نظام‏های ایدئولوژیک«قسمت پنجم‏»

نويسنده:محمدرضا خاکی قراملکی




1 - 4 . کارکرد مشروعیت و توجیه

در حوزه سیاسی، یکی دیگر از کارکردهای کلان و عمومی ایدئولوژی ایجاد مشروعیت و توجیه در حوزه‏های سیاست، اجتماع و اقتصاد است . این کارکرد در عین حال که کارکرد عینی و عملی حوزه‏های مربوطه است، یکی از شاخصه‏های عام مفهوم و اصطلاح ایدئولوژی نیز است .
با وجود حاکمیت ایدئولوژی در حوزه سیاست، ساختارهای سیاسی و روابط آن و نیز مناسبات و رفتارهای سیاسی، توجیه و تبیین منطقی به خود می‏گیرند . به گفته «بشلر» ، توجیه و مشروعیت ایجاد شده به واسطه ایدئولوژی، به معنای مدلل کردن و ارائه منطق رفتارها و عملکردهای مربوط به این حوزه است .
از این روی، نظریه‏های سیاسی که توسط ایدئولوژی‏های سیاسی ارائه می‏شود، پیش فرض‏ها و اصول پذیرفته شده‏ای است که در تحت عنوان ایدئولوژی قابل اندراج است و از اتمام عمکردها و رفتارهای سازمانی دولت در حوزه سیاست را توجیه و برهانی می‏کنند و در نتیجه در آنها مشروعیت و اعتبار عمومی بخشد تا بتواند مقبولیت و اقناع عمومی را کسب کند .
زیرا افکار عمومی و ذهنیت‏های توده‏های مردمی، همواره نسبت‏به اصول و ایدئولوژی مورد پذیرش که از سوی حاکمان و رهبران سیاسی در حوزه سیاست اعمال می‏شود، بسیار حساس و دقیق است، لذا انحراف و تخطی از آن ایدئولوژی، از ناحیه متولیان سیاسی موجب تزلزل و تضعیف مشروعیت و مقبولیت نظام سیاسی و عملکردهای حاکمان می‏گردد .
بدینسان عمر نظام‏های ایدئولوژی و میزان اقبال عمومی، به میزان کارکرد مشروعیت‏بخشی و توجیه‏گری بستگی دارد و نیز سرنوشت نظام ایدئولوژیک یک جامعه با کارکرد مشروعیت آفرینی رقم می‏خورد، لذا اگر بخواهد کارکردهای دیگر ایدئولوژی کارگر شود، از رهگذر مشروعیت‏بخشی امکان‏پذیر خواهد بود . از این رو، در نظام ایدئولوژیکی، معقولیت رفتارها و کنش‏های سیاسی مشروعیت آنها را تامین می‏کند . مشروعیت آن نیز مقبولیت و اقبال عمومی توده‏ها را به همراه دارد .
این کارکرد مرکز ثقل، تاثیرگذاری ایدئولوژی‏ها در قلمرو ایجاد جنبش‏های سیاسی و حفظ نظام سیاسی موجود است . کارکرد توجیه و مشروعیت‏به گونه‏ای است که کارکرد هویت‏بخشی و وحدت‏گرایی و جهت‏گیری، بواسطه این ویژگی و کارکرد کلان ایدئولوژی حاصل می‏شود .
چنانچه «جان پلامتانس‏» نیز یکی از کارکردهای ایدئولوژی را توجیه و توصیف تلقی می‏کند . (1) همچنین «ژان بشلر» با تفکیک و فرق‏گذاری میان توجیه و مشروعیت، با پرده‏پوشی بر عملکردهای ضعیف، بر این باور و اعتقاد است که توجیه و مشروعیت، به معنی ارائه دلیل منطقی برای عمل سیاسی و ساختار و نهادهای مربوط به آن است; لذا یکی از کارکردهای اساسی و مستقل ایدئولوژی به شمار می‏آید .
به همین خاطر، در ایدئولوژی استبدادی و توتالیتاریسم، (2) چه در حکومت فاشیسمی و نازیسم، و چه در حکومت استبداد و دیکتاتوری کمونیستی سابق، برای ثبات و حفظ خود از این کارکرد ایدئولوژی بسیار بهره جسته بودند . به گفته «هاناآرنت‏» (3) ، در این نظام استبدادی ایدئولوژی‏هایی را به کار می‏بستند که همانند یک نیروی الزام‏آور منطقی، توده‏ها را همچون رشته آهنین، فشرده نگه می‏داشت; اگر چه نگاه منفی «هاناآرنت‏» به ایدئولوژی و تعریف و تحلیلی که از ایدئولوژی ارائه می‏کند، ناشی از تحلیل و توصیفی است که وی از شیوه حکومتی توتالیتاریسم عصر خود دارد . به همین دلیل لزوما رویکرد منفی وی به ایدئولوژی برخاسته از تعمیم حکومت ایدئولوژیکی توتالیتاریسم، به کل حکومت ایدئولوژیک است .
