نویسنده: امان الله روحانی (1)

 

مقدمه

هرکدام از سازمان‌های اطلاعاتی در کشورهای مختلف دنیا بر اساس قوانین آن کشور فعالیت می‌کنند و اهداف سازمانی خاص کشور متبوع را دنبال می‌نمایند. آنچه فعالیت سرویس‌های اطلاعاتی را از هم متمایز می‌سازد، قوانین مخصوص هر کشور است و اصول دینی و مذهبی خاصی بر آنان حاکم نیست. اما آنچه سرویس اطلاعاتی کشور جمهوری اسلامی ایران را از سایرین متمایز می‌کند، تنها قوانین کشوری حاکم بر آن‌ها نیست، بلکه علاوه بر آن، دستورات دین مبین اسلام و مذهب تشیع نیز به عنوان اصولی ثابت و لایتغیّر نقش اساسی در فعالیت آن‌ها دارند. گفتنی است که تغییر این اصول غیرممکن است، مگر در موارد بسیار خاص، که با حکم حکومتی و به صورت موقت با دستور حاکم و مجتهد جامع الشرایط که ولایت فقیه را برعهده دارد، تعطیلی یکی از احکام و یا اجرای حکمی خاصی صورت خواهد گرفت. حرمت و حلیت احکام شرع مقدس اسلام ثابت است و با گذشت زمان تغییر نمی‌کند. لذا قوه‌ی مقننه موظف است که قوانین کشوری را بر اساس دستورات دین اسلام و عقاید مذهب حقه‌ی تشیع تصویب نماید و شورای نگهبان نیز موظف به نظارت دقیق است تا در صورت مغایرت قوانین با دستورات اسلام، از تصویب و اجرایی شدن آن جلوگیری نماید. پس از ابلاغ قوانین، همه‌ی سازمان‌ها حتی وزارت اطلاعات نیز موظف به انجام فعالیت، طبق قوانین اسلامی مصوب خواهند بود.
با توجه به این امر مشخص می‌شود که مطابقت فعالیت‌های اطلاعاتی با دستورات دینی یکی از ضروریات است و استخراج مفاهیم اطلاعاتی از قرآن، روایات، و سیره‌ی ائمه‌ی اطهار (علیهم السّلام) و آگاهی در مورد آن، راهگشای بسیاری از مشکلات پیشِ روی کارکنان سازمان اطلاعاتی خواهد بود و بی‌توجهی به این امر موجب انحراف از مسیر اسلام خواهد شد و خدای ناکرده، توجیهات شیطانی را در پی خواهد داشت.
بررسی آیات قرآن کریم و استخراج مفاهیم اطلاعاتی از آن ضرورتی است که تاکنون کمتر به آن توجه شده و مغفول مانده است و نیازمند این است که در این زمینه، تحقیق لازم صورت گیرد و این مفاهیم برای اطلاع کارکنان سازمان تهیه شوند و در آموزش‌های «بدو ورود» و یا «ضمن خدمت» در اختیار آنان قرار داده شوند تا شیوه‌ی کار آنان سمت و سوی قرآنی به خود بگیرد.
لذا در این مقاله، با این هدف به بررسی برخی آیات قرآن کریم که دارای مفاهیم اطلاعاتی هستند خواهم پرداخت.

مستندسازی در قرآن کریم

یکی از اصول لازم‌الاجرا در موارد اطلاعاتی، مستند نمودن فعالیت سوژه‌هاست که به هر میزان که مستندات پرونده‌ی سوژه‌ها قوی‌تر باشد، برخورد با آن و اعتراف‌گیری از سوژه راحت‌تر خواهد بود و قاضی پرونده نیز احکام محکم‌تری را صادر خواهد کرد. خداوند تبارک و تعالی از همان بدو خلقت، انسان را به طور ضمنی به این امر توجه داده و در خلقت انسان مسئله‌ی مستندسازی را نیز به او آموخته است، به طوری که ملائکه چاره‌ای جز اعتراف به عجز خود نداشتند و در برابر آدم که مخلوق خداوند بود، سر تعظیم و کرنش فرود آوردند؛ آنجا که می‌فرماید: «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (بقره/30). وقتی خداوند ملائکه را در جریان خلقت انسان قرار داد، آنان اعتراض نمودند و خود را برتر از انسان، و انسان را موجودی خونریز دانستند؛ ولی پس از اینکه خداوند انسان را عالِم به مسائل، و اسماء مورد نظر خود نمود، ملائکه را به مناظره با آدم فراخواند «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِینَ» (بقره/31) و آنان که توان مناظره با او را نداشتند، در دادگاه الهی، مجبور به اظهار عجز و اعتراف به برتری انسان شدند. اگر خداوند علم به این اسماء را به آدم نمی‌آموخت، او هرگز توان مقاومت در مقابل ملائکه را نداشت. لذا خداوند ابتدا مستندات لازم را به آدم اعطا نمود و او با داشتن دلایل محکم به مناظره با ملائکه پرداخت و پیروز شد.
نکته‌ی دیگری که از این امر استخراج می‌شود این است که از همان بدو امر، ملائکه نیز در مقابل تصمیمات حق مقاومت می‌نمودند و سعی می‌کردند به خیال خود، با شایعات و جوسازی خداوند را از تصمیم خود منصرف نمایند و این نشان می‌دهد که این مسئله همیشه بوده و هست؛ لذا چند مفهوم در این قضیه به ذهن می‌رسد:
1. پرونده باید با مستندات قوی تهیه گردد؛
2. چه بسا در برخورد با مفسدان و مخالفان نظام، آن‌ها که با نظام مشکل دارند، سعی کنند با جوسازی و شایعات مانع تصمیم‌گیری صحیح مسئولان نظام شوند؛
3. مستندات باید در اختیار سلسله مراتب سازمانی قرار گیرد تا در جلسات بتوانند به خوبی از کار دفاع نمایند؛ لذا نیروهای اطلاعاتی باید ضمن تهیه‌ی مستندات قوی از سوابق و فعالیت سوژه‌ها، اول آنکه این موارد را در اختیار سلسله مراتب قرار دهند و دوم آنکه تحت تأثیر جوسازی و شایعات قرار نگیرند.

خطر نفود دشمن

از جمله خطرهایی که همیشه جامعه و حکومت اسلامی را تهدید می‌کند نفوذ منافقین و جاسوسان است و کشف جاسوسان، منافقین و ارتباطات آنان با یکدیگر، و همچنین کشف توطئه‌ها و اقدامات دشمنان در جامعه یکی از وظایف مهم سازمان اطلاعاتی است که قرآن کریم در آیات هشت تا شانزده سوره‌ی بقره درباره‌ی آن هشدار داده و فرموده است: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْیوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ»؛ برخی از مردم در ظاهر می‌گویند ما ایمان داریم؛ ولی در واقع دروغ می‌گویند و افراد بی‌ایمانی هستند.
به کار بردن لفظ «یَقُولُ» ضمن اینکه دلالت بر استمرار ادعای ایمان توسط منافقین دارد، ظاهری بودن این ادعا را نیز می‌رساند؛ زیرا اگر واقعاً ایمان داشتند، از «یقول» استفاده نمی‌شد. بنابراین، مشخص می‌شود این ادعا فقط برای استتار خود در بین جامعه و همرنگ شدن با توده‌ی مردم است که بتوانند زیر چتر ادعای ایمان نقشه‌های خود را اجرا، و با این شیوه، اسرار مؤمنان را به دشمن گزارش کنند تا علاوه بر دریافت پاداش، در صورت پیروزی دشمن، از امنیت لازم برخوردار باشند، از طرف مسلمانان نیز برای آن‌ها مشکلی ایجاد نشود و از امکانات جامعه‌ی مسلمین استفاده نمایند، و اگر هم دشمن از مسلمانان شکست خورد، از طرف مسلمین آسیبی به آنان نرسد (اقتباس از: بهرام‌پور، 1392، ج 1، ص. 68). بنابراین، مشخص می‌شود که منافقین سعی دارند خود را افرادی مؤمن، همراه، انقلابی، و مدافع نظام معرفی نمایند و چه بسا در این ادعا از مؤمنین واقعی نیز بیشتر تظاهر نمایند تا از این طریق بتوانند به اهداف خود برسند. لذا همیشه باید مراقب خطر نفوذ منافقین در جامعه بود و برای کشف توطئه‌های آنان اقدام نمود.

