تشیع در دورهى امام هادی(ع)
تشیع در دورهى امام هادی(ع)
1. زندگی نامهى مختصر امام هادی(ع)
نام مادر آن حضرت را سمانه،(2) مدنب،(3) حدیث و غزال(4) گفته اند. لقبهای آن حضرت را نقی، هادی، امین، طیب و... و کنیه اش را ابوالحسن ذکر کرده اند و به ایشان «ابوالحسن ثالث» می گویند.(5)
امامت امام هادی(ع) پس از شهادت امام جواد(ع) و در حدود هشت سالگی آغاز شد.(6)
مشکل کم سن و سال بودن که در مورد امام جواد(ع)، مطرح بود درباره امام هادی(ع) نمود چندانی نداشت. از این رو، شیعیان امام جواد(ع)، به جز افرادی اندک که به امامت موسی بن محمد - پسر دیگر امام جواد(ع) - که به «مبرقع» شهرت داشت اعتقاد پیدا کردند، همگی امامت امام هادی(ع) را پذیرفتند و آن تعداد اندک نیز پس از چندی موسی بن محمد را رها کرده، و به سوی امام هادی رفتند.(7)
1-1. امام هادی(ع) در مدینه
«بُریحه/ تُرنجه» که متصدی امر نماز در مکه و مدینه بود، با نوشتن نامه ای کوتاه، اما بسیار گویا، تأثیر حضورامام هادی(ع) را به آگاهی متوکل رساند، او در نامه اش نوشت:
اگر به حرمین(مکه و مدینه) نیاز داری، علی بن محمد را از این دو شهر بیرون ببر، زیرا او مردم را به سوی خود خوانده و عدهى بسیاری دعوتش را پذیرفته اند.(8)
نیز در گزارش دیگری، عبیدالله بن محمد، متصدی نماز و امور نظامی مدینه، از آن حضرت نزد متوکل بدگویی کرد و درصدد برآمد نظر متوکل را درباره امام هادی(ع) تغییر دهد و اگرچه امام هادی(ع) از این موضوع آگاه شد و به وسیله نامه ای از خود دفاع کرد و متوکل را از واقعیت آگاه ساخت،(9) اما به هر صورت این گونه حرکات، باعث شد متوکل با نوشتن، نامه ای، امام هادی(ع) را به سامرا فراخواند تا ایشان را از نزدیک کنترل کرده، زیر نظر دشته باشد.
متوکل دراین نامه، به مقام و عظمت امام هادی(ع) اشاره کرد و رعایت حقوق آن حضرت را لازم دانست و به آگاهی ایشان رساند که عبدالله بن محمد، کارگزارش را به خاطر تهمت زدن به امام از مقامش عزل کرده و محمد بن فضل را به جای او گمارده است و از او نیز خواسته تا احترام امام را داشته باشد و به فرمان ایشان گوش بسپارد. وی سپس اظهار کرده بود که مشتاق دیدار امام و تجدیدعهد با ایشان است و ضمن آنکه حضرت را از همهى افراد خانواده و نزدیکان خویش عزیزتر می داند، با نهایت احترام از ایشان درخواست می نماید که با هرکس و به هر شکل که مایل است، رهسپار سامرا گردد.(10)
اما درخواست متوکل برای انتقال امام هادی و نامه او به گونه ای بود که هر کس آن را بخواند، در می یابد که هدف متوکل از انتقال امام، کنترل و نظارت بر آن حضرت است از این رو، «یزداد»، پزشک نصرانی دربار عباسی، در گفتگویی با اسماعیل بن احمد کاتب می گوید:
بر اساس آنچه شنیده ام، انگیزهى خلیفه از احضار علی بن محمد به سامرا این بوده که مبادا مردم، به ویژه افراد مشهور، به وی گرایش پیدا کنند و حکومت از دست بنی عباس خارج شود.(11)
رفتار مردم مدینه نیز این مطلب را تأیید می کند. آنان پس از آنکه متوجه شدند یحیی بن هرثمة، مأمور حکومت عباسی به مدینه آمده و قصد دارد امام هادی(ع) را به سامرا احضار نماید، به شدت اظهار ناخشنودی کرده و خواستند مانع این کار شوند، اما یحیی سوگند یاد کرد که مأموریتی برای آسیب رساندن به امام ندارد و خطری آن حضرت را تهدید نخواهد کرد؛ البته او در حرکتی بسیار ناپسند منزل امام را تفتیش کرد و چیزی جز قرآن و ادعیه نیافت،(12) با این حال به مأموریت خود عمل کرد و امام هادی(ع) را به سامرا برد.
