تربيت،«پاسخ به نياز»نيست!
تربيت،«پاسخ به نياز»نيست!
تربيت،«پاسخ به نياز»نيست!
نويسنده:دکتر عبدالعظيم کريمي
«اميل اشارتيه»
«سقراط»حکيم گفت:«هدف تربيت، ايجاد نياز است و نه پاسخ به نياز».«اميل شارتيه»مربي بزرگ با صراحت اعلام کرده بود:«هنر معلم گرسنه کردن فکر کودک است تا او با احساس گرسنگي، خود شخصاً براي سير کردن ذهن خود به کوشش واداشته شود.»و «مولانا»با شوريدگي و وجد تمام سروده بود:
آب کم جو تشنگي آور بدست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
در طلب زن دائماً تو هر دو دست
که طلب در راه نيکو رهبر است
بنابراين هنر معلم در تعليم و تربيت کودک، تحريک کنجکاوي است و نه ارضاء کنجکاوي، تشديد نياز است و نه تخفيف آن، لاغر کردن ذهن است و نه فربه ساختن آن، نامتعادل ساختن ذهن است و نه متعادل کردن آن و همچنين، طرح مسأله براي تحريک نياز به دانستن است و نه حل مسأله براي ارضاء دانستن.در واقع همه اختراعات، کشفيات و ابداعات بزرگ بشري ريشه در تحريک نيازها داشته است.آنجا که نياز و احتياج در شديدترين وضع خود تحريک شده است عميق ترين و شگفت انگيزترين يافته هاي علمي خلق شده است.
«ژان پياژه»در توجيه کمال جويي آدمي تعبير شگفتي دارد که راز ارتقاء مراحل تحول رواني و دست يابي به مراتب والاني شناخت را نه در ايجاد تعادل بلکه در بر هم خوردن تعادل ذهني –که همان تحول ساخت هاي ذهني است –تلقي مي کند.پياژه معتقد است که تنها نياز، تعادل آدمي را بر هم مي زند و او را راهي تعادل پايدار تر و کامل تر مي کند.(2).بنابراين، پيشرفت آدمي نه در پاسخ به نيازها که در توسعه و تقويت آنها مي باشد.
هرگاه بر اثر محرک دروني يا بيروني، تعادل يا سکون دروني موجود بر هم زده شود، نياز به وجود مي آيد.نياز که خود نوعي احساس کمبود و نقصان در فرد است توليد انرژي يا نيرويي به نام «سائق»مي کند.آنگاه موجود زنده براي رفع نياز و جبران کمبود به تلاش و فعاليت واداشته مي شود.پس لازمه پيشرفت و تکامل موجود زنده، بر هم خوردن تعادل در اوست.اين فرآيند را پياژه اصل تعادل جويي مي نامد.منظور پياژه از اين اصطلاح، جبران عدم تعادل است.موجود زنده در هر مرحله از تحول داراي ساخت شناسي ويژه اي است که او را قادر مي سازد تا با محيط به مقابله برخيزد.اساساً در جبران عدم تعادل است که فرد به پيشرفت و تحول نائل مي شود.آنچه که موجب تحريک فرد براي پيشروي به مراحل بالاتر مي شود همان عدم تعادل است!همچنين بنگريد به کتاب «تربيت آسيب زا»، تأليف نگارنده، گفتار مربوط به «تشويق بيروني مانع خودانگيختگي دروني»است.
پيشرفت و تعالي انسان نيز متضمن تعادل جويي هاي پي در پي است که بر اثر بر هم خوردن تعادل هاي ناپايدار قبلي و نياز به دست يابي تعادل هاي پايدارتر به وجود مي آيد.حال اگر بخواهيم قابليت ها و استعدادهاي کودک را به نحو احسن شکوفا و او را راهي مراحل بالاتر هوش و خلاقيت کنيم، بايد قبل از هر چيز «احساس نياز»را در او تقويت سازيم.يکي ازراههاي ايجاد نياز آن است که فرد را از تعادل موجود و اشباع نياز خارج کنيم تا به واسطه احساس نياز براي ايجاد تعادل بالاتر به فعاليت و تلاش رشد يابنده واداشته شود.
از آنجا که انسان تنها به هنگام احساس کمبود براي رفع نيازهاي زيستي، رواني و اجتماعي خود به تکاپو مي افتد، آگاهي بر اينکه چگونه مي توان با محرک هاي مناسب، او را به طور دائمي به حرکت و فعاليت واداشت يکي از سؤالات مهم و زيربنايي در هنر تعليم و تربيت فعال است.پس طبيعي است که آدمي به هنگام نياز،شروع به فعاليت مي کند و منظور از فعاليت، رسيدن به هدفي است که تعادل از دست رفته را بازگرداند و موجب سازگاري فرد با محيط شود.زيرا کوشش و تلاش براي رفع احتياج و جبران کمبودها يافعاليت براي رسيدن به مقصود معيني را سازگاري و تطابق مي گويند.
