داوری متون اسلامی دربارهی متون موجود
مطابق قرآن مجید و روایات اسلامی کتابهایی به نامهای تورات و انجیل بر دو پیامبر بزرگ الهی نازل شده که از سنخ قرآن بوده و ویژگیهای کلی آن را داشتهاند. از سوی دیگر کتابهایی در زمان نزول قرآن مجید در دست اهل کتاب بودهاند که نه عین همان کتابهای نازل شده و نه به کلی متفاوت با آنها بودهاند و از آنجا که اهل کتاب برای آنها از همین عناوین تورات و انجیل استفاده میکردهاند، قرآن و روایات گاهی با قرینههایی مانند «آنچه نزد شماست» و مانند آن و گاهی بدون قرینه با همین عناوین به این کتابها اشاره کردهاند.
کتابهای موجود در زمان نزول قرآن مجید همین کتابهایی بوده که امروزه در دست اهل کتاب است، بنابراین هر داوریای که از قرآن و روایات دربارهی متون موجود در آن زمان برداشت شود، بر متون موجود در زمان ما نیز صدق میکند. در این مقاله برآنیم (1) که داوری متون اسلامی دربارهی متون موجود در زمان ظهور اسلام را، که همین متون فعلی است، بررسی کنیم. بنابراین بحث را در چند محور پی میگیریم.
الف) تصدیق متون موجود
در قرآن مجید در چهارده آیه متون موجود در آن زمان با لفظ تصدیق تأیید شده است. در تمام این موارد یا سخن از تصدیق کتابی است که نزد قرآن یا پیامبر است که با تعبیر «بین یدیه» یا «بین یدی» بیان شده است؛ و یا سخن از تصدیق متونی است که نزد اهل کتاب است که با ضمیر حاضر «مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ» و یا به صورت ضمیر غایب «مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ» بیان شده است. (2)از این آیات پرشمار بر میآید که قرآن مجید متون موجود در آن زمان را اجمالاً تصدیق و تأیید میکند. این تأیید و تصدیق اجمالی با غیر لفظ «تصدیق» نیز در آیات متعددی بیان شده است:
«وَكَیفَ یحَكِّمُونَكَ وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِیهَا حُكْمُ اللَّهِ ثُمَّ یتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُولَئِكَ بِالْمُؤْمِنِینَ»، و چگونه تو را داور قرار میدهند، با آنکه تورات نزد آنان است که در آن حکم خدا موجود است (مائده، 43).
روشن است که این آیه اشاره به توراتی میکند که در همان زمان بوده و البته حکم خدا در رابطه با مسئلهای که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را یهودیان در آن داور قرار داده بودند، در تورات موجود یافت میشود. البته درست در آیه بعد از این آیه سخن از تورات نازل شده است: «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًى وَنُورٌ یحْكُمُ بِهَا النَّبِیونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هَادُوا وَالرَّبَّانِیونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَیهِ شُهَدَاءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَنًا قَلِیلًا وَمَنْ لَمْ یحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ»، ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایی بود نازل کردیم (مائده، 44) و البته در ادامه اشاره به این میکند که با تورات نازل شده انبیاء برای یهودیان حکم میکردند و عالمان با قدری از کتاب که برای آنان حفظ شده بودند حکم میکردند. پس در همان قدر از کتاب که حفظ شده است حکم خدا نیز وجود دارد.
در آیهای دیگر سخن از انجیل موجود در آن زمان است و اینکه در آن نیز اجمالاً احکام نازل شدهی الهی وجود دارد:
«وَلْیحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ وَمَنْ لَمْ یحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»، و اهل انجیل باید به آنچه خدا در آن نازل کرده داوری کنند، و کسانی که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکنند، آنان خود نافرماناند (مائده، 47).
