آموزش عالی در منازل و مکانهای خصوصی
دیباچه
از زمانهای دور که آموزشهای نظری هنوز جایگاه خود را پیدا نکرده بود و بیشتر آموزشها جنبهی تجربی وعملی داشت و از نسلی به نسلی دیگر و به وسیلهی پدران و مادران انتقال مییافت، احتیاجی به مکانهای مخصوص آموزش و آنچه امروز آن را مدرسه یا دانشگاه مینامیم، احساس نمیشد و انتقال تجربهها، در مکانهای دیگر و فرصتهای مناسب صورت میگرفت.همچنین، پس از آنکه آموزشهای نظری - که در ابتدا چیزی جز همان آموزش خواندن و نوشتن نبود - مورد توجه واقع شد، برنامهای مشخص و مدوّنی نداشت، بلکه هر کس که معلوماتی در زمینههای مختلف علمی داشت، عدهای را به دور خود گرد میآورد و معلومات خویش را به آنان منتقل میکرد. حال، مکان آموزش میتوانست هر مکانی باشد؛ زیر یک درخت، کنار یک چشمه یا در یک خانه که متعلق به استاد یا یکی از شاگردان بود؛ که در این میان خانه، نخستین مکانی بود که به صورت دائمی و در شرایط مختلف، جهت آموزش مورد استفاده قرار میگرفت.
اما با ظهور اسلام، به علت شرایط و موقعیت خاصی که به آن اشاره خواهد شد، استفادهی آموزشی از منازل و مکانهای خصوصی، مورد توجه ویژه قرار گرفت و در جهت تبلیغ و ترویج معارف والای اسلامی به کار گرفته شد. این کار، برای شیعیان در طول تاریخ اسلام، به علت محدودیتهایی که برای آنان وجود داشت، اهمیت فوقالعادهای پیدا کرد و نتایج و دستاوردهای فراوانی را نیز به همراه داشت و نقش ویژهای در گسترش برنامههای آموزشی اسلام ایفا کرد.
در این مقاله بر آنیم تا مکانهایی را که در طول تاریخ اسلام به صورت خصوصی و خارج از برنامههای مشخص و چارچوبهای رسمی مورد استفاده آموزشی قرار داشتته و همچنین موضوعات و برنامههایی که در این مکانها، معمول و مرسوم بوده، مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهیم. همچنین نام تعدادی از کسانی را که در این مکانهای آموزشی فعالیتهای عمده داشتهاند، به تناسب ذکر خواهیم کرد.
در اینجا، مکانهای آموزشی خصوصی، در چهار گروه «منازل علما و دانشمندان». «مدارس خصوصی»، «کاخهای سلاطین و خلفا و سرای وزیران و درباریان» و بالاخره «صحرا و چادر»، تقسیم شده است. همچنین در بخش منازل علما و دانشمندان مواد و رشتههای درسی و برنامههای درسی، شامل مکان و زمان آموزش و برنامههای فوقالعاده و نیز روابط استاد و دانشجویان و جلوههایی از این روابط، مورد توجه قرار گرفته است. امید آنکه این مقالهی مختصر بتواند در جهت یافتن شیوهای مناسب برای آموزشهای اسلامی و اسلامی شدن آموزش عالی، مفید واقع شود.
1. منازل علما و دانشمندان
تاریخچه
یکی از برنامههای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدت 23 سال نبوت و رهبری جامعهی اسلامی، تعلیم و آموزش احکام و معارف اسلامی به همه افراد جامعه بود که در راستای همان تعلیم انسانها توسط خداوند متعال قرار داشت؛ چنان که بارها در قرآن به این مسئله اشاره شده است از جمله: «خَلَقَ الْإِنْسَانَ، عَلَّمَهُ الْبَیَانَ»، (1) «الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ» (2) و... این برنامه از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمانهای مختلف، با ابزارهای متفاوت و در محلهای گوناگون صورت گرفته است.از آنجا که در صدر اسلام و سالهای نخستین پس از بعثت، برای این امر امکاناتی در اختیار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و یاران ایشان وجود نداشته است و از طرفی، آنان تحت فشار شدید مشرکین مکه قرار داشتند، لذا در هر جایی که زمینه مناسبی فراهم میشد، کار آموزش صورت میگرفت. «در سالهای نخست به علت نبودن مراکز اختصاصی، تعلیم در هر مکان مناسب صورت میپذیرفت. افراد مشخص و تعلیم یافتهای نیز برای انجام این امر وجود نداشتهاند. با وجود عدم امکانات، افرادی که توانایی خواندن داشتند، علاقهمندان را زیر درخت خرما یا چادر یا خانه و هر مکان دیگر جمع کرده، به آموزش میپرداختند.» (3)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در ابتدای امر، از مکانهای مختلفی چون: خانه حضرت خدیجه سلامالله علیها، خانه کعبه و خانههای مسلمانان برای این منظور استفاده میکرد. «مکانهای آموزشی علاوه بر خانه خدیجهی کبری (سلام الله علیها) که احتمالاً اولین جایگاه بوده است، عبارت بودند از: گوشههای خانه کعبه، حجر اسماعیل، خانههای مسلمانان و خاصه، خانه ارقمبنابیالارقم...» (4)
البته این مکانها به صورت منسجم و دائمی جهت آموزش مورد استفاده قرار نمیگرفت و فقط گاهی، آن هم در صورت وجود شرایط مناسب استفاده میشد و شاید اولین مکانی که به صورت منظم و همه جانبه برای این امر در نظر گرفته شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را به صورت مرکزی برای فعالیتهای خویش در آورند، خانه ارقمبنابیالارقم باشد. آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از آنکه دعوت خویش را علنی فرمود و در نتیجه، امر آموزش نیز به صورت گروهی و دستهجمعی درآمد، مورد اذیت و آزار مشرکان قرار گرفت. لذا برای رهایی از مزاحمتهای آنان به درههای اطراف مکه پناه برد و چون در آنجا هم از آزار آنان در امان نماند، خانه یکی از صحابه خود به نام ارقمبنابیالارقم را محل اشاعه تعلیمات دینی خویش قرار داد.
«... این خانه را پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از درگیری مختصری که در یکی از درههای شهر مکه به هنگام اقامهی نماز جماعت، با گروهی از مشرکان داشت، به صورت پایگاه جدیدی درآورد و آن را کانون دیدار یاران و پیروان خود قرار داد.» (5)
اهمیت این خانه از آنجا معلوم میشود که علاوه بر اینکه محل تجمّع و پایگاه مسلمانان بوده و افراد تازه مسلمان در آنجا حضور یافته و مسلمانان با یکدیگر دیدار میکردند، بنا به نقلی، آیههای تازه نازل شدهی قرآن، در آنجا بر مسلمانان خوانده میشد؛ احکام و مبانی دین به آنان آموخته و اشکالات مذهبی آنها رفع و به مسائل آنان پاسخ داده میشد و در یک کلام، این مکان کانون فرهنگی اسلام به شمار میرفت.
خانه ارقم از لحاظ آموزشهای گروهی در حدی از اهمیت است که به عقیده برخی از اهل نظر، سزاوار است که نخستین مدرسهی فقهی اسلام نامیده شود. (6) «انتخاب خانه ارقم از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یک تصمیم مقطعی و زودگذر نبود و چیزی در حکم تأسیس یک نهاد یا جایگاه استوار و همیشگی در آموزش اسلامی بود؛ چه این سنت سنیّه بعداً از جانب امامان شیعه صلواتالله علیهم اجمعین و علما و دانشمندان پیرو آنان دنبال گردید و موجب شد که منازل مسکونی آنان به صورت مراکز مهم آموزش اسلامی درآید.» (7)
«بنا به نقل طبری، در همین خانه بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آیههای نازل شدهی قرآن را بر حاضران میخواند، مبانی دین جدید را به آنان میآموخت و اجازه حضور تازه مسلمانان را در این جمع صادر میکرد.» (8)
پس از تشکیل نخستین حکومت اسلامی در مدینه و ایجاد زمینهی مناسب برای ترویج و تبلیغ دین اسلام، مسجد به عنوان پایگاهی مناسب جهت این امر نقشی اساسی یافت؛ با این حال، همچنان خانههای اصحاب و یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این زمینه فعال ماند و به عنوان مکمّل فعالیتها در مساجد، مورد استفاده قرار گرفت.