انسان به طور دائم در حال سازگاري با محيط پيرامون خويش است.البته بين سازگاري و سازش تفاوت وجود دارد.در سازگاري يک رابطه دوجانبه و تعاملي بين انسان و محيط برقرار مي شود؛ بدين معني که لازمه تطابق با محيط اين است که هم فرد محيط را تغيير دهد و هم محيط فرد را.به عبارت ديگر هم محيط بر فرد اثر مي گذارد و هم فرد محيط را تحت تأثير قرار مي دهد.پس براي حفظ تعادل و ايجاد سازگاري، هر لحظه بايد در تلاش و تکاپوي سازنده قرار گيريم.اما در سازش، ارتباط يک سويه و انفعالي است و ارگانيسم تابع تغييرات محيطي است بدون آنکه توان تغيير محيط و انطباق آن را با خود داشته باشد.
بديهي است که لازمه سازگاري و تکاپوي دائمي، ايجاد نياز در فرد است تا براي جبران آن و پاسخ به کمبودها و خلأهاي خويش به تلاش برخيزد.هر موجود زنده اي سامانه اي است که تمايل دارد دست نخورده باقي بماند و به محض آنکه تعادل دروني اش به هم خورده و شروع به متلاشي شدن کند، اعمال لازم براي دوباره سازي خود را انجام مي دهد.
اين همان چيزي است که زيست شناسان آن را «خودنظم جويي»مي نامند.اگر اين عمل نتواند انجام گيرد موجود زنده مي ميرد.بنابراين، گسيختگي يک موجود زنده آن چيزي است که احتياج مي ناميم.
شايد روي آوردن صاحب نظران تعليم و تربيت به شيوه هاي جديد در آموزش و پرورش يعني شيوه «مسأله مداري»به جاي «پاسخ مداري»در همين راستا باشد.اين صاحب نظران معتقدند تنها راه فعال کردن دانش آموزان، تحريک کنجکاوي، ميل شديد به دانستن و ايجاد نياز به پيشرفت است و بايد همه عناصر محيطي در مدرسه حول محور «نياز»و مسائل شناختي و رواني بچرخد.چه زيبا امام موسي کاظم (عليه السلام)فرمود:اللهم لا تخرجني من التقصير:خداوندا مرا هيچگاه از مدار تقصير (احساس نياز)خارج مگردان.(3).زيرا احتياج، نياز و احساس کمبود است که انسان را به تعادل جويي وا مي دارد.احتياج واکنش هايي را که براي ارضا آن مناسب است، به راه مي اندازد.پيداست که رغبت در پي احتياج زاييده مي شود.از آنجا که هر رفتاري منبعث از رغبت خاصي است، پس هر عملي مبتني بر وصول به هدفي است که در لحظه مورد نظر براي فرد حائز اهميت باشد.همانگونه که «کامپوس» مربي بزرگ معاصر تأکيد مي کند:«در واقع از لحظه دانش و بصيرت را به مثابه يک فرآيند در نظر مي گيريم و نه يک نتيجه و محصول، -و به عقيده پياژه در همه شکل هاي خود پيوسته مورد شک قرار مي گيرد-همه چيز به نحوي جريان دارد که گويي تعادلي که ما به هنگام شکل بخشيدن به دانش خود
در تلاش دست يافتن به آن هستيم به محض تحقق محکوم به فناست.(به محض رفع نياز، انگيزه ي کمال جويي و فرايند «شدن»متوقف مي شود.)اگر بپذيريم دانش فرآيندي فعال است، در واقع پذيرفته ايم که هر لحظه کار را از نو شروع کنيم.ما اين عدم تعادل (عدم رفع نياز)را مي پذيريم، چرا که پيش شرط دست يابي به تعادلي جديد مي گردد.»(4).
