مناقب مرتضوی
مناقب مرتضوی نام کتابی است در فضایل حضرت علی (علیه السلام). این کتاب هم دارای قوالب ادبی و هم دارای محتوای دینی - عرفانی است که به قلم مولانا محمد صالح حسینی ترمذی (رحمهالله) نگاشته شد و میتوان آن را جزء جامعترین و کاملترین کتب یکدست و یکنواخت درباره منزلت و مرتبت مولای عارفان (علیه السلام) به شمار آورد.
درباره نویسنده
میرمحمد صالح حسینی ترمذی - متخلص به کشفی - فرزند سراینده و خوشنویس و عارف روزگار اکبر شاه میرعبدالله حسینی ترمذی، ملقب به مشکین قلم و متخلص به وصفی و خود نیز یکی از بزرگان علم و ادب و عرفان و از شاگردان توانا و خوشنویسان چیرهدست قرن دهم و یازدهم هجری قمری میباشد. «وی در سال هزار و پنجاه و شش هجری قمری / 1646 م داروغه کتابخانه شاه جهان شد. در سرودههای هندی خود «سبحانی» تخلص میکرد و گاه «سبحان» که در زبان هندی به معنی دانا، دانشمند و خردمند است» (1)بجز دیوان اشعار که در قوالب گوناگون تنظیم و تدوین شده و نیز ترجیعبندی جداگانه به نام راز، دو اثر پر مایه و گرانسنگ هم به یادگار گذارده. یکی همان کتاب مرکوز و مذکور است و «دیگر کتابی به نام اعجاز مصطفوی که در سرگذشت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، خلفای راشدین و ائمه اطهار (علیهم السلام) به نظم و به نثر نگاشته است». (2)
چون اجل امل نیک وی را جامه عمل نپوشاند و مهلت نداد، کتاب نیمه تمام مانده که خوشبختانه به نام نامی متبرک و متمین فخر موجودات و سرور کائنات (صلی الله علیه و آله و سلم) این اثر مستطاب «در سال 1157 هجری قمری / 1744 م به دست میر عبدالله واصفی فرزند میر هاشم نعمت اللهی حسینی - که گویا در خراسان آن را به پایان رسانده انجام گرفته است» (3) نویسنده از نوادگان شاه نعمتالله ولی است «و متوجه جمال ازلی، شاه نعمتالله ولی که به هفت واسطه از جانب والد و به شش واسطه از طرف والده - غفرالله ذنوبهما - جد مؤلف میشود» میر محمد صالح حسینی ترمذی در سال 1061 هـ . ق/ 1654 م درگذشت و در اگره به خاک سپرده شد.
مذهب نویسنده
درباره مذهب وی میتوان اذعان داشت که ظاهراً و به لحاظ فقهی از اهل سنت بوده، اما تولای بدون تبرا. سخنان وی در جای جای متن - تمام و کمال - بوی محبت و ولایت میدهد. مذهبش نه از روی تعصب و افراط است که روشنفکرانه و آزاد است. عمیقاً و از ژرفای دل و سویدای قلب به خاندان رسالت و امامت عشق میورزد و توسل و تمسک به ایشان میکند و دل به آن بزرگواران میسپارد.محور سخن وی بر این دور میزند که خلفای ثلاثه بیشک بر حق بودهاند «و لهذا گر از ایشان خشنود نبودی، تفویض امر خلافت نکرده به جهت طلب خود؛ چنانچه با معاویه به ضربت تیغ حرب نموده،به ایشان نیز نمودی» (4) اما کاملاً معترف و معتقد است که خلفای ثلاثه، تنها خلفای صوری و حکومتی بودند و افزون بر آن در همه جهات خلافتشان همواره از حضرت علی (علیه السلام) در امر حکومت و دین راهنمایی میگرفتند و ایشان را مقتدای خود میدانستند. به هر روی نظر نویسنده آن است که فقط شاه مردان لیاقت و صلاحیت آن را داراست که خلیفه صوری و معنوی باشد و این مقام پس از ایشان به فرزندان پاک و شریفشان تفویض شده و ختم به صاحب الامر گردیده است.
