نویسنده: احمد مهدوی دامغانی

 


این ضرب‌المثل که «از دل برود هر آنکه از دیده برفت» به سخت‌ترین صورت بر این مهجور آواره صادق است و بنا بر مقتضای همین مثال، هیچ یک از دست اندرکاران انجام نیّت مبارک و کار خیری که: ترتیب دادن جشن نامه‌ای برای تمجید و تکریم انسان شریف والامقام فرشته خصال و استاد دانشمند حضرت مستطاب آقای دکتر فتح الله مجتبائی که انشاءالله خداوند متعال عمر پربرکتش را دراز فرمایاد است، این ارادتمندِ مخلصِ معظّم له را خبر نکرده است که بتواند به موقع خود و سر فرصت با تقدیم مقاله‌ای عرض ارادت و مراتب اخلاص و اشتیاق را نسبت به آن استاد دانشمند که چندین سال در دانشکده‌ی الهیّات به نعمت همکاری با حضرتش متنّعم بودم تقدیم داشته باشیم تا اینکه- ولله الحمد- در روزهای آغازین فروردین این مطلب را از دوست محترم و ادیب و شاعر متتبّع ارجمند جناب دکتر هوشنگ رهنما حفظه الله تعالی شنیدم و خود را موظّف دانستم که در فرصت محدود و وقتِ اندکی که در فراهم آوردن عمل تدوین آن جشن‌نامه باقی است، مختصر مقاله‌ای را که در حکم «ران ملخ» است خدمت آن عزیزان پاک نهادی که، جانب اهل خدا و وفا را نگه داشته‌اند- و خداشان در همه حال از بلا نگه دارد- و اقدام به چنین امر خیری فرموده‌اند، به وسیله‌ی جناب دکتر رهنما ارسال کنیم و من الله التوفیق.
در اینکه جشن نوروز از همان اوائل ازمنه‌ی اسلامی در میان مسلمانان موضوعیّتی مخصوص به خود داشته است شکی نیست، زیرا اگر آنچه را که ابوریحان در آثار الباقیه از عبدالصّمد بن على بن عبدالله بن عباس و او از جدّش عبدالله بن عباس روایت می‌کند بپذیریم که:
«در روزِ نوروز جامی سیمین که در آن شیرینئی بود به پیامبر (علیه السلام) پیشکش شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید این چیست؟ گفت: نوروز است، پرسید نوروز چیست، گفتند: جشن بزرگ ایرانیان. پیامبر فرمود آری آن همان روزی است که خداوند «عَسکَره» را دوباره زنده کرد. پرسیدند «عسکرة» چیست فرمود: «همان کسانی که از ترس مرگ از خانه‌های خویش هزاران هزار بیرون ریخته بودند و خداوند بدانان فرمود بمیرید، و سپس زنده‌شان کرد.» (1) و جانشان را بر آنان بازگردانید، و به آسمان فرمان داد و آسمان بر آنان بارید، و از این روی، مردمان آب افشاندن را در این روز آئینی گرفتند، و سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شیرینی را میل فرمود و جام سیمین را میان یاران خویش پخش کرد و گفت «کاش هر روز برای ما نوروز می‌بود.» (آثار الباقیه، ص 265، چاپ فاضل گرامی جناب پرویز اذکانی دامت عزّته)
و آنچه را که خطیب بغدادی، از قول اسمعیل بن حمّاد، نوه‌ی امام ابوحنیفه نقل می‌کند که: مَن، اسمعیل، پسر حمّاد و او پسر نُعمان (2) و او پسر ثابت و او پسر نعمان و او پسر مرزبان، به خدای سوگند هرگز داغ بردگی بر ما نخورده است، نیایم نعمان (یعنی ابوحنیفه) در سال هشتاد زاده شد، پدرش ثابت هنوز کودکی خردسال بود که نزد امام علی بن ابیطالب (علیه السلام) رفت و امام (علیه السلام) او را دعا کرد که خدا بر او و فرزندانش برکت عطا فرماید، و ما امیدی داریم که خدای آن دعای امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) را درباره‌ی ما پذیرا شده باشد. و گفت نعمان بن المرزبان پدر ثابت (یعنی جدّ ابوحنیفه) همان کسی است که در روز نوروز پالوده‌ای را به حضرت علی (علیه السلام) پیشکش کرد و امام فرمود: «نورزِونا کلَّ یوم» «هر روز را برایمان نوروز کنید» (تاریخ بغداد، ج13، ص326) (3) درست و مطابق واقع بشناسیم، این معنی که جشن نوروز، یا نوروز به عنوان آغاز سال پارسیان (= ایرانیان) برای مسلمانان آیین رسمی و شناخته شده‌ای در همان صدر اسلام به شمار می‌رفته است مسلّم می‌گردد تا بدانجا که فقیه بزرگ ابن ادریس 501، «صبّ الماء» را سنّت نوروزی شمرده است (السرائر).
ظاهراً اولین مقام رسمی‌ای که در اسلام نوروز را جشن گرفت و از شرکت کنندگان در جشن نوروزی هدیه گرفت (و بسیار وقیحانه گرفت) معاویة بن أبی سفیان است و از آن پس، نوروز را پادشاهان اموی کم و بیش و پادشاهان عباسی مرتباً، گرامی می‌داشتند. مرحوم علّامه‌ی دهخدا (رحمة الله علیه) در مادّه‌ی «نوروز» منقولاتی در این باب گردآوری فرموده است- درباره‌ی نوروز و عظمت و اهمیت آن، ابن فهد حلّی متوفی سال 841 در تصنیف خود به نام المهذّب البارع فى شرح مختصر النافع روایت مفصلى از معلّى ابن خنیس (رحمة الله علیه) و او از حضرت امام صادق صلواة الله علیه آورده- که در آن از روز نوروز به:
الف) روزی که خدای تعالی در عالم ذرّ از بندگان پیمان فرمانبرداری گرفت
ب) روزی که کشتی نوح بر کوه جودی قرار گرفت
ج) روزی که حضرت ابراهیم در آن روز بتهای قوم خود را شکست
د) روزی که حضرت موسی ساحران را شکست داد
هـ) روزی که خداوند آن قوم هزاران هزار نفر را دوباره زنده فرمود (شرح آن از آثار الباقیه نوشته شد) با این اختلاف که خدای به پیامبری از پیامبران وحی فرستاد که بر گُورهای این مردگان آب بیفشان و بریز تعبیر و تعریف فرموده‌اند و یا «ابن شهرآشوب» رضوان الله علیه در مناقب از آن روز با استناد به احادیث از روز فرود آمدن جبرئیل بر پیغمبر اکرم و از روزی که در آن روز با امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بیعت شد تعبیر فرموده است (همه‌ی این احادیث به نقل از بحارالانوار مجلسی (رضی الله عنه) ج5 و ج18 به کمک «انترنت» است).
این ناچیز از آن جهت این احادیث را نقل می‌کنیم که برگزاری جشن نوروز و شناخته شدن آن روز به عنوان اولین روز هر سال نو در نزد ایرانیان را به عنوان یک مطلب مسلّم و معروف در قرون اولیه‌ی اسلامی اثبات کنم و به اصل احادیث مذکور و یا سند، و یا مسلّم الصُّدور بودن آن احادیث و به آن الفاظ از معصوم (علیهم السلام) نه تنها که کاری ندارم بلکه در صحت صدور بعضی از آنها از معصوم (علیهم السلام) تردید و شک جدی دارم ولی مقصودم این است که در دو قرون اولیّه یعنی سنوات1-200 هجری نوروز کم و بیش در اسلام موضوعیت داشته است و شیعیان خصوصاً بدان اعتنا و توجه داشته‌اند.
از اوایل قرن دوم به بعد یعنی در دوران اولیّه‌ی سلطنت عبّاسیان جشن گرفتن نوروز که در اواخر دوران امویان اگر نه متروک که محدود شده بود کم کم دوباره رونق گرفت و رسمیت یافت. اگر برامکه به سبب سیاست بازی‌شان رسماً به این عید ایرانی توجهی نمی‌کردند ولی خاندان جلیل «نوبختی» که اکثر آنان شیعه بودند به نوروز و مهرگان توجه می‌کردند. «مسعودی» در مروج الذهب به نقل از ابوالحسن عروضی که معلّم «مؤدّب» الرّاضی بالله عباسی بود حکایت می‌کند که در مهرگانی «راضی» را افسرده و غمگین یافتم و... سخنانی در سرگرم کردن او گفتم و بدو گفتم چه چیزی امیرالمؤمنین (یعنی راضی) را از اینکه مانند «مأمون» این روز را گرامی بدارد و به عیش و شادی بپردازد، همچنان که مأمون در مهرگانی سروده است بازمی‌دارد؟:

صِلِ النَّدمانَ یومَ المهرجانِ *** بِصافٍ من معتّقة الدّنان
بكأسٍ خسروانیٍّ عتیقٍ *** فانَّ العیدَ عیدٌ خسروانی
.....................*** .....................

هم پیالگان (هم نشینان) را در روز مهرگان با باده‌ای صافی که روزگار درازی در خُم گذرانده و مانده باشد، در جامهای زیبای شاهانه، دریاب که این جشن، جشنی شاهانه است...، (مروج الذهب 2/689).
و نیز آنچه را که «آبشیهی» در المستطرف آورده است که:
در روز جشن مهرگان فضل بن سهل نوبختی (ذی الرّیاستین»، به اصطلاح مشهور «نشسته» بود و هدایایی که برای او آورده بودند همچنان انبوه شده در برابر فضل بود، شاعری بر او وارد شد و گفت:

الیومُ یومُ المهرجان *** هدیّتی فیه اللِّسان
لک دولتان حدیثةٌ *** و قدیمةٌ و ریاستان
عَلِمَ الخلیفه کَیف اَن *** ـتَ فصِرتَ فی هذا المکان

و فضل همه‌ی هدایا را بدو بخشید (مستطرف ص281)
و یا آنچه را که زمخشری در ربیع الابرار می‌آورد که:
قال الملاحظ یوم النیّروز اسنُّ من یوم المهرجان بعُمرٍ طویل لأنّ النیروز قبل الطوفان فی ملک جم... و المهرجان فی زمن افریدون و هو الیوم الذی قُیِّدَ فیه الضّحاک فی جبل دنباوند فاتّخذه عیداً. و قال ابوالسّمط فی المتوكل:

بِدَولٌِة جعفرِ حُسن الزّمانُ *** لنا فی کلِّ یوم مهرجانٌ
جعلت هدیّتی لک فیه وَشیاً *** و خیرُ الوَشیِ ما نَسَج اللّسانُ

که هم ابوالسّمط بن مروان بن یحیی بن مروان بن أبی حفصه (شجره‌ی خبیثه‌ای که به دشمنی با حضرت مولی الموالی مشهورند ) و هم المتوکل عرب خالصی هستند و با اینهمه مادح و ممدوح به مهرگان می‌نازند و آن را جشن می‌گیرند. مقصودم این است که در اوائل قرن سوّم هم مثل اواخر قرن دوم آیین نوروز و مهرگان معمول و مرسوم بوده است و شواهد بسیار در کتب ادب و سیر در این باب مذکور است.
امثال این نحوه از روایات و حکایات از آن دوران در کتب سیر و تاریخ و ادب کم نیست. به هر صورت مقصودم آن است که نوروز و مهرگان به عنوان دو عید رسمی از قرن سوم به بعد، شناخته می‌شد و همه‌ی مراسمی اعیاد در آن برگزار می‌شد و در جشن نوروز آب‌پاشی و آتش‌افروزی مرسوم بود. بُحترُی (متوفی در284) که امیدوارم اهل ادب و دانشجویان گرامی ادبیات از مقام والای او در شعر آگاه باشند و از قصیده‌ی فائقه‌ی او در وصف «مدائن» و «ایوان کسری» که الهام دهنده‌ی خاقانی (و به تعبیر مرحوم سیّد الشعراء امیری فیروزکوهی رحمة الله علیه «امام خاقانی») در قصیده‌ی ایوان مدائن است سپاسگزاری و ترویج کنند، (4) در قصیده‌ای در مدح «المعتزّ بالله» پادشاه عباسی می‌گوید:

لِلمهرجانِ یدٌ بما أولاه من *** هَطَلانِ و سمّیِ السحابِ المُغدِقِ
فاسعَد امیرَالمؤمنینَ مُمَتعَّا *** بالعزِّ ما عَمَر الزّمانَ و ما بَقی

و یا در قصیده‌ای که در مدح «المتوکل» می‌گوید و نوروز را چنین توصیف می‌کند و به تعیین مَوعدِ مالیات گرفتن را به همان صورت پیش از متوكّل برگردانده و نوروز را مبداً اخذ مالیات قرار داده بود (و بعدها «المعتضد» آن را با تعیین نوروز «معتضدی» به صورت دیگری درآورد (رک آثارالباقیه، و گاه شماری در ایران، مرحوم تقی زاده) می‌گوید که بیرونی هم آن را نقل می‌فرماید:

إنّ هذا النّوروزَ عادَ إلی ال *** عهدِ الذی کانَ سَنَّه‌ُ أردشیرُ
أنت حَوّلتَه الى الحالةِ الأولى *** و قد كانَ حائراً یَستدیرُ
و افتتحت الخراجَ فیه فلِلاُمّةِ *** فی ذاک مَرفَقٌ مَذکورُ
(دیوان چاپ جوائب 2/240- آثار الباقیه ص39)

در ابیات شاعران آن ایام عبارت: «نَورِزُوا» یا «مهرِجُوا» یعنی برخیزید و نوروز را و مهرگان را جشن بگیرید بسیار به چشم می‌خورد (حالا نفرمایید: مرجع نقل کن، امیدوارم این قدر به این پیر دوستدار ادب عربی حُسن ظنّ داشته باشید، که حرف او را در این باره قبول فرمایید) که نمونه‌ای از آن را اینک عرض می‌کند:
شاعری که در آن دوران بیشتر از هر شاعر دیگری کلمه‌ی «نوروز» و «مهرگان» را معرّب کرده و به کار برده و از آن است و فعل ساخته است و «نَیرَزَوا» (که ابتداءً حضرت امیر صلواة الله چنین فرمود و یا بنابر بعضی روایات حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم) و «مَنَیرَز» و «مُنَورز» و «مهرجُوا» و «تَمهَرجَ» گفته است شاعر بزرگ نامدار شیعه علی بن عباس بن جُریج معروف به «ابن الرّومی» است (221-284). در دیوان او که علی الظاهر از مفصّل‌ترین دواوین شعر است، بیش از یکصد بار چنان کلماتی مذکور است. این بنده با ورق زدن تُند تُندِ شش جلد دیوان او بعضی ابیات را یادداشت کرده‌ام که اینک به عرض می‌رسانم و از بس آن اشعار ساده و روان است آن را ترجمه نمی‌کنیم:

خُذها أباحسنٍ لازلتَ مبتكراً *** با کورةً مثلَها فی ألف نیروز
من قهوةٍ (باده‌اى) شرّةُ الشُّبانِ شرّتُها *** و عهدُها عهد سابورِ و فیروز = (باده و رحیقی کهن)
و
طابَ نیروزَکَ فی یوم الخمیس *** و جَری مجری سعیدٍ لا تحیس
و
أؤمِلُ فی النیروز رِبّعیِ جودِه *** و خرفیّهِ فی المهرجان فأَخلُفُ ربعی= بهاری، خِرفی= پائیزی
فالآن اُهدی الى النیّروز تَهنئَتی *** و المهرجانِ اِذا آنا فَزاراکا

و این بیت زیبا که گویا در توالی چهار عید ملّتها گفته است:

تَنافَسَتک من الآعیادِ أربعةُ *** شتّى على أربعِ شتّى من المِلَل
الفَصح و الفِطرُ و النَیّرُوزی یقدمُه *** عید الفطیر ازدحامُ الورد بالَّنهَلِ
و
تملّیتَ فی النّوروز عَیشَ المُنَورِزِ *** و عُمِّرتَ أعمار السّعیدِ المعزّزِ

ملاحظه می‌فرمایید که از نوروز اسم فاعل (= صفت) ساخته است.
و در قصیده‌ای دویست و هفتاد و دو بیتی در مدح و شادباش عبیدالله بن عبدالله بن طاهر با حُسن مطلع بسیار زیبایی می‌گوید:

یَمَّن اللهُ‌ طَلعةً المهرجان *** كُلُّ یَوم على الامیر الهجان = (نژاده)
و أراد النَّوروزَ فیه خصوصاً *** و عموماً فی سائرِ الأزمانِ
ممارأت مثل ذلك عَینا *** أردشیرٍ و لا أنوشروان عینا= عینان: دو چشم
و لَذَکرِّت ذا و ذاک جمیعا *** سَنَنَ الملكُ فی بنى ساسان - سَنَن: روش و آیین
عُمرِا برهةً علی دین کسری *** و هُما الآن بعده مُسلِمانِ
فَعَلا منظَر بهما هیبةُ *** العزِّ و نورالاسلام و الایمان (فَعَلا: از علایَعلو- فَ عَلا)
و إخال الأیوانَ لوکان یسعی *** جاءَ سعیاً الیک قبل الأذانِ
و لَو افاک کی تُمهرِجَ فیه *** غیر اَن لیس ذاک فی الإمکانِ