در همین رابطه، «استیوارت هیوز» (4) در بیان سیر تفکر اجتماعی و جریان روشنفکری اروپا در ادامه بحث‏خود به اثر مشهور و معروف «آرنت‏» می‏پردازد که از حیث عاطفی، تکان‏دهنده‏ترین کتاب، با سبک و سیاق جدید است و قضاوت «هیوز» نسبت‏به اثر مشهور «هانا آرنت‏» ، یعنی «سرچشمه‏های توتالیتاریسم‏» این است که کتابی بود هیجان‏زده و سرشار از پیش‏داوری که تعبیراتی که عرضه می‏کرد، همواره بیش از آن بود که بر پایه داده‏های موجود، جوازی بر آن وجود داشته باشد، از حیث عدم تخصص نویسنده در تاریخ و تلاش او برای «شوکه‏» کردن خواننده، به «جالوت بورجسه‏» شباهت داشت .
هیوز در ادامه به عدم دقت وی در فرق‏گذاری میان حکومت نازیسم و شوروی اشاره می‏کند . از همه بدتر اینکه او تفاوت‏های شکلی نازی و شوروی در پدیده «توتالیتاریسم‏» را به صورت سرسری مورد بررسی قرار می‏دهد و یا دست‏کم آن دو را «ذاتا یکی‏» می‏انگاشت . شرحی که او می‏داد، اخذ هر گونه ارزیابی تفاوت میان دو نظام بود; غافل از اینکه همین تفاوت‏ها به کمونیسم روس انعطاف و دوام بیشتری داده است . (5)
هاناآرنت در بیان ویژگی‏های تفکر ایدئولوژیک که آنها را به عنوان عناصر توتالیتاریسم یاد می‏کند، یکی از آن ویژگی‏ها در تفکر ایدئولوژیک را استفاده از برهان و الزام منطقی برای توجیه و مشروعیت‏بخشیدن به نظام سیاسی حاکم ذکر می‏کند . تبعا الزام منطقی بودن در تفکر ایدئولوژیک که به عنوان عنصری است که مشروعیت، و به دنبال آن مقبولیت عمومی را همراه دارد .
خود وی در اثر مشهورش می‏نویسد:
تفکر ایدئولوژیک واقعیت‏ها را در یک سیاق مطلقا منطقی سامان می‏دهد; سیاقی که از یک قضیه اصلی بدیهی و مسلم آغاز می‏کند و سپس همه چیزهای دیگر را از همان قضیه بدیهی استنتاج می‏نماید ... . (6)
در ادامه آرنت می‏گوید: ایجاد حرکت و جنبش‏ها در مردم از سوی حکومت‏ها، لزوما مبتنی بر اجبار و ارعاب صرف نیست، بلکه برای این کار باید توجیه و مشروعیت نیز همراه آن باشد تا حجیت‏یک حرکت و جنبش برای توده‏ها تمام شده باشد .
«برای آنکه جنبش مبتنی بر ارعاب به حرکت در آید و حرکتش را ادامه دهد، به نیروی الزام‏آور قیاس منطقی نیاز دارد تا یکی با رشته آهنینش توده‏های انسان‏های منزوی را به هم فشرد ... و آنها را در دنیایی که بر ایشان بسان جنگل گشته است، حمایت کند و دیگری هر فردی را در انزوایش علیه دیگران تنها نگذارد» . (7)
به هر صورت ایدئولوژی‏ها و ایسم‏هایی که می‏توانند برای ارضای هواداران‏شان هر چیز و هر رخدادی را با استنتاج منطقی از یک قضیه اصلی توجیه کند ... . (8)
البته در این مقطع در صدد نقد و انتقاد نگاه «آرنت‏» نیستیم . آنچه به بحث ما مربوط می‏شود این است که ایدئولوژی در حوزه کارکردها، مشروعیت و توجیه منطقی و عقلی، کنش‏ها را در این عرصه بر عهده دارد که هم رکن مفهومی و اصطلاحی ایدئولوژی است و هم رکن محوری عملکرد ایدئولوژی است .