در احکام قلبی و باطنی، در سلک و سلسله پدر صوری و معنوی خود از رشته قادریه در آمده و به دستیاری وی طی طریق نموده و پلههای لغزان سلوک را بالا رفته و در هم نوردیده؛ «بر علمای شریعت و طریقت و عرفای حقیقت و معرفت که به تمسک: علماء امتی کانبیاء بنیاسرائیل تا قیام قیامت قائممقام انبیای بنیاسرائیلند، به تخصیص بر روح پر فتوح مولانا و مخدومنا و شیخنا و استادنا مرشد الخواص والعوام فی دارالسلام الی الله الملک المنان العلام قطب المحققین والموحدین قدوه العاشقین و العارفین سیدالسادات رفیع الدرجات عارف بالله اعنی - امیر عبدالله الحسینی الترمذی المشتهر به «مشکین قلم» و المتخلص به «وصفی».
لمؤلفه:
شده ملک طریقت قطب آفاق *** ملک از بهره پابوسیش مشتاق
سریر آرای فردوس مهانی *** به رخ یوسف، به دم عیسای ثانی
دمش داده هزاران مرده را جان *** کفش رشک سحاب گوهر افشان
عطارد ریزه چین مغز کلکش *** کمال خط نستعلیق ملکش
مزین بر سرش تاج ولایت *** برو شد ختم معراج ولایت
طیب الله تعالی ثراه و جعل الجنه مثواه» (5)
سبب تألیف کتاب
«اما بعد، بنده حقیر فقیر کثیر التقصیر،خادم الفقرا، محمدصالح الحسینی الترمذی... به زبان نیاز و لسان اعجاز عرض میدارد که بر رای معنی آرای ارباب فطنت و اصحاب مکنت مختفی و محتجب نماند که سبب تألیف این مجموعه محموده که هر حرفش گلدسته گلستان ولایت است و هر سطرش شاهراه وادی هدایت، باب مدینه علوم صوری و معنوی، المسمی به مناقب مرتضوی آن شد که در یومی از ایام به کلبه احزان این ذره احقر مجلسی بود و جمعی از اعزه شیرین کلام معلی به مقام که سر تا پا از انوار صلاح آراسته و به پیرایه فلاح پیراسته، به خطاب بزرگی و مشیخت پناهی معروف و مشهور بودند با حضور موفور السرور حاضر آمده... بعد از امتداد حالت وجد و حال به افاقت باز آمده، به حکم: من عرف الله طال لسانه (6) نسیم شمیم تکلمات حقایق و معارف لاریبی بر شکوفه قلوب خداوندان معرفت وزیدن گرفت و ترشحات رشحات اسرار نامتناهی عینی از آن سحاب نیسان گوهر حقیقت چکیدن. در این حین، سخن در علامت انسان کامل مکمل افتاد...». (7)سخن ادامه دارد و هر دانایی،عارف واصلی را نامزد چنین مقامی میکند: «عزیزی گفت: صاحب تذکرة الاولیاء در ذکر غوث اعظم، سلطان ابراهیم ادهم - قدس سره - مینویسد که «روزی ابراهیم به سر کوهی با بزرگی سخن طریقت و حقیقت میگفت. آن بزرگ استفسار نمود که نشان انسان کامل چیست؟ گفت به فرض اگر کوهی را گوید روان شو، در رفتن آید. فیالحال کوه در حرکت آمد، ابراهیم فرمود: ای کوه بیشکوه مشو؛ مثلی مینمایم. کوه ساکت شد.»