2-1. امام هادی(ع) در سامرا
متوکل سپس ایشان را به منزلی که برای آن حضرت در نظر گرفته بود انتقال داد(13) و تمامی آمد و رفت و ارتباطهای امام را کنترل می کرد. از این رو، به محض آنکه شنید در منزل امام اسلحه و اموال مربوط به شیعیان وجود دارد، گروهی از نظامیان ترک را مأمور کرد تا شبانه به خانهى آن حضرت هجوم برند و پس از جستجوی آنجا، امام را دستگیر کرده، نزد متوکل بیاورند.
مأموران پس از انجام مأموریتشان، امام را نزد متوکل بردند گزارش دادند خبری که به خلیفه رسیده واقعیت نداشته و امام نیز در حال قرائت قرآن بوده است. متوکل که به هدفش نرسیده بود، در حالی که ظرف از شراب در دست داشت، با کمال وقاحت به آن حضرت تعارف کرد و پس از آنکه با مخالفت امام روبه رو شد، از ایشان خواست تا شعری بسراید . آن حضرت فرمود: من کمتر شعر می خوانم، اما او گفت باید بخوانی و امام به ناچار اشعاری بسیار زیبا خواندند که چنان در خلیفه و حاضران تأثیر گذاشت که همه را به گریه وادار کرد. متوکل پس از برهم زدن بزم شراب و دادن هدیه به امام، ایشان را به منزل بازگرداند.(14)
هر چه زمان می گذشت، بر عظمت و محبوبیت امام هادی(ع) افزوده می شد و متوکل که از هیچ یک از ترفندهایش سودی نبرده و تحقیر و زیر نظر داشتن آن حضرت نیز از موقعیت ممتاز امام نکاسته بود، تصمیم گرفت بر محدودیت ایشان افزوده و آن حضرت را در حبس قرار دهد؛ البته تاریخ و مقدار زندانی بودن امام دقیقا بیان نشده، اما اصل زندانی شدن آن حضرت به تأیید گزارشهای تاریخی رسیده است.(15)
متوکل که همچنان از رسیدن به هدف ناکام مانده بود، در میان نزدیکانش با خشم تمام اعلام کرد که در کار امام هادی(ع) درمانده شده و دچار شکست شده است.(16) از این رو، به این مقدار فشار و محدودیت برای امام هادی(ع) اکتفا نکرد و حتی تصمیم گرفت ایشان را به قتل برساند و در این مورد نیز اقداماتی انجام داد، اما پیش از آنکه موفق شود، خود، به هلاکت رسید.(17)
2.فعالیتهای امام هادی(ع)
1-2. فعالیتهای علمی - فرهنگی
اگر چه اختناق حکومت بنی عباس در دوران امام هادی(ع) نیز ادامه داشت و آن حضرت از سوی حکومت زیر نظر بود و حتی مدتی از زندگانی ایشان در حبس سپری شد،(18) اما هدایت و امامت شیعیان، هیچ گاه با وفقه مواجه نشد. ایشان از راه های مختلف، مانند مبارزه با فتنهى خلق قرآن، مبارزه با غالی گری و صوفی گری، مبارزه با فرقه ها و عقاید انحرافی در موضوع امامت مانند واقفیه، و نیز در قالب سخنان، نوشته ها، نامه ها و شرکت در مجالس مناظره و پاسخگویی به پرسشها و شبهات مطرح شده در آن روز، تربیت شاگردان و افراد شایسته و تعلیم زیارت امامان، به ویژه زیارت جامعه کبیره به فعالیت ادامه می داد که ما به اختصار به نمونه هایی از آنها اشاره می کنیم:
از مباحث رایج در زمان امام هادی(ع) موضوع «خلق قرآن» بود . عده ای اعتقاد داشتند که قرآن مخلوق خداوند و حادث است و منکر قدم آن بودند و گروهی دیگر معتقد بودند که قرآن مخلوق نیست و قدیم است. این موضوع باعث درگیری بین گروه های مختلف شده بود و چون در برخی موارد حمایت حاکمان را نیز به دنبال داشت، رنگ سیاسی نیز به خود گرفت تا جایی که در زمان مأمون، اعتقاد به خلق قرآن، ملاک ابقا یا برکناری قاضیان و کارگزاران حکومت شده بود و مأمون فرمان داد هر کس منکر خلق قرآن است، از کار برکنار شود . در زمان واثق نیز این موضوع به شدت دنبال شد و واثق برای آزادی اسیران مسلمان که در اختیار رومیان بودند، تنها فدیهى آن دسته از آنان را پرداخت که به خلق قرآن اعتقاد داشتند.(19) همچنان که احمد بن حنبل، رئیس مذهب حنبلی به همین سبب تازیانه خورد(20) و دانشمندان بسیاری به زندان رفتند.(21) در این میان بهترین تدبیر، حرکت امام هادی(ع) بود که در پاسخ به پرسش برخی شیعیان در این باره، آنان را از ورود به این درگیری ها برحذر داشت و نوشت:
خداوند ما و تو را از این فتنه حفظ کند .. به نظر ما، جدال دربارهى قرآن بدعت است و پرسشگر و پاسخ دهنده در آن شریک اند. آفریننده ای جز خدا نیست و به جز او همه مخلوق اند قرآن نیز کلام خداست از پیش خود نامی بر آن قرار مده که از گمراهان خواهی بود.(22)
امام هادی(ع) با این موضع گیری حکیمانه و صریح خویش، شیعیان را رهبری نموده، در این پاسخ، طرح مخلوق بودن قرآن و عدم آن را از اساس بدعت و غیر قابل اعتنا برمشردند و با تأکید هر چه بیشتر، شیعیان را نیز از ورود به این مباحث و توجه به اعتقادات دیگران در این مورد برحذر داشتند.
مبارزه با موضوع«غلو وغالیان» یکی دیگر از فعالیتهای علمی امام هادی(ع) است که در آن دوره به سرعت در حال انتشار بود.
غالیان کسانی بودند که بر مبنای یک برداشت و تصور نادرست از امام معصوم و امامت، برای امام مقام خدایی قائل بودند و با معرفت درست امام انجام تکالیف دینی را لازم نمی دیدند و چون خود را نیز از شیعیان و دوستداران امام می شمردند، موجب ناخرسندی امام و شیعیان می شدند . از این رو، امام هادی(ع) موضع خویش را در قبال آنان روشن ساخت و نه تنها آنان را از گروه شیعه بیرون دانست، بلکه در نامه های مختلفی که در این باره از ایشان پرسش شد، غالیان را افرادی مشرک و کافر معرفی کرده، بیزاری خویش را از آنان به صورت آشکار اعلام نمود.(23)
امام هادی(ع) در سرزنش و طرد غالیان چنان سرسختی نشان می داد که حتی برخی از سرکردگان آنان را مهدور الدم معرفی کرده، بهشت را برای قاتل آنها تضمین می کرد؛(24) البته این موضوع زمانی شدت یافت که شیعیان دربارهى غالیان و برخی از سران آنها از امام هادی(ع) پرسشهایی کرده، نظر ایشان را جویا شدند . تعدادی از پاسخهای امام به این پرسشها در تاریخ ثبت شده است.(25)
صوفی گری و پشمینه پوشی که معمولا با زهد و کناره گیری از دنیا همراه است، به ویژه در شکل ریاکارانه آن، از جریانهای انحرافی دیگری بود که به شدت مورد مخالفت امام هادی(ع) قرار گرفت.
