بار امانت الهي بر دوش جوانان است


امام موسي صدر و رابطه با جوانان

بخشهايي از مصاحبه گروه روايت فتح با آقاي سيد صدر الدين صدر، فرزند امام موسي صدر:
- ما احساس مي کرديم وقتي خونه هستند فقط خونه هستند، در عين حالي که نگراني هايي داشتند و کارهاي بسياري داشتند و شايد مشکلات گسترده تر از لبنان در ذهن داشتند و پيگيري مي کردند.
ايشان تلاش مي کردند که هميشه اينها را با هم وفق بدهند ولي برداشت ما و احساس ما حضور کامل بود هيچ وقت حس نمي کرديم که به خاطر اين که مسئله ناگواري پيش آمده تغييري در رفتارشان داشته باشند هميشه بشاش بودند، هميشه با بچه ها و با خانواده يا مادرم خوش اخلاق بودند. ما يعني بايد خيلي جدي فکر کنيم که آيا در طول اين مدتي که با ايشان بوديم به ما اخم کردند يا نه و ممکن است که يادمان نيايد به جز در مورد من يکي، 2 بار ولي واقعا کم پيش آمده که احساس بکنيم ايشان خيلي ناراحت هستند وقتي که در منزل هستند.
با مادر هم همين طور يعني وقتي که خونه بودند. مهمان داشتيم، شايد مثلا سفره ناهار رو هم مي گذاشتند و آدم احساس مي کرد که مرد خانه هستند و فراموش مي کرديم که نقش رهبري دارند و يا نقش اجتماعي و سياسي مهمي دارند. ايشان علاقه داشتند که آخرهاي شب دور هم بعد از شام بنشينيم ضمن اين که با همديگر حرف بزنيم و صحبت بکني و از داستانهاي خيلي کوچک براي آموزش و تربيت استفاده مي کردند ضمنا کارهاي خود را هم مي کردند، قليون هم مي کشيدند. با دوستان و اقوام اگر حاضر بودند که حضوري، يا اگر حاضر نبودند با تلفن صحبت مي کرديم اين احساس حضور خانوادگي هميشه در ذهن ايشان و از علاقمنديهاي ايشان بود.
- هر وقت که با پدر رو به رو مي شديم خيلي سر حال و شاداب بودند ولي اين واقعيت هست بالاخره چندين سال غير از فشار جسمي که داشتند مسئوليتها و نگراني هاي طاقت فرسا هم بود. يک خاطره اي عرض بکنم، ما زماني که خانوادگي با هم مسافرت مي کرديم و اين موارد بيشتر در راه صور و بيروت پيش مي آمد و يا حتي در خارج که گاهي مسافرتي مثلا به آلمان داشتند يا زماني که ما فرانسه بوديم ايشان مي آمدند در ماشين هميشه از وقت براي نکات تربيتي استفاده مي کردند از هر کدام از کساني که در ماشين بودند مي خواستند که نکته اي را بگويند يک بار به ياد مي آورم که در فاصله 5 دقيقه اي به مقصد تعريف از گل کردند و صرفا به طور موضوعي مي گفتند که ببينيد اين گل را افراد متفاوت چگونه نگاه مي کنند يک روحاني به گل نگاه مي کند چي در آن مي بيند (من هم صحبت هاشون رو نمي گم براي اين که مي ترسم از لطف بيفتد) يک شيميدان از چه زاويه اي نگاه مي کند يک هنرمند که نقاشي مي کند از چه زاويه اي نگاه مي کند و هر کدام چه نگاهي به گل دارند و همين طور ادامه دادند.
- به نظر من ايشان را هم بايد همين طور ديد ايشان ابعاد بسيار متفاوت بسيار زيادي داشتند در سطحي که ما درک نمي کرديم. کسي که بار سنگين مسئوليتهاي اجتماعي و سياسي در لبنان را به دوش مي کشيد کسي که نگراني هاي افکاري، برنامه هايي که شايد ما خبر نداريم در رابطه با مسائل ايران و انقلاب اسلامي ايران داشتند. کسي که براي شيعه به عنوان نه فقط يک مسلمان ساده به عنوان کادر مسلمانها، يک مسئوليت خاصي و يک نقش خيلي سنگيني براي آينده مي ديدند. در رابطه با عقايد و افکار اجتماعي، افکار سياسي، افکار مذهبي، اعتقادات مذهبي يک روشن بيني هايي داشتند که ممکن بود نتواند مطرح بکنند يعني الان از نظر سياسي اگر نگاه بکنيد با هر کي صحبت بکنيد غير از اين که در لبنان الان بيشتر قدر ايشان را مي دانند نسبت به گذشته. حتي دشمنان ايشان اعتراف مي کنند که حرفهايي که ايشان 20 سال، 30 سال پيش زده بود حالا ما داريم مي فهميم و ايشان چقدر جلوتر از زمان خودشان حرف داشتند و مطلب داشتند خب اينها همش بار سنگيني است يعني خيلي سنگين روزهاي اخير حضور هم، هم زمان بود با توطئه هايي که در جنوب لبنان مي شد اسرائيل از يک طرف مرتب بمباران مي کرد و مردم آواره مي شدند گروه ها و گروهک هاي لبناني داخلي خيلي ظلم مي کردند، اختلافات خيلي سنگين بين صوريها و فلسطيني ها و گروههاي لبناني بود از يک طرف اينها همه سنگيني ايجاد مي کند.
مثل يکي از خاطره هايي که يادم هست و اثر زيادي روي زندگي من گذاشت، در صور بوديم، من هفت سالم بود، تقريبا هفت سالم بود، در لبنان اين گونه بود که مثلا شيريني و چاي مي گذاشتند سر ميز براي مهمان يه ديس بزرگ هم انواع مختلف سيگار مي گذاشتند و چون منزل ما هم پر رفت و آمد بود دائم يک ديس سيگارهاي مختلف در سالن بود. يه بار من يواشکي يکي از اين سيگارها رو برداشتم و رفتم در ايوان شروع کردم به کشيدن و ايشان منزل نبودند تصادفا آن روز زودتر آمدند منزل و از کنار آن ايواني که من بودم رد شدند و ديدند که من دارم سيگار مي کشم. من خيلي نگران شدم ولي هيچ نيامدند سراغ من، هيچي نگفتند. روز بعد روز يکي از اعياد بود يا عيد فطر بود يا عيد قربان و ايشان مهمان داشتند و من هم در استقبال مهمانان بودم وقتي که مهمان ها رفتند بيرون يکي از قوطي هاي سيگار رو برداشتند گفتند بابا اين پيشت باشه هر وقت خواستي بکش. (مي خنديد).