از این آیه نیز به روشنی بر میآید که در متون مسیحی زمان نزول قرآن مجید به اندازهای از حکم خدا وجود داشته است که آنان میتوانسته و وظیفه داشتهاند که طبق آن حکم و داوری کنند. البته روشن است که خدا از مسیحیان آن زمان نمیخواهد که بر اساس متونی که در دستشان نیست و از آن اطلاعی ندارند حکم کنند. در آیهای دیگر یهودیان و مسیحیان با هم مورد خطاب قرار گرفتهاند و از آنان خواسته شده است که به احکام الهی که در کتابشان موجود است، عمل کنند:
«قُلْ یا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَیءٍ حَتَّى تُقِیمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَلَیزِیدَنَّ كَثِیرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْیانًا وَكُفْرًا فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِینَ»، بگو: ای اهل کتاب، تا هنگامی که به تورات و انجیل و آنچه از پروردگارتان به سوی شما نازل شده عمل نکردهاید بر هیچ [آیین حقی] نیستید (مائده، 68).
از آیه فوق به روشنی برداشت میشود که در تورات و انجیل موجود در زمان نزول قرآن مجید حقایقی از وحی الهی بوده است و اگر اینگونه نباشد مؤاخذهی اهل کتاب و فرمان به آنان مبنی بر اجرای این دو کتاب بیمعنا میشود. اگر از آیهی فوق وجود حداقلهای تعالیم نازل شده که برای دینداری لازم است، برداشت شود، شاید بتوان از آیهای دیگر سطح بسیار بالاتری برداشت کرد:
«وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَكَثِیرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا یعْمَلُونَ»، و اگر آنان به تورات و انجیل و آنچه از جانب پروردگارشان به سویشان نازل شده، عمل میکردند، قطعاً از بالای سرشان [برکات آسمانی] و از زیر پاهایشان [برکات زمینی] برخوردار میشدند. از میان آنان گروهی میانهرو هستند، و بسیاری از ایشان بدرفتاری میکنند (مائده، 66).
هر چند زمان افعال ابتدای آیه گذشته است و ممکن است کسی بگوید مقصود تورات و انجیل نازل شده است که اگر در آن زمان که موجود بود به آن عمل میکردند از نعمتها بهرهمند میشدند، کما اینکه برخی از مفسران برداشت کردهاند، (3) اما، همانطور که برخی دیگر از مفسران برداشت کردهاند، از قسمت آخر آیه که با زمان حال سخن میگوید آشکار میشود که در همان متون موجود در آن زمان حقایق بلندی وجود داشته که عمل به آنها سبب برخورداری از نعمتهای الهی میشده است. (4)
به هر حال مفسران از مجموعهی این آیات برداشت کردهاند که قرآن مجید کتابهای موجود در زمان خود را اجمالاً تصدیق کرده است. صاحب تفسیر المیزان در تفسیر آیه 43 از سوره مائده میگوید: و در این آیه به گونهای تصدیق و تأیید توراتی است که امروزه نزد یهود است... و همین کتاب، کتابی است که در زمان پیامبر در دست یهودیان بود... .
پس قرآن تصدیق میکند که در آن حکم خداست... . از همهی مطالب فوق نتیجه میگیریم در توراتی که امروزه بیان یهودیان رواج دارد قدری از تورات اصلی که بر موسی (علیهالسلام) نازل شده است وجود دارد و اموری وجود دارد که تحریف شده و تغییر کرده... و این نظر قرآن درباره تورات است. (5)
ایشان در تفسیر آیه 48 از سورهی آل عمران نیز بر این نکته تأکید میکند که تورات موجود در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با تورات اصلی به طور کلی مخالف نبوده، اگرچه تحریف در آن رخ داده است. ایشان مدعی میشود که دلالت آیات قرآنی بر این امر واضح است.
