نویسنده: محمود سرافراز

 

مقدمه

بی‌تردید می‌توان نقطه آغازین پیدایش فعالیت‌های حفاظتی در تاریخ بشر را به زمانی تفسیر کرد که زمامداران قبایل و جوامع خُرد دانستند که برای دوام و بقا، افزون بر قدرت نظامی و برتری اقتصادی، کسب اطلاعات دقیق از رقیب و حفظ اطلاعات خویش ضرورتی انکارناپذیر است. هرچه حضور انسان بر کره‌ی خاکی طولانی‌تر می‌شد، درک درستی این سخن بیشتر می‌شد، چرا که ترفندهای نفوذ در ارکان حکومت‌ها پیچیدگی بیشتری به خود می‌گرفت؛ طلایه‌داران جنگ‌ها، به جای افسران ارشد رزم‌جو، جاسوسان خبره‌ای بودند که اسرار نظامی گردان مقابل را صفحه به صفحه ورق می‌زدند، و پیروزی عرصه‌ی جنگ را کسانی رقم می‌زدند که سکوت و حفظ اسرار را بر خود تکلیف کرده بودند.
اسلام دینی است که بنیان خود را بر اجتماع نهاده و این معنا را به صراحت اعلام کرده و در هیچ شأنی از شئون بشری، مسئله اجتماع را مهمل نگذاشته است. جای انکار نیست که فرهنگ دینی پر از مؤلفه‌های مهمی است که در تعریف سامانه‌ی حفاظت اطلاعات و کسب اطلاعات و در تدوین راهکارهایی برای کاربردی کردن آن سامانه دخیل می‌باشند. پیشوایان معصوم (علیهم السلام)، از سویی برای حفظ کیان شیعه و ایجاد امنیت شیعیان در مقابل حاکمان جور روش‌هایی را تعلیم می‌دادند که زمینه‌ساز حفظ جان، سرمایه، دین و نیز باورهای شیعی و گاه- آنگاه که حکومت دینی بود، روش‌هایی که گاه حفاظتی بود و گاه اطلاعاتی و جاسوسی و برای به دست آوردن اطلاعات از دستگاه ظالم حاکم. علی‌بن یقطین، در عصر امام هفتم، شاگرد موفق این آموزشگاه است که با کاربست آن روش‌ها کارآمدی سفارش‌های آن بزرگواران را به اثبات رسانده است. از سوی دیگر، ایشان طبق دستور قرآن به «وَلا تَجَسّسُوا» (حجرات: 12) از تجسس‌های ناروا پرهیز داده‌اند.
سخن از روش‌های ضدجاسوسی پیشوایان معصوم (علیهم السلام) نیز در تاریخ اسلام ثبت شده است. برای نمونه، پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برای حفظ امنیت مدینه و جلوگیری از نفوذ جاسوسان افراد غریبی که وارد مدینه می‌شدند را در مکانی به نام «عریف» قرنطینه می‌کرد: «کان الرجل منا إذا قدم المدینة فکان له بها عریف نزل علی عریفه و إن لم یکن له بها عریف نزل الصفة» (مقریزی، 1420، ج10: 158؛ ادریسی، بی‌تا، ج1: 363)؛ هر که وارد مدینه می‌شد در عریف خود (خانه‌ی آشنای خود) منزل می‌کرد و اگر برایش عریفی نبود، در صفه سکنا می‌گزید.
گاه در تاریخ اسلام، به ویژه در حکومت نبوی و علوی، سخن از نظارت حکومتی بر کارگزاران است که البته، بدون جاسوسی ممکن نیست. برای نمونه، به نقل از امام رضا (علیه السلام) رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بر کارگزاران خود نظارت داشت: «کانَ رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) إذَا بَعَثَ جَیشاً فَاتَّهَمَ أمیراً بَعثً مَعَهُ مِن ثِقَاتِهِ مَن یَتَجَسَّسُ لَهُ خَبَرَهُ». (حر عاملی، 1409، ج15: 60)؛ وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) لشکری را بسیج می‌کرد، اگر فرمانده آنان متهم می‌شد از افراد موثق خود کسانی را می‌فرستاد که کارهای او را زیر نظر بگیرند و به ایشان گزارش دهند.
با توجه به مسائلی از این دست که می‌تواند دغدغه‌ی کارگزاران حکومتی- به ویژه مسئولان امنیتی و نیروهای وزارت اطلاعات- در عملیات‌های جاسوسی و ضد جاسوسی باشد فقه پویای شیعه برای هر یک از پرسش‌های پیش‌رو در بحث از جاسوسی و ضد جاسوسی پاسخ‌هایی مناسب دارد.

