فردوسي

تأليف :مليحه اسلاميان
منبع:راسخون


حکيم و شاعر بزرگ ايران همزمان با سراشيب زوال دولت ايراني ساماني چشم به جهان گشود ، و پايان آفرينش شاهکارعظيم جاودانه ي او و بازپسين ايام حياتش مقارن با سالهايي بود که نهضت آزادگان ايران دربرابر فقهاي شريعت بغداد و غلامان فريفته ي آنان درهم شکسته بود ، و قدرت به چنگ هواخواهان خلافت عربي بغداد افتاده بود ،و شرف و آزادگي و ايران دوستي گناه بزرگي شمرده مي شد .
از اين جاست که درکتابهاي تاريخ و ادب و رجال عصري که افتخارش به وجود فردوسي و شاهکارعظيم اوست ،برخلاف توقع ما مثلاً :درتاريخ بيهقي ، زين الاخبار گرديزي ، تاريخ بيهقي و ...نامي و يادي از او برجاي نمانده و ناچار در قرون بعد به نحوي که افسانه هايي به عنوان سرگذشت او پرداخته شده است .(فردوسي ، محمد امين رياحي ، تهران ، طرح نو ، 1375).
در قرن اخير پژوهندگان به دو منبع نو يافته مهم اعتماد نا به جايي يافتند ، و در تلفيق استنباطهاي خود از آنها با افسانه هاي معروف قبلي کوشيدند .يکي مقدمه ي مثنوي يوسف و زليخا که سرانجام با تحقيقات پروفسور محمود شيراني و عبدالعظيم قريب و مجتبي مينوي مسلم گرديد که اساساً از فردوسي نيست و هفتاد ، هشتاد سال بعد از فردوسي ، شاعري شمسي نام آن را به نام شمس الدين طغانشاه سلجوقي سرود ،بعدها شرف الدين يزدي آن را به نام فردوسي بسته و اين جعل و تدليس را وارد مقدمه ي بايسنغري کرده است .( سرچشمه هاي فردوسي شناسي ، رياحي ، محمد امين .(مجموعه ي نوشته هاي کهن درباره ي فردوسي و شاهنامه و نقد آنها ،مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي (پژوهشگاه )1372.
نام شاعرهمه جا حکيم ابوالقاسم فردوسي شناخته شده و همين کافي است . نام کوچک اوکه در قديم ترين منابع :در عجايب المخلوقات (ازاواسط ششم )و در تاريخ گزيده حمدالله مستوفي و درسومين مقدمه ي کهن شاهنامه حسن ذکرشده و ما همين را مي پذيريم و اينکه درابتداي ترجمه ي بنداري و دستنويس فلورانس و مقدمه ي بايسنغري (و منابع منقول از آن )مضررآمده ، اعتبار کمتري دارد .
نام پدرش در تاريخ گزيده و در مقدمه ي سوم شاهنامه علمي ذکر شد ،اين را هم بايد پذيرفت .و بنابراين نام کامل او ابوالقاسم حسن بن علي طوسي بوده است .اين نام با قرائن ديگري که وابستگي او را به يکي از فرق تشيع مي رساند سازگارتر است .
فردوسي در شاهنامه اشاراتي به مدت نظم شاهنامه 24 يا 30 يا 35 سال ، و نيز سالهاي زندگي خود 58 ، 60 ، 61 ، 63 ، 65 ، 66 ، 71 و نزديکي به هشتاد سالگي دارد که همه ي ابيات متضمن اين ارقام اصيل است و هيچ يک الحاقي نيست .
شاعر بزرگ در روستاي پاژچشم به جهان گشود .پاژ را در متون قديم به صورت «باز »مي نوشتند بعدها به صورت معرب آن فاز درآمد .
نظامي عروضي که قديم ترين واقعه نويس زندگي فردوسي است و صد سالي بعد ازاو خاک پاکش را زيارت کرده مي گويد :«استاد ابوالقاسم فردوسي از دهاقين طوسي بود ، از ديهي که آن ديه باز خوانند »(سرچشمه هاي فردوسي شناسي ).
