فرايندهاي جهاني در حوزه فرهنگ و ارتباطات
فرايندهاي جهاني در حوزه فرهنگ و ارتباطات
فرايندهاي جهاني در حوزه فرهنگ و ارتباطات
نويسنده:دکتر حسين سليمي
بعضي معتقدند که کل فرايندهاي جهاني تحت تأثير رشد حيرت انگيز و جهان شمولي فناوري اطلاعات و ارتباطات است. آنچه در حوزه رشد اقتصاد و تجارت ديده مي شود يا تحولاتي که در حوزه سياست و امنيت اتفاق افتاده است، در اثر رشد فزاينده بهره گيري از اينترنت و ماهواره و ايجاد فضاي مجازي جديدي است که انسانها را از طريق رايانه شخصي و يک خط تلفن با تمامي دنيا مرتبط کرده و ميليونها نشانه، اطلاعات، فرصت و مخاطره جديد در اختيار آنان قرار مي دهد. اين وضعيت جديد هم امکان مبادلات و فعاليتهاي جديد اقتصادي را پديد مي آورد و هم هويتها، وفاداريها، ناامنيها و پيوندهاي سياسي جديدي را ايجاد مي کند. در حالي که صدها کانال تلويزيوني ماهواره اي در تمامي نقاط جهان دريافت مي شود، فرهنگها از طرق گوناگون امکان مبادله و تعام بيشتري مي يابند و هويتهاي فرهنگي نيز دستخوش دگرگوني مي شود. اينترنت و ماهواره هر روز هزاران نشانه و ميليونها اطلاعات جديد را به انسانها و به خصوص نخبگان جوامع مختلف عرضه مي کنند و از اين طريق انديشه ها، نظريات و ارزشهاي آنها را تحت تأثير قرار مي دهند.
آمار انکتاد نشان مي دهد که تعداد استفاده کنندگان از رايانه هاي شخصي به طرز شگفت انگيزي افزايش مي يابد و ميزان اين رشد در کشورهاي در حال توسعه به اندازه کشورهاي صنعتي است. در سال 1995 در کل کشورهاي در حال توسعه از هر 100 نفر فقط 1 نفر از رايانه شخصي استفاده مي کرد، در حالي که در سال 2001 اين رقم به 2/7 نفر و در سال 2002 به 3 نفر رسيده است؛ يعني ظرف 8 سال 3 برابر شده است. در کشورهاي توسعه يافته نيز اين تعداد از 15 نفر در سال 1995 به 45 نفر در سال 2001 رسيده که ميزان رشد آن همان 300 درصد است. تعداد خطوط تلفن سلولي نيز از 0/5 خط به ازاء هر 100 نفر در کشورهاي در حال توسعه به 8 خط در سال 2001 رسيده که 16 برابر شده است. در کشورهاي توسعه يافته اين رقم از 9 خط به ازاء هر 100 نفر در سال 1995 به بيش از 40 خط در سال 2001 رسيده که 4/5 برابر شده است .(UNCTAD, 2004,p.97).
اين آمار نشان مي دهد که وسايل ارتباط رايانه اي و خطوط تلفن مورد نياز در آخرين دهه قرن بيستم به طرز بسيار سريع و شگفت انگيزي رشد کرده و اين رشد با شتاب بيشتري ادامه دارد. به همين دليل و به دليل افزايش مهارتهاي فردي در نزد جهانيان ميزان استفاده کنندگان از اينترنت به سرعت در حال گسترش است.
اين آمار نشان مي دهد که در کشورهاي در حال توسعه، افريقا و امريکاي لاتين ميزان استفاده کنندگان از اينترنت تنها ظرف 2 سال بيش از 2 برابر شده است و اين رشد دايما با سرعت بيشتري ادامه دارد. اين بدان معني است که انسانها امکان ارتباط مستقيم با يکديگر و با نهادها و مؤسسات خارج از مرزهاي خود را بيشتر مي يابند و مي توانند با سهولت هر چه تمام تر ايده ها و انديشه هاي خود را مبادله کنند. اين امر در حوزه اقتصاد نيز تأثير گذار است. پيش بيني سازمان ملل اين است که تجارت الکترونيک در فاصله سالهاي 2002-2006 بين 50-90 درصد رشد داشته باشد (UNCTAD, 2004,p.99).
