نویسندگان: دکتر هنری کلاود
دکتر جان تاون سند
مترجم: دکتر مینا اخباری آزاد

 
 

زمانی که کودکان واکنش نشان می‌دهند

کودکان طبیعتاً از رفتاری سنجیده و متفکرانه برخوردار نیستند. آنها چیزی را که با راحتی همراه نباشد، نمی‌پذیرند و به سرعت تسلیم می‌شوند، با اوقات تلخی از کاری که برایشان زجرآور است، دست می‌کشند و از انجام کاری که لازمه آن تلاش بیشتر است دوری می‌کنند، آنها نسبت به فشار روانی کاری که باید انجام دهند، بیشتر از انجام آن کار واکنش نشان می‌دهند. شما اغلب متوجه فاصله‌ی کوتاه بین ایجاد مشکل و تغییر رفتار کودک خواهید شد و معمولاً رفتار او مشکل را حل نمی‌کند. واکنش پذیری دِرِک نتیجه‌ی احساسات صادقانه اش بود، اما به او کمک نمی‌کرد تا بازی بیسبال را یاد بگیرد یا همگام با کودکان دیگر پیشرفت کند و بهتر شود. اگرچه شاید بهتر باشد کودک بر علیه آنچه اشتباه یا نادرست است اعتراض کند، باز هم واکنش‌های او پخته و سنجیده نیستند.
ممکن است فرزندتان خود را با رفتارهای واکنش پذیر زیر سازگار کند:
* عصبانیت بیش از حد. به طور مثال، کودک خوشحال و خنده رو زمانی که به خواسته‌ی او برای داشتن اسباب بازی دلخواهش پاسخ منفی می‌دهید، تبدیل به کودکی می‌شود که دیوانه وار جیغ می‌کشد. در این هنگام مشتریهای دیگر به شما خیره می‌شوند و برای آن که فکر نکنند کودکتان را آزار می‌دهید، به سرعت اسباب بازی را می‌خرید.
* مخالفت. کودک با هر چه شما می‌گویید یا از او می‌خواهید مخالفت می‌کند. او در برابر تقاضای شما برای تمیز کردن اتاقش، جمع آوری اسباب بازیهایش پس از بازی کردن با آنها، انجام تکالیف مدرسه یا برگشتن به خانه می‌ایستد و با شما مخالفت می‌کند.
* گریه. در مواجهه با مرز یا دیگر محدودیتی که شما برایش در نظر گرفته اید، کودک بلافاصله با غرغر و ناراحتی شروع به شِکوه و شکایت می‌کند. این کارش بی‌دلیل است و می‌تواند ساعتها گریه کند.
* تبعیت از امیال آنی. زمانی که کودک می‌خواهد چیزی را قبول نکند، فرار می‌کند، کلمات آزاردهنده را بر زبان می‌آورد و یا به روش دیگری واکنش نامناسب نشان می‌دهد.
زمانی که هنگام خرید از فروشگاه بزرگ مواد غذایی، از او می‌خواهید پیش شما بیاید، به سرعت به راهروی دیگری می‌رود.
* جنگیدن و آشوب به پا کردن. در این مرحله خشم کودک ابعادی فیزیکی پیدا می‌کند. او به آسانی موجب درگیریهایی در مدرسه می‌شود. در خانه اشیاء را پرت می‌کند و زمانی که دچار ناامیدی و خشم می‌شود خواهر یا برادر کوچک تر خود را زجر می‌دهد.
این چند ویژگی مشترک، واکنش پذیری در کودکان را توصیف می‌کند. اول اینکه، واکنش‌های کودکان، نوعی عکس العمل است نه رفتارهایشان؛ یعنی این که رفتار آنها تحت تأثیر برخی از عوامل خارجی است. نه تحت تأثیر ارزشها یا افکارشان. کودکان در حالت واکنش پذیری دائماً در وضعیت اعتراض بر علیه چیزی هستند: اقتدار والدین، تأخیر در دستیابی به خشنودی و یا انجام نشدن کاری که دوست دارند. آنها از ابتکار عمل حل مشکلات، رفع نیازهایشان و یا کمک به رفع نیازهای دیگران برخوردار نیستند. علاوه بر آن، آنها به دیگر نیروهای برانگیزاننده‌ی اطرافشان وابسته اند.
دوم اینکه، واکنش‌های کودکان متقابل هستند، به این معنی که آنها مخالف گرا هستند. آنها در برابر آنچه دوست ندارند مقاومت می‌کنند، اما نه در برابر آنچه که می‌خواهند یا برایشان ارزش دارد. کودکان از آنجا که در برابر مرزهای تربیتی واکنش پذیرند، همیشه اعتراض می‌کنند، مثل کودکی که به هر پیشنهاد والدین برای خوردن غذا در رستوران پاسخ منفی می‌دهد. کودکان از آزادی خود برای عدم موافقت به عنوان ابزاری برای ناراحت کردن شما استفاده می‌کنند. مخالفت گرایی مانع از برآورده شدن خواسته‌های والدین برای کنترل کودک می‌شود.
سوم اینکه، واکنش پذیری کودک در برابر مرزها، انگیزه‌ی ارزشی ندارد. نقطه‌ی عطف بلوغ روحی و عاطفی، توانایی پایه گذاری تصمیم‌های فرد بر اساس ارزشهای اوست. با این وجود، از آنجایی که واکنش‌های کودکان بر اساس غریزه‌ی طبیعی آنها شکل می‌گیرند، به خوبی درک نمی‌شوند. اکثر رفتارهای کودک - مانند واکنش‌های خودآگاه شما در هنگامی که دکتر با یک چکش پلاستیکی به زانوی شما می‌زند - نشان داده می‌شوند، چرا که این رفتارها توسط عقل برتر یا ابعاد ارزش پذیر ذهن ارزیابی نمی‌شوند.
بسیاری از والدین وقتی می‌بینند یک کودک سه ساله‌ی خشمگین چطور می‌تواند با سرعت راه خود را در یک خیابان شلوغ پیدا کند شوکه می‌شوند؛ آن هم در واکنش به اینکه تنها از او خواسته اند به داخل خانه بر گردد. کودکان غیر عاقلانه و بر اساس احساسات آنی رفتار می‌کنند. اگر والدین به آنها کمک نکنند تا خود را کنترل کنند، تندخو و کم طاقت می‌شوند.

