نویسنده: الهام رسولی ثانی آبادی

 

واقع گرایی (1) به عنوان یكی از مهم ترین و قدیمی ترین نظریه‌های جریان سنتی و اصلی روابط بین الملل است كه از بعد از جنگ جهانی دوم به عنوان نظریه‌ای مسلط، نقش بسیار مهمی را در تبیین تحولات نظام بین المللی داشته است. این نظریه كه خود متشكل از نحله‌های فكری متفاوتی همچون واقع گرایی تاریخی (دیدگاه‌های‌هابز، ماكیاولی، توسیدید)، واقع گرایی مدرن (مورگنتا، نیبور، کنان)، واقع گرایی ساختاری (والتز، گیلپین)، واقع گرایی تدافعی و تهاجمی (والت، مرشایمر، فرید زكریا) است از اصول و مفروضات مهمی همچون دولت محوری، تأكید برکنشگری عقلانی دولت‌ها به عنوان بازیگرانی امنیت جو و قدرت طلب، تأکید بر توازن قدرت و بازدارندگی به عنوان مهم ترین شیوه حفظ نظم و ثبات در نظام بین الملل، تأكید بر اصل بقا، جدایی اخلاق از سیاست، تأكید بر امنیت فیزیكی دولت و قدرت مادی و ...شكل گرفته است (برای مطالعه بیشتر ر.ك: مورگنتا، 1380؛ مشیرزاده، 1384؛ برچیل و دیگران، 1391؛ چرناف، 1388؛ گریفنیس، 1388؛ دان و اشمیت، 1388؛ لینكلینر، 1385؛ Griffichs 1999). در ادامه این بحث سعی خواهیم كرد تا با مهم ترین مفاهیم مورد تأكید شاخه‌های مختلف واقع گرایی آشنا شده و این مفاهیم را مورد بررسی و واكاوی قرار دهیم.
از مهم ترین اصول و مفروضه‌های واقع گرا می‌توان به موارد زیر اشاره كرد:
1. تأكید بر كنشگری دولتها به عنوان بازیگران اصلی نظام بین الملل؛
2. در نظر گرفتن اولویت‌ها و هویت‌هایی ثابت برای دولت‌ها؛
3. تأكید بر یكپارچگی و عقلانی بودن دولت‌ها؛
4. تأكید بر هویت امنیت جویی و قدرت طلبی برای همه دولت‌های نظام بین الملل؛
5. تعارض منافع و انتظار درگیری در نظام بین الملل؛
6. تأكید بر قدرت مادی، اجباری، فیزیكی و سرزمینی؛
7. كم اهمیت جلوه دادن نقش نهادهای بین المللی؛
8. جدایی اخلاق از سیاست.

بررسی مهم ترین مفاهیم واقع گرایی روابط بین الملل

مفهوم موازنه قدرت: (2)

