گام به گام به نفع اسراييل

نويسنده:سميه طاهريان

پيوند ناگسستني بهائيت و صهيونيسم

اشاره به رسميت شناخته شدن بهائيت از سوي رژيم صهيونيستي و حمايت بي دريغ براي تبليغ آن از سوي اين رژيم که بر اساس آموزه هاي تلمود و تورات تحريف شده، يهوديت را آيين برتر مي پندارد، موضوعي است که به سادگي نمي توان از آن چشم پوشيد. برقراري رابطه ي صميمانه اين فرقه با صهيونيست ها يي که زمين را ميراث بني اسراييل و خود را وارثان سياست و حاکمان اقتصاد جهاني مي دانند، گامي براي تحقق اهداف صهيونيسم است. در اين مقاله نويسنده مي کوشد تا با بررسي روابط به ظاهر دو سويه ي اسراييل - بهائيت، سهم اين فرقه را در پيشبرد اهداف صهيونيسم تبيين کند.
گزارش ساواک به تاريخ 22 فروردين 1353ه.ش: «اسراييل مذهب بهايي را به عنوان مذهب رسمي، به رسميت شناخت.» اين گزارش به سخنان «نرمان نيويچ» يکي از شخصيت هاي سياسي و حقوقي دولت غاصب اسراييل و دادستان اسبق حکومت فلسطين اشاره داشت که بهائيت را در رديف اسلام، مسيحيت و يهوديت قرار داده و آن را يک دين جهاني ناميده بود: «اکنون نبايد فلسطين را منحصراً سرزمين سه ديانت محسوب داشت بلکه بايد آن را مرکز و مقر چهار ديانت به شمار آورند؛ زيرا بهائيت به درجه اي از پيشرفت و تقدم نايل گشته که مقام ديانت جهاني و بين المللي را احراز کرده است. » اين گزارش براي سازمان اطلاعاتي و امنيت کشور از آن جهت حائز اهميت بود که در آن زمان بهائيان حتي از انجام مراسم مذهبي خود به طور رسمي در برخي کشورها مانند آلمان، ايران، ترکيه و ... منع شده بودند و از طرفي در سرزمين اسرائيل که بهائيت را به رسميت شناخته بود، مسلمانان در تنگنا قرار داشتند و مورد آزار و اذيت حکومت صهيونيستي قرار مي گرفتند. مجموعه اين اوضاع ساواک را بر آن داشت تا به دنبال نظريه اي براي توجيه اين اقدام باشد: اين اقدام را مي توان پاسداشت خدمات جامعه بهائيت و سران آن از زمان تأسيس حکومت اسرائيل و حتي سالها قبل از آن دانست. در بحبوحه ي جنگ جهاني اول، زماني که قشون انگليس ها براي در هم کوبيدن دولت عثماني در خاورميانه و فراهم کردن زمينه ي تشکيل کانون ملي يهوديان در فلسطين وارد حيفا شده و با کمبود آذوقه مواجه مي شود، اين عباس افندي - عبدالبهاء- پيشواي دوم مذهب بهائيت است که افسران انگليس را از نگراني خارج مي کند:« من به اندازه ي ارتش شما آذوقه دارم.» در پاورقي کتاب راه برگزيده the chosen high way نوشته ليدي بلام فيد، آمده است:« اين مخازن عبدالبها در زمان سلطه قشون عثماني مخفي گاه خوبي براي گندم ها بود.»
سال ها بعد با ورود يهوديان به فلسطين، باز پيشواي بهائيان (شوقي افندي) بود که مسؤوليت خوشامدگويي به اسرائيليان را عهده دار شد. او در سخنانش بر منافع مشترک بهائيت و صهيونيسم تأکيد کرد و با مقايسه منافع مسيحيان، يهوديان و مسلمانان در فلسطين نتيجه گرفت:« تنها يهوديان هستند که علاقه ي آن ها نسبت به فلسطين قابل قياس با علاقه بهائيان به اين کشور است؛ زيرا در اورشليم بقاياي معبد مقدسشان قرار داشته و در تاريخ قديم، آن شهر مرکز مؤسسات مذهبي و سياسي آنان بوده است.»
