نویسنده: محمد حسن احمدی

 

مفسران در تبیین آیات مربوط به تحریف، به انبوه خرافات و افسانه‌ها در عهدین به عنوان مفهوم روشنی از تحریف اشاره کرده‌اند و بدین وسیله پرده از ابهام آیات مربوط به تحریف برداشته و مراد از آنها را روشن کرده‌اند.
بررسی آیات قرآن نشان می‌دهد که قرآن کریم، قصد جدی برای ورود به حوزه‌ی تحریف عهدین، نداشته است و در هیچ جا هم، عبارت «یحرفون التوراة» یا «یحرفون الانجیل» نیامده است، اما با این حال ممکن است برخی، تحریف عهدین را به پشتوانه‌ی بررسی نقدی عهدین، مدلول التزامی آیات مربوط به تحریف بدانند. مفسران و اندیشمندان مسلمان نیز در تبیین این تحریف، به وجود انبوه خرافات و افسانه‌های موجود در عهدین اشاره کرده‌اند. داستان‌هایی که به اعتقاد مسلمانان، با مقام و جایگاه پیامبران سازگار نیست. تکیه بر هویت غیر وحیانی عهدین و نقد متنی تورات و انجیل، برای اثبات تحریف عهدین و طرح آنها به عنوان تفسیر تعابیری چون «یُحَرِّفُونَ الکلِمَ» (نساء:46) رویکرد مشهوری بین متکلمان و مفسران مسلمان است. (1)
علامه‌ی طباطبایی (رحمه الله)، ذیل «وَ یَعفُو عَن کَثیرٍ» (مائده:15) به مناسبت، به این موضوع این گونه پرداخته است که:
اما این که فرمود: از بسیاری عفو کردیم، منظور خدای تعالی این است که بسیاری از آن حقائق را که اهل کتاب پنهان کردند را عفو کردیم و بیان نکردیم. شاهد این عفو اختلافی است که بین دو کتاب می‌بینیم، مثلاً تورات شامل بر مسائلی در توحید و نبوت است که نمی‌شود، آن را به خدای تعالی نسبت داد، مثل این که خدا را جسم و نشسته در مکانش می‌داند، و خرافاتی دیگر از این قبیل، و نیز نمی‌شود آن مطالب را به انبیاء نسبت داد، مثل انواع کفر و فسق و فجورها و لغزش‌ها که به انبیا نسبت داده و نیز می‌بینیم که تورات یکی از اصولی‌ترین معارف دینی را یعنی مسئله‌ی معاد را به کلی مسکوت گذاشته، و درباره‌ی آن هیچ سخنی نگفته، با این که دین بدون معاد، دین استواری نیست، و اما انجیل‌ها مخصوصاً انجیل یوحنا مشتمل بر عقائدی از وثنیّت و بت پرستی است و اگر خدای تعالی از این گونه دستبردهای کشیشان و احتبار عفو کرد، و در قرآن کریم نامی از آن نبرد، شاید برای این بوده که مردم به عقل خودشان درمی‌یابند که این گونه عقائد، خرافی است و هیج ربطی به خدای تعالی و به انبیای او ندارد. (2)
در نقد این دیدگاه باید گفت که آیات قرآن کریم، وقوع تحریف را امری مسلم می‌داند، ولی نوع این تحریف و موضوعی را که تحریف در آن واقع شده است مشخص نمی‌کند. به واقع از آیات قرآن نمی‌توان این گونه نتیجه گرفت که موضوع تحریف، عهدین هستند. با این توجه، پی بردن به خاستگاه پیدایش این دیدگاه، اهمیت دارد. این که تحریف را به معنای نفوذ خرافات و افسانه‌ها بدانیم و یا این که حداقل، این موارد را مصداقی بارزتحریف ذکرشده در قرآن بدانیم، نیاز به اثبات جداگانه دارد. آن چه به عنوان نقد جدی بر این دیدگاه، مطرح است؛ عدم وجود دلایلی مستندی برای همین اثبات است. به دیگر سخن آن چه که تنها احتمال قابل طرح در مورد خاستگاه این دیدگاه است آن است که صاحبان این دیدگاه بررسی متن عهدین و نقل متنی آن و مشاهده انبوه نااستواری‌های متنی، به این امر متمایل شده اند که مراد آیات قرآن از تحریف، همین نمونه‌های بارز و مشهود است. با این توضیح می‌توان عمده‌ی طرح نظریه‌ی تحریف عهدین را مبتنی بر نقد محتوایی آن و خرافاتی و افسانه وار یافتن مطالب آنها دانست.