بر اساس آمار يونسکو در حال حاضر بيش از 500 شبکه ماهواره اي در اکثر نقاط جهان دريافت مي شود و هزينه تهيه وسايلي که ماهواره به کمک آنها دريافت مي شود نيز دايما کاهش مي يابد(UNESCO,2003).
افزايش امکان مبادله ذهني، فکري و نشانه اي ميان انسانها تنها در حوزه مجازي نيست، بلکه رشد توريسم و مهاجرت نشان مي دهد که امکان رويارويي مستقيم انسانها نيز دايما افزايش يافته است. جدول 8 به تفکيک کشورهاي نمونه ميزان سفر جهانگردان و درآمدهاي ناشي از آن را در سالهاي مختلف با هم مقايسه کرده است. اين مقايسه گوياي رشد سريع در اين حوزه در طول آخرين دهه هاي قرن بيستم است.
بنابراين ، آمار نشان مي دهد که امکان رويارويي و تعامل بين انسانها و ارتباطات ميان آنان دايما در حال گسترش است. درباره فراگيري جهاني الگوها و ارزشها در حوزه فرهنگ و هنر آمار رسمي و قطعي نمي توان ارائه داد؛ زيرا در شاخصها و آمارها اختلاف نظرهاي فراواني وجود دارد. عده اي گسترش جهاني مدل تغذيه و فروشگاههايي مانند مک دونالد، موسيقي پاپ، گروههاي موسيقي خاص، فيلمهاي امريکايي، مدلهاي اروپايي و لباسهاي جين را شاخصهاي جهاني شدن فرهنگ مي دانند و بعضي از گسترش جهاني ايده هاي معنوي و گرايش به معنويت و مذهب سخن مي گويند. در هر دو زمينه نظريات متعددي وجود دارد که نمي توان فارغ از آنها آمار و ارقام خدشه ناپذيري ارائه کرد. اما حقيقت اين است که اين فراگيريها و همسانيهاي جهاني در کنار تنوعها و تکثر فرهنگي در عرصه جهاني قابل تشخيص و بررسي است. بعضي نيز گسترش جهاني فرهنگ مبتني بر حقوق بشر را جوهر اصلي جهاني شدن فرهنگ مي دانند (ر.ک: سليمي ، 1380).
البته در حوزه سياست نيز واقعتيهايي وجود دارد که انکار ناپذير است. به برخي از اين امور که مورد نظر و استفاده نظريه پردازان جهاني شدن قرار گرفته است فهرست وار اشاره مي کنيم:
1. گسترش الگوي حکومتي دموکراسي( حال به صورت ظاهري يا حقيقي و دست کم در ساختار رسمي حکومتي) در بيش از دو سوم کشورهاي جهان؛
2. افزايش نقش سازمان ملل و شوراي امنيت در حل و فصل مسائل جهاني ( مثل مدلهاي افغانسان، سومالي و يوگسلاوي سابق)؛
3. تبديل سازمانهايي مانند ناتو به يک سازمان سياسي- امنيتي جهاني و گسترش حيطه عمل آن در آسياي ميانه و خاورميانه و پيوستن 15 کشور جديد واستراتژيک بدان؛
4. شکل گيري رژيمهاي جهاني کنترل تسليحات مانند کنترل انرژي هسته اي به وسيله IAEA و گسترش جهاني معاهدات منع تکثير سلاحهاي شيميايي؛
5. شکل گيري شبکه جهاني و به هم پيوسته توليد و توزيع سلاحهاي استراتژيک؛
6. گسترش روزافزون تعداد سازمانهاي بين المللي غير دولتي؛
7. به هم پيوستگي امنيت بازيگران جهاني به خصوص پس از 11 سپتامبر و اقدامات مشترک جهاني براي کنترل و مقابله با عوامل ناامني جهاني ؛
8. بروز مخاطرات جهاني مانند تروريسم و شکل گيري اجماع جهاني براي برخورد با آن به خصوص پس از 11 سپتامبر.
اينها واقعيتهايي هستند که هر چند نقد و بررسي شده اند، ولي اصل وجود آنها در عرصه جهاني انکارپذير است. البته بعضي از نظريه پردازان آنها را نشانه هاي جهاني شدن سياست نمي دانند، اما در وجود اين پديده ها نمي توان ترديدي کرد.
