هاليوود و مهدويت





گفت‏وگو با حسن بلخارى
چكيده: اين گفت‏وگو با عنوان فرعى «فيلمسازان آمريكايى، مهدويت را نشانه گرفته‏اند» به چاپ رسيده است . جهان امروز جهان تصوير است و مساله آينده‏نگرى (فيوچريسم) در دهه‏هاى گذشته براى غرب بسيار مطرح بوده است . آينده‏نگرى در غرب، ريشه در روش علم تجربى، نگرش‏هاى سياسى و انديشه‏هاى مذهبى دارد . آمريكا با نشان دادن آينده تاريك و خونين بشر در فيلم‏هاى خود، سعى دارد خود را منجى آينده بشريت معرفى كند . مساله مهدويت‏براى غرب پس از انقلاب اسلامى ايران مطرح شد .
جهان امروز، جهان تصوير است و عمده‏ترين مصداق اين تصوير، سينماست . پستمن در كتاب زندگى در عيش، مردن در خوشى سه دوره يا سه سپهر را براى انتقال معلومات ذكر مى‏كند: دوره انتقال معلومات به وسيله زبان، دوره مكتوب و بالاخره دوره تصوير (سينمايى و تلويزيونى) .
امروز نه تنها قدرت‏ها از عنصر تصوير بالاترين استفاده را مى‏كنند، بلكه ذهنيت مخاطب‏ها هم چنين قدرت و جايگاه پذيرشى را دارد . ما در شبانه‏روز بين 78 تا 79 درصد اطلاعات دريافتى را از چشممان به دست مى‏آوريم . طبق تحقيقاتى كه طى 10 تا 15 سال گذشته صورت گرفته، انسان با نيمكره راست مغزش با اطلاعات برخورد شهودى مى‏كند و اين اطلاعات، بزرگ‏ترين و عميق‏ترين تاثيرات را روى شخصيت انسان مى‏گذارد . بنابراين، تصوير، كارآمدترين عامل نه تنها براى انتقال معلومات، بلكه براى تاثيرگذارى روى شخصيت و روان افراد است .
غرب در ذات تكنولوژيكى خودش تفوق‏طلب است . در فلسفه علم مطرح مى‏شود كه علم فى حد نفسه قدرت مى‏آورد و به قول فرانسيس بيكن در آغاز رنسانس: «هدف نهايى علم، قدرت است‏» . در چنين فضايى، غرب براى اعمال اين قدرت و كسب مطامع بيشتر، از تصوير بهترين استفاده را مى‏كند . هاليوود مركز فيلمسازى آمريكاست كه در هر سال 700 فيلم توليد مى‏كند و سالانه حدود 15 ميليارد دلار سود خالص دارد و نزديك به 78% سينماها و تلويزيون‏هاى جهان از آن تغذيه مى‏شوند . در غرب فيلم خنثى وجود ندارد . الآن مهمترين كارى كه غرب مى‏كند اين است كه مبانى نظرى خودش را كه محصول ايده‏ها و اهدافش است‏به زبان تصوير ترجمه مى‏كند . من بزرگ‏ترين ويژگى غرب را ترجمه معنا به تصوير مى‏دانم; چون روان‏شناسى مدرن بيانگر اين است كه تاثيرى كه تصوير دارد، هيچ كلامى ندارد و بحثى در روان‏شناسى داريم كه هر تصوير معادل هزار كلمه است .
كار ديگر تصوير و سينما، درگير كردن احساس و ادراك به صورت توامان است . وانگهى، تصوير يك زبان بين‏المللى است كه حتى بدون دانستن زبان و كلام ديگرى مى‏توان از طريق تصوير، پيام را به همه كس در هر شرايطى منتقل ساخت . يكى از اهداف اصلى غرب، جلب افكار عمومى است . در فضايى كه دموكراسى اصل مى‏شود، راى عمومى قدرت‏ساز است و به همين دليل بايد روى افكار عمومى تاثيرگذارى كنيم .
