ناهنجاري ها در شکل گيري شخصيت جوانان


در شکل گيري صحيح شخصيت جوان، موانع و ناهنجاري هايي وجود دارند که به راحتي مي توانند نقش منفي خويش را ايفا کنند. چنان که برخي از همين عوامل، مانعي عمده در جهت شناخت صحيح روان و منطبق با واقعيت خود نيز مي باشند. در رهنمودهاي امامان شيعه، «عليهم السلام» به وضوح و با تأکيدي ويژه از ناهنجاري هاي مورد بحث، ياد شده است. دستيابي به ارزش ها و آرمان هاي اسلامي - انساني که بهترين آرمان هاي شخصيتي است، همواره دستخوش اين عوامل باز دارنده است؛ عواملي که پيروزي، دستيابي، موفقيت و ظفر را دشوار، ناتمام و يا نا ممکن مي سازد. «پيروزي» و «ظفر» واژه اي است که در همين زمينه، بارها در رهنمودهاي ديني به کار رفته و زمينه ها و موانع آن گوشزد شده است. اين ناهنجاري ها جز «عجز» و «ناتواني» از روان شناختي و شکل دهي صحيح و کمال يافته ي شخصيت انساني و از دست دادن «مطلوب»، نتيجه و ثمره اي نخواهد داشت. (1) پر واضح است که انسان «عاجز» نمي تواند به خواسته ي خويش دست يابد . اين «عجز» ممکن است واقعيت نداشته باشد، اما احساس آن و به عبارتي «عجز کاذب» نيز همين ويژگي را در پي خواهد داشت. چنان که در سخن امير المؤمنين علي «عليه السلام» آمده است بايد «عجز» را به عنوان يک «آفت» برشمرد.(2) آفتي که خود، معلول عواملي چند است.
به هر روي، «عجز» عمده ترين ناهنجاري بازدارنده در شکل گيري سالم شخصيت جوان است. هر حرکت و جنبشي که از آدمي سر مي زند به همان نسبت، محدوده ي توان خويش را مي نماياند، مقوله ي عجز و توانايي در انسان ها را بايد امري نسبي دانست. اين نسبت در هر کس به گونه اي است، اما در يک برآورد ديني و بر اساس ملاک هاي اسلامي، مي توان به معرفي ناتوان ترين افراد پرداخت که در ادامه، به طور مختصر ويژگي چنين افرادي را پي خواهيم گرفت.
در يک جمع بندي مي توان فهرست موانع و ناهنجارهاي بازدارنده ي جوان را اين گونه تنظيم کرد:
1- بي حزمي و عدم دريافت رهنمودها 2- فقدان جزم و عزم 3- ضعف بردباري و ثبات 4- سستي و تنبلي 5- خودپسندي 6- ترس 7- تلقين هاي منفي 8- ضعف عمل 9- غلبه و حاکميت خوشي ها 10- عجز.
توضيح هر يک از عوامل فوق نيازمند شرحي طولاني است، اما در اين جا هر يک از اين عوامل را فقط به طور مختصر بيان مي کنيم:

1- بي حزمي و عدم دريافت رهنمودها

دستيابي به اهداف و آرمان هاي ترسيم شده، خواسته ها و کمالات نفساني، متانت، ثبات و حق مداري نفس، نيازمند دريافت رهنمودها و آگاهي هايي است که بتواند آدمي را به سر منزل مطلوب و آرماني او برساند. همواره مسيرهاي دراز، دور انديشي مناسبي را مي طلبد، روشني راه، رفع ترديد و دو دلي و سرگرداني، به هرز نرفتن نيرو و به هدر ندادن امکانات، همه و همه دستاورد دور اندازهاي صحيح اوليه و گزينش درست مي باشد. انسان کاملي چون علي (ع) «ظفر» را در «حزم» يعني دور انديشي و توان پيش بيني مي داند، و اين دور انديشي و حزم را در کارگزاري رأي و انديشه و به کار گيري نيروي تفکر مي شمارد. (3) و نيز ايشان، آفت توانمندي و شجاعت را فقدان حزم و دور انديشي معرفي مي کند. (4)
جوان در بلوغ و رشد شخصيت خويش نيازمند توانمندي است، و عدم برآورد صحيح او از «آينده» با توجه به معناي وسيعي که اين کلمه در بر دارد، و ضعف در عاقبت انديشي و بهره وري از نيروي اراده و عزم، بدون پشتوانه هاي علمي و آگاهي، حرکت او را کور و مسيرش را تاريک خواهد نمود. حتي در يک فراز ديني آمده است: «آن کس که بدون بينايي و آگاهي لازم عمل مي کند، همانند کسي است که در غير مسير مورد نظر حرکت مي کند که بر اساس سرعت حرکت، چيزي جز دوري بيش تر نخواهد بود»(5)
در جايي ديگر نيز همانند دراز گوش چشم بسته ي آسياب، شمرده شده است که راه به جايي نمي برد و دايما بر گرد خويش مي چرخد.(6)
از همين روي تأکيد شده است که نسبت به آن چه هنوز رشد و صلاحيت آن معلوم نيست تصميمي گرفته نشود. (7)

2- فقدان جزم و عزم

ظفر و پيروزي همان گونه که نيازمند حزم، دورنگري و برآورد صحيح است، نيازمند جزم و عزم نيز مي باشد. يکي از آفت هاي مهم اين است که بسياري از توانايي ها و دريافت هاي روشني که در پيمايش راه مي تواند به سان چراغي روشن، راه را بنماياند، دستخوش دو دلي ها، تخيلات، ترديدها و بي ارادگي ها گردد. از اين روي، به همان شيوه که ما را براي رسيدن به ظفرمندي، به حزم فرا خوانده اند، «جزم» و «عزم» را نيز ابزاري بس لازم شمرده اند.(8) در خصوص ضرورت برخورداري از ارداده ي حکيمانه، و تأکيد بر اين امر که خواست و اراده ي انسان، نقطه ي عطفي در دستيابي به شکل مطلوب شخصيت است، به اين فراز از دعاي امام کاظم (ع) که به عنوان يکي از باورهاي ديني خويش خطاب به خداي بزرگ اظهار مي کند توجه کنيم:
«دانسته ام که برترين توشه ي سالک کوي تو، ارده ي جزم و تصميمي قطعي است که با آن تو را برگزيند و به سوي تو آيد.» (9)
اگر بزرگ ترين و نيز جانمايه ي همه ي آرزوها و آرمانهاي خويش را در آمدن به کوي «دوست» و قرب به «حق» مي دانيم و اگر به اين باور رسيده ايم که شکل دهي شخصيت انساني، تنها در چارچوب باورها و ارزش هاي ديني مي تواند تفسيري انساني و هماهنگ با هستي آدمي داشته باشد، بايد اين رهيافت را هماره اذعان داريم که برترين ابزار و پشتوانه ي اين «حرکت و کوچ» ، عزمي استوار و اراده اي پولادين است.