بي گمان به اين سؤالها پاسخ قطعي نمي توان داد؛ اما براي دانشجويان و اهل نظر يک نکته را مي توان روشن کرد و آن اينکه در جهان پايان قرن بيستم و آغاز قرن بيست و يکم تحولاتي که نمونه هايي از آنها ارائه شد، وجود دارد. اما چگونگي فهم اين تحولات و قرار دادن آنها در قالب نظريه هاي مختلف و نوع آگاهي و برخورد نظري و ارزشي با اين تحولات متفاوت است. هدف اين کتاب، نشان دادن بعضي از قرائتهاي مختلف و درک گوناگون از اين وقايع است. نظريه هاي مختلف درباره جهاني شدن در واقع، ديدگاههاي متفاوتي درباره اين تحولاتند و ما قصد داريم تا بيان کنيم که چگونه با مباني نظري متفاوت مي توان به تعابير، تفاسير و فهمهاي کاملا مختلفي از آنها رسيد.
طبقه بندي و دسته بندي نظريه هاي مختلف درباره جهاني شدن بسيار دشوار است؛ زيرا ملاکها و شاخصهاي گوناگوني براي اين طبقه بندي وجود دارد. آن گونه که در متن کتاب ملاحظه خواهيد کرد متفکراني مانند هلد و مک گرو تقسيم بندي مشهوري از نظريه هاي مختلف درباره جهاني شدن ارائه داده اند. گيدنز(1) و واترز نيز چنين کرده اند. تمامي اين طبقه بنديها بسيار خوب و مناسب است؛ اما چون ملاک اصلي آنها شدت و ضعف اعتقاد به جهاني شدن است، ممکن است براي کساني مفيد باشد که در کوران بحثهاي داغ روزمره در اين باره قرار دارند و استفاده از آنها براي دانشجويان و محققان ايراني چندان مأنوس نباشد. به همين دليل ما کوشيده ايم که از همان تقسيم بندي کلاسيک که در علوم اجتماعي رايج در ايران، به ويژه در نظريه هاي روابط بين الملل، از آن استفاده مي شود بهره گيريم. در اين تقسيم بندي نظريه پردازاني مانند ديويد هلد و آنتوني مک گرو (2) در کنار جوزف ناي، رابرت کوهن، کنيچي اوهماي(3) و فرانسيس فوکوياما در فصلي قرار گرفته اند که جهاني شدن را دگرگوني تدريجي همراه با گسترش ليبرال - دموکراسي مي دانند. در اينجا اين توضيح لازم است که منظور از ليبرال در اين فصل يک برچسب ايدئولوژيک نيست. همان طور که مثلا در نظريه هاي روابط بين الملل، نهاد گرايان و کساني که به استقلال و تقويت سازمانهاي بين المللي معتقدند جزء نظريه پردازان نئوليبرال دسته بندي مي شوند، ولي اين به معني گرايش و صبغه ايدئولوژيک آنها نيست. بلکه آنان معتقدند که به تدريج روابط و تعاملات اقتصادي آزاد جايگزين روابط قهرآميز مي شود. در اين فصل نظريه هاي کاملا متفاوت و گاه متقابلي در کنار هم قرار داده شده، اما نقطه مشترک آنها اين است که معتقدند يک دگرگوني تدريجي در بنياد روابط اجتماعي در عرصه جهاني در حال وقوع است که سرانجام آن گسترش هر چه بيشتر اقتصاد بازار آزاد و دموکراسي است. به دليل وجود اين فصل مشترک است که نظريه علمي و دقيق هلد و مک گرو در کنار برداشت فلسفي - ايدئولوژيک فوکوياما قرار گرفته است.
در فصل دوم کوشيده ايم تا نظريات پنج متفکر معروف واقع گرا، يعني کنت والتس، رابرت گيلپين، استفن کرزنر، (4) پل هرست و گراهام تامپسون(5) را مطرح کنيم که به وجود پديده جهاني شدن يا نو بودن آن با ديده ترديد نگريسته و نظريه هاي جهاني شدن را اغراق آميز دانسته اند.
