فرهنگ در جهان بدون مرز


با تحولاتي که در جهان امروز در حال بروز است، گويي جهان تازه و نو در دست ساخته شدن است؛ پديده اي که « جهاني شدن » ناميده شده است. به رغم تمام اختلاف نظرهايي که بر سر تعريف جهاني شدن است، تقريبا همه، آن را فرايندي مي دانند که فشردگي فزاينده ي زمان و مکان را در پي دارد و به نوعي همگون ساز و ادغام گراست و هيچ حوزه از جمله فرهنگ و هيچ جامعه اي از تأثيرهاي آن، کاملا مصون نيست.
واژه جهاني شدن، نظريه « دهکده ي جهاني » مارشال هربرت مک لوهان کانادايي را تداعي مي کند که پيش بيني کرد، پيدايش تلويزيون، چهارگوشه عالم را به هم مرتبط و فرهنگ ها را همگون خواهد ساخت. پس از آن و با حضور تلويزيون ماهواره اي (DBS ) در دهه هشتاد ميلادي، افراد، بدون مداخله دولت ها و بدون هيچ گونه ملاقات چهره به چهره، توانستند به فرهنگ هاي ديگر دسترسي پيدا کنند و اکنون همراه با گسترش و پيشرفت فناوري ارتباطي، داده پردازي رايانه اي، فضاهاي الکترونيکي - مجازي ( اينترنت )، و... شاهد شکسته شدن محدوديت هاي زمان و مکان و تشديد فرايند جهاني شدن و آفرينش جهان بدون مرز هستيم.

سرنوشت فرهنگ پس از جهاني شدن

با وجود تعاريف گوناگون از فرهنگ، در مجموع مي توان گفت: فرهنگ،اطلاعاتي است که گروهي در آن شريک اند و آن را براي خود حفظ مي کنند. اين اطلاعات، شامل شيوه زندگي جمعيتي معين و متمايز کننده از جوامع ديگر است.
سرعت فرايند جهاني شدن، در خصوص سرنوشت فرهنگ، سؤالات مهمي را حتي در جامعه ايراني برانگيخته است که آيا جهاني شدن باعث تنوع فرهنگي بيشتر مي شود و همه فرهنگ ها امکان حضور در صحنه جهاني را خواهند داشت و يا منجر به چيرگي يک فرهنگ واحد بر جهان مي شود؟واگر چنين است، اين واحد، متشکل از چه اجزا و عناصري و برگرفته از کدام فرهنگ ها از کدام ملت ها يا حوزه هاي جغرافيايي - سياسي است؟
در پاسخ به اين پرسش و در واقع در مواجهه با پديده جهاني شدن و سرنوشت فرهنگ پس از آن، چند نگرش وجود دارد. گروهي جهاني شدن را امريکايي شدن و گسترش امپرياليسم مي دانند. فرهنگ امريکايي، فرهنگ مصرف گرايي، سودجويي و لذت طلبي فردگرايانه و خودخواهانه است و موج آن، چنان عظيم و نيرومند است که فرهنگ هاي ديگر در مقابل آن غالبا شکست خورده و گاهي بدون مقاومت تسليم مي شوند.
اما در مقابل، عده اي اعتقاد دارند که هر چند بخش عمده اي از آنچه امروز « فرهنگ جهاني » خوانده مي شود، ريشه در سرمايه داري جهاني و قدرت هاي غربي دارد که پر قدرت بر ديگران عرضه و ياتحميل مي کنند، ولي روند جهاني شدن، بسيار پيچيده تر از آن است و جهت کاملا روشن و مشخصي ندارد. در فرآيند جهاني شدن، ارتباط فزاينده اي ميان انسان ها و جوامع مختلف فراگير مي شود و آگاهي آنها نسبت به ديگر انسان ها و فرهنگ ها افزايش مي يابد. از سوي ديگر، امکانات عصر جديد، مانند فضاهاي الکترونيکي- مجازي ( اينترنت ) و حتي بازرگانان، جهان گردان، مهاجران، پناهندگان، کارگران و دانشجويان خارجي و مواردي نظير آن، باعث مي شود يک فرهنگ، همه مرزها را درنوردد و مجال عرض اندام پيدا کند و با ديگر فرهنگ ها برخورد کند.
اينک جهان، چنان فشرده شده که هيچ فرهنگي نمي تواند تنها منبع فرهنگ ساز و هويت بخش باشد و در نتيجه، در چارچوب جهاني شدن، پديده ي « چند فرهنگي » را خواهيم داشت. البته حضور يک فرهنگ در عرصه ي جهاني، مستلزم تحول، بازسازي و نوسازي آن است.
نکته اي که در خور توجه است اين که در پديده جهاني سازي، هدايت فرهنگ فراگير، لزوما در دست دولت ها و حکومت ها نخواهد بود و بلکه عمدتا توسط شرکت هاي اقتصادي چند مليتي، بنگاه هاي توليد تکنولوژي، رسانه هاي قوي، سازمان انساني، بنيادهاي علمي و..... هدايت خواهد شد، و نيز: جهاني شدن، يک گزينه انتخابي نيست، بلکه روندي است ناگريز و بدون توقف، که تنها چاره، پيوستن آگاه و فعال به آن است.

