افغانستان


اسلام در قرن اول هجري به افغانستان راه يافت، اما سه قرن طول کشيد تا در سراسر اين کشور گسترش يابد. در حال حاضر، بيش از 99 درصد مردم اين کشور مسلمانند که هشتاد درصد آن ها را سنيان حنفي و بقيه را شيعيان تشکيل مي دهند. از بيست درصد باقي مانده، حدود هجده درصد شيعه اماميه و حدود 2 درصد آن اسماعيليه و علي اللهي اند. (2)

جغرافيا و جمعيت

ايران و افغانستان 900 کيلومتر، مرز مشترک دارند. 619 کيلومتر از اين مرز طولاني، در استان خراسان و بقيه در سيستان و بلوچستان است. مرزهاي ايران و افغانستان بيشتر از کوه ها و تپه هاي کم ارتفاع تشکيل شده است. رودخانه هيرمند يا هلمند که بخشي از طول 1400 کيلومتري آن، مرز مشترک ايران و افغانستان را تشکيل مي دهد، از کوه هاي غرب کابل سرچشمه مي گيرد، و ايران بر سر تقسيم آب آن، با افغانستان اختلاف دارد.
کوهستاني بودن و عدم دست رسي به دريا، دو ويژگي برجسته ي افغانستان است. قسمت وسيعي از خاک افغانستان به ويژه در شمال و شرق، کوهستاني است. قله هاي مرتفع با ارتفاع قريب به 7 هزار متر، در شرق افغانستان ديده مي شود. برف برخي از اين کوه ها، هرگز آب نمي شود. افغانستان دست کم 500 کيلومتر از طريق مرزهاي جنوبي و پاکستاني با درياي آزاد فاصله دارد. متأسفانه با وجود بارندگي فراوان در مناطق شرقي، از داشتن درياچه بزرگ نيز محروم مانده است.
طبق آمار 1371 / 1992 جمعيت افغانستان متجاوز از 16 ميليون نفر است که حدود 5 ميليون نفر آن به ايران و پاکستان مهاجرت کرده اند. 73/7 و 16/5 و 8/6 درصد جمعيت آن به ترتيب روستايي، شهري و چادر نشين اند. پشتون ها، تاجيک ها، هزاره ها و ازبک ها به ترتيب 6/5، 4، 4و 2 ميليون نفر از جمعيت افغانستان را تشکيل مي دهند. سکنه فعلي کشور، بازماندگان دو نژاد عمده سفيد (مثل پشتون ها) و زرد (مثل ازبک ها) هستند. پشتون ها به ايل بزرگ غلجه زايي يا غيل زايي و ابدالي يا دراني تقسيم مي شوند که از آغاز جدايي افغانستان از ايران در 1236 / 1857 قدرت را در دست داشته اند. اعضاي ارتش هم، بيشتر از خانواده هاي پشتوني انتخاب مي شوند و پشتو، زبان رسمي افغانستان است.

اقتصاد ناتوان

افغانستان، قبل از اشغال و جنگ داخلي، در شمار کشورهاي فقير بود و از آن پس، به علت کاهش شديد فعاليت هاي اقتصادي، جز فقيرترين کشورهاي جهان گرديد، البته دولت، برنامه ي توسعه ي اقتصادي را از 1325 / 1946 آغاز کرد که در 1336 / 1957 در قالب برنامه هاي پنج ساله ادامه يافت، اما بيشتر طرح ها به دلايل مختلفي چون کمبود بودجه متوقف شد و چندان نتيجه اي به بار نياورد. افغانستان از لحاظ منابع معدني، کشوري غني به شمار مي رود. آهن، مس، اورانيوم، طلا، نقره، آلومينيم، کرم، نفت و گاز از جمله معادن اين کشور است. ذخاير گاز طبيعي افغانستان را بين 100 تا 150 ميليارد متر مکعب پيش بيني کرده اند. اين کشور قبل از 1370 ساليانه بين 2 تا 3 ميليارد متر مکعب گاز طبيعي استخراج و 95 درصد آن را به شوروي سابق صادر کرده است، با اين وصف، از نوع و ميزان معادن آن کشور اطلاعات درستي و در دست نيست، و بسياري از معادن دست نخورده باقي مانده است.
با وقوع جنگ، افغانستان خودکفايي خويش را در عرصه ي مواد غذايي از دست داد و تنها محصولي که در طول اشغال، توليد آن افزايش يافت، ترياک است. در افغانستان چيزي به نام صنعت و راه آهن وجود ندارد، بدهي اين کشور تا سال 1365 / 1986، 30 ميليارد دلار بود. هم اکنون نيز برق کافي در اختيار ندارد و از لحاظ منابع جنگلي فقير است. کمبود وسايط نقليه موتوري در اين کشور محسوس، و جاده ها نامناسب اند. درآمدهاي ناشي از توريسم از دست رفته و تعداد فرودگاه هاي آن محدود است.