در فصل سوم سه متفکر مشهور مارکسيست انتخاب شده اند. آنان براي نمونه از ميان خيل عظيم نظريه هاي مارکسيستي و ادبيات حجيم موجود در اين زمينه برگزيده شده اند، زيرا هر يک از آنان را مي توان نماينده و جريان و نوعي از گرايشهاي متنوع مارکسيستي در جهان امروز دانست. سمير امين نماينده منتقدان شديد و انقلابي فرايندهاي جهاني است. اما نوئل والرستين نماينده نظريه هاي موسوم به نظام جهاني است و يورگن ها برماس بازمانده و ميراث دار سنت مکتب فرانکفورت است که نه فقط جامعه سرمايه داري بلکه خود مارکسيسم کلاسيک را نيز به چالش مي کشد.
در فصل چهارم نظريه چهار متفکر برجسته بررسي خواهد شد که به طور عمده با نگرش جامعه شناسي به جهاني شدن مي نگرد. جامعه شناختي نه به معني کلاسيک آن، بلکه به اين معني که آنان جهاني شدن را در بطن و جوهره پديده هاي اجتماعي مي جويند. آنان جهاني شدن را تغيير بنيادهاي زندگي اجتماعي بشر مي دانند و عصر جهاني را عصر پايان تفکيکهاي کلاسيک ميان دانشهاي مختلف. گيدنز، رابرتسون، آلبرو و مالکوم واترز کساني هستند که نظرياتشان در اين قسمت بررسي شده است.
در پايان اين مقدمه توجه خوانندگان محترم را به چند نکته جلب مي کنيم:
نخست آنکه، متفکران بسياري هستند که آثارشان در اين نوشتار بررسي نشده است؛ مانند نش، کاستلز(6) ، هاروي ، بک و فريدمن. دليل آن مجال محدود اين کتاب بوده و البته چنين انديشيده شده که در نظريه هاي موجود نيز مي توان جنبه هايي از مفاهيم مورد نظر آنان را يافت.
دوم آنکه، اين صاحب نظران دايما دست اندکار ارائه مفاهيم جديدند و هر روز مقاله، کتاب يا مصاحبه جديدي منتشر مي کنند. بنابراين ذکر تمام جزئيات نظرياتشان با توجه به فرايند طولاني نشر کتاب در ايران ناممکن است. اما تلاش شده تا جوهر اصلي و مفاهيم مرکزي مورد توجه آنان در اين کتاب ارائه شود.
سوم آنکه، دشواري فعاليتهاي علمي به حدي است که امکان ارائه مجموعه اي بي نقص را اندک مي سازد. البته ممکن است در اين مجموعه نواقص، کاستيها يا اشتباهاتي باشد که بي ترديد همگي متوجه نويسنده است و از اين نظر هر گونه نقد و انتقاد موجب آگاهي بيشتر جامعه علمي کشور و امتنان و سپاسگزاري نگارنده خواهد بود.
/س
آمار انکتاد نشان مي دهد که تعداد استفاده کنندگان از رايانه هاي شخصي به طرز شگفت انگيزي افزايش مي يابد و ميزان اين رشد در کشورهاي در حال توسعه به اندازه کشورهاي صنعتي است. در سال 1995 در کل کشورهاي در حال توسعه از هر 100 نفر فقط 1 نفر از رايانه شخصي استفاده مي کرد، در حالي که در سال 2001 اين رقم به 2/7 نفر و در سال 2002 به 3 نفر رسيده است؛ يعني ظرف 8 سال 3 برابر شده است. در کشورهاي توسعه يافته نيز اين تعداد از 15 نفر در سال 1995 به 45 نفر در سال 2001 رسيده که ميزان رشد آن همان 300 درصد است. تعداد خطوط تلفن سلولي نيز از 0/5 خط به ازاء هر 100 نفر در کشورهاي در حال توسعه به 8 خط در سال 2001 رسيده که 16 برابر شده است. در کشورهاي توسعه يافته اين رقم از 9 خط به ازاء هر 100 نفر در سال 1995 به بيش از 40 خط در سال 2001 رسيده که 4/5 برابر شده است .(UNCTAD, 2004,p.97).