در دهه 90 دو نظريه جدى پيرامون «مدينه فاضله‏» يا آرمان‏شهر مطرح شد: يكى «نظم نوين جهانى‏» كه از سوى جورج بوش مطرح شد و ديگرى «پايان تاريخ‏» فوكوياما . اين دو مساله به نحوى از نيت‏سياسى غرب در جهانى شدن (globalization) و ايجاد يك فرهنگ جهانى و تحميل آن بر جهان پرده برمى‏دارد . مجموعه فيلم‏هايى كه در اين دو دهه، به‏ويژه پس از طرح نظم نوين ساخته شده، اهداف غرب را به‏خوبى نشان مى‏دهد . براى مثال، آمريكايى‏ها فيلمى به نام «روز استقلال‏» ساخته‏اند كه جلوه‏هاى ويژه بسيارى دارد و به‏شدت بر روى آن تبليغ شد . در اين فيلم، يك گروه فضايى به كره زمين حمله مى‏كنند و آمريكايى‏ها دفاع مى‏كنند و در نهايت، در روز استقلال آمريكا اينها دشمنان را دفع مى‏كنند . پيام اين گونه فيلم‏ها اين است كه آمريكا و نظام حاكم بر غرب تنها سيستمى است كه جهان را از خطراتى كه در آينده رخ مى‏دهد، حفظ مى‏كند . در فيلم پيشگويى‏هاى نوستر آداموس نيز آمريكاست كه در مقابل مسلمانان مى‏ايستد; يا مثلا بازى كامپيوترى خيلى مشهور «يا مهدى‏» كه اسم اصلى‏اش «جهنم خليج فارس‏» است، خليج فارس را مركز حركت‏هاى تروريستى جهان جلوه مى‏دهد . از بعد روان‏شناسى، اين بازى، افراد را نسبت‏به امام زمان و لفظ «يا مهدى‏» شرطى مى‏كند; ولى وقتى باطن قضيه را نگاه مى‏كنيد، مى‏بينيد پيام ديگرى هم دارد كه حضور نظامى آمريكا در خليج فارس را توجيه مى‏كند . هاليوود در سال 2000 فيلم «ماتريكس‏» را ساخت كه فروش و استقبال غيرمنتظره‏اى داشت . در اين فيلم، هويت انسان آينده كه به ماشين تبديل شده است، زير سؤال مى‏رود، اما نجاتى كه براى فرار از اين بحران ذكر مى‏شود، شهرى است‏به نام صهيون . (Zion) در دهه 50 نيز ميليون‏ها دلار براى ساختن فيلم‏هايى مثل «بن هور» و «ده فرمان‏» هزينه شد تا اسرائيل را كه در آن دوره شديدا دچار بحران مشروعيت‏بود، نجات دهد .
بحث‏هاى آخرالزمان (فيوچريسم) كه توسط كسانى چون تافلر، فوكوياما، هانتينگتون، برژينسگى و ... مطرح مى‏شود، در سينماى غرب نيز بازتاب دارد . واقعيت اين است كه بحث آينده‏نگرى در غرب خيلى جدى‏تر از فضاى ماست . هرچند اين موضوع در فرهنگ تشيع ناب در همه ابعاد سياسى و اجتماعى و فرهنگى مطرح است، ولى در ذهن عامه تنها در بعد مذهبى مطرح است . در غرب اين موضوع در تمام ابعاد فوق‏العاده جدى است . آينده‏نگرى در غرب، ريشه در روش تجربى علم دارد كه به پيش‏بينى پديده‏ها مى‏پردازد . در تمدن‏هاى علم‏گرا، روان‏شناسى و جامعه‏شناسى و سياست نيز آينده‏نگر مى‏شوند و دنبال سيستم‏هايى مى‏گردند كه به آينده نفوذ كند . فيلم آمريكايى «روح‏» يا «شبح‏» (Goast) كه چند اسكار گرفت، به نوعى همين مضمون را دنبال مى‏كند و مى‏خواهد بگويد انسان معاصر، شيداى شكستن ديوار تاريخ است; مى‏خواهد به آينده نفوذ كند و چون قدرت علمى دارد، مى‏خواهد آينده را خودش بسازد . البته اين آينده‏نگرى در غرب ريشه در مسائل سياسى هم دارد . مثلا در فيلم «نوستر آداموس‏» مى‏خواهد بگويد چنين حوادثى محقق خواهد شد; اما ما مى‏توانيم تغييرش بدهيم .