مفهوم شناسی

1. تجسّس

از ریشه‌ی «جسّ، یجسّ» به معنای حس کردن با دست برای شناسایی چیزی می‌باشد. (محقق، 1364، ج5: 166-167). تجسّس کنجکاوی در احوال و افعال پنهانی و مخفی دیگران و شناسایی پنهان و ظریف آن‌ها و جستجوی از درون امور می‌باشد. (مصطفوی، 1360، ج2: 86-87). بنابراین، تجسس از نظر لغوی و واژه شناسی عبارت است از کنجکاوی کردن، بررسی کردن، تفحص کردن و خبریابی از اموری که مردم می‌خواهند پنهان بماند.
برخی بر این باورند که تجسس عبارت است از: کسب اطلاعات از لغزش‌های مؤمنان که در شمار رذایل اخلاقی است. در این صورت، جاسوس از ماده تجسس است و هرگاه مراد از کسب اطلاعات برای خیر باشد از ماده‌ی تحسس استفاده می‌شود. (طباطبایی، 1417، ج18: 323). اما ابوعبیده تحسس و تجسس را به یک معنا گرفته است (ر.ک. طبرسی، 1372، ج9: 205). به نظر می‌رسد آنچه علامه طباطبایی نقل کرده نگاه تفسیری به این واژه باشد و در لغت هم معنا باشند و تجسس به معنای کسب اطلاعات باشد. (ر.ک. ابن جوزی، 1422، ج4: 151-152). اما آنچه ما را در ردّ سخن علامه مردّد می‌کند این است که برخی اهل لغت نیز تجسّس را در جایی می‌دانند که انگیزه شر در میان باشد و تفحص در اسرار مردم با نیت خیر است را تحسّس نامیده‌اند. (ابن منظور، 1408ق، ج6، 38).

2. جاسوس

بر وزن فاعول، کسی است که در اوضاع و احوال پنهانی مردم کنجکاوی کرده، به تجسّس از اخبار می‌پردازد. (ابن منظور، 1408، ج2: 283؛ مصطفوی، 1360، ج2: 86؛ قرشی، 1371، ج2: 38).
یکی از معانی «عین» جاسوس است، یا به این سبب که عمل جاسوسی با چشم انجام می‌پذیرد یا به دلیل اهمیت نگاه کردن و رؤیت. (مصطفوی، حسن، 1360، ج8: 282؛ قرشی، 1371، ج5: 84؛ فیومی، 1414، ج2: 440).

3. سمّاع

صیغه‌ی مبالغه از «سمع»، به معنای بسیار گوش‌گیر و گوش فرادهنده، جاسوس و خبرجو است (قرشی، 1371، ج3: 324323). در قرآن کریم آمده است: «وَ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوکَ ...» (مائده، 41-42)؛ بسیار گوش‌گیر و گوش‌فراده‌اند برای اینکه بشنوند و درباره‌ی تو دروغ گویند و گوش‌‌گیر و جاسوس‌اند برای قوم دیگر که پیش تو نیامده‌اند [و می‌خواهند کلام تو را به آن‌ها برسانند]». در مجمع البحرین درباره سماعون چنین آمده است: «سماعون لهم... و یقال ای یتجسسون الاخبار لهم...». (طریحی، 1375، ج4: 346).
چنان‌که ملاحظه شد، واژه‌های جاسوس، عین و سمّاع در لغت به معنای جاسوسی و جاسوس به کار رفته‌اند.
از مجموع سخن و آرای اهل لغت به دست می‌آید که تجسّس به معنای کاوش و جستجوی خبر است و انگیزه‌ی این کاوش در اصل مفهوم تجسس دخالتی ندارد.
به این ترتیب، غرض و هدف از تجسس هرچه باشد (خوب یا بد)، در صدق مفهوم تجسس تفاوتی ایجاد نمی‌کند و انگیزه‌ی خیر، اگر دخالتی هم داشته باشد، تنها در نفی حکم (حرمت) است، نه در صدق موضوع [یعنی تجسس].

اقسام و موارد تجسس

تجسّس از این نظر که مصلحتی در برداشته باشد یا خیر، متفاوت بوده بر چند قسم است:
1. به صرف کنجکاوی و آگاهی از احوال اشخاص و بدون انگیزه‌ی عقلایی انجام شود؛
2. با نیت و انگیزه‌ای فاسد مثل هتک، گسترش فحشا و آزردن مؤمنان، و به نفع بیگانگان انجام گیرد؛
3. با قصد و انگیزه‌ای سالم صورت پذیرد که خود به دو قسم دارد:
3-1. غرض و هدفی لازم و ضروری در میان باشد، مانند حفظ حکومت در برابر نفوذ کافران و منافقان، جلوگیری از گسترش انواع فساد اجتماعی و اخلاقی و ظاهری یا مالی، برطرف ساختن زمینه‌های گمراهی و انحراف از جوامع اسلامی، آگاهی از چگونگی کارکرد کارگزاران حکومت، باخبر شدن از وجود اختلاس و ارتشا، و آگاهی از وضعیت نیروها و تجهیزات دشمن.
3-2. هدفی راجح و با ارزش (غیرلازم) در میان باشد، مانند یافتن افراد صلاحیت‌دار برای اعطای مناصب شایسته به آن‌ها، آگاهی از دانش‌های روز، به دست آوردن میزن رضایت عمومی از نحوه‌ی اداره‌ی امور، و کشف نیازهای اجتماعی.

حکم دو قسم اول

در حرمت قسم اول و دوم جای هیچ تردیدی نیست و قرآن و سنت به روشنی بر این امر دلالت دارند.