اين آمار نشان مي دهد که وسايل ارتباط رايانه اي و خطوط تلفن مورد نياز در آخرين دهه قرن بيستم به طرز بسيار سريع و شگفت انگيزي رشد کرده و اين رشد با شتاب بيشتري ادامه دارد. به همين دليل و به دليل افزايش مهارتهاي فردي در نزد جهانيان ميزان استفاده کنندگان از اينترنت به سرعت در حال گسترش است.
اين آمار نشان مي دهد که در کشورهاي در حال توسعه، افريقا و امريکاي لاتين ميزان استفاده کنندگان از اينترنت تنها ظرف 2 سال بيش از 2 برابر شده است و اين رشد دايما با سرعت بيشتري ادامه دارد. اين بدان معني است که انسانها امکان ارتباط مستقيم با يکديگر و با نهادها و مؤسسات خارج از مرزهاي خود را بيشتر مي يابند و مي توانند با سهولت هر چه تمام تر ايده ها و انديشه هاي خود را مبادله کنند. اين امر در حوزه اقتصاد نيز تأثير گذار است. پيش بيني سازمان ملل اين است که تجارت الکترونيک در فاصله سالهاي 2002-2006 بين 50-90 درصد رشد داشته باشد (UNCTAD, 2004,p.99).
بر اساس آمار يونسکو در حال حاضر بيش از 500 شبکه ماهواره اي در اکثر نقاط جهان دريافت مي شود و هزينه تهيه وسايلي که ماهواره به کمک آنها دريافت مي شود نيز دايما کاهش مي يابد(UNESCO,2003).
افزايش امکان مبادله ذهني، فکري و نشانه اي ميان انسانها تنها در حوزه مجازي نيست، بلکه رشد توريسم و مهاجرت نشان مي دهد که امکان رويارويي مستقيم انسانها نيز دايما افزايش يافته است. جدول 8 به تفکيک کشورهاي نمونه ميزان سفر جهانگردان و درآمدهاي ناشي از آن را در سالهاي مختلف با هم مقايسه کرده است. اين مقايسه گوياي رشد سريع در اين حوزه در طول آخرين دهه هاي قرن بيستم است.
بنابراين ، آمار نشان مي دهد که امکان رويارويي و تعامل بين انسانها و ارتباطات ميان آنان دايما در حال گسترش است. درباره فراگيري جهاني الگوها و ارزشها در حوزه فرهنگ و هنر آمار رسمي و قطعي نمي توان ارائه داد؛ زيرا در شاخصها و آمارها اختلاف نظرهاي فراواني وجود دارد. عده اي گسترش جهاني مدل تغذيه و فروشگاههايي مانند مک دونالد، موسيقي پاپ، گروههاي موسيقي خاص، فيلمهاي امريکايي، مدلهاي اروپايي و لباسهاي جين را شاخصهاي جهاني شدن فرهنگ مي دانند و بعضي از گسترش جهاني ايده هاي معنوي و گرايش به معنويت و مذهب سخن مي گويند. در هر دو زمينه نظريات متعددي وجود دارد که نمي توان فارغ از آنها آمار و ارقام خدشه ناپذيري ارائه کرد. اما حقيقت اين است که اين فراگيريها و همسانيهاي جهاني در کنار تنوعها و تکثر فرهنگي در عرصه جهاني قابل تشخيص و بررسي است. بعضي نيز گسترش جهاني فرهنگ مبتني بر حقوق بشر را جوهر اصلي جهاني شدن فرهنگ مي دانند (ر.ک: سليمي ، 1380).
فرايند جهاني در حوزه سياست
البته در حوزه سياست نيز واقعتيهايي وجود دارد که انکار ناپذير است. به برخي از اين امور که مورد نظر و استفاده نظريه پردازان جهاني شدن قرار گرفته است فهرست وار اشاره مي کنيم:
1. گسترش الگوي حکومتي دموکراسي( حال به صورت ظاهري يا حقيقي و دست کم در ساختار رسمي حکومتي) در بيش از دو سوم کشورهاي جهان؛
2. افزايش نقش سازمان ملل و شوراي امنيت در حل و فصل مسائل جهاني ( مثل مدلهاي افغانسان، سومالي و يوگسلاوي سابق)؛
3. تبديل سازمانهايي مانند ناتو به يک سازمان سياسي- امنيتي جهاني و گسترش حيطه عمل آن در آسياي ميانه و خاورميانه و پيوستن 15 کشور جديد واستراتژيک بدان؛
4. شکل گيري رژيمهاي جهاني کنترل تسليحات مانند کنترل انرژي هسته اي به وسيله IAEA و گسترش جهاني معاهدات منع تکثير سلاحهاي شيميايي؛
5. شکل گيري شبکه جهاني و به هم پيوسته توليد و توزيع سلاحهاي استراتژيک؛
6. گسترش روزافزون تعداد سازمانهاي بين المللي غير دولتي؛
7. به هم پيوستگي امنيت بازيگران جهاني به خصوص پس از 11 سپتامبر و اقدامات مشترک جهاني براي کنترل و مقابله با عوامل ناامني جهاني ؛
8. بروز مخاطرات جهاني مانند تروريسم و شکل گيري اجماع جهاني براي برخورد با آن به خصوص پس از 11 سپتامبر.
