سخت ترين روزگار براي شيعه





سخت ترين زمان براي شيعه در تاريخ تشيع همان زمان حکومت بيست ساله معاويه بود که شيعه هيچگونه مصونيتي نداشت و اغلب شيعيان اشخاص شناخته شده بودند، و دو تن از پيشوايان شيعه که در زمان معاويه بودند کمترين وسيله اي براي برگرداندن اوضاع ناگوار در اختيار نداشتند، حتي امام سوم شيعه که در ششماه اول سلطنت يزيد قيام کرد با همه ياران و فرزندان خود شهيد شد، در مدت ده سالي که در خلافت معاويه مي زيست تمکن اين اقدام را نيز نداشت. اکثريت اهل تسنن اين همه کشتارهاي ناحق و بي بندو باري ها را که به دست صحابه و خاصه معاويه و کارگزاران وي انجام يافته است توجيه مي کنند که آنان صحابه بودند و به مقتضاي احاديثي که از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله رسيده، صحابه مجتهدند و مغرور و خداوند از ايشان راضي است. ولي اين عذر را شيعه نمي پذيرد.
سال شصت هجري قمري معاويه درگذشت و يزيدي که به شهادت تاريخ هيچ گونه شخصيت ديني نداشت رهبر مسلمانان شد در سال اول حضرت حسين بن علي عليه السلام را با فرزندان و خويشان و يارانش با فجيع ترين وضعي کشت در سال دوم مدينه را قتل عام کرد. و خون و مال و عرض مردم را تا سه روز به لشکريان خويش مباح کرد. و سال سوم کعبه را خراب کرد و آتش زد. پس از او آل مروان از بني اميه زمام حکومت اسلامي را نزديک به هفتاد سال بدست گرفتند و کار به جائي کشيد که خليفه وقت وليد بن يزيد بن محابا تصميم گرفت بالاي خانه کعبه غرفه اي بسازد تا در موسم حج در انجا مخصوصا به خوش گذراني بپردازد. در اين زمان تا اواخر قرن اول شيعه به حسب دستور پيشوايان خود در حال تقيه و بدون تظاهر به مذهب زندگي مي کردند.

شيعه در قرن دوم هجري:

در قرن دوم هجري به دنبال انقلابات و جنگهاي خونيني که در اثر بيدادگري و بدرفتاري هاي بني اميه در همه جاي کشورهاي اسلامي ادامه داشت دعوتي نيز به نام اهل بيت پيغمبر در ناحيه خراسان ايران پيدا شد که متصدي دعوت ابومسلم سردار ايراني بود. و قيام کرد تا اين که دولت اموي را برانداخت. اين نهضت و انقلاب اگر چه از تبليغات عميق شيعه سرچشمه مي گرفت و کم و بيش عنوان خونخواهي شهداء اهل بيت را داشت با اين همه به دستور مستقيم پيشوايان شيعه نبود. اما بني عباس به نام اهل بيت خلافت را ربودند و در ابتدا روزي چند به علويين روي خوش نشان دادند. و بني اميه را قتل عام کردند ولي ديري نگذشت که شيوه ظالمانه بني اميه را پيش گرفتند. ابوحنيفه رئيس يکي از چهار مذهب اهل تسنن به زندان منصور رفت و شکنجه ها ديد، ابن حنبل تازيانه خورد و امام ششم شيعيان پس از آزار و شکنجه با سم درگذشت. (1) و علويين را دسته دسته گردن مي زدند. در يک کلام وضع شيعه از انقراض دولت اموي و روي کار آمدن بني عباس کوچکترين تغييري پيدا نکرد جز اينکه دشمنان بيدادگر وي تغيير اسم دادند.