اینکه در حکومت‏های استبدادی، برای تمام کنش‏ها و واکنش‏های سیاسی خود دلیل و برهان ایدئولوژیکی می‏آورند و آن را در راستای اهداف غیرانسانی به کار می‏گیرند، لزوما به معنی درستی و صحت چنین الزامات منطقی آن است . و نه دلیلی برای غلط بودن و غیرانسانی و استبدادی بودن الزام‏های منطقی و برهانی در نظام‏های ایدئولوژیکی دیگر . «ولفگانگ لئونارد» در رابطه با این کارکرد مشروعیت‏بخشی ایدئولوژی می‏گوید:
«ایدئولوژی برای مدلل و موجه کردن تصمیم‏ها و اقدام‏هایی است که از پیش گرفته شده واز پیش به عمل آمده، اقدامات اغلب از روی ضرورت‏های عملی صورت می‏پذیرد . اما تاثیر ایدئولوژی برای توجیه آنها است و توضیح می‏دهد که سیاست «سیاست علمی‏» است . (9)

2 - 4 . کارکرد مشروعیت و توجیه در حوزه اجتماع

با توجه به آنچه در رابطه با نقش ایدئولوژی در ایجاد مشروعیت نسبت‏به حوزه سیاست گفته شد، نقش مشروعیت‏آفرینی و توجیه‏گری رفتارها و مناسبات و نهادهای اجتماعی، بدون وجود یک ایدئولوژی تحقق نمی‏یابد .
در هر حال ایدئولوژی، همانند قانون و منطق عملی رفتارهای اجتماعی مردم و همچون دستورالعملی برای نهادها و ساختارهای اجتماعی است که در ایفای رسالت و نقش‏های اجتماعی به کار گرفته می‏شود . لذا این چارچوب‏ها و قوانین اجتماعی دست‏آویز و وسیله‏ای برای منطقی و برهانی کردن تمام رفتارها و کنش‏ها و واکنش‏های اجتماعی از سوی اشخاص و جامعه است .
با توجه به اینکه ایدئولوژی همچون ملاط و سیمان نامریی است که پیوندهای اجتماعی را مستحکم می‏کند و نیز ساختارهای اجتماعی و مناسبات اجتماعی را تشخص و تعین می‏بخشد، در همه آن موارد ایدئولوژی کارکرد و کارویژه مشروعیت‏آفرینی سبت‏به تمام موارد را دارا است . در این رابطه «لئواشتراوس‏» (Leostrauss) متفکر و پژوهشگر آمریکایی که یکی از صاحب‏نظران فلسفه و اندیشه سیاسی است، در بحث‏حقوق طبیعی و تاریخ که در آن به بنیادهای سیاسی و روح مدرنیته می‏پردازد، با بیان اینکه بشر به طبع یک موجود اجتماعی است و ساختمان وجودی انسان به گونه‏ای است که تنها در جامعه می‏تواند به حیات خود ادامه دهد، بر این باور است که:
انسان‏ها چون دارای ارتباطات و مناسبات اجتماعی خاص هستند، قطعا دارای رفتارها و موضع‏گیری اجتماعی است، منطقی بودن و درست و غلط بودن آن به یک مکانیسم توجیه‏گر منطقی و برهانی نیازمند است . در این شرایط حقوق طبیعی، به جهت اینکه بشر طبیعتا اجتماعی است و بدنبال تحقق عملی عالی‏ترین فضیلت اجتماعی، یعنی تحقق عدالت می‏باشد، موضوعیت پیدا می‏کند . در این نگاه، حقوق و عدالت اجتماعی دیگر بر پایه مفاهیم متافیزیکی تبیین نمی‏شود، بلکه براساس حقوق طبیعی که از معیارهای عقلانیت‏سود انگار پیروی می‏کند، تبیین می‏شود . لذا تحقق چنین فضیلت اجتماعی برپایه حقوق طبیعی که به اعتقاد وی در یک جامعه مدنی امکان‏پذیر است، همواره به یک ایدئولوژی نیازمند است تا فعالیت‏ها و رفتارهای اجتماعی بر این مبنا را توجیه و مستدل کند .
هر گونه ایدئولوژی، کوششی است‏برای توجیه یک خط رفتاری نیازمند توجیه - یعنی خطی که عادلانه بودنش برای همگان واضح و آشکار نیست - در برابر خود و یا در برابر دیگری . (10)
لذا ایدئولوژی در یک جامعه مدنی که براساس حقوق طبیعی استوار گشته، کارکرد مشروعیت و توجیه سنخ رفتارهایی که در آن واقع می‏شود را به عهده دارد، زیرا وجود ایدئولوژی، رفتارها و حدود رفتاری افراد را قید می‏زند . نسبت‏به عدم تجاوز از مرزهای حقوق اجتماعی تبیین ایدئولوژیکی ارائه می‏کند . هر چند وی آن را آگاهی طبیعی بشر می‏نامد .