3- ضعف بردباري و ثبات

پر واضح است فقدان اين خصيصه، زمينه ي «عجز» و «ناتواني» در راهيابي به آرمان هاي شخصيتي را به وجود مي آورد؛ از اين رو گوشزد شده است:
«کسي که هنجار ارزشمند بردباري و صبر را در برابر ناگواري هاي روزگار آماده نکند، ناتوان خواهد ماند.» (10)
چنان که فرمود:
«فردي که بر مرکب راهوار صبر جاي گيرد، به ميدان پيروزي راه يافته است.» (11)
و همواره در دستيابي به «ظفر»، صبر به عنوان يک اصل توصيه شده است. چنان که فرمود:
«اصبر تظفر» (12)
صبر پيشه کن، پيروز مي شوي.
نزديک به همين رهنمود را چنين مي خوانيم:
«کسي ظفر مي يابد که بردباري کند.» (13)
آن چه با عنوان صبر، بردباري و ثبات قدم، فرا راه شکل گيري شخصيت انساني ما نهاده شده است. مجموعه ي وسيعي از توصيه ها، رهنمودها و راهبردهاي جامع را در بر مي گيرد که در اين مجال، حتي امکان بازگويي آن ها وجود ندارد.

4- سستي و تنبلي

ناتواني، سستي، تنبلي و بي حالي را مي توان به عنوان يک ناهنجاري مستقل ارزيابي نمود. اگر اين واقعيت پذيرفته شود که دنيا و زندگي، ميدان «آزمون» و به تعبيري رساتر، ميدان «مسابقه» است، اهميت «جديت» و «تلاش» جايگاه خويش را خواهد يافت. برخي- گرچه اندک - تمام غير کمال ها را که براي تکوين شخصيت انسانيشان آفت مي باشد به بازي مي گيرند و هيچ گونه تعلق خاطري به آن ها پيدا نمي کنند، اما دسته ي ديگر غير کمال ها، شخصيت وجودي آنان را به بازي مي گيرد! اين دسته، ديگر «خوديتي» مستقل و غير وابسته ندارند، بلکه طفيلي تعلقات دست و پاگير خويشند. «من واقعي» آنان بازيچه اي بيش نيست. آنان در گزينش و به دست آوردن يک راه عملي صحيح که در چارچوب آرمان ها و ارزش هاي خدايي باشد جديتي ندارند، و رهيافت ها و هدايت هاي اوليه نيز کاري از پيش نمي برد. اينان دچار آفت سستي، مسامحه، تنبلي و بي حالي شده اند و اين به راحتي مي تواند آنان را از وصول به مطلوب باز دارد . آن چه بايد به عنوان يک هدايت روشن تلقي گردد اين تأکيد است که به وسيله ي تصميم و عزم قاطع به مبارزه با سستي و تنبلي برخيزيد.» (14)

5- خودپسندي

خودپسندي، خودبيني و رضايت خاطر از انديشه وعملکرد خويش، از جمله عوامل و ناهنجارهاي بازدارنده ي انسان است. گرچه اعتماد به نفس و اعتقاد به توانايي از لازمه هاي موفقيت است، اما خلط اين ويژگي با آفتي چون «عجب» و «خود پسندي» را بايد نشاني از عدم درک و شناخت واقعيت انساني شخص شمرد. (15) شناخت صحيح خود و جامعه و توان پيش بيني مسيري درست، نيازمند برخورداري از داده ها و تجربيات بسياري است که بايد اندوخت، و پر واضح است که «عجب» آفتي بس بزرگ در اين مسير است. شکل گيري صحيح شخصيت انساني، منوط به خرد ورزي و شوق دريافت رهنمودهاي و انديشه هاي ديگران است. غروري که حاکي از ستايشگري خويش است و خودپسندي که نشانه ي بي نيازي از اين و آن است، خرد ورزي جوان را سخت آفت زده مي کند، چنان که فرمود:
«عجب و خودپسندي، آفت خرد است.» (16)