حاکمان افغانستان

با مرگ نادرشاه افشار (1126) احمد خان ابدالي يا دراني از سرداران افغاني سپاه او، به افغانستان رفت و اعلام استقلال کرد. لويه جرگه (مجلس قبيله اي) هم پس از چند روز بحث و گفت و گو، وي را به عنوان پادشاه برگزيد. او با ايجاد نوعي فدراليسم فئودالي، قومي و قبيله اي، افغانستاني، متحد را پديد آورد، ولي با مرگش، نزاع طولاني بازماندگانش براي تصاحب قدرت روي داد. در اين شرايط، انگليس براي توسعه ي نفوذ، و ايران براي اعاده حاکميت خود تلاش مي کردند. البته دخالت هاي انگليس بي پاسخ نماند و ارتش 16 هزار نفري انگليس در راه کابل - جلال آباد در 1220 / 1841 توسط شورشيان افغاني قتل عام شد، و به جز يک نفر، کسي جان سالم بدر نبرد. ايران نيز، براي بازپس گيري هرات دو بار (1216 و 1235 / 1837 و 1856) به آن کشور لشکر کشيد. در پايان جنگ دوم، معاهده 1236 / 1857 بين ايران و انگليس منعقد شد که حاصل آن، خروج انگليسي ها از بنادر و جزاير ايراني و چشم پوشي ايران از هرات بود. در اين سال، افغانستان به تحت الحمايگي انگليس درآمد. معاهده مزبور از جمله تلاش هاي متعدد انگليس براي مسدود کردن راه نفوذ دشمنان انگليس به هند بود. پس از آن، انگليس با سرکوب شورشيان هندي، بر آن کشور مسلط شد.
پس از معاهده پاريس که در سال 1254 / 1875 بين ايران و افغاني ها و با ميانجي گري انگليس منعقد شد، سلسله اي از امراو پادشاهان افغاني به قدرت رسيدند که اغلب عمري کوتاه داشتند، و هم چنين، بيشتر آن ها متأثر از سياست هاي انگليس بودند. به عنوان مثال دوست محمد خان (1236 / 1857) کوشيد يک سياست بي طرفانه اي را پايه ريزي کند، شيرعلي خان (1242 / 1863) با روش هاي استبدادي، مقتدرانه بر افغانستان حکم راند، حبيب الله (1285 / 1901) پايه گذار تجدد و روشنفکري دولتي گرديد. امان ا... خان (1298 / 1919) ضمن ادامه مدرن سازي به سبک غرب، موفق به کسب استقلال افغانستان شد. حکومت سه روزه عنايت ا... خان (1308 / 1929) توسط حبيب ا... معروف به «بچه سقا» سقوط کرد، و حکومت او که خواهان تشکيل دولتي براساس شريعت اسلامي بود، نه ماه به طول انجاميد. محمدنادر خان (1308 / 1929) که با حمايت انگليسي ها به قدرت رسيد، اصلاحات غرب گرايانه امان ا... خان را به تدريج و محتاطانه ادامه داد. محمدظاهر شاه (1312 / 1933) نيز تلاش کرد اصلاحات غربي چون رفع حجاب را به مرحله اجرا درآورد.