يكى ديگر از اسباب آينده‏نگرى در بين انديشمندان غربى، مساله مذهب است . شما به كاركرد افرادى مثل جرى فالول و مؤسسه «كلوپ اخلاقى‏» نگاه كنيد . در اكثر تمدن‏ها اعتقاد بر اين بوده است كه در پايان هر هزاره يك سرى تحولاتى رخ مى‏دهد . در سال 2000، حدود 61 فرقه منتظر ظهور عيسى مسيح بودند و يهودى‏ها آمده بودند در دروازه شرقى بيت‏المقدس دوربين گذاشته بودند كه حضرت مسيح اگر نزول اجلال كرد، فيلمش را بگيرند .
مجموع اين قضايا يك پيوندى بين نظريه‏پردازان، سياست‏بازان و تصويربرداران غرب ايجاد مى‏كند . مثلا آقاى گاسپار وان برگر، وزير دفاع سابق آمريكا، كتاب جنگ بعدى (War Next) را مى‏نويسد و بخشى از آن را به سال 1999 و 2000 و بخشى از آن را به ظهور محمد منتظرى [!؟] در ايران اختصاص مى‏دهد و چيزهايى را كه نوستر آداموس گفته بود مجددا زنده مى‏كند .
تنها تمدنى كه منجى و موعودش يك موجود زنده عينى است، شيعه است . تمدن‏هاى ديگر، منجى‏شان را قاب كرده‏اند، زده‏اند به سينه آسمان . يعنى موعود آنان يك موجود ذهنى است (1) و در زندگى تجلى ندارد، برخلاف موعود منجى شيعه كه كاملا عينى است . منتهى ما نياز به مترجمانى داريم كه اين تجلى باطنى مذهب شيعه را بياورد و وارد جامعه كند . در شيعه، دليل حجيت اجماع را هم حضور معصوم مى‏دانند . نقش حضور امام زمان عليه السلام در پيروزى انقلاب اسلامى ايران نيز جدى است . ميشل فوكو، كلر برير و ديگران در اين بحث ابتدا امام حسين عليه السلام و بعد امام زمان را مطرح مى‏كنند و در كنفرانس تل آويو افرادى مثل برنارد لوئيس، مايكل ام . جى . جنشر، برونبرگ و مارتين كرامر بر اين بحث‏خيلى تكيه مى‏كنند . آنها در تحليل انقلاب اسلامى، به «نگاه سرخ‏» شيعيان، يعنى عاشورا و «نگاه سبز» شان يعنى انتظار مى‏رسند . (2) جمله مشهورى دارند كه: «اينها به اسم امام حسين عليه السلام قيام مى‏كنند و به اسم امام زمان عليه السلام قيامشان را حفظ مى‏كنند .» يعنى حضور امام عليه السلام براى ما در بطن سياست و فقه ما يك حضور زنده و عينى است . اما شيعه در ترجمه معانى خودش به زبان روز مشكل دارد . ما برخلاف غربى‏ها اين معنا و مفهوم را به زبان عامه و برهان عامه ترجمه نكرده‏ايم . ما نياز به حكيم داريم . فعل حكيم، ترجمه و تنزيل و تمثيل معناست . غرب قدرتش به بيانش است; نه محتوايش . ما خيلى چيزها را هميشه مى‏بينيم; اما چون به ديدن عادت كرده‏ايم، ديگر به رمز و رازش پى نمى‏بريم . گاهى شما براى فهم كامل يك چيز بايد جايت را عوض كنى; بايد فاصله بگيرى تا آن را از بيرون ببينى . ما چون عاشقى مى‏كنيم، نمى‏دانيم حامل چى هستيم . من وقتى بدانم چه دارم، حافظش هم هستم . مسلمين اگر نمى‏فهمند كه سرمايه‏شان دارد به تاراج مى‏رود، از بى‏عرضگى آنها نيست; نمى‏دانند چه دارند . شما اگر حامل معنا باشيد، مرعوب ابزار [سينما] نمى‏شويد . آنكه حامل معنا باشد، حامل ابزار مى‏شود; نه محمول ابزار . ما مى‏توانيم از ابزار آنها هم استفاده كنيم و امام زمان (عج) را مطرح كنيم .
