نویسنده: الهام رسولی ثانی آبادی

 

به طور كلی مفهوم قدرت مفهومی پویا و نسبی و عناصر آن نیز در برخی موارد غیر قابل اندازه گیری غیر قابل تجزیه هستند. (1) مورگنتا سیاست بین الملل را كشمكش بر سر قدرت تعریف می‌كند. از نظر او قدرت سیاسی رابطه‌ای است روانی میان كسانی كه قدرت را اعمال می‌كنند و كسانی كه قدرت بر آنها اعمال می‌شود (Morgenthau 1985). در همین زمینه والتز قدرت را بر حسب تأثیر گذاری تعریف می‌كند. به نظر وی اگر عاملی بتواند بیش از آنكه تحت تأثیر قرار می‌گیرد، دیگران را تحت تأثیر قرار دهد به همان میزان واجد قدرت است (Waltz 1979: 192) نای قدرت را توانایی تحت تأثیر قرار دادن رفتار دیگران برای به دست آوردن نتایجی می‌داند كه خواهانش هستیم (Nye 2002: 4 - 5) نای همچنین در تعریف قدرت، قدرت را به مثابه عشق می‌داند كه تجربه كردن آن بسیار آسان تر از تعریف و یا اندازه گیری اش است (نای، 1392: 96).
واق گرایان با برداشتی یكپارچه از قدرت، مبارزه بر سر قدرت را یكی از ویژگی‌های تعیین كننده امور بین المللی می‌دانند و بنابراین شناخت قدرت از دید این دسته از نظریه پردازان پیش شرط یك سیاست گذاری موفق است. از دید آنان قدرت به معنای منابع و یا توانایی‌ها، شاخصی برای توانمندی بازیگران و در نتیجه شاخصی برای توانایی آنها در زمینه تأثیر گذاری بر رویدادها و یا كنترل آنهاست. در همین زمینه مرشایمر بیان می‌كند كه قدرت وجه رایج سیاست قدرت‌های بزرگ است و دولت‌ها بر سر آن به رقابت با هم می‌پردازند؛ قدرت همان حكمی را در روابط بین الملل دارد كه پول در اقتصاد دارد ( Mearsheimer 2001: 12).

بررسی قدرت ملی و عناصر تشكیل دهنده آن

قدرت ملی عبارت است از مجموع توانایی‌های مادی و معنوی كه در قلمرو واحدی جغرافیایی و سیاسی به نام كشور و یا دولت وجود دارند (Kazemi 1994: 170) در همین زمینه مورگنتا عناصر قدرت ملی را به هشت مورد تقسیم می‌كند: موقعیت جغرافیایی؛ جمعیت؛ ظرفیت صنعتی؛ منابع طبیعی؛ روحیه ملی؛ خصوصیات ملی؛ آمادگی نظامی و كیفیت دیپلماسی (مورگنتا، 1374).
در نگاهی دیگر می‌توان قدرت ملی و یا قدرت هر دولت در سطح نظام بین الملل را در سه سطح قابل ارزیابی دانست؛ سطح اول كه شامل منابع مادی و امكانات دولت است، سطح دوم كه شامل قابلیت دولت در تبدیل منابع از طریق فرایندهاست و سطح سوم كه به تصمیم‌های دولت در شرایط خاص باز می‌گردد (Gregory Treverton and jones 2005: 1).
به طور كلی می‌توان مبانی و بنیان‌های شكل دهنده به قدرت را شامل دو دسته از منابع مادی و ملموس قدرت و منابع غیرمادی و یا غیرملموس قدرت دانست. در این میان وضعیت صنعت، جغرافیایی، وسعت سرزمین، میزان برخورداری از مواد خام معدنی، وضعیت صنعت، تكنولوژی، میزان جمعیت و كمّ و كیف نیروی انسانی را از منابع قدرت مادی و عواملی چون ویژگی‌های ملی، روحیه حاكم بركشور، انسجام ملی، مدیریت انسانی، ایدئولوژی مشروعیت بخش و... را از عناصر غیر مادی قدرت قلمداد كرد.
از روش‌های اعمال قدرت نیز می‌توان به روش‌هایی چون اقناع (2)، پیشنهاد پاداش (3)، دادن پاداش (4)، تهدید به مجازات (5) و اعمال زور اشاره كرد.

