نویسندگان: دکتر هنری کلاود
دکتر جان تاون سند
مترجم: دکتر مینا اخباری آزاد

 
آزادی و جدایی ما از یکدیگر یکی از مهم‌ترین ابعاد ارتباط است. لازم است بتوانیم به جدایی از افرادی که به آنها عشق می‌ورزیم، احترام بگذاریم. این درس از دوران نوپایی آغاز می‌شود، آن هم با افزایش محدوده‌ی جدایی مادر و پدر از کودک، و برعکس. کودک در آغاز جدایی گریه و اعتراض خواهد کرد و بلافاصله آن را نمی‌پذیرد. والدینی که در برابر این جدایی پذیرفته شده به روش نامناسبی تسلیم می‌شوند و اجازه می‌دهند کودک آنها را کنترل کند، درسهای بسیار بدی را به او می‌آموزند.
کودکان باید تربیت مناسبی داشته باشند و عشقی کافی دریافت کنند و لذت ارتباط را بچشند، اما نیاز دارند که تحمل جدایی را نیز یاد بگیرند. زمانی که آنها جیغ می‌کشند و گریه می‌کنند، لازم است با آنها همدردی شود و سپس تنها بمانند. آنها با این روش یاد خواهند گرفت فردیت خود را بپذیرند و از آن لذت ببرند؛ چرا که مجبورند با آن کنار بیایند. این به معنای آن نیست که کودک را با یک نیاز حقیقی رها کنیم؛ به خصوص در دوران طفولیت. نیازهای واقعی همیشه باید پاسخ داده شوند.
زمانی که نیازها برطرف می‌شوند، کودکان همچنین باید یاد بگیرند که در مواقعی قرار است از افرادی که به آنها عشق می‌ورزند جدا شوند و این روند طبیعی زندگی است. اگر با آنها همدردی شود و در شرایط پذیرش این واقعیت قرار گیرند، یاد خواهند گرفت که جدایی قابل قبول است.

آنها نیز به جدایی نیاز دارند

اجازه دهید کودکان جدایی خودشان را بپذیرند. برای آنکه به آنها آموزش دهید به شما احترام بگذارند، باید به آنها احترام بگذارید. به آنها آزادی متناسب با سن آنها را اعطا کنید، و مجبورشان نکنید همیشه در سایه شما قرار بگیرند. این آزادی، چه آزادی دادن به یک کودک نوپا برای کشف یک منطقه‌ی امن باشد، چه آزادی دادن به یک کودک دبستانی برای رفتن به خانه‌ی همسایه یا حاضر شدن یک نوجوان بر سر قرار ملاقات با دوستانش، باید توجه کرد که همه‌ی این موارد در محدوده‌ی شخصی زندگی آنها و انتخابهای مورد نظرشان اهمیت زیادی برای آنها دارد. همچنان که آنها بزرگ تر می‌شوند، محدوده و فضای وسیع تری را طلب می‌کنند و تنها در صورتی که قادر باشند به طور مناسبی کنترل آن را به دست گیرند، باید آن را در اختیار داشته باشند. پس تا زمانی که ضرورتی احساس نمی‌کنید به خلوت و محدوده‌ی آنها وارد نشوید.

محدوده‌ی کودکان

اتاق کودک مثال خوبی برای این جدایی است. ما در این مورد آموزش را پیشنهاد می‌کنیم و لازم می‌دانیم که کودکان خردسال یاد بگیرند اتاقشان را تمیز و به نحو معقولی مرتب کنند. اما همچنان که آنها بزرگ تر می‌شوند، به آزادی بیشتری نیاز خواهند داشت تا فضای خود را هدایت کنند. این امکان را برای آنها فراهم کنید. اما اگر آن را از دست دادند، عدم مسئولیت پذیری را در آنها به وجود نیاورید. به طور مثال، اگر در پیدا کردن وسایل خود مشکل دارند، آنها را برایشان پیدا نکنید. همچنین، به آنها اجازه ندهید در فضای جمعی خانه تنبلی و بی‌عاری را در پیش بگیرند، چرا که توجه به این مکانها این توانایی را در آنها شکل می‌دهد که یاد بگیرند همسایه‌ی خوبی باشند. آنها می‌توانند محدوده‌ی خود را داشته باشند و با رعایت محدودیتها آن طور که می‌خواهند زندگی کنند. حتی اگر شما به عنوان یک بزرگسال محدودیتهای خطرناک مانند رعایت موارد ایمنی را در آپارتمان خود رعایت نکنید، از سوی مدیر آپارتمان اخطاری دریافت خواهید کرد. بنابراین حتی اگر کودکان در محدوده‌ی اتاق خود پا را از مرزهای مشخص ایمنی فراتر بگذارند، می‌توانند اختیار تام آن را از دست بدهند.

