محمد (ص) در تورات و انجیل
زندگینامهی پروفسور عبدالاحد داود
مترجم: فضلالله نیکآیین
پروفسور داود که سابقاً «عالیجناب داود بنیامین کلدانی» نام داشت، اسقف کلیسای کاتولیک رُم در میان «فرقهی عیسویان کلدانی متحدّه» (1) بود. وی در سال 1867 در ارومیّه (ایران) متولّد شد، تحصیلات مقدماتی خود را در این شهر گذراند و بعدها در خارج از ایران به دریافت درجهی علمی B.D. (لیسانس در الهیّات) مفتخر شد. مدّت سه سال (در فاصله سالهای 89 - 1886) عضو فعّال هیئت آموزشی میسیون اسقف اعظم کانتربوری (2) در میان عیسیوان آسوری (نسطوری) بود. در سال 1892 کاردینال وون (3) او را به رُم اعزام داشت و او در کالج تبلیغ فیده (4) مدت سه سال به مطالعات و پژوهشهای فقهی و فلسفی مشغول بود و در پایان این مدّت، یعنی در سال 1895، رسماً به مقام قسیسی (کشیشی) کلیسای کاتولیک ارتقاء یافت. وی از آغاز دورهی تحصیلات عالیهی فوقالذکر به نگارش روی آورد و در سال 1892 سلسله مقالاتی برای نشریهی The Tablet تحت عنوان «آسوریه، رُم و کانتربوری» و برای نشریهی Irish Record تحت عنوان «سندیّت اسفار خمسهی موسی» به رشتهی تحریر درآورد. در این دوران «آوِه ماریا» (5) را نیز به چند زبان خارجی ترجمه کرد که همه در نشریهی IIIustrated Catholic Missions ویژهی فعالیتهای انتشاراتی میسیونهای مسیحی چاپ شد. در سال 1895 که وی عازم بازگشت به ایران بود، مدّتی در قسطنطنیه (استانبول) ماند و سلسله مقالات مستندی به زبانهای انگلیسی و فرانسه دربارهی «کلیساهای شرقی» در روزنامهی The Levant Herald نشر داد. پس از بازگشت به ارومیه و پیوستن به میسیون لازاریست فرانسوی مقیم این ناحیه، برای نخستینبار به انتشار نشریهای به زبان بومی سریانی بنام قلَددِ شِرارا یعنی «ندای حقیقت» دست زد. در سال 1897 اساقفهی اعظم ارومیه و سلماس وی را به نمایندگی کلیساهای شرق برای شرکت در «کنگره عشاء ربانی» که به ریاست کاردینال پرو (6) در شهر پاره لومونیال (7) در فرانسه تشکیل میشد، اعزام داشتند. البته این سفر، مأموریتی رسمی بود. با وجود این «پدر بنیامین» در این کنگرهی بزرگ نطق مهمّی ایراد کرد که تحت عنوان La Pellerin در «مجموعهی سخنرانیهای کنگره» چاپ شد. در این مقاله، «کشیش اعظم کلدانی» (عنوان رسمی وی در آن زمان چنین بود) پس از انتقادی شدید از سیستم آموزشی کاتولیکها در میان نسطوریان پیشبینی کرده بود که با این اوضاع تأسّفآور بزودی سروکلّهی کشیشهای روسی هم در ارومیه پیدا خواهد شد.
در سال 1888 پدر بنیامین بار دیگر به ایران بازگشت و چند ماهی بعد مدرسهای مجّانی در روستای بومی خود بنام دیگله که در یکی دو کیلومتری ارومیه قرار داشت، افتتاح کرد، سال بعد، مقامات عالیه کلیسا او را در مقام اسقفی به اسقفیّهی (8) سلماس اعزام داشتند زیرا اختلافات شدید و افتضاحآور میان اسقف کلدانی خدابخش و پدران فرانسوی لازاریست، کلیسا را در این منطقه به شقاق و دو دستگی تهدید میکرد. وی در اینجا با بزرگواری و سعهصدر به اختلافات مذکور رسیدگی نمود.