واکنش پذیری در برابر مرزها: لازم اما نه کافی

شاید شما در این مرحله فکر کنید که واکنش پذیری نسبت به مرزها برای کودکتان مطلوب نیست. با این وجود، واقعیت این است که این ویژگی نیز جایگاه خود را در فرآیند رشد کودک دارد. اجازه دهید بررسی کنیم واکنش پذیری چه ویژگیهایی دارد.

ضروریات

آنچه که فرزندتان در نگاه اول به آن واقعاً نیاز دارد، ناراحت شدن است. واکنش پذیری کودکان در برابر مرزها نامطلوب نیست؛ در حقیقت آنها برای بقاء و رشد به آن نیاز دارند. کودکان نیاز دارند بتوانند بر علیه آنچه بر خلاف میل آنهاست، آن را دوست ندارند و یا از آن می‌ترسند، اعتراض کنند. بدون آن، کودکان در معرض خطر جدی عدم اتکا به نفس قرار می‌گیرند و نمی‌توانند روی پای خود بایستند، و در نتیجه در سطح پایین تری به بلوغ فکری یا خودکفایی دست پیدا کنند.
اعتراض در برابر آنچه که بد است، یک مرز بنیادی برای کودکان به حساب می‌آید. آنها نیاز دارند توانایی ترک کردن بدیها و انتخاب خوبیها را به دست آورند. کودکان نمی‌توانند عشقی را که دریافت می‌کنند، حفظ کنند و از آن بهره ببرند؛ مگر آنکه بتوانند از آنچه که برایشان خوب نیست اجتناب کنند. توانایی اعتراض کردن به کودک کمک می‌کند از خودش دفاع کند، به سمت خوبی کشیده شود و بدی را از خود دور کند و توانایی مسئولیت پذیری و حفظ ارزشهای خود را پرورش دهد.
کودکان نیاز دارند یاد بگیرند که باید وقتی در خطر هستند، اعتراض کنند. کودکی که در زمین بازی با زورگویی روبه رو می‌شود باید با صدای بلند جیغ بکشد، کمک بطلبد یا فرار کند. همچنین کودک باید بتواند در صورتی که نیازهایش برطرف نشود، اعتراض کند. یک نوزاد سه ماهه وقتی به غذا یا آرامش نیاز دارد برای جلب توجه مادرش جیغ می‌کشد.
با این وجود، همه‌ی آن چیزهایی که کودکان به آن اعتراض می‌کنند، بد نیستند. زندگی بسیاری از مشکلات و موانع را به وجود می‌آورد که لزوماً شیطانی یا خطرناک نیستند. به طور مثال، ممکن است فرزندتان در برابر شما موقع مخالفت برای خرید یک اسباب بازی رایانه ای، یا نوشتن تکالیف، یا محدود کردن او به ماندن در اتاقش اعتراض کند. اینها مسائل بنیادی و مهمی هستند که کودک نیاز دارد آنها را حل کند. شاید او نیاز داشته باشد با شخصی صحبت کند، بجنگد، مذاکره کند، اطاعت کند، صبور باشد یا غصه بخورد. کودک نیاز دارد شیوه‌ی حل این نوع مشکلات را یاد بگیرد تا بتواند به یک فرد بالغ تبدیل شود.
اعتراض مشکل را شناسایی می‌کند، اما آن را حل نمی‌کند. این تفاوت بین مرزهای واکنش پذیر و مؤثر است. مرزهای واکنش پذیر نشانه‌ی چیزی است که نیاز به حل و فصل دارد، مرزهای مؤثر آنچه را که شکسته است، ترمیم می‌کند. مرزهای واکنش پذیر، اغلب متأثر از عوامل عاطفی و غریزی است و متضمن واکنش عمیق نیست؛ مرزهای مؤثر دارای ارزش بنیادی، متفکرانه و متمرکز به راه حل است.