علل گسترش استفادهی آموزشی از منازل
1. احساس نیاز رجال دینی:
از آنجا که پس از نزول قرآن و نشر احکام از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، علوم مختلفی همچون: حدیث، تفسیر، فقه و قضاوت به وجود آمد، صحابهی نزدیک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که مصاحبت بیشتری با آن حضرت داشتند و استفاده زیادتری از فیوضات الهی ایشان برده بودند، تصمیم گرفتند تا در زمینهی این علوم فعال شده، به صورت صحیح آنها را در اختیار طالبان علوم الهی قرار دهند.«تا روزگار خلیفهی دوم که مرزهای اسلامی از حدود جزیرةالعرب فراتر نرفته بود، مراکز فعال تعلیمات اسلامی، مسجدالنبی در مدینه و مسجدالحرام در مکه و گاه خانه اصحاب در آن دیار بود.» (9)
«برخی از رجال دینی و دستاندرکاران مسائل تعلیمی سدهی اول هجری ضرورت وجود اماکن خصوصی را در جوار مراکز تعلیماتی عمومی احساس کردند و عقیده داشتند که در این زمینه تنها به مسجد نمیتوان بسنده کرد.» (10) به عنوان نمونه «عبدالله بن عباس» (م. 68 ق.) در اواخر زندگی در طائف منزل گزید و برای تعلیم مردم در آنجا مینشست و به آموزش و تدریس در زمینههای مختلف فرهنگ عربی و اسلامی میپرداخت. وی روزی را برای تعلیم و تأویل (تفسیر)، روزی را برای فقه و روزی را برای ایام عرب مینشست و کثرت مردم در مجلس او به حدّی بود که فضای خانه و حجره، انباشته از جمعیت میشد. (11) همچنین «عبدالله بن امّمکتوم» همراه «مصعب بن عمیر» به هنگام مهاجرت به مدینه، که بنابر قول اندکی پس از واقعهی بدر اتفاق افتاد، درجایی به نام دارالقراء منزل کرده است. (12)
«حسن بن فضل نیز پس از ورود به نیشابور، خانه معروفی در یکی از محلات شهر به نام باب غرره خرید و سالها به تعلیم مردم و افتاء در مسائل مذهبی پرداخت.» (13) همه اینها و بسیاری از موارد دیگر، نشان از اهمیت مراکز و محافل آموزشی خصوصی دارد. «به هر حال، منازل افراد به صورت مراکز تعلیم و تدریس، همواره مورد استفاده قرار گرفته و ماهیت مکمّل مساجد و مکتبخانهها را در جهان اسلام داشتهاند.» (14)
2. محدودیت شیعیان در استفاده از امکانات آموزشی:
تا زمانی که حضرت علی (علیه السلام) رشتهی حکومت را در دست داشت و هنوز مرز بین شیعه و سنّی به خوبی مشخص نشده بود، همهی مسلمانان به طور تقریباً مساوی از امکانات آموزشی نظیر مساجد و مکتبخانهها استفاده میکردند. اما پس از شهادت حضرت علی (علیه السلام) و به قدرت رسیدن معاویه، عرصه بر شیعیان تنگ شد و از آنجا که برنامههای آموزشی مطابق اهداف و خواستهای معاویه تنظیم میشد، مناسب با عقاید شیعیان نبود؛ لذا آنها مجبور شدند از منازل خود به عنوان محل آموزش و تعلیم خود و فرزندانشان استفاده کنند.شیعیان در آغاز، به ادّلهی متعدد و از جمله حفظ وحدت و یکپارچگی در جامعهی اسلامی، فرزندان خود را به همان مکتبهایی میفرستادند که کودکان برادران سنّی آنان میرفتند. اما پس از آنکه معاویه دستور داد تا در برنامهی مکتبها، روایات مربوط به فضائل عثمان و شخص او گنجانیده شود و آموزش این روایات نیز به مثابهی آموزش قرآن تلقّی گردد، شیعیان در این کار سخت دچار تردید شدند؛ لذا از خانههای خود به عنوان مکان آموزشی استفاده کردند. به احتمال قوی، شیعیان پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به دلیل شرایط خاصی که ایجاد شده بود، بر نقش آموزش در خانههای خویش تأکید بیشتری ورزیدند و بر آن شدند تا بسیاری از آموزشها و ارزشهایی را که امکان انتقال آنها در نهادهای رسمی نبود، از این طریق به فرزندان خود بیاموزند و دوام میراث فرهنگی خود را تضمین کنند. (15)
از آنجا که این محدودیتها برای شیعیان در طول حکومت امویان و خلفای عباسی و حتّی پس از آن ادامه داشته است، آنان به صورت دائمی از منازل خود به عنوان مطمئنترین و مفیدترین مکان آموزشی استفاده کرده، رسالت خویش را در حفظ مکتب ارزشمند شیعه انجام داده و البته در این راه متحمّل رنجهای فراوانی نیز شدهاند. بیتردید اگر آنان میخواستند به بهانهی آنکه امکانات مناسبی در سطح جامعه در اختیار ندارند و زمینه فعالیتی وجود ندارد، در گوشهای به زندگی عادی و عبادت و زهد فردی بپردازند و به امید ظهور منجی عالم دست به هیچ کاری نزنند، هم اکنون چنین میراث غنی و گرانبهایی در اختیار ما قرار نداشت.
«نباید فراموش کرد که مسئله استفاده از منازل برای آموزش، در بین شیعه از اهمیت فوقالعادهای برخوردار بوده است؛ زیرا استفاده از این خانهها یک ضرورت به شمار آمده و میتوان گفت که برای او جنبه مرگ و حیات داشته است. در حالی که چنین وضعی در مورد عامه، صادق نبوده است. به عبارت دیگر؛ اگر موارد نادر را به مصداق «النادرکالمعدوم» در مرز عدم بدانیم، از آنجا که شیعه در طول تاریخ خونین و اسفانگیز خود همواره با حاکمان جبّار اسلامی در جنگ و ستیز بوده، لذا مجال چندانی در استفاده از امکانات موجود در جامعه نداشته است. در نتیجه، او برای جبران این محدودیتها، از خانهها و منازل مسکونی بهره میگرفته و از همین طریق توانسته است عقاید و آثار و در یک کلام، هویت فرهنگی خود را در طول تاریخ پر نشیب و فرازش حفظ و نگهداری کند. این وضع در مورد برادران سنّی ما صادق نبوده است؛ چه، هم حاکمان و فرمانروایان از خود آنان بودهاند و هم آنکه عالمان و دانشمندان این گروه در اثر موارد، توجیهگر و تأیید کنندهی رفتار این حکمرانان بودهاند.» (16)
با توجه به این موقعیت ویژه برای شیعیان، امامان معصوم (علیهم السلام) نیز شیوهی استفاده از منازل برای آموزش را تأیید و ترغیب میکردند و چه بسا منازل خود را به این منظور اختصاص میدادند. اگر چه این استفاده در زمان همه امامان معصوم (علیهم السلام) ادامه داشته و نقش زیادی ایفا کرده است، اما در زمان امام سجاد (علیه السلام) به علت موقعیت ویژهای که پس از حادثهی عاشورا به وجود آمده بود و خلفای اموی فشار زیادی را بر این امام معصوم (علیهم السلام) میآوردند و مراقبت زیادی از ایشان میکردند، امام سجاد (علیه السلام) مجبور بودند رسالت سنگین خود را به صورت خصوصی و محرمانه انجام دهند و معارف دینی را در قالبهای متفاوت در اختیار یاران نزدیک و پیروان وفادار خود - در منزل خودشان یا خانهی خواص و معتمدان خویش - بگذارند.
فعالیتهای آموزشی و تربیتی امام سجاد (علیه السلام) در تمام این مدّت، جنبهی خصوصی و تا اندازهای محرمانه داشت؛ بدین معنی که جلسات درس و آموزش، بیشتر در خانهی خود ایشان یا خانهی خاصان و شاگردان آن حضرت (علیه السلام) منعقد میشد و از انعقاد آنها در مکانهای عمومی و باز، اثری نبود. (17)
دوران زندگی امام باقر (علیه السلام) را میتوان به دو دوره تقسیم کرد؛ در دورهی اول، ایشان هم چون پدر بزرگوارشان تحت فشار و مراقبت شدید خلفای اموی قرار داشتند. لذا محدودیتهای فراوانی در زمینهی تبلیغ و نشر معارف اسلام برای آن حضرت (علیه السلام) وجود داشت. اما دورهی دوم زندگی ایشان با مسائل سیاسی و اجتماعی مربوط به درگیری بین حکّام اموی و عباسی مصادف شد و ایشان از فضای بازتری برای فعالیتهای خویش برخوردار شدند و به همراه فرزند بزرگوارشان امام صادق (علیه السلام) از فرصت به دست آمده، کمال استفاده را برای تأسیس مکتب تشیّع کردند و شاگردان بسیاری را نیز تربیت نمودند. ایشان در مناسبتهای مختلف به دوستان خود دربارهی استفاده از منازل شیعیان برای تحقق اهداف مکتب شیعه، سفارش میکردند.
در زمان امام صادق (علیه السلام) به دلیل درگیری امویان و عباسیان، فضای بازتری برای فعالیتهای آموزشی شیعه وجود داشت. اما به زودی حاکمان عباسی نیز ائمه را تحت فشار قرار دادند و دوباره منازل، به عنوان مهمترین مکان آموزشی شیعیان درآمد. بنابراین، امام صادق (علیه السلام) هم با وجود اینکه به دلیل اوضاع خاص اجتماعی و سیاسی محدودیت کمتری از جانب حاکمان ستمگر وقت بر او اعمال میشد، در استفادهی از منازل مسکونی برای آموزش مستثنا نبود. دیلمی در ارشاد القلوب نقل میکند که یکی از شاگردان امام صادق (علیه السلام) به خانهی آن حضرت رفت. امام (علیه السلام) بدو فرمود: «امعک شیء تکتب؟»؛ آیا وسیهی نوشتن با خود داری؟ او جواب داد: «آری». آنگاه امام (علیه السلام) بدو فرمود: «اکتب»؛ بنویس. (18) یا هنگامی که کلبی مورّخ و نسبشناس مشهور عرب وارد مدینه منوّره شد و سراغ داناترین فرد این کانون فرهنگی را گرفت، او را به خانه امام صادق (علیه السلام) هدایت کردند. کلبی ساعتها در این خانه با امام مباحثه کرد و پس از آنکه از خانه خارج شد، آن حضرت (علیه السلام) را چنین توصیف کرد: او دانشمندی یگانه و بیهمتا است. (19) با توجه به اینکه امام صادق (علیه السلام) در فرصت به دست آمده، دست به تلاش گستردهای برای نشر علوم مختلف اسلامی زدند و در این راه، شاگردان زیادی را تربیت کردند که به مناطق مختلف فرستاده میشدند، آوازه و شهرت علمی مدینه و امام صادق (علیه السلام) به زودی در ممالک مختلف اسلامی پیچید. لذا طالبان علم ودانشمندان، به سوی این شهر و خانهی امام (علیه السلام) سرازیر شدند و خانهی امام (علیه السلام) به یک مرکز علمی مهم تبدیل شد.