ایشان در تفسیر آیهی سوم از سوره آل عمران میگوید مراد از جمله «نَزَّلَ عَلَیكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ» کتب آسمانی حاضر در عصر نزول قرآن یعنی تورات و انجیل است و این جمله دلالت بر این دارد که تورات و انجیل که در آن زمان موجود بوده به کلی تحریف نشده بوده است. پس قرآن مجید فی الجمله - و نه بالجمله و صد در صد - کتابهای موجود را تصدیق و تأیید میکند. (6)
صاحب تفسیر جلالین در تفسیر «مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ» میگوید از این نظر تصدیق میکند که با آن در توحید و نبوت موافقت دارد. (7) صاحب تفسیر روح البیان در تفسیر «مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ» میگوید از این نظر تصدیق میکند که در توحید و برخی از احکام با آن موافق است. (8) همین مفسر در تفسیر آیهی «مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ من الکتاب» میگوید مقصود آن است که با آنها در توحید، عدل و اصول شرایع موافق است. (9) صاحب تفسیر المنار در تفسیر آیهی مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ میگوید: مقصود تعالیم تورات و دیگر کتب انبیا از قبیل توحید و نهی از کارهای زشت و امر به کارهای نیک و اموری است که سبب سعادت میشود. (10) همین مفسر در تفسیر «مُصَدِّقا لِمَا مَعَهُمْ» میگوید: مقصود این است که قرآن در اموری مانند توحید، اصول دین و اهداف این کتابها با آنها موافق است. (11)
از روایات اسلامی نیز بر میآید که در همان تورات زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) احکام الهی بوده است. برای مثال در روایات متعددی خطاب به یهودیان آمده که در متون شما حکم زناکار موجود است. (12)
در کتاب بحار الانوار احادیث متعددی از امام علی (علیهالسلام) نقل شده است که مطابق آنها آن حضرت میفرماید اگر برای من فرش و تکیه گاهی گسترده شود تا داوری کنم برای اهل تورات با توراتشان داوری خواهم کرد، به گونهای که خدا هم راضی باشد و برای اهل انجیل با انجیلشان داوری خواهم کرد، به گونهای که خدا هم راضی باشد و برای اهل قرآن نیز داوری خواهم کرد، به گونهای که حکم خدا باشد (13) و روشن است که برای اهل تورات با همان تورات موجود و برای اهل انجیل با همان انجیل موجود داوری میکرده و اگر قرار باشد با کتابی که در دست آنان نیست داوری کند راهی برای اثبات درستی و نادرستی حکم او وجود ندارد. پس در همین متون موجود، احکامی وجود دارد که حکم خداست و براساس آنها میتوان حکم درست را استنباط کرد.
ب) تحریف کتب پیشین
در میان عالمان مسلمان و نیز تودههای مردم مسلمان این سخن معروف است که تورات و انجیل تحریف شدهاند و این باور معمولاً به قرآن مجید مستند میشود. واژهی تحریف در ارتباط با اهل کتاب در چهار آیهی قرآن مجید به کار رفته است: «مِنَ الَّذِینَ هَادُوا یحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَیقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَینَا وَاسْمَعْ غَیرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَیا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِی الدِّینِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَكَانَ خَیرًا لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلَا یؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا»، برخی از آنان که یهودیاند، کلمات را از جای خود بر میگردانند و با پیچاندن زبان خود و به قصد طعنه زدن در دین اسلام [با در آمیختن عبری با عربی] میگویند: شنیدیم و نافرمانی کردیم و بشنو که [کاش] ناشنوا گردی، [نیز از روی استهزاء میگویند] راعنا [که در عربی یعنی: به ما التفات کن «و در عبری یعنی: «خبیث ما»] و اگر میگفتند: شنیدیم و فرمان بردیم و بشنو و به ما بنگر، قطعاً برای آنان بهتر و درستتر بود» (نساء، 46).«فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیةً یحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»، پس به خاطر پیمان شکستنشان لعنتشان کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم. آنان کلمات را از جای خود تحریف میکنند و بهرهای از آنچه را که به آنان یادآوری شده بود به فراموشی سپردند. و تو همواره بر خیانتی از آنان آگاه میشوی، مگر شماری اندک از آنان، پس از آنان درگذر و چشمپوشی کن خدا نیکوکاران را دوست دارد (مائده، 13).
«... وَمِنَ الَّذِینَ هَادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یأْتُوكَ یحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوَاضِعِهِ یقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هَذَا فَخُذُوهُ وَإِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا...»، و از یهودیان آنان که به سخنان تو گوش میسپارند تا بهانهای برای تکذیب تو بیابند، و برای گروهی دیگر که خود نزد تو نیامدهاند، خبرچینی میکنند، کلمات را از جای خود منحرف میسازند [و] میگویند: اگر این حکم به شما داده شده آن را بپذیرید و اگر آن به شما داده نشده پس پرهیز کنید... (مائده، 41).
«أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ یؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ یحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یعْلَمُونَ»، آیا طمع دارید که اینان به شما ایمان آورند؟ با آنکه گروهی از آنان سخنان خدا را میشنوند سپس آن را بعد از فهمیدنش تحریف میکنند، و خودشان میدانند (بقره، 75).