مرکز منطقه ، طابران بود که طوس ناميده مي شد و فردوسي همه عمر خود را در آن گذرانيد و امروز آرامگاه او موجب اعتبار آن است .
آزادگي و گردنفرازي فردوسي ، فضيلت اخلاقي و پاکيزگي زبان او حاصل تربيت خانوادگي او بود .بي اينکه در تأثير وراثت درخلق و خوي آدميان مبالغه شود .نبايد فراموش کرد که فردوسي در خاندان محتشم از دهقانان چشم به جهان گشود بود و ايام کودکي و نوجواني را با عزت و سرافرازي گذرانده و به سنت دهقانان تربيت يافته بود .
شاهنامه حاصل مقام عمرحکيم بزرگ طوس از جواني تا پيري است .و با همه ي نظم و انسجامي که دارد به ترتيبي که اکنون مي بينيم سروده نشده است .
آخرين نتيجه گيري محققان به طوري که خواهيم گفت اين است که فردوسي در چهل سالگي از سال 370 نظم شاهنامه را براساس دفتر منثور ابومنصوري آغاز کرده و بعد از سي سال در حدود 400 هجري آن را به پايان رسانيده است و اين نظراستنباط از اين ابيات معروف در قطعه ي انجام شاهنامه
است :

فردوسي و شاهنامه

ملت ايران درطي چند هزار سال گذشته ي درخشان خود بزرگاني از فرمانروايان و شاعران و حکيمان و دانشمندان و هنرمندان و سرداران و جنگاوران دردامان خود پرورانيده که مايه ي سرافرازي و بلند نامي مادر جهانند و از آن ميان بزرگترين و نامدارترين ايراني ، فردوسي طوسي است .هيچ ايراني به اندازه ي فردوسي درسرنوشت ملت و کشور خويش تأثير پايدار بر جاي ننهاده است .
فردوسي از شعر و انديشه والاي خود کاخ عظيمي پي افکند که درطي قرون از باد و باران و طوفان حوادث و کينه و هجوم اقوام گزندي نيافته است يان ريپکا دانشمند بزرگ چک در تاريخ ادبيات ايران نوشته است :
«فردوسي درسراسر عرصه ي ادبيات فارسي چون تهمتن قد برافراشته است ».
همو درباره ي شاهنامه گفته است :«حقيقتي مسلم است که درپهنه ي گيتي هيچ ملتي داراي يک چنين حماسه ي با عظمتي نيست که برتمام سنت هاي تاريخي وي از دوران تاريک اساطيري تا اواسط سده ي هفتم باشد »(يان ريپکا :تاريخ ادبيات ايران ، ترجمه ي عيسي شهابي ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، 1355).
اگر فردوسي را تنها به عنوان يک شاعر بزرگ که آرمان انسانيت است . شاعر ايران بشناسيم ، قدر او را درست نشناخته ايم و حق او را ادا نکرده ايم .فردوسي نه تنها بزرگترين شاعر ايران بلکه حکيم و متفکري بزرگ و رهبر فکري و معلم بزرگ ملت ايران ، استواري بخش زبان فارسي و يگانگي بخش ملت ايران و جاودانگي بخش آزادي و استقلال ايران است .شاهنامه او معرف ملت ايران به عنوان ملتي با فرهنگ والاي باستاني و مايه ي عزت و اعتبار ايران در انظارجهانيان است .(فردوسي ، محمد امين رياحي ، تهران : طرح نو ،1375).
