حقوق اساسي ملت ها در فرآيند جهاني شدن
حقوق اساسي ملت ها در فرآيند جهاني شدن
جهاني شدن
1. جهاني شدن، عبارت است از افزايش شمار پيوندها و ارتباطات متقابلي که فراتر از دولت ها (و در نتيجه، فراتر از جوامع) دامن مي گسترند و نظام جديد جهاني را مي سازند. (1)
2. جهاني شدن، عبارت است از تأثيرگذاري عوامل فرامرزي بر روي يک کشور و يک ملت در جهت شفاف تر شدن مرزهاي آن کشور و يکي سازي کشورهاي مختلف. (2)
آنچه در باب مفهوم «جهاني شدن» از کلام انديشه مندان به دست مي آيد اين است که نقش دولت هاي ملي کاهش مي يابد و در واقع، با نظام تصميم گيري جهاني مواجه خواهيم بود که در آن، فرايند پيچيده اي از تصميم گيري محلي، منطقه اي و ملي عمل مي نمايد. به بيان ديگر، مسائل کشورها، در سطوح کوچک محلي و يا حتي ملي تصميم گيري نمي شود؛ بلکه جامعه اي جهاني با شهروندان جهاني پديد مي آيد. (3)
با جهاني شدن، مرزهاي ملي (که در نقشه ي سياسي جهان، حقوق حاکميت دولت را آشکار مي سازد) کم رنگ شده، قدرت دولت کاهش مي يابد و ارتباطات ميان نوع بشر، اعم از اقتصادي، فرهنگي و سياسي، ديگر منوط به اجازه ي دولت ها نيست و از کنترل و نظارت آنها خارج مي شود. (4)
آيا جهاني شدن به نفع ملت هاست؟
از نگاه اسلام، انديشه ي مشارکت همه ي انسان ها در يک فرهنگ و نظام ارزشي و تشکيل يک جامعه ي جهاني واحد، انديشه اي است معقول و صحيح و به صراحت قرآن کريم، روزي خواهد آمد که در آن، بشريت در زير لواي يک فرهنگ و نظام ارزشي، جامعه اي واحد خواهند داشت و به اعتقاد ما شيعيان، آن روز، زمان ظهور حضرت ولي عصر (عج) است. (7)
اينک، اما، آنچه به عنوان «جهاني شدن» پيش روي ماست، نه فرايندي طبيعي و تکاملي، بلکه نظامي اجباري و تحميلي و خشن است که کشورهاي توسعه يافته (بويژه امريکا) آن را رهبري مي کنند و به صورتي تصنعي و منفعت طلبانه به آن شتاب مي بخشند و حق مشارکت ساير جوامع در تصميم گيري هاي مربوط به آن را عميقا ناديده مي گيرند.
پس مقصود ما از «جهاني شدن» در اين مقاله، همين «جهاني سازي» اجباري و استعمارگونه است و نه روال طبيعي جهاني شدن که خواه ناخواه، جهان به سمت آن خواهد رفت.
جهاني شدن و استقلال سياسي کشورها
بنابراين، مي توان حدس زد که جهان تک قطبي (که با شعار نظم نوين جهاني به رهبري امريکا شروع شد)، همان جهاني شدن است که از حدود سال 1990 م، به اين سو، فضاي سياسي ـ اقتصادي جهان را پر کرده است و هدف سردمداران امريکا از دامن زدن و شتاب بخشيدن به آن، تحقق سريع تر سلطه ي بلامنازع امريکا بر تمام جهان است. اين حقيقت را هنري کيسينجر، سياستمدار معروف امريکا، به صراحت اعلان داشته و گفته است: «جهاني شدن، فقط واژه اي ديگر، هم معناي سلطه ي ايالت متحده ي امريکاست». (10)
گر چه هيچ تضميني وجود ندارد و واقعيت نيز نشان مي دهد که جريان جهاني شدن، چندان باب طبع حاکمان کاخ سفيد، به پيش نخواهد رفت و اين پديده، در نتيجه ي رشد سريع فناوري و نيز توسعه ي ارتباطات و فرامرزي شدن اقتصاد و فرهنگ، دير يا زود، تحقق مي يابد و ثمره ي طبيعي پيشرفت هاي امروز بشر است؛ اما به هر حال، بايد دانست که جهاني شدن، چه طبيعي باشد و چه اجباري، در قدم نخست، با استقلال سياسي کشورها در تعارض است و تمامي کشورها ناگزيرند در برابر تهديدهاي آن، راه هايي علمي ـ عملي براي حفظ هويت خود در کنار بهره گيري از فضاي جديد جهاني، بينديشند؛ چرا که هر روزگاري از زندگي بشر، «نظم جهاني» و «تعاريف» خاص خود را مي طلبد.