فرهنگ جهاني چيست ؟

فرايند جهاني شدن، تنوع و کثرت فرهنگ ها را بر مي تابد؛ چرا که راه براي عرضه ي فرهنگ هاي مختلف و حتي اقليت را هموار ساخته است. پديده ي چند فرهنگي در جهاني شدن هر چند بيانگر تنوع و تکثر است، ولي در عين حال، مستلزم وحدت نيز هست؛ زيرا پديده ي چند فرهنگي، ما را به شناسايي و حتي گرامي داشتن ديگران، همه مردم و در همه جا، دعوت مي کند و فرهنگ ها را به تحمل، تبادل، همزيستي و........ فرا مي خواند.
از اين رو، در سايه ي جهاني شدن، فرهنگي عام و جهاني پديد مي آيد که معطوف به اصول و ارزش ها ومعيارهايي است که به علايق و تعلقات محلي، قومي، زباني، نژادي و ديني افراد بستگي ندارد و فقط به انسان ( به خودي خود )، نظر دارد. البته بخش هاي مختلفي از جوامع که به دنبال فرهنگ و هويت سنتي هستند، در برابر جريان هاي جهاني شدن مقابله مي کنند و جوامعي که سعي در سلطه فرهنگي و در نتيجه، نابرابري ها و تبعيض ها دارند، در مقابل شکل گيري فرهنگ واحد جهاني و انساني، زيرکانه ايستادگي مي کنند.