اینها آیاتی است که عموم مفسران و عالمان از آنها برداشت کردهاند که اهل کتاب متون خود را تحریف کردهاند. دربارهی این چهار آیه دو بحث جدی وجود دارد که به مسئله مورد بحث ما مربوط است. بحث نخست این است که آیا مقصود از تحریف در این آیات، تحریف معنوی است یا تحریف لفظی؟ آیا مقصود این است که برای مثال اهل کتاب در کتابهای خود دست برده و آنها را کم یا زیاد کردهاند، یا اینکه در لفظ تغییری صورت نگرفته، بلکه سخن را تأویل و تفسیر نابجا کردهاند یا آن را برای مردم به گونهای خاص بیان کردهاند؟ بحث دوم این است که موضوع تحریف چیست، یعنی آنان چه چیزی را تحریف کردهاند، متون مقدس خود یا سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آیات قرآن را؟
در رابطه با بحث اول مفسران هم تحریف لفظی و هم معنوی را احتمال دادهاند. برای مثال صاحب تفسیر المیزان میگوید که مقصود از این عبارت هم میتواند تحریف معنوی باشد و هم لفظی. (14) اما فخر رازی میگوید هر چند هر دو احتمال وجود دارد، اما تحریف معنوی اولی است، چون تغییر لفظی در یک متن متواتر ممکن نیست. (15)
برخی از قرآنپژوهان معتقدند که از قرآن مجید هرگز بر نمیآید که اهل کتاب متون خود را تحریف لفظی و آن را کم و زیاد کردهاند، بلکه مقصود از آیاتی مثل «یحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ» این است که آن را تأویل میکردهاند. ایشان همین مضمون را از حدیثی از امام باقر (علیهالسلام) نقل میکنند (کافی، ج 8، ص 53) و نیز همین قول را به شیخ طوسی نسبت میدهند (التبیان، ج 3، ص 470). (16)
به نظر میرسد که حق با محققان فوق باشد. در این چهار آیه هرگز سخن از تحریف کتاب نیست، بلکه سخن از منحرف ساختن کلمه از جای خودش است. منحرف ساختن کلمه از جای خود مثل این است که نقش یک کلمه در جمله عوض شود و برای مثال فاعل، مفعول معنا شود و بالعکس. انحراف کلمه از جایگاه خویش هرگز به معنای زیاد یا کم شدن لفظ در یک متن نیست. پس باید بگوییم مقصود تحریف معنوی است.
نکته دیگر اینکه مفسری مانند صاحب تفسیر المیزان هرگز نباید سخن از تحریف لفظی به میان آورد، چرا که ایشان، تصریح میکند که تورات موجود همان کتابی است که بعد از اسارت بابلی به وسیله عزراء تألیف شده و از آن زمان تاکنون تغییر نکرده است.
سخن دانشمندان جدید نیز عموماً همین است. آنان میگویند تورات و دیگر قسمتهای عهد قدیم بعد از اسارت بابلی، یعنی از حدود 500 ق.م. به این طرف، به تدریج با استفاده از منابع موجود تألیف شده و از آن زمان تاکنون سالم باقی مانده است. همین سخن در رابطه با اناجیل و دیگر قسمتهای عهد جدید گفته میشود.
پس اولاً ظاهر آیات قرآن تحریف لفظی نیست و ثانیاً تحریف لفظی با واقعیت خارجی سازگاری ندارد. در واقع متون موجود «تألیف» شدهاند و نه تحریف. فرق است بین اینکه کسی کتابی را با استفاده از منابع زمان خود تألیف کند و مطالب مهم وحیانی را نیز در آن بیاورد با اینکه کتابی را دستکاری کند. کتاب کیمیای سعادت از امام محمد غزالی یا المحجة البیضاء از مرحوم فیض کاشانی مطالب حق قرآنی را دربردارند و اصول مهمی مثل توحید، نبوت، معاد و اعمال صالح را از قرآن مجید گرفتهاند و در خود دارند. اما هرگز نمیتوان آنها را «قرآن تحریف شده» خواند، بلکه باید آنها را کتاب تألیف شده به حساب آورد.