بررسی انواع و تعاریف مختلف قدرت

قدرت رابطه‌ای (6):

از نظر بالدوین اساساً از ویژگی‌های رابطه میان دو و یا چند بازیگر به شمار می‌رود و تنها در بستر همان رابطه می‌توان آن را شناخت (رابطه‌ای دیدن قدرت بر اساس موقعیت‌ها و زمینه‌های مختلف)؛ به عنوان مثال اگر كسی را كه قصد خودكشی دارد با اسلحه تهدید كنیم ممكن است اصلاً احساس تهدید نكند؛ بنابراین در این رابطه، اسلحه به مثابه یك منبع قدرت برای دستیابی به هدفی كه برای آن اسلحه به كار رفته است، هیچ قدرتی نداشته است (Baldvin 1989).
مورگنتا به عنوان یكی از نظریه پردازان اصلی مكتب واقع گرایی قدرت را رابطه روانی میان واحدهایی می‌داند كه آن را اعمال می‌كنند و واحدهایی كه قدرت بر آنها اعمال می‌شود و بدین ترتیب گروه‌های اعمال كننده قدرت از طریق اعمال فشار اذهان و رفتارهای گروه دوم را كنترل می‌كنند (مورگنتا، 1374: 47).

قدرت ساختاری:

نگاه دیگر به قدرت نگاهی است كه سوزان استرنج دارد. وی با مطرح ساختن قدرت ساختاری كه از آن به عنوان قدرت غیرعمدی نیز یاد می‌كند، بر این باور است كه قدرت ساختاری بستری است كه تعامل در آن صورت می‌گیرد و بر پراكندگی منشأهای قدرت، منابع قدرت و پراكندگی نتایج قدرت مبتنی است (trange 1988: 23).
نای در نگاهی كلی تر معتقد است كه اساساً می‌توان دو نوع برداشت و یا تعریف از قدرت داشت:

برداشت و یا تعریف رفتاری از قدرت:

در این برداشت قدرت به مثابه توانایی تغییر رفتار بازیگران دیگر در جهت خواست و اراده اعمال كننده قدرت است (ر.ك: Dahl 1961)؛

تعریف قدرت به مثابه در اختیار داشتن منابع مشخص:

كه این منابع شامل جمعیت، سرزمین، منابع طبیعی، اقتصاد، نیروهای نظامی و میزان ثبات سیاسی هر كشور در مقایسه با سایر كشورهاست، امتیاز این تعریف آن است كه در مقایسه با تعریف رفتاری قدرت، قدرت را به پدیده‌ای ملموس تر تبدیل می‌كند كه بیشتر قابل اندازه گیری و قابل پیش بینی است (برای مثال ر.ك: Clin 1977 و 1985 Morgenthau) البته این برداشت از قدرت بحث تبدیل قدرت را نیز ایجاد می‌كند. به این معنا كه برخی كشورها در تبدیل منابع قدرتشان به عاملی مؤثر، بهتر از دیگران عمل می‌كنند. در اینجا تبدیل قدرت به معنای توانایی تبدیل قدرت بالقوه به قدرت بالفعل است (نای، 1392: 97)؛

قدرت مثبت و قدرت منفی:

اُرگانسكی یكی دیگر از نظریه پردازان روابط بین الملل قدرت را در قالب دو بعد مثبت و منفی تعریف می‌كند. به نظر وی قدرت مثبت توانایی ملتی در وادار ساختن ملت دیگر به اقدامی خاص است، در حالی كه قدرت منفی توانایی ملتی در بازداشتن ملت دیگر از اقدامی است كه به نظر ملت اول نامطلوب است (ارگانسكی، 1354: 144).