در نخستین روز عید سال 1900، پدر بنیامین آخرین موعظهی بیادماندنی خود را در مقام یک اسقف کاتولیک خطاب به جماعت عظیمی که در کلیسای اعظم سنژرژ خسروآبادِ (9) سلماس گردآمده بودند، ایراد کرده تعداد زیادی از ارامنهی غیرکاتولیک و عیسویان از انواع دیگر نیز در میان جمعیّت حضور داشتند. موضوع موعظهی او در روز عید سال 1900 «قرن نوین و انسانهای نوین» بود. وی در این موعظهی تاریخی یادآور شد که میسیونرهای نسطوری قرنها قبل از ظهور اسلام در سراسر آسیا مبلغ و پیامآور انجیل بودهاند؛ در چین، هندوستان، مغولستان، تاتارستان و جاهای دیگر کلیساها و نهادهای متعدّد برپا ساختهاند، انجیل را به زبانهای مختلف حتی زبان ایغوری (10) ترجمه کردهاند و تا قبل از هجوم میسیونهای کاتولیک از واتیکان، فرانسه، انگلستان و آلمان و آمریکا همواره مظهر خدمات بزرگ به مردمان این مناطق بودهاند. امّا اکنون این میسیونهای اعزامی از کلیساهای رنگارنگ بیگانه (صرفنظر از خدمات محدود خود در زمینهی ایجاد تسهیلاتی در جهت آموزش و تحصیلات ابتدائی) باعث شدهاند که خلق کوچک آسوری - کلدانی در ایران و ترکیه و عراق (کردستان و بینالنهرین) به فرقهها و گروههای بسیار متعدّد تقسیم شود.پدر بنیامین پیشگویی کرد که این اختلافات خطرناک سرنوشت خلق آسوری - کلدانی را تهدید میکند و اگر وضع بر این منوال پیش برود، باید در انتظار از هم گسیختگی نهائی این قوم بود. وی در پایان به هم کیشان و همقومان خود هشدار داد و اعلام کرد که باید گذشت و فداکاری داشته باشند، باید مردانه روی پاهای خود بایستند و نباید حیثیّت و قومیّت و ایمان خود را در گرو میسیونهای خارجی رنگارنگ بگذارند.
این موعظهی راستین پدر بنیامین کاملاً اصولی و منطقی بود ولی طبعاً انتقادات و هشدارهایش در گوش اعضاء «میسیونهای خداوند» آهنگ نامطبوعی داشت و منافع آنان را تهدید میکرد. آنان بمحض شنیدن خبر موعظهی مذکور، مون سنیور لزنه (11)، نمایندهی عالی پاپ را با شتاب به سلماس فرستادند. امّا پدر بنیامین دانشمند و مؤمن از نظرات خود صادقانه و بدون تزلزل در مقابل او دفاع کرد و از قضای روزگار این دو تن همواره دوستان خوبی برای یکدیگر باقی ماندند. بهرحال، آنان با هم به ارومیه بازگشتند و چندی بعد همگان شاهد تحقّق پیشگوییهای پدربنیامین بودند زیرا در این زمان نسطوریان، گروه گروه و با اشتیاقی آتشین به مذهب تزار «مقدس» همهی روسیّهها! درمیآمدند (از سال 1899 یک میسیون جدید روسی به ارومیه آمده بود).
رویهمرفته، پنج میسیون مذهبی عظیم متشکل از دلّالان پرخروش مذهب فروش آمریکایی، فرانسوی، انگلیسی، آلمانی و روسی همراه با دم و دستگاه فرعونی و تشکیلات و مطبوعات نیرومند و زیرچتر حمایت انجمنهای مذهبی ثروتمند و مأموران و کنسولها و سفیران متبوع خود چون گرگ به جان خلق صدهزار نفری آسوری - کلدانی افتاده بودند تا آنان را از ارتداد نسطوری (12) نجات دهند و به افتخار قبول یکی از ارتدادهای پنجگانهی خود وادار سازند! امّا میسیون رومی در مدّت زمانی کوتاه گوی سبقت را از دیگران ربود و به «پیروزیهایی» بزرگ نائل آمد و همین میسیون ملعون روسی بود که در سال 1915 آسوریان ایران و جماعتی از کردان را که به دشتهای سلماس و ارومیّه مهاجرت کرده بودند، به زور و فشار وادار کرد که علیه دولتهای متبوع خود مسلّحانه قیام کنند و نتیجهی این رسالت «مذهبی» آن شد که نیمی از این مردم بیگناه در جنگ نابود شدند و بقیةالسیف آنها نیز از سرزمینهای بومیشان اخراج گردیدند.
