تفسير سوره ي کوثر (قسمت دوم و پاياني)

نويسنده: آيت الله شيخ مرتضي حائري



معناي وانحر

بر اساس روايتهاي موجود ، از کلمه ي وانحر سه گونه معنا شده است.
1. مطابق روايت معتبر کافي - از لحاظ اين که راوي حماد است -، از حريز از مردي از حضرت امام باقر (ع) نقل شده : «مقصود اعتدال در قيام است ؛ يعني :پشت خميده نباشد».(1)
شايد خصوصيت اين گونه عبادت ، سرافرازي در مقام اداي عبادت براي خداست که توام با غرور و تکبر نبوده و نيز سر افکندگي خود را در مقام تواضع ، نسبت به خلق خدا دارا باشد. به عبارت ديگر، در حال عبادت و تشکر از حق متعال از اين نعمتي که حق متعال به شما ارزاني فرموده و از اين که عبادت خدايي را مي کني - که رب العالمين و محيط بر تمام موجودات و عالم هستي است -، سرافراز باش.
2. مرحوم شيخ طوسي (قده) در تفسير «تبيان » نقل مي کند ؛
«از حضرت امام باقر و امام صادق (ع) روايت شده که معناي آن چنين است : شتر، گاو و گوسفند را قرباني کن». (2)
نگارنده مي گويد : بر فرض که مقصود از نحر؛ قرباني باشد ، اختصاص به شتر ندارد ؛ زيرا در لغت به معناي « نحر البهيمه، ذبحها » ، [نحر کردن چارپاي چرنده ، کشتن اوست ](3)
آمده و شايد علتش اين باشد که «نحر » بالاي سينه است و در حقيقت ، قطع قسمت سر از سينه - مطلقا _، نحر بوده ولو اين که وسيله ي کشتن را فقط درگودال سينه فرو ببرند.
بنابراين نقل ، شايد نکته ي قابل توجه اين باشد که به شکرانه ي اين نعمت ، روي به خدا آور و براي حق متعال نماز گذار و اطعام مردمان کن - به قرباني کردن -، زيرا بهترين غذاها - حتي در اين زمان - گوشت است. بنابراين روايت ، مقصود اين است که از بهترين غذاها که نوع مردم مستمند از آنها محروم مي باشند و بخصوص در عصر نزول سوره ي شريفه ، اين نوع مردم زياد بوده اند، به آنان بخوران ؛ براي اين که يکي از کارهاي بسيار خوب ، رساندن غذاي لذيذ به کساني است که کمتر به آن غذا دسترسي دارند.
در اوايلي که ما به قم آمده بوديم ، شايد خيلي از مردم، سالي يک مرتبه غذاي پلو مي خوردند و مرحوم والد [آية الله العظمي حاج شيخ عبدالکريم حائري ]، ( تغمده الله برحمته و غفرانه ) براي تمام فقراي سادات در شب عيد نوروز، پولي تقسيم مي فرمود و آن پول يک ريال بود، که به هر فردي يک ريال مي داد تا بتواند شب عيد پلو بخورد. اگر حافظه ي اين حقير خطا نکرده باشد، تمام وجه تقسيمي بين سادات فقير و مستمند، حدود ششصد تومان مي شد. از اين معلوم مي شود که در آن موقع، در قم شش هزار سادات مستمند بوده اند که قدرت پلو خوردن در شب عيد را نداشته و يا آن که با مشقت مي توانسته اند غذاي مذکور را آماده کنند.
در وضعي مشابه چنين وضع _ يا بدتر و پايين تر - پيداست : قرباني کردن و هديه ي گوشت آن و يا تهيه ي غذاي مناسب و مطبوع و رساندن آن به مردم، چه مقدار ارزش دارد و موجب خرسندي آنان مي گردد، زيرا از طرفي فقر و نيازمندي افراد آشکار نشده و از طرف ديگر ، احساس خواري براي نيازمندان به وجود نمي آورد. البته ملاحظه ي مستمندان به هر صورت کاري نيکوست.
بنابراين مانعي ندارد که استعمال لفظ در دو معنا ولو بدون وجود جامع صحيح باشد، چنانچه مورد رضايت مرحوم والد ( طاب ثراه ) بوده و به نظر حقير هيچ اشکالي ندارد.
3. از چند روايت در کتاب « وسائل الشيعه » (4) استفاده مي شود که از مقصود از «نحر» بلند کردن دو دست در مقابل صورت است. پس طبق روايتهاي وارد شده از اهل بيت (ع) مقصود از امر به نحر، هم امر به قرباني کردن، هم حفظ اعتدال در حال قيام، بلکه در حال جلوس و هم بلند کردن هر دو دست در مقابل صورت است که از ابتداي نحر شروع مي شود و اين از خصوصيات قرآن کريم در نظر اهل بيت است، که علم کتاب دارند، زيرا کتابي که حروف مقطعه دارد و قطعا مقصودي از آن حروف دارد، به نظر عقل خيلي نزديک است که مقصود ازيک لفظ، تمام معناهاي احتمالي آن باشد.