الف. آیات

- «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لاَ تَجَسَّسُوا وَ لاَ یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ‌». (حجرات: 12)
ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از بسیاری از گمان‌ها بپرهیزید که پاره‌ای از گمان‌ها گناه است، و جاسوسی مکنید، و بعضی از شما غیبت بعضی نکند. آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟ از آن کراهت دارید. [پس] از خدا بترسید که خدا توبه‌پذیر مهربان است.
مقتضای اطلاق نهی که در آیه آمده، حرمت هر دو قسم (اول و دوم) است.
محقق اردبیلی می‌گوید: «ولاتجسسوا» در آیه یعنی در جستجوی عیوب مسلمانان نباشید. و نهی از دنبال کردن نقص‌های مسلمانان در روایات بسیاری آمده است...». (مقدس اردبیلی، بی‌تا: 417).
قرطبی در کتاب تفسیر خود می‌نویسد: «معنای آیه این است که رفتار ظاهری افراد را ملاک برداشت خود قرار دهید و در جستجوی کاستی‌های مسلمانان نباشید، یعنی هیچ کدامتان به دنبال عیب برادر دینی خود نباشد تا از آن آگاهی یابد، چرا که خداوند آن را پوشانیده است». (قرطبی، 1364، ج16: 333).
علامه طباطبایی می‌نویسد: «تعلیلی که در جمله [أیُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یَأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا ] برای حرمت غیبت آمده تعلیل برای حرمت تجسس نیز است، چون فرق غیبت با تجسس تنها در این است که غیبت اظهار عیب مسلمانی برای دیگران است- چه اینکه عیبش را خودمان دیده باشیم و چه اینکه از کسی شنیده باشیم- و تجسس عبارت است از اینکه به عیب او علم و آگاهی پیدا کنیم». (طباطبایی، 1417، ج18: 324-325).
مقتضای نبود تقید در کلام مفسران آن است که در حکم حرمت، میان قسم اول و دوم تفاوتی نیست.
«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ‌». (نور: 19).
کسانی که دوست دارند که زشتکاری در میان آنان که ایمان آورده‌اند شیوع پیدا کند، برای آنان در دنیا و آخرت عذابی پردرد خواهد بود، و خدا[ست که] می‌داند و شما نمی‌دانید.
این آیه‌ی شریف، گرچه تصریح به حرمت تجسّس ندارد، به طورکلی، شایع کردن فحشا را که نتیجه‌ی جاسوسی و تفتیش می‌باشد تحریم می‌کند. و اگر قایل به حرمت مقدمه‌ی حرام باشیم، می‌توان گفت: از این آیه‌ی شریف نیز حرمت جاسوسی در عیوب مسلمین درمی‌آید.
اما این سخن جای تأمل و درنگ دارد، چرا که تجسس به خودی خود و تا هنگامی که به مرحله‌ی فاش ساختن نرسد، اشاعه‌ی فحشا نیست، چنان‌که محقق اردبیلی در ذیل آیه مذکور می‌نویسد: «یعنی آن‌ها که قصد رواج فحشا و آشکار ساختن آن را دارند و برآنند تا با نسبت دادن زشتکاری به مؤمنان سبب رسوایی آنان گردند». (مقدس اردبیلی، بی‌تاف 378). از این‌رو، نهی از پراکندن زشتکاری نهی از مرتبه‌ی پسین است و ناظر به خود تجسس و مرتبه‌ی پیش از اشاعه نیست. با این استدلال، اگر جاسوسی و تجسّس مصداق و مقدمه‌ی اشاعه‌ی فحشا نگردد، نمی‌توان به واسطه‌ی این آیه حکم به حرمت آن نمود. مثلاً در جایی که دولت اسلامی به سبب مصلحتی بزرگ و برای جلوگیری از اشاعه‌ی فحشا مجبور به جاسوسی حال افراد گردد، جاسوسی مذکور مصداق این آیه شریف نخواهد بود.

ب. روایات
امام صادق (علیه السلام)
«اقرَبَ ما یَکُونُ العَبدُ إلَی الکُفرِ أن یُوَاخِیَ الرَّجُلُ الرَّجُلَ عَلَی الدَّینِ فَیٌحصِیَ عَلیهِ عَثَراتِه وَ زَلاتِهِ لیُعَنفَهُ بِها یَوماً ما». (محدث نوری، 1408، ج1، 379؛ ابن خالد برقی، 1371، ج1: 104).
نزدیک‌ترین حال بنده [خدا] به کفر این است که با کسی اخوت دینی برقرار کرده باشد ولی لغزش‌ها و اشتباه‌های او را حفظ کند تا روزی با به رخ کشیدن لغزش‌هایش وی را تقبیح و سرزنش کند.
- الجَهلُ فِی ثَلاثِ... وَ التَّجسُّسِ عَمَّا لَا یَعنی. (ابن‌شعبه حرانی، 1404: 317)
جهالت [و کم عقلی] در سه چیز است: ... و در تجسس کردن از چیزی که مورد احتیاج و دارای غرض عقلایی نباشد.
- مَن قالَ فِی مُؤمِنِ مَا رأتهُ عَینَاهٌ وَ سَمعَتهُ اُذنّاهُ فَهُوَ مِنَ الَّذینَ قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ «إن الَّذینَ یُحِبونَ أن تَشیعَ الفاحِشَهُ فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُم عَذابٌ ألیم». (کلینی، 1365، ج2: 357).
هر کس درباره‌ی مؤمنی چیزی بگوید که با دو چشمش دیده و با دو گوشش شنیده است [و بدی او را شایع سازد] از جمله اشخاصی است که خداوند عزّوجل در مورد آن‌ها فرموده است: «کسانی که دوست دارند که زشتکاری در میان آنان که ایمان آورده‌اند شیوع پیدا کند، برای آنان در دنیا و آخرت عذابی پر درد خواهد بود».
روایاتی از این دست و نیز روایاتی که در حرمت غیبت آمده است هم بر حرمت جاسوسی از قسم اول و دوم اشاره دارد وهم تعریضی است به حلیت جاسوسی آنگاه که غرضی عقلایی داشته باشد. و نیز روایاتی که از افشای سرّ خبر می ‌‎دهند عام است از سرّی که به سبب تجسس کشف می‌شود و سرّی که برادر مؤمنی به برادرش اعتماد می‌کند و از اسرار خود برایش نقل می‌کند، چنان که امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: «أقرَبُ مَا یَکُونَ العَبدُ إلَی الکُفرِ أن یُوَاخِیَ الرَّجُلَ عَلَی الَّدین فَیُحصِیَ عَلیهِ عَثَراتِه وَ زَلاتِهِ لِیُعَنفَّهُ بِهَا یَوماً مَا»؛ نزدیک‌ترین حال بنده [خدا] به کفر این است که با کسی برادر دینی باشد و لغزش‌های او را حفظ کند تا روزی (روز مبادا) با این لغزش‌ها او را تقبیح کند. [و از او به زشتی یاد نماید].