وقت آنها

وقت نمونه‌ی دیگری از جدایی است. وقتی کودکان قادر شوند خود را از خطرات معمول حفظ کنند، باید بتوانند وقت و انتخابهای خود را با در نظر گرفتن محدودیتهای متناسب با سن شان کنترل کنند. کودکان خردسال تر - زیر سن دبستان - نیاز بیشتری برای تنظیم وقت خود دارند. اما می‌توانند با رعایت این ساختار انتخابهای خود را نیز داشته باشند. به طور مثال آنها درک می‌کنند که وقت بازی به پایان رسیده و وقت خواب فرا رسیده است. کودکان دبستانی یاد می‌گیرند که می‌توانند بعد از انجام تکالیف مدرسه بازی کنند. کودکان ناچارند وقت خود را مدیریت کنند، اما محدودیتها آنها را وادار می‌کنند که مدیریت بهتری داشته باشند. به محض آنکه کودکان به اندازه‌ی کافی بزرگ شدند که نحوه‌ی این کار را یاد بگیرند، آنها را در موقعیت حاضر شدن به موقع برای رفتن به جاهایی مانند مدرسه، حضور سر میز شام، و به اتمام رساندن کارهایی مثل کارهای خانه و تکالیف مدرسه در موعد مقرر قرار دهید. اگر هم نتوانستید زمان انجام کارهای خود را مدیریت کنند، اجازه دهید با عواقب آن روبه رو شوند.
اگر سالها به فرزندان خود در مورد حاضر شدن به موقع برای انجام کارها، غر بزنید، آنها هرگز مرزهای زمانی را یاد نخواهند گرفت. محدودیتهای زمانی فقط زمانی واقعی هستند که اجازه دهید برای کودکان واقعیت پیدا کنند. شکوه نکنید! مدام به آنها یادآوری نکنید‍! شما که ساعت نیستید! اطمینان پیدا کنید که آنها ساعت را یاد گرفته اند و زمان را می‌شناسند، به آنها بگویید زمان انجام هر کاری چه موقع است و اجازه دهید به موقع برای انجام آن کار حاضر شوند. آنها باید بداند که اگر در این کار موفق نشوند با مشکلی روبه رو خواهند شد؛ به این ترتیب شاید آنها چند شام، گردش، یا جلسه آموزشی را از دست بدهند، اما به زودی یاد خواهند گرفت که معنای واقعی زمان چیست.
اگر کودکان الگوی حاضر نشدن به موقع سر میز شام را در ذهن داشته باشند، بعد از صرف شام هیچ غذایی برای خوردن پیدا نمی‌کنند. مرزهای خود را مشخص کنید: «من شام را از ساعت 7 تا 7:30 بعدازظهر آماده می‌کنم. بعد از آن درِ آشپزخانه به روی آنهایی که شام نخورده‌اند، بسته می‌شود.» اجازه دهید مشکلات با شکم گرسنه به رختخواب رفتن، از دست دادن سرویس مدرسه، یا حاضر شدن به موقع برای رفتن به محل مورد نظر را خودشان حل کنند. آنها موقعیت‌های متعددی را از دست نخواهند داد تا این موضوع را یاد بگیرند. اما اگر شما نق بزنید و سعی کنید آنها را با مداخله در مدیریت آزادی شان کنترل کنید، آنها هرگز نمی‌آموزند که محدودیتهای زمان واقعی هستند و باید جدی گرفته شوند.