استفاده سه حکم فقهي از کلمه ي وانحر

1. در حالت ايستادن براي نماز، استوار و سرافراز باش.
2.براي تکبيرة الاحرام نماز ، دست ها را تا بالاي سينه ببر.
3. حيواني را قرباني کن.

خلاصه ي نکته هاي آيه هاي اين سوره

1. اين سوره، چهار خبر غيبي را بدين گونه بيان مي کند.
اول - دادن نسل زياد به پيامبر (ص).
دوم - اعطاي اين منشأ نسل از قبل.
سوم - نگهباني و نگهداري اين نسل از اسم و ياد آن حضرت.
چهارم - دشمنان پيامبر (ص) اين برتري داشتن نگهبان و ياد آور نسل را ندارند.
2. اين صفت براي فرزندان آن حضرت، تا به آخر باقي مي ماند و مربوط به يک زمان نيست و نيز بلا عقبي دشمن، براي يک زمان نبوده، زيرا بعضي از دشمنان ايشان تا مدتي اعقاب داشتند، ولي بعدها همگي از بين رفتند و مثلا از فرزندان ابوسفيان کس شناخته شده اي باقي نيست و او ابتر است.
3. ظاهر اين است که کلمه ي الکوثر جنس بوده و ممکن است خداوند، همه ي واحدهايي را که در شأن زيادي و سرچشمه بودن خير است ؛ در همان اول به پيامبر (ص) عطا فرموده باشد که چندي از آنها عبارتند از :
اول - سرچشمه زيادي نسل است.
دوم - اصل نبوت است که بت پرستي را از حدود خاورميانه و نزديک ، ريشه کن کرد.
سوم - خاتميت است که ثواب کارهاي نيک و خداپسندانه - تا آخر - به وجود مبارکش داده مي شود.
چهارم - قرآن است که همان گونه، بدون تحريف باقي مانده است.
پنجم - ريشه دار کردن حکومت اسلامي است ، چه آن که خودش حکومتي را ايجاد کرد و رييس آن شد و آن را بعد از خودش به لايق ترين و برجسته ترين شخص دنيا داد.
4.خداوند به پيامبر (ص) دستور داد که به شکرانه ي اين نعمت، به خدا رو آورده و هر چه را مربوط به خواست غير اوست، کنار گزارد و اين از آيه ي فصلّ لربک وانحر به دست مي آيد و براساس روايتها، علتهاي توحيد و نفي غير اوست که اين روايتها در کتاب « وسايل الشيعه »(5) آمده است.
5. بنابر آنچه از لغت استفاده مي شود، مراد از کلمه ي «شانيء » مطلق دشمن نيست، بلکه دشمن بد اخلاق و بد زباني که بدگويي مي کند مورد نظر است و شايد همانهاي باشند که از روي بدخلقي، خرسندي مي کردند به اين که پس از مردن قاسم - پسر آن حضرت -، در خانه ي پيامبر (ص) بسته شد.
6. مقصود از کوثر- با توجه به آيه ي انّ شانئک هو الابتر -، نسلي است که اسم او را زنده نگاه دارد و نسلي که نام او را بالا برده و زنده نگاه داشت ، همان امامان (ع) بودند و اين زنده نگاه داشتن نام پيامبر (ص) تداوم وحي است و اين امامان از نسل هماني اند که در قبل به او عطا کرده و کسي به غير از فاطمه ي زهرا (س) نيست.
7. اگر چه اين سوره ي شريفه ، دلالت بر مقام فاطمه زهرا (س) دارد و دلالت آن ، عطاي موجودي به رسول گرامي اسلام (ص) است که فرزندان او نگهدار اهداف پيامبر (ص) مي باشند، ولي مناسب است که اين خير کثير و اين عطيه الهي - که قابل شکر و سپاس است - خود ، جوهره ي الهي باشد و به همين جهت از کلمه (اعطاء ) به دست مي آيد که نور فاطمه (س) قبلا در خزانه ي الهي بوده است و گرنه بهتر بود که - مثلا _ بفرمايند : «قد خلقنا لک الکوثر».
دلالت آيه ها و روايت هاي ديگري بر مقام والاي حضرت فاطمه زهرا (س)
در دلالت محکم بر مقام والاي خانم محترم اسلام ، آيه هاي ديگري مانند: آيه ي تطهير ، (6) آيه ي مباهله (7) و اوايل سوره ي مبارکه دهر (8) وجود دارد، ولي لازم است ، مقداري از روايت هاي عامه، از باب :