بحث دیگر این بود که موضوع تحریف در این آیات چیست و آیا مقصود متون اهل کتاب است یا سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ صاحب تفسیر المیزان پس از بیان اینکه ممکن است مقصود تحریف تورات و کتب انبیا باشد، این احتمال را میدهد که مقصود همان چیزی باشد که در ادامه آیه آمده است و آنان سخنان مربوط به اسلام و مسلمانان را تحریف میکردهاند. (17) صاحب تفسیر شریف لاهیجی میگوید مقصود تحریف سخنان خدا و پیامبر او (صلی الله علیه و آله و سلم) است. (18) مروری بر چهار آیه فوق نشان میدهد که حق با مفسر فوق است. این امر در آیه اول بسیار روشن است. در خود آیه با صراحت آمده است که برخی از یهودیان با الفاظ پیامبر یا قرآن مجید بازی میکردند و با چرخانیدن آن سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را استهزا میکردهاند. در آیهی دوم سخن از خیانت آنان و بهرهمند نشدن از موعظهی نبوی و قرآنی است و سیاق حکم میکند که آنان سخنان پیامبر را تحریف کرده باشند. در آیهی سوم سخن این است که برخی از یهودیان سخن پیامبر را میشنوند تا تکذیب کنند و برای دیگران خبرچینی کنند. پس در این سیاق نیز باید مقصود تحریف سخن پیامبر باشد. در آیهی چهارم سخن از این است که به ایمان آوردن این گروه طمع نکنید، چرا که آنان سخن خدا را میشنوند و بعد از آنکه آن را فهم میکنند از روی علم و آگاهی تحریف مینمایند. پس مقصود این است که اینان با اینکه حقانیت قرآن مجید را دریافتهاند آن را تحریف میکنند. پس باید در این بحث دوم نتیجه بگیریم که اساساً مقصود از تحریف، جدای از اینکه تحریف لفظی باشد یا معنوی، تحریف تورات و انجیل نیست، بلکه تحریف سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، که از جملهی آنها آیات قرآن میباشد.
شاید بتوان از آیهای از قرآن مجید وضعیت واقعی متون را برداشت کرد، که آنها تألیف شدهاند و نه تحریف: «فَوَیلٌ لِلَّذِینَ یكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَوَیلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَیدِیهِمْ وَوَیلٌ لَهُمْ مِمَّا یكْسِبُونَ»، پس وای بر کسانی که با دست خود کتاب مینویسند، سپس میگویند: این از جانب خداست، تا بدان بهای ناچیزی به دست آرند، پس وای بر ایشان از آنچه دستهایشان نوشته و وای بر ایشان از آنچه از این راه به دست میآورند (بقره، 79).
به هر حال در این آیه سخن از تألیف کتاب و نسبت دادن آن به خداست، و نه تحریف و این با واقعیت تاریخی سازگار است.
ج) حاکمیت و برتری قرآن بر متون پیشین
قرآن مجید متون موجود در زمان خود را فیالجمله به صورتهای مختلف تأیید و تصدیق میکند. با این حال در آیهای از قرآن مجید به گونهای در کنار تصدیق آن متون، حاکمیت و برتری قرآن بیان شده است:«وَأَنْزَلْنَا إِلَیكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَیمِنًا عَلَیهِ فَاحْكُمْ بَینَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ لِیبْلُوَكُمْ فِی مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِیعًا فَینَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ»، و ما این کتاب قرآن را به حق به سوی تو فرو فرستادیم، در حالی که تصدیق کنندهی کتابهایی است که نزد آن است و حاکم بر آنهاست. پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن، و از هواهایشان با دور شدن از حقی که به سوی تو آمده، پیروی مکن. برای هر یک از شما امتها شریعت و راه روشنی قرار دادیم (مائده، 48).