پیروان رهیافت واقع گرایی با قبول و تأكید بر سرشت آنارشی نظام بین الملل معتقدند كه به هیچ وجه نمی‌توان جنگ را در روابط بین الملل منسوخ كرد و فقط می‌توان آن را از طریق ایجاد سیستم توازن قدرت كاهش داد. مورگنتا یكی از مهم ترین نظریه پردازان مكتب واقع گرایی، موازنه قدرت را به معنای وضعیتی می‌داند كه در آن قدرت به شكل كمابیش متوازن و برابر میان چندین دولت تقسیم شده است. به نظر مورگنتا در نظام موازنه قدرت هیچ یك از دولت‌ها توانایی سلطه بر دیگران را نخواهد داشت (Morgenthau 1985: 1870).
البته قبول موازنه قدرت در نظریه‌های رئالیستی به هیچ وجه به معنای منسوخ كردن جنگ به طور كلی نیست، چرا كه هر گونه موازنه قدرتی در طول تاریخ از راه‌های مختلفی از جمله جنگ از میان رفته و موازنه جدیدی جایگزین آن شده است. در این زمینه می‌توان به سیستم موازنه قدرت شكل گرفته در سال 1815 در جریان كنگره وین میان دولت‌های اروپایی اشاره كرد كه با وقوع جنگ جهانی اول در سال 1919 از میان رفته و بعد از جنگ، تاریخ روابط بین الملل شاهد شكل گیری موازنه جدیدی میان قدرت‌ها بود. این موازنه تا وقوع جنگ جهانی دوم در سال 1939 ادامه داشته و بعد از وقوع جنگ یعنی از سال 1945 كه ما شاهد شكل گیری جنگ سرد و تقسیم قدرت میان دو ابرقدرت امریكا و شوروی هستیم، موازنه قدرت میان این دو قطب در قالب بازدارندگی میان آنها با تأكید بر عنصر سلاح هسته‌ای قابل تبیین است؛ موازنه قدرتی كه مانع از وقوع جنگ در نظام بین الملل در طی دوران جنگ سرد شد (برای اطلاعات بیشتر در این باره ر.ك: نقیب زاده، 1380).
به طور كلی فرضیه توازن قدرت بر این مفروضه استوار است كه هر گونه نابرابری قدرت میان دولت‌ها و به خصوص به لحاظ نظامی در موضع ضعف قرار داشتن، پندار از تهدید را بالا برده و این امر به همراه كمبود اطلاعات و عدم اطمینان میان دولت‌ها در محیط آنارشیک نظام بین الملل، باعث بروز جنگ و درگیری خواهد شد (Mersheimer 1995)؛ چرا كه تهدیدها تابع نابرابری و نامتقارن بودن قدرت هستند. به این معنا كه اگر دولت «الف» از دولت «ب» قدرت بیشتری داشته باشد، دولت «ب» باید احساس خطر كند؛ زیرا در نظام آنارشیك بین المللی هیچ گونه تضمینی وجود ندارد كه دولت «الف» از قدرت خود علیه قدرت «ب» استفاده نكند (Doyle 1997: 168).
همچنین از نظر واقع گرایان موازنه قوا شیوه مرسوم و قاعده حاكم جهت شكل دادن به نظم بین المللی است، در نتیجه وضعیت تك قطبی اساساً یك استثنا محسوب می‌شود كه برای لحظه‌ای كوتاه وضعیت نظم جهانی را از حالت موازنه قوا خارج می‌كند. از همین رو است كه اساساً والتز برتری امریكا پس از پایان جنگ سرد را پایدار ندانسته است، چرا كه نهایتاً با اقدام‌های موازنه ساز قدرت‌های بزرگ نظام مواجه خواهد شد (ر.ك: آیكنبری، 1383: 23).
بنابراین طبق نظریه توازن قدرت پیش بینی می‌شود كه اگر یك دولت در مسیر تبدیل شدن به دولتی قدرتمند حركت كند، دیگر دولت‌ها ائتلافی علیه آن تشكیل خواهند داد تا از این راه از تهدیدهایی جلوگیری كنند كه علیه استقلال آنها پدید خواهند آمد. البته در این میان میزان نزدیك بودن خطر و دركی كه نسبت به آن وجود دارد در شیوه اجرای بازی توازن قدرت نیز بسیار تأثیرگذار است؛ برای مثال از نظر نای كشوری كوچك مثل فنلاند در دوران جنگ سرد نمی‌توانست در برابر اتحاد شوروی توازن ایجاد كند، بنابراین این كشور به عنوان كشوری عقلانی تلاش می‌كند تا استقلال خودش را از طریق اتخاذ موضع بی طرفی حفظ كند (نای، 1392: 104).

مفهوم موازنه تهدید: (3)

یكی دیگر از مفاهیم اصلی نظریه واقع گرایی (واقع گرایی نئوكلاسیك) مفهوم توازن تهدید است. والت به عنوان واضع اصلی این نظریه معتقد است كه دولت‌ها نه در برابر توانمندی‌های دیگر دولت‌ها، بلكه در برابر تهدیدات خارجی كه بر حسب توانمندی‌ها و ادراك از تهدید شكل می‌گیرند، دست به موازنه و اقدام‌های موازنه ساز می‌زنند. از نظر والت عواملی كه این ادراك از تهدید را بالا می‌برند، عبارتند از: قدرت كلی، مجاورت جغرافیایی، ظرفیت دفاعی (قدرت اَفندی) و نیت‌های تجاوزكارانه دولت‌های همسایه (ر.ك: Wall 1987).
بنابراین آنچه در روابط میان دولت‌ها حائز اهمیت است برداشت آنها از یكدیگر به عنوان تهدید است و نه صرف میزان قدرت هریك از آنها بدین ترتیب دولت‌ها در برابر آن دسته از دولت‌هایی دست به موازنه می‌زنند كه تهدیدی نسبت به موجودیت و یا منافع انها باشند. در اینجا اقدام‌های موازنه ساز می‌توانند در قالب همكاری، اتحاد و یا منطقه گرایی در برابر قدرت و تهدید برون منطقه‌ای باشند (ر.ك: wall)؛

مفهوم معمای امنیتی: (4)