شاهنامه شاهکاري مردمي و به زبان مردم روزگار سراينده ي آن است و رمز هوشياري فردوسي دراين است که آن را به نثرننوشته که فقط با سوادان معدود آن عصر و قرون بعد بتوانند آن را بخواند و از آن بهره گيرند .آن را به نظم در آورده تا دستمايه ي کار شاهنامه خوانها گردد و درخاطره ها جاي گيرد و در ميان توده هاي مردم رواج يابد و تأثير بخشد .ازراه افسانه ها خبر داريم که حتي کودکان درکوي و برزن بيتهايي از آن را به آواز مي خواندند .( سرچشمه هاي فردوسي شناسي ، رياحي ، محمد امين ، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي (پژوهشگاه 1372).
در کاشيهاي به دست آمده از کاوشهاي باستان شناسي مي بينيم که کارگران و هنرمندان بيتهاي شاهنامه را بر روي کاشي ها نقش نموده اند .(اشعار فارسي کاشي هاي تخت سليمان ).
شاهنامه فردوسي پيام آور اين روح جاويدان ايراني است .احساس ايراني بودن و خاطرات مشترک ملي و فرهنگ ايراني داشتن و به ملت واحد وابسته بودن را فردوسي بزرگ با آفرينش شاهنامه ي خود ، جاودانگي بخشيده است . شاهنامه ي فردوسي به صورت کارنامه ي زندگي و فرهنگ يک ملت از جنبه هاي گوناگون تأثيرگذار بوده است .

تکوين و تدوين گذشته ها :

وقتي به شاهنامه مي نگريم ،تاريخ و زندگي چند هزار ساله ي ايران و ايرانيان را دربرابر خود مي يابيم .ازآفرينش نخستين انسان و ظهور و تکامل تمدن بشري و داستانهاي پيکار و مستمر با کليه ي مظاهر اهريمني ،دوره هاي تاريخي و تشکيل حکومتها و انقراض آخرين دولت باستاني ايران و سوگواري بر آن .
به همان سان که در جهان بيني غربيها تمدن جهان را ادامه ي تمدن يونان و روم شناخته اند ،درحماسه ي ملي ايران تمدن ايران تمدن جهاني شناخته شده ، و تکوين و تکامل اين تمدن که براساس پيکار خير و شر استوار است از کيومرث نخستين انسان يا نخستين پادشاه آغاز گرديده و تکامل آن مرحله به مرحله در قالب سلطنت پادشاهان اساطيري بعدي بيان شده تا به دوره ي تاريخي رسيده است .انديشه و هنر معيار چيره دست ، اين همه را به صورت کاخ بلند شاهنامه برافراشته است ، با چنان به هم پيوستگي و انسجامي که گويي منبع مدون واحدي دردست داشته است .اما از بررسي هاي محققان در متون کهن و يافته هاي باستان شناسي و اساطيرديگر ملل خويشاوند چنين برمي آيد که هر خشت از اين کاخ عظيم از مکاني و زماني ديگر فراهم آمده ، و درطي قرون و اعصار رنگ و جلايي ديگر يافته و درحماسه ي ملي ايران جاي گرفته است .
محتويات شاهنامه را معمولاً به سه بخش تقسيم مي کنند :بخش اساطيري ( عصر پيش اديان )، بخش پهلواني و حماسي (عصرکيانيان )، بخش تاريخي (عصر ساسانيان ).با تحقيقات عده اي از دانشمندان از جمله مارکوارت ، نولدکه ،کريستنس تا اندازه اي معلوم شده است که قسمتهاي اساطيري و پهلواني شاهنامه آميخته اي از برگرفته هايي از منابع زير است :
1 ـ خاطرات مشترک آريانيان (ايرانيان و هندوان )درمناطق شمالي پيش از مهاجرات آنان به ايران و هند .
2 ـ ياد مانده هايي از فرمانروايان آنان در شرق ايران در نخستين اعصار استقرار آريانيان دراين نواحي .
3 ـ آداب و رسوم و معتقداتي ناشي از طبيعت سرزمين از بوميان اين سرزمين پيش از رسيدن آرياييها که بعد ما در لابلاي فرهنگ عامه ي ايرانيان باستاني رخ مي نمود و پيشرفت کاوشها و پژوهشهاي باستاني پرتوهاي تازه اي براين پهنه خواهد افشاند .