6- ترس

ترس، خوف، بيم، واهمه و نگراني يکي ديگر از ناهنجاري هاي بازدارنده ي حرکت تکاملي انسان است که در عين حال، مي تواند هنجارهاي مطلوب و ازعوامل سازنده و زمينه ساز رشد انساني به شمار آيد. زيرا ترس، نمودي از اين واقعيت است که هم مي تواند چهره اي مطلوب به خود گيرد و هم مي تواند به آفتي بزرگ مبدل شود، و درست از همين نقطه است که در رهنمودها و هدايت هاي عملي روان شناختي ديني با پديده ي ترس به دو گونه رفتار شده است. گاه پديده اي آفت زا و منفي، و گاه زمينه ساز رشد و بالندگي، به اين فرازها نگاه کنيد:
«ترس، آفت است.» (17)
«ترس، کاستي و نقص است.» (18)
«مؤمن، ترسو، حريص و بخيل نمي باشد.» (19)
و نيز توجه کنيد:
«کسي که ترس و خوف او کم باشد آفت او زياد است.» (20)
«چه بسيار افراد خائف که خوفشان آنان را به جايگاه امن برده است.» (21)
«کسي که بترسد ايمني مي يابد» (22)
«به راحتي مي توان راستاي هر دو دسته از رهنمودهاي ذکر شده را بازگو نمود. آن چه مي تواند پديده ي ترس را در آدمي يا تفسيري مثبت يا عنواني منفي ارزيابي کند، چارچوب، ماهيت و نتايج حرکت وعملي است که ترس مانع آن است. بر اين اساس، در شکل دهي به ساختار شخصيتي خويش بايد از ترس هاي موهوم و نگراني هاي نابجا فاصله گرفت، چرا که اين نوع ترس؛ عزم و اراده ي آدمي را دچار تزلزل مي کند و حس اعتماد به نفس را تضعيف مي نمايد. همواره نيروي انديشه و آرامش برخاسته از ايمان دروني، مي تواند توان جوان را از اسارت ترس نجات و رهايي بخشد. برخي از روايات، ترس را از سربازان شيطان معرفي کرده اند. و اما ترسي که از آن تمجيد شده است ترس از مکافات و بازتاب اشتباهات، سستي ها، خطاها و لجاجت هاي بي مورد و غلط خود است که اين نوع ترس، ما را متنبه و هوشيار مي نمايد که اگر اين اشتباهات، سستي ها و لجاجت ها را جبران نکنيم گريبان خود و جامعه ي خود را خواهد گرفت.
به طور اجمال پيرامون تحليل زمينه ها و زير ساخت هاي ترس مي توان به ناهنجاري هاي چندي چون خود کم بيني، خودباختگي ، تلقين هاي منفي، تحقيرهاي بيروني - اعم از خانه و جامعه - و کاستي آگاهي ها اشاره کرد. مجموعه ي اين عوامل مي تواند ناهنجاري هاي ترس و بيم را تقويت کند، و به همين نسبت، شخص را دچار بي ارادگي ، مسؤوليت گريزي ، راحت طلبي و سست عنصري نمايد و شخصيت او نيز تابعي از همين ضعف ها خواهد بود. از همين رو در رهنمودهاي اسلامي، افزون بر معرفي پديده ي ترس به عنوان يک ناهنجاري شخصيتي، به صورتي جزئي تر شاهد برخي دستور العملها در جهت پالايش شخصيت انساني از اين آفت مي باشيم. از جمله، اين توصيه ي کلي:
«هنگامي که از چيزي بيم داشتي خودت را در متن آن قرار بده. چرا که خود نگه داري شديد تو از آن ، مسأله اي بزرگ تر از خود آن چيزي است که از آن خوف داري.» (23)