«...مدینه در عصر امام صادق (علیه السلام) زیبایی و جلوههای خاصی داشت و شهر از طلّاب علوم و هیئتهای علمی اعزامی از ممالک اسلامی موج میزد. حلقههای درس به طور منظم در آنجا تشکیل میشد و بیت امام (علیه السلام) مانند یک دانشگاه اسلامی، محل ازدحام و آمد وشد دانشمندان و محدّثان بود و تشنگان دانش از طبقات و اصناف مختلف از چشمهی زلال و زایندهی علم امام (علیه السلام) سیراب میشدند.» (20)
البته ذکر این نکته ضروری است که اگر چه شیعه در طول تاریخ بنابر مقتضیات زمان و توصیهی ائمه (علیهم السلام) همواره از منازل برای آموزش و ترویج دین استفاده کرده است و حتّی در زمان حاضر نیز شاهد این گردهماییها به صور مختلفی همچون مجالس قرائت قرآن، دعا، وعظ و اندرز، ذکر مصائب اهل بیت (علیهم السلام) و... هستیم، اما با توجه به محدودیتهایی که برای این مکان آموزشی وجود داشته است، نتوانستهاند آن طور که شاید و باید و به صورت گسترده، این مکتب اصیل را در اختیار طالبان حق و حقیقت قرار دهند و اسلام حقیقی را به معنی واقعی کلمه، در جهان اسلام حاکمیت بخشند؛ در صورتی که پیروان سایر مذاهب اسلامی توانستند با استفاده از امکانات فراوان و همراهی حکومتهای مسلمان، برنامههای خود را در جوامع اسلامی پیاده و اسلام مورد نظرشان را ترویج کنند.
3. آزادی عمل دانشمدان در برنامههای آموزشی:
مراکز آموزشی رسمی همچون مدارس و دانشگاهها و گاهی مساجد، تابع مقررات خاصی بودند و کسی که میخواست وارد این مجموعهی آموزشی شود - استاد یا شاگرد ناگزیر بود به این مقررات تن در دهد؛ به خصوص اینکه گاه مدارس به حکومتها یا احزاب و مذاهب خاصی اختصاص داشتند و لذا با سلیقههای شخصی و اغراض سیاسی اداره میشدند و این اعمال سلیقه، به برنامههای آموزشی و تربیتی نیز سرایت میکرد. لذا بسیاری از دانشمندان برای اینکه آزادانه و فارغ از مسائل سیاسی و به دلخواه خود، برنامههای آموزشی را پیاده کنند و آنچه خود مناسب تشخیص میدهند تدریس کنند، در پی تشکیل نهادی مستقل و شخصی، برای تدریس بودند و به همین منظور از منازل خویش استفاده میکردند.«ظاهراً همیشه اندیشهی نهادی شخصی و مستقل در نظر بوده است. برای همین است که تنی چند از استادان، کلاسهای خود را در خانه برپا میساختند. در حقیقت - کم و بیش - خانههای دانشمندان، کانونهای آموزش بود. در چند مورد مغازههای آنان نیز نقش نهادهای آموزشی را بازی میکرد که در آنها کلاسهای درس برپا میشد و میان دانشمندان بحثها در میگرفت.» (21)
«بسا دانشمندی سرشناس که خود بنیادی [آموزشی] شخصی داشت و در آنجا کاملاً آزاد بود تا تدریس کند و نیز دستیارانی برای خویش بگمارد و جانشینانش را تعیین کند. این بنیادها همیشه در ساختمانی جدا، مانند یک مدرسه قرار نداشت، بلکه بیشتر در خانههای شخصی استادان جا داشت.» (22)
نمونههایی از استفادهی آموزشی از منازل
در اینجا، تعدادی از منازل شخصی را که در بغداد، در قالب بنیادی آموزشی استفاده میشدند، به اختصار ذکر میکنیم. (23)1. نخستین گامی که در ایجاد ساختمانی جداگانه در بغداد برای آموزش برداشته شد، به وسیلهی حدیثدان سرشناس، «بنداری» بود. او برای ساختن حجرهای که بتواند حدیث روایت کند، دو هزار درهم به شاگردان «ابنخراش» پرداخت، اما بدبختانه پیش از انجام آن، جان سپرد.
2. «مجلس النظر قاضی محاملی» برای بحثهای فقهی و کلامی بود که هر چهارشنبه شب تا هنگام مرگ قاضی، به سرپرستی وی برگزار میشد. این نهاد از سال 270 هجری تا سدهی پنجم زیر نام مجلس المحاملی پایید.
3. خانهی «ابواسحاق طبری مقری»، هم کانون اهل القرآن و هم کانون اهل الحدیث در سدهی پنجم هجری بود.
4. «مجلس اللغه ابراهیم، نهادی آموزشی بود. ابوالعباس ثعلب - دستوردان نامی - پنجاه سال پای درس او در آن مجلس نشست.
5. خانهی «ابن حمامی» در سدهی پنجم کانون شیعه بود. مجلس او در میان شیعیان شهرت بسیار داشت.
6. حتی خانهی «احمد بن حنبل» نیز دیدارگاهی برای دانشمندان بغداد و بیرون بغداد بود و انبوهی از دانشجویان بدان جا رفت و آمد داشتند.
دستاوردها و نتایج
مراکز آموزش خصوصی نقش بسزایی در تربیت دانشمندان و عالمان دین داشته و دانشمندان بزرگی را به جامعهی اسلامی عرضه کردهاند؛ چرا که در چنین مکانهایی، فارغ از مسائل حاشیهای و پیرایهای و با توجه به استعداد دانشجویان، دروس و کتابهای لازم تدریس میشد، از فرصتها بهترین استفاده به عمل میآمد و وقت کمتری تلف میشد و استادان نیز بدون هیچ چشمداشتی و با علاقهی کامل، آنچه از معلومات در اختیار داشتند، نثار تشنگان علم و معرفت میکردند و از آنجا که در بسیاری از موارد، درسها به صورت خصوصی تدریس میشد، افراد با استعداد این امکان را مییافتند که با سرعت بیشتر و عمق زیادتری از معلومات استاد بهره ببرند و اوقاتشان به موجب دانشجویان کم استعدادتر ضایع نشود؛ لذا از کمترین فرصت، بیشترین استفاده را میکردند.«از تحقیق در زندگی علمی اکثر قریب به اتفاق این دانشمندان که غالباً در فاصلهی زمانی سدهی سوم تا آغاز سدهی ششم درخشیدهاند، آشکارا درمییابیم که این بزرگان علمی از فارغالتحصیلان مدارس یا مراکز رسمی و معتبر علمی نبودهاند و مبانی تحصیل و پایههای علمی خود را در خانهی استاد و جایگاههای خصوصی استحکام بخشیدهاند. مگر نه این است که یک دانشجوی مسلمان در هر نقطه از جهان اسلام که بود، به محض اطلاع از حضور دانشمندی گمنام در روستایی هر چند دور افتاده، با کولهباری از کتاب و یادداشت، راهی درگاهش میشد و در محضر او به تواضع زانو میزد و استاد، بیهیچ چشمداشتی، اندوختهی علمی خود را چونان امانتی الهی در اختیار شاگرد مینهاد. پس چنین نتیجه میگیریم که تا تأسیس مدارس خصوصی و پس از آن مدارس دولتی، استادان غالباً دانشمندانی بودند که در یک جوّ آزاد فکری و فارغ از هر گونه وابستگی و محدودیت سیاسی، با برخورداری از مایههای علمی و جاذبههای معنوی و اخلاقی، دانشجویان را به سوی خود جلب میکردند و چه بسیار استعدادها که در این زاویههای آزاد، مجال رشد و شکوفایی یافتند.» (24)
خصوصیت دیگر این مراکز علمی که باعث توفیق فراوان آنها در زمینهی تربیت دانشمندان بزرگ میشد، آزادی شاگرد در انتخاب استاد مورد علاقهی خویش بود. این امر باعث میشد تا دانشجو بهترین استفاده ممکن را از عالمترین استاد ببرد.
فضای کالبدی
در منازل علما یا توانگران، به تناسب امکانات مالی، محل تدریس و مطالعه در جاهای مختلف قرار میگرفت. این مکان میتوانست در اتاق مطالعه و پذیرایی یا راهرو و هشتیخانه یا غرفهی مخصوص این امر واقع شود. گاهی نیز محفل درسی در آستانهی درهای منازل آنان برگزار میشد.1. اتاق مطالعه و پذیرایی:
«خانههای توانگران بغداد در سدههای میانه و حتّی امروز- به یک بخش خانوادگی و نشیمن برای مردان تقسیم میشد. بخش دوم شامل یک اتاق یا بیشتر بود و پهلوی در ورودی قرار داشت و معمولاً به دالان یا راهروی متصّل بود که به در بزرگ اصلی راه مییافت. از این اتاق جهت مطالعه و نیز اتاق پذیرایی استفاده میکردند.» (25)این اتاق، چون از سایر قسمتهای ساختمان مجزّا بوده است، دانشجویان میتوانستهاند به راحتی و بدون ایجاد هیچگونه مزاحمت برای اهل خانه، بدان جا رفت و آمد داشته باشند و به مطالعه و تحصیل بپردازند.