جلسات و فعالیت‌های مخفی منافقین

مطلب دیگری که قرآن کریم در این آیات گوشزد می‌کند، فعالیت‌ها و جلسات مخفیانه‌ی منافقین است که سرویس اطلاعاتی کشور باید درصدد کشف آن‌ها باشد. خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ: زمانی که منافقین با مؤمنان روبه‌رو می‌شوند، ادعای ایمان می‌کنند و می‌گویند ما مؤمن هستیم؛ ولی زمانی که با دوستان شیطان‌صفت خود خلوت می‌کنند می‌گویند: ما با شما هستیم و ادعای ایمان ما به آن‌ها برای تمسخر و استهزاءشان است» (بقره/14)
در این آیه، چند نکته‌ی قابل تأمل وجود دارد که برای کارکنان وزارت اطلاعات مفید است و نیات سوء منافقین را روشن می‌نماید:
1. در طول تاریخ، منافقی دارای جلسات مخفی و خانه‌های تیمی بوده‌اند که در آن‌ها گزارش اقدامات خود را به سران خود ارائه و تبادل نظر می‌کردند (وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیاطِینِهِمْ: وقتی با همفکران خود خلوت می‌کنند و جلسه می‌گذارند).
2. این جلسات و شیوه‌ی فعالیت‌های مخفیانه در زمانی بوده که مسلمین دارای قدرت بوده‌اند و با توجه به ترس آن‌ها از جامعه‌ی مسلمین به مخفی‌کاری و نفاق روی آورده‌اند و مجبور به اظهار ایمان شده‌اند. لذا سرویس خودی باید به این نکته توجه کند که هر چه قدرت نظام اسلامی بیشتر شود، خطر روی آوردن مخالفان به نفاق و مخفی‌کاری بیشتر است و نباید از این نکته غافل شد و تصور نمود که قدرت نظام موجب خواهد شد که آن‌ها دست از مخالفت خود بردارند.
3. مطلب دیگری که از این آیه به دست می‌آید، بی‌اعتمادی در بین اعضای شبکه‌ی منافقین و نگرانی مسئولین آن‌ها از بریدن نیروهایشان و گرایش آن‌ها به مؤمنین و مسلمین است. لذا اعضای نفاق در این جلسات تأکید می‌نموده‌اند که: «قَالُوا اِنّا مَعَکُم: ما با شما هستیم» (بقره/14) و به آن‌ها اطمینان می‌دهند که هنوز به تشکیلات خود پایبندند و اظهار ایمان صرفاً برای فریب است و این دلیلی بر بی‌اعتمادی آن‌ها به یکدیگر است؛ زیرا اگر اعتماد وجود داشت، نیازی به این تأکید نبود.
یکی دیگر از آیاتی که درباره‌ی خطر نفوذ منافقین هشدار می‌دهد آیه چهار سوره‌ی منافقون است که فرموده است: «وَإِذَا رَأَیتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِنْ یقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یحْسَبُونَ كُلَّ صَیحَةٍ عَلَیهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یؤْفَكُونَ: وقتی آن‌ها را می‌بینی، وضع جسمی‌شان تو را به اعجاب وامی‌دارد، به طوری که اگر حرف بزنند، گوش فرامی‌دهی؛ گویا چوب‌هایی هستند که به دیوار تکیه داده‌اند (نه می‌شنوند و نه می‌فهمند)؛ هر صدایی را علیه خود می‌پندارند. پس، از اینها برحذر باش! خدا آنان را بکشد».
این آیه نیز نوعی هشدار در مورد نفوذ منافقین است؛ زیرا آن‌ها با ظاهری فریبنده در بین مردم نفوذ می‌کنند و آنقدر خود را جذاب و خوشی برخورد نشان می‌دهند که بتوانند اعتماد مسلمانان را جلب کنند و به جاسوسی خود بپردازند. لذا قرآن دستور می‌دهد که باید از آنان برحذر باشید و اعتماد به ظاهر موجه آنان نکنید. برای کلمه‌ی «فَاحذَرهُم» دو وجه ذکر کرده‌اند: یکی اینکه باید از اطمینان کردن به قول دشمنان یا تمایل نشان دادن به حرف‌های آنان دوری نمود و دیگر اینکه از ایراد مطالبی (افشای اسراری) که برای دشمن الهام بخش باشد و او را بیدار کند و باعث شکست یاران خودی گردد، باید صرف نظر کرد؛ زیرا منافقین با خبرچینی، افشای اسرار مسلمانان، رابطه برقرار کردن با دشمنان خارجی، توطئه و کارشکنی، سست کردن مسلمانان و القاء شبهات، شایعه‌سازی، و ترور فکری، به عملیات روانی اقدام می‌کنند و درصدد تفرقه بین مسلمانان هستند.

رعایت حیطه‌بندی

قرآن کریم می‌فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ: ‌ای مؤمنان، از چیزهایی سؤال نکنید که اگر برایتان آشکار شود، موجب اندوهتان می‌گردد» (مائده/101).
در شأن نزول آیه‌ی فوق آمده است که در عصر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)، گاه پرسش‌هایی بی‌جا از آن حضرت می‌شد؛ مثلاً در خصوص حلال‌زاده بودن یا نبودن برخی افراد، یا اینکه نسب فلانی چیست (تجسس در اسرار مردم). بدین ترتیب بود که خداوند مردم را از سؤال‌های بی‌مورد در خصوص مسائلی که دانستن آن‌ها نیازی نبود نهی نمود (اقتباس از: بهرام‌پور، 1392، ج. 2، ص. 536).
سید قطب در تفسیر «فی ضلال القرآن» می‌گوید: برخی مردمان از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) درباره‌ی اموری پرس‌وجو می‌کردند که برملا کردن آن‌ها ضرورتی نداشت و چه بسا مایه‌ی ناراحتی مسلمانان دیگر می‌شد (سید قطب، 1389، ج. 2، ص. 582).
گرچه این آیه به سؤالات بی‌جای برخی مؤمنین آن زمان مربوط می‌شود، مفهوم آیه یکی از اصول اطلاعاتی را نیز می‌آموزد و آن اصلِ رعایت حیطه‌بندی است که اعضای سازمان اطلاعاتی باید به آن پایبند باشند و رعایت نمایند؛ یعنی هرکس به اندازه‌ی نیاز کاری خود از مسائل اطلاع داشته باشد.
یکی از تهدیدات و آسیب‌پذیری‌های فراروی اسناد و مدارک طبقه‌بنی شده در تشکیلات اطلاعاتی، شکستن حیطه‌بندی و اطلاع افراد غیرمجاز از آن است که آثار و تبعات سنگینی را در پی دارد. از دیرباز طراحان حفاظتی در نظام‌های حفاظتی و اطلاعاتی به دنبال یافتن راه یا راه‌هایی به منظور حفاظت از اسناد و مدارک و غیره هستند (اقتباس از: تقوی، 1386، ص. 14).
بنابراین، عدم رعایت حیطه‌بندی دغدغه‌ی مهمی است و تخلف سازمانی محسوب می‌شود و رعایت آن می‌تواند نتایج بسیار مفیدی را در پی داشته باشد.
همیشه داشتن اطلاعات زیاد موجب نمی‌شود که انسان نتیجه‌ی مطلوبی بگیرد، بلکه بسیاری اوقات اطلاع از مسائل مخفی و محرمانه موجب ضرر و زیان برای شخص و زندگی خانوادگی او نیز می‌شود و عوارض و مشکلاتی را در پی دارد که به چند مورد آن اشاره می‌شود:
1. دسترسی داشتن به اطلاعات بیش از حد نیاز، حفظ و نگهداری آن را مشکل‌تر می‌سازد و به هر اندازه که افراد دارای اطلاعات بیشتری باشند، احتمال افشای آن نیز بیشتر است؛
2. کارکنان سازمان برای انجام اموری که به آن موظفند حقوق می‌گیرند؛ لذا وقت گذاشتن برای جمع‌آوری اطلاعات غیرمرتبط با موضوع کاری آن‌ها نوعی اتلاف وقت محسوب می‌شود و حقوقی که بابت این کار می‌گیرند شبهه‌ناک خواهد بود، ضمن اینکه اگر همان میزان وقت را صرف کسب اطلاعات دقیق‌تر و بیشتر راجع به موضوع کاری خود بنمایند، قطعاً اشراف بیشتری پیدا خواهند نمود و شناخت آنان از موضوع کاری خود به مراتب بیشتر خواهد بود؛
3. اگر خدای ناکرده هریک از اعضای سازمان اطلاعاتی گرفتار دشمن شود و یا به هر علتی از سازمان منفک گردد، در صورت محدود بودن اطلاعات وی در مورد یک موضوع کاری، ضربه‌ی کمتری به سازمان وارد خواهد شد و اگر در زمینه‌های مختلف اطلاعات داشته باشد، به مراتب مشکلات عمیق‌تری را برای سازمان ایجاد خواهد نمود؛
4. افرادی که در زمینه‌های مختلف از اسرار کشوری و مسئولین امر اطلاعات زیادی داشته باشند، به مراتب از دیگر افراد احتمال لغزششان بیشتر است و چه بسا با آگاهی از تخلفات برخی مسئولین، دچار ضعف اعتقادی شوند و قبح تخلفات نزد آنان کم‌رنگ گردد و خود نیز به انجام تخلفات مبتلا شوند؛
5. کارکنانی که از سوژه‌ها و افراد زیادی اطلاعات دارند، احتمال اینکه دچار بی‌اعتمادی به همه‌ی افراد حتی اعضای خانواده‌ی خود بشوند زیاد است و چه بسا به مرور زمان، دچار ناراحتی‌های روانی و مشکلات خانوادگی عدیده‌ای شوند. لذا بنا به فرمایش قرآن کریم باید از جمع‌آوری اطلاعات و سؤال و جست‌وجو درباره‌ی مسائلی که ارتباطی به موضوع کاری ندارد پرهیز نمود.
از طرفی، این نکته قابل توجه است که بهترین ابزار حفاظتی کارکنان اطلاعاتی جهت حفظ اسناد و اطلاعات و جلوگیری از درز اخبار و رعایت حیطه‌بندی، تقویت باورهای اعتقادی آنهاست تا افراد قلباً به این امر معتقد بشوند که عدم رعایت حیطه‌بندی گناه محسوب می‌شود. آن وقت است که بدون نیاز به ابزار کنترلی شدید، اکثر افراد سازمان این امر را رعایت خواهند نمود.