4 ـ تاريخ ازياد رفته ي پادشاهان اشکاني که به صورت پهلوانان کياني ظاهر شده اند .(کتاب حماسه سرايي در ايران ، دکتر ذبيح الله صفا ، از قديم ترين عهد تاريخي تا قرن چهاردهم هجري ، اميرکبير 1333 ).
داستان هاي ايراني مخصوصاً سلسله داستان هاي خاندان رستم منحصر به آنچه فردوسي سروده نبوده است .داستان هاي ديگري به صورت مکتوب يا شفاهي درباره ي سرگذشتهاي گرشاسب و نريمان و سام و زال و رستم و فرزندان او فرامرز و برزو و شهريار و بانو گشسب درقرن چهارم بود که برخي از آنها در قرن پنجم و ششم به نظم درآمده است .
خاطرات ملي مردم ايران ،با گذشت زمان و جهانگشاييها و پيروزيها و شکستهاي ايرانيان که به حمله ي اسکندر انجاميد به وسيله ي داستان سرايان و خنياگران برسرزبان ها بود .پس ازاسکندر درعصر پانصد ساله ي اشکانيان ، ناخشنودي ازادامه ي نفوذ فرهنگ يوناني ايرانيان را به فرهنگ باستاني خود علاقه مندتر کرد .گوسان هاي پارتي داستان هايي از پيروزي پادشاهان و سرداران اشکاني پرداختند و آن همه نيز به طوري که گفتيم به صورت هنرنماييهاي پهلوانان وارد حماسه ي ملي شد .
منبع اساسي کار فردوسي ،شاهنامه ي منثوري است که تأليف آن را به امر ابو منصور محمد بن عبدالرزق آغاز گرديده و در 346 پايان يافته است .
حکيم بزرگ داستان هاي ملي مردم ايران را به زبان مردم شهر خود در عصر خود سروده است .زبان شاهنامه زبان محاوره ي دهقانان و فرهيختگان خراسان در آن روزگار است .اگرلغات تازي در آن کم است برعکس تصور بعضيها فردوسي دراين کار تعهد نداشته زبان مردم به همان صورت بوده است .
نخستين تدوين شاهنامه در 384 پايان گرفت ،و نسخي از آن رونويس گرديد و به دست دوستداران شعرفردوسي رسيد .ولي فردوسي نزديک به بيست سال ديگر درتهذيب و تکميل آن کوشيد .
حکيم بزرگ مي دانست چه کار مي کند .مي دانست که آفريدن شاهنامه چگونه باعث زنده کردن و زنده نگاه داشتن روح ايران است .به همين سبب تمام عمر خود را به شاهنامه سرايي گذرانيد .زيرا عشق به ايران و زبان و فرهنگ ايراني با روح و جان او سرشته بوده .«در شاهنامه بيش از هرکتابي نام ايران آمده است .ازآغاز تا انجام نام ايران 1300 بار ، ايراني 400 بار ، آزاده به معني ايراني 40 بار ، و روي هم رفته 1740 بار از ايران و ايراني ياد شده است »(ايران زمين در شاهنامه ي فردوسي ، علي اکبر جعفري ، شاهنامه شناسي ازانتشارات بنياد شاهنامه ي فردوسي ).
از نخستين ترجمه ي شاهنامه به عربي که درسالهاي 620 ـ 624 به وسيله ي بنداري انجام گرفت .تا امروز متن کامل يا داستان هايي از آن بارها و بارها به نزديک به سي زبان جهان نقل شده است و جهانيان از اين راه با انديشه هاي بلند فردوسي و فرهنگ درخشان ايراني آشنا يافته اند .