تعارض جهاني شدن با استقلال سياسي کشورها
بي شک، جهاني شدن با استقلال سياسي (که از حقوق مهم ملت هاست) به دلايل ذيل، منافات دارد:
1. چنانچه گفتيم، سياستمداران غربي، در تبيين «نظام جديد جهاني» از نظامي سخن مي گويند که بر اساس ارزش ها و ايده هاي آنان ساخته شود. از نظر سياسي «ليبرال دموکراسي» (12) مهم ترين ابزار جهاني شدن است و جهاني شدن سياست، يعني تعميم ليبرال دموکراسي (که از نظر آنان مهم ترين نظام است)، بر تمام جهان؛ چنان که فرانسيس فوکوياما، استاد علوم سياسي و مشاور وزارت امور خارجه ي امريکا در زمان جرج بوش پدر، تأکيد کرد: «عصر حکومت هاي ايدئولوژيک» (13) به پايان رسيده است و دولت هاي غير دموکراتيک ناچارند که در جهت حرکت به سوي دموکراسي، به اصلاحات بپردازند». (14)
مشخصه ي حکومت هاي «ليبرال دموکرات»، عبارت است از: انتخابات آزاد، طبيعت سکولار، (15) جدايي از آرمان گرايي (اعم از آرمان گرايي اسلامي يا آرمان ديگري ولو کمونيسم). در اين شيوه ي حکومت، فقط هر آنچه مردم خواستند، همان ملاک است. (16) چنين نظام سياسي اي با حاکميت سياسي بسياري از کشورها (مخصوصا نظام هاي ديني) در تعارض است. بنابراين، پذيرش جهاني شدن سياست، همراه است با دست برداشتن از استقلال سياسي خويش و اين که ملت ها ديگر نمي توانند حاکميت سياسي خويش را بر اساس فرهنگ و عقايد و ارزش هاي خود، انتخاب کنند؛ بلکه لزوما بايد بر اساس ارزش هاي غرب (يعني دموکراسي، ليبراليسم، سکولاريسم، اومانيسم و ...) انتخاب نمايند.
2. استقلال سياسي يک کشور، آن است که بر اساس مصالح و منافع ملي خود، تصميم بگيرد. اين مسئله در جهاني شدن، به حاشيه رانده مي شود. در نظم نوين جهاني، کشورهاي توسعه يافته، به دنبال منافع خود هستند و هدف از طرح گسترده ي آن، تأمين منافع آنان است و به تعبير ساموئل هانتينگتون: «جهاني شدن، تعبير مؤدبانه اي است که انتخاب شده است تا به اقداماتي که منعکس کننده ي منافع امريکا و ديگر کشورهاي غربي است، مشروعيت بين المللي بدهد». (17) حال اگر دولتي بخواهد بر اساس منافع ملي خود حرکت کند و در مسائل منطقه اي و بين المللي بر اساس ارزش هاي ملي خود موضعگيري نمايد، با جهاني شدن که امريکا و غرب، منادي آن هستند، در تعارض خواهد بود و مورد تهديد هجوم هاي مختلف آنان قرار خواهد گرفت.
امروز، در مسئله ي فلسطين، کشورهاي منطقه ي خاورميانه، علي رغم منافع ملي خويش و به رغم اعتراضات مردمي، مجبورند بر اساس منافع ملي امريکا، با رژيم صهيونيستي کنار بيايند و دولتمردان بسياري از کشورهاي عرب و اسلامي، بايد بر اساس خواست امريکا در قبال جنايات اسراييل، سکوت کنند، در حالي که مطالبات مردم و مصلحت کشورشان خلاف اين است.