حفظ اسرار و عدم افشای آن

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ: ‌ای مؤمنان، به خدا و رسول خیانت نورزید و به امانات خود خیانت نکنید، در حالی که مطلع هستید» (انفال/27).
اگرچه امانت مفهوم وسیعی دارد و حتی سپردن مسئولیت‌های حکومتی به اهلش نیز نوعی حفظ امانت تلقی می‌شود، مفسران منظور این آیه را اسرار حکومت اسلامی و پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و خیانت را در اینجا افشای اسرار دانسته‌اند.
در عصر رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)، بعضی از مسلمانان، یا ایمانشان ضعیف بود و یا درک درستی از مصالح اسلام نداشتند و لذا اسرار مسلمین را از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می‌شنیدند و آن را شایع می‌کردند؛ در نتیجه، مطلب به گوش دشمنان اسلام می‌رسید. برخی نیز به خاطر منافعی که پیش کفار داشتند، اسرار را به آن‌ها منتقل می‌کردند (اقتباس از: بهرام‌پور، 1392، ج 3، ص. 339).
از جمله‌ی آخر آیه (وَ اَنتُم تَعلَمُونَ) این‌گونه استنباط می‌شود که افراد با علم و آگاهی این اسرار را افشا می‌کردند و یا به دشمن می‌دادند؛ لذا مفهوم آیه این است که افشای اسرار نزد دشمن به صورت هدفمند بوده و غفلتی در کار نبوده است.
برخی نیز شأن نزول آیه را این گونه نقل کرده‌اند: پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در یکی از جنگ‌ها، یهود بنی‌قریظه را 21 شب محاصره کردند. آن‌ها از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) درخواست صلح کردند و ایشان به دلیل خیانت‌های زیاد آنان امتناع کردند و فرمودند: به حکم سعد بن معاذ با آن‌ها رفتار خواهم کرد.
آن‌ها از آن حضرت خواستند که برای مشورت و مذاکره، ابوالبابه را که از آشنایان آن‌ها و از مسلمانان لشگر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بود نزد آنان بفرستند. حضرت این مسئله را قبول نمودند. ابولبابه اگرچه انسان خوبی بود، فرزندان و عیالاتش نزد بنی‌قریظه بودند؛ وقتی نزد آنان رفت، به او گفتند: آیا صلاح است که قبول کنند پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به حکم سعد بن معاذ با آنان رفتار کنند؟ ابولبابه به حلق خود اشاره نمود و به آنان فهماند که اگر این کار را بکنند، کشته خواهند شد و سرشان بریده می‌شود و به این طریق، آن‌ها را از این کار منع کرد. جبرئیل موضوع ابولبابه را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) خبر داد و ابولبابه که متوجه خیانت خود شد، دیگر نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نرفت و به مسجد رفت و به توبه و انابه پرداخت (اقتباس از: محقق، 1387، ص. 379 و جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ص. 525).
نکته‌ای که از مفهوم شأن نزول استفاده می‌شود این است که افشای اسرار و خیانت در امانت ممکن است شکل‌های مختلفی داشته باشد؛ مانند: بیان شفاهی، به صورت مکتوب، اشاره‌ی دست و چشم و غیره. لذا اگرچه ممکن است اثبات افشای اسرار به صورت‌های غیر مکتوب در دادگاه کاری سخت باشد و از آن به عنوان سند نتوان استفاده نمود، در گناه بودن و خیانت محسوب شدن آن تفاوتی بین مکتوب بودن و یا دیگر اشکال وجود ندارد و فرد خائن و خاطی نزد خداوند مجازات و مؤاخذه خواهد شد.
شأن نزول دیگری که برای این آیه ذکر شده و بیشتر موضوع جاسوسی را می‌رساند این است که از جابر بن عبدالله نقل شده است: وقتی ابوسفیان از مکه خارج شد، جبرئیل به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) خبر داد: ابوسفیان خارج شده و به کجا رفته است، به سوی او بروید و موضوع را کتمان کنید. منافقی به او (ابوسفیان) نوشت که محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) می‌آید؛ مواظب خودت باش و بعد این آیه نازل شد (بهرام‌پور، 1392، ج 3، ص. 339؛ طبرسی، مجمع البیان، ج. 4، ص. 535).

بالا بردن توان اطلاعاتی

1. «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یعْلَمُهُمْ: آماده کنید خود را برای مقابله با دشمن؛ هرچه می‌توانید توان و اسب‌های آماده، که بترسانید با آن دشمنان خدا و دشمنان خودتان را و همچنین دشمنان دیگری که شما آن‌ها را نمی‌شناسید و از آن‌ها اطلاع ندارید؛ ولی خداوند آن‌ها را می‌شناسد» (انفال/60).
در قدیم‌الایام، داشتن توانایی نظامی و افراد قوی می‌توانست پیروزی را برای کشور یا قبیله‌ای که از این توانایی برخوردار بود به ارمغان بیاورد؛ ولی در حال حاضر، کشوری قوی‌تر است که توان اطلاعاتی بیشتری را داشته باشد و اگر در این آیه «قُوَّه» را به معنای عام توانایی و توانمندی بگیریم، قطعاً یکی از مصادیق مهم آن، داشتن توانایی اطلاعاتی خواهد بود و با توجه به اینکه در آیه «مِن رِباطِ الخَیلِ» آمده مشخص می‌شود که می‌توان قُوَّه را به توانایی‌های دیگر که شامل توانایی اطلاعاتی نیز می‌شود تعبیر نمود و مطلق توانایی را استفاده کرد.
مطلب دیگری که مؤید این امر است، جمله‌ی «وَ آخَرینَ مِن دُونِهِم لاتَعلَمُونَهُم اَللهُ یَعلَمَهُم» است که فرموده: با بالا بردن توانایی خود، دشمنان دیگری را نیز که شما آن‌ها را نمی‌شناسید و خداوند آنان را می‌شناسد بترسانید که می‌توان از جمله‌ی آنان منافقین را برشمرد که شناسایی نشده‌اند و معلوم است که داشتن نیروهای نظامی زیاد موجب ترس منافقین نخواهد شد؛ زیرا فعالیت آن‌ها آشکار نیست که با نیروی نظامی بتوان آنان را ترساند، بلکه داشتن اطلاعات قوی و نیروهای زبده‌ی اطلاعاتی است که موجب کشف فعالیت‌ها و محل‌های امن منافقین و جاسوسان خواهد شد. لذا می‌توان استفاده نمود که یکی از مصادیق قوه و توانایی، قدرت اطلاعاتی زیاد است که چه بسا با داشتن این توانایی، ضعف موجود در نیروهای نظامی را نیز می‌توان جبران نمود.
2. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعًا: ‌ای مؤمنان، سلاح برگیرید و دسته دسته یا به طور همگانی به سوی جبهه‌ها بشتابید» (نساء/71).
در تفسیر آیه، مطابق دو قولی که در معنای «حِذر» آمده، دو نظریه اظهار شده است: 1. امر به اینکه اسلحه‌هایتان را بردارید و عازم جبهه‌ها شوید، و 2. همواره بیدار و محتاط باشید تا غافلگیر نشوید. این دو احتمال را اکثر مفسران نقل کرده‌اند (اطلاعات در اسلام، ص. 20).
برای داشتنِ آمادگی مقابله با دشمن، ابزار و امکاناتی نیاز است و داشتن اطلاعات کافی از وضعیت، امکانات و توانایی‌های دشمن و همچنین نقشه و برنامه‌هایی که در دستور کار دارد و طرح‌هایی که طراحی می‌کند، و نیز آگاهی یافتن از وجود جاسوسان احتمالی از ضروری‌ترین و ابتدایی‌ترین نیازهای مقابله است و هرچه در این زمینه اطلاعات بیشتری وجود داشته باشد، موفقیت بیشتری نیز به دست خواهد آمد. لذا یکی از مفاهیم «حِذر»، داشتن اطلاعات و آمادگی اطلاعاتی برای مقابله با توطئه‌های دشمن است و از طرفی، با توجه به اینکه حذر در آیات دیگر همراه با اسلحه به کار رفته است، معلوم می‌شود که منظور از حذر فقط سلاح نیست، بلکه آمادگی در زمینه‌های مختلف و رعایت احتیاط است؛ برای مثال، در آیه‌ی ذیل حذر و سلاح باهم آمده است:
«وَ إِذا کُنْتَ فیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرائِکُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْری‏ لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ فَیَمیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ کانَ بِکُمْ أَذیً مِنْ مَطَرٍ أَوْ کُنْتُمْ مَرْضی‏ أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ وَ خُذُوا حِذْرَکُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهیناً: [ای رسول خدا] اگر برای مسلمانان (در جبهه) اقامه‌ی نماز کردی، عده‌ای اسلحه بگیرند و با مراعات احتیاط با تو نماز بخوانند (و بقیه جلوی دشمن باشند)؛ چون سجده را به پایان بردند (نماز را تمام نمودند)، پشت سر شما (جلوی دشمن) باشند تا آن گروهی که نماز نخوانده‌اند بیایند و با تو نماز بخوانند. آن‌ها هم احتیاط کنند و اسلحه با خود داشته باشند. کفار دوست دارند که شما از اسلحه و متاع خود غفلت کنید (همه مشغول نماز باشید) تا یکباره به شما حمله کنند؛ و اگر از بارش باران در اذیت باشید، یا دچار بیماری شوید، باکی نیست بر شما که اسلحه را زمین بگذارید؛ ولی همچنان در این حال نیز حذرتان را باید داشته باشید و بگیرید (خُذُوا حِذرَکُم).
به کار بردن حِذر و اسلحه در کنار هم در آیه‌ی شریفه قرینه است بر اینکه حذر به معنای اسلحه نیست و ممکن است اسلحه یکی از مصادیق حذر باشد؛ زیرا در اینجا خداوند دستور می‌دهد که اگر به هر دلیل توانایی حمل اسلحه را ندارید، می‌توانید آن را زمین بگذارید؛ ولی حذرتان را باید داشته باشید و چه بسا منظور از حذر همان آمادگی و مراقبت توسط نیروهای اطلاعاتی باشد که باید اطراف و اوضاع را تحت نظر داشته باشند (وَلاجُناحَ عَلَیكُم انْ کانَ بِکُمْ اذیً مِن مَطَرٍ او کُنتُم مَرضی ان تَضَعُوا اسلُحَتَکُم وَ خُذُوا حِذرَکُم...).
پس معلوم می‌شود که مراد از حذر عدم غفلت است و یکی از علل غافل شدن، نبود اطلاعات لازم از وضعیت دشمن است. افراد اطلاعاتی نیز حتی اگر در بستر بیماری باشند، باید مراقب باشند و از هر موقعیتی برای کنترل دشمن استفاده نمایند.