محمدظاهر شاه در 1352 / 1973براي مداواي چشم، کشور را ترک کرد. داوود خان، نخست وزير وي از اين فرصت استفاده کرد و با کمک افسران چپ نيروي هوايي، عليه شاه کودتايي را ترتيب داد، اما کودتاي وي کمونيستي نبود، بلکه او پس از کودتا کوشيد از نفوذ شوروي بکاهد. بنابراين، چندان دور از انتظار نبود که داوود خان توسط افسران چپ سرنگون شود، واقعه اي که در 1357 / 1978 به رهبري نور محمد تره کي اتفاق افتاد. يک سال بعد حفيظ الله امين - نخست وزير تره کي - قدرت را در دست گرفت. او سياست هاي ضد کمونيستي و روسي را به مرحله اجرا درآورد که حاصل آن نارضايتي روس ها و اشغال افغانستان در 1358 / 1979 از سوي شوروي بود.
روس ها با 115 هزار سرباز به افغانستان حمله، و پس از اشغال کابل و قصر دارالامان، حفيظ الله امين را دستگير و تيرباران کردند، و ببرک کارمل سفير تبعيدي افغانستان در چک سلواکي را به قدرت رساندند. جلوگيري از نفوذ انقلاب اسلامي ايران به افغانستان و جمهوري هاي مسلمان نشين شوروي سابق، گرايش نسبي حفيظ الله امين به غرب، سرکوب کمونيست ها از سوي ايران، نزديک شدن به آب هاي گرم جنوب و حفظ امنيت مرزها، از مهم ترين دلايل حمله شوروي سابق به افغانستان بود. ولي مقاومت سرسختانه مردم و مجاهدان افغاني، فقدان انگيزه جنگ در سربازان روسي، جلوگيري از گسترش احساسات ضد کمونيستي افغان و ادامه مخالفت هاي جهاني با اشغال افغانستان، روس ها را وادار کرد تن به مذاکرات ژنو دهند که حاصل آن خروج قواي شوروي سابق، 1367 تا 1368 / 1988 تا 1989 به مدت 10 ماه از افغانستان بود. پس از خروج قواي شوروي سابق، محمد نجيب اله که در 1365 / 1986 به جاي کارمل به قدرت رسيده بود، تا 1371 / 1992 دولت کمونيستي افغانستان را حفظ کرد.
با سقوط نجيب اله، دولت اسلامي به رهبري سبقت اله مجددي رهبر حزب نجات ملي تشکيل شد. براساس توافق قبلي، مجددي دو ماه پس از آن، کنار رفت و برهان الدين رباني رهبر حزب جمعيت اسلامي روي کار آمد. از زماني که رباني، عبدالصبور فريد را از مقام نخست وزيري عزل کرد، جنگ بين مجاهدين آغاز گرديد، جنگ از سوي گلبدين حکمتيار به بهانه ي حضور شبه نظاميان ازبک به فرماندهي ژنرال دوستم در کابل و در واقع براي دفاع از فريد عضو بلند پايه حزب اسلامي شروع شد که از حمايت ارتش پاکستان نيز برخوردار بود. در دي ماه 1371 شوراي حل و عقد که رباني تشکيل داد، او را به مدت دو سال ديگر در پست رياست جمهوري ابقا کرد. اين امر به تشديد درگيري ها انجاميد.
مداخله خارجي از دلايل طولاني شدن جنگ داخلي در افغانستان است. کشورهاي ديگر براي دست يابي به اهداف خود، به مداخله در امور اين کشور مي پردازند. پاکستاني ها به افغانستان به عنوان معبري براي نيل به بازارهاي آسياي ميانه مي نگرند، آمريکايي ها، به دنبال جلوگيري از تشکيل يک دولت اسلامي متمايل به ايران اند. رو س ها افغانستان را راهي براي نزديک شدن به آب هاي گرم مي دانند، هندي ها با تحريک پشتون ها، درصدد ايجاد مشکل براي پاکستان هستند. کشورهاي آسياي ميانه هم افغانستان را راهي براي ترانزيت کالا به حساب مي آورند.