(ایوان کسری اگر می‌توانست نزدت می‌آمد که مهرگان را در آن جشن بگیری)
و اجازه فرمایید أوّلاً نظرتان را به فعلِ «تُمهَرِج»، جلب کنم و ثانیاً توضیح مختصری در باب بیت ششم و نکته‌ی ظریفی که در آن ابن رومی به تشبُّع خود (و احتمالاً ممدوح هم) اشاره می‌کند و آن اینکه پس از بزرگ شمردن آن مهرگان و پس از آنکه در بیت پنجم می‌گوید این دو عید (نوروز و مهرگان) که از آیینهای شاهنشاهان ساسانی بوده و عمر درازی بر دین و آیین مذهبی خسروان بوده اینک آن هر دو جشن مسلمان شده‌اند و بر چهره‌ی آنان شکوه و خجستگی و نورِ اسلام و ایمان تابیده است. توضیحم این است که با توجه به مباحثات و مناظرات «کلامی» آن دوران، ابن رومی شیعی مذهب خصوصاً، علاوه بر اسلام، ایان را هم افزوده است تا نوروز و مهرگان را به تشیّع نیز منتسب سازد. (5)
همچنان که پیش از این عرض کردم «بحتری» جز دو سه بار لفظ نوروز و مهرگان را در شعر خود نیاورده است، با آنکه این دو شاعر یعنی بُحتری و ابن رومی معاصر هم بوده‌اند و هر دو در سال 284 از دنیا رفته‌اند، ولی ابن رومی چون شیعی بوده است و بیشتر ممدوحان او هم شیعه بوده‌اند دهها قصیده و قطعه‌ی نوروزی و مهرگانی سروده است و ظاهراً از آنجا که سنّت جشن گرفتن در نوروز و مهرگان در عراق و خصوصاً در بغداد آن چنان رواج یافته بود که احتمالاً با مراسم رسمی مذهبی اعیاد مذهبی و بویژه دو عید عظیم فطر و اضحی (قربان) در میان سکنه‌ی بغداد برابری می‌کرد، در سال 282 المعتضد، پادشاه سفّاک بی باک عباسی، که خیلی هم تظاهر به دینداری می‌کرد نوروز معتضدی را برقرار کرد (رک آثار الباقیه ص39 چاپ فاضل ارجمند گرامی جناب پرویز اذکائی) و یا بنابر تخیّلی که درباره‌ی جشنهای نوروزی داشت یا از باب «تودهنی زدن» به قرمط و قرامطه که از جمله مسائل شریعتِ ساختگی او یکی هم این بود که در هر سال، روزه فقط دو روز واجب است و آن هم در روز نوروز و مهرگان (تاریخ طبری حوادث سال 278) در همان سال 282 مردم را از انجام آیینهای نوروزی که پاشیدن آب و افروختن آتشها و دیگر کارهای مربوط به نوروز بود منع کرد. عبارت طبری چنین است:
«... و فیها (یعنی سال282) مُنِع الناس من عمل ما کانوا یَعملُون فی نیروزِ العَجم من صَبِّ الماء و رَفعِ النیّرانِ». «و غیر ذلک.» ولی ششصد سال پس از طبری، سیُوطی مصری در تاریخ الخلفاء صفحه‌ی 370 مرتکب همان اشتباهی می‌شود که بسیاری از علما آن را گفته‌اند و می‌گویند و می‌نویسند که نوروز و آیینهای آن را به زرتشت و زرتشتیان نسبت می‌دهند، از این واقعه چنین تعبیر می‌کند:
« وفی سنة اثنتین و ثمانین، أبطل ما یُفعَلُ فی النیّروز، مِن وَقیدِ النیّرانِ و صَبّ الماء على النّاس» «و أزالَ سُنّة المَجُوس.»؟!!
باری نَهیِ معتضد امری بود که بر روی یخ نوشته باشند، آیینهای نوروزی در تمدن اسلامی ریشه دوانده بود و انجام آن آیینها هیچ مباینت و مخالفتی با شرع مقدس اسلام نداشت زیرا نه جشن گرفتن و شادی کردن و هدیه دادن و هدیه گرفتن و نه آتش روشن کردن به نشانه‌ی خوشی و خوشحالی که از قدیم‌الایّام آن عمل مرسوم بوده است شرعاً ممنوعیتی داشته است و بدیهی است که هیچ مسلمانی در عمل به آن (ص 8) آداب و رسوم نظر به زردشت و آتشکده‌های زردشتی قطعاً نداشته است، بلکه به همان رسم و آیینی که در ایران و نزد فارسی‌زبانان معمول و متّبع بوده است. او هم، آتشی می‌افروخته و بر دوستان و کسانش آب خنکی می‌افشانده است. به هر صورت خوشبختانه بیش از یکی دو سال از مرگ معتضد نگذشته بود (و شاید هم در زمان حیات او) که شاه و شاهزاده دانشمند و ادیب و شاعر بسیار بزرگ عرب عبدالله بن المعتزّ، که خود او نیز یک شبانه روز سلطنت کرد و بلافاصله کشته شد (سال 296) به برقراری رسوم نوروز و مهرگان در عراق اشارات فراوان دارد و از آتش و آب آن در شعر خود و در بیان عشق خود به محبوبش بهره می‌گیرد که:

کیفَ ابتهاجکُ بالنیّروزِ یا أملی *** فکُلُّ ما فیهِ یَحکینی و أحکیهِ
فناره‌ُ مثلُ نارِ الشوق فی کبدی *** و ماؤه کَتَوالی دَمعتی فیهِ

ای آرزوی من (یا اگر اَمل نام محبوبش بوده باشد ای «اَمل» من) شادی‌ات در نیروز چگونه است؟ هرآنچه مظهری از نوروز است او از من و من از او نشانی داریم، آتشش چون آتش عشقی است که در جگر دارم و آبش مانند ریزش پی درپی اشکم در آن است (دیوان ص720).
یا در مهرگانی می‌گوید:

مَهرِجُوا فی السِّبتِ انّ *** السّبتَ یومُ المهرجان
ص699

روز شنبه جشن مهرگان است در شنبه آیین آن را نگه دارید و انجام دهید و یا این ابیات:

نَورَزَ النّاسُ و نَو *** رَزتُ ولکن بدُموعی
و ذَکَت نارُهُم وال *** لنّار مابین ضلوعی

مردمان نوروز را جشن گرفته‌اند و برهم آب می‌پاشند امّا من با اشکهایم (آیین آب‌پاش) را انجام می‌دهم، آتش آنان شعله‌ور شد و آتش من سوز دِل است و یا

و لمّا آتی النّوروز یا غایة المُنى *** وأنتَ على الاِعراضِ و الهَجر و الصّد
بَعثتُ بنارِ الشّوق لیلاً الى الحَشى *** و نورزتُ صباً بالدّموع على لخّد