این گروه که از دیرباز در جامعهى اسلامی شکل گرفته بودند، در زمان امام هادی(ع) نیز حضوری فعال داشتند و چون افکار و عقایدشان همراه با انحراف بود، امام هادی(ع) شیعیان را از نزدیک شدن و هم نشینی با آنان و ورود به جلسه هایشان برحذر داشت و بنابر نقلی که در تاریخ ثبت شده، آنان را هم نشینان شیطان نابود کنندهى پایه های دین معرفی کرده، زهد نمایی آنان را تن پروری و شب زنده دای آنها را حربه ای برای شکار نعمتها می داند. آن حضرت پس از نکوهش آنان و برشمردن ویژگی های مذموم دیگری از آنان، پیروان این گروه را نادانان دانسته و کسانی را که به آنها گرایش پیدا می کنند، احمق معرفی کردند(26) و راه واقعی عرفان راستین را به یاران خود نشان دادند.
گذشته از موارد یاد شده، بخش عظیمی از معارف و علومی که از سوی امام هادی(ع) به ما رسیده، در قالب ادعیه، روایات، مناجات، و زیارتهاست که در رأس آنها «زیارت جامعه» قرار دارد. این زیارت، با مضامینی بس بلند و پرمعنا، ارتباط امام و امت، و نیز ارتباط امام با جهان هستی را به شکلی زیبا ترسیم کرده و جایگاه امام معصوم را در مجموعهى جهان بازگو نموده است. زیارت جامعه از چنان اهمیتی برخوردار است که تعدادی از علما شرحهایی بر آن نگاشته اند.(27)
یکی دیگر از زمینه های فعالیت علمی و فرهنگی امام هادی(ع)، پرورش شاگردان و افراد شایسته است. این افراد افزون بر راویانی هستند که سخنان و روایات امام هادی(ع) را نقل نموده اند. برخی از این افراد، همان کسانی هستند که وکالت آن حضرت را نیز به عهده داشته اند. برخی از این افراد برجسته عبارت اند از:
- عبد العظیم بن عبدالله بن علی بن الحسن بن زید بن الحسن(ع)؛ مرقد وی در ری معروف است و زائران بسیاری دارد؛ از یاران امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) شمرده شده است.(28)
- حسن بن راشد؛ او که بیشتر به کنیهى «ابوعلی» مشهور است، به عنوان وکیل امام هادی(ع) نیز معرفی شده و مورد تأیید ایشان قرار گرفته، و امام هادی(ع) بر این باورند که وی به شهادت رسیده است.(29)
- ایوب بن نوح بن درّاج نخعی؛ وی وکیل امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) بوده و از مرتبه ای والا نزد ایشان برخوردار بوده است. او را به امانت داری، تقوا، عبادت و مورد اعتماد بودن ستوده اند.(30)
- عثمان بن سعید عَمری؛ وی که از یازده سالگی به خدمت امام هادی(ع) رسیده بود،(31)، از چنان جایگاهی برخوردار شد که بعداً به عنوان یکی از نایبان خاص امام زمان(ع) در دوران غیبت صغرا معرفی گردید.(32)
برشمردن همهى شاگردان امام هادی(ع) سخن را به درازا می کشاند و برای اطلاع بیشتر، باید به کتابهای رجال و تراجم مراجعه نمود. شیخ طوسی اسامی 185 تن از یاران و شاگردان امام هادی(ع) را با عنوان اصحاب ابی الحسن الثالث علی بن محمد(ع) آورده است.(33)
2-2. فعالیتهای سیاسی - اجتماعی