14 مي 1948 م انگلستان به قيموميت فلسطين پايان داد و همان روز شوراي ملي يهود در تل آويو تشکيل و تأسيس دولت اسرائيل اعلام شد. در اين زمان شوقي افندي در پيام نوروز 1130 ش نظر مثبت خود و قاطبه ي بهائيان را درباره ي تأسيس اسرائيل اعلام کرد: « ... مصداق وعده الهي به ابناي خليل و وارث کليم ظاهر و باهر و دولت اسرائيل در ارض اقدس مستقر ... است.» او به اين مقدار اکتفا نکرد و در تلگراف مربوط به هيأت بين المللي بهائيان (بيت العدل) مورخ 9 ژانويه 1951 م بين ايجاد اين هيأت و تأسيس اسرائيل ارتباط مستقيم برقرار کرد و «استحکام روابط با امناي دولت جديد التأسيس (اسرائيل) در اين ارض» را جزء وظايف آن برشمرد.
«از ابتداي تأسيس حکومت، بهائيان همواره روابط صميمانه با اسرائيل داشته اند». اين سخن بن گوريون نخست وزير اسرائيل حکايت از موفقيت بهائيان در تحکيم روابط دارد. در اثر همين روابط بصميمانه بود که صهيونيست ها حمايت نامحدود خود را از بهائيان اعلام کردند و امکانات ويژه اي در اختيارشان قرار دادند. شوقي افندي در پيام آوريل 1954 م گوشه اي از آن را بر مي شمارد: از جمله اين که دولت اسرائيل شعبه هاي محافل ملي بهائيان بعضي کشورها - انگليس، ايران، کانادا، ... در فلسطين اشغالي را نيز به رسميت شناخت تا امکان فعاليت مستقل داشته باشند، دولت براي ساختمان مقام اعلي (مقبره ي باب) گمرک نمي گيرد.» دامنه ي اين معافيت به همين مقدار محدود نشد بلکه بعدها بيت عبدالبها و مسافرخانه هاي شرقي و غربي را هم در بر گرفت، عقدنامه بهايي به رسميت شناخته شد، وزارت اديان، «قصر مزرعه» را که حکومت براي سازمان هاي ديگر در نظر گرفته بود به بهائيان تسليم کرد و وزارت معارف اسرائيل ايام ويژه ي بهائيان را به رسميت شناخت.
بي شک رابطه زماني صميمانه تلقي خواهد شد که دو طرف رابطه از آن نفع برند و رضايت حاصل کنند. پس به حتم سکه ي آزادي مذهبي و رفت و آمد آزادانه ي بهائيان رويي ديگر دارد که بر اساس منافع صهيونيسم نقش زده شده است: جذب سرمايه داران بزرگ بهايي که طبعاً سرمايه هاي خود را در اين سرزمين نو بنياد به کار مي انداختند، سرازير شدن هر ساله ي بهائيان با سرمايه هاي کلان و مخارج گزاف به سمت اين سرزمين به قصد زيارت مقبره باب، کمک هاي ميليوني بهائيان در مقاطع حساس مانند کمک ميليوني بهائيان ايران به اسرائيل در طول جنگ با اعراب. در يکي از اسناد مربوط به جنگ اعراب و اسرائيل به يک مورد آن اين گونه اشاره شده است: «مبلغي در حدود 120 ميليون تومان به وسيله بهائيان ايران جمع آوري گرديد ، اين مبلغ را به ظاهر به بيت العدل در حيفا ارسال مي نمايد ولي منظور اصلي آن ها از ارسال اين مبالغ کمک به اسرائيل مي باشد.» حکومت اسرائيل حتي از اعانه هاي بهائيان نيز بي نصيب نمي ماند که هر نوزده روز يک بار در جلسات مذهبي خود جمع آوري کرده به اسرائيل مي فرستادند.