احزاب و گروه هاي سياسي

پيدايش احزاب در افغانستان به دهه 1340 / 1960 و دوره ي حکومت محمدظاهر شاه برمي گردد. يکي از اولين گروه هاي سياسي که در اين دوره پديد آمد، «نهضت جوانان مسلمان» بود که در 1343 از سوي عبدالرحيم نيازي اداره مي شد. اندکي پس از اعدام نيازي در 1349 توسط رژيم ظاهر شاه، ميان گردانندگان اين گروه اختلاف افتاد که حاصل آن انشعاب در نهضت جوانان مسلمان و تأسيس حزب اسلامي به رهبري گلبدين حکمتيار و حزب جمعيت اسلامي به رهبري برهن الدين رباني در 1354 گرديد. اين دو حزب در 1357 براي مقابله با رژيم کمونيستي متحد شدند و حزب حرکت انقلاب اسلامي را تشکيل دادند. اما اين اتحاد ديري نپائيد. بعد از آن هم، چنين اتحادها و انشعاب هايي بارها در حيات سياسي احزاب متعلق به اهل سنت تکرار گرديد.
فعاليت احزاب سياسي شيعه، ريشه در فعاليت هاي فرد مبارزي به نام بلخي دارد. او قريب سي سال عمر خود را در زندان هاي سياسي گذراند. پس از آن و به تأثير از اقدامات بلخي، سازمان نصر، حرکت اسلامي، شوراي اتفاق و... از اولين گروه هاي شيعه و به شمار مي روند که وارد عرصه مبارزه سياسي شدند. احزاب شيعه در 1358 جبهه آزادي بخش انقلاب اسلامي افغانستان را تشکيل دادند. مشابه اين اتحاد در 1365 با نام «شوراي ائتلاف اسلامي» صورت گرفت. در 1368 از ائتلاف بيشتر گروه هاي شيعه، حزب وحدت اسلامي پا به عرصه حيات سياسي گذاشت. بنابراين، احزاب شيعه همانند احزاب سني، بارها دچار اتحاد و انشعاب شده اند و همين روند از قدرت آنان براي نيل به خواسته ها و اهدافشان کاسته است.
ايران همانند گذشته از آينده ي افغانستان نگران است و از استقرار يک دولت تندرو سني مذهب که براي شيعيان احترامي قائل نباشد، خرسند نيست. ايران هم چنين از تدوام نفوذ قدرت هاي بزرگ جهاني چون آمريکا و منطقه اي مانند عربستان سعودي در شکل دهي به تحولات افغانستان ناراضي است. تجزيه ي افغانستان نيز که ممکن است در پي نزاع طولاني بين پشتون ها، تاجيک ها و هزاره ها روي دهد، با سياست ايران مطابقت ندارد؛ زيرا ممکن است به تحريک تجزيه طلبان بلوچي که خواهان تشکيل بلوچستان بزرگ (بلوچ ها ايران، پاکستان و افغانستان) هستند بينجامد. ايران از يک افغانستان مستقل، غير متعهد و اسلامي دفاع مي کند؛ زيرا، چنين دولتي امنيت واقعي و پايدار را به ارمغان مي آورد که به اجراي مقررات اسلامي، بازگشت مهاجران افغاني مقيم ايران و مبارزه مشترک با قاچاق مواد مخدر منجر مي شود. (3)
