عنوان: تواضع پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در برخورد با مردم

نويسنده:رويا خانزاده



نوشتن، درباره ي وجود نازنيني که گل سرسبد خلقت است، کار چندان ساده اي نيست، ليک، با بيان گوشه اي از فضائل و کرامت هاي حضرت، شايد بتوان، ذره اي احساس سبکبالي نمود.
حضرت محمد (ص)، آخرين پيامبر خدا، ادامه دهنده ي راه رسولان پيشين و بلکه کامل کننده ي دين خدا، کامل کردن کرامت هاي اخلاقي بشر را، از اهداف رسالت خود برمي شمردند. با اينکه ايشان از معصومان بودند، هميشه در درگاه خداوند متعال، تضرع و زاري کرده و از خدا درخواست مي نمودند که او را، به آداب خوب و اخلاق نيک زينت دهد:
(خدايا، اخلاق مرا نيک گردان) ، (خدايا، از اخلاق بد دورم ساز)
از حضرت سؤال شد: علت اين همه تضرع چيست؟ فرمودند: «آيا بنده ي شکرگزار خدا نباشم؟ »
و خداوند، جمله ي بزرگي، در حق رسول خاتمش فرمودند:
«و انک لعلي خلق عظيم»
تواضع و فروتني، از شاخصه هاي رفتاري حضرت نبي مکرم اسلام (ص) بود. همان طوري که در روايت آمده است، فرشته اي به نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: خدا مختارت کرد که بنده ي متواضع و رسول باشي _ يا پادشاه و رسول باشي _ حضرت، بندگي و فروتني را انتخاب کرد با وجود اينکه آن فرشته در ادامه گفت: اگر قبول کني که هم کليد خزائن زمين را، به دست داشته باشي و هم رسول باشي، باز هم مقامي را که نزد خدا داري، از دست نخواهي داد و از مقامت کم نخواهد شد، اما پيامبر تواضع و بندگي را با رسالت برگزيد که در تمامي زواياي زندگي، اين تواضع نمودار بود و در برخوردهاي اجتماعي، در خانه، در غذا خوردن، در لباس پوشيدن، در سوار شدن بر مرکب، در عبادت، در سلام کردن، در دست دادن، در مراسم تشييع جنازه، در برخورد با محرومان، در برخورد با کودکان و آشنايان قديمي، آن چنان نرم و متواضعانه، رفتار مي نمود که کسي مانند آن حضرت نبود.
حضرت، در جمع اصحاب، هرگز طوري نمي نشستند که ايشان جاي مخصوصي داشته باشند و ديگران به دورش جمع شوند بلکه به صورت دايره وار، همه يکسان مي نشستند و در صحبت ها همراه جمع مي شد، اگر در جمع، از آخرت صحبت مي شد او نيز راجع به آخرت، با آنها صحبت مي کرد. اگر سخن از دنيا بود، با آن ها درباره ي دنيا حرف مي زد و اگر در مورد خوردني ها يا آشاميدني ها صحبت مي کردند، ايشان باز در آن باره، با آن ها گفت و گو مي نمود.
هرگز، ترش رو و عصباني نبود و به صحابه توصيه مي کرد: خداوند، کسي را که با ترش رويي برادرانش، روبرو شود دشمن مي دارد.
در جمع اصحاب ، با آنها مزاح مي کرد _ و اين، از رأفت و مهرباني حضرت نشأت مي گرفت؛ تا مردم بتوانند، به راحتي و بدون هيچ گونه احساس شرم يا ترسي مشکلاتشان را، با حضرت در ميان بگذارند. به اين ترتيب، حضرت، با رويي گشاده، با مردم، روبرو مي گشتند و به اصحاب توصيه مي کردند که «مزاح، از خوش اخلاقي است، همانا با شوخي مي تواني برادر ديني ات را، مسرور سازي» . البته حضرت، در مزاح هايي هم که مي نمودند، جز مطالب حق، چيزي نمي گفتند. ايشان به اصحابشان توصيه مي فرمودند که بدي هاي يکديگر را پيش من بازگو نکنيد؛ زيرا من دوست دارم، با دلي آرام و خالي از کدورت، نزد شما بيايم.