شاید در کتابی که درباره‌ی کمک به کودکان برای کنترل رفتار خود نوشته شده است، مطرح کردن حمایت از کودکتان برای اینکه توانایی اعتراض داشته باشد، دیوانگی به نظر برسد. با این وجود کودکانی که این توانایی را ندارند و نمی‌توانند اعتراض کنند، اغلب بعدها در زندگی دچار مشکلاتی می‌شوند. بعضی در بزرگسالی بازیچه‌ی رؤسا، همسران و دوستان خشن می‌شوند و از آنجایی که نمی‌توانند به بدی «نه» بگویند، مورد سوء استفاده قرار می‌گیرند. دیگران هم که مرزهای واکنش پذیر را در دوران بزرگسالی در وجود خود پرورش می‌دهند، در سن سی و پنج سالگی تازه درگیر مشکلات مراحل رشد و آشفتگی‌های سخت می‌شوند و به یک کودک دو ساله بدخلق شباهت پیدا می‌کنند. خداوند به نحوی ما را خلق کرده است که مراحل رشد را مرحله به مرحله طی کنیم. از این مراحل نمی‌توان جهش کرد و اگر ما بتوانیم به روشی کم و بیش درست از آنها گذر کنیم، به آزادی و بلوغ فکری می‌رسیم.
کودکان به دلایل بسیاری مرزهای واکنش پذیر دارند. آنها احساس ضعف و عجز می‌کنند، به همین دلیل واکنش نشان می‌دهند. آنمها از شخصیتی نورسته و نابالغ برخوردارند و به همین دلیل نمی‌توانند صبر و تأخیر رسیدن به خواسته هایشان را بپذیرند و در عین حال خیلی خوب درباره‌ی تضادها تفکر کننتد. آنها قادر نیستند خودشان و دیگران را مورد ارزیابی قرار دهند، بنابراین به سرعت بر ناامیدی فائق می‌آیند، و برایشان مهم نیست پیامدهای آن چه خواهد شد.
مرزهای واکنش پذیر از طریق مجموعه‌ای از تواناییها و مهارتها به سوی کمال، مرزهای عشق ورزیدن و اعمال فرد هدایت می‌شوند:
* کودک با ترس و ناتوانی متولد شده است. او از آزار دیدن، از دست دادن عشق یا مرگ می‌ترسد. او توانایی محدودی برای مراقبت از خودش و اعتراض دارد.
* کودک از روی ترس اطاعت می‌کند، زیرا از تأثیرات مقاومت می‌ترسد، او در برابر چیزهایی که مطابق میلش نیستند، تسلیم می‌شود؛ چیزهایی مثل برآورده نشدن همه‌ی خواسته ها، ناامیدی، غیبت والدین و حتی مورد بدرفتاری قرار گرفتن.
* او به قدر کافی و به اندازه‌ای که بتواند در ارتباط با احساسات خود امنیت داشته باشد، مورد عشق و دوست داشتن قرار می‌گیرد. او خشم خود را با تجربه‌ای بی‌خطر در مورد آنچه که دوست ندارد یا نمی‌خواهد، آغاز می‌کند.
* او مرزهای واکنش پذیر را کنار هم قرار می‌دهد و با گریه، اوقات تلخی یا رفتار نامطلوب نسبت به آنها، واکنش نشان می‌دهد.
* این مرزها به او اجازه می‌دهند تا خود را متمایز کند و مشکلاتی را که نیاز به حل مسئله دارند، مورد شناسایی قرار دهد. او قادر می‌شود به همان روش «آری»، «نه» بگوید.
* با حمایت والدین و سر و سامان گرفتن زندگی کودک، مرزهای غیرمنفعل در او رشد پیدا می‌کنند. این مرزها بر پایه‌ی بالاترین حد انگیزه استوارند. به این ترتیب زمانی که او دچار ناتوانی می‌شود و احساس می‌کند از سوی دیگران تحت کنترل قرار گرفته است، نیازی به اوقات تلخی ندارد. او کنترل خودش را به دست دارد.