خوش تر آن باشد که راز دلبران
گفته آيد در حديث ديگران

در اين نوشتار بيايد :
1. در کتاب « صحيح مسلم » حديثي را به دو طريق از عايشه نقل مي کند که در آخر آن حضرت رسول (ص) مي فرمايد :
« يافاطمة اما ترضين ان تکوني سيدة نساء المؤمنين او سيدة نساء هذه الامة»، [ اي فاطمه ؛ آيا راضي نيستي که سرور زنان با ايمان و يا زنان اين امت باشي ؟] .(9)
و در پاورقي آن بعضي از شارحان (10) از کتاب « بخاري » نقل مي کنند که پيامبر اکرم (ص) فرمود:
« فاطمة سيدة نساء اهل الجنة »، [ فاطمه (س) سرور زنان بهشتي است ]. (11)
و از کتاب « نسائي » نقل مي کند که پيامبر اکرم (ص) فرمود:
« افضل نساء اهل الجنه خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمد »، [برترين زنان بهشتي ، خديجه - دختر خوليد - و فاطمه دختر محمد است ].(12)
بعد مي گويد :
« شيخ سبکي گفته : « آنچه من اختيار کرده و در مقابل حق متعال، دين خود مي دانم اين است که فاطمه (س) افضل است ، پس از آن خديجه و... تا آخر حديث ». (13)
2. در کتاب « صحيح بخاري » نيز ، از عايشه نقل کرده که پيامبر (ص) فرمود:
« اما ترضين ان تکوني سيدة نساء اهل الجنه او نساء المومنين فضحکت لذلک» ، [ آيا راضي نيستي که سرور زنان بهشتي ، يا زنان مؤمن باشي ؟ پس به جهت اين خبر ، فاطمه (س) خنديد ]. (14)
3. در کتاب « اسد الغابه » از ابوصالح نقل مي کند و سند حديث را به عايشه مي رساند. در آخر حديث چنين آمده است :
« الا ترضين ان تکوني سيده نساء العالمين »، [ آيا راضي نيستي که سرور زنان هر دو سرا باشي ؟] و مي گويد :« ابوصالح گفته : بخاري نيز اين حديث را در صحيح خود نقل کرده است. »(15)
4. در همان کتاب به سند ديگر از ام سلمه نيز نقل مي کند و در آن چنين آمده است : «ما يسرک ان تکوني سيدة نساء اهل الجنه الا فلانه »، [ آيا تو را شادمان نمي کند - که به غير از فلاني - سرور زنان بهشتي باشي ؟].(16)
توضيح: استثنايي که در حديث آمده، در بسياري از روايات خاصه و عامه وجود ندارد و پيداست که استثناي در اين جا، اجتهاد بعضي از راويان بوده و منشا آن (علي الظاهر) آيه ي شريفه اي است که نسبت به حضرت مريم مي فرمايد :
و اذ قالت الملائکه يا مريم ان الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک علي نساء العالمين ؛ (آل عمران ، 3 / 42)و آنگاه که فرشتگان گفتند : اي مريم ؛ همانا خداوند تو را برگزيد و پاک گردانيد و بر زنان زمانه برگزيد. در صورتي که به نظر مي رسد : آيه - به اصطلاح اهل منطق -، ظهور در قضيه ي حقيقيه ندارد، که مقصود حق متعال برگزيدن مريم بر تمام زنان همه ي دنياها باشد و حتي آنهايي که بعدا به وجود مي آيند ! زيرا شبهه اي نيست که عنوان «اصطفاء» و برگزيدن، مربوط به همان زمان بوده و آناني که هنوز موجود نشده اند در بر نمي گيرد و صرف وجود ارواح، موجب صدق عنوان زن نيست، ولي آنچه درباره ي فاطمه زهرا(س) ، رسيده -چنانچه گذشت - عنوان سروري بر زنان بهشت دارد و همه درآن عالم موجودند.
5.روايتي که مرحوم مجلسي (قدس سره ) از فردوس از ابن شيرويه از ابن عباس و ابي سعيد نقل کرده مانند روايت قبلي است و توضيح و دقت قبلي براي آن مناسب مي باشد. (17)