حکم قسم سوم؛ تجسّس روا

اگر بگوییم که ادله‌ی حرمت تجسس مطلق است و همه‌ی موارد تجسس و تفتیش را شامل می‌شود، در مواردی طبق قانون تزاحم و برای رسیدن به مصلحت بالاتر اهم و اصلح را مقدم می‌کنیم. به بیان دیگر، گرچه- بدون تردید- تجسس در اسرار مردم حرام است، در صورتی که مصالح تجسس اهم از صلحت حفظ اسرار مردم باشد، تجسس جایز بلکه گاهی واجب است. این سخن یا از این روست که به مقتضای قاعده‌ی تزاحم عمل شده است یا از این‌رو که موضوع حرمت تجسس از ابتدا مقید بود به اینکه تجسس از روی اغراض صحیح نباشد.
با این مقدمه، اصل بحث را تجسس روا را در سه جایگاه تجسس برای تشکیل و مدیریت خانواده، تجسس برای مدیریت سازمان، جاسوسی از دشمن پی می‌گیریم.

1. تجسس برای تشکیل خانواده و مدیریت آن

رسول گرامی اسلامی (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره‌ی ازدواج دستور داد که همسر خود را از خاندان خوب و اصیل برگزینید و قبل از انتخاب در تبار او پرسش کنید:
اختَارُوا لِنُطفِکُم فَإنَّ الخَالَ أحَدُ الضَّجیعَینِ (این اشعث کوفی، بی‌تا: 90).
برای نسل و اولاد خود همسر پاکی [از میان افراد خوب] جستجو کنید که دایی نمونه‌ای برای شناخت خواهرزاده‌ی خویش است.
شاید شگفت زده شوی، اگر بشنوی که امام موسی کاظم (علیه السلام) برای حفظ حریم خانواده‌ی خود استراق سمع می‌نمود:
حسین فرزند موسی بن جعفر (علیه السلام) از مادرش روایت می‌کند که گفت: امام موسی به جعفر (علیه السلام) در پشت بام خوابیده بود و من پایشان را می‌مالیدم. ناگهان، حضرت با عجله از جا بلند شد و به محلی دیگر رفت. من هم پشت سر ایشان رفتم و مشاهده کردم که امام به سخنان دو تن از غلامانش که با دو تن از کنیزکان- در حالی که دیواری بینشان حایل بود- صحبت می‌کردند گوش می‌دهند. حضرت همین که مرا دید، فرمود: «چه وقت اینجا آمدی؟» عرض کردم: «همان وقتی که شما با عجله اینجا آمدید، من هم دلواپس شدم و پشت سر شما آمدم». فرمود: «صحبت این‌ها را شنیدی؟» عرض کردم: «آری». حضرت فردا صبح غلام‌ها را به شهری و کنیزها را به شهر دیگر فرستادند [و فروختند]. (حمیری قمی، بی‌تا: 141).
در خبر است که امام سجاد (علیه السلام) برای کشف حال یکی از زنان خود که متهم بود به اینکه از خوارج است و در غیاب آن حضرت از حضرت علی (علیه السلام) بدگویی می‌کند تجسس فرمود و گزارش دهنده را عتاب نکرد. (کلینی، 1365، ج5: 351؛ حر عاملی، 1409، ج20: 551). (1)