قدرت مطلق و قدرت نسبی:

مفهوم دیگری كه معمولاً با تعاریف مربوط به قدرت همراه است، مفهوم قدرت مطلق و قدرت نسبی است. به این معنا كه قدرت مطلق افزایش و یا كاهش قدرت یك كشور به طور مجزا و بدون در نظر گرفتن قدرت سایر كشورهاست، در حالی كه در قدرت نسبی رشد و یا كاهش قدرت كشورها نسبت به سایر كشورها سنجیده و اندازه گیری می‌شود (قاسمی، 1391: 55)؛

قدرت توزیعی و قدرت جمعی:

میخاییل مان میان ابعاد مختلف قدرت توزیعی و قدرت جمعی تمایز قائل می‌شود و در این میان قدرت توزیعی را قدرتی می‌داند كه دستیابی به آن توسط یك بازیگر مستلزم آن است تا بازیگر دیگر از میزانی از قدرت محروم شود. این در حالی است كه قدرت جمعی قدرت مشترك میان بازیگران است و مستلزم همكاری میان دولت‌ها برای افزایش قدرت هر یك از آنها. وی همچنین افزون بر آنكه میان قدرت متمركز و قدرت غیرمتمركز تفاوت‌هایی قائل است، معتقد است منابع قدرت هر دولتی در نظام بین الملل را ایدئولوژی، توان اقتصادی، توان نظامی و نفوذ سیاسی شكل می‌دهند (ر.ك: Mann 1993: 6- 10)؛

قدرت و ابعاد چهارگانه مربوط به آن:

بارنت و دووال در مقاله‌ای راجع به انواع قدرت و تحول این مفهوم در روابط بین الملل، قدرت را محصول روابط اجتماعی و نتایجی می‌دانند كه توانایی‌های بازیگران را برای تعیین سرنوشت و وضعیت خود شكل می‌دهند (Barnet and Duall 2005: 55). به نظر آنها آثار قدرت را می‌توان در دو جنبه مشاهده كرد:
1. آثار قدرت بر رفتار بازیگران (7) كه منجر به قدرت تعاملی می‌شود (8)
2. آثار قدرت بر هویت بازیگران (9) كه منجر به قدرت تكوینی می‌شود. (10)
قدرت تعاملی به معنای اعمال مستقیم و خاص قدرت به منظور كنترل دیگران و دارای نوعی تأثیر علّی بر رفتار آنهاست (مفهوم سنتی قدرت) در مقابل قدرت تكوینی مربوط به این است كه چگونه روابط اجتماعی تعیین می‌كند كه بازیگر چه كسی است و چه توانایی‌هایی دارد. در اینجا ما با تأثیر غیرمستقیم و پراكنده قدرت بر هویت بازیگران روبه رو هستیم (Barnet and Duall 2005: 399).
از نظر بارنت و دووال از تركیب این دو نوع از قدرت، چهار گونه از قدرت را می‌توان شناسایی كرد:

1. قدرت اجباری:

این گونه از قدرت كه در آن كنترل مستقیم توسط یك بازیگر بر دیگری است، همان تعریف سنتی از قدرت در نزد رئالیست‌هاست كه قدرتی خاص، تعاملی و مستقیم به شمار می‌رود. این گونه از قدرت كه به یك بازیگر اجازه می‌دهد تا به طور مستقیم وضعیت یا كنش دیگر بازیگران را در جهت منافع خود شكل دهد، با بسیج منابع توسط بازیگر اعمال كننده قدرت همراه است (Barnet and Duall 2005: 40).

