مخالفت ميرزا با مشروطه خواهان تندرو

نویسنده: حجة الاسلام سيد عباس رضوي

بعضي از كساني كه با ميرزا محشور بوده اند در احوال وي نوشته اند كه در مدرسه حاج حسن صالح آبادي رشت به فراگيري دانش پرداخت و نخستين گام هاي علم آموزي را در اين مدرسه برداشت و پس از آموختن ادبيات فارسي، عربي، صرف و نحو و قرآن به جرگه طلاب مدرسه جامع كه از سطح بالاتري در ارايه دروس برخوردار بود، رفت و شروع به فراگيري كرد. هوش و استعداد سرشار ميرزا باعث شد كه در مدت كوتاه گام هاي بلند بردارد و پايه آگاهي هاي خود را بالا ببرد و به گونه اي رسمي در سلك روحانيت درآيد. عكس هايي از ميرزا با لباس روحاني كه با هم شاگردي هايش گرفته، موجود است. در هر حال ميرزا كوچك خان پس از چندي براي دست يابي به مدارج علمي بالاتر، از رشت به تهران مراجعه كرد.
تذكره نويس هاي ميرزا بيش از اين اشاره نكرده اند كه دروس حوزوي را تا كجا پيش برد، ولي آنچه از سيره و سخنراني ها و نامه هاي او معلوم است؛ اين كه ميرزا در حد بالايي از علوم حوزوي برخوردار بود؛ يعني تسلط به آيات قرآن داشت و براساس قرآن استدلال مي كرد و در سيره خود و روش مبارزاتي متكي به قرآن و سيره انبيا و اوليا بود و توجه خاصي به سيره پيامبر9 و امام حسين7 داشت. از كلمات و عبارات او مي فهميم كه مثل يك طلبه مبتدي يا روشن فكر مذهبي نبود. روشن فكرها در دوره ميرزا ادبيات خاص خودشان را داشتند. يك طلبه مبتدي، اين قدر محكم و استوار و استدلالي صحبت نمي كرد. او هميشه در محضر انسان هاي صاحب فكر و علماي طراز اول سخنراني مي كرد. در هيأت اتحاد اسلامي سخنراني داشت و در نماز جماعت هايي كه در مناطق مختلف گيلان برپا مي شد و علماي بزرگي؛ همچون: ميرزا عبدالوهاب صالح، علم الهدي، بحرالعلوم و شايد نزديك به ده پانزده نفر از علماي مجرب پاي سخنراني ميرزا مي نشستند و از هيچ يك اعتراضي عليه صحبت هاي ميرزا نوشته نشده است.
آن زمان تهران كانون دانش بود و داراي 35 مدرسه علوم ديني و جمعيتي از علماي بزرگ. عده زيادي از اين علما فيلسوف بودند و عده اي از بزرگان فقه و اصول بودند از جمله شيخ فضل الله نوري و ميرزا عبدالله نوري. شيخ عبدالنبي اعتقاد داشت كه عالم ديني نبايد فقط به تبليغ و تدريس بسنده كند، بلكه بايد به برطرف كردن گرفتاري هاي مردم و سرو سامان دادن به كارهايشان بكوشد و خود نيز چنين بود. مدرسه محموديه كه ميرزا در آن جا درس مي خواند برنامه تربيتي دقيق و حساب شده اي داشت و براساس وقف نامه آن، بايد طلبه هاي تلاش گر و درس خوان در آن پذيرش مي شدند. در مدرسه مروي هم مقررات مشابهي حاكم بود. در اين مدارس طلاب بايد تلاوت قرآن را به اندازه يك حزب در برنامه روزانه خود قرار مي دادند. طلبه اي كه مي خواست اتلاف وقت كند، يا درس نخواند و تحقيق نكند، حق ورود به اين مدارس يا ادامه تحصيل در آن ها را نداشت. از روي شواهد و قراين مي فهميم كه در اين مدارس، روي تربيت و تهذيب طلبه، زياد تأكيد مي كردند و معتقد بودند كه طلبه در عين حال كه خوب درس مي خواند، از نظر تعهد و مسؤوليت پذيري هم بايد ويژگي بارزي داشته باشد.