در باب پيوند ميان بهائيت و صهيونيسم ديدگاه هاي ديگري نيز وجود دارد. روزنامه الاتحاد چاپ ابوظبي در 29 بهمن 1354 ش در قماله اي با عنوان سايه ي صهيونيسم و بهائيت نوشته است:« صهيونيسم گروه هايي جهت خدمت و دعوت براي عباس افندي فرزند بها و جانشين او تشکيل داده است. جهت توسعه و انتشار بهائيت در جهان، صهيونيسم با عباس افندي همکاري نموده و در مناطقي که اسلام بر آن تسلطي نداشت مانند ترکمنستان شوروي به تبليغ بهائيت پرداخت و سپس آن را به شيکاگو و ... منتقل کرد و گروه هايي صهيونيستي براي تأسيس سازمان (الاذکار بهايي) اعانه هايي جمع آوري نموده و محفل ساسوني را براي پيوند به اين ديانت دعوت کردند.» تا زماني که تبليغ بهائيت در محافل غربي از روسيه تا آمريکا به اوج رسيد. پيشوايان مذهبي يهود براي مبعث پيامبر فارسي فتوا دادند و به تبليغ او پرداختند و قرن نوزدهم را تاريخي براي ظهور وي و پاک کردن شهر قدس از مسلمانان تعيين نمودند. بدين گونه بابي ها وارد مرحله اي جديد از تبليغ شدند و پيروان آن بر اين عقيده اند که بهائيت فرقه اي از اسلام نيست بلکه مذهبي جهاني است؛ اين در حالي بود که سران آن پيش از اين در ملأ عام تظاهر به اسلام مي کردند. براي نمونه عباس افندي پس از مرگ بها ابتدا باب هر گونه تبليغي را بست و همراه افراد ديگر فاميل؛ در لباس مسلماني به انجام مراسم مذهبي مشغول شد.
فرقه ي بهائيت که ديگر شاخه اي از صهيونيسم به شمار مي رفت، طبق فرمان شوقي افندي در نقشه ي ده ساله اش حمايت از دولت اسرائيل را بر همه دولت ها ترجيح داد و خود را به طور کامل در اختيار اسراييلي ها قرار داد و همه ي توان خويش را براي نابودي انديشه هاي ملي - مذهبي کشورهاي اسلامي به کار گرفت. اين نقشه با روي کار آمدن حسنعلي منصور بهايي در ايران آغاز شد و با کابينه ي بهايي هويدا با 4 وزير بهايي ادامه يافت. هويدا در مدت حکومت خود با به کار بستن تصميم هاي کادر رهبري کميته، نفوذ بهائيان را در ايران در همه ي سطوح سياسي، اقتصادي و نظامي بسيار گسترش داد.
از سوي ديگر با شدت گرفتن درگيري هاي اعراب و اسرائيل، نياز صهيونيسم به بهائيان براي جاسوسي در کشورهاي عربي اسلامي دو چندان شد و بهائيت در اين زمينه به خوبي ايفاي وظيفه کرد. نقش اطلاعاتي و جاسوسي بهائيت براي صهيونيسم هنگامي آشکار شد که از يک سو شبکه اطلاعاتي اعراب گسترش يافته، بر اوضاع سياسي و اقتصادي خود حاکم شدند و از سوي ديگر روابط متقابل مجامع اسلامي جهان و تشکيل کنفرانس هاي بين المللي اسلامي در سطح نمايندگان سياسي و علماي اسلامي کشورهاي مسلمان گسترش يافت. البته مدت هاي پيش از اين، سازمان اطلاعات و امنيت ايران (ساواک) به اين مطلب پي برده بود. گزارش ساواک مورخ 1353 خاطر نشان مي کند: «دولت اسرائيل مي کوشد از اقليت فوق الذکر بهائيت در ساير کشورهاي جهان به ويژه ايران بهره برداري سياسي - اطلاعاتي - اقتصادي بنمايد.»

منابع:

1. بهرام افراسيابي، بهائيت به روايت تاريخ، ص 195.
2. مهناز رئوفي، سايه شوم.
3. دکتر سيد سعيد زاهد زاهداني، بهائيت در ايران، ص 258-257.
4. سالاکو، تاريخ صهيونيسم، ص 55.
5. اطلاعات سياسي ديپلماتيک، سال اول، ش 12، خرداد 65، ص 6.
6. آينده روشن، ش 7.
7. سايت بهايي پژوهي: www.bahairesearch.ir
8. سايت باشگاه انديشه: www.bashgah.net

منبع: مجله ي پويا شماره 7