«هابرماس‏» نیز در این رابطه، در بخش نهایی کتاب خود، در بحران سرمایه‏داری مدرن، به بیان مسائل مشروعیت و منطق آن در نظام مورد نظر می‏پردازد . وی در این مقطع به نقش عوامل مشروعیت‏زا و عواملی که نظام اجتماعی را نسبت‏به نوع تحولات و بحران‏ها، توجیه و برهان ایدئولوژیکی ارائه می‏کند، می‏پردازد . به همین خاطر، دیدگاه «ماکس وبر» را درباره مشروعیت‏بیان می‏کند که همه نظام‏ها برای بقای خود به مشروعیت و مکانیسم‏هایی نیازمند است که مشروعیت و توجیه را به عهده دارند . این اعتقاد به مشروعیت‏به اعتقاد «هابرماس‏» یک رابطه ذاتی با حقیقت دارد . هر چند این اعتقاد وی با تردیدی نسبت‏به رابطه استنتاجی آن دو سازگار نیست . در غیر این صورت، پایه‏های مشروعیت صرفا اهمیت روان شناختی خواهد داشت، نه اهمیت عینی و محسوس، خود وی می‏نویسد:
«وبر» حتی می‏پذیرد، «هر قدرت یا حتی هر مزیتی از زندگی به طرزی کاملا مشهود، به توجیه خود نیاز دارد» . اگر چنین تصور شود که اعتقاد به مشروعیت، پدیده‏ای تجربی است و رابطه ذاتی با حقیقت ندارد، در آن صورت پایه‏هایی که بر آنها مشروعیت‏به طرز کاملا روشنی استوار می‏گردد، تنها از اهمیت روان شناختی برخوردار خواهند بود; اینکه چنین پشتوانه‏هایی بتوانند به اندازه کافی اعتقاد به مشروعیت چیزی را محکم کنند، به پیش‏داوری‏هایی نهادینه شده و خلقیات رفتاری قابل مشاهده گروه مورد نظر بستگی دارد . (11)
هرگونه تصمیم‏گیری در یک جامعه از سوی حاکمان و اطمینان برای اجرای چنین تصمیم‏گیری، بدون پشتوانه ایدئولوژیکی که مشروعیت و توجیه را بر عهده دارد، مقدور نیست . حتی هابرماس قواعد صوری را به عنوان مبنای مشروعیت‏بخشی تصمیم‏گیری‏ها برای کاستن از تردیدها در امر اجرا، مورد توجه قرار می‏دهد . روشن است که این قواعد به مثابه ایدئولوژی کارکردهای آن ارائه خواهد کرد . (12)
توجیه و ایجاد تبیین منطقی برای شکل‏گیری رفتارها و کنش‏ها از نگاه روان شناسان نیز پنهان نمانده و بر آن تاکید می‏ورزند .
مهم‏ترین عامل ایجادکننده اطاعت داوطلبانه، آن گونه که مورد بحث ما بوده، یک ایدئولوژی مسلط از سوی فرد است . این ایدئولوژی به اقتدار فرد مسئول رسمیت می‏بخشد و پیروی از دستورات او را توجیه می‏کند ... این ایدئولوژی مسلط است که فرد را وادار می‏کند که از استقلال خود چشم بپوشد و آن را در خدمت هدف‏ها و مقاصد یک سازمان اجتماعی بزرگ‏تر قرار دهد . (13)
به هر صورت، مشروعیت‏بخشی و توجیه‏آفرینی از کارکردهایی است که هم در نظام مدرنیته ضرورت دارد که بر نظام تفسیری و ایدئولوژی مبتنی بر مرجعیت علمی استوار است و هم در نظام تفسیری مبتنی بر دین، به همین جهت هابرماس به تصریح، مشروعیت را از کارکردهای بنیادی و ضروری می‏داند .