ناقص و ناکافی

همچنان که در قسمت قبل خواندیم، مرزهای واکنش پذیر در دوران بزرگسالی برای دستیابی به یک زندگی سالم کافی نخواهد بود. این مرزها از کودک شما در برابر چیزهای نامطلوب حمایت می‌کند. اما تأثیرپذیری یک وضعیت است نه یک هویت.
یکی از دلایل ناکافی بودن مرزهای تأثیرپذیری آن است که کودکان هرگز از مرزهای تأثیرپذیری فراتر نمی‌رود. و با این شیوه هویت قربانی شدن در آنها پرورش پیدا می‌کند. آنها نیز مانند بزرگسالان احساس می‌کنند تحت کنترل قرار دارند و توسط نیروهای خارجی تحت فشار قرار گرفته اند؛ نیروهایی مانند همسران، رؤسا و غیره ... . آنها خود را در شرایطی می‌بینند که هیچ انتخابی برایشان وجود ندارد، بنابراین ناتوان باقی می‌مانند و به بیشتر درگیریهایی که در زندگی خود دارند به عنوان عوامل خارجی نگاه می‌کنند، نه آنچه از درون خودشان ریشه گرفته است.
به این ترتیب، آنها تا ابد از پیشرفت در زندگی منع می‌شوند زیرا هر مشکلی که از محیط خارجی ما نشئت می‌گیرد، حقیقتاً قابل حل است. اکثر رنجهای ما یا ناشی از نگرشهای آشفته‌ی خود ماست یا واکنش‌های ما به نگرشهای آشفته‌ی دیگران. زمانی که این موضوع را درک می‌کنیم، آزادی انتخاب به دست می‌آوریم.
دلیل دیگری که نشان می‌دهد مرزهای واکنش پذیر کافی نیستند، آن است که کودکان نیاز دارند تا به دور از آن چیزهایی که از آنها متنفر هستند، رشد کنند. چرا که مرزهای واکنش پذیر فقط به کودکان در ارتباط با آنچه با آن مخالف هستند، کمک می‌کنند. کودکانی که در مرحله‌ی واکنش پذیری باقی می‌مانند در دوست یابی و حفظ رابطه‌ی دوستی، فائق آمدن بر اقتدار افراد، دستیابی به اهداف، کشف استعدادها، علائق و هیجانات، با مشکلات روبه رو می‌شوند. آنها وقت بسیاری را صرف «بر علیه» چیزی بودن می‌کنند، آنها قادر نیستند توانایی «با» چیزی بودن را در خود رشد دهند. به طور مثال، دِرِک مشکلاتی برای دوست شدن با دیگران داشت زیرا در پذیرش قوانین کار گروهی و همکاری با دیگران دچار مشکل بود.
اگر فرزندتان از هر چیزی شکایت می‌کند و آن را نیمه کاره رها می‌کند، شاید مشکلی دارد. شاید او هم مثل بنی، در خوردن کلم بروکلی مشکل دارد! و بهتر است که او همین الآن با این موضوع کنار بیاید تا اینکه بعد از ازدواج با آن مواجه شود. فرزندتان را تشویق کنید تا درباره‌ی عدم موافقت خودش فکر کند و در عین حال که اقتدار شما را می‌پذیرد، درباره‌ی احساسات خود حرف بزند. واکنش پذیری به فرزندتان کمک می‌کند تا مرزهای خود را جست و جو کند و آنها را بیابد. اما به محض آنکه آنها را یافت، به یکباره چیزی را می‌شناسد که با آن موافق نیست و دوستش ندارد، او آزاد نیست تا با انتقام گیری تسلیم خواسته‌های خود شود، پس از کنار آمدن با آنها اجتناب می‌کند یا از زیر بار مسئولیتهای خود شانه خالی می‌کند.