«ابراهیم حربی کتابهایش را در آنجا [اتاق مطالعه] نگاه میداشت. عادت او این بود که در آنجا بنشیند و بنویسد و بررسی یا مناظره کند.» (26)
2. راهرو (هشتی):
«در گزارش دیگری، شاگردان در راهرو (هشتی) خانهی استادی چشم به راه او بودند. ورّاق یک استاد در هشتی خانه او جای داشت که یک دانشجو میتوانست ببیند چه چیزی دارد نوشته میشود.» (27)3. غرفه:
«برخی خانهها در طبقهی بالا برای این کار اتاقی داشت که غرفه خوانده میشد. دانشمندی که دیدار کوتاهی از بغداد داشت در غرفهی یک دانشمند اقامت گزید. شاگردان در آنجا به دیدارش میرفتند و از او حدیث مینگاشتند. همان دانشمند را میدیدند که در پنجره (شاید پنجره غرفه) نشسته بود و برای شاگردانش حدیث روایت میکرد. شاگردان خم میشدند و از درس او یادداشت برمیداشتند.» (28)پس معلوم میشود که این اتاق محل مناسبی بوده است برای اقامت دانشمندان و عالمانی که به صورت سیّار به شهرهای مختلف سفر میکرده و ضمن تحقیق و مناظره با سایر دانشمندان، معلومات خود را در اختیار طالبان علم در آن دیار قرار میدادهاند؛ یعنی در زمانی که وسایل ارتباطی به سهولت زمان کنونی نبوده، بهترین راه مبادلات علمی و انتقال اطلاعات، مسافرت دانشجویان و دانشمندان به مناطق مختلف بوده است. آنان با سفر به شهرهای مختلف، ضمن استفاده از یافتههای سایر دانشمندان در خلال مباحثات و مناظرات، اندوختههای خود را در اختیار دیگران قرار میدادند. لذا بهترین مکان برای این منظور، خانههای دانشمندان بوده است.
4. آستانهی درب منزل:
«بخش دیگری از خانه که دانشمندان با دوستانشان دید و بازدید میکردند و شاید کلاسها هم در آنجا برگزار میشد، آستانهی در منازل آنان (علی بابه) بود. دانشمندی که سه دانشجو به دیدنش آمده بودند، خود روی تختگاهی -بیرون در خانهاش- نشسته بود و به آنان اجازه داد تا احادیث را برایش بازگو کنند. این تختگاه (سکو) به اندازهای کوچک بود که تنها دو دانشجو میتوانستند روی آن بنشینند. سومین دانشجو ناگزیر بود روی زمین بنشیند.» (29)معمولاً در آستانهی خانهی دانشمندان، نشستهای علمی بین آنان برگزار میشد و دانشمندان مختلف میتوانستند در آن شرکت جویند. دانشجویان نیز برای استفاده از این نشستها، به آستانهی خانهی دانشمندان مراجعه میکردند. این بهترین موقعیت برای دانشجویان بود تا مشکلات علمی خود را رفع و مسائل حل نشدهی خود را از دانشمندان سؤال کنند. گاهی نیز این مکان به یک محفل ادبی - علمی تبدیل میشد.
«گزارشهای بیشماری داریم از دانشجویانی که در آستانهی خانههای دانشمندان چشم به راه مینشستند. آنان به آنجاها میرفتند تا مشکلات علمی خود را حل کنند یا پارهای از مسائل فقهی را با استادان در میان نهند. برخی هم میخواستند حدیث یا شعر یا رشتهی دیگری از دانش را بشنوند.» (30)
همچنین دانشمندی در این زمینه میگوید: «در آستانهی خانهی یک استاد بومی نیز همچون مسجد جامع، میشد دانشمندان سرزمینهای دوردست را دید.» (31)
5. عبادتگاه (نمازخانه):
یکی از امکانات دیگری که در منازل علما برای دانشجویان و دانشمندان در نظر گرفته شده بود، وجود محلی برای عبادت بود تا آنان بتوانند استفادهی بیشتری از وقت خود ببرند. آنان پس از اقامهی نماز در این محل به بحث و مناظره میپرداختند و در فرصتهای مناسب نیز میتوانستند به نمازهای مستحبی بپردازند. اهمیت این مساجد نمازخانهها به حدّی بوده است که امام صادق (علیه السلام) دستوراتی را در این زمینه به شیعیان خود فرموده است.از این محل «به مسجد یا نمازخانه تعبیر میکردهاند و احتمالاً مقصود از مسجد خانهی عیاشی، نیز همین مکان است. شیخ کلینی (رحمهالله علیه) از یکی از یاران امام صادق (علیه السلام) نقل میکند که وی توفیق زیارت امام (علیه السلام) را در یکی از اتاقهای مسجد گونهی خانهی آن حضرت به دست آورد و از او در این باب که چه کسی امام مفترضالطاعه بعدی خواهد بود، استفسار کرد. همو یعنی شیخ کلینی - از رسالهای سخن به میان آورده است که در آن، امام صادق (علیه السلام) دستوراتی دربارهی این مساجد به شیعیان خود داده است. امام علی (علیه السلام) در این رساله به شیعیان خود امر فرموده است که در حفظ این رساله بکوشند؛ تدریس و تعلیم آن را وجههی همت خود قرار دهند و در عمل بدان مرتکب هیچ گونه تساهل و تسامحی نشوند.» (32) به عقیدهی کلینی: «شیعیان آن حضرت (علیه السلام)، این رساله را در مساجد و خانههای خود نگهداری میکردهاند و پس از فراغت از نماز، دربارهی آن به بحث و تبادل نظر میپرداختهاند.» (33)
نظام آموزشی
زمان و برنامه درسی: خانههای دانشمندان به دو صورت موقتی و دائمی مورد استفادهی طالبان علم و دانشمندان قرار میگرفت:صورت اول بیشتر مربوط به خانهی دانشمندان میشود که گاهی برای نشستهای علمی بین دانشمندان و حل مشکلات طلبهی علم به وسیلهی بزرگان علمی، مورد استفاده قرار میگرفت. لذا برنامه زمانی مشخصی نداشت، اما میتوانست سالهای متمادی ادامه یابد؛ چنان که دانشمندی میگفت: «سه سال یا بیشتر را در خانهی مالک گذراندم.» (34)
اما صورت دوم آموزش در منازل علما، بیشتر در داخل خانه و در محلهایی که برای این کار در نظر گرفته شده بود، صورت میگرفت. این برنامه نیز میتوانست سالهای طولانی ادامه یابد. «گزارشهای نه چندان کم از کلاسهای همیشگی و ثابتی که در خانهی دانشمندان برگزار میشد، وجود دارد. همانگونه که خواهیم دید، در برخی از موارد این نشستها سرانجام ویژگی و پیشینه نهادهای همیشگی را به دست آورد»؛ (35) قبلاً هم آوردیم که «مجلسالنظر قاضی محاملی»، از 270 هجری تا سدهی پنجم ادامه یافت یا اینکه «ابوالعباس ثعلب» - دستوردان نامی - میگوید که پنجاه سال پای درس ابراهیم در مجلس اللغه او حضور یافته است.
از آنجا که برگزاری درس در منازل علما تابع مقرراتی خاص نبود، اساتید به تناسب وقت خود و موقعیت زمانی، از این جهت که چه فصلی از سال باشد و گاهی با توافق شاگردان، زمان کلاس را تعیین میکردند و چون معمولاً لازم نبود تا استاد فاصلهی زیادی را تا محل برگزاری کلاس درس طی کند، لذا تأخیر چندانی در حضور استاد برای درس، به خصوص در فصل سرما روی نمیداد؛ به ویژه برای استادانی که درسهای متفاوت را در یک روز برای دانشجویان مختلف برگزار میکردند، درس دادن در منزل خود بسیار مناسب بود؛ چرا که در رفتن از یک کلاس به کلاس دیگر، وقتی از آنان گرفته نمیشد.
به عنوان نمونه، «ابنسینا زمان حکومت شمسالدوله، در ساعات روز به کارهای اداری میپرداخت و لذا فرصت نداشت و شبها در مجلسی که در خانهی او تشکیل میگردید، بخشهایی از کتاب قانون و شفا را برای اجتماع دانشپژوهان میخواند.» (36)
دانشمندانی که کلاسهایشان را در خانه برپا میساختند معمولاً روزها و ساعتهای آن را تعیین میکردند. برای مثال، «مجلسالنظر قاضی محاملی برای بحثهای فقهی و کلامی هر چهارشنبه شب، تا دم مرگ قاضی و با سرپرستی او برگزار شد.» (37)
با این همه میتوان گفت که کلاسهای درس در منازل استادان و علما، معمولاً در چهار دورهی زمانی برگزار میشده است:
1. قبل از طلوع آفتاب: «برخی از استادان دوست میداشتند کلاسهای خود را در بامدادان خیلی زود برپا سازند. این هنگام، معمولاً درست پس از نماز صبح آغاز میشد. بدین گونه، دانشجویی که میخواست در چنان کلاسی زود هنگام شرکت جوید، میبایست زودتر برخیزد و به مسجد یا خانهی آن استاد برود. معلمی که میخواست برای گزاردن نماز صبح خانهی خود را به سوی مسجد ترک گوید، با دیدن دانشجویی دم در خانهاش شگفتی مینمود. او از آن شاگرد میپرسید، مگر سراسر شب را در آستانهی خانه گذرانده است؟ پاسخ «نه» بود؛ اما میگفت: که برای رسیدن به اینجا، در این وقت نیمهشب بیرون آمده است. البته کسی که زودتر از دیگران به خانهی استاد میرسید، این حق را داشت که پیش از دیگران از استاد درس بگیرد.» (38)
2. پس از دمیدن آفتاب: این دورهی درسی به مدت 2 تا 3 ساعت و تا نزدیکی اذان ظهر ادامه مییافت.