6. حديثي که در دو کتاب «صحيح بخاري » و « صحيح مسلم »- از دو راه - از عايشه نقل شده و خلاصه ي آن بنابر نقل مسلم چنين است : عايشه گفت:
همه ي زنهاي پيامبر (ص) جمع بودند که فاطمه (س) آمد. راه رفتن او مانند راه رفتن رسول خدا (ص) بود. پيامبر (ص) فرمود: مرحبا به دخترم و او را در طرف راست يا چپ خود نشاند. با او بطور محرمانه مطلبي فرمود، فاطمه (س) گريه کرد؛ پس از آن، باز بطور محرمانه چيزي به او فرمود، فاطمه (س) خنديد. جريان را از او سوال کردم، فرمود: سرّ رسول خدا (ص) را فاش نمي کنم. و من هيچ گاه شادي که به اين نزديکي به حال اندوه و گريه باشد ، مشاهده نکرده بودم. حضرت رسول (ص) که وفات کرد، از فاطمه (س) سوال کردم ؛ فرمود: پيامبر (ص) به من فرمود که هر سال جبرئيل قرآن را يک مرتبه بر من عرضه مي داشت و در اين سال، دو مرتبه عرضه داشته است و وجهي براي اين مطلب نمي بينم جز اين که اجل و مرگ من رسيده است و تو اول کسي هستي از اهل بيت من که به من ملحق خواهي شد و من از براي تو، پيش قدم خوبي هستم، لذا من گريه کردم. پس از آن به من فرمود: آيا خوشدل نيستي از اين که سرور زنان مؤمن يا سرور زنان اين مردم باشي ؟ از اين بشارت، شادان شدم و خنديدم. (18)
7. در کتاب « بحار» ، از امالي شيخ از عايشه نقل مي کند که عايشه براي عايشه دختر طلحه مي گفت:
من هيچ کس را نديدم که مانند فاطمه (س) ، از لحاظ کلام و منطق، شبيه به رسول اکرم (س) باشد. وقتي وارد بر ايشان مي شد، قدوم او را گرامي مي داشت و دستش را مي بوسيد و در جاي خود او را جاي مي داد. همان طوري که فاطمه (س) نسبت به پدرشان همين نحو رفتار مي کرد. هنگام بيماري رسول خدا(ص) فاطمه (س) وارد شد، پيامبر (ص) با او بطور محرمانه صحبتي کرد. او گريه کرد. پس دومرتبه با او محرمانه سخني فرمود، اين بار فاطمه (س) مسرور شد و خنديد. با خود گفتم من اين زن را ممتاز مي دانستم و حالا مي بينم که از زنان معمولي است. در حال گريه - به يک دفعه - خنده مي کند. سرّ اين مطلب را از خود فاطمه (س) پرسيدم ؛ گفت: من کسي نيستم که فاش کننده سرّ ، باشم. پس از وفات رسول خدا(ص) پرسيدم؛ گفت: اين که گريه کردم براي اين که خبر مرگ خود را به من فرمود و اما اين که خنديدم براي اين بود که فرمود تو اول کسي هستي که به من ملحق خواهي شد.(19) البته هيچ منافاتي بين اين خبر و اخبار گذشته نيست و از اين خبر چنين نتيجه گرفته مي شود که برداشت با خنده و خوشحالي فاطمه زهرا(س)- در همان دفعه اول که خبر مرگ خود را شنيد-، آيا براي شدت علاقه به پدر بود که نمي خواست پس از پدر در اين دنيايي که جاي پدر خالي است، بماند؟ يا آن که مي دانست پس از پدرصدمه ها و اهانتهايي به وجود نازنينش وارد مي شود و همين که شنيد مدت تحمل گرفتاريها طولاني نيست ، خرسند شد؟ يا آن که براي درک لقاي حق متعال بود ؟ که پرکشيدن از عالم ماده و سراي ظلماني و انتقال به عالم آخرت که حيات و زندگي محض است ؛ و ان الدار الاخره لهي الحيوان لو کانوا يعلمون ؛ (عنکبوت ،29 / 64) و هر آينه، خانه ي آن دنيا جاويدان است اگر بدانند. و آيا تمام اين مطالب و مطالب ديگر است ؟ والله العالم. (20)