اين، از درس هاي بزرگ اخلاقي حضرت است که: در جمع هاي دوستانه، صحبت، از غيبت افراد و حرف هاي بيهوده و دروغ به ميان نيايد و مجالس دوستان و ياران، سالم و به دور از گناهان کوچک و بزرگ باشد!
حضرت مي فرمود: به شما خبر دهم که کدامتان به من بيشتر شباهت داريد؟ گفتند: بله، [اي] رسول خدا! فرمود: آن کس که خلقش، نيکوتر، برخوردش با مردم، ملايم تر و بيش از همه، به برادران ديني خويش، مهربان بوده و بر حق، صبورتر باشد، غضب خود را، پيش از ديگران فرو نشاند و گذشتش، بهتر از ديگران باشد و در حال رضا و غضب، بيش از ديگران، رعايت انصاف و عدالت را نمايد.
از آداب معاشرت حضرت اين بود که در زمان دست دادن با مردي، حضرت دست خود را، از دست طرف مقابل بيرون نمي کشيد تا خود آن شخص دستش را پس کشد.
در مجالس، زماني که مردي وارد مي شد و خدمت حضرت مي نشست، حضرت هرگز برنمي خاست تا خود آن شخص برخيزد و برود و اگر، سه روز، يکي از اصحاب را نمي ديد، از حال وي جويا مي شد، اگر در مسافرت بود، در حقش دعا مي کرد و اگر در خانه بود، به ديدارش مي رفت و اگر آن صحابي مريض بود، به عيادتش تشريف مي بردند. حضرت، به منظور احترام به اصحاب و به دست آوردن دل هايشان، آنها را به کنيه صدا مي زد و کساني که کنيه نداشتند، برايشان کنيه قرار مي داد و مردم نيز، به همان کنيه، صدايشان مي کردند.
در تحف العقول آمده است: پيامبر (ص) فرمودند: مروّت و جوانمردي ما خاندان پيغمبر، در آن است که از کساني که به ما ستم مي کنند، درگذريم و به کساني که ما را محروم ساخته اند، بخشش نمائيم. حضرت، به چهره ي هيچ کس خيره نمي شد، خشمش، براي خدا بود و هرگز، براي خويشتن، غضب نمي کرد، به هيچ يک از مردم ستم نمي کرد، پوزش عذرخواهان را مي پذيرفت، به جز زمان هايي که قرآن بر او نازل مي شد و يا موعظه مي کرد، از مردم تبسمش بيشتر بود و گاهي که خنده مي کرد، بدون قهقهه بود.
هر گاه کسي، براي حاجتي، نزد حضرت مي آمد (چه آزاد _ چه بنده و يا کنيز) ، جهت رفع گرفتاري او اقدام مي کرد، خشن و تندخو نبود، در بازار، صدايش را بلند نمي کرد و در مقابل بدي ديگران، بدي نمي کرد، بلکه، گناه آنان را نديده مي گرفت و از آنان مي گذشت.
حال حضرت، در خشنودي و خشم، يکسان بود و جز حق چيزي بر زبان جاري نمي کرد.
در خوراک و پوشاک، از غلام ها و کنيزهاي خود، برتري نمي جست، هرگز، به کسي فحش نداد و هيچ وقت، زن يا خادمي را نفرين نکرد، هر گاه، در حضور او، کسي را ملامت مي کردند، مي فرمود: به او کاري نداشته باشيد.
حضرت، آب وضويش را خودش تهيه مي کرد، در پياده روي، کسي، بر او سبقت نداشت، موقع نشستن، تکيه نمي کرد، در کارها به اهل خانه کمک مي کرد، لباسش را خودش مي دوخت، و کفشش را خودش پينه مي زد، شير گوسفندان را مي دوشيد و اگر خادمش در آرد کردن غلّه خسته مي شد، به او کمک مي کرد.
با فقرا هم سفره مي شد و با دست خود، به آنان غذا مي داد، به کساني که، در اخلاق، با فضيلت بودند، احترام مي گذاشت و با اشخاص آبرومند الفت مي گرفت و به آنان نيکي مي کرد. خويشاوندان خود را در عين اينکه بر ديگران مقدم نمي داشت، صله رحم مي کرد.