مرزهای غیرمنفعل

من در چند فصل گذشته داوری مسابقه‌ی جوانان را بر عهده داشته ام. در اولین روز تمرین با شرکت کنندگان دیداری داشتیم و شروع کردیم به تمرین کردن روی مهارتها و برنامه ریزی. با گذشت چند دقیقه می‌توانستم بگویم کدام یک از بچه‌ها مرزهای واکنش پذیر دارند و کدام یک مرزهای غیرمنفعل. آنهایی که مرزهای واکنش پذیر داشتند، آموزش و توصیه را دوست نداشتند، درگیر دعوا و ضربه زدن با یکدیگر می‌شدند، به سرعت عصبانی و ناراحت می‌شدند و از تمریناتی که نمی‌توانستند بلافاصله آن را به خوبی انجام دهند، خسته می‌شدند. از سوی دیگر، آنهایی که مرزهای غیرمنفعل داشتند، توجه نشان می‌دادند، مرتکب اشتباه می‌شدند، از آنها درس می‌گرفتند و اگر چیزی را دوست نداشتند یا اگر نیاز به چیزی داشتند، بی‌پرده درباره‌ی آن حرف می‌زدند. به طور مثال، پسری که مرزهای واکنش پذیر داشت، از تمرین خسته می‌شد و فریاد می‌کشید که مربی بدی دارد، چون او را وادار می‌کند سخت کار کند. اما کودکی که دارای مرزهای غیرمنفعل بود از مربی تقاضای یک استراحت کوتاه می‌کرد یا از او می‌خواست اجازه دهد مقداری آب بخورد.
مرزهای غیرمنفعل با به کمال رسیدن مرزهای واکنش پذیر یک کودک به وجود می‌آیند. در ادامه به مواردی اشاره می‌شود که شبیه مرزهای غیرمنفعل هستند، و راههایی پیشنهاد می‌شوند که به فرزندانتان کمک می‌کنند تا این مرزها را در وجود خود پرورش دهند.
مرزهای غیرمنفعل فراتر از تشخیص مشکل قرار می‌گیرند و حل مشکل را مورد توجه قرار می‌دهند. لازم است فرزندتان بداند که او از طریق اعتراض، فقط مشکل را تشخیص داده و هنوز آن را حل نکرده است. اوقات تلخی راه انداختن، هیچ مشکلی را حل نمی‌کند. او نیاز دارد از این احساسات برای انگیزه بخشیدن به کارهایش استفاده کند و به عبارت دیگر موردی را که به آن دسترسی دارد، شناسایی کند. لازم است او درباره‌ی واکنش‌های درست و بهترین انتخاب موجود فکر کند.
برای انجام این کار به او با استفاده از مرزهای غیرمنفعل که می‌تواند تجربه کند، کمک کنید. با خشم و ناامیدی او همدردی کنید، اما اجازه دهید بداند که تنها راه پایان دادن به مشکل آن است که خودش مشکل را حل کند. به او چیزی شبیه به این بگویید: «می دانم وقتی مجبوری تلویزیون را خاموش کنی و تکالیفت را شروع کنی، خیلی عصبانی می‌شوی. انجام تکالیف به اندازه‌ی بازی کردن سرگرم کننده نیست. اما اگر بر سر تماشای تلویزیون با من بجنگی، تا یک هفته نمی‌توانی تلویزیون تماشا کنی و این انتخاب خودت خواهد بود و من فکر نمی‌کنم که تو چنین چیزی را بخواهی. حالا ببین آیا راهی وجود دارد که از طریق آن فقط بتوانی به من نشان دهی که از محروم شدن از تماشای تلویزیون ناراحتی، ولی با وجود آن آنچه راکه گفته ام انجام می‌دهی؟» بعد از چند بار پرداختن به مشکل، او باید با تجربه کردن این موضوع متوجه شود که شما در مورد اجرای مرزهای خود جدی هستید. به او بگویید می‌تواند به روشی مناسب شما را متوجه کند که از انجام تکالیف مدرسه متنفر است. در این مرحله کودک اغلب به جواب مشخصی می‌رسد: «وای مامان، من از انجام تکالیف مدرسه متنفرم» و در همین حال از روی کاناپه بلند می‌شود و مدادی را بر می‌دارد.
به یاد داشته باشید که کار شما این نیست که او را وادار کنید از لذت تماشای تلویزیون دست بکشد و تکالیف مدرسه را انجام دهد؛ بلکه وظیفه‌ی شما آن است که او را وادار کنید تا مسئولیت انجام کارهای خوب را بپذیرد. او به نگرشها و احساسات خود نیاز دارد و به کمک همانهاست که می‌تواند هویت خود را شکل دهد. بعضی از والدین و آموزگاران می‌گویند: «آن کاری را انجام بده که من دوست دارم!» آنها پافشاری می‌کنند که کودک چه به لحاظ رفتاری و چه از لحاظ نگرش با آنها سازگاری داشته باشند. این افراد تجربه‌ی کودک را فراموش می‌کنند و با این کار آنها را خشمگین یا دلسرد، می‌کنند.