7- تلقينهاي منفي

اگر به مفهوم و معناي وسيعي که براي «تلقين» ذکر شده است توجه شود، به اهميت اين موضوع به عنوان يک هنجار و يا ناهنجار، بيشتر آگاهي خواهيم يافت. «تلقين» به همان ميزان که مي تواند به عنوان يک آفت باز دارنده مورد توجه قرار گيرد، مي تواند به عنوان يک عامل رشد و موفقيت نيز مورد توجه قرار گيرد. چنان که پيشتر شرح کرديم رفتار و منش انسان، برخاسته از نوع شخصيت و باورهاي دروني او است، و مهمترين مرحله ي شکل گيري شخصيت او را بايد در مرحله ي گزينش و پذيرش باورهاي دروني او شمرد. هر کس و هر عاملي بتواند باورهاي آدمي را به عنوان زير ساخت هاي رفتاري او شکل بدهد، در واقع، رفتار و منش هاي عملي او را شکل داده است. موضوع «تلقين» هر چند درباره ي انسان است، اما در تحليل ها و جسارت هاي جامعه شناختي نيز مي تواند مورد توجه قرار گيرد. زيرا جامعه از آحاد انساني تشکيل مي شود، بنابراين حوزه ي عمل و نفوذ «تلقين» بسي گسترده است.
مفهوم تلقين نياز چنداني به توضيح ندارد. از نظر معرفي مصاديق آن مي توان به دو بخش فردي و اجتماعي اشاره نمود، چنان که عامل آن مي تواند عنصري بيروني و يا واقعيتي دروني باشد، و مي تواند به عنوان زمينه اي براي رشد و سازندگي در آيد، و يا مي تواند به صورت عاملي بازدارنده و آفتي اجتماعي رخ نمايد. بسياري از باورهاي فردي و اجتماعي، برخاسته از تلقين هايي است که در بسياري از موارد به صورت ناخودآگاه، فرد و جامعه را تحت تأثير عميق خويش قرار مي دهد. عمده فلسفه ي تبليغات را بياد در اين انگيزه جست که به کمک آن مي توان جامعه را به سمت باورها و ذهنيت هايي سوق داد که مي تواند به اهداف انجام تبليغات جامه ي عمل پوشيد. به خوبي روشن است که تبليغات اگر بتواند همانند عاملي تلقين کننده، باورهاي اجتماعي را شکل دهد در واقع، راستاي حرکت و تلاش آن جامعه را به دست گرفته است. اين ها مي تواند در جهت مصالح واقعي فرد و جامعه باشد؛ و يا به عکس مي تواند به عنوان آفتي بزرگ ، کيان و شخصيت فرد و جامعه را در خود پيچد يک نگاه به آن چه در زمينه ي تبليغات در کشورها و جوامع مختلف دنيا مي گذرد شاهدي بس گويا در اين زمينه است.
جوان در شکل دهي به شخصيت خويش بايد با ديدي تعالي بخش و سعادت آفرين به تلقين ذهنيت ها و باورهايي که از اين راه مي تواند به آن ها برسد بنگرد، و خود را عامل تلقين کننده اي که روح يأس، وابستگي، ناتواني، سستي و بي ارادگي را در او تقويت مي کند و ارزش هاي متعالي را در نگاه او بي ارزش مي نمايد و به جاي آن، باور، انديشه، فرهنگ و رسومي بي پايه و دور از مصالح انسانيت را جايگزين مي نمايد دور سازد.
آن چه در فرهنگ ديني ما با عنوان «طيره» مطرح شده و با آن مبارزه شده است، بخشي ازموضوع مورد بحث است که با تعبيراتي چون «به فال بد گرفتن» و «شوم پنداشتن» مطرح شده است. قرآن از برخي مردمان نام مي برد که در برابر دعوت پيامبران (ع) با ابزار «طيره» به مقابله برمي خاستند و حرکت پيامبران (ع) را حرکتي شوم و بد يمن معرفي مي نمودند . آنها اگر با بدي و ناگواري مواجه مي شدند آن را از شومي و بد يمني پيامبر و ياران او مي دانستند، و بر همين اساس نيز تبليغ مي کردند و حرکت سازنده و بالنده ي پيامبران را براي جامعه ي خويش، شوم معرفي مي کردند که عناصر ساده، ولي گسترده ي اجتماعي نيز تحت تأثير قرار مي گرفتند. و بدين ترتيب پيامبران مسؤوليت مي يافتند اين حقيقت را در باور عمومي جامعه جاي دهند که نيکي و بدي سرانجام فرد و جامعه ، در گرو حرکت و تلاش و هدايت پذيري خود آنان است. خواست خداوند، اراده وعمل شخص و باورها و تلاش هاي او است که نقش ايفا مي کند. خواست و اراده ي الهي نيز تفسيري ظريف و دقيق دارد که بايد در جاي خود پي گرفت. به هر حال، نقش اجتماعي «طيره» و «نحس انگاري» حالت بازدارندگي آن به عنوان يک ناهنجاري فردي و عمومي و لزوم بهره برداري از آن به مثابه، يک هنجار سازنده در مرتبه و مرحله اي است که آياتي چند را در چند جا به خود اختصاص داده است. (24) چنانکه وجود برخي رهنمودهاي حديثي نيز در جهت مبارزه با اين آفت اجتماعي و حتي سوق دادن آن به عاملي سازنده بر اهميت موضوع مي افزايد.
در نهج البلاغه مي خوانيم که «طيره» و «به فال بد گرفتن» امري به حق و واقعيت دارد نيست. (25) اين در حالي است که همين جا در فراز ديگري از سخن مولا (ع) حتي از سحر به عنوان يک واقعيت ياد شده است. روشن است اين به معني ناديده گرفتن تأثيرات شخصي و اجتماعي «طيره» نيست، بلکه اشاره به نادرستي آن است. در سخني ديگر از امام صادق (ع) مي خوانيم:
«طيره و فال زدن بر اساس همان چيزي است که آن را قرار مي دهي، اگر راحت گرفتي، راحت است، و اگر سخت گرفتي سخت است، و اگر ناديده گرفتي چيزي نخواهد بود» (26)