در این آیه پس از بیان «مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ مِنَ الْكِتَابِ» تعبیر «و مُهَیمِنًا عَلَیهِ» را به کار برده است که نوعی برتری و حاکمیت را میرساند. صاحب کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم میگوید کلمه مهیمن در اصل به معنای شاهد و ناظر است و از این نظر قرآن مهیمن بر کتابهای پیشین است که بر آنها احاطه دارد و شاهد و ناظر آنهاست، پس بر آنها تفوق دارد و حاکم بر آنهاست. (19)
صاحب کتاب مجمع البحرین میگوید: «مُهَیمِنًا عَلَیهِ» یعنی شاهد بر آن است و گفته شده که به معنای حافظ بر آن و نیز امین بر آن است. (20) از صاحب مجمع البیان معنای مراقب و نگهدار و حاضر نقل شده است. ایشان دربارهی آیه فوق میگوید: میشود گفت قرآن با مهیمن و مراقب بودن دو کار انجام میدهد یکی اینکه حافظ آنهاست و وجود آنها را تثبیت و تصدیق میکند، دیگر اینکه مراقب و مسلط بر آنهاست و آنچه را از اغلاط و تحریف و نسیان بر آنها راه یافته بیان میدارد. (21) صاحب تفسیر المیزان میگوید:
همینه چیزی بر چیز دیگر - مطابق آنچه از محصل معنای آن به دست میآید - به آن است که بر آن چیز در حفظ و مراقبت و انواع تصرف در آن سلطه داشته باشد. و این حال قرآن، که خداوند آن را به بیان کنندهی همه چیز وصف کرده، نسبت به کتابهای آسمانی است که نزد آن بوده است: اصول ثابت آنها را حفظ میکند و فروعی که ممکن است تغییر و تبدیل بر آنها عارض شود نسخ میکند تا متناسب حال انسان که به مرور زمان در حال ترقی و تکامل است گردد.... پس جمله «مُهَیمِنًا عَلَیهِ» متمم این گفته است که «مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ مِنَ الْكِتَابِ» و آن را توضیح میدهد، چون اگر این متمم نبود امکان این توهم وجود داشت که قرآن شرایع و احکام تورات و انجیل را به این صورت تصدیق میکند که بدون تغییر و تبدیل باقی هستند، اما با توصیف قرآن به وصف همینه بیان میکند که تصدیق قرآن بدین معناست که آنها معارف و شرایع حق از طرف خدا هستند ولی خدا میتواند در آنها با نسخ و تکمیل تصرف کند. (22)
اگر همینه در لغت به معنای شاهد و ناظر است، بنابراین از این نظر قرآن مجید بر کتابهای پیشین احاطه و سلطه دارد، و اگر همینه قرآن مجید بر همان کتابهایی است که آنها را تصدیق میکند، یعنی کتابهایی که در آن زمان موجود بوده است، پس باید همینه قرآن مجید را به معنای دیگری گرفت. همین مفسر قائل بود که قرآن مجید کتابهای موجود در زمان خود را تصدیق میکند، در حالی که این کتابها همان کتابهای نازل شده نیستند و در آنها هر چند مطالب حقی وجود دارد، اما مطالب باطلی نیز وجود دارد. پس اینکه ایشان سخن از نسخ و تکمیل به میان آوردند، نمیتواند دقیق باشد، چرا که نسخ و تکمیل در رابطه با متون نازل شده معنا میدهد و نه متون موجود چرا که احکام موجود در آنها معلوم نیست که حکم خدا باشد که سخن از نسخ آنها به میان آید. پس مهیمن بودن را باید اعم از نسخ و تکمیل گرفت تا شامل اصلاح نیز شود.