رعایت سلسله مراتب سازمانی

امانتداری یکی از اموری است که اسلام و بزرگان دینی روی آن بسیار تأکید کرده‌اند، تا جایی که امام صادق (علیه السّلام) می‌فرمایند: اَدُّوا الاَمانَةَ وَ لَو اِلی قاتِل الحُسینِ بنِ علی (علیه السّلام) امانت را به صاحبش برگردانید، ولو صاحب آن قاتل امام حسین (علیه السّلام) باشد (تهرانی، 1382، ص. 73).
شاید بتوان گفت مهمترین امانت، اسرار حکومت اسلامی و مردم جامعه‌اند که افشای آن می‌تواند خسارات جبران‌ناپذیری را به کشور یا آبروی افراد وارد نماید. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَینَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ: خدا شما را امر می‌کند که امانت‌ها را به اهلش برگردانید و اگر میان مردم حکم کردید، با عدالت حکم کنید» (نساء/58).
نکته‌ی اطلاعاتی که از این آیه می‌توان استفاده نمود این است که کارکنان سازمان اطلاعاتی نظام اسلامی، حق ندارند اخبار و اطلاعاتی را که از شیوه‌های مختلف جمع‌آوری نموده‌اند، در اختیار افرادی قرار دهند که در سلسله مراتب آنان نیستند. حتی اگر آن افراد از مسئولین سازمانی هم باشند، حق افشای اسرار و اطلاعات را به نزدیکترین افراد و اعضای خانواده خود ندارند و فقط می‌توانند این اخبار و گزارش‌ها را به سلسه مراتب خود تحویل دهند و این یعنی رعایت سلسله مراتب سازمانی.
اگرچه این امر یکی از اصول حاکم در همه‌ی سازمان‌های اطلاعاتی است، در اسلام به آن تأکید مضاعفی شده است تا افراد این مسئله را با اعتقاد قلبی رعایت کنند، نه به خاطر ترسی از قانون و مجازات.

تجسس

تجسس در لغت به معنی تفحص کردن در اخبار و امور است و جاسوس به کسی گفته می‌شود که اخبار را جست‌وجو می‌کند و خبر می‌آورد (لویس معلوف، 1376، ص. 90).
یکی از محرمات مسلّم در اسلام، تجسس و تفحص در اسرار مردم است؛ یعنی کسی حق ندارد در امور داخلی و اسرار شخصی مسلمانان تفتیش کند و اصل حرمت آن اجماعی است. خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم در بیان حکم تجسس می‌فرماید:
«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجتَنُبوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعضَ الظَّنِّ اثمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا...: ‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از بسیاری از گمان‌ها (ظن‌ها) اجتناب کنید؛ زیرا بعضی از ظن‌ها گناه است، و تجسس نکنید... (اقتباس از اطلاعات در اسلام، ص. 121).
قرآن با صراحت تجسس را در آیه‌ی فوق منع می‌نماید و از آنجا که هیچ گونه قید و شرطی برای آن بیان نشده است، نشان می‌دهد که این حکم مربوط به زندگی خصوص افراد و زندگی اجتماعی آنان است، تا آنجا که تأثیری در سرنوشت جامعه نداشته باشد؛ اما آنجا که با سرنوشت دیگران و کیان جامعه مرتبط می‌شود، مسئله شکل دیگری به خود می‌گیرد؛ یعنی حکومت اسلامی برای جلوگیری از تخلفات و کشف توطئه‌های دشمنان ناچار به انتخاب مأموران و جاسوسان مطمئنی است که اخبار و گزارش‌های دقیقی را از وضعیت مسئولین، جامعه و غیره برای حاکمیت فراهم می‌نمایند و در این گونه مواقع است که نه تنها جاسوسی و کسب اخبار حرام نیست، بلکه گاهی اوقات برای حفظ کیان جامعه و نظام واجب نیز هست. لذا در سیره‌ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و امام علی (علیه السّلام) نیز مشاهده می‌شود که برای جمع‌آوری اطلاعات، مأمورانی را قرار داده بودند -که از آن‌ها به عنوان عیون تعبیر می‌شد- تا وضعیت رفتار و عملکرد و تعامل فرماندهان، استانداران و غیره را با مردم جمع‌آوری و گزارش نمایند. در این قسمت، به این موضوع پرداخته خواهد شد.

ضرورت تحقیق و تجسس

امام علی (علیه السّلام) در نامه‌ی 53 نهج‌البلاغه به مالک اشتر دستور می‌دهد که: «ثُمَّ تَفَقَّد اَعمالَهُم وَ أبعَثِ العُیُونَ مِن أَهلِ الصِّدقِ وَ الوَفاءِ عَلَیهِم، فَاِنَّ تَعاهُدَكَ فِى السِّرِ الأُمُورِهِم حَدوَه لَهُم عَلَى استِعمالِ الاَمانَة...: رفتار کارگزاران را بررسی کن و جاسوسانی صادق و باوفا به نظام بر آنان بگمار (تا از وضعیت و رفتار آنان برای تو گزارش کنند)؛ زیرا کنترل و مراقبت پنهانی تو از کار آنان موجب امانتداری و مهربانی آن‌ها با رعیت خواهد شد». در ادامه امام (علیه السّلام) می‌فرمایند: از یاران نزدیک خود مراقبت کن و اگر یکی از آنان دست به خیانت زد و گزارش جاسوسان تو نیز آن را تأیید نمود، به همان گزارش اکتفا کن و خاطی را مجازات نما.
نکاتی که از این فرمایش امام (علیه السّلام) استفاده می‌شوند عبارتند از:
1. افرادی که به عنوان منبع و نیروی اطلاعاتی قرار است به نظام خدمت نمایند، باید انسان‌های صادق و باوفایی باشند و آنقدر در این صفات برجسته باشند که بتوان به گزارششان اعتماد کامل کرد و فرد خاطی را بر اساس همان گزارش مجازات نمود؛ زیرا فرد صادق و باوفا گزارش خود را مستند می‌کند و تا اطمینان و اعتماد کامل به تخلف فرد نداشته باشد، فرد را متهم نمی‌کند.
2. برای انتخاب و استخدام این‌گونه افراد تحقیقات کامل نیاز است تا وضعیت و سوابق شخصی و خانوادگی آنان از هر حیث مورد بررسی قرار گیرد و نمی‌توان به ادعای یا... اینگونه افراد را به استخدام سازمان اطلاعاتی درآورد.
3. بدون مراقبت مخفیانه، جلوگیری از تخلفات مسئولین و غیره، کاری دشوار است.
4. افراد اگر بدانند که حاکمیت مأمورانی دارد که از تخلفات و انحرافات آنان مطلع خواهند شد و آنان را مجازات خواهند کرد، مراقب رفتار و عملکرد خود خواهند بود و در نتیجه، خیانت آنان کاهش خواهد یافت و برخوردشان با مردم نیز اصلاح خواهد شد.
در قرآن کریم نیز در چند مورد، موضوع تحقیق و تفحص مطرح شده است که لزوم آن را اثبات می‌کند:
1. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ» (ممتحنه/10)؛ یعنی اگر زنان باایمان آمدند و گفتند ایمان آوردیم، زودباور نباشید. «فَامْتَحِنُوهُنَّ» یعنی تفتیش کنید، تحقیق کنید؛ آن‌ها را امتحان کنید که راست می‌گویند یا دروغ. نکته‌ی قابل تأمل این است که می‌فرماید: اگر مؤمنات یعنی زنان باایمان آمدند؛ نفرموده: اگر زن‌ها آمدند! باز هم تحقیق کن و اعتماد نکن؛ زیرا شاید اینها دروغ می‌گویند؛ شاید کلاهبردار باشند؛ شاید نفوذی دشمن باشند و بخواهند جاسوسی کنند و غیره.
اگر هر کسی برای استخدام در سازمان اطلاعاتی، مراکز حساس نظامی و نهادهایی از این دست مراجعه کند یا از طرف افرادی جهت استخدام معرفی شود، و بدون تحقیق یا با تحقیقات جزئی به استخدام درآید، در مدت زمان کوتاهی، منافقین وارد سازمان خواهند شد و امور را به انحراف خواهند کشید. لذا تحقیق در خصوص سوابق و عملکرد افراد، برای گزینش آن‌ها در این‌گونه مراکز حساس امری ضروری است و از قاعده‌ی کلی حرمت تجسس خارج می‌شود؛ زیرا برای چنین مراکزی اصلاً برائت جاری نیست، بلکه احراز صلاحیت لازم است.
همین‌طور زمانی که قصد جمع آوری سوابق سوژه‌ها را داریم و یا قرار است فردی برای مسئولیت مهمی منصوب شود و از وزارت اطلاعات استعلام می‌شود، باید سوابق وی دقیقاً بررسی گردد.
2. آیه‌ی دیگری که لزوم تحقیق را مشخص می‌کند آیه‌ی شش سوره‌ی حجرات است: «إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا: اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره‌ی آن تحقیق کنید». در آخر نیز علت را بیان می‌کند و می‌فرماید: «فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ: و از کرده‌ی خود پشیمان شوید». پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) شخصی را برای مأموریتی فرستادند. ایشان وقتی وارد حوزه‌ی مأموریتی خود شد، مردم به احترام اینکه او نماینده‌ی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است، برای استقبال آمدند. او وقتی دید مردم دارند برای استقبال می‌آیند، خیال کرد دارند می‌آیند تا او را بزنند. فرار کرد. به رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) گفت: نزدیک بود مرا بکشند؛ زود اعلام جنگ مسلحانه کن. آیه نازل شد:‌ ای پیامبر، اگر فاسقی آمد و خبری داد، تحقیق کنید و بدون تحقیق کاری را انجام ندهید. گرچه آیه می‌فرماید اگر فاسقی خبر آورد تحقیق کنید، هر فرد اطلاعاتی حتی به غیرفاسق هم نباید به سادگی اعتماد کند و در امور کاری باید حتماً تحقیق نماید و بعد تصمیم بگیرد.
اگر خدای ناکرده در پاسخ به استعلامات بدون انجام تحقیق کافی و بدون داشتن مستندات، کسی رد صلاحیت شود و مورد اتهام واقع گردد، گناه کبیره و حق الناس است و اقدام کننده‌ی آن برای همیشه مدیون این افراد خواهد بود و همچنین اگر بدون تحقیق، صلاحیت فردی تأیید شود، فرد تأیید کننده در اقدامات خلاف آن شخص شریک خواهد بود. لذا دقت لازم و تحقیق کافی در این گونه موارد از ضروریات است.