جهاني شدن و امنيت کشورها
ناامني، ابعاد مختلفي دارد (ابعاد: نظامي، اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي). ما در اين نوشتار به ناامني نظامي (که مورد توجه جهانيان است)، مي پردازيم.
پرچمداري نظم نوين جهاني و يا جهاني شدن را کشوري عهده دار است که در نيم قرن گذشته، بيشترين نقش را در ايجاد بي نظمي و بر هم زدن امنيت کشورها داشته است. ايالت متحده، چه از طريق تجاوز مستقيم نظامي به کشورهاي مختلف (همچون: ويتنام، پاناما، ليبي، گرنادا، سودان و عراق) و چه با تجهيز و تحريک برخي کشورها به تجاوز به کشوري ديگر (مثل حمله ي عراق به ايران) و چه حمايت نظامي و سياسي از شورش هاي داخلي بسياري از کشورها و تقويت شورشيان (مثل سودان)، نقش مهمي در بي ثباتي کشورها داشته است.
نظم نوين جهاني و ناامني نظامي
پرچمداران جهاني شدن، به خود اجازه مي دهند که با استفاده از قدرت برتر نظامي خود، کشورهاي مستقل را تهديد کنند (مثل تهديد کره ي شمالي، سوريه و ايران) و يا آنها را به اشغال نظامي خود در آورند (که افغانستان و عراق، نمونه هاي بارز آن هستند) و به رغم سخن بوش که نظام نوين را به «حاکميت قانون» توصيف مي کند که جاي «حکومت جنگل» را خواهد گرفت، (22) موجي از بي قانوني، جهان را فرا گرفته است و امنيت کشورهاي ضعيف، به خطر افتاده است و جالب اين جاست که همه ي اين تجاوزات و قانون شکني ها و ايجاد ناامني، به اسم حقوق بشر و آزادي صورت مي گيرد، در حالي که همه ي اينها بهانه اي براي دستيابي امريکا (و سپس تمامي جهان غرب) به منافع خويش است؛ منافعي که به اعتقاد ويليام کانت (پژوهشگر مسائل خاورميانه)، هر چه آن [منافع] را در نظام جديد با خطر مواجه سازد، بايد با بي نظمي و نابودي مواجه شود». (23)
شوراي امنيت و ناامني جهاني
امريکا و برخي ديگر از اعضاي دائم شوراي امنيت (داراي حق وتو)، از يک طرف بدون اجازه ي شوراي امنيت و به خاطر تأمين منافع خود، دست به اقدام نظامي عليه کشوري مي زنند و با نابودي منابع اقتصادي و نظامي آن، جوي از رعب و وحشت را در آن جا حاکم مي کنند (که حمله به صربستان به اسم دفاع از کوزوو و نيز حمله ي اخير به کشور عراق از نمونه هاي بارز آن است و جالب اين که آنها در قبال جنايت صرب ها عليه کشور بوسني و هرزگوين هيچ عکس العملي نشان نداده بودند)، و از طرف ديگر، در پاره اي از موارد براي توجيه تجاوزات خويش و مشروعيت بخشي به آن، از مجوز شوراي امنيت استفاده مي کنند. امروزه شوراي امنيت، به عنوان کلوپي متشکل از چند قدرت بزرگ، دولت هاي ديگر را در معرض تهديد قرار مي دهند. (25)
جهاني شدن و حقوق اقتصادي ملت ها
اقتصاد باز و سود کشورهاي ثروتمند
در جهاني زندگي مي کنيم که توانمندي هاي مادي و معنوي کشورهاي ثروتمند، قابل مقايسه با کشورهاي ضعيف نيست و شکاف عميقي بين کشورهاي فقير و غني وجود دارد. بنا به گزارش بانک جهاني، کشورهاي پيشرفته از متوسط درآمد سرانه ي سي هزار دلار به بالا برخوردارند؛ ولي کشورهاي جهان سوم به طور متوسط، درآمد سرانه ي کم تر از سه هزار دلار دارند و اين در حالي است که ميانگين جهاني درآمد سرانه از مرز پنج هزار دلار، گذشته است.