وی در این رابطه می‏نویسد: از کارکردهای بنیادی نظام‏های تفسیری که تداوم‏بخش جهان است، جلوگیری از آشوب، یعنی غلبه بر عارضی بودن است . مشروعیت‏یافتن مراتب اقتدار و هنجارهای اساسی را می‏توان به صورت یکی از موارد خاص این کارکرد «معنابخشی‏» دانست‏» . (14)

3 - 4 . کارکرد مشروعیت و توجیه در حوزه اقتصاد

ایدئولوژی در حوزه اقتصاد، کارآمدی ساختارها و مناسبات اقتصادی را با توجیه منطقی جلوه دادن آنها، تحقق عینی می‏بخشد . هم چنین رفتارها و روابط اقتصادی را تبیین و توجیه علمی می‏کند; یعنی ایدئولوژی با موجه و مدلل کردن کلیه عملکردها در هر سطحی و با نسبت دادن و ربط دادن آن به یک نظام فکری و عقیدتی مورد پذیرش توده‏ها و نظام، به گونه‏ای اقناع و رضایت ایجاد می‏کند که می‏تواند ضعف‏ها و عملکرد ناصحیح متصدیان را در حوزه اقتصادی نسبت‏به ساختارها و نهادها بپوشاند .
از آنجا که ایدئولوژی قدرت تبیین و توجیه و اقناع در تمامی عرصه‏ها و حوزه‏ها و در هر سطحی دارا می‏باشد، مقبولیت عمومی را نیز به واسطه آن می‏توان بدست آورد .
از این جهت، با مقبول جلوه دادن و مشروعیت‏بخشیدن، می‏توان در جهت‏حفظ وضعیت موجود اقتصادی تلاش کرد و آن را در راستای منافع ملی و عمومی تلقی کند . (15)
البته گفتنی است که مشروعیت‏آفرینی ایدئولوژی، لزوما به معنای پرده‏پوشی بر ناکارآمدی و ضعف‏ها در همه قلمروهای مورد بحث نیست، (16) بلکه مشروعیت و توجیه ارائه دلیل منطقی و برهان اقناع‏کننده ایدئولوژیکی است که هم افکار عمومی را راضی می‏کند و هم دغدغه‏های درونی توده‏ها را نسبت‏به عملکرد و ضعف حاکمان و رهبران رفع شده و تسکین می‏یابد . لذا در این مشروعیت ایدئولوژیکی، هم اقناع فکری را با خود به همراه دارد، و هم یک اثر روان شناختی و اعتقادی از خود بجای می‏گذارد و به بسیج توده‏ها و یکپارچه سازی آن کمک می‏کند .
«ولفگانگ‏» در این رابطه می‏گوید: «ایدئولوژی در خدمت مشروع کردن رژیم است و این امکان را فراهم می‏کند که شرایط و ضربه‏های سنگین اقتصادی توجیه گردد . ادعا شود که کارها در خدمت‏یک ایدئولوژی است و بر یک ایدئولوژی تکیه دارد .» (17)
در همین رابطه «جان کنت گالبرایت‏» (18) نیز بر این باور است که یک نظام اقتصادی برای تداوم فعالیت‏های خود و ایجاد اعتماد نسبت‏به یک سیستم اقتصادی حاکم، نیازمند مشروعیت و توجیه عقلانی است و این مشروعیت و توجیه عقلانی نیز از ارکان نظام فکری و عقیدتی حاکم بر یک سیستم اقتصادی حاصل می‏شود .
«گالبرایت‏» با ترسیمی که در ابتدا از توهم تا ایمنی و عدم اطمینان در نظام اقتصادی سرمایه‏داری ارائه می‏کند، وجود مکانیسم‏هایی که در یک سیستم اقتصادی دلهره و تشویش درون را خاتمه دهد، یاد آور می‏شود و می‏نویسد: «وجود داشتن نظام یا به عبارت دقیق‏تر، اقتصادی که بر اساس مشخصات آن ساخته شده باشد، در آن قواعد رفتاری سخت رعایت گردد، مساوی است‏با برطرف شدن تمام دلهره‏ها و نگرانی‏ها . فصل پیشین (توهم ناایمنی) این سیستم، توصیف کننده یک نظام اقتصادی با کارآیی اجتماعی عالی است ... .» . (19)
وی با بیان اینکه مدل رقابتی اقتصاد کلاسیک در جامعه سرمایه‏داری در شرایطی پا به عرصه گذاشته بود که مدل دیگری برای تفسیر زندگی اقتصادی پرداخته نشده بود، به این نکته اشاره می‏کند که هر اقتصادی بدون پشتوانه اعتقادی و ایدئولوژیکی مشروعیت‏بخش و توجیه‏گرا که خود از آن به الهیات اقتصادی تعبیر می‏کند، قادر به ادامه زندگی نخواهد بود .
انسان بدون یک الهیات اقتصادی، بدون نوعی توجیه عقلانی برای ترتیبات مجرد و ظاهرا ناقصی که موجبات امرار معاش او را فراهم می‏آورند، قادر به زندگی نیست . مدل رقابتی یا کلاسیک برای این منظور محاسن فراوان داشت . هم جامع بود و هم اجزای داخلی آن هماهنگ و یکدست‏بودند .