معمای امنیتی در نظریه‌های واقع گرایان به معنای وضعیتی است كه در آن تلاش‌های هر دولت برای افزایش امنیت به شكل تناقض آمیزی موجب كاهش امنیت دیگر دولت‌ها خواهد شد. هرتز معتقد است كه در معمای امنیتی تلاش‌هایی كه دولت‌ها برای تقویت امنیت خود انجام می‌دهند، به اقدام‌های دفاعی تفسیر می‌شود، ولی همین اقدام‌ها از سوی دیگران به صورت تهدید آمیز ادراك می‌شوند؛ بنابراین در محیط نظام بین الملل دولت‌ها همواره با عدم اطمینان (5) در خصوص نظامی شدن دیگر دولت‌ها روبه رو خواهند بود؛ به این معنا كه آیا آمادگی نظامی و افزایش قدرت برای ایجاد دفاع از خود است و یا برای تهاجم به دیگری؟ این نگرانی‌ها كه همیشه به صورت دو جانبه نیز هستند، چرخه‌ای از كنش و واكنش میان دولت‌ها را ایجاد می‌كنند كه خود احساس عدم امنیت و نگرانی را بیش از پیش افزایش خواهد داد. در این باره هرتز بیان می‌كند كه دولت‌های نگران از امنیت خود در برابر حملات احتمالی دیگران برای در امان ماندن از این حملات به قدرت بیشتری متوسل می‌شوند و این امر به نوبه خود موجب ناامنی بیشتر و احساس نگرانی در دیگران می‌شود و آنها نیز دست به اقدام‌های مشابه می‌زنند كه این امر خود می‌تواند موجب بروز نوعی مسابقه تسلیحاتی (6) میان دولت‌های درگیر در معمای امنیتی شود (Hertz 1950)؛ بنابراین معمای امنیتی ارگ به درستی شناخته نشود و یا اقدام‌هایی چون دیپلماسی و اعتماد سازی متقابل اداره نشود، منجر به جنگ و یا حملات پیشگیرانه نیز خواهد شد.
در تحلیل معمای امنیتی، جرویس به نقش عوامل ادراكی و روانی اشاره كرده و بیان می‌كند كه این عوامل می‌توانند معمای امنیتی را بسیار تقویت كنند. وی در همین زمینه بیان می‌كند كه اگر بازیگر «الف» اقدام‌هایی مثل تسلیح خود را انجام دهد، این اقدام‌ها حتی اگر كاملاً به منظور دفاعی انجام شده باشند، می‌توانند سبب شوند كه بازیگر «ب» احساس امنیت كمتری كند؛ بنابراین بازیگر «ب» اقداماتی نیز برای تأمین امنیت خود در قبال بازیگر الف انجام می‌دهد كه به نوبه خود در بازیگر «الف» احساس ناامنی را ایجاد خواهد كرد (Jervis 2006: 114 - 116).

مفهوم مدیریت ناامنی:

همان گونه كه بیان شد آنچه در نزد واقع گرایان از اصالت برخوردار است، مفهوم ناامنی است و این ناامنی تا زمانی كه اقتدار وجود ندارد، استمرار دارد؛ بنابراین دولت‌ها بایستی این واقعیت با بپذیرند و تلاش كنند با مدیریت ناامنی، تبعات و پیامدهای آن را علیه خود مهار و كنترل كنند (عبدالله خانی، 1389: 69). مدیریت ناامنی به معنای كاهش میزان ناامنی از مناسبت برای مواجهه موفق با اقدام‌های ضد امنیتی بازیگران متخاصم تعریف می‌شود. این مدیریت می‌تواند از طریق ایجاد اتحاد و ائتلاف‌های نظامی، ایجاد توازن قدرت، ایجاد بازدارندگی و یا مدیریت از طریق ایجاد اعتماد سازی متقابل باشد (برای مطالعه بیشتر در این باره ر.ك: عبدالله خانی، 1389: 91- 89).
به طور كلی می‌توان جایگاه امنیت را در نظریه واقع گرایان به این صورت تبیین كرد:

1. سطح تحلیل:

نظام بین الملل؛

2. مرجع امنیت:

دولت‌ها به عنوان مهم ترین و اصلی ترین بازیگران بین المللی. در این زمینه رئالیست‌ها قائل به تفكیك امنیت مردم از دولت نیستند، چرا كه دولت را تجلی خواست و اراده مردم تلقی می‌كنند؛ بنابراین از نظر آنها تهدیدات فقط متوجه دولت‌ها هستند و فقط دولت‌ها هستند كه صلاحیت مقابله با تهدیدات را دارند؛

3. نوع امنیت:

امنیت نظامی مبتنی بر قدرت سخت.