مرزهای غیرمنفعل تمام آن چیزهایی را که کودک با آنها موافق یا مخالف است، در بر می‌گیرد. اما مرزهای واکنش پذیر فقط به کودکان کمک می‌کنند تا آنچه را که «مربوط به من نیست» تشخیص دهند، و البته می‌دانیم که بلوغ چیزی فراتر از این است. کودکان نیاز دارند بدانند چه کسی هستند و چه کسی نیستند، چه کسانی را دوست دارند و از چه افرادی متنفرند. همچنان که عشق آنها عمیق تر می‌شود - مانند دوستی‌های صمیمی، سرگرمیها، وظایف، و استعدادها - توسط آنچه خوب و درست است، هدایت و برانگیخته می‌شوند.
به فرزندتان کمک کنید تا ابعاد مرزهای غیرمنفعل را «برای دستیابی به چیزی» که می‌خواهد پرورش دهد. موقعیتی که در آن موردی برخلاف مرزهای واکنش پذیر مطرح می‌شود، اغلب زمینه‌ی خوبی برای یادگیری ایجاد می‌کند. کودکی که هنگام اعتراض احساس امنیت می‌کند و اجازه می‌یابد نفرتهای خود را بیان کند، می‌تواند با اشتیاق بیشتری به آموزشهای پدر یا مادر خود گوش کند. به فرزندتان بگویید: «من درک می‌کنم از اینکه نمی‌توانی با دوستانت بیرون بروی، عصبانی هستی. اما ما معتقدیم که گذراندن اوقات معینی با خانواده و انجام تکالیف مدرسه برایت مهم است. ما قصد نداریم فقط از روی بدجنسی به تو نه بگوییم.»
این تغییر اغلب بعد از همدردی شما با مرز واکنش پذیر و البته تسلیم نشدن در برابر آن، اتفاق می‌افتد. فرزندتان در مرز عشق شما قرار خواهد گرفت و آستانه خشونت خود را بالاتر خواهد برد. کودکان گاهی اوقات بعد از رویدادی مانند این، وارد مرحله‌ای «خالص همچون طلای ناب» می‌شوند. آنها بدون آنکه کسی از آنها بخواهد یا مقاومتی نشان دهند اقدام به انجام کارهای خوشایند دیگران می‌کنند. اگر شما کودک را طرد کرده یا او را مورد حمله قرار داده اید، شاید این مرحله کوششی برای برقراری ارتباط مجدد با شما باشد. اما اگر شما خواستار برقراری ارتباط مجدد با فرزندتان هستید، شاید این رفتار از آنجایی ناشی شود که فرزندتان با محدودیت شما رو به رو شده است، در ارتباط با محرکه‌های خود عدم کنترل یا ترس کمتری را احساس می‌کند و حس امنیت در او به وجود می‌آید. در این صورت این وضعیت در او تبدیل به حس قدردانی و دلگرمی نسبت به خانواده خواهد شد که این نیز همان طبیعت مرزهای غیرمنفعل است.
مرزهای غیرمنفعل به معنای آن است که دیگران نمی‌توانند کنترلی بر کودک داشته باشند. کودکانی که مرزهای واکنش پذیر دارند و آنهایی که با اعتراض زندگی می‌کنند، هنوز به دیگران وابسته اند. آنها مانند یک توپ پینگ پنگ، بین والدین و خواهر و برادر و دوستانشان در رفت و آمدند واز رفتار بدی که با آنها می‌شود در حضور دیگران شکایت دارند. به این ترتیب احساسات آنها و کارهایشان تحت تأثیر آنچه که دیگران در مورد آنها انجام می‌دهند یا از آن سرباز می‌زنند، قرار دارد. اما کودکانی که مرزهای غیرمنفعل دارند، به وسیله‌ی کنترلی که دیگران بر آنها دارند، هدایت نمی‌شوند. آنها چیزی را دارند که جایگاه درونی کنترل نامیده می‌شود؛ و این همان چیزی است که از طریق آن نحوه‌ی نگرش آنها به زندگی مشخص می‌شود. در این حالت تصمیم گیریها و واکنش‌های آنها به محیط، همگی توسط ارزشها واقعیت‌های درونی خودشان هدایت می‌شوند.
شما می‌توانید به فرزندتان کمک کنید تا این امتیاز مهم از مرزهای کمال را به دست آورد. زمانی که او در حال تأثیرپذیری، در «حالت اعتراض» قرار می‌گیرد، به یاد داشته باشید که تأیید احساسات او باز هم به محدودیت شما یا پیامد در نظر گرفته شده، بستگی دارد. پس بگویید: «می دانی که هر چه بیشتر با من بجنگی، وقت کمتری برای آن کارهایی که دوست داری انجام دهی، خواهی داشت. بعد از آن هم وقت خوابیدنت می‌شود. اگر موافق باشی، می‌خواهم مجادله را متوقف کنم تا بتوانی بروی بازی کنی. تو چی فکر می‌کنی؟» در این حالت اگر کودک آمادگی خاتمه دادن به موضوع را هم نداشته باشد، فکر نمی‌کند که آنچه می‌گویید از روی بدجنسی است. پس تسلیم نشوید و به بحث کردن هم ادامه ندهید. از حرف خود کوتاه نیایید. در نهایت او باید تشخیص دهد که تا وقتی از واکنش نشان دادن در برابر شما دست برندارد و مقاومت کند، وقت گرانبهایش را تحت کنترل خود دارید. در نهایت نیز به اجبار به رختخواب رفتن و کم کردن زمان بازی به او کمک خواهد کرد تا اصول مهم این مدیریت را درک کند: «از هر فرصتی حداکثر استفاده را ببرید.»