شايد معروف ترين ترجمه ها ، ترجمه ي ژول مل به فرانسه باشد که درسالهاي 1838 ـ 1878 در پاريس در متن مصحح هفت جلدي او و بعدها جداگانه بارها به چاپ رسيد و مورد استقبال عمومي قرار گرفت و دانشمند معروف آمپر درباره ي آن نوشت :«هرروز اتفاق نمي افتد که بزرگترين اثر شعري ملتي ، براي نخستين بار به طورکامل چاپ شود و در جريان انديشه ها قرار گيرد . اين حادثه در تاريخ ادبيات يک قرن اهميتش خيلي پيش از آن است که يک عده آثار با سرو صدا پديد آيد و سپس محکوم به زوال شود ».(فردوسي و حماسه ي ملي ، هانري ماسه ، ترجمه ي روشن ضمير ).

چرا فردوسي شاهنامه را به نام محمود کرد ؟

حکيم برگ از جواني تا پيري با آرمان مقدسي که در سراسر شاهنامه مي درخشد زيسته و شعر سروده بود .او به فرمان دل و روح خود رفته بود ، و چشم به دنيا نداشت .تا جوان بود از مال دنيا بي نيازبود و تنها آرزويش اين بود که پيام شاهنامه به گوش همه ي ايرانيان برسد تا با زنده شدن خاطرات باستاني روح همبستگي و پايداري درميان ايرانيان نيرو گيرد و موجبات بقاي ايران فراهم آيد .
رسيدن به اين آرزو نياز به حمايت فرمانرواي مقتدري داشت .دراوضاع و احوال آن روزگار انتشار و بقاي يک کتاب آن هم کتابي با حجم نامحدود شاهنامه جز با اراده و تصميم يک فرمانرواي مقتدرامکان نداشت .به همين سبب است که سنت براين جاري شده بود که هرکتابي به نام ممدوحي تأليف شده بود .
فردوسي در آغاز کارخويش اميد به پادشاهان ساماني يا خاندان ابومنصور محمد بن عبدالرزاق داشت .اما آن اميدها برباد رفت وقتي سن و سالش به 65 سالگي رسيد و پيري و بيماري و تنگدستي بر او فشار آورد ، اين نگراني در او قدرت گرفت که شاهکار عظيمش به حد انتظار انتشار نيايد .
در اين هنگام دولت ساماني برافتاده بود و محمود غزنوي به قدرت رسيده بود و هنوز به نحوي که گفتيم به راه و روش ايران دوستي سامانيان مي رفت و دم از حمايت اهل دانش و ادب مي زد و آوازه ي شعر دوستي و شاعر نوازي او در افتاده بود و شايسته ترين کسي مي نمود که شاهنامه به نامش گردد .تا هم امکانات وسيع دستگاه سلطنت ازخوشنويسان و نقاشان و تذهيب کاران و کتاب آرايان موجب تکثيرنسخ کتاب را را به نحوي که شايسته ي آن بود ، و گسترش پيام آن را فراهم سازد و هم بنا به معمول عصر و طبق وعده اي که وابستگان دستگاه محمود به او داده بودند صله اي برسد که در آن سالهاي پيري و ناتواني و تنگدستي آسايشي به زندگي او بخشد .
در 65 سالگي شاعربود که فردوسي بعدها اين ابيات را مرور و درمقدمه داستان جنگ بزرگ کيخسرو افزود :
(خالقي مطلق ، جلال :گل رنجهاي کهن ، برگزيده مقالات درباره ي شاهنامه ي فردوسي (12 مقاله )به کوشش علي دهباشي ، نشر مرکز 1372).
از اين سال تاريخي که بعد ازآغاز نظم شاهنامه ، مهمترين حادثه ي زندگي فردوسي (تصميم به اهداء آن به محمود )و سرآغاز تدوين دوم شاهنامه بود شاعر در قطعه معروف انجام کتاب ، نيز ياد کرده است .
از ابيات انجام شاهنامه برمي آيد که فردوسي نسخه اي را که به محمود تقديم کرده و در 71 سالگي به پايان رسانيده است .