مفهوم دستاوردهای نسبی: (7)

واقع گرایان با تأكید بر شكننده بودن همكاری‌های میان دولتی به دلیل عدم اطمینان و كمبود اطلاعات در نظام بین الملل بر این باورند كه در چنین شرایطی دولت‌ها به همكاری‌های قطعی و دائمی با یكدیگر روی نمی‌آوردند، چرا كه همیشه نگران این امرند كه در جریان همكاری‌های متقابل دیگری نسبت به خودشان به سود بیشتری دست یابد (دانلی، 1391: 33)؛

مفاهیم جامعه پذری (8) و رقابت (9):

كنت والتز نظریه پرداز نظریه نو واقع گرایی با تأكید بر مفهوم ساختار به لحاظ هستی شناسی و در نظر گرفتن فشارهای ساختاری به عنوان یك سطح تحلیل برای تجزیه و تحلیل سیاست بین الملل، بر آن است كه ساختار نظام بین الملل با ایجاد شرایط محدود كننده رفتار دولت‌ها به عنوان اعضای ساختار باعث نوعی مشابهت رفتاری میان آنها در طول زمان می‌شود. از نظر والتز این مشابهت رفتاری از دو فرایند مرتبط به هم جامعه پذیری و رقابت صورت می‌گیرد. به این معنا كه دولت‌ها به تدریج با توجه به پاداش‌ها و مجازات‌هایی كه در برابر رفتارهای مختلف خود دریافت می‌كنند رفتار مناسب را دریافته و برای اینكه قدرت رقابت با دیگران را داشته باشند ناگزیرند كه رفتارهای مناسب را از خود نشان دهند كه همه این عوامل نهایتاً باعث شباهت رفتاری میان آنها می‌شود (Waltz 1979: 76).

تأكید بر ثبات مبتنی بر سیطره: (10)

تئوری «ثبات مبتنی بر سیطره» كه متعلق به دیدگاه نظری نئورئالیست‌های روابط بین الملل از جمله رابرت گیلپین است، بر این مفروضه استوار است كه صلح و ثبات در نظام بین الملل تنها به قدرت و اراده یك كشور رهبر و یا سركرده بستگی دارد. در این نظریه فرض بر آن است كه تمركز قدرت موجب ثبات و شكستگی آن موجب بی ثباتی خواهد بود. در همین زمینه گفته می‌شود برای آنكه دنیا ثبات داشته باشد، بایستی یك ثبات دهنده و فقط یك ثبات دهنده وجود داشته باشد (Gilpin 1975: 132).
به طور كلی در این تئوری شرایط هژمون بودن عبارت است از:
1. كنترل بر مواد خام و بازار؛
2. كنترل بر منابع سرمایه و كالاهای دارای ارزش افزوده؛
3. دارا بودن یك ایدئولوژی مردم پسند؛
4. كنترل بر تسلیحات نظامی؛
5. میل و اراده در جهت رهبری نظام؛
6. تولید كالاهای عمومی و یا همگانی. (11)
بنابراین هژمون با استفاده از قدرت خود قادر خواهد بود تا همكاری میان دولت‌ها را ایجاد كرده و مانع از وقوع جنگ در نظام بین الملل شود (Keohane 1980).
این تئوری فرض را بر این می‌گذارد كه دولت هژمون باید از طریق تأمین ارزش‌های عمومی بین المللی و همچنین كالاهای عمومی مثل رپیم‌های مالی تجاری به نظام سیاسی و اقتصادی بین المللی ثبات بخشد. در چنین شرایطی دولت هژمون به دولت‌های دیگر امكان سواری رایگان را می‌دهد كه بدون تحمل هزینه‌ی بتوانند از صلح و ثبات موجود در نظام استفاده كنند. در همین رابطه گیلپین بر این باور است كه دولت ایالات متحده از بعد از جنگ جهانی دوم از طریق نهادهای اقتصادی چون صندوق بین المللی پول (12)، بانك جهانی (13)، موافقت نامه عمومی تعرفه و تجارت (14) و... نوعی نظم اقتصادی باز و چند جانبه مبتنی بر اصول لیبرال را در نظام بین الملل ایجاد كرده است. این كشور همچنین از طریق نهادهایی چون سازمان پیمان آتلانتیك شمالی (15) نیز توانسته است ساختار امنیتی تازه‌ای را در روابط بین الملل ایجاد كند (برای توضیحات بیشتر ر.ك: Gilpin 1987).

پی‌نوشت‌ها:

1. Realism.
2. The Balance of power.
3. The Balance of Threats.
4. Security of Dilemma.
5. Uncertainty.
6. Arms Race.
7. Relative Gains.
8. Socialization.
9. Competition.
10. Hegemonic Stability Theory.
11. Public Goods.
12. Imf.
13. World bank.
14. Gaat.
15. Nato.

منبع مقاله :
رسولی ثانی آبادی، الهام؛ (1393)، درآمدی بر مهم‌ترین مفاهیم و اصطلاحات روابط بین الملل، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یكم.