نکته ي ديگر، اين که نزديک به 87 درصد ثروت دنيا در اختيار کم تر از بيست درصد جمعيت جهان قرار دارد. (26)
در چنين شرايطي که امکان رقابت بين کشورهاي ضعيف و ثروتمند وجود ندارد، جهاني شدن اقتصاد و برداشتن مرزها و محدود کردن نقش دولت ها، ثمره اي جز فقيرتر شدن کشورهاي فقير ندارد و محصول اقتصاد جهاني را کشورها و شرکت هايي مي برند که بازار جهاني را شکل مي دهند و قوانين آن را تعيين مي کند (که همان کشورهاي ثروتمندند).
جهاني شدن به اين معنا، به قول اندر هورل به مثابه ي پروژه اي تلقي مي شود که هدف از آن، تحصيل منافع ويژه اي به قيمت هزينه کردن منافع ملي بسياري از کشورهاي ديگر است. (27)
سازمان هاي اقتصادي جهان و جهاني شدن اقتصاد
کشورهاي ثروتمند، مخصوصا امريکا، از طريق مؤسسات و سازمان هاي اقتصادي جهاني (مثل صندوق بين المللي پول و ديگر نهادهاي اقتصادي بين المللي)، منافع خود را تأمين مي کنند. آنها در تلاش اند تا اقتصادهاي جوامع غير غربي را در يک نظام اقتصادي جهاني (که تحت سلطه آنهاست) حل کنند و آن دسته از سياست هايي را که مناسب مي دانند، بر کشورهاي ديگر تحميل کنند. (30)
سخن پاياني اين که: مدعيان جهاني شدن اقتصاد (بويژه ايالت متحده)، منافع ملت خويش را بر منافع ساير کشورها ترجيح مي دهند و براي دستيابي به آن، به هر اقدامي دست مي زنند. آنها نه تنها تاکنون، گامي در جهت خوشبختي ملل فقير بر نداشته اند، بلکه، پيوسته زمينه ساز فلاکت و فقر آنها بوده اند، چنان که آنتوني گيدنز، جامعه شناس مشهور انگليسي، مي گويد: «اکثريت بزرگ جوامع جهاني سوم در مناطقي هستند که زماني تحت سلطه ي حکومت استعماري قرار داشتند. استعمار، هم به توسعه ي اقتصادي کشورهاي غرب کمک کرد و هم بسياري از مناطق ديگر جهان را به فقر کشاند؛ زيرا منابع اين مناطق، توسط کشورهاي استعمارگر تهي گرديد». (31)
بنابراين، سياست هاي اقتصادي جز بدبختي، ثمره اي ديگر براي ملل فقير نخواهد داشت و اتفاقا به خاطر همين سياست ها بود که شکاف بين فقير و غني به شدت افزايش يافت، به طوري که در سال 1960 م (1339 ش) نسبت درآمد متوسط پنج کشور ثروتمند دنيا با پنج کشور فقير دنيا، بيست به يک بود و اين نسبت درسال 1990 م (1369 ش) شصت به يک و در سال 1997 م (1376 ش) به 74 به يک رسيد. (32) و نيز به واسطه ي همين سياست ها بود که حدود 1/3 ميليارد نفر، در سال 1993 م، در فقر مطلق (به تعريف بانک جهاني کم تر از يک دلار درآمد داشتند) به سر مي برند. (33)
پی نوشت ها:
1. فصلنامه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، ش 156 ـ 155، «باز انديشي در مفهوم حاکميت، تأثير جهاني شدن بر حاکميت دولت»، مارک ويليامز، ترجمه: اسماعيل مرداني گيوي، ص 137.
2. روزنامه قدس، «ارتباطات و جهاني شدن»، علي اکبر ولايتي، 81/7/4 .
3. جهاني شدن چالش ها و ناامني ها، مجيد تهرانيان و ديگران، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردي، 1380، ص 23.
4. نگرشي ژئوپولتيکي بر پديده ي جهاني شدن، زهرا پيشگاهي فرد، تهران: خدمات نشر پيام سياسي، 1380، ص 16.
5. همان، ص 37.