می‌توان گفت تحریف عهدین (به معنای وجود مطالب نااستوار) که برخی مفسران به عنوان مصداق تحریف به آن اشاره کرده‌اند، مستند خاصی ندارد. به عنوان نمونه طبرسی، به تحریف تورات و انجیل به عنوان یکی از معانی آیه‌ی «یا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ» (آل عمران:71) اشاره می‌کند، اما روایتی به عنوان مستند این قول خود ذکر نمی‌کند. (3)
بیان علامه‌ی طباطبایی (رحمه اله) هم در توجیه عبارت «یعفُو عَن کَثیرٍ» و ارتباط دادن آن با مطالب خرافی عهدین، مبتنی بر همین دیدگاه رایج است. چطور ممکن است قرآن هیچ اشاره‌ای هر چند گذرا به انبوه خرافات موجود در متن نکند و مثلاً با عبارت «یعفُو عَن کَثیرٍ» بخواهد به این مسئله اشاره کند؟ اگرانبوه خرافات و افسانه‌ها، مصداق بارز تحریف است، چگونه ممکن است که آیات قرآن هیچ اشاره‌ای به این مسئله نداشته باشد؟!
با توجه به وجود تلازم بین مسئله‌ی تحریف مطرح در قرآن و خرافات عهدین، در ساختار این دیدگاه، به نمونه‌ای اشاره می‌کنیم که حداقل انتظار- بر اساس این تلازم- این بود که قرآن کریم به موضع گیری شفافی در مورد آن بپردازد. این مورد، داستان حضرت داوود (علیه السلام)، در سوره‌ی «ص» است که طرح آن در قرآن کریم به صورتی است که امکان برداشت‌های اسرائیلی از آن وجود دارد و در ردّ این برداشت‌های ناصواب، موضع گیری صریحی در روایات ائمه، در مورد این آیه به چشم می‌خورد. روایتی از علی (علیه السلام) نقل شده که فرمود: «من حدّث بحدیث داود على ما یرویه القضاص معتقدا صحّته جلّدته مائة وستین (4)؛ (هركس که داستان داود (علیه السلام) را به شیوه‌ی قصه سرایان نقل کند و به درستی نقل خود هم اعتقاد داشته باشد، او را صد و شصت ضربه خواهم زد.)
ممکن است در مقام دفاع از این دیدگاه- تلازم مفهوم تحریف و نا استواری‌های متنی عهدین- به مواردی که خود قرآن به آنها پرداخته و آنها را مردود دانسته است، اشاره شود. (5) این آیات، مطالب نادرستی در ارتباط اهل کتاب را (به منظور تبیین نادرستی‌اشان)، آورده‌اند. مجموع این مطالب در قرآن، در مورد یهود، عبارت‌اند از:
عدم مداخله‌ی خداوند در هستی پس از خلقت (مائده:64)، حذف مطالب مربوط به آخرت (بقره:70-75)، تقلیل عذاب یهود به مدت چند روز(همان و آل عمران:24)، قول به رابطه‌ی پدر و فرزندی یهود با خداوند (مائده:18)، پسر خدا دانستن عزیر (6) (توبه:30)، ربوبیت قائل شدن برای احبار(توبه:31)، اخذ ربا (نساء:161)، حلال کردن مال غیریهود بر یهود(آل عمران:75)، اخذ فدیه برای آزادی اسیر(بقره: 85)، تهمت زدن به مادر عیسی(نساء:156)
و در مورد مسیحیان عبارت‌اند از:
تصور رابطه‌ی پدر و فرزندی نصاری با خداوند(مائده:18)، پسر خدا شمردن مسیح (توبه:30)، باور به تثلیث (مائده:73 و نساء:171)، قائل شدن به الوهیت عیسی و مادرش (مائده:116)، مصلوب شدن عیسی (آل عمران:55 و نساء:157).
