تربيت، «سازش دادن»نيست!

نويسنده:دکتر عبدالعظيم کريمي



«مولوي»
در بسياري از برداشت ها و تعريف هاي روان شناختي از تربيت آمده است:هدف از تربيت و پرورش کودکان اين است که آنها به خوبي بتوانند با محيط پيرامون خود سازگار شوند.منظور اين دسته از روان شناسان از مفهوم سازگاري، نوعي انطباق يدکسويه براي همرنگ شدن با محيط است.بدين معني که افرادي را تربيت يافته مي دانند که بتوانند بدون چون و چرا و به دور از ترديدها و انکارها، با آنچه که محيط اقتضا مي کند و عوامل بيروني حکم مي کند خود را تطبيق دهند؛ تا آنجا که حتي رشد هوشي و تعالي شخصيت افراد را با ميزان انطباق پذيري با محيط پيرامون اندازه گيري مي کنند.البته بايد در اينجا اين نکته را خاطر نشان ساخت که سازگاري در مفهوم اصلي خود يک کنش وواکنش دوجانبه بين فرد و محيط است که هم فرد بايد خود را با محيط تطبيق دهد و هم محيط مطابق با ساختار شخصيتي و نگرشي فرد تغيير يابد. اما آنچه که غالباً در شکل سنتي و جاري آن از سازگار کردن استنباط مي شود مفهوم نادرست و شايع آن است.بدين معني که تصور مي کنند تربيت بايد در سازگاري يک طرفه با محيط و فرهنگ جامعه رخ دهد.در حالي که سازگاري به معناي واقعي آن اين است که ما بايد در تربيت کودکان به گونه اي عمل کنيم که هم شرايط محيط را تابع نيازها، خواسته ها و قابليت هاي فطري آنها کنيم و هم آنها خود را با شرايط و موقعيت هاي بيروني تطبيق دهند.اين دو در کنار هم و در يک فرآيند تعاملي است که مفهوم «سازگاري فعال را به جاي سازگاري فعل پذير»متمايز مي کنند.
بر اين اساس، بايد مفهوم سازش و سازگاري يک جانبه در فرآيند تعليم و تربيت از مفهوم سازگاري دوجانبه و فعال بازشناسي شود.اگر تعريف اخير را بپذيريم بلادرنگ بايد در برداشتي که از «يادگيري»نيز داريم تغييرات بنيادي ايجاد کنيم چرا که در نظريه هاي روان شناسي يادگيري گفته اند:يادگيري عبارت است از «تغييرات نسبتاً پايداري که در رفتار ارگانيزم بر اثر تجربه رخ مي دهد.»(1).حال آنکه از نگاهي ديگر و با توجه به موضع فعال و خلاق يادگيرنده بايد تعريف فوق به اين شکل تغيير يابد:يادگيري عبارت از تغييرات تجربه توسط فرد است و نه فرد توسط تجربه!
هرچند اين دو نوع برداشت خود در يک فرآيند تعاملي تأثير متقابل دارند اما بايد اين نکته را برجسته کرد که چرا در تعريف هاي کلاسيک يادگيري وجه انفعالي و فعل پذير يادگيرنده بر وجه فعال و اثر گذار آن ترجيح داده شده است؟ حال آنکه در جريان تربيت همانگونه که «پياژه»(2).بيان کرده بايد درون سازي و برون سازي در يک فرآيند دوجانبه و پويا و در قالب اصل تعادل جويي متزايد،امکان تحول دروني فرد را فراهم آورد.اما سازگاري به معناي منفي و منعفت گرانه ي آن همان برداشتي است که «اسپنسر»از آن دفاع مي کند.وي از اوّلين متفکران غربي بود که جريان آموزش و پرورش و برنامه درسي را با اصول جامعه شناسي مربوط کرد.تعليم و تربيت را وسيله اي سودمند براي نفع فردي و اجتماعي در خدمت مسائل عملي، اقتصادي، اجتماعي و سياسي قرار داد.يکي از منتقدان «اسپنسر»در زمينه ي تعليم و تربيت، «ويل دورانت»است که در نشان دادن پيامدهاي زيانباري که تربيت را در سازگاري خلاصه مي کند مي گويد:ضرر و خسران متوجه مدارس و دانشگاه هاي ما بيشتر به دليل آراي تربيتي «اسپنسر» است که تربيت را سازگار کردن انسان با محيط خود تعريف کرده است.اين کلام تعريفي مرده و مکانيکي و برخاسته از فلسفه ي برتري مکانيک است که هر ذهن و روح خلاقي از آن تنفر دارد.(3).
در همين رابطه «کريشنامورتي»درباره ي هوشمندي و خلاقيت مي گويد:
هوشمندي هنگامي فرا مي رسد که ما شيفته ي بپا خاستن در برابر
کل ساختار اجتماعي کنوني باشيم تا دريابيم که حق چيست و حقيقت کدام است.
اما متأسفانه هدف اغلب نظام هاي آموزشي و پرورش اين است که کودکان و نسل جديد را تا حدامکان به همنوايي و سازش با آنچه که در ساختار اجتماعي تثبيت شده است وادار کنند.
اين سازش که از اساس با سازگاري تفاوت دارد دانش آموزان را در موضع انفعال، بي تفاوتي، درماندگي و نهايتاً عقب ماندگي قرار مي دهد.به نحوي که آنها از ساده ترين و سطحي ترين مهارت هاي اجتماعي محروم مي شوند.اين گونه دانش آموزان، با روحيه ي انفعالي خود به منزله ي تکه اسفنجي خواهند بود که تنها جذب کننده ي محرک هاي وارده ي محيطي هستند و از خود هيچگونه واکنشي در تحليل و تغيير آن محرک ها نشان نمي دهند.
اين چنين است که در پاره اي از اوقات اين دانش آموزان از منظر متوليان مدرسه آرام تر ين و با انضباط ترين و مطيع ترين دانش آموزان محسوب مي شوند و حتي مورد تشويق نيز قرار مي گيرند.چرا که، با سازش خود تسليم مطلق به فرامين و محرک ها و دستورالعمل ها هيچگونه دردسري براي مدرسه و يا خانواده ندارند!

پي نوشتها:

1-روان شناسي پرورشي؛ دکتر علي اکبر سيف، انتشارات آگاه، ص 48، سال 1368.
2- رشد عقلاني کودک از ديدگاه پياژه؛ تأليف هربرت جينزبرگ و سيلويا اوپر، ترجمه ي دکتر فريدون حقيقي و فريده ي شريفي، انتشارات فاطمي، سال 1371، صفحه ي 329 تا 331.
3- لذات فلسفه؛ ويل دورانت، ترجمه ي عباسي زرياب خويي، انتشارات انديشه، تهران 1354.

منبع:تربيت چه چيز نيست؟