2. قدرت نهادی: (11)

قدرت نهادی عبارت است از اعمال كنترل بازیگران به صورت غیرمستقیم از طریق روابط پراكنده و عام تعامل و از طریق نهادها و سازمان‌های بین المللی به عنوان عامل واسطه میان دو بازیگر «الف» و «ب». برای همین اعمال این قدرت به صورت غیرمستقیم است. به این معنا كه كنش بازیگر «الف» می‌تواند رفتار بازیگر «ب» را به صورت غیرمستقیم و از طریق نهادهای بین المللی شكل دهد. این گونه از قدرت را بیشتر جریان‌های لیبرالیستی و نئولیبرالیستی روابط بین الملل مدنظر دارند (Barnet and Duall 2005: 39)؛

3. قدرت ساختاری: (12)

در این گونه از قدرت، اعمال قدرت به صورت مستقیم و از طریق روابط ساختاری صورت می‌گیرد. جریان‌های چپ در روابط بین الملل از جمله ماركسیسم و یا نظریه پردازان انتقادی این مفهوم از قدرت را مدنظر دارند. به نظر این جریان‌ها نظام سرمایه داری از طریق تقسیم كار اقتصادی، دولت‌ها را در جایگاه‌های مركز، پیرامون و شبه پیرامون قرار می‌دهد؛ بنابراین این جایگاه دولت‌ها در ساختار نظام بین الملل است كه توانایی‌های سیاسی آنها را نیز شكل می‌دهد (برای مطالعه بیشتر در این باره ر.ك: Wallerstien 1980 1996 1997)؛

4. قدرت گفتمانی: (13)

بارنت و دووال قدرت گفتمانی را توانایی یك بازیگر در تولید گفتمان خاص در نظام بین الملل تعریف می‌كنند؛ بنابراین بازیگر تولیدكننده این قدرت تعیین می‌كند كه در نظام بین الملل چه چیزی مشروع و مهم است. بارنت و دووال اعمال این گونه از قدرت را به صورت غیرمستقیم و پراكنده بیان می‌كنند؛ به عنوان مثال این قدرت گفتمانی ایالات متحده است كه به این كشور اجازه می‌دهد گفتمان‌هایی چون حقوق بشر و یا دمكراسی را به عنوان گفتمان غالب در نظام بین الملل معرفی كند (Barnet and Duall 2005: 69).
به طور كلی می‌توان این گونه بیان كرد كه میان این چهار بعد از قدرت نوعی تأثیر و تأثر و پیوستگی متقابل وجود دارد؛ به عنوان مثال اینكه چگونه قدرت گفتمانی یك بازیگر می‌تواند قدرت اجباری وی را امكان پذیر و مشروع كند. افزون بر این، ابعاد چهارگانه قدرت می‌توانند به طور هم زمان نیز وجود داشته باشند.

اعمال قدرت به صورت غیر مستقیم                

اعمال قدرت به صورت مستقیم               

قدرت نهادی                            

قدرت اجباری                           

قدرت گفتمانی                           

قدرت ساختاری                          

 

بررسی ابزارهای چهارگانه اعمال قدرت

طبق تقسیم بندی انواع قدرت از نظر بارنت و دووال می‌توان ابزارهای اعمال قدرت را این گونه برشمرد:
1. ابزارهای نظامی (قدرت اجباری)؛
2. ابزارهای اقتصادی (قدرت ساختاری)؛
3. ابزارهای نهادین (قدرت نهادی)؛
4. ابزارهای نمادین و تبلیغاتی (قدرت گفتمانی).

