بر اساس احكام و دستورات شرع، بسياري از مشكلات موجود ايران را حل مي‌كند. اين تعامل در برخي دوران‌ها عملاً اتفاق افتاده بود و نتايج فراواني به بار داده بود. يكي از اين نمونه‌ها ايران دوران صفويه است. در زماني‌كه حكومت صفويه به انحطاط كشيده نشده بود و رابطه دين و دولت رابطه‌‌اي مثبت بود و حاكمان وقت، خود را مجري دستورات فقهي علما مي‌‌دانستند، نتايجي از اين تعامل به دست آمد كه ايران را از نظر اقتصادي،‌ سياست بين الملل، علوم عقلي، هنر و معماري، تأمين اجتماعي، امنيت داخلي در اوج قرار داد و مي‌توان اين دوران را دوران طلايي و اوج تمدن اسلامي دانست.[17] اين اوج و شكوفايي به حدي است كه مراجعه به سفرنامه‌هاي سياحان خارجي نشان مي‌دهد، اين اقدامات، شگفتي و تحسين ناظران خارجي حتي اروپايي را برانگيخته است.[18] علاوه بر روشن بودن كليات برنامه امام (ره) حتي در بسياري از مسائل جزئي نيز ايشان در پاسخ به سؤالات خبرنگاران به ويژه خبرنگاران خارجي در پاريس، جزئيات برنامه‌هاي خود در حكومت آتي را تشريح كرد و مواضع خود را نسبت به هريك از مسائل مطروحه مثل انواع‌ آزادي (اقليت‌ها، مطبوعات،‌ بيان،‌ عقيده و مذهب و ...) موقعيت زنان در جامعه و بسياري مسائل ديگر تشريح كرد.[19] ميشل فوكو كه در همان دوران انقلاب در ايران بسر مي‌برد و مستقيماً به ميان مردم رفت و با آنها به گفتگو پرداخت، در نقد مبهم بودن تعريف‌هاي ارائه شده از حكومت اسلامي مي‌نويسد: «وقتي ايرانيان از حکومت اسلامي حرف مي‌زنند، وقتي جلوي گلوله در خيابان‌ها، آن را فرياد مي‌زنند، وقتي به نام آن، زد و بندهاي حزب‌ها و سياست‌مداران را رد مي‌کنند، و با اين کار شايد خطر يک حمام خون را به جان مي‌خرند، ... به نظر من به واقعيتي مي‌انديشند که به ايشان بسيار نزديک است؛ زيرا خود بازيگر آنند.»[20]
مشاهده دقيق و مستقيم و دقت در رفتار سياسي مردم ايران و توجه به شعارها و خواسته‌هاي آنها، نشان مي‌دهد كه بحث حكومت اسلامي و برنامه‌هاي امام كه در قالب ايدئولوژي اسلام مطرح شد، براي مردم امري روشن و واضح و به تعبير ميشل فوكو نزديك و كاملاً محسوس و دست‌يافتني بود. همچنين به دليل رابطه خاص بين مردم و امام خميني (ره) که رابطه مرجع و مقلد يا حتي رابطه امام و امت بود، و اين رابطه يک رابطه کاملا معقول است و بر اساس فرايند و کنشي عقلاني ايجاد شده است، تحليل آن بر اساس نظريه رهبري کاريزماتيک و فرهمند صحيح نمي‌باشد.[21] بنابراين نمي‌توان اين حرکت را حرکتي پوپوليستي تلقي کرد.
امروزه نيز برخي از گروه‌هاي سياسي که از توجه و اقبال مردم محروم‌ شده‌اند، حمايت مردم از گروه‌هاي رقيب و توجه و اهتمام مسؤولين به حل مشکلات مردم را با عنوان پوپوليسم تفسير مي‌کنند، در حالي که اقبال همين مردم به خودشان را با عنوان دموکراسي و بالارفتن آگاهي سياسي و افزايش مشارکت سياسي مردم تفسير مي‌کردند. در يک جمع‌بندي کلي بايد گفت اگر منظور از پوپوليسم، مردم‌باوري و توجه به خواست‌هاي اساسي مردم و نزديکي مردم و مسئولين و حضور آنها در متن زندگي و آشنايي با مشکلات آنها از نزديک و توجه و اهتمام به حل اين مشکلات باشد، پوپوليسم معناي منفي ندارد و چنين اموري هرچند با عنوان پوپوليسم، اموري پسنديده و شايسته و همان سيره معصومين به ويژه سيره حکومتي حضرت علي (علیه السلام) است. اما اگر پوپوليسم به معناي کلي‌گويي و عوام‌گرايي و عدم توجه به نظريات کارشناسي و تخصصي باشد قطعاً مذموم است و هيچ گروه و دسته‌اي آن را نمي‌پذيرد. بنابراين صرف حضور توده‌ها در حرکت‌هاي سياسي ـ اجتماعي و صرف حمايت عموم مردم از يک جريان سياسي خاص و صرف توجه دولت به خواست و اراده‌هاي مردم را نمي‌توان امري پوپوليستي و مذموم خواند.

پی‌نوشت‌ها:

* . مدرس دانشگاه تهران (پرديس قم).
[1] . علي رحيق اغصان، دانش‌نامه در علم سياست، انتشارات فرهنگ صبا، تهران، 1384، ص 305.
[2] . علي آقابخشي و مينو افشاري‌راد، فرهنگ علوم سياسي،‌مرکز اطلاعات و مدارک علمي ايران، بهار 1374، ص 264..
[3]. Schiller Herbert I. ; Communication and Cultural Domination, 1976.
[4] .. nardrodniki.
[5] . Populist Party.
[6] . Peronism.
[7] . Poujadism.
[8] . Jean Marie Lepen.
[9] . Mogens Glistrup.
[10] . علي رحيق اغصان، پيشين، ص 305.
[11] . علي آقابخشي و مينو افشاري‌راد، پيشين، ص 264..
[12] . سيد حسن حسيني، پوپوليسم مذهبي، مندرج در: www. bashgah. Net
[13] . همان.
[14] . ر.ک: پل تارگارت، پوپوليسم، حسن مرتضوي، انتشارات آشيان، چاپ اول 1381.
[15] . همان.
[16] . دراين رابطه به عنوان نمونه ر.ک؛ rahamian, Evrand, Khomeinism, (London: I.B. Tauris, 1993) p. 38.
به نقل از سعيد ، بابي، هراس بنيادين، ترجمه غلامرضا جمشيدي‌ها و موسي عنبري، ص 109 ـ 111. چه مي‌خواستيم؟ گفتگو با بهزاد نبوي، مندرج در يادنامه روزنامه شرق، ويژه نامه انقلاب اسلامي، ص 6.
[17] . ر.ک: فرهنگ رجايي، مشکله هويت ايرانيان امروز، تهران، نشر ني، 1379.
[18]. ر.ك: ژان شاردن، سفرنامه شاردن (متن كامل)، ترجمه اقبال يغمايي،‌انتشارات توس، تهران 1372.
[19] . ر.ك: صحيفه نور، ج 2، ص 158، 221 ـ 223، 244 ـ 245، 257 ـ 266.
[20]. ميشل فوكو، ايراني‌ها چه رويائي در سر دارند، ترجمه حسين معصومي همداني، ص39.
[21] . در اين رابطه ر.ک: حميد پارسانيا، هفت نظريه در باب اصلاحات، مندرج در: انقلاب اسلامي ؛ چالش‌ها و بحرانها، به کوشش عبدالوهاب فراتي، قم، نشر معارف، 1381.

منبع: www.hawzah.net