آن چنان که روشن است، موارد مورد اشاره، صرفاً به تخطئه‌ی برخی اعتقادات نادرست یهود و نصاری پرداخته‌اند و به وجود یا عدم وجود این مطالب در تورات وانجیل یا هرگونه ارتباط این مطالب با این کتاب‌ها، اشاره‌ای نشده است. در واقع، قرآن کریم، با توجه به فرهنگ حاکم بر یهود و نصاری، برخی عقاید نادرست و باورهای رایج آنها را به نقد کشیده است؛ بی آنکه خواسته باشد در این نقد، هویت خاصی نوشتاری- به عنوان تورات یا انجیل- برای منبع این عقاید نادرست در نظر گرفته باشد.
البته این امکان وجود دارد که برخی از این موارد در عهدین، وجود داشته باشند، اما باید توجه داشت که این مسئله (تطبیق موارد ذکرشده در قرآن بر عهدین)، باید نسبت به همه موارد احراز شود و بررسی‌ها، خلاف آن را نشان می‌دهد. مثلاً مصداق این تعبیر قرآن کریم که «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ»(مائده:73) در هیچ یک از اناجیل، موجود نیست. نمونه‌ی دیگر مسئله‌ی «اعتقاد به پسر خدا بودن عیسی (علیه السلام)» است (7) که در آیه‌ی: «وَقَالَتِ الْیهُودُ عُزَیرٌ ابْنُ اللَّهِ» (توبه:30) به آن تصریح شده است.
ضمن آن که وجود تطابق در برخی موارد، ملازمه‌ای با این مسئله ندارد که قرآن کریم هم به عهدین به عنوان خاستگاه این عقاید توجه داشته و این عقاید را به پشتوانه‌ی آن متن، نقد کرده است.
این مسئله نیز حائز اهمیت است که مضمون غالب روایات ناظر به آیات تحریف، برتحریف به معنای کتمان نام پیامبر (صلى الله علیه وآله) و صفات وی تمرکزیافته‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

1. به عنوان نمونه ر.ک. طباطبایی، سید محمد حسین، پیشین، ج4، ص581، ذیل نساء:46.
2. طباطبایی، سید محمد حسین، پیشین، ج5، ص598.
3. طبرسی، فضل بن حسن، پیشین، ج3، ص123.
4. میبدی، رشید الدین، پیشین، ج8، ص335.
5. ابراهیم، عالیرضا، مدخل «تحریف»، پیشین.
6. قطب، سید، پیشین، ج3، ص139: الکتاب المقدس یتضمن شیئا هکذا.
7. ممکن است کسی عبارات دالّ بر این مطلب را به این صورت تأویل کند که عیسی یک سمبل است و به معنای آن است که او در زمین، پادشاهی می‌کند. مثل همان چیزی که ما در مورد تعبیر یدالله داریم. اما سوال این است که اگر چنین است، پس چرا این قدر در قرآن در برابر این عقیده موضع گیری شده؟ موضع گیری قرآن در برابر معنای حقیقی است نه مجازی. اگر کسی بگوید که باید بین مردم عادی و اندیشمندان تفاوت قائل شویم ، ممکن است مردم خیلی چیزها به عنوان عقیده مطرح باشد، در حالی که از نگاه دین مداران آنگونه نباشد، خواهیم گفت به چند دلیل این پاسخ درست نیست. اوّل این که این حجم وسیع از آیات که به برخورد با این عقیده می‌پردازد، نمی‌تواند ناظر به قسمتی از مردم باشد و دوم این که اتفاقاً اکثر آیات مربوط به اهل کتاب، مخاطبشان علمای آنها هستند و دیگر این که این شدتی که قرآن کریم، در برخورد با این عقیده دارد، حکایت از نهادینه شدن آن در بافت رسمی جامعه دارد. (تأییدی بر ماهیت غیرنوشتاری عهدین).

منبع مقاله :
احمدی، محمد حسن؛ (1393)، روش شناسی تاریخ در علوم قرآن و حدیث، قم: دانشگاه قم، چاپ اول.