اين رهنمود ارزشمند، ما را به اين حقيقت هدايت مي کند که تفأل، گمانه زني و امثال آن هر کدام به گونه اي در فرهنگ ها مرسوم است مي تواند منشأ اثر باشد، اما آن چه در واقع، عامل اين تأثير است، نوع تلقين و ارزيابي خود شخص است. آن چه شومي و يا ميمنتي مي آورد خارج از خواست خود شخص نيست بلکه نوع نگاه و تفسير شخص از پيشامدها، صحنه ها و اتفاقات آن چه در فرهنگ هاي مختلف به گونه هاي گوناگون منشأ شومي و بد آمدن به شمار مي آيد، است که نقش ايفا مي کند. همين گمانه زني و خطورات قلبي که مي تواند منشأ اميدواري، اعتماد به نفس و دلگرمي به سرانجام خوش و موجب الفت و تقويت رشته هاي دوستي و پيوندهاي اجتماعي گردد و نگاه آدمي را به هستي، جامعه و محيط، نگاهي سازنده و همراه با آرامش خاطر سازد به عاملي بازدارنده از تلاش و رشد، و موجبي براي سوء ظن و عداوت و سستي پيوندهاي اجتماعي و خانوادگي، ضعف اراده و اميد، و مزينه اي براي سوق دادن موفقيت ها و کاميابي ها به عواملي غير طبيعي و خارج از روند معمول آن تبديل مي شود. اين است که در برخي هشدارهاي ديني يادآوري شده است:
«هر کس فال زني او از کارش باز دارد شرک ورزيده است»(27)
و يا در خصوص مسافرت گوشزد شده است:
«شخصي که اقدام به مسافرتي مي کند اما مثلا با ديدن يک پرنده بر مي گردد در واقع به آن چه بر محمد (ص) نازل شده کفر ورزيده است.»(28)
و يا تأکيد شده است:
«هر جا فال بد زدي آن را ناديده بگير و کار خود را دنبال کن.»(29)
خارج ساختن روند امور زندگي و جامعه از مجراي طبيعي و توفيق الهي و کشاندن آن ها به عواملي خارج از دسترس، چون مواجهه با يک منظره صداي يک پرنده، همزماني يا هم رديفي با يک عدد، شومي و تحسي و ... را بايد يک ناهنجاري و آفتي شمرد که متأسفانه زمينه هاي بقا و گاه رشد و توسعه ي آن همواره وجود داشته است. ناديده گرفتن خواست الهي (البته با برداشت صحيحي که بايد از اين حقيقت داشته باشيم) و نقش اساسي خود انسان در عملکرد و رفتار خويش و وصل کردن آن مثلا به صداي يک پرنده يا زماني خاص و يا عددي معين، گوياي نوعي استقلال اعتقادي مي باشد.
براي کاستن از تأثيرات منفي چنين تلقين هايي که گاه به صورت يک باور عمومي نقشي تعيين کننده مي يابد و براي ناديده انگاشتن اين موانع که در واقع ، مانع نيستند، اما تلقين و باورهاي غلط توانسته است آن ها را به عنوان عاملي بازدارنده تبديل کند، ارشادات ديني به عصر «توکل» دعوت کرده است. در اين ارشادات، توکل و تکيه بر عنايات الهي و تلاش بدون دغدغه ي خاطر، به عنوان کفاره و جبران کننده ي «طيره» و فال بد، به شمار رفته است. (30) پيامبر (ص) خود از تفأل به خير استقبال مي کرد و آن را دوست مي داشت، اما طيره و فال بد زدن و شوم پنداشتن و امثال آن را خوش نداشت، و به عنوان يک دستور العمل به کساني که خود را گرفتار اين وسواس نموده و در مواجهه با زمينه هاي تلقين منفي دچار دغدغه هاي خاطر مي شدند دستور مي داد که اين جملات را بازگو نمايند:
«خدايا! نيکي و خير تنها از جانب تو است، و بدي ها را تنها تويي که دفع مي کني، و توان و قوه اي جز از تو نيست.(31)
مي بينيد که تلقين مثبت که مي تواند منشأ رشد، سازندگي، اميدواري و دلگرمي به نهايت کار باشد مورد علاقه ي آن حضرت (ص) است، و براي جلوگيري از تأثيرات مخرب تلقين هاي منفي که در بسياري از موارد، شخص، ناخودآگاه گرفتار آن مي شود، پيامبر (ص) به خالق هستي که همه ي نيکي ها به دست او است فرا مي خواند، و براي زدودن آثار منفي رواني تبليغات، تليقن ها و تحليل ها ي منفي که در بسياري موارد به صورت باور عمومي و گاه فرهنگ ملي! در آمده دستور مي دهد جملات مذکور نه در دل بلکه بر زبان آيد.
جوان در فعليت بخشيدن به توانايي ها و استعدادهاي ذاتي خويش، و در نتيجه شکل دادن به شخصيت خود نيازمند اعتماد به نفس، باور به توانايي و دوري از دغدغه ها و وسوسه هايي است که چون آفتي بزرگ مانع بروز شخصيت ارزشمند او مي شود. جوان بايد همواره اين باور را به خود تلقين کند و در خويش بدمد که علي رغم تبليغات، جاذبه ها، تلقين ها و آفت هاي سنت شده ي اجتماعي، با اعتماد به نفس و توکل بر خداي بزرگ و تقويت روح اميد مي تواند عنصري بس مفيد، شايسته و سراسر سعادت و نشاط باشد.
چنان که اشاره شد شکل گيري شخصيت جامعه نيز با همين موانع مواجه است . مثلا آنان که سعادت ملت هاي مسلمان را هيچ گاه خواهان نبوده اند همواره اين تلاش را از اساسي ترين کارهاي خود مي دانند که با حجم وسيعي از ابزارهاي تبليغي و تلقيني خويش، باور و فرهنگ اعتماد به نفس، احساس ناتواني، ترديد، سرگرداني، خمودي، بي ارادگي و تسليم پذيري را در جان جامعه تقويت کنند. جوان بايد اين سدها و موانع کاذب را بشکند و به جز ارزش هاي اسلامي - انساني هيچ معيار ديگري را در بازيابي و شکل دهي به شخصيت خويش نپذيرد.