انتخاب دوست

اگر فرزندان شما با کودکانی دوست شده اند که مورد تأیید شما نیستند، فقط درباره‌ی انتخاب دوستانشان، با آنها صحبت کنید (مگر زمانی که در خطر باشند، به این توصیه‌ها توجه کنید:
* دوست جدیدت چه احساسی را در تو به وجود می‌آورد؟
* دوست داری این طور تهدید شوی؟ نمی‌خواهم دو رو بر کسی باشم که به افکارم احترام نمی‌گذارد.
* از چه خصوصیت او خوشت می‌آید؟ من معمولاً نمی‌خواهم با افرادی دوست باشم که همیشه می‌خواهند راه خودشان را بروند.
* امیدوارم بتوانی او را تحت تأثیر قرار دهی که رفتار بهتری پیدا کند.
* من هم دوستانی دارم که ارزشهای متفاوتی را مدنظر دارند. آیا برایت سخت است که تحت تأثیر آنها قرار نگیری؟ اگر از تو بخواهد کاری را انجام دهی که به آن اعتقاد نداری، چه کار می‌کنی؟
گاهی اوقات ممکن است دوستانی که فرزندتان برای خود انتخاب کرده است خطرناک باشند، در این موقعیت شما باید وارد عمل بشوید. اما چنین انتخابهایی به معنای آن است که مشکلی بیش از این وجود دارد. اگر کودکی افراد آزاردهنده‌ای را برای دوستی انتخاب می‌کند، به این معنی است که باید در جست و جوی الگوهای افسردگی و ناامیدی یا بی‌اعتنایی نسبت به مشکلات باشید.

پول مورد نیاز

کودکان نیاز دارند پولی داشته باشند که بتوانند آن را برای تهیه‌ی چیزهایی که خود به آن نیاز دارند خرج کنند، اما در ضمن باید بدانند که وقتی پولشان تمام می‌شود، دیگر تمام شده است و پول بیشتری در کار نیست. کودکان نیاز دارند، تا به مهارتهایی از زندگی یک فرد بالغ در این زمینه دست یابند تا یاد بگیرند: پول محدودیت دارد. بهترین راه برای آنکه آنها بتوانند این مورد را یاد بگیرند آن است که محدودیت پولی که از والدین خود می‌گیرند را تجربه کنند. با وجود این، یکی از دو چیزی که معمولاً اتفاق می‌افتد این است که: یا به کودکان کنترلی در ارتباط با پول خودشان و اینکه لازم است با محدودیتهای آن کنار بیایند، داده نشده است و یا اینکه والدین آن قدر به آنها کمک می‌کنند که مجبور نیستند با محدودیتهای اقتصادی زندگی کنند. والدین اغلب از دیدن کودکی که بدون پول بیرون می‌رود، چون قبلاً همه‌ی پولهایش را خرج کرده است، ناراحت می‌شوند. اما مانند بقیه‌ی موارد آموزشی، احترام به واقعیت؛ با او همدردی کنید؛ برایش سخنرانی نکنید. «درک می‌کنم. من هم وقتی همه‌ی پولم را قبل از اینکه ماه به پایان برسد خرج می‌کنم، احساس بدی پیدا می‌کنم. مجبورم بدون خریدن چیزهای مورد نیازم اوقاتم را بگذرانم و از این کار متنفرم.»