2. تجسس برای مدیریت سازمان و نیروهای تحت امر

وقتی در حیطه‌ی خانواده چنین باشد و تجسس در مواردی از این دست جایز باشد، در حال جنگ یا در حال صلح و اداره‌ی جامعه جواز تجسس ضروری از آحاد جامعه روشن‌تر است.
براین اساس، صاحب تفسیر روح البیان از کتاب نصاب الاحتساب نقل کرده است: «و یجوز للمحتسب أن یتفحص عن احوال السوقیة من غیر أن یخبره أحد بخیانتهم فان قیل ینبغی ان لایجوز لانه تجسس منهی فنقول التجسس طلب الخیر للشر و الأذی و طلب الخبر للامر بالمعروف و النهی عن المنکر لیس کذلک فلا یدخل تحت النهی». (حقی بروسوی، بی‌تا، ج9: 87)؛ برای محتسب، بدون اینکه کسی گزارش داده باشد، جایز است از وضع و احوال بازاریان تفتیش کند و اگر گفته شود که ممکن نیست تفحص جایز باشد، زیرا تجسس است و از آن تهی شده، در جواب گوییم: تجسس آن است که برای ایجاد شر و اذیت مردم خبری را به دست آورند، و خبری را که برای امر به معروف و نهی از منکر تحصیل می‌کنند شر نیست، پس داخل در مورد نهی نخواهد بود.
هر چند سخن ایشان بر این مبناست که تجسس را- به حکم غلبه‌ی استعمال- مخصوص شر دانسته است، اما این سخن وی در استثنای تفحص محتسب را سیاق آیه‌ی (حجرات: 12) تأیید می‌کند، با این توضیح که سیاق آیه در بیان حکم کارهایی است که برای توهین و تحقیر و عیب‌جویی و اغراض فاسد واقع می‌شود، نه کارهایی که برای اصلاح و اغراض صحیح فردی یا اجتماعی صورت گیرد.
و در حال جنگ، جواز تجسس از نیروهای تحت امر روشن است، چنان که آمده است: «کانَ النبیُّ یسأل عَن المتخلّفین عَنهُ فِی غَزوتَهِ»؛ نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ تبوک از مردم درباره‌‎ی افرادی که در جنگ حاضر نشده بودند تحقیق می‌فرمود [که چه کسی آمده و چه کسی نیامده و اگر نیامده چرا؟ (عزیزان، 1393: 785). پس، مسئول سازمان حق دارد از آمار آن‌ها که در مأموریتی حضور نداشتید بپرسد و سبب حاضر نشدن آنان را جویا شود.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در فرمانی به امیر مؤمنان (علیه السلام) و در بیان اموری که لازم است حاکم درباره‌ی کارکنان و زیردستانش رعایت کند، فرمود:
وَ اخصُص اَهلَ الشَّجاعَةِ وَ النَّجَدةِ بِکُلِّ عارِفَةٍ وَ امدُد لَهُم أعیُنَهُم إلَی صُوَرِ عَمِیقَاتِ ما عِندَهُم بِالبَذلِ فِی حُسنِ الثَّناءِ وَ کَثرَةِ المَسألةِ عَنهُم رَجُلاً رَجُلاً وَ ما اَبلَی فِی کُلِّ مَشهَدٍ وَ إظهارِ ذلکَ مِنکَ عَنهُ فَانَّ ذلِکَ یَهُزُّ الشُجَاعَ وَ یُحَرِّضُ غَیرَهُ ثُمَّ لاتَدَعُ مَعَ ذلِکَ أن تَکُونَ لَکَ عَلیِهم عُیُونُ مِن اهلِ الامانةِ و الصِدقِ یَحضُرُونَهُم عِندَ اللَقاءِ و یَکتُبُونَ بَلاء کُلٍّ مِنهُم حَتَّی کَانَّکَ شَهِدتَهُ ثُمَّ اعرِف لِکُلِّ امریٍ مِنهُم ما کانَ مِنهُ و لاتَجعَلَنَّ بَلاءَ امرِیٍ مِنهُم لِغَیرهِ وَ لاتَقصُرَنَّ بهُ دُونَ بلائهِ وَ کافِ کُلَّ امریٍ مِنهُم بِقَدرِ ما کانَ مِنهُ و اخصُصهُ بِکتابٍ مِنکَ تَهُزُّهُ بهِ وَ تُنَبِّئُهُ بِما بَلغَکَ عَنهُ وَ لا یَحمِلنَّکَ شَرَفُ امرِیٍ عَلَی ان تُعَظِّمَ مِن بلائهِ صَغِیراً و لا ضِعَةُ امرِیٍ أن تَستَخِفَّ بِبلائهِ إن کانَ جَسِیماً... (ابن حیون، 1385، ج359: 1).
شجاعان و دلیران را با هر کار نیک آشنا کن و چشمان آن‌ها را بر حالت‌ها و مایه‌های ژرف خویش بگشای. تمجید نیکو، پی‌گیری فراوان از تک تک آن‌ها و آنچه در هرجا و پیش روی مردم از خود نشان می‌دهد و آشکار نمودن کارکرد او از سوی تو، هر انسان شجاع را به خود می‌آورد و هر انسان دیگر را برمی‌انگیزد.
با تمام این‌ها، از گماردن مراقبانی امین و درست کردار بر آن‌ها غافل مشو تا در پیش آمدها حضور داشته باشند و چگونگی کارکرد آن‌ها را ثبت کنند، به گونه‌ای که گویا خود در آن‌جا حاضر بوده‌ای.
کارکرد هر یک از کارکنان را به حساب خود او بگذار و کارنامه یکی را بر دوش دیگری منه و هر یک را جز به عملکرد خودش بازخواست مکن و از هر یک، به اندازه آنچه از او سر می‌زند [به قدر شایستگی‌اش] پشتیبانی کن. نامه‌ای از جانب خویش به هر کدام بفرست تا او را به تلاش واداری و آگاه کنی که من از کارهای تو بی‌خبر نیستم. برازندگی هیچ یک، نباید تو را وادارد که اشتباه‌های کوچک او را بزرگ بشماری و ناتوانی هیچ یک نباید تو را بر آن دارد که کاستی‌های بزرگ او را ناچیز بشماری.
این روّیه در دوران حکومت امام علی (علیه السلام) به اقتضای زمان شدت بیشتری یافت، تا آنجا که در فرازی از عهدنامه، مالک اشتر را به استخدام جاسوس دستور می‌دهد تا کارگزارانش را زیر نظر بگیرد:
وَ ابعَثِ العُیُونِ مِن أهلِ الصِّدقِ و الوَفاءِ عَلیِهم... فَإن أحدُ مِنهُم بَسَطَ یَدَهُ إلی خِیانَةٍ اجتَمَعَت بِها عَلیهِ عِندَکَ أخَبارُ عُیونِکَ اکتَفَیتَ بِذلِکَ شَاهِداً. (ابن ابی الحدید، 1404، ج17، 69).
از افرادی که اهل صدق و امانت‌اند بر کارمندان خود ناظر و جاسوس قرار بده... واگر یکی از کارمندانت خیانت یا فجوری مرتکب شد و گزارش‌های گزارشگران تو نیز در این مورد موافق با عملکرد او بود و بدگویی رعیت هم [در مورد این فرد] سخنان گزارشگران را تأیید کرد، همین مقدار در محکوم بودن او کافی است و گواه دیگری لازم نیست.