اينها واقعيتهايي هستند که هر چند نقد و بررسي شده اند، ولي اصل وجود آنها در عرصه جهاني انکارپذير است. البته بعضي از نظريه پردازان آنها را نشانه هاي جهاني شدن سياست نمي دانند، اما در وجود اين پديده ها نمي توان ترديدي کرد.
سازمان دهي بحث و طبقه بندي آن
بي گمان به اين سؤالها پاسخ قطعي نمي توان داد؛ اما براي دانشجويان و اهل نظر يک نکته را مي توان روشن کرد و آن اينکه در جهان پايان قرن بيستم و آغاز قرن بيست و يکم تحولاتي که نمونه هايي از آنها ارائه شد، وجود دارد. اما چگونگي فهم اين تحولات و قرار دادن آنها در قالب نظريه هاي مختلف و نوع آگاهي و برخورد نظري و ارزشي با اين تحولات متفاوت است. هدف اين کتاب، نشان دادن بعضي از قرائتهاي مختلف و درک گوناگون از اين وقايع است. نظريه هاي مختلف درباره جهاني شدن در واقع، ديدگاههاي متفاوتي درباره اين تحولاتند و ما قصد داريم تا بيان کنيم که چگونه با مباني نظري متفاوت مي توان به تعابير، تفاسير و فهمهاي کاملا مختلفي از آنها رسيد.
طبقه بندي و دسته بندي نظريه هاي مختلف درباره جهاني شدن بسيار دشوار است؛ زيرا ملاکها و شاخصهاي گوناگوني براي اين طبقه بندي وجود دارد. آن گونه که در متن کتاب ملاحظه خواهيد کرد متفکراني مانند هلد و مک گرو تقسيم بندي مشهوري از نظريه هاي مختلف درباره جهاني شدن ارائه داده اند. گيدنز(1) و واترز نيز چنين کرده اند. تمامي اين طبقه بنديها بسيار خوب و مناسب است؛ اما چون ملاک اصلي آنها شدت و ضعف اعتقاد به جهاني شدن است، ممکن است براي کساني مفيد باشد که در کوران بحثهاي داغ روزمره در اين باره قرار دارند و استفاده از آنها براي دانشجويان و محققان ايراني چندان مأنوس نباشد. به همين دليل ما کوشيده ايم که از همان تقسيم بندي کلاسيک که در علوم اجتماعي رايج در ايران، به ويژه در نظريه هاي روابط بين الملل، از آن استفاده مي شود بهره گيريم. در اين تقسيم بندي نظريه پردازاني مانند ديويد هلد و آنتوني مک گرو (2) در کنار جوزف ناي، رابرت کوهن، کنيچي اوهماي(3) و فرانسيس فوکوياما در فصلي قرار گرفته اند که جهاني شدن را دگرگوني تدريجي همراه با گسترش ليبرال - دموکراسي مي دانند. در اينجا اين توضيح لازم است که منظور از ليبرال در اين فصل يک برچسب ايدئولوژيک نيست. همان طور که مثلا در نظريه هاي روابط بين الملل، نهاد گرايان و کساني که به استقلال و تقويت سازمانهاي بين المللي معتقدند جزء نظريه پردازان نئوليبرال دسته بندي مي شوند، ولي اين به معني گرايش و صبغه ايدئولوژيک آنها نيست. بلکه آنان معتقدند که به تدريج روابط و تعاملات اقتصادي آزاد جايگزين روابط قهرآميز مي شود. در اين فصل نظريه هاي کاملا متفاوت و گاه متقابلي در کنار هم قرار داده شده، اما نقطه مشترک آنها اين است که معتقدند يک دگرگوني تدريجي در بنياد روابط اجتماعي در عرصه جهاني در حال وقوع است که سرانجام آن گسترش هر چه بيشتر اقتصاد بازار آزاد و دموکراسي است. به دليل وجود اين فصل مشترک است که نظريه علمي و دقيق هلد و مک گرو در کنار برداشت فلسفي - ايدئولوژيک فوکوياما قرار گرفته است.