فخر رازی در تفسیر آیه فوق میگوید:
در معنای «مُهَیمِنًا عَلَیهِ» دو قول است یکی شاهد و حافظ بر آن و دیگری امین بر آن و اینکه قرآن مهیمن بر آن کتابهاست به این معناست که قرآن منسوخ نمیشود و تبدیل و تحریف در آن رخ نمیدهد. (23)
چه مهیمن بودن به معنای شاهد و حافظ باشد و چه امین بودن دلالت مطابقی آن، این نیست که قرآن منسوخ و تحریف نمیشود، هر چند ممکن است لازمهی آن چنین چیزی باشد. اما هر یک از دو معنا که باشد، یعنی شاهد و حافظ بودن یا امین بودن، دلالت مطابقی آن این است که این متون باید با قرآن مجید تطبیق داده شود و مطالب حق آنها با این کتاب شناخته شده، تأیید و تصدیق شود و مطالب ناصواب آنها اصلاح گردد. صاحب تفسیر جلالین میگوید: مهیمن بر آن است، یعنی شاهد بر آن است (24) و همین را صاحب تفسیر روح المعانی از ابن عباس، حسن، مجاهد و قتاده نقل میکند و از قول اینان میگوید که عطف مهیمناً بر مصدقاً برای تأکید است. همانطور که گذشت کلمهی مهیمن تنها به معنای شاهد نیست، بلکه به معنای شاهد، ناظر و حافظ است، بنابراین، این کلمه نمیتواند صرفاً تأکید بر مصدقاً باشد و معنای جدیدی را در بردارد. صاحب تفسیر روح البیان میگوید مهیمن بر آنهاست یعنی مراقب و محافظ آنها از تغییرات است و شهادت به صدق و صحت و ثبات آنها میدهد و اصول شرایع آنها و فروع جاودانهی آنها را تأیید میکند و احکام منسوخ آنها را که وقت عمل به آنها گذشته، بیان مینماید. (25)
این سخنان برخی از مفسران دربارهی آیه فوق و کلمه مهیمناً بود. با توجه به معنای لغوی این واژه و با توجه به اینکه این واژه در کنار مصدقاً قرار گرفته و نیز با توجه به اینکه کتابهای موجود در آن زمان همین متون فعلی است، پس باید معنای مهیمن چیزی فراتر از نسخ حکم بوده و غیر از نسخ اصلاح را نیز دربرداشته باشد. خود این واژه میرساند که تصدیق قرآن مجید، تصدیق فی الجمله است و نه بالجمله و صد در صد. مؤید بسیار قوی این نکته، و بلکه شاهد و دلیل آن مقایسهی محتوایی قرآن مجید و عهدین موجود است. مواردی که در این متون با قرآن مجید ناسازگار است، چه در زمینهی نقل حوادث تاریخی و داستان زندگی پیامبران و چه در زمینهی آموزهها کم نیست. پس قرآن مجید علاوه بر اینکه متون پیشین را تصدیق میکند، مطالب باطل آنها را تصحیح مینماید.
د) قرآن مجید به مثابه تصحیح کنندهی متون موجود قبلی
درست است که قرآن مجید متون موجود در آن زمان را تصدیق و تأیید میکند که در آنها مطالب حق اساسی و زیربنایی وجود دارد، اما از آیات متعددی از قرآن نیز بر میآید که در این متون مطالب نادرستی نیز بیان شده است. البته این منطق والای قرآن مجید است که با هر متن و هر دینی برخورد کرده، نقاط مثبت آن را بیان نموده و آن را برجسته و تصدیق کرده است، اما در مرحلهی دوم نقاط ضعف را نیز بیان نموده است.قرآن مجید حتی در دین مشرکان حجاز در آیات متعددی این را بیان کرده است که آنان خالق و مدبر جهان را الله میدانستند، اما در مرحلهی بعد شرک در پرستش آنان را نیز گوشزد میکند. در اینجا در دو محور به مطالبی که قرآن مجید به صورتی خاص متون موجود را نقد میکند اشاره میکنیم:
1. نقد حوادث تاریخی و زندگی پیامبران
قرآن مجید در آیهای به این اشاره میکند که قرآن مجید به طور کلی حوادث تاریخیای را که در متون پیشین نادرست نقل شدهاند صحیحشان را نقل میکند:«إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یقُصُّ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَكْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یخْتَلِفُونَ»، بیگمان، این قرآن بر بنیاسرائیل بیشتر آنچه را که آنان دربارهاش اختلاف دارند حکایت میکند (نمل، 76).
مطابق این آیه موارد زیادی از حوادث تاریخی وجود دارد که بنیاسرائیل دربارهی آنها اختلاف دارند و قرآن مجید صحیح و درست اکثر آنها را نقل کرده است. پس در حوادث تاریخی و زندگی پیامبران باید آن متون را به قرآن مجید عرضه کرد و صحیح آنها را دریافت. مجموعهی عهدین به ویژه عهد قدیم مطالبی را به انبیا نسبت میدهد که برخی از آنها بیاخلاقی آشکار است. قرآن مجید زندگی و شخصیت اکثر این افراد را نقل کرده است و از آیه فوق بر میآید که باید در این موضوع عهدین را با قرآن مقایسه نمود و قرآن را ملاک و معیار قرار داد.