بررسی تحول مفهومی قدرت در روابط بین الملل

1. برداشت سنتی از قدرت

یكی از مهم ترین تعاریف سنتی از قدرت مربوط به رابرت دال است. به نظر وی قدرت عبارت است از اینكه بازیگر «الف» باعث شود بازیگر «ب» كاری را انجام دهد كه در غیر این صورت انجام نمی داد.
از میان جریان‌های نظری روابط بین الملل رئایست‌ها به این تعریف از قدرت پای بند بوده و تأكید بسیار زیادی بر قدرت اجباری (14) دارند كه با نام‌هایی چون قدرت مادی، فیزیكی، قدرت سخت (15) و یا قدرت نظامی نیز شناخته می‌شود. در این زمینه آنها قدرت اجباری را مبتنی بر عناصر مادی قدرت از جمله میزان نیروی نظامی، جمعیت، سرزمین و یا حتی توانایی شروع به جنگ تعریف می‌كنند (روك: Baldwin 2003: 177- 191) در واقع در این برداشت سنتی منابع قدرت با خود قدرت یكی انگاشته می‌شوند.
بنابراین در برداشت سنتی از قدرت كه بارنت و دووال آن را توانایی یك دولت در به كارگیری منابع مادی خود در به كنترل در آوردن دیگر بازیگران و اجبار آنها به كاری كه مایل به انجامش نیستند، تعریف می‌كنند (Barnet and Dual 2005 41) تنها با یك بعد از قدرت روبه رو هستیم (تك بعدی در نظر گرفتن قدرت). این در حالی است كه امروزه با تحولاتی كه در عرصه روابط بین الملل روی داده است، می‌توان برای قدرت جنبه‌های گوناگونی را در نظر گرفت كه در این میان بعد نظامی و اجباری قدرت تنها یكی از این جنبه‌هاست.

2. برداشت‌های جدید از قدرت (قدرت نرم (16) و قدرت هوشمند(17))

قدرت نرم:

اصطلاح «قدرت نرم» از زمانی وارد گفتمان سیاسی رایج و ادبیات روابط بین الملل شد كه جوزف نای استاد دانشگاه‌هاروارد آن را در سال 1990 در كتاب خود با عنوان ناگزیر از رهبری: سرشت متحول قدرت امریكا (1990) مطرح كرد. پس از آن نیز نای در كتاب‌های بعدی خود با عنوان‌های قدرت نرم: شیوه‌های كایابی در سیاست جهان (Nye 2004) و كتاب اختیارات رهبری (Nye 2008) به این مفهوم بیشتر پرداخت.
از نظر نای قدرت نرم توانایی به دست آوردن آنچه می‌خواهید از طریق جذب (18)، جلب نظر و متقاعد ساختن دیگران است به اینكه آنها اهداف شما را در پیش گیرند. سرچشمه‌های این جذب نیز از نظر وی می‌توانند شامل فرهنگ (19) هر كشور، ارز شهایش (20) و سیاست‌های (21) آن و هر جایی باشند كه دیگران آن را مشروع بشمارند (Nye 2004) بنابراین نای مفهوم قدرت نرم را در مقابل قدرت سخت قرار می‌دهد و بر این باور است كه قدرت سخت مستلزم درگیری فعال و مستقیم بازیگران دخیل بوده كه در قالب مشوق‌ها و یا تهدیدها نمود می‌یابد و معمولاً با به كارگیری نیروی نظامی و یا منابع اقتصادی در ارتباط است. این در حالی است كه قدرت نرم را كه نای قدرت هم رنگ سازی (22) و یا غیرمستقیم نیز می‌نامد، بر جذابیتی كه مجموعه‌ای از اندیشه‌ها دارند و یا توانایی تبیین دستور كارهای سیاسی كه به ترجیحات دیگران شكل می‌بخشد، استوار است؛ بنابراین در حالی كه منابع قدرت سخت عواملی چون جمعیت، سرزمین، منابع طبیعی، حجم اقتصاد، نیروهای مسلح و یا عواملی از این دست هستند، منابع قدرت نرم را منابع ناملموسی چون فرهنگ، ایدئولوژی و ارزش‌های یك كشور شكل می‌دهند (Nye 1990 31 - 33).
بنابراین از نظر نای قدرت نرم در برابر قدرت سخت كه به نظر وی دارای منابع ملموس و محسوسی چون قدرت نظامی، قدرت اقتصادی، تهدید به استفاده از زور و ... است، قرار می‌گیرد و برخلاف قدرت سخت كه مبتنی بر منابع محسوس قدرت است، قدرت نرم این گونه نبوده و حتی هنگامی كه سیاست‌های یك دولت در برابر دیگر بازیگران مشروع جلوه می‌كند، می‌توانیم از اعمال قدرت نرم سخن بگوییم (ر.ك: Nye 2004).
از نظر نای رفتارهای قدرت شیوه‌های اعمال قدرت هستند. انواع مختلف رفتار طیفی را شكل می‌دهند كه از قدرت اعمالی (23) تا قدرت هم رنگ سازی را در بر می‌گیرد. این درحالی است كه قدرت اعمالی توانایی تغییردادن اعمال و كردار دیگران است و قدرت هم رنگ سازی نیز توانایی شكل دادن به كردار دیگران است؛ بنابراین قدرت اعمالی در اقدام‌های اجبارگرانه و مجاب كننده نمود می‌یابد و قدرت هم رنگ سازی در جذابیتی كه یك كنشگر مشخص برای دیگران دارد، نمود و تجلی می‌یابد (Nye 1990: 267 2002: 176 2004: 7 ).
البته باید بیان كرد كه میان این دو نوع از قدرت و رفتارهای ناشی از آن كاملاً ارتباط وجود دارد؛ به عنوان مثال در عرصه روابط بین الملل گاهی یك دولت از نهادها به عنوان قدرت نرم برای مجبور ساختن دولتی دیگر به اتخاذ سیاست‌های معینی (رفتار قدرت اعمالی) استفاده می‌كند، این در حالی است كه مواردی نیز وجود دارند كه در آنها یك دولت از اقتصاد نیرومند خود و یا سطوح بالایی از توسعه فناوری به عنوان منابع قدرت سخت برای هم رنگ سازی یا جلب نظر دیگر دولت‌ها به انواع مشخصی از سیاست‌ها بهره می‌گیرد (Ikenberry 2001).
بنابراین از نظر نای قدرت نرم اساساً با مشروعیت در ارتباط است و مشروعیت محور اساسی قدرت نرم را شكل می‌دهد. اگر مردم و یا ملتی به مشروع بودن هدف‌های یك دولت اعتقاد داشته باشند، آن دولت می‌تواند بدون بهره گیری از تهدید و یا تطمیع دیگران را متقاعد سازد كه از وی پیروی كنند. در عین حال مشروعیت می‌تواند مقاومت در برابر كاربرد قدرت سخت و هزینه‌های آن را در مواردی كه وضعیت مقتضی توسل به چنین قدرتی باشد، كاهش دهد (Armitage and Nye 2007:6).
نای از قدرت نرم به عنوان «چهره دوم قدرت» نیز یاد می‌كند و بر این باور است كه در چهره اول اعمال قدرت به صورت مستقیم، دستوری و یا تحكم آمیز (24) با استفاده از ابزارهای تشویقی و یا ابزارهای تنبیهی است، این در حالی است كه در چهره دوم قدرت اعمال قدرت به صورت غیر مستقیم و غیر تحکم آمیز است (نای: 1392: 100).
به طور كلی شاید بتوان دو برداشت كاملاً متفاوت از مفهوم قدرت نرم نای داشت؛ اولین برداشت آن است كه قدرت نرم می‌تواند در دل بستری از مناسبات میان دو بازیگر اعمال شود، چرا كه یك بازیگر درصدد است تا با تغییر در ارزش‌های بازیگر دیگر اعمال قدرت كند. در برداشت دوم می‌توان قدرت نرم را قدرتی ساختاری دانست كه از طریق ساختارهایی چون هنجارها و ارزش‌های مشترك اعمال می‌شود (لاك، 1390: 74).
در پایان بایستی بیان كرد كه قدرت نرم در برداشت نای اساساً به بهبود بخشیدن به تصویری مربوط می‌شود كه از ایالات متحده در ذهن مردمان كشورهای دیگر وجود دارد. در همین راستا فرض نای بر این است كه هر چه تصویر بهتری از امریكا در جهان وجود داشته باشد، این كشور از هم پیمانان بیشتری برخوردار خواهد بود و سایر دولت‌ها از سیاست‌های آن حمایت بیشتری به عمل خواهند آورد (Nye 2008: 96: ك. ر).
در همین زمینه می‌توان این گونه بیان كرد كه ناكامی دولت بوش در حمله به عراق توجه صرف به قدرت سخت و عدم توجه به قدرت نرم بوده است؛ چرا كه در عصر جهانی شدن و انقلاب اطلاعات و دسترسی بازیگران غیر دولتی و افراد به قدرت نرم این شكل از قدرت و اعمال آن بسیار مهم شده و به صورت غیر مستقیم عمل می‌كند (ر.ك: Rosenau 20029).
از نظر نای در عصر اهمیت بیش از پیش اطلاعات، قدرت نرم نیز دارای اهمیت بسیاری خواهد بود و در این میان كشورهایی این نوع از قدرت را به دست خواهند آورد كه دارای مشخصه‌های زیر باشند:
* كشورهایی كه بر فرهنگ و اندیشه‌هایی مسلط شوند كه به هنجارهای غالب جهانی نزدیك تر هستند؛
* كشورهایی كه بیشترین دسترسی را به راه‌های متعدد ارتباطی دارند و به همین علت بر شیوه چهار چوب بندی مسائل در عرصه سیاست جهانی تأثیر بیشتری می‌گذارند؛
* كشورهایی كه اعتبارشان با عملكرد داخلی و بین المللی شان افزایش می‌یابد (ر.ك: نای، 1387: 155).