بر اساس آنچه ابوالفرج اصفهانی گفته است، متوکل دشمنی و بدرفتاری با علویان را به اوج رسانده بود تا حدی که هیچ یک از حاکمان عباسی در بدرفتاری با فرزندان ابوطالب با او قابل مقایسه نیستند(34) و حتی برخی از حاکمان پیشین عباسی، چون مأمون، معتصم و واثق با آن همه بدرفتاری و جنایاتی که در مورد علویان داشتند، از نظر متوکل دوستان و علاقه مندان به امیر مؤمنان علی(ع) و فرزندان ایشان به شمار می آیند و شاید به همین سبب متوکل از آنان ناخرسند بود.(35) دشمنی متوکل با علویان و به ویژه با حضرت علی(ع) چنان بود که حتی پسرش منتصر را به واکنش واداشت؛ چنانکه به مجالس تمسخر آمیز متوکل بر ضد حضرت علی(ع) معترض شد، ولی متوکل بدو اعتنا نکرد و با شعاری ناسزا پاسخش داد که البته این خود زمینهى کشته شدن متوکل را فراهم ساخت.(36)
به هر صورت، نقطهى اوج جنایت و بدرفتاری متوکل را باید در تخریب و شخم زدن حرم مطهر امام حسین(ع) و آب بستن به زمین آن دانست(37) که در نوع خود جنایتی بی نظیر است.
ضمن آنکه نشان دهندهى میزان نفوذ و نقش مهم امامان(ع) در هدایت و رهبری شیعیان نیز به شمار می آید که دشمنانشان نه تنها در زمان حیات ایشان آنها را مورد اذیت و آزار و حبس و قتل قرارمی دهند، بلکه به مرقد شریف آنان نیز رحم نمی کنند و اگر قرار باشد مرقدشان مرکز توجه و وحدت شیعیان بوده، برای آنها الهام بخش باشد، آن را نیز نابود خواهند کرد؛ چنانکه حرم مطهر امام حسین(ع) اینچنین بود.(38)
به هر حال امام هادی(ع) حدود پانزده سال از عمر شریفش را با چنین خلیفه ای گذراند.
از این رو، با محدودیتهای زیادی نیز روبه رو بود و اینکه حاکمان پیش از متوکل، یعنی معتصم و واثق با حضور امام هادی(ع) درمدینه مخالفت نکرده اند، اما هنگامی که متوکل روی کار آمد، آن حضرت را از مدینه به سامرا فراخواند، می تواند دلیل خوبی بر دشواری کار امام هادی(ع) در دوران متوکل باشد. با این همه، امام هادی(ع) با تدبیری مناسب و موضع گیری های حکیمانهى خویش، با همهى ناملایمات و دشواری ها مبارزه نموده و شیعیان را به بهترین شکل ممکن رهبری و هدایت فرمود. برخی از مهم ترین ارکان فعالیتهای سیاسی اجتماعی آن حضرت را می توان در شکلهای ذیل مشاهده نمود:
نخستین و مهم ترین رکن فعالیتهای امام هادی(ع)، اثبات امامت و شایستگی رهبری خویش بود که آن را به مناسبتهای مختلف به انجام رساند که از آن شمار می توان به استشهاد امام هادی(ع) به شعری از شاعران دربارهى برتری خاندان پیامبر(ص) - که خودش نیز از آن خاندان بود- در حضور متوکل اشاره کرد که او را به اعتراف واداشت.(39) یا در مناظره ای که برای محکوم کردن آن حضرت با ابن سکّیت ترتیب داده شد، پس از پرسش و پاسخ در موضوعهای مختلف، بحث به موضوع امام و امامت رسید که آن حضرت دربارهى شناخت امام معیاری مشخص کرده، با دلیل قرار دادن عقل برای شناخت امام، تلویحاً خود را امام زمان خویش معرفی نمودند، به طوری که برخی از حاضران مطلب را دریافتند و یحیی بن اکثم ابن سکّیت را مورد اعتراض قرار داده، گفت: ابن سکّیت را چه به مناظره! و البته خود یحیی بن اکثم نیز که از پیش پرسشهایی آماده کرده بود تا امام هادی(ع) را آزموده، ایشان را در پاسخ درمانده نماید، هنگامی که با پاسخهای محکم و منطقی امام روبه رو شد، خود چنان درمانده گردید که از ادامهى پرسش صرف نظر کرده؛ اعلام کرد که پرسشهایش را ادامه نخواهد داد؛ چون نتیجهى آن، آشکار شدن مراتب معلومات امام هادی(ع) و تقویت رافضه(شیعیان) خواهد بود.(40)
امام هادی(ع) از هر فرصتی برای اثبات امامت و حقانیت امامان(ع) استفاده می کرد.