براى غرب، مساله مذهب تشيع پس از ظهور صفويه در ايران و اوج‏گيرى اهداف استعمارى غرب نسبت‏به شرق و ايران جدى شد . منتها مساله مهدويت پس از پيروزى انقلاب اسلامى براى اينها مطرح شد . اينها وقتى با انقلاب اسلامى مواجه شدند، غافلگير شدند . رئيس سازمان سيا اين نكته را در سخنان خود گفته بود . از اين جهت در فيلم «نوستر آداموس‏» كه در سال 80 و 81 مطرح شد، خيلى خام با اين مساله برخورد مى‏كنند . در سال‏هاى اوليه انقلاب، مقالات، كتاب‏ها و فيلم‏هاى مختلفى در اين باره ساخته شد; اما از دهه 90 سبك كار را عوض كردند . ديدند اگر بيايند امام زمان شيعيان را نفى كنند، به نحو ديگرى اثباتش كرده‏اند; چون در جهان اين حالت وجود دارد كه چيزى را كه غرب نفى كند، حتما يك ارزشى دارد . لذا در اين دهه فيلم‏هايى مثل «صهيون‏» و «آمارگدون‏» و ... ساخته مى‏شود كه به جاى تخريب اين طرف، به اثبات مدعاى غربيان در زمينه آينده جهان مى‏پردازد .

اشاره

نويسنده نكات هشداردهنده‏اى از چگونگى عمل غربيان، بويژه محافل فرهنگى - صهيونيستى غرب، با فرهنگ اسلامى، بويژه اعتقادات شيعى بيان كرده است . مساله مورد بحث در اين گفت‏وگو يكى از مصاديق تهاجم فرهنگى غرب است كه آقاى بلخارى در كتاب تهاجم يا تفاوت فرهنگى (3) ، در هفت گتفار در جمع دانشجويان به آن پرداخته است . سه گفتار پايانى اين كتاب به مساله «غرب و مهدويت‏» اختصاص دارد . در اين گفتارها به كنفرانس شيعه‏شناسى دانشگاه تل‏اويو اشاره شده كه در آن مهمترين و برجسته‏ترين شيعه‏شناسان جهان گردآمده‏اند و ظرايف و دقايق انديشه‏ها و فرهنگ شيعى را مورد بحث قرار داده و نتيجه‏گيرى كرده‏اند يكى از نتايج‏بحث آنها اين شده است كه انتظار سبز شيعيان را بايد سياه كرد و تصويرى سياه از آن به جهان عرضه كرد و تا مى‏توان آن را منفور جلوه داد . ساختن فيلم‏ها و بازى‏هاى رايانه‏اى كه به نحوى با مساله امام زمان ارتباط پيدا مى‏كند، به دنبال اين كنفرانس وسعت‏يافت . خواندن كتاب مى‏تواند آگاهى‏هاى خوبى درباره برخى ابعاد تهاجم فرهنگى به خواننده بدهد .

پی نوشتها:

1) سوشيانت در زرتشت، گوتمه يا بوداى‏پنجم در بوديسم، مسيح در يهود و مسيحيت و ... .
2) من مجموعه گفتارهايى كه پيرامون امام زمان عليه السلام در اين كنفرانس ارائه شده، جمع‏آورى كرده‏ام و در كتاب تهاجم فرهنگى آورده‏ام .
3) مشخصات كتاب‏شناختى كتاب به اين شرح است: بلخارى قهى، حسن، تهاجم يا تفاوت فرهنگى، تهران: انتشارات حسن افرا، 1379 (1378)