ميرزا در اين مدارس با پيروي از سيره ي پارساياني چون: شيخ عبدالنبي نوري و سيد حسن مدرس گام هاي بلندي در آراستگي برداشت و در ميان همگنان، به پارسايي، وارستگي، اخلاق و رفتار و خلق و خوي نيك، مهرباني و مهر ورزي، هم راهي و هم گامي با ستم ديدگان و مبارزه با ستم پيشگان شهرت پيدا كرد.
ميرزا از لحاظ سياسي و مبارزاتي، طرفدار مشروطه خواهان و از نظر فكري شاگرد عبدالنبي نوري بود كه از هم فكران شيخ فضل الله بود. ميرزا در مشروطه شركت داشت و حتي از رهبران آن بود، اما با مشروطه خواهان تندرو، در يك سنگر نبود. شواهد بسياري داريم كه ميرزا، هم در زمان نهضت مشروطه و هم در دوره نهضت جنگل، بسيار پاي بند اصول و معتقدات ديني خود بود و كم ترين انحرافي را بر نمي تافت.
ما رفتار شيخ فضل الله نوري را در رفتار ميرزا هم مي بينيم. او ممكن است با همه روش هاي شيخ فضل الله نوري موافق نبوده باشد و از همين رو پس از آن كه در سال 1327 شيخ فضل الله به شهادت رسيد، ميرزا همچنان همكاري با مشروطه طلبان را ادامه داد و از آن ها جدا نشد. سال 1329 كه محمدعلي شاه براي سركوب مشروطه وارد تركمن صحرا شد، ميرزا همراه با گروهي از انقلابيون به جنگ او رفت و مجروح هم شد. اين مسأله نشان مي دهد كه ميرزا از نهضت مشروطه جدا نشد و كناره گيري نكرد. عده اي از علما پس از اعدام مرحوم شيخ فضل الله نوري راهشان را از مشروطه جدا كردند و گفتند: مشروطه راه به تباهي برده، ولي ميرزا هنوز اميدوار بود كه مشروطه به اهداف خود برسد و اشتباهش را جبران كند. او معتقد بود كه اگر آدم هاي صالح، خودشان را از اين جريان كنار بكشند، كل نهضت به دست جريان باطل مي افتد. مرحوم مدرس هم معتقد بود كه اگر علما در صحنه مي ماندند و سياست را به دست نااهلان نمي سپردند، شيخ فضل الله اعدام نمي شد و حكومت به دست اشرار و آدم هاي ناصالح نمي افتاد. ميرزا از شهادت شيخ فضل الله بسيار افسوس مي خورد، اما پيرو خط مشي مرحوم مدرس بود كه ديانت را از سياست جدا نمي دانست.
ميرزا بسيار پاي بند ارزش ها و اصول اسلامي و دور از شعارگرايي، يا هيجان زدگي بود. در نهضت جنگل، اصول و ارزش هاي اسلامي، خط قرمز بودند و هيچ يك از مبارزان جنگل، حق عبور از آن ها يا داد و ستد بر سر آن ها را نداشت. برپا داشتن شعاير اسلامي و پاس داشت نشانه هاي دين در جنبش جنگل از چنان پايگاهي برخوردار بود كه حتي در تنگناهاي شديد و نياز نهضت به ساز و برگ جنگلي و كمك هاي مالي، ميرزا هرگز دست از اصول خود بر نداشت. اين پاي بندي در زماني كه روس ها حاضر بودند به شرط آن كه ميرزا كوچك خان دست از شعاير اسلامي بردارد، همه گونه ساز و برگ نظامي و پشتوانه هاي مالي را در اختيارش بگذارند و همه جور كمكي به او بكنند، مثال زدني و افتخارآفرين است. پرچم جنگل همان پرچم سه رنگ ايران و آراسته به آيه ي شريفه ي: ﴿نصر من الله و فتحٌ قريب﴾ بود.