تا این که از میان فرهیختگان عارفی حضرت علی را به عنوان اکمل عارفان و اول عاشقان و مؤمنان معرفی مینماید: «بعد از تشریح این بیان یکی از اهل وجدان که نازم به کمالش که لب معرفتش هنگام تکلم در دانایی ریخت از استیلای حضور فایض النور فرمود که خطاب انسان کامل، مخصوص کسی است که صاحب این نسبت شد که آن واقف مواقف ناسوت و عارف معارف لاهوت، منبع عیون مشاهده و مجمع فنون مجاهده، مظهر اسرار فتوت، مصدر آثار مروت، خورشید سپهر امامت، جمشید سریر کرامت ... امام المشارق و المغارب، اسدالله الغالب، امیرالمؤمنین و قدوه الواصلین علی ابن ابی طالب کرمالله وجهه و رضیالله تعالی عنه به زبان در ربار معجزه اظهار فرمود: لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا (8) چنان که یکی از اکابر سلف ترجمه این کلمه مکرمه که هر حرفش اسطرلاب طریقت و هر نقطش آفتاب فلک حقیقت است، کرده. ترجمه؛
حال کونین شد عیان بر من *** به یقین آن چنان که میباید
گر حجاب از میانه برخیزد *** آن یقین ذرهای نیفزاید
از استماع نام آن امام خواص و عوام و کلام ولایت نظام، تمام حاضرین کرمالله وجهه گویان، جبین نیاز و تواضع از روی سرور و طرب بر زمین ادب نهاده، لب تحسین گشاده» (9)
در این میان عالمی متعصب در سنت که بغض و کین دارد و تبرایی است و نه تولایی مخالفت خود را آشکار میسازد:
«قضا را در اواخر مجلس، یکی از علمای تبریز که خلعت تبرا در برداشت و آن را از فرط جهالت تولا میپنداشت، حاضر آمده گفت: الحمدالله و المنه که در مجمع اهل سنت و جماعت هم از فضایل و مناقب مرتضی علی مذکور میگردد. و راقم حروف گفت: این نوع کلمه بی ماحصل نه لایق گفتن است و این حرف ریزه بیمقدار که آن را گوهر قیمتی تصوّر کرده نه قابل سفتن؛ که گلستان آمال این طایفه علیه عالیه سراسر از انعام آن سرچشمه فضل و احسان سرسبز و سیراب است و که و مه سلسله سینه سینه را از ازل روی ارادت لم یزل بر آستانه رفیع منیع آن ولایت مآب،... کرده. به مضمون مطبوع این چند بیت مسألت مینمایم:
همه چشمم تا برون آیی *** همه گوشیم تا چه فرمایی
تو نه آن صورتی که بیرؤیت *** متصوّر شود شکیبایی
و کوشش نمودم که از تبراتبرا کرده، تولا به تولا آرد. در جواب گفت: مدت مدید و عهد بعید است که فقرا از بلده تبریز به عرصه هند آمده به خدای بیچون لم یزل به هر دیاری و به هر مقامی که نام نامی و مناقب گرامی حضرت شاه ولایت پناه مذکور میشد تغییری در رنگ و روی این جماعت لعین عیان معاینه کرده و بسیاری از جهال ضال درصدد آزار و در مقام انتقام گشتهاند. بنابراین ابرام تمام نمودم. گفتم این نیز از کثرت عشق استیلای محبت تواند بود و این اشکال را فیالحال به دو توجیه وجیه تشریح و تنقیح توان داد:
وجه اول آن که) شرط عاشق است که از فرط رشک و غیرت روا ندارد که اسم معشوقش را غیری بر زبان راند. چنانچه در یکی از رسایل به نظر قائل درآمده که مجذوبی از مجذوبان الهی صاحب این حال بوده. اگر کسی در حضورش الله گفتی از وفور رشک با وی به سنگ و کلوخ معاملت نمودی ... گریهکنان گفتی چرا غیری نام مطلوب و محبوب من بر زبان آرد.
وجه ثانی آن که) عشاق را رسمی است اضطراری و دابی است بیاختیاری که هر گاه اسم معشوق در حضور ایشان مذکور گردد ناگاه تغییری در چهره پدید آید که رنگشان به زردی متبدل شود. چنانچه صاحب هدایت السعداء از کتاب شفا نقل میکند که: «امام جعفر صادق (علیه السلام) را با آن که تبسّم و بشاشت بسیار بود، چون نام متبرک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدی زرد میشد و هرگز نام آن سرور بی وضو بر زبان نیاوردی» شاهد صادق، سرخرویی عشاق حقیقی تحقیقی - بالتحقیق - زردرویی است». (10)
تا این که سخن به درازا کشید و لِمَ لا نسلم بسیار شد و آن عالم تبریز همچنان پای بر سخن کژ خود گذارده بود و ابرام و اصرار داشت و نویسنده با استشهاد به احادیث کریمه و آیات شریفه دلیل پی دلیل و حجت پشت حجت میآورد.