ای نهایت آرزوی من اینک نوروز آمد و تو همچنان از من روی گردانی و بر هجران باقی، حالا من هم آتش عشقم را شبانه به سینه‌ام می‌افروزم و با افشاندن اشکهایم بر گونه‌هایم نوروز را گرامی می‌دارم (ترجمه‌ی اشعار همه به مضمون است).
من بنده نمی‌فهمم کجای آب‌پاشی یا آتش‌افروزی، امری ناپسند یا خدای نخواسته خلاف شرع است؟ و آیا به راستی می‌توان گفت چنان کارهایی خدای نکرده «حرام» و یا حتّی «مکروه» باشد، مگر نه این است که آب مایه‌ی زندگی و نماد صفا و روانی است؟ مگر نه این است که آتش نماد روشنایی و عشق است؟ برای حُرمت و اهمیت آب آیه‌ی کریه‌ی «و جعلنا مِن الماء کُلَّ شیء حیٍّ» (سوره‌ی مبارکه‌ی انبیاء آیه‌ی30) شاهد آن نیست؟ و مگر نه این است که حق تعالی جلت عظمته می‌فرماید: (آیا آبی را که می‌آشامید نمی‌بینید؟ آیا شما آن را بارانده‌اید و یا ما آن را به زمین فرود آورده‌ایم) ( واقعه 68/69) مگر نمی‌فرماید (آیا آتشی را که بر می‌فروزید نمی‌بینید؟ ما آن را مایه‌ی یادآوری و تذکّرتان قرار دادیم) (واقعه 71-74)، چرا آب و آتش را به قرآن مجید نسبت ندهیم و آن را به زرتشت منسوب کنیم؟ و چرا عمل گرامی‌دارندگان آیینهای نوروزی را محمول بر صحّت ندانیم و آن را از مصادیق «لَغو» بشناسیم و اِعراض از آن را واجب شماریم؟ آیا عربهای زمان جاهلیّت (و بعدها در دوران اسلامی هم) که هجده‌گونه آتش برای مقاصد معیّنی می‌افروختند که از مشهورترین آنها: «نار القِری» که برای آمادگی پذیرایی مهبانان و مسافران است و دهها شواهد شعری جاهلی و اسلامی برای آن موجود است (6) یا «نار التّحالُف» که آتشی بسیار پردامنه بوده که هنگامی دو قبیله با هم پایانی منعقد می‌کرده‌اند و یا «نارُ السّلامه» که برای کسی که از سفری دراز به سلامتی به وطن خود بازگشته است می‌افروخته‌اند، زردشتی بوده‌اند؟ (رک بلوغ الارب آلوسی ج2 ص161 الی ص167) و (ربیع الابرار ص1/183-188). دیگر بیش از این در این باره بحثی نکنم و برای اثبات موضوعیت آب و آتش در همه‌ی ملل و همه‌ی تمدنّها بیشتر خود را به آب و آتش نزیم و با آتش بازی نکنیم که به قول آن هم سن و سالم: «خانه براندازی نکنیم» و از چین و ماچین و اختراعِ صنعت آتش بازی در آنجا سخنی نگوییم.
باری، قطع نظر از اینکه شیعیان ایرانی (خواه امامی یا زیدی) در ایران و خصوصاً در «طبرستان» به عیدهای نوروز و مهرگان دلبسته بودند و آن را محترم می‌شمردند و آیینهای آن را بجای می‌آوردند و مراسم آن را در قرن سوّم تمام و کمال اجرا می‌کردند، و داستان جناب حسن بن زید داعی (رحمه الله) زیدی مذهب که دائی والده‌ی معظّمه‌ی حضرتین سیّد رضی و سیّد مرتضی قُدّس سرِّهما است و آن شاعر نابینای روشن دل «أبو المُقاتِل ضَریر» که به امید صله‌ای به خدمت داعی رسیده بود تا عید مهرگان را
شادباش گوید و مَطلعِ قصیده‌ی او که:

لا تَقُل بُشری ولکن بُشریان *** غُرّةُ الدّاعی و عید المهرجان

مشهور است، نه تنها اساساً در همان عراق و در همان اواخر قرن سوم برگزاری مراسم نوروز و مهرگان سخت رواج داشته است، که در دوران حکومت فاطمیان در مصر در طول قرن چهارم و قسمتی از قرن پنجم نیز هم چنان بوده است، گو اینکه در سال 363 المعزّلدین الله آتش‌بازی و آب‌پاشی را در نوروز در بازارهای عمومی ممنوع ساخت. ولی این ممنوعیت او موجب شد که در سال 364 آتش بازی و آب افشانی در بازارها و خیابانها شدّت یافت و المعزّ که سال پیش آن را ممنوع ساخته بود مجبور شد چند نفری را مجازات کند و آنان را زندانی سازد ولی آیین نوروزی متدرّجاً به برازندگی و شدت بیشتری در قرنهای بعد در مصر ادامه یافت و تا آنکه باز در سال 785 برقوق «تُرکی نژاد» رعد و برقی کرد ولی به تعبیر «مقریزی» در خططِ در دوران او دیگر برای مصریان «دل و دماغی» نمانده بود که به چنین آیینها و شادمانیها بپردازند. (خطط مقریزی، چاپ بولاق ج1 ص268-269 و ص494).
امّا در عراق و شاید شام انجام آیینهای نوروزی و مهرگانی و حتی بهمنجنه‌ای و سِدِه‌ای بی‌هیچ اشکال و ممانعتی از طرف مردمان و دستگاههای دولتی اجرا می‌شد.
از مهمترین و موثّق‌ترین کتب تاریخ برای قرن چهارم و وضع شعر و ادب در آن قرن یکی هم کتاب الأوراق تصنیفِ جناب محمّد بن یحیی الصُّولی ادیب و شاعر نامدار بزرگوار شیعی مذهب است (و در اعتبار او همین بس که حضرت شیخ صدوق (رضی الله عنه) به واسطه از او مکرّر در «عیُون اخبارِ الرّضا علیه السلام» نقل می‌فرماید). حالا ملاحظه فرمایید که صُولی در باب نوروز و مهرگان و بهمنجنه در آن ایام چه فرموده است:
الف)... وأنصرفتُ فَعَمِلتُ (ساختم) فی ذلك قصیدةً زائیةً هى خیرٌ من زائیّةٍ قیلَت قطُّ و کان ذلک فی ایام النَیرّوز ِو هی:
بارَکَ الله‌ُِ للامیر أبی العباسِ خیرِ الملوک فی النیّروزِ
این قصیده91 بیت است ص32 الی ص38 ج1 الاوراق (امیر یعنی الرّاضی بالله پادشاه عباسی)
ب)... و کانت لِبَجکم (امیر ترک نژاد و فرمانده قوای الراضی بالله) دعوةٌ عظیمةٌ دَعَا فیها القُوّادَ وأوقد فیها نیراناً عظیمةً فی یوم السبت لإیّام بقین من شهر ربیع الآخر، و ذلك فی الصحراء التى أسفلَ النجمّی (7) على دَكَّةٍ بناها هُناك و مَیدانٍ أصلَحَهُ، قَطَع فیه نخلَ النّاسِ و أخَذَ املاكَهم و ذلك وقتٌ كان الفُرسُ یَصَنعُون فیه مثلَ هذا لِدُخولِ بهمن ماه و هو ذهاب الشتاء، ص1/132 که ملاحظه می‌فرمایید جشن بهمنجنه را انجام داده است (بجکم تُرک است).
ج) ... و کان النوّروز یقع لیومین من شهر رمضان (سال328)، فقَدَّم الخاصّة (یعنی درباریان) اَشعالَ النّار قَبل دخول رمضان، اشعَلَ العامّةٌ (همه دیگر مردمان) و صَبُّو الماءَ ص (1/142). ملاحظه می‌فرمایید که به احترام ماه مبارک رمضان مراسم نوروزی را جلو انداخته‌اند و آتش بازی و آب‌افشانی را پیش از حلول آن ماه عزیز انجام داده‌اند.
د)... و کان النّوروز (در سال323) لثمانٍ خلَون من رجب، ص (1/65).
امثال این مطالب در کتب آن ایام کم نیست و من بنده چون در این فرصت کم همین الاوراق را در دسترس داشتم آنچه را در آن به اجمال دیدم عرض کردم و یقیناً در کتابهایی امثال بغدادِ ابن طیفور و نشوار المُحاضَرَة تَنُوخى و الإمتاع و المؤانسة و البصائر و الذخائر هر دو از توحیدی و محاضرات راغب اصفهانی چنین مطالبی مندرج است.
از اواخر قرن چهارم که قدرت و شوکت عنصر ایرانی و خصوصاً سلاطین شیعی آل بویه پادشاهی عباسی را تحت الشعاع قرار داد و بُویَهیان کسانی را که به عنوان «خلیفه و امیرالمؤمنین» بر عالم اسلامی فرمانروایی می‌کردند عملاً دست نشانده‌ی خودشان ساختند و وزرا و کارگزاران اصلی حکومت آ بویه و پادشاهی بغداد بیشتر شیعیان سرشناس می‌بودند و شعرای نامدار آن دوره نیز چه عرب و چه پارسی، شیعه بودند، دیگر قصیده‌سرایی در شادباش و ستایش پادشاهان و وزیران شیعه در جامعه‌ی فرهنگی در بغداد و اصفهان و شیراز به صورت «فریضه»ای اخلاقی درآمد و شاعران در نوروز و مهرگان قصاید شادباش را ضمن مدیحه سرایی غرائی برای شاهان بویهی و وزرای نامدار آنان می‌سرودند و خصوصاً شاعران شیعه خود را در آن مدایح به ذکر «نوروز» و «مهرگان» و «سده» (که این دو نام اخیر را به صورت معرّب آن یعنی «مهرجان» (8) و «سدق») مقیّد می‌شمردند:
مُتَنَبّی ملک الشعرای عرب (مقتول در354 به دست راهزنانی که صله و هدایایی را که مُتَنَبّی از عضدالدّوله و ابن العمید دریافت کرده بود رُبودند کشته شد) در قصیده‌ای که در مدح «ابوالفضل بن عمید» (ابن عمید بزرگ) (رحمة الله علیه) سروده است، مطلع قصیده را با نام نوروز می‌آراید و چون در نوروز (ص16) به شرفیایی حضور عضدالدوله و ابن العمید نائل شده است می‌گوید:

جاءَ نَیروزُنا و أنت مُرادُه *** وَ، وَرَت بالّذی أرادَ زِنادُه
سخَنُ فی أرض فارِسٍ فی سُرورٍ *** ذالصّباحُ الذی نری، میلادُه
عَظَّمتهُ ممالكُ الفُرسِ حتّى *** كُلُّ إیّام عامِهِ حُسّادُه

و در بیت اخیر چه مضمون زیبایی را بیان فرموده که: همه‌ی روزهای سال به نوروز حَسَد می‌ورزند. انشاءالله اگرچه از آنچه به عرض رسید این مطلب که نوروز و مهرگان و آیینهای مربوط به این دو عید از «مواسم» و «ایّام» مستحسن و مورد اعتناء و قبول مسلمانان و خاصّةً‌ شیعیان بوده است مورد پذیرش خوانندگان گرامی و فاضل این نوشته قرار گرفته باشد، مسلَّم می‌نُماید، با این همه اجازه می‌خواهد در همین باره و برای اثبات بیشتر همین موضوع، دست به دامن شخصیّت مذهبی و ادبی والا مقام عالَم اسلام عموماً و مذهب تشیّع امامی اثناعشری خصوصاً زَنم و از دیوان حضرت سیّد رضیّ و برادر بزرگوارش حضرت سیّد مرتضی علم الهُدی رضوان الله علیهما در تأیید موضوعی که در آن بحث می‌کنم یعنی «شعار» بودن نوروز برای شیعیان، دلیل و مدرک بیاورم که چگونه سیّد رضی (رضی الله عنه) جامع کتاب مستطاب نهج البلاغه و سیّد مرتضی (رضی الله عنه) که بیش از هزار سال است که در جامعه‌ی علمی شیعیان از آن بزرگوار به «سیّد» مطلق تعبیر می‌شود و تاکنون به هیچ یک از فقها و علما و محدثین و شعرای شیعه چنین عنوانی یعنی مطلقِ «سیّد» داده نشده است و عظمت و حُرمت این دو برادر نامدار عالی مقدار که در عصر خود قول و فعل آنها در نزد پادشاهان بویهی و عبّاسی، مورد قبول و احترام بوده و بزرگان عالم اسلامی این دو بزرگوار را مکرّم و معظّم می‌داشته‌اند، نیازی به گفتن و نوشتن ندارد و تاکنون و همواره نیز همه‌ی فقهای شیعه سر تسلیم به آرای «سیّد» فرود آورده‌اند.
چگونه این دو عید را محترم شمرده‌اند و به مناسبت آن به پادشاهان و وزیران و امیران شادباش گفته‌اند و برای تهنیت و تبریک به آنان چقدر قصیده سروده‌اند و ملاحظه فرمایند که سیّد رضی (رضی الله عنه) که قاطعیّت و سخت‌گیری او در مسائل مذهبی بدان جاست که شخصاً در اجرای حدّ و تعزیر مباشرت می‌فرماید (رک المَجدی فی انسابِ الطالبیّین ص321-322) چگونه نوروز را به ممدوح خود شادباش می‌گوید.