ایشان جز آنکه به زیارت جدش امیرمؤمنان(ع) می رفت، درست در هنگامی که حرم مطهر امام حسین(ع) مورد تاخت و تاز و تخریب حاکمان عباسی قرار می گرفت، پناه بردن به مرقد امام حسین(ع) و دعای در آنجا را داروی بیماری معرفی نموده و خود نیز به آن عمل می کرد و حتی هنگامی که از این کار ایشان پرسش می شد پاسخ می داد:
مکانهایی به خداوند اختصاص دارد که باید در آنها دعا کرد و خداوند نیز دعای آنجا را مستجاب می فرماید و حرم مطهر امام حسین(ع) از جملهى این مکانهاست.(41)
بسیار روشن است که این گونه مبارزهى منفی امام، به چه میزان در تثیبت و تحکیم جایگاه امام و امامت شیعه تأثیر مثبت داشت.
بخشی دیگر از فعالیتهای سیاسی - اجتماعی امام هادی به دیدگاه ایشان دربارهى حاکمیت عباسیان مربوط می شود. آن حضرت با معرفی امامان شیعه به عنوان تنها کسانی که شایستگی جانشین پیامبر(ص) را دارند، حاکمیت دیگران را مردود می دانست و از این رو، هرگونه همکاری با آنان را، مگر در موارد زور و اجبار یا همکاری به دلیل یافتن راه نفوذی برای اخلال در کار آنان، حرام می شمرد.(42) و از این راه، مشروعیت حکومت عباسی را زیر سؤال می برد.
فراهم کردن زمینهى غیبت امام مهدی(ع) نیز بخشی از فعالیتهای سیاسی - اجتماعی امام هادی(ع) را تشکیل میداد. آن حضرت چون از آیندهى امامت شیعیان آگاه بود و می دانست امام دوازدهم از دیده ها نهان خواهد شد، درصدد برآمد تا شیعیان را به غیبت امام زمان(ع) آشنا نماید؛ البته امام هادی(ع) از حضرت ولی عصر(ع) نامی به میان نمی آورد و تنها زمانی که از ایشان دربارهى جانشینی و آیندهى امامت پرسش می شد، به شکل کلی این موضوع را مطرح می ساخت.(43)
یکی دیگر از فعالیتهای امام هادی(ع) تعیین وکلا و نمایندگی بود که در نقاط مختلف موظف بودند از سویی آن حضرت اقدام به جمع آوری وجوهات شرعی و خمس و زکات نموده، در صورت لزوم بین شیعیان و امام هادی(ع) ارتباط برقرار نمایند، و نیز پاسخ امام به پرسشهای شیعیان را به آگاهی آنان برسانند.
این شکل ارتباط که در زمان خفقان و محدودیتهای حاکمان عباسی پایه گذاری شده بود، به ویژه در زمان متوکل کارایی بیشتری داشت؛ اگرچه پس از آن نیز تا زمان امام حسن عسکری(ع)، و حتی پس از ایشان در زمان غیبت صغرا ادامهىافت.