آدم محافظه‏کار می‏توانست ادعا کند که مدل رقابتی تصویری از واقعیت است و آن را دلیلی برای توجیه نظام موجود بشمارد . این مدل برای آدم اصلاح‏طلب می‏توانست‏یک هدف یا چراغ راهنمای نشان دهنده راه تغییرات لازم باشد ... . (20)
به هر صورت، ایدئولوژی به صورت کلی، در تمام نظام‏ها و سیستم‏های حکومتی پیشین و جدید، همواره با توجیه و مشروعیت آفرینی بقا و تداوم آنها را تضمین کرده و می‏کند .
حتی در عصر حاضر که با عصر «ارتباطات‏» و ظهور رسانه‏های جمعی و تکنولوژی‏های پیچیده اطلاع‏رسانی مواجه هستیم، شاهد ظهور یک امپریالیسم مدرن هستیم که با شکست مرزها و دیوارهای جغرافیایی، برای مشروعیت و توجیه هژمونی خود با خود ایدئولوژی فرامدرنیسم را تولید کرده است; از این‏روی مشروعیت و توجیه منطقی چنین سلطه و هژمونی را ایدئولوژی فرامدرنیسم بر عهده گرفته است .
این ایدئولوژی به تعبیر جبسون ، فرامدرنیسم است که دقیقا در جهت توجیه وضع موجود طراحی شده است . ایدئولوژی از این منظر، مجموعه‏ای از ایده‏ها است که به قدرت هژمونیک جهان مشروعیت و مقبولیت می‏دهد; یعنی قدرت هژمونیک برای اینکه بتواند پایداری و ثبات و همچنین بقا داشته باشد، به قدرت نرم‏افزاری نیازمند است که این قدرت نرم‏افزاری قدرت ایدئولوژیک است . (21)

کارکرد ایدئولوژی در حوزه فرد

ایدئولوژی در سطح فرد نیز دارای کارکردهای ویژه است، لذا تاثیرگذاری ایدئولوژی در سطح فرد و شخص بیان‏گر میزان و قلمرو نفوذ ایدئولوژی است . ایدئولوژی همان کارکردهایی که در حوزه عمومی ایفا می‏کند، در حوزه شخصی و فردی نیز بر عهده دارد .
لذا ایدئولوژی از یکسوی وحدت و انسجام فکری و عملی فرد را موجب می‏شود، زیرا ایدئولوژی می‏تواند نظام فکری هماهنگی در فرد به‏وجود آورد که کل رفتارها و کردارها و روابط فردی را منسجم و هماهنگ کند . از این‏روی وحدت و یکپارچگی می‏تواند به‏واسطه ایدئولوژی، به کنش و واکنش‏های خصوصی و فردی شکل و تعین خاص بخشد . در این رابطه، سید قطب در ضمن بیان یکی دیگر از ویژگی‏های ایدئولوژی اسلامی به کارکرد وحدت‏گرایی و ایجاد انسجام روانی و روحی انسان بواسطه ایدئولوژی اشاره می‏کند و بر این باور است که جهان بینی اسلامی به لحاظ جامعیت و شامل بودن، تمام حرکت و اشیای هستی، عالم را به یک اراده برتر که جامع و همگانی است‏برمی‏گرداند . با ارجاع بشر به اراده و مبدا واحد موجب می‏شود که افکار، ارزش‏ها، ارزیابی‏ها، و شرایع و قوانین منسجم و یکپارچه شود . با وحدت و انسجام روحی و روان، انسان از خلاء و پوچی در هستی رهایی پیدا کند .