در فصل دوم کوشيده ايم تا نظريات پنج متفکر معروف واقع گرا، يعني کنت والتس، رابرت گيلپين، استفن کرزنر، (4) پل هرست و گراهام تامپسون(5) را مطرح کنيم که به وجود پديده جهاني شدن يا نو بودن آن با ديده ترديد نگريسته و نظريه هاي جهاني شدن را اغراق آميز دانسته اند.
در فصل سوم سه متفکر مشهور مارکسيست انتخاب شده اند. آنان براي نمونه از ميان خيل عظيم نظريه هاي مارکسيستي و ادبيات حجيم موجود در اين زمينه برگزيده شده اند، زيرا هر يک از آنان را مي توان نماينده و جريان و نوعي از گرايشهاي متنوع مارکسيستي در جهان امروز دانست. سمير امين نماينده منتقدان شديد و انقلابي فرايندهاي جهاني است. اما نوئل والرستين نماينده نظريه هاي موسوم به نظام جهاني است و يورگن ها برماس بازمانده و ميراث دار سنت مکتب فرانکفورت است که نه فقط جامعه سرمايه داري بلکه خود مارکسيسم کلاسيک را نيز به چالش مي کشد.
در فصل چهارم نظريه چهار متفکر برجسته بررسي خواهد شد که به طور عمده با نگرش جامعه شناسي به جهاني شدن مي نگرد. جامعه شناختي نه به معني کلاسيک آن، بلکه به اين معني که آنان جهاني شدن را در بطن و جوهره پديده هاي اجتماعي مي جويند. آنان جهاني شدن را تغيير بنيادهاي زندگي اجتماعي بشر مي دانند و عصر جهاني را عصر پايان تفکيکهاي کلاسيک ميان دانشهاي مختلف. گيدنز، رابرتسون، آلبرو و مالکوم واترز کساني هستند که نظرياتشان در اين قسمت بررسي شده است.
در پايان اين مقدمه توجه خوانندگان محترم را به چند نکته جلب مي کنيم:
نخست آنکه، متفکران بسياري هستند که آثارشان در اين نوشتار بررسي نشده است؛ مانند نش، کاستلز(6) ، هاروي ، بک و فريدمن. دليل آن مجال محدود اين کتاب بوده و البته چنين انديشيده شده که در نظريه هاي موجود نيز مي توان جنبه هايي از مفاهيم مورد نظر آنان را يافت.
دوم آنکه، اين صاحب نظران دايما دست اندکار ارائه مفاهيم جديدند و هر روز مقاله، کتاب يا مصاحبه جديدي منتشر مي کنند. بنابراين ذکر تمام جزئيات نظرياتشان با توجه به فرايند طولاني نشر کتاب در ايران ناممکن است. اما تلاش شده تا جوهر اصلي و مفاهيم مرکزي مورد توجه آنان در اين کتاب ارائه شود.
سوم آنکه، دشواري فعاليتهاي علمي به حدي است که امکان ارائه مجموعه اي بي نقص را اندک مي سازد. البته ممکن است در اين مجموعه نواقص، کاستيها يا اشتباهاتي باشد که بي ترديد همگي متوجه نويسنده است و از اين نظر هر گونه نقد و انتقاد موجب آگاهي بيشتر جامعه علمي کشور و امتنان و سپاسگزاري نگارنده خواهد بود.
پي نوشت :
1. A. Giddens
2. David Held & Anthony McGrew
3.J.Nye,R.Koehane, Kenichi Ohmae
4. Stephen Krasner
5. Paul Hirst & Grahame Thompson
6.M. Castelle
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}