تَلَقّاک نَیروُزک المستَجِدُّ *** یَسُرُّ عیاناً و یُرضی سَماعا
و لازالَ دهرُك طَوعَ الجَنیب *** إذا ما أمرتَ بامرٍ أطاعا
دیوان1/614

و روزگار را در مقام تهنیت‌گویی، مطیع امر ممدوح خود می‌شمارد.
و یا در رجز طولانی قافیه و بسیار اعجاب‌انگیزی در احاطه‌اش به لغت:

فانعَم بِنَیروزٍ الیک مشتاق *** و الق بهِ مِن خیرِ ما یَلقی اللّاق
2/42
و
و لمّا خُرِّقَ الإظلامُ جُبناً *** خَلَعتَ علیه ثوبَ المهرَجانِ
فَصِل بدم العُقار دَم الاعادى *** و أصواتَ العوالى بالأغانى
جَعَلتُ هدیّتَى فیه نظاماً *** صقیلاً مثال قادمةِ السِّنان
وَصَلتُ جواهرَ الالفاظ فیه *** بأعراضِ المقاصد و المعانى
كأنَّ ابا عبادةً شقَّ فاها *** و قبَّل ثغَرها الحسنُ بن ‌هانى
2/500-504

چنین می‌نماید که سیّد رضی (رضی الله عنه) عمداً چنین قصیده‌ی غرّائی را که به شیوه‌ی بُحتری و ابونواس، مَی ‌و آوازها را در مقام شادباش‌گویی به ممدوح توصیه می‌فرماید و در مقام تفاخر بُحتری و ابونواس را آفرین گوی خود می‌شمارد و حقیقةً این قصیده بسیار بلیغ و فاخر و غرّاست.

وَ انعَم بیِومِ المهرجان و لا *** نَعِمَ العُداةُ به و لا عَقَلُوا
فالنّاس فیه مَعَطَّلٌ طَرِبٌ *** یرجُو الأوارَ، و شاربٌ ثِمل

می‌بینم که سیّد رضی (رضی الله عنه) از اینکه در شعر خود در تخلّص به مدح، از بادَه و بادَه‌گساران و خنیاگران سخن گوید، باری می‌ترسم با ذکر شواهد شعری این دو بزرگوار عالی مقدار (رضوان الله علیه) با این نوشته دراز شود و لذا به همین مقدار از شعر سیّد رضی و برابر آن از شعر سید مرتضی عَلَم الهُدی در مقام بیان منظور و مقصدم بسنده می‌کنم.
سیّد رضی هشت قصیده‌ی نوروزیه و هفت قصیده‌ی مهرگانیه دارد و بیشتر آن در مَدح و تهنیتِ بهاء الدوله دیلمی و الطائع عباسی است، امّا سیّد مرتضی (رضی الله عنه) که عُمری دراز یافت و با پادشاهان و امیران و وزیران بسیاری معاشرت و مصاحبت می‌داشته است یازده قصیده‌ی نوروزیّه و نه قصیده‌ی مهرجانیه سروده است (9) و به الفاظ و اشارات ظریف و لطیف نوروز و مهرگان را شادباش گفته است. و این ناچیز گمان می‌کنم در امری که سیّدین رضی و مرتضی أعلى الله مقامها چنان اظهارنظر می‌فرمایند برای عظمت و اثبات شوکت و عزّت این دو جشن بزرگ ایرانی، نوروز و مهرگان، در قرن چهارم و پنجم در فرهنگ شیعه و اینکه دو عید و بزرگداشت و اجرای آیین‌ها در نزد شیعیان موضوعیّت داشته است همین مقدار که عرض کردم کافی است. با این‌همه شاهد صادق دیگری از شعر شاعر بسیار والامقام و دانشمند شیعی یعنی جناب مهیار بن مرزویه‌ی دیلمی که سعادت شاگردی نزد حضرت سیّد رضی و نزد (ابن جنّی)، آن ادیب و سخنور و عالم بزرگ را داشته است می‌آورم و مهیار دیلمی همان است که در مقام مباهات به ایرانی بودن خودش و اینکه به شرف اسلام مشرف شده است می‌گوید:

قَومیِ اشتولَوا على الدّهر فتىً *** و مَشَوا فوقَ رؤوس الحِقَبِ
عمّموا بالشّمس‌ هاماتِهُمُ *** و بَنَوا أبیاتَهم بالشُهبِ
و أبی کِسری علی أیوانه *** أینَ فی النّاس أبٌ مثل أبی؟
قد قَبَستُ المجدَ مِن خیر أبٍ *** و قَبَستُ الدّینَ من خیرِ نبی (صلی الله علیه و آله و سلم)
و ضممتُ الفخرَ مِن أطرافِهِ *** سؤددَ الفُرس و دینَ العربِ