عکس العمل شما چه جوري بود؟

من از اون وقت ديگه لب به سيگار نزدم و حساسيتي پيدا کردم نسبت به سيگار که تا حالا هم هر وقت سيگار کشيده مي شود ناراحت مي شدم. يکي ديگر از مواردي که به خاطر داريم وقتي که مسافرت مي رفتند طبيعتا موقع برگشت از ايشان توي فرودگاه استقبال مي شد بالاخره يک مقام رسمي هم بودند خب مردم هم علاقمند بودند ولي خيلي دوست نداشتند که اگر مي شد بي سر و صدا بيايند منزل. گه گاهي پيش مي اومد که مثلا تماس مي گرفتند تلفني، زماني که من رانندگي مي کردم تازه رانندگي مي کردم ما را خبر مي کردند و مي رفتيم يواشکي از فرودگاه مي آورديم ايشان را و هم من خيلي خوشحال بودم که چنين کاري دارم مي کنم و هم احساس مي کردم که ايشان خيلي خوشحال بودند که نمي دونم که با من هستند يا خوشحال بودند که از شلوغي دور باشند ايشان در مواقع استقبال اکثرا و براي مدت طولاني شايد مثلا چند هفته دست شون درد مي گرفت. به خاطر اينکه مردم مي خواستند دستشون رو ببوسند ولي ايشان دستشان را مي کشيدند يعني به زور خلاصه خيلي بيشتر دوست داشتند که يواشکي من و مليحه که کوچک بود مي رفتيم دنبال شان و مي آورديم شان.

بخشي از مصاحبه با امام موسي صدر در تاريخ
1961/12/22 م (1340 ه.ش)

با توجه به اينکه شما به لحاظ سني و فرهنگي پيشتاز نسل جوان هستيد، چه پيشنهادهايي براي جوانان داريد؟
با لبخندي جواب داد: بايد اعراف کرد که جوانان آمال و آرزوهايي خاص خود دارند. در عين حال، اين بدان معنا نيست که در آروزهاي خود غرق شوند يا چندان افراط کنند که جسم و عقلشان در برابر حوادث بي اعتنا گردد. برخورد ما با جوانان آميزه اي از تسامح و موعظه است. وقتي به جوانان مي نگرم چشمي را مي گشايم و ديگري را بر هم مي گذارم. آرزوي من اين است که جوانان آنگونه باشند که در خور حسن ظن وطن باشند، چرا که جوانان پيشتوانه شريان حياتي و گل خوشبوي کشورند و همواره رايحه اي از بهشت با خود به همراه دارند. آرزو دارم که آرمانهاي ملي، ادبي و اخلاقي جوانان تحقق يابد تا در جامعه هايي که خداوند بر ايشان برگزيده است از حمايت بيشتر و نيز ارزشي والاتر برخودار گردند.
چند جمله از امام موسي صدر در خصوص جوانان (تاريخها به ميلادي است):
- اي جوانان از مخالفت و اعتراض نهراسيد زيرا مخالفت حقيقت وجود شماست و بسيار مقدس است. (69/12/14).
- مشکل جوانان از آنجا نشأت مي گيرد که مي خواهند علاقه خود را به تغيير و تحول در نوع زندگي ابراز کنند و اين نتيجه فقدان ارتباط فکري و فرهنگي ميان نسلهاي جديد و قديم است. (69/12/14)
- دانشجو به صورت مستمر با علم جديد ارتباط دارد و او به حقيقت نزديکتر از ديگرانست که خارج از دايره علم اندوزي اند (69/12/14)
- بار امانت الهي بر دوش جوانان بوده و هست. (69/12/20)
- جوانان و دانشجويان، پاک ترين مردم و مخلصترين آنها نسبت به ميهن خويش اند (71/2/4)
- نحوه ايجاد تشکيلات ميان جوانان امريست که بايد به خودشان واگذار شود. يعني جوانان بايد خودشان گرد هم جمع شوند و براي تحقق اهداف مشترکشان تلاش کنند. اما آنچه درباره جامعه امروز به ما مربوط مي شود اين است که چگونه بتوانيم از استعدادها و نيروهاي جوانان استفاده کنيم.