«المقصود، هرگاه ذات فایض البرکات مقتدایی بیهمتای ما به اینگونه والا صفات موصوف و متصف باشد، پس انصاف آن است ما که لاف اقتدای آن مقتدای وادی هدی میزنیم بر ما فرض عین و عین فرض است که به قدر وسع و طاقت در پیروی او کوشیم. چنان که از امام موسی کاظم (رضوانالله علیه) منقول است که گفت: انما شیعتنا من اطاعالله و عمل اعمالنا (11) نه که طریقه صفا را پشت پا زده، بحث و جدل بی ما حصل را ورد و خلیفه خود ساخته، چون دهل میان تهی بخروشیم». (12)
حاصل کلام آنکه پس از احتجاج و براهینی چند نویسنده به خواهش دوستان اقدام به تألیف این اثر سترگ نموده و دلایل متقن و براهین مدون در منقبت و عظمت و وصی و ولی بودن یعسوب الواصلین عنوان میکند و به نوشتن میآغازد و از طعن و لعن هیچ طاعن و لاعنی نمیهراسد و به حکم: العاقل یکفیه الاشاره (13) کلام خود را با این رباعی به پایان میبرد و میآراید:
تا جان به تن است راه حیدر پویم *** تا جشن به سر، جمال حیدر جویم
خواهم که به هر موی پذیرفته زبان *** چون ذکر خدای، ذکر حیدر گویم
سبک و سیاق نویسنده
نویسنده به سبک دیگر به نویسندگان شبه قاره هند، استناد به آیات شریفه و استشهاد به احادیث کریمه - قدسی، نبوی- میکند و به کلام بزرگان عرفان و اهل ایقان، اشعار و امثال و حکم - فارسی، عربی - نثر خود را آذین میبندد.نثر به نظم آمیخته شده که اکثر اشعار از وی، پدر ایشان و مابقی از شاعران به نام ایران مانند مولوی، سعدی، حافظ، جامی، و ... نیز شاعران هندی مانند ابوالقاسم کاهی، سحابی، و ... است. متن به اقتضای حال و مقام در برخی جاها آمیخته به سجع است که نه متکلفانه، بلکه روان و بجا و تماماً از سر صدق و صفا از دل جوشیده و بر صفحه کاغذ و تاریخ نقش بسته است.
درباره کتاب
مجموعه محموده در دوازده باب است که هر باب در چندین منقبت به استناد احسن و افضل کتب حدیث اهل سنت مانند مسند احمد حنبل، مستدرک حاکم، صحیح بخاری، صحیح مسلم، و ... اهل تشیع مانند روضة الشهداء، حبیب السیر، ... آغاز میشود و پس از آن نویسنده خود نقدی - گاه کوتاه وگاه بلند - بر آن مینگارد و بر گفته رجال حدیث و تاریخنویسان صحه میگذارد. ابواب به ترتیب عبارتند از:باب اول: در بیان نصوص قرآنی که در شأن حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) است؛
باب دوم: در بیان احادیث نبوی؛
باب سوم: در بیان مناقب و فضایل مرتضوی،
باب چهارم: در بیان عقد نکاح مرتضی و سیدةالنساء؛
باب پنجم: در بیان علم و کشف؛
باب ششم: در بیان خوارق عادات و ظهور کرامات؛
باب هفتم: در بیان زهد و ورع؛
باب هشتم: در بیان سخاوت؛
باب نهم: در بیان قوت و شجاعت؛
باب دهم: در بیان فراست و کیاست؛
باب یازدهم: در بیان متمکن شدن بر سریر خلافت صوری و معنوی؛
باب دوازدهم: در بیان انتقال از عالم فنا به عالم بقا.