نبي مکرم اسلام (ص) فرموده اند: پروردگارم، مرا ، به اين هفت خصلت دستور داده است! تمام کارهاي آشکار و پنهانم را، تنها براي خدا انجام دهم، از آن که بر من ستم مي کند، درگذرم، به هر که مرا محروم مي سازد، بخشش نمايم، هر کس با من قطع رحم کرد، با او صله ي رحم کنم، براي تفکر، سکوت اختيار کنم و نگاه کردنم، براي پند گرفتن باشد.
در ماه رمضان، حضرت هر چه داشت، انفاق مي کرد و در بخشش کردن، مانند باد، تند و سريع بود.
روزي، زني، پسر خود را نزد حضرت رسول فرستاد، تا از او چيزي بخواهد و به پسر گفت: اگر حضرت چيزي نداشت، از او بخواه که پيراهنش را بدهد. پسر، نزد رسول خدا (ص) رفت و ايشان پيراهن خود را به آن پسر داد تا با خود ببرد. خداوند اين آيه را فرستاد و رسولش را به ميانه روي فرمان داد:
« و لا تجعل يدک مغلوله إلي عنقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسورا ؛ هرگز، دستت را، بر گردنت زنجير مکن، (و ترک انفاق و بخشش منما) و بيش از حد، دست خود را مگشاي که [در اين صورت] مورد سرزنش قرار گيري و از کار باز مي ماني» . (سوره ي اسراء، آيه ي 29)
پيامبر (ص) چيزي که به عنوان هديه بود، قبول مي کرد و از صدقه خودداري مي کرد.
روزي، مردي، در کنار صخره ي معيني، با پيامبر (ص) قراري گذاشت، حضرت به وعده گاه رفت و منتظر مرد شد، آفتاب، با شدت گرمايش، حضرت را که در آن مکان ايستاده بود، رنج مي داد، اصحابش به حضرت گفتند: چه مي شود بر سايه بايستيد؟ حضرت فرمود: وعده گاه ما، همين جاست، در اين مکان مي مانم، اگر نيامد، بدعهدي از جانب او خواهد بود.
حضرت، در امانتداري، چنان دقيق بود که اگر نخ و سوزني را هم به او مي سپردند، به صاحبش بر مي گرداند. اگر کسي، از رسول خدا چيزي مي خواست، چنانچه، اراده اش، بر انجام آن کار تعلق مي گرفت، مي فرمود: آري و اگر نمي خواست که آن را انجام دهد، سکوت مي کرد و هرگز کلمه ي «نه» را بر زبان جاري نمي ساخت.
اگر کسي، در پيش حضرت، سخن دروغي مي گفت، حضرت، لبخند مي زد و مي فرمود: سخني است که خود او مي گويد. هر گاه، حضرت، از امري ناراحت و محزون مي شد، به نماز خواندن و عبادت حق پناه مي برد.
با اخلاق شريف خود با مردم معاشرت مي کرد، ولي دلش از آنان جدا بود، يعني، در ظاهر، با خلق و در باطن، قلبش، تنها به حق تعالي پيوستگي داشت. و دوست داشت که تنها بنشيند و با خدا خلوت کند.
هميشه، در حال برخاستن و نشستن و رفتن و آمدن، مي گفت: «سبحان الله و بحمده، استغفر الله و اتوب اليه» .
حضرت مي فرمود: پروردگار، مرا به چند خصلت دستور داده است:
دوست داشتن فقرا و نزديک شدن به آنان، ذکر «لا حول و لا قوه الا بالله» را زياد بگوييم.
با خويشان خود، ارتباط برقرار کنم، اگرچه، با من قطع رابطه نمايند. در مسائل دنيايي، به کساني که از من پايين تر هستند، نگاه کنم و به بالاتر از خود، نگاه نکنم.
در راه خدا، از سرزنش مردم باکي نداشته باشم و حق را بگويم، اگر چه تلخ باشد و از هيچ کس، چيزي طلب نکنم.
حضرت مي فرمود: تا قدرت داري، بکوش که در تمام روز و شبت، نيت فريب دادن کسي به دل تو راه پيدا نکند؛ زيرا اين عمل، از سنت من است و هر آن کس که سنت مرا زنده کند، مرا زنده کرده است و هر که، مرا زنده کند، در بهشت با من خواهد بود.
منبع: برگرفته از مجله ي بشارت شماره 61