8- ضعف عمل

بي شک «عمل» و نقش محوري آن در ساختار شخصيت انسان، به ويژه در شکل گيري شخصيت جوان موضوعي است که شرح آن به مجالي بسيار فراتر از اين فرصت نيازمند است. گستردگي رهنمودهاي ديني در اين خصوص و ابعاد گوناگون آن تأکيدي است بر واقعيت مذکور. در اين مختصر تنها به«ضعف» و «ناتواني در عمل» به عنوان يک هنجار در شکل گيري شخصيت سالم جوان، نگاهي کوتاه مي کنيم:
بسيار شناخت ها و عزم ها و قراردادهاي صحيح و مطلوب است که دستخوش اين آفت مي گردد و راه به جايي نمي برد. جوان به اقتضاي تجربيات و شناخت هاي محدود خويش چه بسيار که تصميمات عجولانه و ناپخته مي گيرد و چه بسيار افراد که در قدم هاي نسخت و حتي در شناخت توانايي ها، آرمان ها و راه هاي خويش در مي مانند، اما چه بسيار نيز که با همه ي روشني راه و سلامتي انديشه و صحت عزم، بر جاي مي مانند و حرکتي در خور توجه و سازنده از خود نشان نمي دهند . ارزش هايي چون شناخت، عهد، پيمان و تصميم همانند درختي است که اگر دچار آفت گردد، ثمره اي در خور توجه نخواهد داشت. اين است که در برخي ارشادات، کم توجهي در عمل و سستي سهل انگاري به عنوان آفت عهد و عزم به شمار آمده است. (32)
آبشخور شخصيت انسان باورها و گزينش هاي اعتقادي او است، و اين باورها و گزينش ها است که به عمل او شکل مي دهد، اما پر واضح است که عقيده و عمل تأثير متقابل دارند . اين گونه نيست که رفتار آدمي در بينش و علقه هاي قلبي و بستگي هاي اعتقادي او نقش ايفا نکند . کتاب الهي به صراحت، سرانجام آنان را که بي پروا بد مي کنند تکذيب حقايق و آيات الهي مي داند. (33) رابطه ي تنگاتنگ معرفت و عمل تا آن جا است که بايد معرفت، عقيده و باورهاي توانمند، راسخ و استوار را نيز در عمل جست، و همچنين والاترين شناخت و آموزش ها را نيز مي توان در پي «عمل صالح» به دست آورد. و اين نيز خود آموزه ي ديگري از حقايق کتاب الهي است. (34)
خاستگاه معرفت و ايماني که «جلال الدين محمد بن محمد» آن عارف نامي در مثنوي، آن را در سنجش با معرفت صرفا عقلاني و برهاني، شکست ناپذير با لطافت مي شمرد، «عمل صالح» و «خويشتن داري» است. آن جا که مي گويد:
پاي استدلاليان چوبين بود و پاي چوبين سخت بي تمکين بود.
نقشي که پايبندي عملي به دريافت هاي صحيح شخصيتي در قوت اراده، ثبات نمودهاي شخصيت، توان وقاطعيت تصميم گيري دارد، ما را پيش از انديشه درباره ي وسعت عمل، به همت گذاردن براي مداومت بر آن فرا مي خواند. چه بسيار تصميمات گسترده اي که در نخستين قدم هاي عملي آن، بي سرانجام مي ماند، و نتيجه اي جز سستي بيشتر و اراده ي ضعيف تر در پي نخواهد داشت، و چه بسيار عمل هاي کوچک، ولي مستمر، که زمينه ي تصميمات و دستاوردهاي بالاتر و وسيع تر را فرهم مي کند. و اين خود مي تواند بخشي از انگيزه ي اولياي دين «صلوات الله عليهم» باشد که کرارا ما را به مداومت بر عمل، هر چند کوچک و محدود، دعوت کرده اند. آنان يادآور شده اند که عمل کم، ولي مستمر، ارزشمند تر از عمل گسترده، ولي منقطع و مقطعي، است. حضرت سجاد (ع) بارها مي فرموده است که «من به مداومت بر عمل علاقه دارم، هر چند کم باشد.» (35) شرح بيشتر اين علاقه مندي را در سخن مکرر فرزند بزرگوارش امام باقر (ع) چنين مي خوانيم:
«من دوست دارم تا وقتي نفسم مرا عادت دهد، مداومت بر عمل کنم، و اگر آن کار، در شب او من فوت شد در روز به جاي آورم، و اگر در روز از دستم رفت. شب هنگام جبران کنم، و محبوب ترين اعمال در پيشگاه خداوند آن عملي است که ادامه يابد.»(36)
عمل نيک همانند جريان آبي زلال است که مي تواند به فراخور کشش جوي ها و نياز تشنگان، همواره جريان يابد و سود رساند، اما مي تواند همانند سيلي خروشان، طغيان کند و بيش از ظرفيت نهر جاري گردد و خسارت رساند . اين است که مي خوانيم پيامبر (ص) را حصيري بود که براي شب نگه مي داشت و بر آن نماز مي گذارد و چون روز مي شد مي گسترد و بر آن مي نشست. مردم که اين را ديدند آن ها نيز شروع کردند به پيروي و نماز گزاردن با او، آن که نفرات آنان زياد شد. لذا روي به آنان کرد و فرمود:
«مردم! آن مقدار عمل را پيشه ي خود کنيد که طاقت داريد. خداوند خسته نمي شود که شما هم بخواهيد خسته شويد . محبوب ترين اعمال پيش خداوند آن است که دايمي است هر چند کم باشد.» (37)
اين نگراني وجود داشت که آنان بيش از توان خويش راهي ميدان عمل شده باشند، و اين وضعيت براي آنان قابل دوام نباشد. زيرا اين حالتي است کاملا شکننده که مي تواند تبعاتي را در پي داشته باشد. درماندگي در عمل و سهل انگاري در جامه ي عمل پوشاندن به تصميمات تأثير مستقيمي در ضعف شخصيت و استواري و قاطعيت اراده و حتي ثبات فکري و عقيدتي خواهد داشت . در برخي ارشادهاي ديني حتي سقف زماني مشخصي منظور شده است؛ به اين بيان که اگر عملي نيک پيشه ي خود ساختي، حداقل يک سال به آن ادامه بده و تعبير دوازده ماه در برخي از آن ها، بيانگر اهميت اين محدوده ي زماني است. (38)
اين ها که مي گوييم به اين انگيزه است که جوان در ساختن صحيح و استوار شخصيت خويش، پس از عزم جزم و انديشه ي جامع، همواره نيازمند جديت در عمل و تلاش براي دستيابي به آرمان ها و اهداف خود است. کسب توانايي و برومندي در برابر با مشکلات و موانع زندگي و مقابله با آن ها را نيز مي توان در تلاش عملي جست. مسامحه در تلاش براي عمل به تصميمات، راحت طلبي، امروز و فردا کردن و عدم استفاده از فرصت ها و امکانات گرانبهاي روزگار جواني، شخصيتي سست عنصر و ناتوان به دست مي دهد. اين دريافتي روشن از رهنمود امير المؤمنين (ع) است که «هر کس عمل مي کند بر توانايي مي افزايد، و هر کس در عمل کوتاهي مي کند به سستي و ضعف خود افزايش مي دهد.» (39)
نواقص و کاستي هاي شخصيتي را پس از روشن بيني لازم و عزم صحيح، بايد با بهره جستن از ابزارهاي عملي زدود. ما پيش و بيش از حرف و تحليل، نيازمند عنصر عمل بر اساس شناخت ها و دريافت هاي صحيح زندگي هستيم . «به عمل بر آيد، به سخنداني نيست». و به بيان زيباتر امام سخن، علي (ع) «شرافت و شخصيت در پيشگاه خداوند سبحان، به نيکي اعمال است و نه نيکي گفتار» (40)
اين فراز مي تواند پيامي روشن و در عين حال جمع بندي مطالب گفته شده را در خود داشته باشد. تلاش براي رشد شخصيت و کمال يابي وظيفه اي است که جوان بهترين و بيش ترين بخش آن را بر عهده دارد. زدودن کاستي ها آفت هاي شخصيتي و جايگزين نمودن «صفات حسنه» نيازمند توانايي و فرصت است. جوان، بهترين فرصت و بيش ترين توانايي را در اختيار دارد؛ او قادر است شکل سالمي به شخصيت فردي و اجتماعي خويش بدهد؛ او مي تواند نمونه اي از يک انسان وارسته و فرزانه باشد؛ او مي تواند از هم اينک به گونه اي شخصيت خود را شکل دهد که در سال هاي پيري و در بدترين شرايط جسمي نيز روحي استوار و جاني پرنشاط و دلي برومند و برنا داشته باشد. اگر از اين فرصت ها و توانايي ها و امکانات جواني استفاده نکند او را بايد ناتوان ترين انسان شمرد.
اين پيام روشني است که در کلام امير المؤمنين (ع) آمده و شايسته است متن آن را بازگو کنيم:
«أعجز الناس من قدر أن يزيل النقص عن نفسه فلم يفعل» (41)
ناتوان ترين مردم، آن است که توان زدودن کاستي از خويش را دارد ولي انجام نمي دهد.