چون انسان بدین‏گونه مجتمع شد، در ادراک و رفتارش، فکر و پاسخگوییش در مراحل عقیده و رفتار و دریافت و همچنین مسئله زندگی، مرگ، کوشش، حرکت، سلامت، رزق و بالاخره دنیا و آخرت ... دیگر صدپاره‏ای نخواهد بود که هر رویش به کعبه‏ای و هر قدمش در جاده‏ای باشد . (22)
این تمرکز روانی و حرکتی (تجمع)، همان امتیاز بزرگ اسلام و جهان‏بینی اسلامی است که تفسیر تمام حقایق در روح بشری و توجیه همه جوانب فعالیت‏های انسانی نیز می‏باشد . (23)
انسان وقتی بدین گونه متمرکز گردد، دارای بهترین حالات خود خواهد بود، زیرا در حالت «وحدت‏» که نشانه‏ای از حقیقت و واقعیت در تمام مراحل جهان و حیات است، قرار خواهد گرفت ... . (24)
سید قطب با اعتقاد بر اینکه دین اسلام یک سیستم عملی است که متکفل مدیریت و اداره هماهنگ زندگی مادی و معنوی است، به وحدت و یگانگی شخصیت انسان که از رهگذر چنین سیستم عملی حاصل می‏شود، اشاره می‏کند و می‏نویسد:
اگر وحدت برنامه و عقیده به وجود نیاید، یعنی باطن و درون او فرمانبر یک قانون و زندگی، و نیروهای حیاتی او محکوم قانونی دیگر باشد ... در این صورت انسان یگانگی و وحدت شخصیت‏خود را از دست داده، گرفتار «شخصیت مزدوج‏» می‏گردد . (25)
در کنار و همراه این وحدت و انسجام در بخش خصوصی، تمایلات و گزینش‏ها و موضع‏گیری‏های شخصی افراد در یک جهت و سمت و سوی خاص تعین می‏یابد . لذا کارکرد ایدئولوژی در حوزه فردی و شخصی، به انگیزه‏ها و موضع‏گیری افراد و رفتارهای فردی وحدت و انسجام می‏بخشد .
برای تبیین کارکردهای فردی، می‏توان کارکردهای ارزش‏ها را که به اعتقاد «روکیش‏» باورهای آمرانه و نهی‏آمیز می‏باشد، اشاره کرد که در واقع همان کارکردهای ایدئولوژیک در قلمرو شخصی و فردی است .
«دکتر عبداللطیف محمد خلیفه‏» ، با ذکر کارکردهای ارزش‏ها، آن را به کارکرد انگیزشی و کارکرد توافقی ارزش‏ها و کارکرد دفاع از «خود» و کار کرد معرفت‏یا تحقق «من‏» تقسیم می‏کند و در مورد این کارکردها می‏نویسد: از کارکردهای مستقیم ارزش‏ها و همسانی ارزش‏ها، جهت دهی کارهای بشری به موقعیت‏هایی است که در مسیر زندگی، در معرض آن قرار می‏گیرند . ارزش‏ها، به اعتبار این که ابزار استمرار تصویر فرد از خود و نکو داشت آن تصویر، به این کارکردها می‏پردازد . «مک دوگل‏» آن را احساس توجه به خود می‏نامد .
رشد نظام ارزش‏های فرد، به تحقق توافق روانی و اجتماعی وی منجر می‏شود . هر دوره سنی، نظامی از ارزش‏های مخصوص به خود دارد که از دیگر دوره‏ها بنابه ویژگی‏های شناختی، عاطفی و رفتاری آن متمایز است . این نظام در حالت توازن خود، به تحقق توافق فرد با قوانین و معیارهای اجتماعی و اخلاقی رایج در جامعه منجر می‏شود .
روانکاوان معتقدند که ارزش‏ها در زمینه خدمت‏به نیازهای دفاع از «خود» ، کم اهمیت‏تر از میل‏ها نیستند; ارزش‏ها در کار توجیه‏پذیر کردن خاص برای تامین زندگی خود، به فرد یاری می‏نماید . (26)
«اورتکاای گاست‏» ، در همین زمینه با تصریح به اینکه انسان بدون باور و اعتقاد وجود ندارد، به اهمیت و کارکرد اساسی نظام اعتقادات در ایجاد حس جهت‏یابی و تعیین جهت و سمت و سوی حرکت اشاره می‏کند و می‏نویسد: جهان و اعتقادات ما نسبت‏به جهان، حس جهت‏یابی ما را تشکیل می‏دهند و سمت و سوی ما را تعیین می‏کنند . همچون قطب نمایی جهت‏حرکت‏ها و اقدام‏های ما را مشخص می‏سازند . انسان بحرانی، بدون جهان، به حال خود رها شده است . به درون آشوب‏ها و نابسامانی‏های یک محیط افتاده، و در یک وضعیت‏حسرت‏بار فاقد هر نوع جهت‏یابی گرفتار شده است ... . انسانی که احساس گسستگی می‏کند، ممکن است‏با سردی شک‏آمیز با اضطراب یا با ناامیدی واکنش نشان دهد ... . (27)
به همین جهت، انسان برای گریز از خلاء و اضطرابی که با بحران ایدئولوژیکی و خلاء ید کردن انسان از نظام فکری و عقیدتی مبتنی بر متافیزیک حادث شده، می‏باید برای تصمیم‏گیری در مورد وجودش، باید در مورد «باید و نبایدهایش‏» در مورد جهان، به مخزنی از باورها و اعتقادات مجهز باشد، باید این گنجینه را داشته باشد و در مورد آن متقاعد شده باشد ... . (28)
از این روی، ایدئولوژی هویت فردی و شخصی را نیز تعیین می‏کند . انسان را از هم گسیختگی روانی و درونی در تعارض و کشمکش میان انواع گرایش‏ها و گزنیش‏ها و استارها رهایی می‏بخشد .