لباس پوشیدن و ظاهر کودکان

لباسها و مدل موهای کودک باید بر اساس انتخاب او باشد، مگر آنکه این انتخابها کودک را با مخاطره روبه رو کند. به طور مثال، پوشیدن برخی از لباسهای خاص به معنای آن است که فرد عضو یک باند و گروه خاص افراطی است و یا می‌تواند به مفهوم بی‌قید و بندی رفتاری باشد. در آن صورت شما باید دخالت کنید. اما تا قبل از آن، اجازه دهید کودکان خودشان لباسها و مدل موهایشان را انتخاب کنند. هر چه که آنها زودتر یاد بگیرند خود و استقلالشان را مدیریت کنند، بهتر است. معمولاً پیامدهای دنیای واقعی در مورد آنها قضاوت خواهد کرد. اگر لباسهایشان بیش از حد عجیب و غریب باشند، مسئولان مدرسه او را از این کار منع خواهند کرد. اگر دایره‌ی اجتماعی که در آن حضور دارند آنها را به دلیل مدل موهایشان طرد نمی‌کند، اجازه دهید به هر نحوی که می‌خواهند موهای خود را درست کنند. والدین خودتان هم دوست نداشتند شما لباسهای بعضی از شخصیت‌های خاص را بپوشید یا مدل موهای آنها را انتخاب کنید.
بر موارد مهم تری مثل ارزشها، مهارتها، عشق، صداقت و رفتار با مردم تمرکز کنید. معمولاً لباس پوشیدن و ظاهر یک شخص بیانگر دو چیز است: «من عضو گروه خاصی هستم» و یا «من باوالدینم تفاوت دارم و می‌توانم انتخابهای خودم را داشته باشم.» تا زمانی که این موارد متناسب با لازمه‌های ورود به مکانهایی است که آنها باید بروند، اجازه دهید به روش خود ادامه دهند. (البته این به معنای آن نیست که شما باید آن روش را دوست داشته باشید! شما نیز سلیقه‌های خاص خود را دارید. اما به دلیل انتخابهایشان آنها را به خاک سیاه ننشانید! از همه‌ی اینها که بگذریم، موهای آنها به خودشان تعلق دارد!)

جدایی شما از آنها

علاوه بر جدایی فرزندان از شما، شما نیز خود باید از آنها جدا شوید. والدینی که زندگی جداگانه‌ای از کودکان خود را تجربه نمی‌کنند، به آنها یاد می‌دهند که دنیا گرد فرزندانشان می‌چرخد. از اینکه بعضی از شب‌ها به تنهایی بیرون بروید، با بزرگ تر شدن کودکان بدون حضور آنها به مسافرت بروید، اوقاتی را به خودتان اختصاص دهید و تنها باشید، ناراحت نباشید. این نکته برای کودک مهم است که از همان سنین طفولیت یاد بگیرند که مادر می‌خواهد الآن مطالعه کند و نمی‌خواهد با او بازی کند. دوستی داشتم که در این موقع به پسر کوچکش می‌گفت: «من در حال مطالعه هستم. از این سرگرمی لذت می‌برم. تو مسئول سرگرم کردن خودت هستی. حالا برو و خودت را سرگرم کن.» یا «می دانم در حال گفت و گوی تلفنی نیستی و من در حال گوش کردن به موسیقی هستم، می‌خواهم جورچین خودم را کامل کنم. برو بازی دیگری انجام بده.»
والدینی که به خواسته‌ی کودک خود مبنی بر همراهی همیشگی با او پاسخ منفی نمی‌دهند، در واقع به کودک یاد می‌دهند که او نمی‌تواند به تنهایی زندگی کند و دنیا گرد وجودش می‌چرخد.
بعدها، همین کودک نیز به شخصی که او را دوست دارد اجازه نخواهد داد تا احساس جدایی خود را تجربه کند و سعی خواهد کرد تا او را تحت کنترل خود درآورد. نیازهای کودک را برآورده کنید، سپس او را ملزم کنید تا زمانی که شما به نیازهای خود توجه می‌کنید، او هم به نیازهای خود رسیدگی کند. با احساس ناراحتی او همدردی کنید، اما همچنان بر جدا ماندن تأکید داشته باشید.