مسأله دانش آموزان (از کتاب ناي و ني)

يکي از عجيب ترين صحنه ها و قويترين دليلها براي مدعاي مورد بحث ما، يعني آمادگي همه طبقات براي پذيرفتن تعاليم صحيح ديني، تجربه هايي است که درباره جوانان و دانش آموزان کردم. براي تماس بيشتر با جوانان، هفت سخنراني در هفته براي دانش آموزان و فرهنگيان دو مؤسسه فرهنگي بزرگ شيعه لبنان، «الکليه الجعفريه» و «الکليه العالميه» شروع کردم. در روزهاي اول قيافه هاي استهزا آميز و لبخندهاي تحقير آميز پاره اي از جوانان غير قابل تحمل بود. حق هم داشتند. کتاب ها و رساله هاي گوناگون و افکار مسموم و خطرناک در کتابخانه هاي لبنان فراوان اند و مورد مطالعه جوانان قرار مي گيرند. چند ماه گذشت ... روزها و ساعاتي سنگين بود. مجبور بودم به سؤالات عجيب غريبي پاسخ دهم. يکي از روزها در موقع خروج از سالن سخنراني، جوان ها، حلقه وار با من بيرون آمدند. يکي از آنها به من گفت: «آيا هيچ حسن کرده ايد جوانها چرا به تو علاقمند شده و چرا اين طور احساس نزديکي مي کنند؟» خود او براي تحليل اين ارتباط و محبت چنين گفت: «بحثهاي تو و پيشنهادات تو با توجه به احتياجات روحي و مشکلات رواني مطرح مي شود. به عبارت روشنتر، تو با واقع بيني به شرايط روحي و جسمي ما مي نگري، و با حوصله و دقت مشکلات ما را مطالعه و تا حدود امکان حل مي کني».
راستي اگر من در انجام اين حقيقت توفيق يافته باشم، بسيار مفتخر خواهم بود. آقايان عزيز، اگر با خشونت و تصلب بخواهيم مردم را به حفظ حدود خود مجبور سازيم، تا در برابر ما آزادي رفتار و آزادي گفتار و آزادي سؤال و مناقشه و مباحثه نداشته باشند، خود را از حقيقت دور و معالجات فرضي و خيالي و پيشنهادات تخيلي کرده ايم. مصلح، قبل از هر چيز، بايد واقعيتها را، هر چه هم تلخ باشند، درک کند.
بنده با همين دانش آموزان و جوانان فرهنگي، قبل از ماه رمضان، به همراه هيئتي از محترمين شهر، در خيابانها راه افتاديم. قهوه خانه ها و ميهمانخانه ها و کبابي ها را ملاقات کرديم و نزد آنها نشستيم و چاي و قليان صرف کرديم، و از آنها براي حفظ ظاهر رمضان و رعايت ادب در معابر عمومي کمک خواستيم و با لطف خدا توفيق مراعات اين شعار بزرگ اسلامي را نيز يافتيم. در اين اقدام، جوانهايي با ما بودند که در سال قبل چه بسا از تظاهر به روزه خوري باکي نداشتند.
در خاتمه، مجددا، با نهايت اطمينان، عرض مي کنم: راه براي اداي واجبات و انجام تکاليف کاملا باز است. همه و همه هر قدر دور و بي خبر باشند، براي پذيرفتن و عمل به تعليمات عاليه دين آماده اند. فطرت آنها به دعوت حق کمک مي کند. جهان و قواي هستي ياور حق گويان حقيقت جو است. توفيق و رضاي خدا نيز همراه است. فقط اخلاص، ذوق و ابتکار در اسلوب دعوت و استقامت لازم است. «و الذين جاهدوا و فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين».
السلام عليکم و رحمه الله و برکاته.
منبع: برگرفته از ويژه نامه رنگ جواني