خليفه الله ، شيطان و حربه ي برهنگي


 





 

اعلاميه خداوند
 

خالق عرش ، فرشتگان ، آسمان ، زمين ، جانوران ، گياهان و جمادات تا آن روز بيشماري موجود در مراتب مختلف کمالي آفريده بود براي آفريدن هيچ کدام قبل از اقدام ، بيانيه و اعلاميه صادر نکرده بود اما به ناگاه اين بار بيانيه اي از بارگاه حق تعالي آن هم خطاب به مقربان درگاه ، يعني ملائکه صادر شد:
« اني جاعل في الارض خليفه ؛(1)
من خليفه ام را در زمين خواهم آفريد.»

اعتراض و سؤال ملائکه
 

ملائکه با آگاه شدن از مفاد بيانيه ي حق تعالي در مقابل دو مطلب و سؤال اساسي قرار گرفتند که توجيه اساسي مي طلبيد ؛ از اين رو با وجود اطاعت و تسليمي که از آنان در برابر اوامر و اراده ي حق تعالي هميشه آشکار شده بود، اين بار هم تسليم بودند ولي با نهايت ادب و احترام از محضر حق تعالي سؤال کردند و بيان و روشنگري طلبيدند و خداوند هم با تقبيح نکردن آنان در سؤال کردن و جواب دادن اجمالي و تفصيلي ، عملا اعلام کرد که هرکس حق دارد طلب آگاهي کند و سؤال بپرسد و سؤالي که براي آگاه شدن باشد نه تنها قبيح نيست بلکه ارزشمند است و اصولا هر گاه آگاهي قبلي وجود نداشته باشد به طور طبيعي سؤال پيدا مي شود و جلوگيري از پرسش و عدم اقدام به جوابگريي سد کردن راه کمال است.
وقتي ملائکه مقرب از کنه مطلب و اقدام آگاهي نداشته باشند ، طبيعي است که برايشان سؤال ايجاد شود و قداست و طهارت آنان؛ و علو درجه و مرتبه ي اقدام کننده ( حق تعالي) نيز مانع نمي شود که سؤال در ذهن آنان ايجاد نشود يا سؤال ايجاد شده را نپرسند همچنان که سؤال شونده نيز با همه علو درجه و مقام يکتايي که دارد ، پيدا شدن سؤال در ذهن آنان و نيز سر باز نمي زند و اين اولين صحنه اي بود که حق سؤال امضا شد و به رسميت شناخته گرديد.
و اما سؤال ملائکه از دو جهت بود:
اول - خداوند اعلام کرده که خليفه موجودي زمين و مادي است و دنيا و ماده به خاطر محدوديت ، خانه ي تزاحم و نزاع است. موجود زميني داراي قوه هاي شهوت ، غضب ، حرص و جاه است و منابع مادي محدودند از اين رو به طور طبيعي تزاحم و نزاع پيش مي آيد و اين نزاع و تزاحم به فساد خونريزي منجر مي شود و موجودي يکه اصل نزاع و خونريزي باشد ، سزاوار مقام خلافت و مظهريت حق تعالي نيست :
« أتعجل فيها من يفسد فيها و يسفک الدماء؛ (2)
آيا موجودي در زمين مي آفريني که در آن فساد کند و خون ها بريزد؟»
دوم - خليفه بايد مظهر و آيت جمال و جلال خداوندي باشد. خداوند سبوح و منزه از هر عيب و نقص و قدوس و واجد همه جمال ها و کمال هاست و خليفه او نيز بايد در اين سبوحيت و قدوسيت مظهر و آيت او باشد و آنان خود را در اين صفات ، آيات و مظاهر حق مي ديدند:
« و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک ؛(3)
و ما به ستايش تو را تسبيح مي گوييم و تقديس مي نماييم.»
خداي تعالي هر دو ادعاي ملائکه را اجمالا تصديق کرد و در جواب اجمالا فرمود :
« اني اعلم مالا تعلمون ؛ (49
من چيزي مي دانم که شما نمي دانيد.»
و با اين جواب اجمالي اعلام کرد که آنچه شما مي دانيد و مي گوييد صحيح است و من هم مي دانم اما اين همه ي حقيقت نيست. مطالب ديگري هم هست که من مي دانم و شما نمي دانيد ؛ آنگاه با تعليم اسماء به آدم ، عملا نشان داد که ظرفيت علمي آدم بسي بالاتر و والاتر از ملائکه است و با توجه به اين ظرفيت علمي فوق العاده ، حق است که او مظهر و خليفه حق تعالي باشد و مقامي که ملائکه با همه نزاهت و قداست شايستگي اش را نداشتند ، به او عطا گردد.