3. جاسوسی از دشمن

سیره‌ی امامان معصوم (علیهم السلام) برابر دشمن به کارگیری جاسوس در مکان و زمان مقتضی بود. برای نمونه، امام حسین (علیه السلام) برادرش محمد حنفیه را مورد خطاب قرار داده، می‌فرماید:
وَ أمَّا اَنتَ یا أَخِی فَلا عَلیکَ أن تُقِیمَ بالمَدیَنةِ فَتکُونَ لِی عَیناً لاتُخفِی عَنِّی شَیئاً مِن أمُورِهِم. (مجلسی، 1404، ج44: 329).
اما تو ای برادرم، لازم نیست مرا همراهی کنی بلکه در مدینه بمان و به عنوان چشم من باش و اوضاع مدینه را به اطلاع من برسان.

مجازات جاسوس دشمن

1. مجازات جاسوس مسلمان

شیخ طوسی درباره‌ی مجازات جاسوس مسلمان می‌نویسد:
هنگامی که مسلمانی به نفع دشمنان اسلام جاسوسی کند و برای آنان نامه نوشته، آنان را بر اخبار مسلمین آگاه سازد، اعدام و قتلش به سبب آن عمل مجاز و حلال نخواهد شد، زیرا حاطب بن ابی بلتعه نامه‌ای برای اهل مکه نگاشت و آنان را از خبرهای مسلمین آگاه ساخت ولی پیامبر قتل او را حلال نفرمود. (طوسی، (شیخ)، بی‌تا، ج15: 2).
مراد ایشان از روایت حاطب این روایت است:
زنی به نام ساره، که وابسته به یکی از قبائل مکه بود از مکه به مدینه خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: «آیا مسلمان شده‌ای و به اینجا آمده‌ای؟» عرض کرد «نه» فرمود: «به عنوان مهاجرت آمده‌ای؟» گفت: «نه». فرمود: «پس، چرا آمدی؟» عرض کرد: «شما اصل و عشیره‌ی ما بودید و سرپرستان من همه رفتند، و من شدیداً محتاج شدم نزد شما آمده‌ام تا عطایی به من کنید و لباس و مرکبی ببخشید»... حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به فرزندان عبدالمطلب، دستور داد، لباس و مرکب و خرج راهی به او دادند، این در حالی بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آماده‌ی فتح مکه می‌شد.
در این موقع، حاطب بن ابی بلتعه نزد ساره آمد و نامه‌ای نوشت و گفت: «آن را به اهل مکه بده و ده دینار- و به قولی ده درهم نیز به او داد و پارچه بردی نیز به او بخشید. حاطب در نامه به اهل مکه چنین نوشته بود: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قصد دارد به سوی شما آید؛ آماده‌ی دفاع از خویش باشید!» ساره نامه را برداشت و از مدینه به سوی مکه حرکت کرد.
جبرئیل این ماجرا را به اطلاع پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسانید... [و نامه را نزد ساره یافتند]... حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به سراغ حاطب فرستاد و فرمود: «این نامه را می‌شناسی؟!» عرض کرد: «بلی». فرمود: «چه چیز موجب شد به این کار اقدام کنی؟!» عرض کرد: «ای رسول خدا! به خدا سوگند از آن روز که اسلام را پذیرفته‌ام لحظه‌ای کافر نشده‌ام و هرگز به تو خیانت ننموده‌ام. و هیچگاه دعوت مشرکان را از آن زمان که از آن‌ها جدا شدم اجابت نکرده‌ام. ولی مسئله این است که تمام مهاجران کسانی را در مکه دارند که از خانواده‌ی آن‌ها در برابر مشرکان حمایت می‌کند، ولی من در میان آن‌ها غریبم و خانواده‌ی من در چنگال آن‌ها گرفتارند. خواستم از این طریق حقی به گردن آن‌ها داشته باشم تا مزاحم خانواده من نشوند، در حالی که می‌دانستم خداوند سرانجام آن‌ها را گرفتار شکست می‌کند و نامه‌ی من برای آن‌ها سودی ندارد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عذرش را پذیرفت، ولی عمر برخاست و گفت: «ای رسول خدا! اجازه بده گردن این منافق را بزنم!» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «او از جنگجویان بدر است، و خداوند نظر لطف خاصی به آن‌ها (اهل بدر) دارد. [اینجا بود که آیات ابتدای سوره‌ی ممتحنه نازل شد. (ممتحنه: 1-3)]. (مکارم شیرازی، 1374، ج24: 9-11).
اینک، پرسش این است که آیا «اسلام» مانع از قتل جاسوس است؟ تعبیری که در این روایت آمده و پاسخی که آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به سخن عمر دارد نشان می‌دهد که اسلام مانع قتل حاطب نیست بلکه اهل بدر بودن سبب این حکم است: «و ما یدریک یا عمر لعل الله اطلع علی أهل بدر فغفر لهم فقال لهم اعملوا ما شئتم فقد غفرت لکم». (سیوطی، 1404، ج6: 204).
از طرفی، روایت‌هایی وجود دارد که طبق استناد به اطلاق آن‌ها باید حکم به قتل جاسوس مسلمان نیز نمود. برای نمونه، از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است: «وَ الجَاسُوسُ وَ العَینُ إذا ظُفر بِهِما قُتِلاَ». (نعیمی مغربی، 1385، ج2: 12) و نیز در روایت است که امام حسن مجتبی (علیه السلام) جاسوس حمیری را در کوفه گردن زدند (مفید، 1413، ج2: 9) در حالی که جاسوس معاویه بود و آنان به ظاهر مسلمان بودند.
اما آنگاه چه می‌کنی روایت فرات بن حیان را که صراحت دارد: اسلام مانع قتل جاسوس است؟ (دروزه، 1383، ج8: 520، قرطبی، 1364، ج19: 53) از طرفی بعید نیست این روایت بتواند اطلاق روایات یاد شده را قید بزند.
آنچه سبب می‌شود کفه‌ی ترازو به نفع حکم اعدام جاسوس مسلمان پایین برود این نکته است که- برخلاف ظاهر امر- خیانت مسلمان در جاسوسی اطلاعات به دشمن شدیدتر است. او چگونه خود را مسلمان می‌نامد، در حالی که ناموس جامعه‌ی اسلامی را به غیر داده است. در این سخن اندیشه کن.