ميرزا و جنگلي ها بر مدار قرآن و اسلام حركت مي كردند و ميرزا هر كسي را كه مي خواست به مأموريت هاي بزرگ و مهم بفرستد، او را به قرآن سوگند مي داد. در روزگاري كه شعاير اسلامي بسيار كم رنگ شده بود و رهبران گروه هاي مبارز عليه استبداد، پاي بندي به دين و آيين نداشتند و بيشتر تحت تأثير غرب بودند، از اردوي ميرزا، در سحرگاهان و ظهر و شامگاه، صداي اذان مي آمد و همگان را به اقامه ي نماز جماعت فرا مي خواند. ميرزا حتي پيش از نهضت جنگل و هنگام تحصن در شاه بندري عثماني اذان مي گفت و مبارزان را به نماز فرا مي خواند. ميرزا براي حركت خود، مسجد را پايگاه قرار داده بود و از آن به بهترين وجه استفاده مي كرد. او در مناسبت ها، عبايي بردوش مي افكند و براي مردم از دين و آيين سخن مي گفت. رفت و آمد دايمي او به مساجد و كانون ها و انجمن هاي مذهبي باعث شده بود كه لاييك ها، او را مرتجع و كهنه پرست بخوانند. به همين دليل پس از نابودي نهضت جنگل و غلبه دين ستيزان هوادار شوروي در انزلي، مساجد از رونق افتاد. ميرزا در هنگامه اي سخت كه تصميم گيري، دشوار مي شد، با استخاره ي قرآني كه هميشه همراهش بود، راه گشايي مي كرد و با تسبيحي كه مونس او بود، پيوسته ذكر مي گفت. پاس داشت مرزهاي محرم و نامحرم از ديگر اصول نهضت جنگل بود. ميرزا در عين حال كه به مشاركت زنان در امور اجتماعي و سياسي احترام مي گذاشت، در آميختگي زن و مرد را گناه مي دانست و تلاش مي كرد تا سربازانش از گناه دور باشند. در نهضت جنگل، حفظ شعاير اسلامي، به ويژه پاي بندي به عفت از واجبات بود و ترك آن، مجازات شديدي را به همراه داشت؛ از همين رو مردم به ياران جنگل اعتماد داشتند و با آغوش باز از آن ها استقبال مي كردند.
هر وقت ميرزا قصد كار مهمي را داشت، با عالمان آگاه به مشورت مي پرداخت و براي اصلاح امور در انجام كارهاي فرهنگي و قضايي از روحانيت كمك مي گرفت. او روحانيت را ضامن استقلال سياسي ايران و سد محكمي در برابر هجوم كمونيسم مي دانست.
مبارزه ميرزا با استبداد و استعمار براي رسيدن به قدرت چند روزه دنيا نبود، بلكه او تلاش هاي خود را بر مدار اسلام پيش مي برد و جز دفاع از عزت، كرامت و حرمت مسلمانان و حفظ سرزمين هاي اسلامي، هدفي نداشت. هنگامي كه نقاب از چهره پرفريب كمونيست ها گرفته شد به نيروها و فرماندهان خود دستور اكيد داد كه از رفت و آمد با بلشويك ها پرهيز كنند. ميرزا در عين حال كه از چندين سو درگير مبارزه بود، از آنچه پيرامونش مي گذشت غافل نبود و اجازه نمي داد حقي از كسي ضايع شود. در قلمرو فرمان روايي ميرزا، همه افراد؛ از جمله اقليت هاي مذهبي، شأن و حقوق خود را داشتند.
منبع: نشریه نامه جامعه شماره 39