شيطان ، استکبار و دشمني با بني آدم
 

ابليس جن که تا آن زمان در صف ملائکه بود ، وقتي مانند ملائکه مورد خطاب قرار گرفت که بر آدم (ع) سجده کند ، سجده ي بر آدم را تحقير خود و ناپسند شمرد و از اجابت فرمان خداوند اجتناب کرد:
« و اذا قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس ابي و استکبر و کان من الکافرين؛ (5)
و هنگامي که به ملائکه گفتيم : به آدم سجده کنيد پس سجده کردند جز ابليس که سرپيچي کرد و گردن فرازي نمود و از کافران گشت.»
شيطان به ربوبيت خداوند توجه نکرد که او جل و علا مالک است و حق دارد هر دستوري بدهد و بر خلايق جز اطاعت دستور او سزاوار نيست با اينکه حق تعالي به صراحت و مستقيم آنان را مأمور به سجده برايشان ساخته بود، ولي او به شخصيت يگانه و متعالي دستور دهنده و دستور صريح او ( جل و علا) توجه نکرد و در مقابل، آدم را پست تر از خود شمرده و سجده بر آدم را متناسب شأن و جايگاه خود ندانست و در جواب توبيخ خداوند هم جسورانه از برداشت غلط خود دفاع کرد:
« ما منعک تسجد اذ امرتک قال انا خير منه خلقتني من نار و خلقته من طين ؛ (6)
چه چيز تو را مانع از سجده کردن شد آنگاه که تو را دستور دادم ؟ گفت : من از او بهترم مرا از آتش و او را از خاک آفريده اي.»
« لم اکن لاسجد لبشر خلقته من صلصال من حمأ مسنون؛ (7)
هيچ گاه براي بشري که او را از کلوخي از لجن متعفن آفريده اي ، سجده نخواهم کرد.»
« يا ابليس ما منعک ان تسجد لما خلقت بيدي استکبرت ام کنت من العالين قال انا خير منه خلقتني من نار و خلقته من طين؛ (8)
اي ابليس ، چه چيز مانع شد تو را که به مخلوقي که با دو دست خود او را آفريدم ، سجده کني؟ استکبار ورزيدي يا از موجودهاي متعالي بودي؟ گفت : من از او بهترم . مرا از آتش و او را از خاک آفريدي.»
در حالي که اولا مسجود مهم نبود، خداوند ممکن است دستور دهد به چند سنگ که بر روي هم چيده شده و هيچ زيبايي و جلال ظاهري ندارد ، سجده شود ( همچنان که امر کرده رو به کعبه سجده کنند) و دور آنها طواف گردد. کسي نبايد بگويد مگر اين سنگ ها چه ارزشي دارند که بايد دورشان طواف کنيم و رو به آنها سجده نماييم. مهم اين است که خداوند دستور داده است.
ثانيا گرچه خلقت آدم از خاک و خلقت شيطان از آتش بوده ولي آتش هيچ فضيلت ذاتي بر خاک ندارد. هر دو مخلوق خداوند هستند که به هر کدام خواص و ويژگي هايي داده شده و هر چه دارند عطاي خداوند و فضل او (جل و علا) است و از خود هيچ ندارند تا بر ديگري افضل باشند.
ثالثا آدم گرچه خمير مايه مادي اش خاک است ولي حق تعالي از روح خودش در آن دميده است پس انسان رنگ خدايي دارد و حاق وجود او رشحه ي خدايي است ( فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين)(9) و همين روح خدايي دميده شده در وجود آدمي است که او را شايسته خلافت ساخته و بر ملائک فضيلت داده است.
با سرپيچي شيطان و استکبار او در مقابل يگانه شايسته ي جباريت و کبريايي، قهر خدا دامنگير وي شد و فرمان رانده شدن وي از بساط قرب الهي صادر گشت. شيطان که آدميان را باعث رانده شدن خود از درگاه خدا مي دانست، کين آنان به دل گرفت و از خداوند براي گمراه کردن و فريب دادن بني آدم مهلت خواست تا عملا نشان دهد که کثيري از بني آدم شايستگي مسجود واقع شدن و کرامت خدايي را ندارند و خداوند نيز او را مهلت داد تا نشان دهد که بندگان خدا به حق متوسل و متمسک هستند او با همه سواره نظام و پياده نظامش قادر به لغزاندن آنان و دور کردن شان از خداوند نيست زيرا آنان سر به آستان دوست ساييده و ملازم درگاه گشته و دل بدو سپرده اند:
« فبما اغويتني لا قعدن لهم صراطک المستقيم ثم لا تينهم من بين ايديهم و من خلفهم و عن ايمانهم و شمائلهم و لا تجد اکثر هم شاکرين؛ (10)
به خاطر آنکه مرا گمراه کردي ، بر سر راه مستقيم تو مي نشينم و از پيش رو و پشت سر و طرف راست و طرف چپ بر آنان هجوم مي برم و بيشتر آنان را شاکر نخواهي يافت.»
« رب بما اغويتني لا زينن لهم في الارض و لا غوينهم اجمعين الا عبادک منهم المخلصين ؛ (11)
پروردگارا در قبال گمراه کردنم در زمين همه چيز را برايشان زينت مي دهم و جز بندگان مخلصت، همه را گمراه مي کنم.»
« ارأيتک هذا الذي کرمت علي لئن اخر تن الي يوم القيامه لا حتنکن ذريته الا قليلا؛ (12)
آيا اين موجودي را که بر من برتري دارد مي بيني ؟! اگر تا قيامت مرا مهلت دهي نسل او را جز عده ي کمي افسار مي زنم ( و به سوي آنچه مي خواهم مي برم).»
و بدين گونه اين رانده شده درگاه خداوند و دشمن قسم خورده انسان بر گمراهي او کمر همت بست و خداوند را تهديد کرد که بيشتر انسان ها را به پيروي از خود و گردن فرازي در مقابل خدا وا خواهد داشت.