و علت انحصار ابواب بر عدد دوازده:
اول - عدد حروف کلمه لا اله الا الله که بنای دین اسلام بر اوست دوازده است؛
دوم- کلمه مکرمه محمد رسول الله که اصل ایمان متعلق به آن است مرکب به دوازده است؛
سوم - کلمه امیرالمؤمنین که خاصه خطاب مستطاب آن حضرت است دوازده است؛
چهارم - شاه ولایت پناه نیز دوازده حرف است؛
پنجم - اسم متبرکه آن حضرت علی بن ابیطالب مؤلف به دوازده است؛
ششم - نظام مصالح عالم محتاج زمان است و زمان عبارت از ساعات شب و روز، هر یک از لیل و نهار در حال اعتدال دوازده است؛
هفتم- محل سبعه سیاره منحصر به دوازده برج است؛
هشتم - به حکم آیهی کریمهی: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتَابِ اللَّهِ» (توبه / 36- شمار ماهها در نزد خداوند در کتاب خدا از آن روز که آسمانها و زمین را بیافریده دوازده است).
نهم - بر طبق آیه کریمه: «وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ بَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً» (مائده / 12 خداوند از بنیاسرائیل پیمان گرفت و از میان آنان دوازده نقیب برانگیخت.) نقبای قوم موسی (علیه السلام) دوازده بودند؛
دهم - سیدکائنات - علیه افضل الصلوات و اکمل التحیات - در لیله العقبی از انصار دوازده کس به نقابت تعیین فرموده بود؛
یازدهم - اسباط یعقوب (علیه السلام) به مقتضای آیه کریمه: «وَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ وَ قَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً» (اعراف /160 - گروهی از قوم موسی هستند که مردم را به حق راه مینمایند و به عدالت رفتار میکنند. بنیاسرائیل را به دوازده سبط تقسیم کردیم) دوازده نفر بودند؛
دوازدهم: انحصار ائمه معصومین (علیهم السلام) نیز در عدد اثنی عشر است.
درباره نسخ چاپ سنگی
کتاب یاد شده از دو نسخه برگرفته شده است:1- چاپ سنگی بمبئی. قطع وزیری. 23 سطر. خط نستعلیق شکسته و کمی ناخوانا به سبک خطاطان شبه قاره هند؛
2- چاپ سنگی تهران - قطع وزیری. 23 سطر. خط نستعلیق خوش به سبک خطاطان ایران.
روش تصحیح و پرداختن آن
با آن که متن از لحاظ زبانی از قدمت چندانی برخوردار نبود و سبک سخن نیز چون دیگر مؤلفان و شارحان هندی یکنواخت و در یک شکل و قالب بود، اما از آن جهت که محتوای متن بسیار حائز اهمیت بود، لذا مصحح با دو نسخه یاد شده واژه به واژه مقابله پایاپای کرده و هر جا آشفتگی، نابسامانی و افتادگی دیده شده مقابله قیاسی انجام گرفته و عبارات در دو قلاب ([]) نشانمند شده است.سخن کوتاه، به قول و قوه الهی این اثر سترگ در آینده نزدیک به چاپ خواهد رسید.
پینوشتها:
1. نک؛ ادبیات فارسی بر مبنای تألیف استوری؛ ج2. ترجمه یو. ا. برگل؛ برگردانان فارسی یحیی آرینپور؛ سیروس ایزدی؛ کریم کشاورز. مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی. تهران. 1342. ص 922.
2. همان؛ ص 924.
3. همان؛ ص 924.
4. مناقب مرتضوی. حسین ترمذی، به تصحیح و کوشش کورش منصوری. مقدمه ص 11.
5. همان منبع، ص 5.
6. نک: تمهیدات عین القضات همدانی. تصحیح عفیف عسیران. ص 18. یعنی کسی که خدا را شناخت زبان دراز میشود. یعنی سخنان شطحآمیز میگوید.
7. مناقب مرتضوی: مقدمه، ص 6-5.
8. تمهیدات: ص 71. اگر پرده غیبت آشکار شود، بر یقینم افزوده نگردد.
9. مناقب مرتضوی، مقدمه ص 6-7.
10. همان، ص 8.
11. شیعیان ما تنها کسانیاند که از خدا اطاعت میکنند و عمل خویش را مطابق کردههای ما انجام میدهند.
12. مناقب مرتضوی. مقدمه. ص 12- 13.
13. خردمند را اشارتی بس است. امثال و حکم. علی اکبر دهخدا.
منبع مقاله :
آزمایش، سیدمصطفی، (1378)، عرفان ایران (مجموعه مقالات 1-4)، تهران: انتشارات حقیقت، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}