2. مجازات جاسوس غیرمسلمان

هرچند عنوان بحث عام است و شامل جاسوس ذمی، جاسوس مستأمن و جاسوس حربی می‌شود، آنچه در اینجا مورد توجه است «جاسوس مستأمن» است، جاسوسی که برای مدت معین و هدف معینی وارد سرزمین اسلامی شده و در امان است. نمونه‌ی این‌گونه افراد در زمان حاضر کسانی است که به بهانه‌ی گزارشگری و خبرنگاری یا به عنوان توریست وارد سرزمین اسلامی می‌شوند و بعدها به عنوان جاسوس دستگیر می‌شوند. این افراد با انجام این جرم دیگر در امان نیستند، زیرا قرارداد امان را نقض کرده‌اند.
واقعیت این است که عقد امان (حضور کافر در مملکت اسلامی برای مدتی محدود و بدون اخذ جزیه) اقتضا می‌کند که مستأمن از جاسوسی خودداری کند. پس، اگر کافر مستأمن مرتکب جاسوسی شود، عقد و پیمان امانش نقض می‌شود. اگر چنین نباشد و جاسوس را ناقض عقد امان ندانیم، در واقعف مسلمان‌ها را سبک شمرده‌ایم و شوکت و عظمت کشور اسلامی را زیر سئوال برده‌ایم. (ابن الجوزی، 1983، ج2: 809).
پس از آنکه پذیرفتی عقد امان نقض شده است، با حاکم اسلامی است که با این جاسوس چه کند: از مبادله با اسرای مسلمین، و مجازات و زندان تا حکم قتل (ر.ک. ساریخانی، 1378: 179-182).

نتیجه‌گیری

از آنچه تقریر شد این نکات حاصل است:
1. تجسس در لغت به معنای کاوش و جستجوی خبر است و انگیزه‌ی این کاوش در اصل مفهوم تجسس دخالتی ندارد.
2. اگر تجسس به صرف کنجکاوی و آگاهی از احوال اشخاص و بدون انگیزه‌ی عقلایی انجام شود یا با نیت و انگیزه‌ای فاسد، مثل هتک، گسترش فحشا و آزردن مؤمنان یا به نفع بیگانگان، باشد حرمتش با ادله‌ی قرآنیو روایی محرز است.
3. تجسس روا از اطلاق ادله‌ی حرمت تجسس- یا طبق قانون تزاحم و برای رسیدن به مصلحت بالاتر اهم و اصلح یا به سبب آنکه موضوع حرمت تجسس مقید است به اینکه تجسس از روی اغراض صحیح نباشد- خارج‌اند و جایز بلکه گاهی واجب می‌شوند.
4. تجسس روا گونه‌های مختلفی دارد، مثل جستجو در انتخاب همسر، نظارت بر کار همسر و فرزندان، نظارت بر کار کارگزاران و نیروهای تحت امر، و جاسوسی از مواضع دشمن.
5. مجازات جاسوس مسلمان قتل است، بدین سبب که با خیانت به جامعه‌ی اسلامی دیگر حرمت ندارد.
6. مجازات جاسوس مستأمن به دست حاکم و به مقتضای اوضاع است، چرا که با جاسوسی عقد امان اعتبارش را از دست داده است.