چگونه این کار را انجام می‌دهید؟

کودکان تمایل دارند آیینه‌های رفتار شما باشند؛ به گونه‌ای که بتوانید خود را در وجود آنها ببینید. آنها رفتار، عادتها، نگرشها و روش شما در رویارویی و غلبه بر مشکلات زندگی را منعکس می‌کنند. به همین دلیل قبل از آنکه همه‌ی کارهایی را که در این فصل به آنها اشاره شده است، عملی کنید و احترام به مرزها را به فرزندتان یاد بدهید، اطمینان پیدا کنید که شما به مرزهای آنها و دیگران احترام می‌گذارید. اهداف قانون احترام را به یاد داشته باشید:
* دیگران را آزار ندهید.
* به پاسخ منفی آنها بدون تنبیه آنها احترام بگذارید.
* به طور کلی به محدودیتها احترام بگذارید.
* نسبت به جدایی دیگران برخورد منفی نشان ندهید.
* وقتی همیشه به آنچه که می‌خواهید، دسترسی پیدا نمی‌کنید، به جای آنکه عصبانی شوید، غمگین باشید.
در اینجا برخی از سؤالات مفیدی وجود دارند که می‌توانید درباره‌ی نحوه‌ی اطاعت از قانون احترام از خود بپرسید:
1. زمانی که کودکتان را آزرده می‌کنید، بر رفتار خود تسلط دارید و عذرخواهی می‌کنید؟ آیا به او می‌گویید که فقط به خودتان فکر می‌کردید و متأسف هستید؟ آیا از او تقاضای بخشش می‌کنید؟
2. زمانی که همسرتان یا فرزندان شما به خواسته هایتان پاسخ منفی می‌دهند، آیا آنها را با خشم و یا محرومیت از عشق تنبیه می‌کنید؟
آیا فرزندان شما می‌توانند در مواردی که باید در آن حوزه آزادی داشته باشند به شما پاسخ منفی بدهند؟
آیا به آنها امکان انتخاب در مورد مدیریت زندگی خود را می‌دهید؟ اگر شما می‌خواهید آنها بیسبال بازی کنند و آنها فوتبال را دوست داشته باشند، آیا آزادی این را دارند که به شما پاسخ منفی بدهند؟ چه می‌شود اگر آنها با همه عقاید دینی شما موافق نباشند؟ آیا آنها آزاد هستند که اعتقادات جداگانه‌ای درباره ایمان به خداوند داشته باشند؟
3. به طور کلی با محدودیتها چگونه کنار می‌آیید؟ آیا همیشه سعی می‌کنید قوانین را «دور بزنید» و آیا این الگو را نیز به فرزندان خود انتقال می‌دهید؟ آیا محدودیتهای مناسب را می‌پذیرید یا به فرزندان خود یاد می‌دهید که قوانین برای همه غیر از شما خوب است؟
4. آیا نسبت به جدایی از دیگران عکس العمل منفی دارید؟ آیا به آنها اجازه می‌دهید زندگی و انتخابهای مستقل از شما داشته باشند؟ آیا به فرزندان خود اجازه می‌دهید مستقل و جدای از شما پرورش پیدا کنند؟ آیا به آزادی آنها عشق می‌ورزید یا از آن متنفرید؟
5. آیا وقتی آنچه را که از فرزندانتان یا دیگران می‌خواهید به دست نمی‌آورید، عصبانی می‌شوید یا ناراحت؟ آیا از انتخابهای فرزندان خود خشمگین می‌شوید یا با ناراحتی آنها را می‌پذیرید؟ زمانی که اوضاع بر وفق مرادتان نیست، آیا عصبانیت بسیار شدیدی از خود نشان می‌دهید یا احساس ناراحتی می‌کنید و به راه خود ادامه می‌دهید؟
شخصی که احترام می‌گذارد آن کسی است که از شانس بزرگ یادگیری قوانین احترام برخوردار بوده است. شما نمی‌توانید از فرزندان خود آنچه را انتظار داشته باشید که قصد ندارید در اختیار آنها قرار بدهید. الگوبرداری از احترام گذاشتن به دیگران و در نظر گرفتن محدودیتهای واقعی آن تأثیرگذار از هر روشی خواهد بود که تا به حال آموخته‌اید.
منبع مقاله :
دکترکلاود، هنری؛ دکترتاون سند، جان؛ (1391)، کودک و حد و مرزهایش، مترجم: دکتر مینا اخباری آزاد، تهران: انتشارات صابرین، چاپ دوم.