پی نوشت:

1.فروع کافي ، 3 / 336.
2.تبيان، 10 / 418.
3. المنجد، ماده نحر.
4. وسائل الشيعه، تحقيق رباني شيرازي ، 4 / 116-113، ح 7255، 7264و 7267.
5. همان / 694.
6. «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت و يطهرکم تطهيرا» ( احزاب ، 33 / 33).
7. « فقل تعالوا ندع أبنائنا و أبنائکم و نسائنا و نسائکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علي الکاذبين »، ( آل عمران، 3 / 61).
8.دهر، 76 / 22-5.
9. صحيح مسلم ، 7 / 143.
10. اين حاشيه مربوط به چاپ هندي است که توسط محمد شکري انقرودي زده شده و بعدا در دار الجيل و دارالافاق بيروت افست گرديده است.
11. صحيح بخاري، با حاشيه سندي ( کتاب بدء الخلق ، باب مناقب المهاجرين )، 2 / 301و 308.
12. سنن نسائي ، 5 / 93 ، ح 8355 و 8357.
13. صحيح مسلم، 7 / 143، حاشيه ي حديث به نقل از شيخ تقي الدين سبکي شافعي .
14. صحيح بخاري ، ( کتاب بدءالخلق ، باب علامات النبوه الاسلام )، 2 / 284.
15. اسد الغابه، تحقيق احمد رفاعي، 7 / 241.
16. همان / 242.
17. بحار، 43 / 76 ، ح 63.
18.صحيح مسلم ، 7 / 143.
19. بحار ، 43 / 25، ح 22.
20. تاريخ وفات حضرت زهرا (س): مطابق دليل معتبر و بر اساس خبر راستگوترين راستگويان - حضرت رسول اکرم (ص) -، حضرت فاطمه زهرا (س) پس از سه ماه و چند روز به درجه ي شهادت رسيد و اين پس از مبارزات جان فرسايي بود که به واسطه ي دفاع از مقام مقدس امير المومنين (ع) کرده بود. به عبارت ديگر ضربات وارده بر اين بانوي محترم (علي الظاهر) به واسطه انتساب به ايشان بود، زيرا دفاع شديد ايشان - چه مستقيم و چه غير مستقيم - مربوط به حضرت علي (ع) بود. ممکن است جهات ديگري هم دربين بوده، از قبيل اين که عده اي - به هر دليل - دشمني و يا حسادت نسبت به ولي نعمت خود - بعد خداوند متعال _، داشتند و نمي توانستند اين همه بلند مرتبگي را در اين خاندان با شرافت ببينند و ممکن است دفاع فاطمه در جريان فدک ، هم براي خاطر امير المومنين (ع) باشد و هم براي اين که زير بار ظلم فاحش رفتن، برخلاف حکم عقل ، شرع، وجدان و بزرگواري است.

منبع: فصل نامه بينات