/خ
«سقراط»حکيم گفت:«هدف تربيت، ايجاد نياز است و نه پاسخ به نياز».«اميل شارتيه»مربي بزرگ با صراحت اعلام کرده بود:«هنر معلم گرسنه کردن فکر کودک است تا او با احساس گرسنگي، خود شخصاً براي سير کردن ذهن خود به کوشش واداشته شود.»و «مولانا»با شوريدگي و وجد تمام سروده بود:
آب کم جو تشنگي آور بدست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
در طلب زن دائماً تو هر دو دست
که طلب در راه نيکو رهبر است
بنابراين هنر معلم در تعليم و تربيت کودک، تحريک کنجکاوي است و نه ارضاء کنجکاوي، تشديد نياز است و نه تخفيف آن، لاغر کردن ذهن است و نه فربه ساختن آن، نامتعادل ساختن ذهن است و نه متعادل کردن آن و همچنين، طرح مسأله براي تحريک نياز به دانستن است و نه حل مسأله براي ارضاء دانستن.در واقع همه اختراعات، کشفيات و ابداعات بزرگ بشري ريشه در تحريک نيازها داشته است.آنجا که نياز و احتياج در شديدترين وضع خود تحريک شده است عميق ترين و شگفت انگيزترين يافته هاي علمي خلق شده است.
«ژان پياژه»در توجيه کمال جويي آدمي تعبير شگفتي دارد که راز ارتقاء مراحل تحول رواني و دست يابي به مراتب والاني شناخت را نه در ايجاد تعادل بلکه در بر هم خوردن تعادل ذهني –که همان تحول ساخت هاي ذهني است –تلقي مي کند.پياژه معتقد است که تنها نياز، تعادل آدمي را بر هم مي زند و او را راهي تعادل پايدار تر و کامل تر مي کند.(2).بنابراين، پيشرفت آدمي نه در پاسخ به نيازها که در توسعه و تقويت آنها مي باشد.
هرگاه بر اثر محرک دروني يا بيروني، تعادل يا سکون دروني موجود بر هم زده شود، نياز به وجود مي آيد.نياز که خود نوعي احساس کمبود و نقصان در فرد است توليد انرژي يا نيرويي به نام «سائق»مي کند.آنگاه موجود زنده براي رفع نياز و جبران کمبود به تلاش و فعاليت واداشته مي شود.پس لازمه پيشرفت و تکامل موجود زنده، بر هم خوردن تعادل در اوست.اين فرآيند را پياژه اصل تعادل جويي مي نامد.منظور پياژه از اين اصطلاح، جبران عدم تعادل است.موجود زنده در هر مرحله از تحول داراي ساخت شناسي ويژه اي است که او را قادر مي سازد تا با محيط به مقابله برخيزد.اساساً در جبران عدم تعادل است که فرد به پيشرفت و تحول نائل مي شود.آنچه که موجب تحريک فرد براي پيشروي به مراحل بالاتر مي شود همان عدم تعادل است!همچنين بنگريد به کتاب «تربيت آسيب زا»، تأليف نگارنده، گفتار مربوط به «تشويق بيروني مانع خودانگيختگي دروني»است.
پيشرفت و تعالي انسان نيز متضمن تعادل جويي هاي پي در پي است که بر اثر بر هم خوردن تعادل هاي ناپايدار قبلي و نياز به دست يابي تعادل هاي پايدارتر به وجود مي آيد.حال اگر بخواهيم قابليت ها و استعدادهاي کودک را به نحو احسن شکوفا و او را راهي مراحل بالاتر هوش و خلاقيت کنيم، بايد قبل از هر چيز «احساس نياز»را در او تقويت سازيم.يکي ازراههاي ايجاد نياز آن است که فرد را از تعادل موجود و اشباع نياز خارج کنيم تا به واسطه احساس نياز براي ايجاد تعادل بالاتر به فعاليت و تلاش رشد يابنده واداشته شود.
از آنجا که انسان تنها به هنگام احساس کمبود براي رفع نيازهاي زيستي، رواني و اجتماعي خود به تکاپو مي افتد، آگاهي بر اينکه چگونه مي توان با محرک هاي مناسب، او را به طور دائمي به حرکت و فعاليت واداشت يکي از سؤالات مهم و زيربنايي در هنر تعليم و تربيت فعال است.پس طبيعي است که آدمي به هنگام نياز،شروع به فعاليت مي کند و منظور از فعاليت، رسيدن به هدفي است که تعادل از دست رفته را بازگرداند و موجب سازگاري فرد با محيط شود.زيرا کوشش و تلاش براي رفع احتياج و جبران کمبودها يافعاليت براي رسيدن به مقصود معيني را سازگاري و تطابق مي گويند.