3. پس از نماز ظهر: این دوره حدود 4 تا 5 ساعت پس از دوران دوم شروع میشد و تا نماز عصر و غروب آفتاب ادامه داشت.
4. چهارمین دورهی رسمی، پس از نماز مغرب آغاز و تا نماز خفتن و چه بسا پس از آن ادامه مییافت.
«این کلاسهای درس خصوصی، گاهی برای گروهی از دانشجویان برگزار میشد و گاهی حتّی برای یک نفر برپا میشد.» (39)
«شاگردان، گروهی یا حتّی تک تک از دانشمندان در خانههایشان - به ویژه دانشمندانی که درسهای رسمی نداشتند - دیدن میکردند و برای یادگیری و بهرهوری علمی نزد آنان میرفتند.» (40)
مواد و رشتههای درسی: چون شیعیان برای برگزاری کلاسها و مجامع علمی در سطح جامعه، در تنگنا قرار داشتند، لذا اکثر رشتههای علمی خود را در منازل و مکانهای خصوصی برگزار میکردند؛ اما در مجموع و حتّی دربین پیروان سایر مذاهب نیز به جز چند رشته مانند حدیث، فقه، قرائت و تفسیر که آنها را در مساجد تدریس میکردند، سایر رشتهها در خانههای دانشمندان آن علوم تدریس میشد؛ به خصوص رشتههایی از علوم که به هر دلیل با مخالفت عدهای از پیروان یک مذهب یا گروه مواجه میشد؛ مانند فلسفه، علوم غریبه و...
«چند رشته، بیشتر در جاهای خصوصی تدریس میشد تا در مسجدها؛ دانش کلام، واژهشناسی (علماللغه)، دستور زبان (علمالنحو) و همگی رشته دانشهایی که در مجلس ادب آموخته میشد، از آن میان بود. از سوی دیگر، اصولاً دانش حدیث، فقه، تفسیر و قرائت را در مساجد تدریس میکردند. گاهی استثنائاً کلاسهای حدیث هم در جاهای شخصی تدریس میشد.» (41)
تعدادی از رشتههای درسی که در منازل علما برگزار میشد، عبارت بودند از:
1. فقه و کلام: امام محمد غزالی پس از سیر و سیاحت در شام و زیارت کعبه به نیشابور مراجعت کرد و مدتی در نظامیهی این شهر تدریس کرد؛ اما به زودی از این کار و مأموریت دوری کرد و به موطن خود، یعنی طوس، رفت و در خانهی شخصی با تدریس کلام و اشتغال به عبادت، ایام خود را سپری کرد. (42)
2. قرآن و حدیث: «خانهی ابواسحاق طبری مقری، هم کانون اهلالحدیث و هم کانون اهل القرآن در سدهی پنجم هجری بود.» (43)
3. معارف اسلامی و امامشناسی: البته این رشته در بین شیعیان و جهت پویایی و زنده بودن مکتب شیعه رواج داشت. «در طول تاریخ به نام کسانی چون: محمد بن عمران، علی بن محمد فصیحی، احمد بن ادریس قمی، ابوعلی بن همام، احمد بن علی الخراز و محمد بن مسعود عیاشی برمیخوریم که خانهی آنان محل تدریس و تعلیم آثار و معارف اسلامی و فضائل اهل بیت علیهمالسلام بوده است.» (44)
ذکر این نکته ضروری به نظر میرسد که علاوه بر محافل درسی رسمی برای معارف اسلامی و فضائل اهل بیت (علیهم السلام)، شیعیان به توصیهی امامان معصوم خود، با برپایی مجالس عزاداری، جشن، موعظه و ذکر فضائل اهل بیت (علیهم السلام) در منازل خود، در استوار و پابرجا ماندن مکتب تشیّع، نقش مهمی را ایفا کردهاند و شاید بتوان گفت سخنرانیهای خطبا و فضلای شیعه بر روی منابر در طول تاریخ، دست کمی از این محافل درسی نداشته است. این مجالس توانسته تا حد زیادی در آموزش معارف اسلامی به تودهی مردم، به خصوص کسانی که با محیطهای آموزشی سر و کار نداشته و بیگانه بودهاند، مؤثّر باشد.
4. ادبیات (لغت): پیشتر اشاره شد که مجلس اللغه ابراهیم، نهادی آموزشی بود و ابوالعباس ثعلب - دستوردان نامی - پنجاه سال پای درس او در آن مجلس مینشست.
5. فلسفه: «در اجتماعاتی که در خانهی ابوسلیمان سجستانی برگزار میشد، بحث و مناظره و نقد و بررسی دیدگاههای فلاسفه جریان داشته است.» (45)
6. حساب و ریاضیات، طب، هیئت، نجوم و مابعدالطبیعه: «گویند علی نسایی در سمنان و به سال 437 ق. در خانهی خود کلاس درسی داشت و گروهی اقلیدس، عدهی طب و جماعتی حساب میآموختند (وی شاگرد ابوعلی سینا بوده است.)» (46)
«سلان» (De slanc) فرانسوی در مقدمهی ترجمهی وفیاتالاعیان مینویسد: «ریاضیات، هیئت، نجوم، طب و متافیزیک در مدارس، کرسی نداشت و فقط این علوم را از مدرسین خصوصی میشد آموخت.» (47)
فعالیتهای علمی: غیر از رشتههای درسی مذکور، گاهی در بعضی از منازل، فعالیتهای دیگر علمی چون: نسخهبرداری، مقابله، تحشیه و تعلیقه نیز صورت میگرفت.
نجاشی در مورد «ابونضر محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی» میگوید: او تمام آنچه از پدر به ارث برده بود و به سیصد هزار دینار تخمین زده میشد، وقت تعلیم و نشر احادیث آل محمد (علیهم السلام) کرد. خانهی او همانند مسجدی شده بود که در آن، گروهی مشغول نسخهبرداری، مقابله، تحشیه و تعلیق بر احادیث بودند و گروهی دیگر سرگرم خواندن و حفظ آنها. در یک کلام، این خانه پر از افراد علاقهمند بود.(48)
فراغت از تحصیل (اجازهنامه): از آنجا که در بحث آموزش در منازل اساس و محور، مدرّس بود؛ لذا تنها کسی هم که میتوانست دربارهی پایهی علمی و درک یک دانشجو نظر بدهد، همو بود. بنابراین، خود او برای هر دانشجویی که میخواست در یک درس یا رشته یا کتاب، فارغالتحصیل شود، گواهینانه یا اجازه صادر میکرد:
«برنامهی مدوّن و معلوم در سازمانهای آموزشی اسلامی در سطوح عالی، به علت چرخش تعلیم بر محور مدرّسین مشخص، موجود نبوده است. صدور اجازه (گواهینامه) نیز از سوی مدارس نبوده است، بلکه به وسیلهی مدرّسین صورت میپذیرفت. این نیز موقعیت ممتاز این افراد را در دنیای اسلام روشن میسازد.» (49) روابط استاد و دانشجو: در چنین محیطهای علمیای، چون انتخاب استاد از سوی شاگرد، آزادانه و با اختیار صورت میگرفت و استاد نیز در پذیرش شاگردان خود مختار و صاحب انتخاب بود، روابط کاملاً دوستانه و صمیمی مینمود و گاهی عشق و علاقهی استاد و دانشجو به یکدیگر به نهایت آن میرسید که چند نمونه از این روابط و برخوردهای کاملاً اسلامی و انسانی به شرح ذیل است.
1. «استادی در یک روز بارانی با پیدا شدن سر و کلهی یکی از شاگردانش، غرق در شادی شد و از خانه بیرون آمد و خود آب آورد و اصرار ورزید که پاهای گلین شاگردش را بشوید. استاد میگفت: من خود این پاها را که رنجه شدهاند و همه راه را تا خانهی من در چنین روزی بارانی آمدهاند، شستشو خواهم داد. تو این کار را کردهای که به تو درس بدهم و بدین گونه به پاداش معنوی برسم.» (50)
2. «یکی از استادان پافشاری میکرد که هر کس بخواهد در کلاس او درس بخواند، باید در خانهاش خوراک بخورد.» (51)
3. «استاد دیگری برای دانشجویانی که پیوسته پس از دوران درسهای روزانهشان به خانهی او میآمدند، شام تهیه میکرد. شاگردان نیز همه آنچه را که آن روز آموخته بودند، برای او باز میگفتند. او شاگردان را تشویق و راهنمایی میکرد.» (52)
4. «هر گاه شاگردان درِ خانهی استادان خود را مینواختند، با خوشامد آنان رو به رو میشدند.» (53)
علما و دانشمندان نسبت به یکدیگر نیز احترام فوقالعادهای قائل بودند. اگر چه آنان در مسائل علمی به بحث و مناظره میپرداختند و گاهی نیز در بین بحث نسبت به یکدیگر تندی میکردند، اما در حالت عادی، بسیار با احترام با یکدیگر برخورد مینمودند: «ابراهیم حربی به دیدن استادی که پارچهای روی تختگاه بیرون خانهاش پهن میکرد رفت. آن گاه آن استاد از ابراهیم حربی دعوت کرد که آنجا بنشیند.» (54)
نظام پرورشی
از آنجا که کلاسها و محافل درسی در منازل، با انگیزههای مقدس و معنوی برپا میشد، لذا بانیان امر از هیچ کوششی برای پیشبرد این امر فروگذار نمیکردند و از بذل مال و سایر تواناییهای علمی و معنوی خویش دریغ نداشتند و هر زمان که موقعیتی مناسب مییافتند، اقدام به تشکیل یک محفل علمی میکردند؛ چنان که گفتهاند: «احمد بن طاهر (متوفی 576 ق.) دانشمند فقیر و تهیدستی بوده است؛ او پس از مسافرت و سیاحت، به اسکندریه رسید و در این شهر با زن ثروتمندی ازدواج کرد. از این زمان، خانهی شخصی او محل تجمّع طلّاب جهت اخذ معلومات بوده است.» (55) پیشتر دربارهی عیاشی نیز نقل شد که تمام آنچه از پدر به ارث برده بود، وقف تعلیم و نشر احادیث کرد.همچنین به علت علاقهی وافر این دانشمندان به علم و گسترش آن، هیچ مشکل و مانعی نمیتوانست سدّ راه آنان شود و حتّی اگر خود نمیتوانستند در یک محفل علمی شرکت کنند، در صورت امکان، سعی در تشکیل یک محیط علمی میکردند:
«ابوسلیمان سجستانی که در اواسط قرن چهارم هجری زندگی میکرد، به علت ابتلا به جذام و نداشتن یک چشم، از رویارویی با مردم دوری میکرد. با تمام این احوال، خانهی او مکانی برای دانشجویان و علما بوده است.» (56)
از طرف دیگر، علاقه شدید دانشجویان به کسب علم و معرفت، باعث میشد تا مشکلات زیادی را در این راه تحمّل کنند و چه بسا برای استفاده از محفل درس یک دانشمند، طی مسافتهای طولانی را بر خود هموار میکردند.