بنابراين معلوم مي شود که فردوسي در65 سالگي در سال 394 تصميم به اهداء شاهنامه به نام محمود گرفته ، و به مدت شش سال آن را به صورت قابل پسند محمود در آورده ،و درسال 400 يا 401 آن را به پادشاه هديه کرده است .
نظامي عروضي درچهار مقاله مي گويد که شاهنامه در هفت مجلد تقديم محمود گرديد (ترجمه ي تاريخ بيهقي ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ).
بالاترين سال عمر فردوسي (درنسخه ي استراسبورگ )چنين آمده :« کنون سالم آمد به هفتاد و شش »و اين مقارن با سال 405 مي شود .و شايد شاعر يکي دو سال پس از آن و درهر صورت پيش از 411 وفات کرده است .(فردوسي ).

ماجراي خاکسپاري پيکر فردوسي :

دلبستگي داناي طوس به ايران و فرهنگ باستاني آن ، و لحن ناخشنود و خشم آلود او هنگام بيان استيلاي تازيان ،درمذاق گروهي از عدم و فريفتگان خلافت بغداد خوش نيفتاده بود و کينه او را به دل گرفته بودند ،و به همان سان که در حياتش محمود غزنوي را برضد او برانگيخت بعد از مرگ هم پيکر پاکش را به گورستان طوس راه نداند .(فردوسي )
کهن ترين گزارش اين ماجرا را درچهار مقاله ي عروضي مي خوانيم :« جنازه ي فردوسي را به دروازه ي رزان بيرون همي بردند .درآن حال مذکري مي بود در طبران ، تعصب کرد و گفت :من رها نکنم تا جنازه ي او در گورستان مسلمانان برند که او را رافضي بود.و هر چند مردمان بگفتند با آن دانشمند (= فقيه )درنگرفت .درون دروازه باغي بود ملک فردوسي ، او را در آن باغ دفن کردند .امروز هم آنجاست .دمن درسنه ي عشر و خمسانه [510]آن خاک را زيارت کردم »(سرچشمه ها ).
ـ ايران زمين در شاهنامه ي فردوسي ، علي اکبر جعفري ،شاهنامه شناسي از انتشارات بنياد شاهنامه ي فردوسي
ـ حماسه سرايي درايران ، صفا ، ذبيح الله ، اميرکبير ،1333.
ـ سرچشمه هاي فردوسي شناسي ،رياحي ، محمد امين ،(مجموعه نوشته هاي
ـ شاهنامه ي ،ابوالقاسم فردوسي ، چاپ مسکو ،آکادمي علوم شوروي ، به کوشش حميديان ، تهران ، نشردار کهن درباره ي فردوسي و شاهنامه و نقد آنها )،مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي (پژوهشگاه )1372.
ـ فردوسي ، محمد امين ، رياحي ، تهران ، طرح نو ، 1375.
ـ فردوسي و حماسه ملي ،ماسه ، هانري ، ترجمه ي مهدي روشن ضمير ، دانشگاه تبريز 1350.
ـ گل رنجهاي کهن ،خالقي مطلق ، جلال ، برگزيده مقالات درباره ي شاهنامه ي فردوسي (12 مقاله )به کوشش علي دهباشي ، نشر مرکز 1372.
براي مطالعه ي بيشتر :
ـ حماسه سرايي درايران ،دکتر ذبيح الله صفا ،انتشارات اميرکبير ، چاپ پنجم 1369.
ـ شاهنامه فردوسي ،تحت نظريه ي ، ا .برتلس ،مسکو ، 1963 ( هشت جلد )
ـ فردوسي و شعر او ،مجتبي مينوي ، انتشارات کتابفروشي دهخدا ،چاپ دوم 1354.
ـ فرهنگ نام هاي شاهنامه ، دکتر منصور رستگار فسايي ، مؤسسه ي مطالعات و تحقيقات فرهنگي ، چاپ اول 1369.