2. نقد تعالیم
یکی از اموری که قرآن مجید به نقد میکشد غلو در باب شخصیتهاست. اگرچه در عهد قدیم چهره انبیای الهی تا حدی منفی یا دارای نواقص اخلاقی نشان داده شده است و قرآن مجید صحیح آنها را بیان میکند، نقطهی مقابل آن بیشتر در عهد جدید رخ داده و باعث شکلگیری برخی از تعالیم و آموزههای خطا شده است. قرآن مجید میفرماید:«یا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِكُمْ وَلَا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَا تَقُولُوا ثَلَاثَةٌ انْتَهُوا خَیرًا لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَنْ یكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِیلًا»، ای اهل کتاب، در دین خود غلو نکنید و دربارهی خدا جز [سخن] حق مگویید مسیح، عیسی بن مریم فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به سوی مریم افکنده و روحی از جانب اوست. پس به خدا و پیامبرانش ایمان آورید و نگویید [خدا] سه گانه است. باز ایستید که برای شما بهتر است (نساء، 171).
قرآن مجید در این آیه و آیات متعددی بر این تأکید میکند که عیسی مسیح بندهی خداست و مخلوق او و پیامبر خدا و انسان صرف است و قائل شدن به هر گونه و هر درجه از الوهیت را کفر و مردود میشمارد. (26)
این در حالی است که در بخشهایی از عهد جدید، یعنی نوشتههای پولس و یوحنا، مسیح الوهیت دارد و موجودی ازلی است و غیره. پس قرآن مجید تنها متون موجود را تصدیق نمیکند، بلکه برخی از خطاهای آنها را گوشزد مینماید و این همان تصدیق فی الجمله است.
پینوشتها:
1. ر.ک.: بقره / 97؛ آل عمران / 3؛ مائده / 48؛ انعام / 92؛ فاطر / 31؛ یوسف / 111؛ احقاف / 30.
2. ر.ک.: بقره، 41، 89، 91 و 101؛ آل عمران، 81؛ نساء، 47.
3. ر.ک.: المیزان، ذیل آیهی فوق.
4. ر.ک.: مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ذیل آیهی فوق.
5. ر.ک.: المیزان، ذیل مائده، 43.
6. ر.ک.: همان، ذیل آل عمران، 3.
7. ر.ک.: تفسیر جلالین، ذیل بقره، 41.
8. ر.ک.: تفسیر روح البیان، ذیل بقره، 89.
9. ر.ک.: همان، ذیل مائده، 48.
10. ر.ک.: رشید رضا، المنار، ذیل بقره، 41.
11. ر.ک.: همان، ذیل بقره، 91.
12. برای نمونه ر.ک.: بحارالانوار، ج 9، ص 69؛ ج 18، ص 275-277؛ ج 22، ص 25، 36 و غیره؛ سنن ابن داوود، ح 3142، 2862، 3856 و غیره؛ سنن الدارمی، ح 2218؛ مسند احمد، ح 17794؛ صحیح مسلم، ح 3211 و 3212؛ صحیح بخاری، ح 3363 و غیره.
13. برای نمونه ر.ک.: بحارالانوار، ج 89، ص 78، 87، 95 و 104.
14. ر.ک.: المیزان، ذیل نساء، 46.
15. ر.ک.: فخر رازی، التفسیر الکبیر، ذیل مائده، 13.
16. ر.ک.: التمهید فی علوم القرآن، ج 8، ص 108.
17. ر.ک.: المیزان، ذیل نساء، 46.
18. ر.ک.: تفسیر شریف لاهیجی، ذیل نساء، 46.
19. مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 11، ص 290.
20. مجمع البحرین، ج 6، ص 330.
21. قاموس قرآن، ج 7، ص 167.
22. المیزان، ذیل آیهی فوق.
23. ر.ک.: تفسیر الکبیر، ذیل آیهی فوق.
24. ر.ک.: تفسیر جلالین، ذیل آیهی فوق.
25. ر.ک.: البروسوی، تفسیر روح البیان، ذیل آیهی فوق.
26. برای نمونه ر.ک.: مائده 17، 72-75 و غیره.
سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم؛ (1396)، بررسی متنی و سندی متون مقدس یهودی - مسیحی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، پژوهشکدهی تحقیق و توسعهی علوم انسانی، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}