تقیه

از ماده‌ی «وَقَیَ» و به معنی صیانت و پوشش است. «وَقَیَ فُلاناً» یعنی «صانُه وَ سَتَرَه» (لویس معلوف: 1376، ص. 915). یکی از وظایف کارکنان سازمان اطلاعاتی، مخفی نمودن شغل خود و موضوعات و مسائل کاری از دیگران است و بزرگان دین با استفاه از منابع اسلامی و توصیه‌های ائمه‌ی اطهار (علیهم السّلام) مجوز این مخفی‌کاری را با عنوان «تقیه» برای ما صادر نموده و آن را راه مناسبی برای این مهم دانسته‌اند.
از طرفی، بهترین راه نفوذ بین دشمنان، استخدام افرادی از خود آنان به عنوان منبع و عامل است و اگر این عامل و منبع به صورت اعتقادی همکاری نماید، بهره‌دهی وی به مراتب بیشتر خواهد بود. این افراد با تقیه نمودن به راحتی می‌توانند خود را از خطرهای احتمالی حفظ نمایند.
قرآن کریم در آیات مختلفی به مسئله‌ی تقیه اشاره نموده است که جهت جلوگیری از اطاله‌ی کلام، یک مورد از آن را در اینجا بیان می‌کنیم:
یکی از طرفداران حضرت موسی (علیه السّلام) که در قرآن به مؤمن آل فرعون معروف است، با رعایت تقیه توانست خدمات ارزنده‌ای را به آن حضرت انجام دهد.
فرعون که از تبلیغات موسی (علیه السّلام) به ستوه آمده بود، به اطرافیان و مشاوران خود گفت: «ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَى وَلْیدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَكُمْ أَوْ أَنْ یظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ: بگذارید من موسی را به قتل برسانم و او پروردگارش را به یاری بطلبد؛ چون می‌ترسم که دین شما را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد به پا کند» (غافر/26).

عملیات روانی فرعون

فرعون در اینجا در واقع قصد داشت یک عملیات روانی را انجام دهد که این خود یکی از اقدامات اطلاعاتی بود. او می‌خواست با کشتن موسی (علیه السّلام) به مردم بفهماند که خدای دیگری که این پیامبر ادعا می‌کند وجود ندارد و با این کار می‌خواست هم از شرّ موسی (علیه السّلام) خلاص شود و هم بدون هزینه‌ی زیاد، حاکمیت خود را بر مردم تثبیت نماید؛ ولی مؤمن آل فرعون این نقشه‌ی او را برملا کرد. اما قبل از ادامه‌ی ماجرا باید به یک سؤال مقدر پرسش داده شود و آن اینکه چرا فرعون می‌گوید اجازه بدهید من موسی (علیه السّلام) را بکشم. فرعون که خود حاکم علی‌الاطلاق زمان و کشورش بوده و کسی جرئت مخالفت با او را نداشته، پس چه نیازی به اخذ مجوز بوده است؟
پاسخ این است که در واقع فرعون ناچار بود این مجوز را بگیرد و این هم نوعی عملیات روانی بود برای تبرئه‌ی خویش؛ زیرا موسی (علیه السّلام) توانسته بود در جامعه تأثیر بگذارد و مردم را در خدا بودن فرعون دچار تردید نماید؛ در نتیجه، کشتن او کار راحتی نبود و بازتاب زیادی در افکار عمومی داشت. لذا تصمیم‌گیری در این مورد برای فرعون سخت بود و در واقع می‌خواست با مشورت با مشاوران و رایزنی با آنان یک اتفاق عمومی از سران حکومت به وجود آورد تا در این زمینه تنها نباشد. به کار بردن کلمه‌ی «ذَرُونی» نشانه‌ی این است که بزرگان کشوری به قتل موسی (علیه السّلام) رضایت نمی‌دادند، و یکی از این افراد مؤمن آل فرعون بود که به موسی (علیه السّلام) ایمان آورده و ایمان خود را مخفی کرده و توانسته بود با تقیه و مخفی نمودن ایمان خود، جان موسی (علیه السّلام) را نجات دهد، که در ادامه به آن اشاره خواهد شد:
در اینکه مؤمن آل فرعون چه کسی بوده و چه مسئولیتی در دستگاه فرعون داشته است، اختلاف نظر وجود دارد. برخی از مفسران (تفسیر فخر رازی، ج. 27، ص 58) گفته‌اند او رئیس پلیس فرعون بوده است و به گفته‌ی بعضی دیگر، او پسرعموی فرعون و وزیر کشور بوده است (بهرام‌پور: ج. 7، ص. 59) و (اقتباس از: قرائتی، تفسیر نور، سوره‌ی غافر/26).
«وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یكْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یقُولَ رَبِّی اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَینَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ یكُ كَاذِبًا فَعَلَیهِ كَذِبُهُ وَإِنْ یكُ صَادِقًا یصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِی یعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ: و مردی مؤمن از خاندان فرعون که ایمانش را (از آنان) پنهان می‌داشت گفت: آیا مردی را به (جرم) گفتن اینکه خدا پروردگار من است می‌کشید؟! در حالی که برای شما از جانب پروردگارتان دلایل روشنی آورده، و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان اوست، و اگر راستگو باشد (حداقل) برخی از آنچه وعده می‌دهد (از عذاب‌های دنیا و آخرت) به شما می‌رسد. همانا خداوند کسی را که اسرافکار و دروغ‌پرداز است هدایت نمی‌کند (و شما در فرض صدق او با این رفتارتان مسرف و کذّابید)» (غافر/28).
این آیه منطق حساب شده و مستدل و نافذ مؤمن آل فرعون را به هنگامی که فرعون تصمیم به قتل موسی (علیه السّلام) گرفته بود می‌رساند. او با اتکا به سوابقی که در دربار فرعون و محیط مصر داشت و به عقل و درایت او ایمان داشتند، ثابت کرد که این تصمیم در یک صورت بیهوده و در یک صورت خطرناک و وحشتناک است. او گفت: موسی (علیه السّلام) به سوی «الله» دعوت می‌کند و دلایل قابل مطالعه‌ای را هم با خود آورده است؛ از دو حال خارج نیست: یا دروغگوست که به زودی رسوا خواهد شد و نیاز به کشتن ندارد؛ زیرا قتل او احتمالاً از او در افکار عمومی یک قهرمان افسانه‌ای خواهد ساخت و گروهی را برای همیشه به دنبالش خواهد کشید. پس، چه بهتر که زنده بماند و مردم او را بشناسند و خودشان از اطرافش متفرق شوند.
یا اینکه واقعاً راست می‌گوید و از سوی خدا آمده است. در این صورت، اگر قسمتی از تهدیدات او هم جامه‌ی عمل بپوشد و گوشه‌ای از بلاهایی که از آن‌ها خبر می‌دهد تحقق یابد، حساب همه‌ی ما صاف است. بنابراین، کشتن او به هیچ وجه عاقلانه نیست؛ به این ترتیب، رعب و وحشت را در فرعون و اطرافیان افزود و آن‌ها را از دست زدن به این کار منصرف ساخت.
قرآن در این آیات «کتمان عقیده» مؤمن آل فرعون را به عنوان یک کار مثبت ذکر کرده است زیرا در مسیر سازنده یعنی نجات یک رهبر بزرگ انقلابی از خطری که او را به شدت تهدید می‌کرد قرار گرفته بود و می‌دانیم که تقیّه نیز چیزی جز کتمان عقیده نیست.
نکته‌ی دیگری که می‌توان از این آیه استفاده نمود، نحوه‌ی بیان و استدلال فرد اطلاعاتی یا نفوذی است که نباید دست‌پاچه شود و خود را لو دهد، بلکه باید طوری سنجیده عمل نماید که کسی متوجه وابستگی او به سازمان و غیره نشود و او بتواند به خوبی به هدف خود برسد (اقتباس از: اطلاعات در اسلام، فصل تقیه، ص. 8).
علت اینکه مؤمن آل فرعون از موسی (علیه السّلام) به «رَجُلاً» تعبیر نمود نیز خود یک نکته‌ی اطلاعاتی دارد و آن این است که وی با این کار هم اهمیت موضوع موسی (علیه السّلام) را در نظر فرعون و اطرافیان کاهش داد تا از حساسیت آنان بکاهد و هم اینکه آن‌ها به ایمان وی پی نبرند؛ زیرا اگر از موسی (علیه السّلام) با القاب بزرگ یاد می‌کرد، متوجه می‌شدند که وی به موسی (علیه السّلام) گرایش دارد و از او با بزرگی یاد می‌کند. لذا اظهار داشت «أتَقَتُلُونَ رَجُلًا: آیا مردی را می‌خواهید بکشید (که چندان کسی او را نمی‌شناسد و...)» (اقتباس از: قرائتی، تفسیر نور، سوره‌ی غافر/26).