قدرت هوشمند:

ظرفیت و توانایی یك بازیگر در حوزه‌های موضوعی متفاوت برای تركیب عناصر قدرت سخت و نرم به نحوی كه این عناصر به طور متقابل یكدیگر را تقویت كنند، قدرت هوشمند نام دارد؛ بنابراین اعمال قدرت هوشمند نیاز به ساختارهای هوشمند، تخصصی و منعطف در داخل یك دولت دارد (Wilson 2008: 123).
به نظر ویلسون توجه به كسب فناوری‌ها و دانش‌های نوین هم زمان با توسعه قدرت نظامی و غیرنظامی، شناخت اهدافی كه قدرت هوشمند قرار است بر آنها اعمال شود و همچنین شناخت مقدورات / محذورات، اهداف و توانایی‌های دیگر دولت‌ها همگی در اعمال موفقیت آمیز قدرت نرم بسیار مهم و تأثیرگذار است (Wilson 2008: 125).
نای قدرت هوشمند را توانایی در هم آمیختن قدرت سخت اجبار یا پاداش دهی با قدرت نرم جذب و جلب نظر كردن در قالب راهبردی موفقیت آمیز می‌داند و بر این باور است كه ایالات متحده در دوران جنگ سرد موفق شده است تا به چنین آمیزه‌ای دست یابد، ولی در دوران ریاست جمهوری بوش تا حدودی این قدرت را با تكیه بیش از حد بر قدرت سخت از دست داده است (نای، 1390: 34).

پی‌نوشت‌ها:

1. Power.
2. Persuasion.
3. The Offer of Reward.
4. The Gratify of Rewards.
5. The Threat of punishment.
6. Relational power.
7. Power Over.
8. Interactional power.
9. power to.
10. Constitutive power.
11. Institutional power.
12. Structural power.
13. Discursive power.
14. Coercive power.
15. Hard power.
16. Soft power.
17. Smart power.
18. Attract.
19. Culture.
20. Values.
21. polcies.
22. Co - optive power.
23. Command power.
24. Commanding.

منبع مقاله :
رسولی ثانی آبادی، الهام؛ (1393)، درآمدی بر مهم‌ترین مفاهیم و اصطلاحات روابط بین الملل، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یكم.