برهنه ساختن انسان و توجه دادن او به شهوات
 

خداوند در خلقت انسان غريزه و شهوت جنسي را قرار داده و عورت زن و مرد، اسباب ارضاي اين غريزه بود اما عفت و ايمان و غيرت حکم مي کرد که عورت ها پوشيده باشد و شهوت جنسي در خلوت امن خانه زناشويي ارضا گردد و محيط اجتماع از شائبه شهوت جنسي پاک گردد تا زن و مرد در کنار هم به ساختن جامعه بپردازدند و زمين را آباد کنند. هر چه ارضاي شهوت جنسي پنهان تر، پسنديده تر و هر چه اندام جنسي پوشيده تر ، اجتماع پاک تر و عفيف تر.
آدم و حواد عليهما السلام اين دو انسان نخستين نيز از اين قاعده مستثنا نبودند و خداوند در بهشت آنان را با لباس هاي نور پوشانده و عورت هايشان را پوشيده بود. شيطان راه مؤثر ساختن وسوسه هاي خود را در برهنه ساختن آدميان و توجه دادن آنان به اندام جنسي و خواهش شهواني مي ديد پس به دنبال تدبيري براي رسيدن به مقصود بود. بايد آنان را به خوردن از درخت ممنوع حريص مي کرد. با حيله ، توسل به قسم و وارد شدن از باب نصيحت و خير خواهي ، آن دو بزرگوار را لغزاند و به خوردن ميوه ي ممنوعه وا داشت. همين که آدم و حوا از آن ميوه خبيث خوردند ، لباس ها و پوشش هاي نوراني شان فرو ريخت و برهنه گرديدند و اندام جنسي شان نمايان شد. آن دو بزرگوار بدون عزم بر گناه و سرکشي ، لغزنده بودند و هنوز ايمان و عفاف و حيا بر وجودشان حاکم بود پس تا پوشش هاي نوراني شان فرو ريخت، بدون درنگ به پوشش هايي از برگ درختان متوسل شدند و اندام جنسي خود را پوشاندند:
« فوسوس لهما الشيطان ليبدي لهما ما وري عنهما من سوأتهما و قال مانهکما ربکما عن هذه الشجره الا ان تکونا ملکين او تکونا من الخالدين و قاسمهما اني لکما بمن الناصحين فدليهما بغرور فلما ذاقا الشجره بدت لهما سوأتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنه؛ (13)
پس شيطان آن دو را وسوسه کرد تا آن چيزهايي که پوشيده و عريان شدن شان ناپسند است، را بر آنان آشکار سازد و گفت : خدا شما را از اين درخت منع نکرده مگر براي اينکه مبادا از جاويدانان شويد يا از ملائکه گرديد و براي آن دو قسم خورد که من خير خواه شمايم و آنان را به تدريج مغرور کرد و پايين کشيد و هنگامي که از آنان درخت چشيدند ، زشتي هاي پنهان شان آشکار شد، پس به پوشاندن آن با برگ درختان اقدام کردند.»
آدم و حوا عليهما السلام خيلي زود به خود آمدند و از دام برهنگي خود را رهانيدند و پوشش اختيار کردند و خداوند نيز وقتي آن دو را به زمين فرستاد ، پوشش را براي زينت و عفت آنان و نسل شان نازل کرد:
« يا بني آدم قد انزلنا عليکم لباسا يواري سوأتکم و ريشا ؛ (14)
از فرزندان آدم لباس را بر شما فرستاديم تا زشتي هاي شما را بپوشاند و زينت و آرايش شما باشد.»