6. جهاني شدن چالش ها و ناامني ها، ص 22 و 23 (با اندکي اقتباس).
7. جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، محمد تقي مصباح يزدي، تهران: مرکز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1372، ص 152.
8 . نقش و جايگاه شوراي امنيت سازمان ملل در نظم نوين جهاني، سيد داود آقايي، تهران: نشر پيک فرهنگ، 1375، ص 64.
9. نظم نوين، آرزوي تجديد ساختار سياسي جهان، تهران: دانشکده اطلاعات و معاونت آموزش و شرکت نشر و تبليغ بشري، ص 23.
10. جهاني شدن با کدام هدف، پل سوئيزي و ديگران، ترجمه: ناصر زرافشان، 1380، ص 67.
11. استقلال و ضرورت هاي جديد، مقصود رنجبر، تهران: بضعه الرسول، 1380، ص 76.
12. دموکراسي ليبرال: دموکراسي (مردم سالاري) آزاد؛ نوعي از دموکراسي که در آن، رسيدن شهروندان به حداکثر آزادي ها، هدف است و هيچ ارزشي بيرون از خواست مردم يا فراتر از آن، پذيرفته نيست. (ح.ز)
13. مکتب. واژه ي ايدئولوژي، در شماره ي پيشين حديث زندگي، ص 43 (پاورقي شماره ي چهار) توضيح داده شده است.
14. روزنامه ي کيهان، «جهاني شدن، فرصت ها و تهديدها»، 1379/10/20.
15. سکولاريسم: جدا انگاري نهاد حکومت از نهاد دين؛ نظريه ي حکومت غير ديني با حيات عرفي (ح.ز)
16. نشريه معرفت، شماره 24، «فرآيند جهاني شدن»، علي اکبر ولايتي.
17. برخورد تمدن ها و بازسازي نظم جهاني، ساموئل هانتينگتون، ترجمه: محمد علي حميد رفيعي، دفتر پژوهش هاي فرهنگي، 1378، ص 297.
18. نشريه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، ش 144، «امنيت جهاني از نظر تا واقعيت»، مجتبي عطارزاده.
19. جهان، در هر دوره ي تاريخي، نظم ويژه ي خود را داشته است و طبيعي است که در اين زمان، خصوصا پس از فروپاشي شوروي، نظم بر آمده از جنگ جهاني دوم، کارآيي لازم را ندارد. اين که نظم مناسب امروز جهاني را چه کسي طراحي مي کند، پاسخ ساده اي ندارد؛ اما به يقين مي توان گفت: آنچه امروزه امريکا به نام «نظم نوين جهاني (The new world order)» در پي آن است، نظم طبيعي روزگار ما نيست و با هدف رهبري امريکا بر جهان، طراحي شده است، نه برقراري تعادل و گفتگو و ثبات در جهان. (ح.ز)
20. نظم نوين، آرزوي تجديد ساختار سياسي جهان، ص 23.
21. همان، ص 24.
22. نقش و جايگاه شوراي امنيت سازمان ملل در نظم نوين جهاني، ص 63.
23. نظم نوين، آرزوي تجديد ساختار سياسي جهان، ص 23.
24. شوراي امنيت سازمان ملل متحد و مداخله ي بشر دوستانه، جهانگير کرمي، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1375، ص 25.
25. همان، ص 22.
26. نشريه ي عصر ما، ش 200، «جهاني سازي پروژه اي ايدئولوژيک»، يدالله دادگر.
27. ناامني جهاني، بررسي چهره ي دوم جهاني شدن، اندر هورل و ديگران، ترجمه اصغر افتخاري، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردي، 1380، ص 20.
28. بروکرات: کارگزار، ديوان سالار، مدير ارشد. (ح.ز)
29. جهاني سازي، پروژه اي ايدئولوژيک، ش 200.
30. برخورد تمدن ها و بازسازي نظم جهان، ص 291.
31. جامعه شناسي، آنتوني گيدنز، ترجمه: منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، 1381، ص 570 و 579.
32. روزنامه خراسان، 79/5/31، «آسيب شناسي جهاني شدن».
33. جهاني شدن چالش ها و ناامني ها، ص 69.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}