اغلب «کودک حساس» با این بخش از شکل گیری مرز درگیری دارد. او به آسانی از نامهربانی دیگران نسبت به خودش آزرده می‌شود؛ چه این نامهربانی واقعی باشد، چه او این طور تصور کند. او در طلب ایجاد آسودگی از سوی مادرش است، یعنی کسی که حداکثر تلاش خود را برای آرامش بخشیدن به او انجام می‌دهد؛ اما چندی بعد بیرون می‌رود و دوباره آزرده می‌شود. زمانی هم که او به اندازه‌ی کافی بزرگ می‌شود و به مدرسه می‌رود، بچه‌های خشن تر او را نشان می‌کنند و برای آزار دادن او به سویش جذب می‌شوند و او به زودرنج بودن معروف می‌شود.
کودک حساس، اغلب بیشتر به واکنش‌های دیگران وابسته است تا به ارزشهای خودش. همه چیز در دنیایی خوب است که همه نسبت به او مهربان و با او موافق باشند. او علاقه‌ای کودکانه به صمیمیتی کلی با همه افراد دارد، البته بدون هیچ جدایی یا تضاد یا برخوردی. اگر فرزندتان چنین تمایلی دارد، لازم است به او کمک کنید تا از مرزهای غیرمنفعل خود برای دستیابی به کنترل درونی بیشتر و رهایی از رنجهایش استفاده کند.
مرزهای غیرمنفعل با انتقام و عدالت ارتباطی ندارند، بلکه به مسئولیت مربوط می‌شوند. مرزهای واکنش پذیر در چارچوب قانون «چشم در برابر چشم» اجرا می‌شوند. اگر کودکی دیگری را هل می‌دهد، دیگری هم در مقابل او را هل می‌دهد. این پیامد در نوع خودش حاکی از عدالت و انتقام است. اما مرزهای غیرمنفعل، بیشتر از انگیزه‌های عمیق تری مثل مسئولیت پذیری، صداقت و عشق به دیگران، ناشی می‌شوند. فرزندتان باید بتواند به جای انتقام کامل و بی‌کم و کاست، نیروهای شر درون خود و دیگران را کنترل کند. کنترل نیروهای شر، که به موجب آن نیاز به انتقام از بین می‌رود، از طریق توکل به خداوند میسر می‌شود؛ که این موضوع نیز نیاز به عدالت و صداقت دارد.
ما کودکان را مورد حمایت قرار می‌دهیم تا بتوانند از خودشان مراقبت کنند. به طور مثال، کلاسهای دفاع شخصی می‌تواند به کودک کمک کند تا دفاع از خود را یاد بگیرد و نسبت به توانایی خود در برابر بچه‌های دیگر اعتماد داشته باشد. با این وجود، ما این ایده را تأیید نمی‌کنیم که وقتی کودک عصبانی است، باید دعوا کند. با این کار مرزهای واکنش پذیر با مرزهای غیرمنفعل درهم می‌آمیزند.
مرزهای واکنش پذیر مجازات را طلب می‌کند. بسیاری از بزرگسالان ستیزه جو، که درحال حاضر نمی‌توانند شغل یا ازدواج خود را بدون درگیریهای فراوان حفظ کنند، مانند کودکان هرگز از موقعیت‌های واکنش پذیر خود فراتر نمی‌روند. آنها نمی‌توانند با یک بدرفتاری یا توهین روبه رو شوند و به آسانی از آن بگذرند. اما عملکرد مرزهای غیرمنفعل بسیار متفاوت است. کودکی که از مرزهای غیرمنفعل برخوردار است، اجازه نمی‌دهد کسی از او امتیاز بگیرد یا آزارش دهد، اما با هر زورگویی که در زمین با آن روبه رو می‌شود هم مبارزه نمی‌کند. روش خوب برای داشتن نگاه متفاوت در این مورد آن است که: با برخورداری از مرزهای واکنش پذیر، با دوستی که همواره شما را آزار می‌دهد، می‌جنگید. با برخورداری از مرزهای غیرمنفعل، در می‌یابید که دیگر به آن دوستی نیازی ندارید.
عدالت طلبی، مسئله‌ای مربوط به والدین است. به طور مثال، زمانی که فرزندتان در برابر بعضی از مشکلات واکنش پذیر می‌شود، پاسخ «این عادلانه نیست!» شما به این معنی است که یا نسبت به اینکه کاملاً جانب عدالت را در نظر نگرفته اید، احساس گناه می‌کنید و یا قصد دارید بر علیه یک دوست یا معلم بد، با فرزندتان متحد شوید. این کار کودک را در وضعیت واکنش پذیری نگاه می‌دارد. او را تشویق می‌کند که احساس کند یک قربانی است و به نوعی توقع برقراری عدالت در این دنیا را در مورد خودش پیدا می‌کند. در عوض به فرزندتان بگویید: «حق با توست، خیلی چیزها در دنیا عادلانه نیستند و عادلانه نیست همیشه و هر وقت که مشکل برایت به وجود می‌آید تو را از مخمصه نجات دهم. نیازهای تو برای من اهمیت زیادی دارند، اما عدالت مطلق وجود ندارد. در این خانواده، تا زمانی که همه چیز برایت مهیاست، عدالت به اندازه‌ی کافی در مورد تو اجرا شده است.» این روش به کودک کمک می‌کند تا بر رفع نیازهای خود تمرکز کند، نه قضاوت درباره‌ی دنیا چرا که نسبت به او بی‌عدالتی روا داشته است.