عنوان رحلات یا اسفار در بیان شرح حال عالمان مسلمان، نشاندهندهی اهمیت این موضوع در زندگی آنان است. حتّی خطیب بغدادی کتابی در این باره با عنوان «الرحلة فی طلب الحدیث» نوشته و در آن از چگونگی، آداب و سفرهای عالمان سخن گفته است.
1. هزینهها
چون اکثر علما و استادان با انگیزههای مقدس معنوی و روحانی اقدام به تشکیل اینگونه کلاسها میکردند، لذا هیچ گونه چشمداشت مادی از شاگردان خود نداشتند و اندوختهی علمی خود را چونان امانتی الهی در اختیار آنان مینهادند. البته گاه پیدا میشدند افرادی که برای گذراندن امور زندگی خویش، احتیاجات مادی خود را نیز از همین راه برطرف میکردند و گاهی نیز در این مورد از حد معمول میگذشتند؛ چنان که «استادی از یک شاگرد خواست تا کلاس را که در سرای آن استاد برپا بود، ترک گوید؛ چرا که شاگرد تهیدست نتوانست ماهانهی خود را بپردازد. او از اتاق بیرون رفت، ولی در راهرو جایی گرفت و نشست. پسری که قرار بود درس را برای کلاس نزد استاد بخواند خواست به هم شاگردی شوربخت یاری کند. او به خواندن درس آغاز کرد و با چنان آوایی بلند که در راهرو شنیده شود. استاد، داستان را دریافت. او از خدمتکارش خواست که چیزی در هاون بکوبد تا شاگردی که در راهرو نشسته بود از صدای آن نتواند به درس گوش دهد.» (57)2. مدارس خصوصی
مدارس خصوصی نیز همچون منازل علما، از جمله مکانهایی بود که در کنار مساجد و مدارس عمومی و دولتی، در جهت پیشبرد علوم اسلامی عمل میکرد و در صورت امکان، توسط علما و صاحبان علم و دانش و در غیر این صورت، توسط توانگران دوستدار علم و دانش تأسیس میشد. البته این مدارس در ابتدای کار و قبل از اینکه دارای تشکیلات و برنامهی منظم و مقررات خاص مدارس شوند، در خانهی اساتید یا افراد توانگر تشکیل میشد.تاریخچه و نحوهی تأسیس: مدارس خصوصی در مراحل نخست از حیات خود، متشکّل از خانههایی بودند که استاد با دانشجویان خود در آنها اجتماع میکرد. در صورتی که استاد توانایی مالی داشت، غالباً از محل دارایی شخصی به این کار دست میزد و چنان که شخصاً قادر به انجام این کار نبود، ثروتمندان (شهر که با این قبیل کارها سنخیت داشتند) به تأسیس مدرسهای برای تدریس استاد قیام میکردند. کهنترین اخباری که در این زمینه به ما رسیده، مربوط است به مدرسهی «امام ابوبکر بن فورک اصفهانی» (م. 405 ق.) که بنا به گفتهی «ابن عماد حنبلی»، در نیشابور مدرسهای بنا کرد و در آن به تدریس علوم مختلف پرداخت. (58)
مکتب: شاید بتوان ریشهی مدارس خصوصی را در مکتبخانههایی که در صدر اسلام و حتّی پیش از آن وجود داشتند، یافت. در این مکتبها، انواع علوم به تناسب منطقه و شرایط موجود، آموزش داده میشد. این مکتبخانهها در بخش آموزش ابتدایی تا قرن معاصر نیز همچنان حیات داشته، به فعالیت خود ادامه دادهاند. از آنجا که این مکتبخانهها، به مناطق و ممالک اسلامی اختصاص نداشت، علوم مورد تدریس در آن هم اختصاص به علوم اسلامی نداشت.
مکتبها حتّی پیش از پیدایش اسلام، در جهان عرب وجود داشتند. در واقع، مکتبخانه عبارت بود از: مکان آموختن، خواندن و نوشتن در خانهی معلم که شاگردان در آنجا گرد میآمدند. انواع دیگری از مکتبها نیز وجود داشتند که تعلیمات آنها، پس از پیدایش اسلام، منحصراً مربوط به قرآن و شریعت بود. (59)
مواد و رشتههای درسی: مکتبها تقریباً در تمام شهرها و دهکدههای قلمرو نخست اسلام به صورت مکانهای آموزشی درآمدند و بر سایر انواع مدارس ترجیح یافتند. علاوه بر قرآن و شریعت، شعر، سواری، شنا، آموختن ضربالمثلهای معروف، حساب ابتدایی، دستور زبان ساده، ادب و خوشنویسی نیز آموزش داده میشد. این مکتبها در اسپانیا، سیسیل، آفریقا و خاورمیانه وجود داشتند؛ هرچند که محتوای برنامهی آموزشی آنها متفاوت و بیشتر منطبق با موضوعات و زمینههای فرهنگی - اجتماعی مورد علاقهی افراد بومی بود. (60)
3. کاخهای سلاطین و خلفا و سرای وزرا و درباریان.
در طول تاریخ اسلام، خلفا و سلاطین با اغراض و انگیزههای گوناگون به حمایت از علما - البته آنان که در حمایت از خلفا و در راستای اهداف آنان کار میکردهاند- میپرداختند. آنان، مجامع علمی و مجالس ادبی را در کاخهای خود برپا میکردند و دانشمندان نیز در حضور آنان به بحث و مذاکره علمی میپرداختند.معتضد عباسی هنگام ساختن کاخ شماسیه در بغداد، دستور داد حجرهها و تالارهایی را برای بررسی شاخههای مختلف علوم، در آن در نظر بگیرند. این حجرهها و غرفهها، متناسب با فعالیت هنرمندان و برنامههای علوم نظری و علمی بنا شدند. (61)
اهداف و انگیزهها
1. انگیزه بعضی از امیران و درباریان برای تشکیل مجالس علمی در زمان خلفا، رقابت با یکدیگر بود تا بتوانند در انظار عموم، چهرهای وجیه و دوستدار علم و ادب برای خود بسازند. البته این امر - بدون آنکه هدف اصلی این امیران باشد - باعث رونق علم و ادب در جامعه میشد: «...چشم همچشمی امرای دست نشاندهی خلفا هم در این زمینه نتیجهی مثبت به بار آورد و باعث رونق گفتگو و در نتیجه، معارف بشری گردید.» (62)2. برخی خلفا و حاکمان، خود اهل علم و ادب بودند؛ لذا در محافل علمیای که در حضورشان تشکیل میشد، شرکت میجستند و گاه اظهار نظر و ابراز عقیده میکردند. یکی از این خلفا، مأمون عباسی است که میگویند از علم و ادب سررشته داشته و دوستدار علوم - به خصوص ادبیات، فلسفه و منطق - بوده است. البته وی از مباحث کلامی که به استحکام پایههای حکومت وی کمک میکرده و مردم را از هر گونه اعتراض برحذر میداشته، حمایت میکرده است:
«در حضور خلفا... هر فرد بنا به مقام علمی خود در جای مخصوص میباید قرار بگیرد. هارون جلسهای تشکیل داده بود که مباحثهی دستوری بین سیبویه و کسایی در حضورش معروف است. مأمون که خود دانشمندی برجسته نیز بود، چنین میکرد؛ به طوری که در دربار او همیشه از علما، فلاسفه و متکلّمان از صنوف و گروهها و حتّی ادیان گوناگون پر بود. حضور و مباحثات حضرت رضا (علیه السلام) نیز در این جلسات روایت شده است.» (63)
3. خلفای عباسی اهل مکر و حیله بودند - بر خلاف حکّام اموی که آشکارا با ائمه (علیهم السلام) مخالفت میکردند و به ستیز میپرداختند- و چون خود را منتسب به حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و در نتیجه، خویشاوند ائمه میدانستند، برای آنکه به صورت صریح با آنان مخالفت نکرده باشند، سعی میکردند با تشکیل محافل مختلف علمی و دعوت از دانشمندان بزرگ و سرشناس و طرح مسائل گوناگون از علوم مختلف، شخصیت امامان معصوم (علیهم السلام) را خدشهدار و به اصطلاح، آنان را ترور شخصیت کنند؛ اما همیشه در این راه ناموفق بودند و متحمّل شکستهای سختی میشدند و چه بسا نتیجهی این مجالس، برعکس شده و به نفع امامان (علیهم السلام) میشد و پس از آن بود که خلفای عباسی چهرهی دیگر خود را عیان میکردند و ایشان را به شهادت میرساندند.