افغانستان دستخوش جنگ داخلي است و اين مسائل خطر تجزيه آن را دامن مي زند؛ زيرا، اين کشور از سه گروه انساني هزاره، تاجيک و پشتون (افغان) تشکيل يافته است که وجوه مشترک کمي دارند. به همين دليل، پشتون ها که اغلب در رأس قدرت سياسي بوده اند، همواره با زور حکومت کرده اند. طالبان هم از پشتون ها هستند. آنان يک حکومت قرون وسطايي را به نمايش گذاشتند، امنيت را نه در داخل و نه در مرزها فراهم نياوردند. از اين رو، کشورهاي همسايه افغانستان از ناامني در مرزهاي خود شکوه داشتند. به نظر مي رسد يکي از دلايل مهم آمريکا براي ايجاد و تأسيس طالبان، ناامن سازي مرز کشورهاي منطقه به ويژه ايران بود. آمريکا تصور مي کرد که حاکميت طالبان، مي تواند مزاحمت هايي براي ايران ايجاد کند و موازنه اي را در منطقه به نفع خود پديد آورد. (4)
آمريکا، عربستان سعودي و پاکستان در تولد و تداوم طالبان نقش داشته و دارند، ولي نقش پاکستان با اهميت تر است. گرچه پاکستان گاه نقش خود را در اين باره تکذيب مي کند، اما وجود سلاح هاي سنگين و هواپيماهاي جنگي پاکستاني در افغانستان سخن از حضور آن کشور در سرزمين افغان ها دارد. دعوت نماينده ويژه سازمان ملل متحد در افغانستان در مصاحبه 1375 / 1996 از هند براي ايفاي نقش بيشتر در حل مسأله افغانستان، ناشي از اعتقاد آن سازمان به نقش پاکستان در افغانستان و نقش هند در ايجاد موازنه با آن است. شايد پاکستان با انگيزه استقرار نظم و استفاده از آن براي فراهم آوردن احداث خطوط انتقال نفت و گاز آسياي مرکزي از خاک پاکستان به مشتريان و نيز بهره مند شدن از ترانزيت و يا صدور کالا به ماوراي مرزهاي شمالي است. اينک پاکستاني هاي زيادي دريافته اند که طالبان قادر به استقرار نظم و امنيت کامل در افغانستان نيستند، و از اين رو، خواهان حل مسالمت آميز مسأله افغانستان شده اند. (5)
هدف پاکستان از حمايت از طالبان عبارت است از:
1. تحليل نيروهاي افغاني يا سلطه بر آن ديگر قادر نباشند، ادعاهاي گذشته خود درباره مسأله ارضي مورد اختلاف (پشتونستان) را تکرار يا احياء کنند؛
2. از افغانستان به عنوان سپر امنيتي و يا پشتوانه نظامي در مواجهه احتمالي با هند استفاده کند؛
3. پاکستان از نظر نظامي يار ديرينه امريکاست، از اين رو، نمي تواند خارج از سياست هاي دفاعي آمريکا در حمايت آشکار و پنهان از طالبان عمل نمايد؛
4. کاهش قدرت شيعيان پاکستاني و افغانستاني که مي توانند براي پاکستان و افغانستان خطر ساز باشند؛
5. دخالت و علم کردن طالبان از سوي پاکستان، نوعي فرافکني و دور کردن افکار عمومي از فساد سياسي و مالي در پاکستان است؛ (6)

پي نوشت :

1. در تهيه مطالب اين بحث از کتاب «افغانستان» اثر علي رضا علي آبادي استفاده شده است.
2. دائره المعارف تشيع، جمعي از نويسندگان، ج 2، ص 291 - 292 و ج 4، ص 395 - 399. البته در برخي از منابع، آمار اهل سنت و شيعه به ترتيب 70 و 25 درصد اعلام شده است. 5 درصد باقي مانده به هندوها، سيک ها و کليمي ها تعلق دارد.
3. قبله عالم، ژئوپلتيک ايران، گراهام فولر، ترجمه عباس مخبر، ص 262-266.
4. ايده هاي ژئوپليتيک و واقعيت هاي ايراني، پيروز مجتهدزاده، ص 285-295.
5. همان.
6. همان.

منبع: کتاب مسايل منطقه اي ايران