لذا حوزه رفتاری شخص و کنش‏های فردی با هویت‏خاص و معین، به مفهوم زندگی و هستی و زاویه دید و نگاه وی نسبت‏به خود و هستی، معنا و مفهوم می‏بخشد . از این حیث، هویت فردی که بوسیله ایدئولوژی حاصل شد، امنیت روانی و فکری فرد را تامین می‏کند و فرد را از اضطراب و تشتت مصون می‏دارد . چنانچه «گی روشه‏» یکی از خصوصیات اصلی ایدئولوژی و کارویژه آن را مرتبط بودن ایدئولوژی با خصوصیات روانی فرد ذکر می‏کند که چگونه ایدئولوژی بر کاهش اضطراب و تشویش درونی و ناامنی درونی و روحی کمک می‏کند . وی می‏نویسد: «در مورد خصوصیات روانی ایدئولوژی همچنان که گفتیم، می‏توان از حالات اضطراب‏انگیز و تهاجمی و هیجان تند درونی که در میان اعضای یک جامعه به‏وجود می‏آورد و همچنین انتقال این احساسات بر روی «ما» ، از طریق وحدت افراد یا گروه و یا جامعه که به‏وجود آورنده «ما» هستند، نام برد ... .» . سخن کوتاه، اختلاط خصوصیات دوگانه اجتماعی - روانی، به ایدئولوژی، نیروی استثنایی بخشیده است . نیازها و تمایلات افراد در اینجا به اضطرابات و جاه‏طلبی‏ها و آرزوها پیوند می‏خورد و حالات روانی افراد و ایستارهای جمعی متقابلا در یکدیگر اثر می‏گذارند و در هم گره می‏خورند . (29)
در هر حال، ایدئولوژی تمام رفتارهای فرد و کنش شخصی را در محدوده، فردی توجیه و مشروع می‏کند . از این روی تمام کارکردهای ایدئولوژی در یک فرایند خاص، برای پاسخ‏گویی به نوع خاص از مطالبات، در تمام حوزه‏ها شرکت و مشارکت می‏جویند . لذا این کارکردها به صورت مجزا و مستقل و منفک از هم عمل نمی‏کنند، بلکه در تعامل هم می‏توانند در تمام حوزه‏ها و زمینه‏ها تاثیرگذار باشند .

پي نوشت ها:

1) ایدئولوژی، ص 78 .
2) totalitarism
3) Hanah Arendt
4) H . stuart Hughes
5) هجرت اندیشه اجتماعی، ص 146 و 147 .
6) توتالیتاریسم، ص 327 .
7) توتالیتاریسم، ص 331 .
8) توتالیتاریسم، ص 322 .
9) چرخشهای یک ایدئولوژی، ص 128 .
10) حقوق طبیعی و تاریخ، ص 149 .
11) بحران مشروعیت، ص 207 .
12) بحران مشروعیت، ص 209 .
13) زمینه روان‏شناسی، ج 2، ص 399 .
14) هابرماس، بحران مشروعیت، ص 241 .
15) در رابطه با فرق بین توجیه و مشروعیت‏با پرده‏پوشی ژان بشلر می‏نویسد: «در پرده‏پوشی فرد سعی می‏کند چیزی را از چشم دیگران پنهان کند، در توجیه بازرگان سیاسی تلاش می‏کنند بر عمل سیاسی خود دلیل منطقی بیاورد» ص 67 .
16) تکمیل شود .
17) چرخش‏های یک ایدئولوژی، ص 128 و 129 .
18) John Kenneth Galbraith
19) سرمایه‏داری آمریکا، ص 12 .
20) سرمایه‏داری آمریکا، ص 16 .
21) فرامدرنیسم و تحلیل گفتمان، ص 14 .
22) ویژگی‏های ایدئولوژی اسلامی، ص 231 .
23) ویژگی‏های ایدئولوژی اسلامی، ص 233 .
24) ویژگی‏های ایدئولوژی اسلامی، ص 232 .
25) آینده در قلمرو اسلام، ص 47 .
26) بررسی روان‏شناختی تحول ارزش‏ها، صص 169 - 170 .
27) انسان و بحران، ص 106 .
28) انسان و بحران، ص 108 .
29) تغییرات اجتماعی، ص 86 .

منبع: www.hawzah.net