شيعه در قرن سوم هجري:

با شروع قرن سوم، شيعه نفس تازه اي کشيد و بمب آن اولا: اين بود که کتب فلسفي و علمي بسياري از زبان يوناني و سرياني و غيرآن ها به زبان عربي ترجمه شد و مردم به تعليم علوم عقلي و استدلالي هجوم آوردند علاوه بر آن مأمون خليفه عباسي به استدلال عقلي در مذهب علاقمند بود در نتيجه به اديان و مذاهب آزادي کامل داده بود و علماء شيعه از اين آزادي در فعاليت هاي علمي و تبليغي بهره بردند و ثانيا: مأمون عباسي به اقتضاي سياست خود به امام هشتم شيعه اماميه ولايتعهد داده بود و در اثر آن علويين و دوستان اهل بيت تا اندازه اي از تعرض اولياء دولت مصون بودند اما ديري نگذشت که شيوه گذشته با روي کارآوردن متوکل عباسي از سرگرفته شد.

شيعه در قرن چهارم هجري:

در قرن چهارم هجري عواملي بوجود آمد که براي وسعت يافتن تشيع و نيرومند شدن شيعه کمک به سزائي مي کرد از آن جمله سستي ارکان خلافت بني عباس و ظهور پادشاهان آل بويه بود.
پادشاهان آل بويه که شيعه بودند کمال نفوذ را در مرکز خلافت که بغداد بود و همچنين در خود خليفه داشتند و اين قدرت قابل توجه به شيعه اجازه مي دادآزادانه به تبليغ مذهب بپردازند.
چنانکه مورخين گفته اند در اين قرن همه جزيره العرب به استثناي شهرهاي بزرگ شيعه بودند و اهواز و سواحل خليج فارس از ايران مذهب شيعه داشت. در اين قرن فاطميين که اسماعيلي بودند، به مصر دست يافتند و سلطنت دامنه داري تشکيل دادند. (2)

شيعه در قرن نهم هجري:

از قرن پنجم تا اواخر قرن نهم شيعه به همان افزايش که در قرن چهارم داشت ادامه مي داد و پادشاهاني نيز که مذهب شيعه داشتند به وجود آمده از تشيع ترويج مي نمودند.
شاه خدا بنده از پادشاهان مغول مذهب شيعه را اختيار کرد و اعقاب او از پادشاهان مغول ساليان داز در ايران سلطنت کردند و از تشيع ترويج مي کردند. روي هم رفته در اين پنج قرن شيعه، از جهت جمعيت در افزايش و از جهت قدرت و آزادي مذهبي تابع موافقت و مخالفت سلاطين وقت بوده اند و هرگز در اين مدت مذهب تشيع در يکي از کشورهاي اسلامي مذهب رسمي اعلام نشده بود.

شيعه در قرن 10 و 11 هجري

سال 906 ه جوان سيزده ساله اي از خانواده شيخ صفي الدين اردبيلي که از مشايخ طريقت در شيعه بود با سيصد نفر درويش از مريدان پدرش به منظور ايجاد يک کشور مستقل و مقتدر شيعه از اردبيل قيام کرده، شروع به کشورگشائي و برانداختن آيين ملوک الطوايفي ايران نمود و پس از جنگهاي خونين که با پادشاهان مخصوصا سلاطين عثماني داشتند سرانجام موفق شدند که ايران قطعه قطعه را به شکل يک کشور درآورده و مذهب شيعه را قلمرو حکومت خود رسميت دهد. پس از درگذشت شاه اسماعيل صفوي پادشاهان ديگري تا اواسط قرن دوازدهم سلطنت کردند و مذهب شيعه را تثبيت کردند.

شيعه در قرن 12 و 14 هجري

در سه قرن اخير پيشرفت مذهبي شيعه به همان شکل طبيعي سابقش بوده است و فعلا در اواخر قرن چهاردهم هستيم که تشيع در ايران مذهب رسمي عمومي شناخته مي شود و همچنين در يمن و در عراق اکثريت جمعيت را شيعه تشکيل مي دهد.
1) تاريخ يعقوبي - ج 3، ص 86 به بعد، بحارالانوار، ج 12 احوالات امام صادق عليه السلام.
2) تاريخ ابي الفداء، ج 2، ص 63.