4. علاوه بر تشکیل چنین مجالسی در حضور امرا و درباریان، گاهی نیز خود آنان در مجالسی که بدین منظور در خانههای دانشمندان تشکیل میشد، شرکت میجستند که حضور آنان، از یک سو باعث تشویق حاضران در جلسه میشد و از سوی دیگر، علاقهی آنان را به علم و ادب نشان میداد: «مجالس علمی و ادبی در خانههای شخصی یا دقیقتر، در خانههای دانشمندان برپا میشد. در این محافل، مسائل علمی و ادبی مورد مطالعه و مباحثه قرار میگرفت. این مجالس که در حضور خلفای علاقهمند و دانشمند یا اطرافیان برگزار میشد، در تعلیم و تربیت و گسترش و توسعهی کمّی و کیفی آن را ارزنده بوده و نقش پر اهمیتی داشته است. به تعبیری، این مجالس را میتوان ادامهی شوراهایی دانست که در زمان خلفای راشدین جهت ادارهی امور جاری فرهنگی و سیاسی دایر میگردید.» (64)
تحوّلات
این وضعیت کم و بیش در زمان خلفای عباسی ادامه داشت. پس از آنکه آلبویه بر سر کار آمدند این جریان تقویت شد و با وجود مردان دانشمندی چون ابنسینا که مدتی وزیر شمسالدوله بود، علم و ادب اهمیت فوقالعادهای یافت. «جرجانی گوید: هر شب دانشپژوهان در سرای ابنسینا گرد میآمدند و او شفا و سایر کتب را بر آنها میخواند و غوامض آنها را برطرف مینمود.» (65)پس از سلسله آل بویه و تا قبل از ظهور سلسلهی سلجوقیان، فرمانروایی بخش بزرگی از ممالک اسلامی در دست حکومتها و خاندانهای مستقل و نیمهمستقل بود. در این دوره که از اوایل سدهی سوم هجری تا ورود ترکمانان سلجوقی به ایران ادامه داشت، باز به علت رقابت امرا و خلفا با یکدیگر، علم و دانش رونق یافت و هر کدام از خلفا به تناسب امکانات خویش، در جهت جذب و جلب دانشمندان از مناطق مختلف و تهیهی امکانات لازم برای این منظور، تلاش میکردند و وسایل رفاه و آسایش آن دانشمندان را فراهم مینمودند؛ به طوری که در این دوره، کتابخانههای بزرگی در شهرهای مختلف تأسیس و حوزهی درسی عظیمی برپا شد و چون نظارتی قوی از سوی یک حکومت مرکزی در کار نبود، زمینهی مناسبی برای آزادانه اندیشیدن و جولان فکر و اندیشه در زمینهی علوم مختلف پدید آمد.
دستاوردها و نتایج
«با ظهور حکومتها و خاندانهای مستقل و نیمه مستقل و به منظور رقابت با یکدیگر، حکومتها به حمایت از دانش و دانشمندان پرداختند و بدین گونه در جهان اسلام، کانونهای فرهنگی جدید در کاخها و دربارها به منصهی ظهور رسید.» (66) «در عصر حکومت ملوکالطوایفی، امرا و شاهان، دانشمندان و بزرگان علمی را که در اقصی نقاط بلاد و گاه در زوایای خمول میزیستند، به درگاه خود فرا میخواندند و در تشویق ارباب فضل و ادب و تأمین رفاه ایشان به رقابت برخاستند و برای دانشمندان جایگاه امن و موجبات آسایش و رفاه و مجالس بحث و درس و کتابخانه فراهم ساختند تا با فراغ خاطر به ابداع و نشر انواع دانشها و تألیف کتب در فنون مختلف بپردازند و معارف اسلامی را بیش از پیش بارور سازند. در این دورهی درخشان، شهرهای مهم ایران چون: نیشابور، مرو، هرات، اصفهان، ری، شیراز، کرمان، همدان و گرگان از مراکز پر رونق علمی، ادبی و مجمع اهل فضل و دانش بود. در اغلب این شهرها، کتابخانههای عظیم و معتبر بنیاد گردید و حوزههای درس با انبوه دانشجویان در خانههای شخصی دانشمندان یا مساجد و مدارس تشکیل میشد و نوابغ بزرگی که از مفاخر اسلام و بشریت به شمار میروند، از نتایج زمینهی مساعد و آزاداندیشی و جوّ آزاد فکری بود که در این دوره به وجود آمد.» (67)با روی کار آمدن سلجوقیان و به همّت خواجه نظامالملک - وزیر مقتدر شاهان سلجوقی - اگر چه با تشکیل نظامیهها و وضع مقررات خاص برای این مدارس و اختصاص بودجههای فراوان، گامی بلند در جهت پیشرفت علم و دانش برداشته شد، اما چون این حکومت، تعصّب شدیدی در زمینهی مذهب خود داشت و با مخالفان، سرسختانه مبارزه میکرد. این تعصّب را در مراکز آموزشی نیز دخالت میداد، جوّ آزاد فکری به وجود آمده، رو به افول نهاد و دانشمندان آزاد، به تدریس در مراکز خصوصی و منازل خود روی آوردند. البته به واسطهی حمایت شاهان سلجوقی، از خلفای عباسی بغداد و تأسیس مراکز علمی در آن سامان، بغداد به یک مرکز علمی مهم تبدیل شد.
در دورهی حکومتهای ملوکالطوایفی و روزگار استیلای سلجوقیان، رونق علمی دارالخلافهی عباسی نیز از برکت وجود دانشمندان ایرانی در این شهر و کمکهای بیدریغ امرا و سلاطین و وزرای ایرانی و ادبپرور در این شهر تأسیس مراکز علمی و حمایت از دانشمندان بود. (68) بر در سرای محمد بن جریر طبری، مورّخ و مفسّر معروف اسلامی در شهر بغداد چهار صد استر برشمردند که از آن بناء خلفا و ملوک و وزرا بود که به منظور اقتباس علوم نزد وی حضور مییافتند. (69)
انجمنهای ادبی
در کنار خلفا و درباریان، اشخاص توانگر و ثروتمند نیز گاهی با انگیزهی علاقه به علم و دانش و گاه به جهت سرگرمی و تفریح، مجالس ادب و شعر خوانی و گاه هم مجالس علمی، در خانههای خویش برپا میساختند. البته این محافل معمولاً ثمرهی آموزشی نداشتند و دانشجویان نیز در آن شرکت نمیکردند. از این رو، دانشمندان سرشناس، انجمنهای ادبی را در خانههای خویش برپا میداشتند. البته سرشت این نشستها بیشتر یک همگویی دوستانه بود تا کلاس درس برای آموزش شاگردان. (70)«علاقهی دلخواه توانگران، پشتیبانی از شاعران بود. انجمنهای شعر خوانی بیشتر در خانههای آنان برگزار میشد. گاهی نشستهای حدیث هم در آنجا برپا میگردید... اما این نشستها از ارزش آموزشی ناچیزی برخوردار بود. دانشجویان عملاً به چنین جاهایی راه نداشتند. این نشستها مرتب و منظم هم برپا نمیشد.» (71)
مجالس تعزیه
در زمانهای گذشته، به خصوص تا قبل از سدهی پنجم هجری، دانشمندان طالب ترویج علم و دانش، از هر فرصت و موقعیتی استفاده میکردند تا به بحث و مذاکرهی علمی بپردازند. یکی از این مکانها، مجالسی بود که جهت تسلیت به بستگان و خانوادهی یک فرد تازه درگذشته، تشکیل میشد؛ به خصوص اگر این مجلس برای بزرگداشت یک دانشمند تشکیل میشد:«یکی از برجستهترین بنیادها در آن روزها (تا قبل از سدهی پنجم هجری) نشستهایی بود که در خانهی نزدیکان و خویشان تازه گذشته برپا میشد. آن نشستها را «مجلس تعزیه» میگفتند و به هیچ رو، نشستهای تسلیت صرف، به مفهوم باریک واژه نبود. در حقیقت، پرسشهای دم دستی و کمتر مهم به وسیلهی دانشمندان حاضر به بحث گذاشته میشد. گذشته از مجلس تعزیه، مجالس دیگری - به ویژه برای بزرگداشت دانشمندان از دست رفته - برپا میگردید. احادیثی که آن دانشمند تازه در گذشته در زندگیاش روایت کرده بود. در این نشستها نقل میشد. سرگذشتها و روایدهای او، مانند چیزهایی که آموخته یا انجام داده بود، بازگو میگردید.» (72)
4. صحرا و چادر
1. علمای ادبیات:
از آنجا که در بین صحرانشینان عرب - اعراب بدوی - زبان عربی بدون هیچ پیرایه و تصرّف و به صورت خالص تکلّم میشد، استفاده از چگونگی تکلّم آنان برای زبان عربی و عالمان ادب عرب، اهمیت ویژهای دارد. لذا کسانی که قصد تحقیق در زبان عربی یا میل به فراگیری عربی فصیح را داشتهاند، همواره به صحرا و جمع چادرنشینان روی آورده و چه بسا سالهای متمادی در بین آنان زندگی کرده و بر اساس یافتههای خود، قواعد زبان عربی را بنیان نهادهاند. «خلیل بن احمد (م 160 ق.) از این گروه بود. زمانی که از او پرسیدند که این همه دانش را از کجا کسب کرده، جواب داده بود از بیابانهای نجد و حجاز و تهامه.» (73)«بشّاربن برد، شاعری است که در اشعار خود مطلقاً اشتباه نکرده است. بشّار برتری خویش را بر اقران معاصر چنین بیان کرده: در اینجا به دنیا آمدم و در میان هشتاد شیخ فصیح قبیلهی بنیعقیل که در مواقعی زنانشان در فصاحت و بلاغت بر مردان سبقت دارند، ریشه یافتم. در این اجتماع، هیچ کسی در گفتار خطا نمیکند. هنگام بلوغ به صحرا رفتم و تا سالهای کمال عمر در آنجا ماندم. حال چگونه ممکن است در سرودن شعر مرتکب خطا بشوم.» (74)