ولي شيطان مأيوس از آن دو بزرگوار و اميدوار به فريب نسل شان ، همچنان در پي رواج برهنگي و کندن لباس انسان هاست تا آنان را به شهوت و اندام جنسي متوجه کند و شهوتراني را وجهه ي همت آنان سازد و خداي تبارک و تعالي نسل بشر را از اين دام شيطاني حذر داده و فرياد هشدار دهنده ي قرآن همچنان در گوش ها مي پيچد که :
« يا بني آدم لا يفتننکم الشيطان کما اخرج ابويکم من الجنه ينزع عنهما لباسهما ليريهما سوأتهما انه يراکم هو و قبيله من حيث لا ترونهم؛ (15)
از فرزندان آدم شيطان شما را مانند پدر و مادرتان به فتنه نيندازد . آن دو را از بهشت خارج کرد و لباس آن دو را کند تا به آنچه پوشانده وشايسته پوشانده شدن بود، سوق شان دهد و متوجه گرداند. او و لشکريانش شما را مي بينند و شما آنان را نمي بينيد.
و امروز و در اين عصر مي بينيم که هم در جهان اسلام و هم در جهان بشريت همه ي همت شيطان هاي بزرگ و کوچک بر ترويج برهنگي و از بين بردن پوشش عفيفانه است. در کشورهاي غربي پيش از يک قرن است لباس هاي بلند و زيبا و پوشاننده ي زنان به لباس هاي کوتاه و تنگ تبديل شده و روز به روز به سوي برهنگي کامل پيش مي روند و در کشورهاي اسلامي هم از حدود يک قرن پيش مبارزه با پوشش و ترويج برهنگي به صورت رسمي و علني با قانون کشف حجاب رضا خان و قيچي کردن چادرها شروع شد و امروز نيز مظاهر برهنگي بخصوص بي بند و باري اينترنتي غوغا مي کند و همه فکر و ذکر بشر را متوجه پايين تنه مي سازد و از پرداختن به امور عقلي و قلبي باز مي دارد و انسان ها را به حيوانيت و شهوتراني خوک صفتانه سوق مي دهد.
امروز وظيفه دولت هاي اسلامي و افراد متعهد و و ديندار، ترويج پوشش صحيح از راههاي معقول و منطقي است. از سوي بايد ارزش پوشش و کرامت بخشي ، حرمت آفريني و حريت زايي آن تبيين شود و از سويي بايد پوشش هاي متناسب ، جوان پسند به روز به وفور توليد و با قيمت مناسب در اختيار همگان قرار گيرد و از سوي ديگر بايد به غافلان و فريب خوردگان با متانت و محبت هشدار داده شود و متنبه گردند و توطئه گران و برنامه ريزان شيطاني شناسايي شده و کيفر گردند تا بتوانيم رايحه ي خوش عفت و حيا و پوشش صحيح را در جامعه به مشام همه برسانيم و زمينه هاي صعود به قله هاي کمال و بندگي را فراهم سازيم. به اميد حاکميت عفت ، حيا، پاکدامني و پوشش اسلامي و انساني در جوامع اسلامي و انساني.

پي نوشت ها:
 

1- بقره (2) آيه 30.
2- بقره (2) آيه 30.
3- همان.
4- همان.
5- همان،آيه 34.
6- اعراف (7)،آيه 12.
7- حجر ( 15)،آيه 33.
8- ص (38)، آيه 75.
9- هرگاه او را آراستم و از وح خود در آن دميدم براي وي به سجده درآييد. و حجر ( 15)، آيه 29.
10- اعراف (7) ، آيه 16-17.
11- حجر (15)، آيه 39-40.
12- اسراء ، آيه 62.
13- اعراف (7)، آيه 20-22.
14- همان، آيه 26.
15- همان، آيه 27.
 

منبع: ماهنامه ي پيام زن