9- غلبه و حاکميت خوشي هاي مادي

به انگيزه ي تأکيد بر اهيمت اين عامل، شايسته است نخست اين سخن امير المؤمنين (ع) را بازگو کنيم که «سرآمد همه ي آفت ها، شيفتگي و دلدادگي به لذات است.» (42) دوران جواني که از يک سو، قواي آدمي توان و زمينه ي لازم براي بهره وري دارد، و از سوي ديگر، زمينه ي شکل گيري شخصيت و منش انساني او به خوبي فراهم است مي تواند بيش ترين فرصت را در اختيار اين آفت بگذارد. توانايي هاي جسمي، فوران غرائز، تجربه هاي محدود، کشش هاي اجتماعي، افزون بر برخي عوامل که پيشتر برشمرديم زمينه ي بسيار مساعدي را براي بروز گسترش اين ناهنجاري به وجود مي آورد و به راستي که دوران دشواري است.
در فرصت هاي جواني بيش از هر زماني ديگر به عزم، اراده و تلاش و مسؤوليت، از خود گذشتگي و مراقبت نياز است، ولي بيش ترين موانع نيز وجود دارد. موانعي که تنها با اراده ي استوار، معرفت لازم، ايمان به ارزش هاي انساني اسلامي، پذيرش تجربيات ارزنده ي ديگران، و فاصله گرفتن از وابستگي و شيفتگي به خوشي ها و با توکل و پناه بردن به خداي متعال، مي توان آن را پشت سر گذاشت. بايد در پيشگاه انديشه و درک انساني خويش اعتراف کرد که شخصيت آدمي بيش ترين ضربه را از ناحيه ي عدم مواظبت بر غرايز و خواسته ها دريافت مي کند. «شهوت» به معناي عام آن که مي تواند «خشم» را نيز در برگيرد. اگر در مجراي صحيح و منطقي آن قرار نگيرد و اگر پيوسته بر آن نظارتي مسؤولانه نشود بيشترين و اساسي ترين آفت را به فراخور گسترش و عمق آن، در شخصيت آدمي جاي مي دهد، به گونه اي که حتي مرزهاي اعتقادي او را نيز که والاترين ارزش هاي وجودي او است مورد تعرض قرار مي دهد، و گاه کاملا در کام خود فرو مي برد. اين است که در بسياري از آيات و نيز سخنان اولياي هدايت از زواياي مختلف پرداخته شده و به عنوان سر منشأ سقوط آدمي از جايگاه رفيع انساني، به پست ترين مراتب که «درک اسفل» ماديت است معرفي شده است. در آيه اي آمده است که «چه کسي گمراه تر از آن فردي است که از هواي خويش پيروي کرد بدون هدايتي از ناحيه ي خداوند»! (43)
بايد بيشترين تأکيد را به دختران و پسران جوان نمود که اگر فرصت هاي جواني ، محکوم خوشي ها و خواست هاي نفساني شد، و همه ي شخصيت و خواست وجودي آدمي در آرزوهاي مادي و کامروايي حيواني و دستيابي به خواست هاي نفساني محدود شد، چيزي که بر جاي مي ماند شخصيتي وابسته، سرگردان ، همراه با تشنگي هاي کاذب و همواره نگران خواهد بود، آرامش دروني و نشاط حقيقي از ميان خواهد رفت، و ادامه ي اين وضع، سرانجامي جز پوچي نخواهد داشت. چنان که آدمي را از رسيدن به بسياري از اهداف و آرمان هاي ارزمشند اجتماعي و حضور سازنده در جامعه باز مي دارد. اراده اي که بايد در مواجهه با مشکلات و موانع زندگي گره گشا باشد به سستي مي گرايد، و طبعا بسياري از اين آفت ها را به دنبال دارد. اين است که رهنمودي ديگر از اميرالمؤمنين (ع) به عنوان مثال و تأکيدي بر اهميت موضوع اين گونه آمده است:
«اراده ي استوار و سورچراني، قابل جمع نيست. چقدر «خواب شب» که مانع و شکننده ي تصميمات روز است.» (44)

10- عجز

هر چند در بررسي موانع شکل گيري صحيح شخصيت آدمي، به ويژه جوان، مانع و عوامل ديگري نيز قابل توجه و بررسي است، اما در محدوده ي اين نوشته که تنها به عنوان درآمدي بر موضع شکل گيري شخصيت جوان تلقي مي گردد، عجز را به عنوان آخرين ناهنجاري ارائه مي دهيم .
عجز ، ناتواني، احساس ناتواني و يا ترديد در توانايي که طيف گسترده اي از عوامل را در بر مي گيرد، آفتي اساسي در رشد آدمي و به تبع آن، رشد جامعه به شمار مي رود زيرا در بسياري از موارد، ناشي از عدم شناخت لازم از خود و جامعه است، و در بسياري از موارد، معلول تلقين هايي است که صورت گرفته است. اين تلقين ها گاه تا بدان جا پيش رفته است که به صورت سنت هاي اجتماعي يا اصول پذيرفته شده ي تاريخي و حتي برخوردار از آثار تکويني در آمده است. قبلا در بخش «تلقين هاي منفي» به بخشي از اين آفت پرداختيم . در بسياري از موارد پي آمد و روابط اجتماعي و تربيت هاي عمومي غلط و تبعيض آميز است که ناخودآگاه توانايي هاي گسترده ولي بالقوه ي آدمي را به فراموشي عملي مي سپارد، و آن چه مي ماند، احساس ضعف و ترديد در پيشرفت، و ترس از اقدام و مواجهه با صحنه هاي تجربه نشده است.
حاصل سخن تا اين جا اين است که بايد بيش ترين حجم ناتواني ها را در پي آمدهايي اکتسابي دانست، نه اموري قطعي و غير قابل تغيير. در آموزش هاي ديني «ناتواني» به عنوان يک «آفت» معرفي شده، و نتيجه ي آن، عدم دستيابي به هداف و خواست ها برشمرده است. همچنين اساس شجاعت را «توانايي» دانسته و ثمره ي آن را «پيروزي» ذکر نموده است. به اين فرازها که همه از امير المؤمنين (ع) نقل شده است توجه فرماييد:
«ناتواني آفت است.» (45)
«نتيجه ي ناتواني، از دست دادن خواست است.» (46)
«اساس شجاعت، توانايي است و ثمره ي آن پيروزي مي باشد.» (47)
و پر واضح است که اين توانايي، تنها در توانايي جسمي محدود نمي شود، بلکه حتي قوت و يا ضعف جسمي نيز تحت الشعاع توان روحي و انگيزه هاي دروني قرار دارد. عمده ترين عامل ناتواني، ترديد در توانايي هاي خود و اهتمام نورزيدن به استعدادهاي موجود خويش است. جاي تأسف بسيار است که عناصر ارزشمندي چون خودباوري، اعتماد به نفس، شجاعت روحي، قوت جسمي، باروري استعدادها، نااميدي از ديگران و توکل بر خداي توانا، جاي خويش را به آفت هايي چون بيگانه پرستي، خودباختگي ، ضعف روحي، سستي و تن پروري، سرکوب استعدادها و وابستگي به ديگران بدهد. اسلام، انقلاب و امام خميني توانست توجه ما را به اين عناصر ارزشمند جلب کند و آن ها را در کف ما نهد. دست با کفايت دختران و پسران امت اسلامي است که بايد از اين عناصر به عنوان بالاترين سرمايه ها پاسداري کند، و شجاعت مقابله با موانع که عمده ترين آنها آفت هاي اخلاقي و ناهنجاري هاي نفساني است را همواره در خود تقويت کند تا در زندگي شخصي و اجتماعي خود «پيروز» و در پيشگاه نيکان عالم شخصيتي ارزشمند به شمار آيد.
ان شاء الله.