کسایی، شافعی و ریاشی نیز از کسانی هستند که زبان و فصاحت را از صحرائیان أخذ کرده بودند. (75)
2. خلفای اموی و عباسی:
گذشته از علما که برای کسب دانش به صحرا میرفتند، خلفای اموی و عباسی نیز فرزندان خود را برای کسب دانش و شعر عربی به صحرا میفرستادند؛ چون آنان فصاحت در کلام را از شرایط لازم برای یک حاکم میدانستند.به گفتهی فیلیپ حِتّی (Hitti) صحرا، مکتب و مدرسهی اولیهی امرای اموی بوده است. خلفا فرزندان خود را برای آموزش بلاغت و شعر عربی به صحرای سوریه میفرستادند. معاویه فرزند خود یزید را به چنین مکانی اعزام داشته بود. (76) «ولید بن عبدالملک که از فرستاده شدن به صحرا محروم مانده بود، درگفتار خود مکرر و فراوان دچار اشتباه میگردید. عدهای از شاهزادگان نیز این شیوه را دنبال کردند؛ چنان که معتصم عباسی به صحرا اعزام شده بود.» (77)
3. صحرانشینان:
در کنار این افراد، عدهای از خود صحرانشینان نیز اشعار عربی و داستانهای قدیمی را برای دیگران بازگو میکردند که شاید این کار تنها برنامهی آموزشی آنان غیر از آموزشهای عملی بوده است: «عدهای از بدویان با شغل معلمی، گروهی را به دور خود گرد آورده و برای آنان از اشعار عرب و بخشهایی از تاریخ قدیم و کهن عرب را میگفتند.» (78) «از اینان، ابوملک عمروبن کرکره، ابوثروان عکلی و ابوهندام کلاببن حمزه را میتوان نام برد.» (79)پینوشتها:
1. سوره الرحمن، آیه 3 و 4.
2. سوره علق، آیه 4 و 5.
3. داغ و اویمن، تاریخ تعلیم و تربیت در اسلام، ص 123.
4. حسینی، تاریخ تعلیم و تربیت اسلامی، ص 28.
5. همان، ص 30.
6. کیهان اندیشه، ش 3، ص 10.
7. حسینی، پیشین.
8. همان، ص 29.
9. غنیمه، تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ص 5.
10. همان، ص 107.
11. ر. ک. به: ابنکثیر، البدایة النهایة، ج8، صص 301 و 308.
12. مقریزی، الخطط، ج4، ص192.
13. یاقوت، معجمالادباء، ج3، ص 22.
14. داغ، محمد و اویمن، پیشین، ص 152.
15. حسینی، پیشین، ص 70.
16. همان، ص 31.
17. همان، ص 69.
18. دیلمی، ارشاد القلوب، ج1، ص 99.
19. شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا، ص 57.
20. کیهان اندیشه، ش2، ص 36.
21. همان، ص 70.
22. ر. ک. به: همان، صص 140-139-118.
23. ر. ک. به: منیرالدین، نهاد آموزش اسلامی، صص 140-139-118.
24. غنیمه، پیشین، ص 33.
25. منیرالدین، پیشین، صص 139 و 138.
26. همان، ص 139.
27. همان.
28. همان.
29. همان.
30. همان، ص 137.
31. همان.
32. فیاض، تاریخ التربیة عندالامامیة، ص 79.
33. حسینی، پیشین، ص 31.
34. منیرالدین، پیشین، ص 137.
35. همان، ص 138.
36. قفطی، أخبار العلماء باخبار الحکماء، ص 42.
37. منیرالدین، پیشین، ص 139.
38. همان، صص 154 و 153.
39. همان.
40. همان.
41. همان، ص 141.
42. ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، جلد 1، قاهره، 1882 م.، ص 31.
43. منیرالدین، پیشین، ص 139.
44. فیاض، تاریخ التربیة عندالامامیة، صص 79-75.
45. Bibliotheca Geographorum Arabicorum Leyden 1870-1894, p. 182.
46. A. Chalabi, History of Muslim Edu., p. 31.
47. نقل از: ضمیری، تاریخ آموزش و پرورش ایران و اسلام، ص 102.
48. ر. ک. به: نجاشی، رجال، ص 350.
49. فیاض، تاریخ التربیة عندالامامیة، ص 77.
50. داغ و اویمن، پیشین، ص 157.
51. منیرالدین، پیشین، ص 157.
52. همان، صص 159-157.
53. همان، صص 139 و 138.
54. همان.
55. همان.
56. فیاض، تاریخ التربیة عندالامامیة، ص 77.
57. غنیمه، پیشین، ص 33.
58. منیرالدین، پیشین، ص 138.
59. ر. ک. به: ابن العماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج3، ص 181.
60. ر. ک. به: ابن خلدون، مقدمه، ص 398.
61. ر. ک. به: نخستین تاریخ سرچشمههای اسلامی آموزش و پرورش غرب، صص 68 و 67.
62. ر. ک. به: مقریزی، الخطط، ج2، ص 363.
63. ضمیری، پیشین، ص 86.
64. همان.
65. Farik, literature during..., lslamic Culture, Vol. XXXVII, p, 2-6,65.
66. نقل از: ضمیری، پیشین، ص 85.
67. Khudabakhsh, Contribution to the History of lslamic Civilization, p. 184.
68. غنیمه، پیشین، ص 13.
69. همان.
70. ر. ک. به: ابن اسفندیار کاتب، تاریخ طبرستان، صص 123 و 122.
71. منیرالدین، پیشین، ص 95.
72. همان، ص 119.
73. همان، صص 210، 209.
74. A. Chalabi, History of Muslim Edu., p. 48.
75. الاصفهانی، الأغانی، ج3، ص 26.
76. ر. ک. به: داغ و اویمن، پیشین، ص 172.
77. ر. ک. به: خلیل حتی، تاریخ عرب، ص 326.
78. A. Chalabi, History of Muslim Edu., 46.
79. داغ و اویمن، پیشین، ص 172.
1. قرآن کریم.
2. ابن اسفندیار کاتب، محمد، تاریخ طبرستان، [بیجا]، [بینا]، [بیتا].
3. ابن العماد، ابوالفلاح عبدالیحیی حنبلی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، بیروت، [بینا]، [بیتا].
4. ابنخلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمه، قاهره، [بینا]، 1376ق.
5. ابن کثیر، عماد الدین ابوالفداء اسماعیل بن عمر دمشقی البدایة و النهایة [بیجا]، [بینا]، [بیتا].
6. الاصفهانی، حسین، الأغانی، قاهره [بینا]، [بیتا].
7. حسنی، سید علی اکبر، تاریخ تعلیم و تربیت اسلامی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1372.
8. خلیل حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، تبریز، [بینا]، 1344.
9. داغ، محمد و اویمن، حفظ الرحمن رشید، تاریخ تعلیم و تربیت در اسلام، ترجمه کوشافر، چ دوم، تبریز: «انتشارات دانشگاه تبریز، 1374.
10. دیلمی، حسن، ارشادالقلوب، قم: نشر رضی، 1412 ق.
11. شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا، [بیجا]، [بینا]، [بیتا].
12. ضمیری، محمد علی، تاریخ آموزش و پرورش ایران و اسلام، چ سوم، شیراز: نشر راهگشا، 1373.
13. غنیمه، عبدالرحیم، تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ترجمه نورالله کسایی، تهران: انتشارات یزدان، 1364.
14. فیاض، عبدالله، تاریخالتربیة عندالامامیة، [بیجا]، [بینا]، [بیتا].
15. قفطی، اخبارالعلماء باخبارالحکماء، لایپزیک، [بینا]، 1902 م.
16. کیهان اندیشه، ش 2.
17. کیهان اندیشه، ش 3.
18. مقریزی، تقیالدین، الخطط، قاهره، [بینا]، 1906 م.
19. منیرالدین، احمد، نهاد آموزشی اسلامی، ترجمه محمد حسین ساکت، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، 1368.
20. نجاشی، احمد بن علی، رجال، قم: جامعه مدرسین، 1316 ق.
21. نخستین، مهدی، تاریخ سرچشمههای اسلامی آموزش و پرورش غرب، ترجمه ظهیری، مشهد: مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1367.
22. یاقوت، شهابالدین ابوعبدالله حموی، معجمالادباء، قاهره، [بینا]، 1906 م.
منبع مقاله :
چیتسازان، امیرحسین، (1388)، آموزش عالی در گسترهی تاریخ و تمدن اسلامی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}