غم درمانى





شب پشت پنجره‏ها
آهسته نجوا مى‏كند:
« نگران نباش! »
تنها و تنها
با خودت
صادق باش!
« لوئيز سيمپسون »
اما، « هلن كلر » معتقد است كه:
اگر چه دنيا پر از رنج است
اما پر از غلبه بر آن رنج‏ها هم هست!
« ديل كارنگى »غم را تشبيه به ليموترش كرده، مى‏گويد:
« هرگاه ليموترشى داريد، سعى كنيد از آن ليمو نادى بسازيد! »
« پائولو كوئليو » در باب غم و درد حكايت لطيفى را مى‏نگارد:
« هانرى ماتيس » - نقاش معروف فرانسوى - از جوانى عادت داشت هر هفته براى ديدن پيير رنوار - نقاش كبير فرانسوى - به آتليه‏اش برود.
مدت‏ها بود كه رنوار دچار بيمارى ورم مفاصل شده بود و ماتيس هر روز به ديدنش مى‏رفت و برايش غذا و مداد و رنگ مى‏برد و هميشه به استاد پيشنهاد مى‏كرد كه كمى به خود استراحت بدهد.
يك روز متوجه شد كه رنوار با هر حركت قلم‏مو، ناله مى‏كند. ماتيس نتوانست تحمل كند و گفت: « استاد بزرگ، آثار شما همين‏طورى هم زيبا و مهم هستند چرا اين طور خودتان را شكنجه مى‏كنيد؟ »
رنوار در حالى كه درد و اندوه چهره‏اش را چون غبارى دربرگرفته بود به ماتيس گفت: « ساده است، زيبايى مى‏ماند ولى درد و غم در گذر است! »
« آن ديويس » با نگاهى فهيم مى‏سرايد:
آموختن آسان نيست!
خستگى هر آن در كمين است.
آزرده مى‏شوى، احساس شكست مى‏كنى.
شك مى‏كنى كه رها كنى و بگذرى.
مى‏خواهى بركناره روى و وانمود كنى كه اتفاقى نيفتاده.
اما نه!
تو بازنده نيستى
كه يك مبارزى!
پيش از آنكه برنده باشيم بايد بازنده باشيم.
بايد گاه بگرييم تا بتوانيم روزى بخنديم.
بايد آزرده باشيم تا روزى توانمند باشيم.
اگر پيوسته بكوشى و ايمان داشته باشى،
در پايان، پيروزى از آن تو خواهد بود!
اما حضور رنج‏ها و دردهاى حاصل از آن اساساً چه فايده‏اى براى ما دارد؟
« دكتر شريعتى » بر اين باور است كه: « رنج‏ها و دردها انسان‏هاى متعالى را متعالى‏تر و آدم‏ها را متلاشى مى‏كند! »
پس، رنج‏ها مهمترين خاصيتى كه دارند، ساختن روح انسان است و درست به همين خاطر است كه دكتر چنين دعا مى‏كند: « خدايا! رنج‏هاى عزيز و بزرگ و حيرت‏هاى جانكاه عظيم را بر جان من بريز و شادى‏ها را به آدم‏هاى دمبه‏دار خوشحالت ببخش! »
اكنون به اين باور رسيده‏ايم كه رنج‏ها همچون كوره‏ى طلاسازى، طلاى جان آدمى را صيقل مى‏دهند. چه لطيف و ژرف فرزانه‏اى اين مهم را بيان داشته:
گفت: كه اى گم كرده راه زندگانى
- دل بد مكن -
اينجا سراى درد و رنج است
هر كس كه در دنيا ندارد رنگ اندوه،
بيهوده‏جو، بيهوده‏گو، بيهوده‏گرد است
رهروان! ما را به بزم ديگرى خوانده است معشوق
ما را به آتش‏هاى دنيا مى‏سپارند
تا از وجود ما طلاى ناب سازند
ما رهروان مقصد آزادگانيم
سر منزل پاكان رهى دارد، غم آلود
آن را كه مى‏خواهند پاك از عيب‏ها كرد
در كوره‏هاى تلخ‏كامى مى‏گدازند
ما را به آتش‏هاى دنيا مى‏سپارند
تا از وجود ما طلاى ناب سازند.
« اوشو » مى‏سرايد:
نه شادى و نه غم و اندوه دائماً پا برجا باقى نمى‏مانند.
مرتباً حالتى جايش را به حالتى ديگر مى‏دهد.
اگر اين مهم را كاملاً درك كنيد!
وقتى كه رنج شما را فرا مى‏گيرد،
مشوش و مضطرب نخواهيد شد.
چون مى‏دانيد كه در مدت كوتاهى، همه چيز عوض مى‏شود.
همين‏طور وقتى كه شاد هستيد.
خيلى هيجان زده نخواهيد شد،
و به شادى به چشم يك پديده گذرا نگاه خواهيد كرد.
چون مى‏دانيد كه؛
در زمان كوتاهى همه چيز دوباره تغيير مى‏يابد!

چكيده مطالب:

- باور كن! كمى غم مثل: نمك است براى غذاى روح ما، ضرورى و لازم!
- غم‏ها، به نوعى ديگر، عطر و طعم خداوند را با خود دارند!
- يادت باشه! سعى كن گاهى غصه بخورى! اما مواظب باش تا غصه تو را نخورد!
- مطمئن باش! آتش غم، ناخالصى‏هاى روح ما را از بين مى‏برد!
- فراموش نكن! غم باعث نازك شدن روح ما مى‏گردد!
- فكر كن! وقتى به گذشته نگاه مى‏كنى، آن لحظه‏ها كه تنها در خلوت خودت كمى غمگين بودى، چه احساس لطيفى داشتى!

جان كلام:

غم هم موهبتى است، ولى مثل آمپول عمل مى‏كند؛ درد دارد ولى سلامتى را به همراه مى‏آورد. اگر خوب دقت كنيم، غم‏ها هم سلامتى روح را بدنبال خود دارند!
منبع: کتاب لطفاً گوسفند نباشيد