پی‌نوشت‌ها:

1- «دَخَلَ رَجُلُ عَلَی عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ (علیه السلام) فَقالَ إنَّ امرَاتَکَ الشِّیبَانِیَّةَ خَارِجیَّةُ تَشتِمَ عَلیِاً (علیه السلام)-فَان سَرَّکَ ان اسمِعَکَ ذلِکَ مِنهَا اسمَعتُکَ قالَ نَعَم قالَ فاذِا کانَ حِینَ تُرِیدُ ان تَخرُجُ کَمَا کُنتَ تَخرُجُ فَعُد فَاکمُن فِی جانبِ الدَّارِ قالَ فَلَمَّا کانَ مِنَ الغَدِ کَمَنَ فِی جانِبِ الدَّارِ وَ جَاءَ الرَّجُلُ فَکَلَّمَهَا فَتَبَّینَ مِنهَا ذِلکَ فَخَلَّی سبیلها و کانَت تُعجِبُهُ».

منبع مقاله :
* قرآن کریم.
* ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی (1385)، دعائم الاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، قم، مؤسسه آل البیت.
* ابن ابی الحدید عبدالحمیدبن هبة الله (1404)، نهج البلاغه (مع شرح ابن ابی الحدید)، قم: کتابخانه مرعشی.
* ابن اشعث کوفی، محمدبن محمد (بی‌تا)، الجعفریات، تهران، مکتبة نینوی الحدیثة.
* ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی (1422)، زاد المسیر فی علم التفسیر، بیروت، دارالکتاب العربی.
* ابن خالد برقی، احمدبن محمد (1371)، المحاسن، قم، دارالکتب الاسلامیه.
* ابن شعبه حرانی، حسن (1404)، تحف العقول، قم، جامعة مدرسین.
* ابن منظور، ابوالفضل (1408)، لسان العرب، بیروت: دارالحیاه التراث العربی.
* ادریسی حسینی، سیدمحمد (بی‌تا)، نظام الحکومة النبویة المسمّی التراتیب الإاداریة، بیروت، شرکت دار الأرقم.
* حر عاملی، محمدبن حسن (1409)، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت.
* حقی بروسوی، اسماعیل (بی‌تا)، تفسیر روح البیان، بیروت، دارالفکر.
* حمیری قمی، عبدالله بن جعفر (بی‌تا)، قرب الاسناد، تهران، کتابخانه‎‌ی نینوا.
* دروزه، محمد عزت (1383)، التفسیر الحدیث، قاهره، دار احیاء الکتب العربیه.
* ساریخانی، عادل (1378)، جاسوسی و خیانت به کشور، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
* سیوطی، جلال الدین (1404)، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی.
* طباطبایی، سیدمحمد حسین (1417)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه‌ی مدرسین.
* طبرسی، فضل بن حسن (1372)، مجمع البیان، فی تفسیر القرآن، تهران: ناصرخسرو.
* طریحی، فخرالدین بن محمد (1375)، مجمع البحرین، تهران، کتابفروشی مرتضوی.
* طوسی [شیخ]، ابوجعفر محمدبن حسین (بی‌تا)، المبسوط، تهران، المکتبه المرتضویه.
* عزیزان، مهدی و دیگران (1393)، امنیت در قران و سنت، قم، زمزم هدایت.
* فیومی، احمدبن محمد، 1414، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، چ2، قم، دارالهجرة.
* قرشی، سید علی اکبر (1371)، قاموس قرآن، چ6، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
* قرطبی، محمدبن احمد (1364)، الجامع لأحکام القرآن، تهران: ناصرخسرو.
* کلینی، محمدبن یعقوب (1365)، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
* مجلسی، محمدباقر (1404)، بحارالأنوار الجامعه لدرر الاخبار الائمة الاطهار؛ بیروت، مؤسسه الوفاء.
* محدث نوری، حسین بن محمدتقی (1408)، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آل البیت.
* محقق، محمدباقر (1364)، دائرةالفوائد در فرهنگ قرآن، تهران: بعثت.
* مصطفوی، حسن (1360)، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
* مفید [شیخ]، محمدبن محمد (1413)، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید.
* مقدس اردبیلی، احمدبن محمد (بی‌تا)، زبدةالبیان فی احکام القرآن، تهران، مرتضوی.
* مقریزی، احمدبن علی (1420)، امتاع الأسماع، بیروت، دارالکتب العملیه.
* مکارم شیرازی، ناصر (1374)، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
منبع مقاله :
فاضل، طه؛ (1395)، مجموعه مقالات اولین همایش ملی فقه اطلاعاتی جلد اول (فعالیت‌های اطلاعاتی از منظر فقه)، تهران: نشر دانشگاه اطلاعات و امنیت ملی، چاپ اول.