باری، از مسائل و مشتقّات قومی و میسیونری گذشته، همواره یک سؤال حسّاس در مغز و فکر این مرد روحانی بزرگ تکرار میشد که پاسخی نداشت ولی اکنون رفتهرفته به نقطهی اوج تلاطم ایمانی و وجدانی خود میرسید. آن سؤال بزرگ چنین بود:
آیا عیسویّت، با فرقههای کثیری که در اصول با هم اختلاف دارند و کتب مذهبی نامعتبر و تحریف شده و مجعول، میتواند دین راستین خدا باشد؟
پدر روحانی، بنیامین کلدانی، در تابستان سال 1900 میلادی به کلبهی کوچکی در وسط تاکستانهای نزدیک چشمهی مشهور چاله بُلاغی در دیگله پناه برد و در آنجا مدت یک ماه تا شام به مطالعه و بررسی چندمین بارهی کتب مقدّسه به زبانهای اصلی پرداخت و هر آنچه را که در عمر خود خوانده و آموخته و تجربه کرده بود زیرورو کرد و در عین حال با نماز و دعا از خداوند یکتا استمداد نمود که او را به صراط مستقیم و دین راستین خود راهنمایی فرماید. و خداوند منان نیز استمداد او را پاسخ گفت و در نتیجه بحران روحی و فکری آن مؤمنِ حقیقتجو سعادتمندانه به پایان آمد: مکتوبی وزین و متین که در کلبهی دورافتادهای در دیگله به قلم خرد و دانش و با مرکَب اشک شوق و ایمان نگاشته شده بود، رهسپار اسقفیّهی ارومیّه شد؛ این نامه حاوی خبر استعفایِ برگشتناپذیر پدر بنیامین از منصب اسقفی کلیسای تثلیث و ارتقاء به مقام ساده و والای یک مسلمان موحّد بود. در این مکتوب پدر بنیامین پیشین علل کنارهگیری خود از وظایف مربوط را با دلایل و براهین قاطع و راستین تشریح کرده بود. تمام کوششهای بعدی از سوی مقامات کلیسای رُم در راه تغییر تصمیم «پدر بنیامین» به نتیجهای نرسید. او در واقع با رؤسای روحانی خود و ارباب کلیسا دعوائی خصوصی یا اختلافی شخصی نداشت که بتوان با تشویق و کدخدامنشی و گذشت متقابل رفع و رجوع کرد. مسأله، مسألهی ایمان و وجدان بود.
او پس از این تصمیم، مدّتی در سمت کارمند ادارهی پست تبریز کارکرد و چندی معلّم و مترجم بود تا توانست در سال 1903 بار دیگر به انگلستان برود و به عضویّت «انجمن موحّدین» (13) درآید. در سال 1904 از سوی «انجمن موحّدین بریتانیایی و خارجی» مأمور انجام فعالیتهایی آموزشی و روشنگرانه در میان قوم خود شد ولی هنگام بازگشت از انگلستان به ایران در استانبول توقّف کرد و پس از چندین ملاقات و گفتگوی عمیق با شیخالاسلام جمالالدین و دیگر علمای اسلام رسماً به دین مقدّس اسلام درآمد و نام عبدالاحد داود را برای زندگی نوین خود انتخاب کرد.
پروفسور عبدالاحد داود، زمانی در پاسخ سوالی دربارهی چگونگی مسلمان شدنش چنین نوشت:
اسلام آوردن مرا نباید به هیچ علّت و دلیلی جز ارشاد و الهام رحیمانه از ناحیهی خداوند متعال منتسب ساخت. بدون این ارشاد الهی، هر نوع آموزش و جستجو و کوشش در راه حقیقت نه تنها ثمربخش نیست بلکه حتّی ممکن است انسان را به ضلالت بکشاند. از لحظهای که من به وحدانیّت مطلق خدا ایمان آوردم، رسول معظّم او، محمدبن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)، سرمشق رفتار و کردار زندگیام شد.
پینوشتها:
1.Uniate Chaldean Sect
2.Canterbury: شهری در انگلستان، مقرّ اسقف اعظم کلیسای پروتستان انگلیس. - م.
3.Cardinal Vaughon
4.Propaganda Fide College
5.Ave Maria: یعنی «سلام بر حضرت مریم» و آن دعائی است که براساس درود جبرائیل مَلکَ به مریم باکره و گفتگوی الیصابات (الیزابت)، مادر حضرت یحیی (علیهالسلام)، با مادر حضرت عیسی (علیهالسلام) تنظیم شده است؛ این دعا شهرت فراوان دارد و از مطالب انجیل لوقا در این زمینه (باب1، بندهای 28 و 42) اخذ شده است. - م.
6.Cardinal Perraud
7.Paray - le - Monial
8.Diocese قلمرو یک اسقف با کشیش برجستهای که وظایف اسقفی را انجام میدهد. - م.
9.در تلفظ آسوریان خوسرَوَ.
10.Uighur (یا اویغور): اقوام ترکنژاد که از حدود قرن هشتم تا قرن دوازدهم میلادی بر مغولستان و ترکستان شرقی حکومت میکردند و اکنون عمدتاً در ایالت سینگ کیانگ چین اجتماع کردهاند. -م.
11.Mgr. Lésné
12.طبق اطّلاع دوستان آسوری، منظور از «نسطوری» کلیساهای شرق آسوری - کلدانی است. - م.
13.Unitarian Community
بنیامین، داود؛ (1361)، محمد (ص) در تورات و انجیل، ترجمهی فضلالله نیکآیین، نشر نو، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}