اسلام و فرهنگ جهاني

در فرهنگ اسلامي، قابليت هاي فراواني براي حضور مؤثر و جهاني با نگاهي انسان دوستانه وجود دارد که در زندگي پيامبر اسلام (ص) مي توان مشاهده کرد ( خصوصا از زمان تشکيل حکومت اسلامي درمدينه النبي و پرهيز از جنگ با ديگر اديان و اقوام ) و از حکومت جهاني عدل مهدي آل محمد (عج) انتظار داشت.
امام موسي صدر، اعتقاد داشت که دين ورزي نبايد در مقابل انسان و پيشرفت جامعه انساني قرارگيرد. وي در سال 1969 م نامه اي به شيخ حسن خالد، مفتي اهل سنت لبنان نوشت و از او خواست که براي اعتلاي جامعه انساني در لبنان و نيز کرامت، عزت و سعادت مسلمانان از ظواهر شرعي مورد اختلاف بگذرند و فقهي واحد براي همه مسلمانان عرضه کنند. او در اين نامه مي نويسد: « اتحاد کلمه و وحدت نيروها و افزايش توان ها تنها براي اين نيست که اين موارد بزرگ ترين هدف هاي ديني هستند يا آن که وصيت پيامبر عظيم الشأن ماست، بلکه اين مسائل با تماميت زندگي ها و کرامت ما و وجود نسل هاي ما مرتبط است و خود، مسئله اي حياتي به شمار مي آيد. » (1)
در اين مجال کوتاه درباره اسلام و نقش مسلمانان در جهاني شدن و فرهنگ جهاني، به سخناني از آقاي ماهاتيرمحمد، نخست وزير سابق مالزي اشاره مي کنم. وي مالزي را با حفظ استقلال و پايبندي به فرهنگ و سنن مالزيايي، از بحران اقتصادي 1977 خارج ساخت و آن را به کشوري صنعتي و در حال رشد تبديل کرد.
ماهاتيرمحمد در سخنراني در سمينار بين المللي « قانون اسلامي در جهان معاصر » ( کوالالامپور، اکتبر 2000)، گفت: در مالزي تلاش زيادي براي تدوين قوانين اسلامي صورت گرفته است؛ اما از آن جا که مالزي يک کشور چند مذهبي و چند نژادي است، انطباق کامل تمام قوانين با اسلام، امکان پذير نيست .... دولت مالزي قوانين اسلامي را رد نمي کند،اما در همه مقاطع، امکان اجراي قوانين اسلامي وجود ندارد... در مالزي به رغم اين که بيشتر مسلمانان پيرو مکتب شافعي هستند، اما در ايالت هاي مختلف، قوانين متفاوتي اجرا مي شود.... حال وقتي ما در مالزي که همه شافعي مذهب هستند نتوانسته ايم برداشت يکساني از احکام اسلامي داشته باشيم. چگونه انتظار داريم در سطح جهاني، قوانين اسلامي مشترک اجرا شود؟.... به نظر مي رسد يک نياز جدي براي مسلمانان به منظور مذاکره و تبادل نظر براي تدوين قوانين اسلامي مشترک و يافتن راه هاي اجراي اين قوانين وجود دارد... پيامبر اسلام (ص) به عنوان حاکم مدينه، مروج عدل و داد بود... حتي يهوديان که تحت ذمه حاکميت اسلامي بودند، ترجيح دادند بر اساس قوانين اسلام، مورد محاکمه قرار گيرند...اما امروز مسلمانان برخي از کشورها از جمله مالزي، کمتر در مقابل ديگر اديان، بردباري و خويشتن داري نشان مي دهند و براي اجراي قوانين اسلام حتي در ميان قبايل غيرمسلمان سخت مي گيرند و تا حدودي خشن هستند، در حالي که اسلام انعطاف در مقابل غيرمسلمان را توصيه مي کند. (2)
گونه هاي حيات فرهنگي در فرايند جهاني شدن: استقلال، مبادله، سلطه
در فرايند جهاني شدن، انواع گوناگوني از رويارويي و حيات فرهنگي پديد مي آيد. در برخي موارد، فرهنگ ها از آميزش و رويارويي و اختلاط پرهيز مي کنند و به هر هزينه ممکن، مرزهاي خود را به روي فرهنگ هاي بيگانه و نشانه هاي آن مي بندند و در مواردي، فرهنگ ها، همزيستي مسالمت آميز و تبادل سازنده اي دارند و در بعضي موارد، چند فرهنگ، حضور مؤثر و چشم گيري دارند و گاهي يک فرهنگ سعي مي کند جامعه جهاني را تحت سيطره فرهنگ خود درآورد. بنابراين مي توان سه گونه عمده حيات براي فرهنگ ها در فرايند جهاني شدن، تصور کرد: استقلال،مبادله، سلطه.
در پديده جهاني شدن، با فشردگي فضا و زمان ( که از مختصات فرهنگ هستند )، ديگر ثبات و خلوص فرهنگي از بين مي رود و استقلال فرهنگي به معناي مقاومت و بستن مرزها، امکان پذير نيست. درمواجهه درست و منطقي، فرهنگ ها با توسل به بازسازي خويش و کسب هويتي جهاني، هنگامي که مرزها را نمي توانند حريمي امن براي خود قرار دهند و امکان جلوگيري مطلق از حضور فرهنگ هاي ديگر را ندارند، با بهره مندي از امکانات و ابزارهاي جهاني، اختلاط و مبادله فرهنگي را جايگزين تنش و ستيز مي کنند. براي سلطه فرهنگي، فرهنگ عامه پسند و مصرفي، امريکايي را مي توان مثال که تلاش کرده است به لحاظ فرهنگي و اقتصادي و.... و حتي معنوي، جهان را اشباع کند و ديگر فرهنگ ها را تضعيف نمايد. (3)