مهارتهای مرزهای غیرمنفعل

مرزهای مؤثر با گذشت زمان یاد گرفته می‌شوند، مانند طلای ناب که از سنگ معدن مرزهای واکنش پذیر استخراج می‌شوند. زمانی که در وضعیت اعتراض قرار می‌گیرید، شما نیاز دارید که به فرزندتان چندین مهارت را یاد دهید، این مهارتها او را قادر خواهند ساخت که خودکنترلی را در خود پرورش دهد، یعنی تبدیل به شخصی شود که مبنای وجودش ارزش قائل شدن برای خود است. برخی از این موارد در ادامه فهرست شده است. تا جایی که می‌توانید، نگرش خود را بر اساس این مهارتها استوار کنید. اگر از این مهارتها برخوردار نیستند، اجازه دهید فرزندتان از آنها آگاه شود و با هم روی این مهارتها کار کنید.
زمان بهره گیری از این مهارتها از اهمیت زیادی برخوردار است. زمانی که هنوز در حال درگیری هستید، از این مهارتها استفاده نکنید. منتظر بمانید تا کودکتان در موقعیت یادگیری قرار بگیرد؛ که معمولاً پس از چندین بار عقب نشینی در برابر مرزهای شما به دست می‌آید.
* به جای تأثیرپذیری و واکنش نشان دادن، درنگ کنید. زمانی که فرزندتان دائماً با اعتراضهایش به شما واکنش نشان می‌دهد، هر زمان که امکان داشت در این باره، با او صحبت کنید، تا زمانی که او متوجه شود، مجبور نیست واکنش نشان دهد. کودکی که با عصبانیت در را به هم می‌کوبد، نیاز دارد تا متوجه شود او سزاوار بیست یا سی دقیقه ماندن بی‌دغدغه در پشت در بسته است، حتی اگر خیلی عصبانی باشد.

مشاهده:

به فرزندتان کمک کنید، آموزگار و دانش آموز خود باشد. با واقعه روبه رو شوید، به او کمک کنید تا واقعیت‌های دیگر را در کنار ناراحتی خود در نظر بگیرد.

چشم انداز:

فرزندتان در ارتباط با خشم و غضب به کمک شما نیاز دارد. او فکر می‌کند احساساتش در نهایت عدالت است. به او کمک کنید تا به احساسات خود به عنوان احساسات نگاه کند: چرا که احساسات همیشه از بین خواهند رفت. آنها همیشه واقعیت مطلق را به ما نشان نمی‌دهند؛ چرا که احساسات دیگران هم اهمیت دارند.

حل مشکل:

به فرزندتان کمک کنید تا جایگزینهای دیگری برای حل مشکل یا رفع نیازش را پیدا کند. «اگر بابی با تو بازی نمی‌کند، چطور است با بیلی بازی کنی؟»

واقعیت:

به فرزندتان کمک کنید درک کند که نتایج گفت و گو، سیاه یا سفید مطلق نیستند. لازم است او بداند که نیازهایش به طور کامل برطرف نخواهند شد، اما به اندازه‌ی کافی خوب است. به طور مثال، شاید او در بازی مدرسه سرگروه نباشد، اما نقش خوبی دارد.

ابتکار:

فرزندتان نیاز دارد درک کند اگر در برابر مشکلی واکنش پذیر باشد - بدون اینکه بتواند راه حلی برایش پیدا کند - تا ابد نسبت به همان مسئله واکنش پذیر باقی خواهد ماند. به گفت و گوهای رادیویی گوش کنید، چرا مردم هر روز با همان مشکلات قدیمی درگیر هستند؟ درگیری را شدت نبخشید، بلکه بکوشید او را وادار کنید مشکل خود را از سر راه بردارد.
افراد دیگر. اگر آنچه را که در توان داشته اید، به بهترین نحو انجام داده اید، از شخص دیگری که مورد اطمینان شماست، کمک بگیرید. یک مادر یا پدر جنگجو نباشید و تلاش نکنید که به تنهایی وارد عمل شوید.
منبع مقاله :
دکترکلاود، هنری؛ دکترتاون سند، جان؛ (1391)، کودک و حد و مرزهایش، مترجم: دکتر مینا اخباری آزاد، تهران: انتشارات صابرین، چاپ دوم.