عدم اعتماد به افراد غیرخودی

یکی از آسیب‌هایی که می‌تواند نیروهای سازمان اطلاعاتی را دچار مشکل کند، اعتماد با دیگران به خصوص افراد غیرخودی است که مشکلات زیادی را به بار خواهد آورد. قرآن کریم نیز به مؤمنین در این خصوص هشدار می‌دهد و می‌فرماید:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا یأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَینَّا لَكُمُ الْآیاتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ:‌ ای مؤمنان، افرا غیرخودی را محرم و همراز خود قرار ندهید؛ زیرا آن‌ها از هیچ آسیب رساندنی در حق شما کوتاهی نمی‌کنند. آن‌ها دوست دارند شما در رنج باشید. اگرچه دشمنی آن‌ها (تا حدودی) از گفتارشان پیداست، کینه‌ای که از شما در دل آن‌ها مخفی شده، از دشمنی آشکار آنها بزرگتر است. به راستی، ما نشانه‌ها را برای شما بیان کردیم، اگر تعقل کنید» (آل عمران/ 118).
بطانه در لغت به معنای لباس زیرین است و در اینجا، کنایه از محرم اسرار است (قرائتی، 1390، ج 1، ص. 343).
دشمن هرگز صلاح ملت اسلام را نمی‌خواهد و اگر هم قصد ارتباط با حکومت‌های اسلامی و مردم مسلمان را داشته باشد، به خاطر منافع خود است، و الّا از هر ابزاری برای ضربه زدن به مسلمانان استفاده می‌کند و کینه‌ی دیرینه‌ای از اسلام به دل دارد؛ زیرا اسلام با استکبار و ظلم مخالف است و دشمن نیز این مسئله را به خوبی درک کرده است. لذا نیروهای سرویس اطلاعاتی باید این مسئله را مدنظر قرار دهند و به خصوص در سفرهای خارجی به بیگانگان اعتماد نکنند و آن‌ها را محرم راز و اسرار زندگی شخصی و اسرار نظام قرار ندهند تا دشمن از طریق آن‌ها نتواند به نظام و کشور ضربه‌ای وارد نماید.
حتی چه بسا افرادی در داخل کشور خود را به نیروهای اطلاعاتی نزدیک کنند و قصد تخلیه‌ی اطلاعاتی افراد را داشته باشند که لازم است در این خصوص نیز مراقبت لازم صورت گیرد.
در شأن نزول آیه‌ی فوق از ابن عباس نقل شده است که این آیه هنگامی نازل شد که عده‌ای از مسلمانان با یهودیان به سبب قرابت یا همسایگی و دوستی‌ای که داشتند، چنان صمیمی بودند که اسرار دیگر مسلمانان را به آنان می‌گفتند و قوم یهود که دشمن سرسخت مسلمین بودند و به ظاهر خود را دوست آنان قلمداد می‌کردند، از اسرارشان مطلع می‌شدند. لذا این آیه نازل شد و هشدار داد که چون یهودیان در دین شما نیستند، نباید آنان را محرم اسرار خود قرار دهید (قرانتی: 1390، ج. 1، ص. 343).
در ادامه، آیات بعد نیز روی مسئله‌ی دشمنی آنان تأکید می‌کنند و بیان می‌دارند که شما آن‌ها را دوست می‌دارید؛ ولی آن‌ها شما را دوست ندارند. شما به کتاب آسمانی آن‌ها ایمان دارید، ولی آن‌ها به کتاب آسمانی شما ایمان ندارند؛ و این‌ها منافقانند که چون وقتی شما را ملاقات می‌کنند می‌گویند «ایمان آوردیم» و زمانی که تنها می‌شوند، از شدت خشمِ بر شما، سر انگشتان خود را به دندان می‌گزند، از شادی شما و رسیدن نیکی به شما ناراحت می‌شوند، و از وارد شدن ضرر و ناراحتی به شما شاد می‌شوند.
بنابراین، محرم دانستن و ارتباط با دشمنان برای همه‌ی افراد جامعه‌ی اسلامی کاری غیرصحیح است و نیروهای نظام اطلاعاتی به مراتب بیش از دیگران باید از محرم دانستن آنان پرهیز نمایند.

رازداری

در باورهای دینی ما، رازداری جایگاه ویژه‌ای دارد. راهنمایی‌های پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم) و امامان معصوم (علیهم السّلام) نیز بر این مطلب صحه می‌گذارند که هر عاقلی باید در مورد نعمت‌های خود رازدار باشد و در خصوص حفظ آنچه دارد با تدبیر عمل نماید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می‌فرمایند: «اِستَعینُوا عَلی اُمُورِکُم بِالکِتمانِ فَاِنَّ ذِی نِعمَةٍ مَحسُود: از کتمان و مخفی‌کاری در کارهایتان یاری جویید، به درستی که هر صاحب نعمتی مورد حسد واقع شود» (باقریان، 1385، ص. 16؛ به نقل از تحف العقول، ص. 51). امام علی (علیه السّلام) نیز می‌فرمایند: «جَمیعُ خَیرِالدُّنیا وَ الآخِرهِ فِی کِتمانِ السِّر وَ مَصادیقُ الاَخیارِ وَ جَمیعُ الشَّرِ فِی الاِزاعَه وَ مُواخاهُ الاَشرارِ: تمام خوبی‌ها و ارزش‌های دنیا و آخرت در دو چیز است: پوشاندن و حفظ اسرار و دوستی با انسان‌های صالح و نیز تمام بدی‌ها در دو چیز است: فاش کردن اسرار دوستی با بدان» (باقریان، 1385، ص. 16؛ به نقل از بحار، ج. 2، ص. 71، ح. 14).