انسان به طور دائم در حال سازگاري با محيط پيرامون خويش است.البته بين سازگاري و سازش تفاوت وجود دارد.در سازگاري يک رابطه دوجانبه و تعاملي بين انسان و محيط برقرار مي شود؛ بدين معني که لازمه تطابق با محيط اين است که هم فرد محيط را تغيير دهد و هم محيط فرد را.به عبارت ديگر هم محيط بر فرد اثر مي گذارد و هم فرد محيط را تحت تأثير قرار مي دهد.پس براي حفظ تعادل و ايجاد سازگاري، هر لحظه بايد در تلاش و تکاپوي سازنده قرار گيريم.اما در سازش، ارتباط يک سويه و انفعالي است و ارگانيسم تابع تغييرات محيطي است بدون آنکه توان تغيير محيط و انطباق آن را با خود داشته باشد.
بديهي است که لازمه سازگاري و تکاپوي دائمي، ايجاد نياز در فرد است تا براي جبران آن و پاسخ به کمبودها و خلأهاي خويش به تلاش برخيزد.هر موجود زنده اي سامانه اي است که تمايل دارد دست نخورده باقي بماند و به محض آنکه تعادل دروني اش به هم خورده و شروع به متلاشي شدن کند، اعمال لازم براي دوباره سازي خود را انجام مي دهد.
اين همان چيزي است که زيست شناسان آن را «خودنظم جويي»مي نامند.اگر اين عمل نتواند انجام گيرد موجود زنده مي ميرد.بنابراين، گسيختگي يک موجود زنده آن چيزي است که احتياج مي ناميم.
شايد روي آوردن صاحب نظران تعليم و تربيت به شيوه هاي جديد در آموزش و پرورش يعني شيوه «مسأله مداري»به جاي «پاسخ مداري»در همين راستا باشد.اين صاحب نظران معتقدند تنها راه فعال کردن دانش آموزان، تحريک کنجکاوي، ميل شديد به دانستن و ايجاد نياز به پيشرفت است و بايد همه عناصر محيطي در مدرسه حول محور «نياز»و مسائل شناختي و رواني بچرخد.چه زيبا امام موسي کاظم (عليه السلام)فرمود:اللهم لا تخرجني من التقصير:خداوندا مرا هيچگاه از مدار تقصير (احساس نياز)خارج مگردان.(3).زيرا احتياج، نياز و احساس کمبود است که انسان را به تعادل جويي وا مي دارد.احتياج واکنش هايي را که براي ارضا آن مناسب است، به راه مي اندازد.پيداست که رغبت در پي احتياج زاييده مي شود.از آنجا که هر رفتاري منبعث از رغبت خاصي است، پس هر عملي مبتني بر وصول به هدفي است که در لحظه مورد نظر براي فرد حائز اهميت باشد.همانگونه که «کامپوس» مربي بزرگ معاصر تأکيد مي کند:«در واقع از لحظه دانش و بصيرت را به مثابه يک فرآيند در نظر مي گيريم و نه يک نتيجه و محصول، -و به عقيده پياژه در همه شکل هاي خود پيوسته مورد شک قرار مي گيرد-همه چيز به نحوي جريان دارد که گويي تعادلي که ما به هنگام شکل بخشيدن به دانش خود
در تلاش دست يافتن به آن هستيم به محض تحقق محکوم به فناست.(به محض رفع نياز، انگيزه ي کمال جويي و فرايند «شدن»متوقف مي شود.)اگر بپذيريم دانش فرآيندي فعال است، در واقع پذيرفته ايم که هر لحظه کار را از نو شروع کنيم.ما اين عدم تعادل (عدم رفع نياز)را مي پذيريم، چرا که پيش شرط دست يابي به تعادلي جديد مي گردد.»(4).
پي نوشتها:
1- از نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل است که:الجوع عندالله في خزائنه لا يعطيه الالمن احب:گرسنگي در نزد خدا در گنجينه هاي اوست و به کسي عطا نمي کند مگر آنکس را که دوست داشته باشد!.
2-اصل «کمال جويي»در نظريه ي پياژه، «خود نظم جويي»را نيز در بردارد.به نظر او کودک در هر مرحله از رشد به طور فزاينده اي به سطح بالاتري از تعادل مي رسد.وقتي پياژه مي گويد که ارگانيسم «يک نياز اساسي دارد که همان نياز رشد ارگانيسم است»به همان مفهومي از انگيزش اشاره دارد که آبراهام مزلو مطرح کرده است.(ر.ک.کتاب کاربرد روان شناسي در آموزش، اثر رابرت بيلر، ترجمه دکتر کديور، جلد 2، انتشارات مرکز نشر دانشگاهي، ص 421.).
3-اصول کافي، جلد 4، ص 370.
4-پيام يونسکو، دي ماه 1369.
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}