(یاد آن زمانی که در دبیرستان «تاریخ ادبیاتِ» مرحوم دکتر شفق را که این ابیات در آن بود می‌خواندند، و من بنده از همان وقت این ابیات را در حفط دارم، بخیر باد). در اهمیّت مهیار دیلمی و مقام والای او در شعر عرب همین بس که بیش از هفتاد سال است که دیوان مفصّل او در چهار جلد بزرگ اولین بار توسط «دارالکتب» قاهره به چاپ رسیده است. (حیثیت «دارالکتب» مستغنی از وصف است.)
باری، در دیوان مهیار «شصت و سه» قصیده (آری شصت و سه قصیده) در تهنیت و شادباش‌گویی برای پادشاهان و وزیران شیعی مذهب به هنگام نوروز و مهرگان موجود است و این نیز از قوی‌ترین دلیلهاست بر آنکه عید نوروز و مهرگان از مظاهر تشیّع محسوب می‌شده است و همواره این دو عید مورد تعظیم و تکریم بوده است و هنوز هم در حال حاضر عید نوروز مظهر تمدن ایران اسلامی و علی الخصوص ایران شیعی مذهب است و اگر نه چنین است چرا آن جنایتکاران بی شرمی که نامِ مسلمانی را هم بر خود می‌نهند!!! در روز عید نوروز و اول فروردین امسال، در اجتماع ایرانیانی که برای عتبه‌بوسی سالار شهیدان حضرت سیّد الشهداء صلواتُ الله علیه در کربلا مشرف بودند بُمب منفجر می‌سازند و ده نفر ایرانی مظلوم را که بیشتر آنان همشهریان مشهدی این حقیر بوده‌اند می‌کُشند. تا چشم آن ناکسان بمب‌گذار کور باد. و همواره سیدالشهدا و شیعیان ایرانی و غیرایرانی خار چشمشان بماناد و خدای تعالی شرّ دشمنان ایران و شیعیان را بر خود آن دشمنان بازگرداناد.
و الحمدلله که رهبر معظم ایران هر ساله جشن نوروز را گرامی می‌دارد و در آن روز به عتبه‌بوسى امام همام علىّ بن موسى الرضا علیه و على آبائه آلاف التحیّة والثنا مشرف می‌شود و خطابه‌ی نوروزی خود را در آن آستان مقدس که افتخار تولیت آن را داراست القاء می‌فرمایند.
نمی‌دانم حالا در گستره‌ی وسیع فرهنگ ایرانی در کجا رسم «صبُّ الماء» و آب‌پاشی هنوز دائر است؟ و نمی‌دانم آن رسم اینک منسوخ شده است یا همچنان در برخی نقاط باقی است، ولی آتش‌افروزی یا آتش‌بازی آن را می‌دانم که به صورتهای مختلف باقی است (همچنان که فی المثل فرانسویان و امریکاییان نیز در جشن استقلال خود (14ژوئیه و4 ژوئیه) و دیگر ملل هم به مناسبتهای مشابه آتش‌بازی و ترقّه‌اندازی می‌کنند) ولی به قرار تصویری که چند سال قبل در هنگام نوروز از برادران کُردِ مملکت عراق، در صفحه اوّل روزنامه‌ی «نیویورک تایمز» چاپ شده بود، چنین می‌نماید که در نزد آن عزیزان بدست گرفتن مشعلهای فروزان نشانه‌ی گرامی داشت این سنت آتش‌افروزی نوروزی است.
به پایان رسید مقاله‌ای که به مناسبت تدوین جشن نامه‌ای برای بزرگداشت حضرت استاد جلیل القدر دکتر فتح الله مجتبایی دامت افاضاته فراهم شد و آخر دعوانا انِ الحمد لله رب العالمین و صلى الله على سیّدنا محمد وآله الطاهرین.
احمد مهدوی دامغانی
پاینده باد ایران
کمبریج نهم فروردین1391

پی‌نوشت‌ها:

1. قسمتی از آیه‌ی شریف 243 سوره‌ی بقره- «کنز العمّال» این حدیث را از مسعر تمیمی این چنین نقل می‌کند: «اُهدِىَ إلى علیّ بن ابی طالب فالوذجٌ فی جامٍ یوم النیّروز، فقال ماهذا؟ قالوا: هذا یومٌ النیّروز، فقال: نَیرِزونا کلُّ یوم بالماء» (حدیث 38229).
2. نام امام ابوحنیفه.
3. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه (ج1، ص248) ضمن شرح داستان «حدیده مُحماة» جناب عقیل و هدیه آوردن اشعث بن قیس علیه ما علیه، داستان هدیه‌ی نوروزی جدّ ابی حنیفه را نیز ذکر فرموده است و پیش از او زمخشری در ربیع الابرار ص 1/56 هم.
4. حاصل اوقات ص356-343.
5. ابن رومی اصراری در سرودن قصاید دراز دارد و به راستی آدمی از احاطه‌ی عجیب او به لغت و حسن استعمال آن در اشعارش متعجب می‌گردد- میمیّه‌ی سیصد و هشت بیتی‌اش در مدح عُبیدالله بن عبدالله مشهور است.
6. از جمله بیت قصیده‌ی مبارکه‌ی «الکواکب الدُّریّه فی مدح خیر البریّة» یعنی بُرده بوصیری رحمة الله علیه : (بیت88)

دَعنی و وَصفی آیاتٍ له ظَهَرت *** ظهورَ نار القِرى لیلاً على عَلَمِ

و بیت جاهلی مستشهدٌ به نُحاة در باب و او معیّه:

یُشَبُّ لمقرورین یصطَلِیانها *** و باتَ على النّار النّدى والمحلّقُ (اعشى)

7. نجمی محله‌ای اعیان‌نشین در بغداد بوده است، ص1/201.
8. اکنون در این زمان در کشورهای عرب زبان «مهرجان» را به معنی کنگره یا سمینار و به طور کلی به اجتماعات و احتفالات ادبی و هنری اطلاق می‌کنند.
9. قصاید ردیف: 55/ 111/ 144/ 160/ 161/ 163/ 185/ 186/ 196/ 476/ 487/ 488/ 491/ 516/ 594/ 613/ 616/ 621/ 648 دیوان سه جلدی چاپ بیروت دارالجیل1997.

منبع مقاله :
صادقی، علی اشرف؛ خطیبی، ابوالفضل؛ (1393)، جشن نامه‌ی دکتر فتح الله مجتبائی، تهران: انتشارات هرمس، چاپ اول.