سخن آخر

با وجود پيچيدگي هاي فراوان فرايند جهاني شدن، مي توان « جهاني » انديشيد و « محلي » زندگي کرد. نکته کليدي اين بحث، احترام به ديگران و شيوه زندگي اخلاقي و منطقي شان است که باعث مي شود به مفاهيمي چون: آزادي، برابري، حقوق بشر، جامعه ي مدني، دموکراسي و.... انديشيد و آن را با فرهنگ خودي، سازگار کرد.
در فرهنگ اسلامي نيز اين ديدگاه، قابل طرح و بررسي است. از آن جا که گسترش اين بحث در اين نوشتار، ممکن نيست، تنها مثالي مي آورم:
يکي از اشکالاتي که مخالفان اسلام هميشه مي گفته اند، اين است که مي گويند: « اسلام، دين شمشير است. ديني که حق است، دين حضرت مسيح است؛ چون او با کسي جنگ نداشت و مرد صلح بود؛ اما اسلام، هميشه با شمشير، خواسته عقايدش را تحميل کند ».
ببينيم آيا اين نسبت به درستي است که به اسلام داده اند؟ اگر توجه کنيد قرآن، سه مرحله مبارزه را مطرح مي کند که در طول يکديگرند، مرحله اول، برخورد اسلام و پيغمبر اسلام با مردم است که مانند برخورد يک معلم نسبت به شاگردانش بوده است. قرآن مي فرمايد: « مردم را با حکمت و موعظه ي درست، به سوي پروردگارت بخوان و با آنها بر مبناي منطق، گفتگو کن ». مرحله ي بعدي که ما در قرآن مي بينيم، مرحله ي مخالفت هاي مسالمت آميز و يا مبارزه ي منفي است که از حرف، يک درجه بالاتر است.... خداوند در اين مرحله ( ممتحنه /7) با يک دسته از کفار هم مي فرمايند: خوبي بکنيد.کافر هستند که باشند. دين، تحميلي نيست ( لا اکراه في الدين )....
در نهج البلاغه مي خوانيم: وقتي سپاهيان معاويه حمله مي کنند به شهر انبار ( که يکي از شهرهاي عراق بوده است ) و به قتل و غارت مي پردازند، حضرت مي فرمايد: « به من خبر رسيده است که يک مرد از سپاه معاويه، داخل منزل يک زن مسلمان و يک زن کافراهل کتاب که هم پيمان با مسلمانان بوده، شده است و اين دشمن، خلخال زن را و دستبند و گوشواره اش را از او گرفته و خلاصه دست از اين زن بيچاره برنداشتند تا اين که به التماس و گريه افتاده است.... به خدا قسم، اگر چنانچه مرد مسلمان، از تأسف اين واقعه بميرد، بي جا نيست، بلکه سزاوار است !».(4)
روشن است که اسلام، ديني جهاني است؛ چرا که اولا شخصيت هاي نمونه يا اسوه هاي اسلام و نيز احکام و آموزه هاي آن، همگي جهاني اند ( محدود به هيچ قوم، زبان، سرزمين يا زمان خاصي نيستند ) و ثانيا ادعاها و برنامه ها و آرمان هاي جهاني دارد که در طول قرن ها و در ميان ملل گوناگون، آزموده شده و سربلند بيرون آمده است. شايد دوباره زمان آن رسيده است که ابعاد جهاني اسلام، عرضه شود. در اين صورت، وظيفه ي ما، ارائه ي چهره ي حقيقي و جهاني اسلام به همه ي جهانيان است، به گونه اي که فطرت انساني جهانيان، از هر نژاد و مليت و..... آن را بپسندد و برگزيند و چراغ راه خويش بختي خويش بشمارد.

پي نوشت :

1. ناي وني ( مجموعه مقالات امام موسي صدر )، ترجمه: علي حجتي کرماني، تهران: مؤسسه امام موسي صدر، 1383.
2. جهاني که در آن به سر مي بريم، ماهاتيرمحمد، ترجمه: محسن پاک آيين، تهران، انتشارات اطلاعات، 1382، ص 49-52 ( قانون اسلامي در جهان معاصر ). از ديگر عناوين کتاب: اسلام و جهاني شدن، آينده مسلمانان در قرن بيست و يکم، نقش مذهب در جامعه ي چند مذهبي، اسلام وتعامل مذهبي، بردباري و اعتدال در اسلام، آينده ي ملل مسلمان، احياي شوکت و تمدن اسلامي، تمدن و تفکر اسلامي، اسلام و صنعتي شدن.
3. در مقالات ديگري از اين شماره، به موضوع جهاني شدن و فرهنگ امريکايي، پرداخته خواهد شد. لذا نگارنده، اين بحث را بسط بيشتري نمي دهد.
4. درس هايي از نهج البلاغه، قم: دفتر انتشارات اسلامي، 1362، درس نوزدهم، ص 170-176.
منابع براي مطالعه بيشتر:
1. جهاني شدن، فرهنگ، هويت، احمد گل محمدي، تهران: نشر ني، اول، 1381.
2. پديده ي جهاني شدن، وضعيت بشري و تمدن اطلاعاتي، فرهنگ رجايي، ترجمه: عبدالحسين آزرنگ، تهران: آگاه، دوم، 1382.
3. مشکله هويت ايرانيان امروز ( ايفاي نقش در عصر يک تمدن و چند فرهنگ )، فرهنگ رجايي، تهران: نشر ني، دوم، 1383.
4. عقلانيت و توسعه يافتگي، محمود سريع القلم، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1376.
5. جهاني شدن و مخالفان آن، ديويد هلد و آنتوني مک گرو، ترجمه: مسعود کرباسيان، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي اول، 1382.
6. جهاني شدن، فرهنگ و سياست، سيد علي اصغر کاظمي، تهران: نشر قومس، اول، 1380.

منبع: برگرفته از کتاب حديث زندگي 25