از برخی نامه های امام هادی(ع) به وکیلانش برمی آید که هر وکیل در ناحیه و نقطهى مشخصی وکالت داشته است و می بایست در همان محدودهى خودش انجام وظیفه می کرده است؛ چنانکه آن حضرت در نامه ای به ایوب بن نوح تأکید کرده است وجوهاتی که از ناحیهى دیگران به وی می رسد، نپذیرد و حامل آن را به وکیل آن ناحیه رهنمون سازد.(44)
این شبکه ارتباطی چنان اهمیت داشت که متوکل را به فکر کنترل و حتی نابودی آن انداخت و او نیز در این راه گامهای مؤثری برداشت و با تشکیل نیروهای ویژه، به دستگیری، شکنجه، و حبس و حتی شهادت برخی از وکلای امام در نقاط مختلف اقدام کرد،(45) اما موفق نشد این شبکه گسترده را از میان بردارد.
3. شهادت امام هادی(ع)
پي نوشت :
1- الارشاد...، ج 2، ص 297.
2- همان.
3- حسینی، محمد رضا، تاریخ أهل البیت(ع)، ص 123.
4- همان، ص 124.
5- مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 4، ص 401.
6- این در حالی است که ولادت امام هادی(ع) را سال 212 بدانیم، اما اگر سال 214 را برگزینیم، هنگام امامت 6سال داشته اند.
7- فرق الشیعة، ص 91-92.
8- بحارالانوار، ج 50، ص 209.
9- الارشاد...، ج 2، ص 309.
10- همان، ص 309-310.
11- بحارالانوار، ج 50، ص 161.
12- تذکرة الخواص، ص 322
13- الارشاد...، ج 2، ص 311.
14- مروج الذهب...، ج 4، ص 11-12.
15- اعلام الوری، بأعلام الهدی، ص 363؛ مناقب آل أبی طالب(ع) ج 4، ص 407.
16- الارشاد.. ج 2، ص 307.
17- الخرائج و الجرائح، ص 412، ابن طاووس حسنی، عبدالکریم، جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، ص 27-28.
18- مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 4، ص 407.
19- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 482.
20- همان، ص 472.
21- همان، ص 482.
22- صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص 224.
23- اختیار معرفة الرجال، ص 519، حدیث 997.
24- همان، حدیث 1006.
25- همان؛ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، کتاب الحدود، ابواب حد المحارب، باب 7.
26- خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، ص 134-135.
27- برای اطلاع از این شرحها ر.ک: آقا بزرگ تهرانی، محمد حسن، الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 13، ص 305-306.
28- طوسی، محمد بن حسن، رجال، ص 417 و 433.
29- طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، ص 212.
30- رجال النجاشی، ص 102.
31- رجال الطوسی، ص 420.
32- دربارهى او در بخش نایبان خاص امام زمان(ع) بیشتر سخن گفته ایم.
33- رجال الطوسی، ص 409-427.
34- مقاتل الطالبیین، ص 395.
35- الکامل فی التاریخ، ج 7، حوادث سال 236.
36- مقاتل الطالبیین، ص 395-396.
37- همان.
38- البته در همان زمان، برخی زائران حرم مطهر امام حسین(ع) پس از تخریب آن، با قرار دادن نشانه هایی در اطراف مرقد شریف آن حضرت، محل آن را مشخص نمودند و پس از مرگ متوکل، با استفاده از همان نشانه ها، مرقد آن حضرت را به شکل اول بازگرداندند. ر.ک: همان ص 396.
39- مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 4، ص 406.
40- همان، ص 403-405.
41- قمی، ابن قولویه، کامل الزیارات ص 273.
42- وسائل الشیعة، ج 12، ص 137.
43- برای آگاهی از سخنان امام هادی(ع) در این باره ر.ک: صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ص 379 - 383.
44- اختیار معرفة الرجال، ص 800-801.
45- همان، ص 863 و 866.
46- الارشاد...، ج 2، ص 311.
47- اعلام الوری بأعلام الهدی، ص 355.
48- بحارالانوار، ج 50، ص 114-117.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}