رازداری فطری یا اکتسابی

در اینکه رازداری انسان امری فطری است یا اکتسابی، اختلاف نظر وجود دارد و طرفداران هرکدام از دو نظریه دلایلی برای خود دارند که در اینجا به طور خیلی مختصر مطرح می‌شود:
کسانی که می‌گویند بشر طبعاً و فطرتاً رازدار است، چنین استدلال می‌کنند که یک کودک خردسال نیز چنانچه ظرفی را به زمین بیندازد و بشکند، سعی خواهد کرد که افشا نشود، و یا اگر یک دانش آموز ابتدایی کیف همشاگردی‌اش را مخفیانه وارسی کند، می‌داند که در صورت مشاهده شدن از سوی صاحب آن مورد اعتراض قرار خواهد گرفت. پس، سعی خواهد کرد که موضوع را مکتوم بدارد.
و کسانی که به اکتسابی بودن رازداری معتقدند، دلیل آن را تفاوت مصادیق راز در جوامع مختلف می‌دانند و می‌گویند انسان‌ها رازداری را در جامعه و در طول زندگی می‌آموزند. گرچه در همه‌ی جوامع مشترکاتی وجود دارد که می‌توان روی آن‌ها دست گذاشت، هر جامعه نیز بنا به ویژگی‌ها و مختصات خود اموری را برای پنهان کردن دارد. در ماجرای آن کودک و مثال‌های فوق نیز علت مخفی‌کاری کودک و دانش‌آموز را نیز از یک سو سرزنش‌ها و تنبیهات والدین و از سوی دیگر، احساس مالکیت موجود در کودک می‌دانند که در زندگی آموخته است. لذا در جوامع بسته و استبدادی که افراد با فشار سیاسی و خفقان مواجهند، رازداری بیشتر رواج می‌یابد و این امر در حوزه‌های معیشتی، خانوادگی، فرهنگی، هنری، آموزشی، اقتصادی، مذهبی، و معرفتی نیز تسرّی پیدا می‌کند (مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن).
با بررسی نظریات فوق می‌توان نتیجه گرفت که رازداری محصول دو امر فطری و اکتسابی است و انسان تا حدودی فطرتاً رازدار است؛ ولی با پا گذاشتن در جامعه و روبه‌رو شدن با عوامل مختلفی که می‌توانند منافع فردی یا اجتماعی انسان را تحت تأثیر قرار دهند، رازداری وی نیز تقویت می‌شود و از این جهت می‌تواند اکتسابی باشد.
آنچه از آیات قرآن استفاده می‌شود نیز این است که رازداری تا حدودی فطری و مراتب بالاتر آن اکتسابی است. هرچه زندگی انسان پیچیده‌تر شود و مشکلات جوامع عمیق‌تر گردد، قطعاً به همان اندازه نیاز بشر به رازداری بیشتر و سطح رازداری بالاتر خواهد رفت؛ ولی با صرف نظر از اکتسابی یا فطری بودن رازداری، آنچه مهم است این است که رازداری برای همه‌ی افراد لازم است و برای نیروهای اطلاعاتی سرنوشت ساز و دارای اهمیت فوق‌العاده‌ای است، به طوری که اگر نیروی اطلاعاتی رازدار نباشد، دیگر نیروی اطلاعاتی نخواهد بود.
یکی از مواردی که از مفاهیم قرآن کریم، رازداری را می‌توان استفاده نمود، قضیه‌ی هابیل و قابیل است. مفهوم آیات دال بر این است که اصل رازداری را بشر به طور فطری با خود دارد و می‌توان ادعا نمود که هابیل فطرتاً رازداری را درک می‌نموده است؛ لذا وقتی برادر خود را کشت، به طور فطری متوجه شد که از این موضوع نباید کسی اطلاع پیدا کند و خود این امر دلیل بر فطری بودن رازداری انسان است و اگر رازداری را نمی‌شناخت، به دنبال راهی برای مخفی نمودن جنازه‌ی برادر نمی‌گشت و نیازی به مخفی کردن جنازه نبود تا خداوند کلاغی را مأمور آموزش او نماید تا متوجه شود که جسد برادرش را چگونه دفن نماید «فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا یبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیرِیهُ كَیفَ یوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ...» (مائده/31).
مورد دیگری که رازداری از آیات قرآن استفاده می‌شود، قضیه‌ی خواب حضرت یوسف (علیه السّلام) است که نشان دهنده‌ی این است که سطح رازداری بالاتر رفته و با توجه به پیچیدگی انسان و مشکلات احتمالی، حضرت یعقوب (علیه السّلام) به یوسف دستور می‌دهد که: «یا بُنَی لَا تَقْصُصْ رُؤْیاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَیكِیدُوا لَكَ كَیدًا: خوابت را برای برادرانت نیز نقل نکن؛ زیرا برای تو نقشه‌ی خطرناکی می‌کشند (یوسف/5).
بنابراین، برخی مسائل و اسراری وجود دارند که حتی نزدیک‌ترین اعضای خانواده نیز نباید از آن‌ها مطلع شوند، چه رسد به افرادی که درصدد دشمنی و کینه‌ورزی هستند. با توجه به اینکه نیات درونی انسان‌ها به راحتی آشکار نمی‌شود و ممکن است نزدیکان انسان نیز توسط جناح‌های مختلف داخلی و یا سرویس‌های دیگر جلب همکاری شده باشند، لذا نیروهای اطلاعاتی باید تمام سعی خود را در نگهداری اسرار و رازداری به کار بگیرند تا از افشای اسرار نظام اسلامی و همچنین خانواده‌ی خود مصون باشند.
یکی از وقایع مهمی که در قرآن کریم ذکر شده و دارای نکات اطلاعاتی زیادی است، قضیه‌ی حضرت یوسف (علیه السّلام) است که چند مفهوم اطلاعاتی، مانند: عملیات روانی، جاسازی، طرح فریب، عادی سازی و غیره را می‌توان از آن استفاده نمود. این موارد از جمله اموری هستند که سرویس‌های اطلاعاتی دنیا به شیوه‌های مختلف آن‌ها را به کار می‌گیرند؛ لذا در اینجا به بررسی آن‌ها می‌پردازیم:

طرح فریب

وقتی با اصرار زیاد برادران یوسف (علیه السّلام) اجازه گرفتند او را به بیابان ببرند، اگر بعد از به چاه انداختن یوسف (علیه السّلام) بدون زمینه سازی نزد پدر می‌آمدند، به راحتی نقشه‌شان لو می‌رفت؛ اما آنان با راه‌اندازی یک عملیات روانی و استفاده از گفته‌های قبلی پدر خود، دست به طراحی طرحی برای فریب پدر زدند تا به تصور خود، هم پدر را قانع کنند و هم دیگر افراد و اعضای خانواده را؛ لذا همه هم‌پیمان شدند که یوسف (علیه السّلام) را به چاه بیندازند و سپس پیراهن او را خون‌آلود کنند و نزد پدر بیاورند و هماهنگ باهم گریه کنند تا بتوانند پدر را فریب دهند و او ادعای آنان را باور نماید. قرآن می‌فرماید: «وَجَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً یبْكُونَ* قَالُوا یا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا یوسُفَ عِنْدَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ...: شب که به محل خود برگشتند، شروع به گریه و زاری نمودند و مدام گریه می‌کردند [و پیراهن یوسف (علیه السّلام) را نیز که به خون آلوده نموده بودند، با خود آوردند و نشان پدر دادند و سپس به پدر] گفتند که ما رفتیم سرگرم مسابقه شدیم و یوسف را نزد وسایل گذاشتیم و گرگ یوسف را خورد (یوسف/16-17).
و با این زمینه‌سازی تصور کردند که یعقوب (علیه السّلام) ادعای آنان را باور می‌کند که البته این‌گونه نبود و آن حضرت علی‌رغم اینکه می‌دانست آن‌ها دروغ می‌گویند، به خاطر مصالحی با گفتن جمله‌ی «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ: هوا و هوس نفسانی شما موجب شد که این کار را انجام دهید و من صبر نیکو خواهم نمود» (یوسف/18)، به قضیه خاتمه داد و با عادی‌سازی طوری وانمود کرد که کشته شدن یوسف (علیه السّلام) را قبول کرده است تا از اقدام احتمالی دیگر آنان جلوگیری نماید؛ زیرا اگر یعقوب این گونه رفتار نمی‌کرد و آنان قطعاً می‌دانستند که پدر قتل یوسف (علیه السّلام) را قبول ندارد و قصد جست‌وجو برای پیدا کردن او را دارد، احتمال اینکه مجدد به محل چاه انداختن یوسف می‌رفتند و او را به طریقی از بین می‌بردند وجود داشت.

تخلیه‌ی اطلاعاتی

وقتی برادران یوسف (علیه السّلام) به مصر آمدند و به نزد ایشان وارد شدند، آن حضرت آن‌ها را شناخت؛ ولی برادران او را نشناختند. لذا همان‌گونه که برخی مفسران به این مطلب اشاره کرده‌اند، معلوم می‌شود یوسف (علیه السّلام) در مدتی که برادران وی در مصر بودند، به طریقی به آنان نزدیک شده و از حال و وضعیت خانوادگی آن‌ها سؤالاتی پرسیده و به اصطلاح، آن‌ها را تخلیه‌ی اطلاعاتی کرده است و آن‌ها به ایشان گفته‌اند که یک برادر داشته‌اند که گرگ او را خورده است؛ به همین خاطر، پدرشان به برادر کوچک آن‌ها خیلی وابسته است و به هیچ عنوان، او را از خود دور نمی کند. لذا علی‌رغم وضعیت بد معیشتی نگذاشته است با آنان به مصر بیاید و احتمالاً از یوسف (علیه السّلام) خواهش کرده‌اند که در صورت امکان، سهم او را نیز به آنان بدهد. لذا حضرت یوسف (علیه السّلام) می‌فرمایند: «وَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِی بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِیكُمْ أَلَا تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْكَیلَ وَأَنَا خَیرُ الْمُنْزِلِینَ، فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلَا كَیلَ لَكُمْ عِنْدِی وَلَا تَقْرَبُونِ: وقتی بار برادران آماده شد، به آنان گفت که دفعه‌ی بعدی که آمدید، برادر دیگر خود را نیز بیاورید. آیا نمی‌بینید من حق پیمانه را ادا می‌کنم؟، اگر او را نیاورید، خودتان هم نیایید؛ زیرا چیزی به شما داده نخواهد شد» (یوسف/59- 60).
یوسف با بیان جمله‌ی «أَلَا تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْكَیلَ وَأَنَا خَیرُ الْمُنْزِلِینَ» به آنان فهماند که او نمی‌تواند اینکار انجام دهد و فقط به هرکس به اندازه‌ی سهمش خواهد داد و آن هم با حضور فرد در مصر انجام خواهد شد. با این کار، به برادران دستور داد که اگر سهم بیشتری می‌خواهند، باید در سفر بعدی، برادر دیگر را نیز بیاورند و از طرفی، نوعی اخطار نیز به آنان می‌دهد که اگر او را نیاورند، به آن‌ها هم سهمی تعلق نخواهد گرفت، تا آن‌ها نیز بی‌تفاوت از کنار این مسئله نگذرند و تمام سعی و تلاش خود را بنمایند.

توجیه حفاظتی

از برخی تفاسیر اقتباس می‌شود که بار دوم، یوسف (علیه السّلام) قبل از نگه داشتن بنیامین، با او جلسه گذاشت و نظرش را جویا شد که آیا تمایل دارد نزد او بماند یا خیر؛ و بنیامین آمادگی خود را اعلام نموده، گفته بود که برادران وی به پدر قول داده‌اند که او را سالم برگردانند و یوسف (علیه السّلام) به وی گفته بود که برای این کار برنامه‌ریزی می‌کند که بهانه‌ای برای پدر داشته باشند و لذا در اینجا بنیامین را توجیه نموده که کسی مطلع نشود و تهمت دزدی موجب رنجش او نشود.
لذا مأموران اطلاعاتی لازم است قبل از صحنه سازی، اگر احساس کنند که این اقدام آن‌ها موجب ریختن آبروی شخصی و یا رنجش فرد بی‌گناهی می‌شود، حتماً وی را توجیه نمایند و رضایت او را جلب کنند.
یوسف (علیه السّلام) شخصاً اقدام به جاسازی شیء نمود تا هیچ کدام از مأموران نیز به نقشه‌ی وی پی نبرند و بعدها موجب نشود که به خاطر این کار زیر سؤال برود و یا به سبب گزارش نمودن مأموران به پادشاه مصر مورد مؤاخذه قرار گیرد. برخی اوقات، مسئولین امر کارهای حساس و سرّی را خودشان شخصاً انجام دهند و یا از مأموران کاملاً مطمئن استفاده نمایند.