پي نوشت :

1. ثمره ي العجز فوت الطلب. علي (ع) «غرر الحکم»
2. العجز آفه ي. علي (ع) ، نهج البلاغه، ص 469، حکمت 4.
3. الظفر بالحزم و الجزم باجاله ي الرأي و الرأي بتحصين الأسرار، نهج البلاغه، ص 477، حکمت 48.
4. آفه ي الشجاعه ي، اضاعه ي الحزم، علي (ع)، غرر الحکم.
5. العامل علي غير بصيره ي کالسائر علي غير طريق، فلا تزيده سرعه ي السير الا بعدا. امام صادق (ع) ، تحف العقول.
6. المتعبد علي غيرفقه، کحمار الطاحونه ي ، يدور و لا يبرح علي (ع) ، الاختصاص، 238.
7. لا تعزم علي ما لا تستبن الرشد فيه. علي (ع)، غرر الحکم.
8. الظفر بالجزم والعزم. علي (ع)، غرر الحکم.
9. مفاتيح الجنان، اعمال ماه رجب.
10. من لا يعد الصبر لنوائب الدهر يعجز. امام باقر (ع)، و يا امام صادق (ع)، کافي، ج 2، ص 93.
11. من رکب مرکب الصبر اهتدي الي مضمار النصر. علي (ع)، بحار الانوار، ج 78، ص 79.
12. علي (ع)، غرر الحکم.
13. يظفر من يحلم. امام صادق (ع) بحار الانوار، ج 78، ص 269.
14. ضادوا التواني بالعزم. علي (ع)، غرر الحکم.
15. از جمله: العجب رأس الحماقه ي، علي (ع)، غرر الحکم.
16. آفه ي اللب، العجب. علي (ع)، غرر الحکم.
17. الجبن، آفه ي، علي (ع) غرر الحکم.
18. الجبن منقصه ي. علي (ع) ، نهج البلاغه، ص 469، حکمت4، و بحار الانوار، ج 73، ص 307.
19. لايکون المؤمن جبانا و لا حريصا و لا شحيحا. امام باقر(ع) ، بحار الانوار، ج 75، ص 301.
20. من قلت مخافته کثرت آفته. علي (ع) غرر الحکم.
21. کم من خانف وفد بخوفه علي قراره ي الأمن، علي (ع)، غرر الحکم.
22. من خاف أمن. علي (ع) ، نهج البلاغه، ص 506،؛ حکمت 208 و نيز امام رضا (ع)، بحار الانوار، ج 78، ص 352.
23. اذا هيت امرا فقع فيه، فان شد هتوقيه اعظم مما تخاف منه. علي (ع)، نهج البلاغه، ص 501، حکمت 175 ، و بحار الانوار، ج 71، ص 362، و ج 75، ص 357.
24. نگاه کنيد به اين آيات: يس، 18و ؛19 نحل، ؛ 47 اعراف، 131 اسراء، 13.
25. الطيره ي ليست بحق ؛ نهج البلاغه، ص 546، حکمت 400.
26. الطيره ي علي ما تجعلها، ان هونتها تهونت و ان شددتها تشددت، و ان لم تجعلها شيئا لم تکن شيئا، کافي، ج 8، ص 197، و وسائل الشيعه، ج 8، ص 262.
27. من ردته الطير هعن حاجته فقد أشرک. پيامبر اکرم (ص) ، کنز العمال، خ 28566.
28. من خرج يريد سفر أفرجع من طير فقد کفر بما أنزل علي محمد پيامبر اکرم(ص) کنز العمال خ 38565.
29. اذا تطيرت فامض. پيامبر اکرم (ص)، بحار الانوار، ج 77، ص 153.
30. کفاره ي الطيره ي التوکل. پيامبر اکرم (ص)، کافي ، ج8، ص 198، و وسائل ، ج 8، ص 262.
31. ان النبي صلي الله عليه و آله کان يحب الفأل الحسن و يکره الطيره ي، و کا ن يأمر من رأي شيئا يکرهه و يتطير منه أن يقول: «اللهم لا يؤتي الخير الا انت و لا يدفع السيئات الا انت و لا حول و لا قوه ي الا بک»، بحار، ج 95، ص 3.
32. آفه ي العهد قله ي الرعايه ي. علي عليه السلام، غرر الحکم .
33. ثم کان عاقبه ي الذين أساؤوا السوأي أن کذبوا بآيات الله و کانوا بها يستهزؤون؛ روم، آيه 10.
34. يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لکم فرقانا؛ انفال، آيه 29 و نيز؛ و اتقوا الله و يعلمکم الله، بقره، آيه 282.
35. کان علي بن الحسين صلوات الله عليهما بقول: اني لا احب أن أدوام علي العمل و ان قل. امام صادق عليه السلام، کافي، ج 2، ص 82.
36. ان أبا جعفر عليه السلام کان يقول: اني احب أن أدوم علي العمل اذا عودتني نفسي، و ان فاتني من الليل قضيته من النهار، و ان فاتني من النهار قضيته بالليل، و ان احب الأعمال الي الله ماديم عليها، امام صادق عليه السلام، مستدرک الوسائل، ج 1، ص 129.
37. کان لرسول الله صلي الله عليه و آله حصير، کان يحجزه بالليل فيصلي عليه، و يبسطه بالنهار فيجلس عليه فجعل الناس يثوبون الي النبي فيصلون بصلاته حتي کثروا فاقبل عليهم فقال : يا ايها الناس! خذوا من الاعمال ما تطيقون، فان الله لا يمل حتي تملوا، و ان أحب الاعمال الي الله مادام و ان قل، الترغيب و الترهيب، ج 4، ص 128.
38. مانند: من عمل عملا من أعمال الخير فليدم عليه سنه ي و لا يقطعه دونها . امام صادق عليه السلام، مستدرک الوسائل، ج 1، ص 130 - و نيز: اياک أن تفرض علي نفسک فريضه ي فتفارقها اثني عشر هلالا. امام صادق عليه السلام، کافي ، ج 2، ص 83.
39. من يعمل يزدد قوه ي، من يقصر في العمل يزدد فتره ي، «غرر الحکم».
40. الشرف عند الله سبحانه بحسن الاعمال لا بحسن الاقوال، «غرر الحکم».
41. غرر الحکم.
42. رأس الآفات الوله باللذات، «غرر الحکم».
43. سوره قصص، آيه 50.
44. لا تجتمع عزيمه ي و وليمه ي ما انقض النوم لعزائم اليوم، «غرر الحکم».
45. العجز آفه ي، نهج البلاغه، ص 469، حکمت 40.
46. ثمره ي العجز فوت الطلب، «غرر الحکم».
47. اصل النجده ي القوه ي و ثمرتها الظفر، «غرر الحکم».

منبع: برگرفته از ماهنامه علمي، فرهنگي اجتماعي ، اعتقادي و سياسي انديشه دانشجو، شماره ي 74