جاسازی

برادران یوسف (علیه السّلام) به شهر خود رفتند و وقتی بارها را باز نمودند، با تعجب دیدند که آنچه به عنوان قیمت گندم پرداخت نموده بودند، داخل بار آن‌ها گذاشته شده است. این نیز محرکی بود برای اینکه برای بازگشت دوباره به مصر جدی‌تر باشند. لذا نزد پدر رفتند و با اصرار او را به همراه کردن برادر خود در سفر بعدی راضی نمودند.
وقتی در سفر بعدی برادران نزد یوسف (علیه السّلام) رفتند، ایشان به طریقی به برادر کوچک‌تر خود، بنیامین فهماند که برادر اوست تا اقدامات بعدی موجب نگرانی و رنجش وی نشود.
یوسف (علیه السّلام) ابتدا قصد داشت برادر مادری‌اش را نزد خود نگهدارد؛ اما این کار دارای مشکلات قانونی بود و از طرفی، آشکارا نمی‌توانست اعلام نماید که اینها برادرانش هستند؛ زیرا هم از جانب حکومت مصر متهم می‌شد و هم مردم قضاوت‌های خوبی نمی‌کردند. لذا نقشه‌ی جاسازی را طراحی نمود.
«فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَایةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ: زمانی که مأموران بارها را بستند، یوسف (علیه السّلام) شخصاً و بدون اطلاع مأموران ظرف آبخوری خودش را که خیلی باارزش بود، در بار برادرش (بنیامین) جاسازی کرد و این کار را نیز طوری انجام داد که کسی بویی نبرد و هیچ علامتی دال بر دستکاری وجود نداشت. وقتی آماده‌ی رفتن شدند، یوسف (علیه السّلام) به طریقی مأموران را متوجه نبودِ ظرف آبخوری کرد و لذا یکی از آن‌ها صدا زد: «أَیتُهَا الْعِیرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ: ‌ای اهل قافله، شما سارق هستید» (یوسف/70).
آن‌ها گفتند: (چرا؟) مگر چه گم کرده‌اید؟ جارچی گفت: آبخوری پادشاه گم شده است و هرکس آن را بیاورد، یک بار شتر غله به او داده خواهد شد و من ضامن این پاداش هستم. برادران یوسف قسم یاد کردند که شما می‌دانید که ما نیامده‌ایم در این سرزمین دزدی کنیم و دزد نیستیم.
مأموران گفتند: «قَالُوا فَمَا جَزَاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كَاذِبِینَ: (شما که این قدر مطمئن هستید) اگر خلاف ادعای شما ثابت شود، جزای دروغگو چیست؟» (یوسف/74).
«قَالُوا جَزَاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ كَذَلِكَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ: گفتند جزای هر کسی که طرف در بار او پیدا شود، خود اوست (به خاطر این کار برده‌ی شما خواهد بود). در قانون ما اینگونه ستمگران را کیفر می‌دهیم» (یوسف/75).

عادی‌سازی مجدد

«فَبَدَأَ بِأَوْعِیتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَاءِ أَخِیهِ» (یوسف/ 76)
یوسف (علیه السّلام) با اینکه می‌دانست ظرف آبخوری را در کدام بار جاسازی کرده است، ابتدا دستور تفتیش بارهای دیگر برادرها را داد تا شکی ایجاد نشود. همه را گشتند تا به بار بنامین رسیدند و ظرف را از آن بیرون آوردند. در اینجا، یوسف (علیه السّلام) در واقع یک طرح فریب را برای برادران خود اجرا نمود و یک طرح فریب را نیز برای پادشاه مصر؛ زیرا بر اساس قوانین مصر یوسف (علیه السّلام) نمی‌توانست فرد دزد را گروگان نگه دارد؛ لذا ابتدا از خود برادران سؤال نمودند که ارگ آبخوری در بار هر کدام پیدا شد، با دزد چه کند؟ و آن‌ها قانون کشور خود را بیان داشتند و چون مطمئن بودند که کار آن‌ها نیست، خودشان پیشنهاد نمودند که دزد به عنوان برده نگه داشته شود و با این کار، این عمل قانونی شد: «كَذَلِكَ كِدْنَا لِیوسُفَ مَا كَانَ لِیأْخُذَ أَخَاهُ فِی دِینِ الْمَلِكِ: ما این‌گونه برای یوسف چاره‌اندیشی کردیم؛ زیرا او نمی‌توانست بر پایه‌ی قوانین پادشاه مصر برادرش را بازداشت کند (یوسف/76).
حضرت یوسف (علیه السّلام) با این اقدام، در واقع از اینکه آیا برادرانش از اقدام قبلی خود در خصوص یوسف (علیه السّلام) پشیمان هستند یا خیر نیز آگاه شد و متوجه شد که آن‌ها هنوز هم بر همان نیات سوء خود باقی هستند و با این جمله که اظهار داشتند: «قَالُوا إِنْ یسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ: برادران گفتند: اگر این شخص دزدی کرده است [خلاف انتظار نیست]؛ زیرا پیش‌تر برادر [ی داشت که] او هم دزدی کرد. (یوسف/77). در حالی که این تهمت دیگری به یوسف (علیه السّلام) بود و قبلاً چنین تهمتی به او نزده بودند.
نکته‌ای که می‌تواند برای مأموران اطلاعاتی در اجرای طرح فریب مفید باشد، این است که اگر در جایی قرار داشته باشند که باید طرح فریبی را اجرا کنند، باید طوری آگاهانه عمل نمایند که شکی ایجاد نشود و در بازرسی‌ها، همان ابتدا به سراغ سوژه نروند، بلکه تعدادی را قبل از سوژه‌ی اصلی بازرسی کنند تا شکی ایجاد نشود و منابع نسوزند.

نتیجه

با مرور و تأمل در آیات قرآن کریم می‌توان به این نتیجه رسید که مسائل و مفاهیم اطلاعاتی در جای‌جای قرآن کریم و بارها بیان شده است و در این مقاله، به برخی از اصول و مسائل اطلاعاتی مانند: مستندسازی، نفوذ دشمن، جلسات و فعالیت‌های مخفی منافقین، رعایت حیطه‌بندی، عدم افشای اسرار، بالا بردن توان اطلاعاتی، رعایت سلسله مراتب سازمانی، تجسس ضرورت تحقیق و جمع‌آوری اطلاعات، تقیه، نفوذ، عدم اعتماد به غیرخودی، رازداری، عملیات روانی، طرح فریب، عادی‌سازی، تخلیه‌ی اطلاعاتی، و توجیه حفاظتی پرداخته شد و مورد بررسی قرار گرفت. بنابراین، می‌توان ادعا نمود که سرویس اطلاعاتی ایران، اگر با توسل به قرآن و سیره‌ی بزرگان دینی اقدام به فعالیت نماید و قرآن را در فعالیت‌های اطلاعاتی الگوی خود قرار دهد، می‌تواند یک سرویس اطلاعاتی قوی در دنیا باشد که دیگران آن را الگوی خود قرار دهند و برای استفاده از تجارب کاری، نیازمند آن باشند. امید است این تحقیق شروعی باشد برای ادامه‌ی کار توسط سربازان گمنام امام عصر (عجل الله فرجه الشریف) که علاقه‌مند به تحقیق در خصوص اطلاعات در قرآن هستند.

پی‌نوشت‌ها:

1- کارشناسی ارشد دانشگاه امام باقر (علیه السّلام)

منابع تحقیق :
- قرآن کریم
- باقریان، حمید (1385)، حفاظت اسناد، تهران، مؤسسه حفیظ، چاپ اول.
- بهرام‌پور، ابوالفضل (1392)، تفسیر نسیم حیات، قم، چاپ اعتماد شماره چاپ دوم، ج 1.
- بهرامپور، ابوالفضل (1392)، تفسیر نسیم حیات، قم، چاپ اعتماد شماره چاپ دوم، ج 2.
- بهرامپور، ابوالفضل (1392)، تفسیر نسیم حیات، قم، چاپ اعتماد شماره چاپ دوم، ج 3.
- بهرامپور، ابوالفضل (1392)، تفسیر نسیم حیات، قم، چاپ اعتماد شماره چاپ دوم، ج 7.
- تقوی، رضا: (1386)، فصل‌نامه تحقیقاتی -پژوهشی حفیظ، معاونت حفاظت، سال سوم، شماره پنجم.
- تهرانی، جواد (1382)، آئین زندگی، قم، مؤسسه راه حق، شماره چاپ نهم.
- جعفریان، رسول (1373) تاریخ سیاسی اسلام، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ اول.
- دشتی، محمد (1380) نهج‌البلاغه، قم، انتشارات مشهور، چاپ چهاردهم.
- قرائتی، محسن (1390)، گزیده تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، شماره چاپ دهم، ج 1.
- سید قطب (1389)، تفسیر فی ضلال القرآن، مترجم خرم دل مصطفی، تهران، نشر احسان چاپ سوم.
- محقق، محمدباقر (1387)، شان نزول آیات، تهران انتشارات اسلامی، شماره چاپ هفتم.
- معلوف، لویس (1376)، المنجد فی الغه والاعلام، قم، نشر بلاغت، چاپ سوم.

منبع مقاله :
چیت‌سازان، امیرحسین، (1388)، آموزش عالی درگستره‌ی تاریخ و تمدن اسلامی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.